
بعضی بازی ها در سینما یکبار برای همیشه خلق می شوند و حتی همان بازیگر نمی تواند در فیلم های دیگر همان شخصیت را با همان حال و هوا خلق کند. این شخصیت ها کسانی هستند که قانون نانوشته ای آن ها را در ذهنمان حک می کند و به این راحتی هم فراموش شدنی نیستند. هیچکس نمی تواند بازی های عزت الله انتظامی در فیلم «گاو»، خسرو شکیبایی در «هامون» را فراموش کند. همین طور در سطح سینمای جهان هیچکس نمی تواند بازی مثال زدنی مارلون براندو در «پدرخوانده»، جک نیکلسون در«درخشش» و «پرواز بر فراز آشیانه فاخته» را فراموش کند. با گذشت سه دهه از انقلاب، سینمای ما کم فروغ نبود و بازیگران بسیار خوب و با استعدادی مانند شهاب حسینی که توانستند افتخاری برای کشورشان باشند، آمدند اما به تدریج به دلیل شرایط زمانی و اجتماعی، از پدیده های فراموش نشدنی در زمینه بازیگری فاصله گرفتیم
شخصیت های فیلم ها یا تبدیل به افراد عصبی شدند که با این نوع بازی مخاطب را به هیجان می آورند، یا افراد متوسط الحالی که چند صباحی فروغی دارند و بعد هم یادمان می رود کجای آسمان هنر می درخشیدند. به نظر می رسد که برای سینمای ما در این سال ها به جز موارد معدود، اتفاق خاصی در زمینه بازیگری نیفتاده است و خیلی کم شاهد ظهور پدیده ها در زمینه بازیگری هستیم. در گزارش پیش رو با جمعی از بازیگران و کارشناسان در این رابطه صحبت کردیم که از نظر می گذرانید:
هانیه توسلی:معتقدم بازیگران خوبی داریم که میتوانند پدیده باشند
هانیه توسلی بازیگر فیلم های «مادری» و «سیانور» در این رابطه که چرا زمان تولد پدیده ها در سینما در۱۵ سال گذشته در زمینه بازیگری نسبت به گذشته محدودتر شده است، به بانی فیلم گفت: به نظرم در ۱۵ سال گذشته کل سینمای ایران پیشرفت کرده است؛ چون فیلم های ما صاحب اسکار شد و خود اصغر فرهادی پدیده است. در زمینه بازیگری هم شهاب حسینی جایزه ویژه بازیگری جشنواره کن را دریافت کرد و این در سینمای ما سابقه نداشت. همچنین بازیگرانی مانند نوید محمدزاده یا ترانه علیدوستی در ۱۵ سال گذشته حضور داشتند و موفق بودند. با این شرایط سخت و بحران هایی که در دوران آقای احمدی نژاد پشت سر گذاشتیم، سینمای ایران راه خود را پیدا می کند. درست است که یکسری فیلم های بد هم ساخته می شود و ممکن است فروش خوبی داشته باشد، اما یکسری فیلم های خوب هم ساخته می شود. اتفاقا یکسری بازیگران خوب داریم که می توانند پدیده باشند.
وی با اشاره نقش خوبی که در سینمای جهان فراموش برایش فراموش نشدنی است، گفت: به نظرم بازی ایزابل هوپر در فیلم «معلم پیانو» میشاییل هانکه خیلی خوب بود.
بهزاد عشقی:همه چیز در زندگی امروز یکبار مصرف شده است
بهزاد عشقی نویسنده و منتقد در این رابطه که چرا زمان تولد پدیده ها در سینما در زمینه بازیگری نسبت به گذشته محدودتر شده است، به بانی فیلم گفت: در دوران فوق مدرن امروز، ظاهرا با متوسط ها سروکار داریم و این شامل تمام هنرها می شود. به عنوان مثال؛ در قرن ۱۹ و ۲۰ ما ستارگانی در جهان ادبیات، نمایشنامه و رمان مانند چخوف، بالزاک و فلوبر داشتیم، اما امروزه بزرگترین رمان نویسان جهان هم متوسط هستند. در سینمای خودمان هم به جز یک یا دو مورد استثنایی، ستاره هم نداریم.
یعنی قبلا از انقلاب مردم برای دیدن فردین به سینما می رفتند، اما اگر در اکران عمومی شکست می خورد، دیگر ستاره نبود. با این همه، در یک فضای مجازی توهمی همه احساس ستاره بودن دارند و یکی از علل آن این است که در جامعه ما سینما دولتی است؛ یعنی اغلب فیلم هایی که ساخته می شوند، از کانون های دولتی سرمایه گذار جلب می کنند. در این فضای دولتی تعدادی تبدیل به نام های تبلیغاتی مهم شدند و به عنوان مثال؛ فیلم های «خشکسالی و دروغ» و «مادر قلب اتمی» که گلزار در آن بازی کرده است، فروش کمی داشتند. بهانه این است که سانسور مانع شد، اما اگر دوماه هم فروش داشت، تفاوتی ایجاد نمی شد. حتی فیلم های بازیگر درخشانی مانند شهاب حسینی هم گاهی می فروشند و گاهی فروش خوبی ندارند. به طور کلی در دورانی زندگی می کنیم که همه چیز شکل یکبار مصرف پیدا کرده و خاطره سازی وجود ندارد.
عشقی ادامه داد: وقتی خاطره سازی از بین برود، آدم ها هم دائم در حال رفت و آمد هستند. نقش هایی در سینما هستند که انگار فراموش نشدنی هستند؛ مثل بهروز وثوقی در قیصر و سوسن تسلیمی در باشو غریبه کوچک. اما الآن بسیاری از این بازیگران و نقش ها زود فراموش می شوند. گاهی برایم سوال پیش می آید آیا نقش شهاب حسینی که جایزه دریافت کرد، می تواند به اندازه نقش عزت الله انتظامی در فیلم گاو و خسرو شکیبایی در هامون ماندگار شود؟…
وی با اشاره به اهمیت شخصیت پردازی در سینما خاطرنشان کرد: به نظرم سینمای ما شخصیت پردازی عمیق دهه های پیشین را ندارد؛ یعنی بازیگران بدون عقبه و مسائل لازم نمی تواند بازی درخشانی ارائه دهند. برای بازی درخشان باید نقش و شخصیتی وجود داشته باشد. در حال حاضر سینمای ما ضد شخصیت، روایت و هدفمندی است و در متن چنین سینمایی قطعا شخصیت ماندگار و بازیگران پدیده کم هستند. دوران ما یکبار مصرف است و دیگر ستاره های تراز اول وجود ندارند و دوران متوسط هاست.
این منتقد افزود: چندسال پیش آقای افخمی تلاش کرد که در سینما قهرمان بیافریند، اما قهرمان به صورت اراده گرایانه به وجود نمی آید. در جامعه ای که نگاه آرمانی به جهان دارد، قهرمان تبلور آرزوها و رؤیاهای مردم است. بازیگری هم که رؤیاهای مردم را باز می تاباند، تبدیل به پدیده و قهرمان می شود. به عنوان مثال؛ فردین قهرمان خوش خیالی دوران انقلاب سفید است. بهروز وثوقی قهرمان انتقام جویی و دورانی بود که جامعه به سمت انقلابی گری می رفت.
عشقی ادامه داد: در دهه ۶۰ ما قهرمان های دوران جنگ را به عنوان نمونه داریم، اما زمانی که آرمان گرایی کمرنگ می شود، نمی توانم به عنوان یک نویسنده یا کارگردان اراده کنم که می توانم یک قهرمان به وجود بیاورم. اوایل دهه ۷۰ عده ای قهرمان سازی را به تبعیت از سینمای آمریکا اینجا انجام دادند و فیلم هایی که جمشید هاشم پور در آن نقش داشت، ساخته شد. او تبدیل به یک فوق ستاره شده بود و فیلم هایش با فروش بالایی در شهرستان رو به رو می شد. از دوران اصلاحات به بعد، آن نوع قهرمان گرایی مردانه در جامعه ما زیر سوال می رود. به نظرم اتفاقا نوعی نگاه زنانه، همدلی و تساهل، جانشین خشونت ورزی مردانه می شود و در چنین موقعیتی ما قهرمان مرد به معنای واقعی نمی بینیم. در دهه ۷۰ ستارگان ما زنانی مانند هدیه تهرانی بودند.
این منتقد یادآوری کرد: پس از دهه ۷۰ شخصیت های کمیک خلق شدند؛ در حقیقت این شخصیت ها فرودست تر از افراد معمولی هستند. به عنوان مثال؛ رضا عطاران مظهر آدم های فرودست در سینما می شود و مردم به سینما می روند که به او بخندند و علاقه مند به دیدنش هستند؛ نه شخصیتی مانند بهروز وثوقی یا جان وین. به طور کلی در سطح جهان، دوران ابرقهرمان ها و ستاره ها به پایان رسیده و این خاصیت دوران ماست.
حمیدرضا آذرنگ:اجازه ندادیم شور به شعور تبدیل شود
حمیدرضا آذرنگ بازیگر فیلم های «آبا جان» و«بیست و یک روز بعد» در این رابطه که چرا زمان تولد پدیده ها در سینما در زمینه بازیگری نسبت به گذشته محدودتر شده است، به بانی فیلم گفت: به طور طبیعی، فراتر از محدوده فیلم، بسیاری از آثار هنری در دوره هایی عرضه می شود و شاید در آن دوران ارزش و اعتباری که در خور آن است، نداشته باشد؛ چون شاید از زمانه خود جلوتر است. در حقیقت زمان می برد تا جامعه بتواند به کشف برسد و هم فرهنگ آن اتفاق شود. بسیاری از سبک ها و مکاتب در دوره خود جزو مغضوبین بودند و با ممانعت و دفاع هنرمندان عرصه خود رو به رو می شد.
آذرنگ با بیان اینکه راز ماندگاری هنر در دوام آن است، افزود: باید بررسی کنیم از چه فرهنگی صحبت می کنیم. به هر صورت در هر فرهنگی، گذر از این اتفاقات انکارناپذیر و جزو مسائلی است که با آن رو به رو هستیم. اتفاقات جامعه ما در بسیاری جوامع دیگر نیز وجود دارد، اما بستگی به این دارد که چقدر هیجانات در آن برنده باشند، یا چقدر عقلانیت پیش برنده باشد و یا اینکه چقدر فرهنگ برخورد با اتفاقات جایگاه پیدا کرده باشد. متأسفانه در جامعه ما نه تنها در عرصه هنر بلکه در عرصه های سیاسی و اقتصادی هم نشان دادیم که مردم شورطلبی هستیم و کمتر اجازه می دهیم که این شور به شعور تبدیل شود. به همین دلیل، برای بسیاری از گزینه های هنری که درخشش فوق العاده ای دارند- با وجود اینکه دریافت واقعی از طرف مخاطب نسبت به آن ها صورت نمی گیرد- از وحشت متهم شدن به بی سوادی، ایستاده دست می زنند، اما در چشم های آن ها می شود ندانستن را فهمید. این جزو فرهنگ هایی است که بر ما غالب شده و متأسفانه خالی از محتوا شدیم. به همین جهت، گرایش به سمت فرم، بهترین مسیر رهایی از اتهام به بی سوادی است.
وی ادامه داد: در جامعه هنری، مناسبات و مناسکمان هم این اتفاق افتاده است؛ به عبارتی ما تمام محتوا را کنار زدیم و به فرم رسیدیم. فرم تنها چیزی است که شاید بتواند مخاطب را دچار هیجان کند و او را از اندیشیدن دور کند؛ در حالی که، رسالت اصلی فرهنگ و هنر تلنگر به اندیشه جماعتی است که مخاطب آن هستند.
آذرنگ با اشاره اینکه با بررسی و مقایسه جایگاه تئاتر در کشورهای صاحب سبک نسبت به کشورمان به گزاره هایی می رسیم، اضافه کرد: در جامعه ما اینکه چه اثری کار می شود مهم نیست؛ بلکه چه کسی بازی می کند، اهمیت دارد و این ابتدای فاجعه است. اگر نام یک نفر را که پیرامونشان جریان های شورآمیز به وجود آمده، روی بنر یک سالن بدون اسم نویسنده و کارگردان بزنید، مطمئن می شوید که آن سالن پر خواهد شد. باید تأسف خورد به حال این فرهنگ!… اصغر فرهادی عزیز برداشتی اندیشمندانه از معتبرترین و چشمگیرترین آثار دراماتیک دنیا «مرگ فروشنده» نوشته آرتور میلر دارد و به مفهوم تام و تمام این نمایشنامه را ایرانیزه کرده است. تعداد بسیاری از منتقدان ما بر اصغر فرهادی تازیدند که این فیلم چه ارتباطی به مرگ فروشنده داشت؛ در صورتی که در جای جای کار، فرهادی برداشت هایی از سبک ایرانی داشته است.
از این طرف، ما برای نامِ فرهادی و حضور بازیگران در فیلم هزینه می کنیم، اما هرگز برای اندیشه و متنی که اصغر فرهادی عامل اصلی آن است، ارزش قائل نیستند. در حقیقت تنها نوعی شور باقی می ماند و به همین دلیل، بعضی منتقدان ما روی اسکار تمرکز می کنند. اسکار در این میان اهمیتی ندارد؛ بلکه مهم اتفاق هنری است که کارگردان به این محتوا رسیده و توانسته این برداشت داشته باشد. الآن گریبان مردم ما را شور گرفته است و البته مختص این زمان نیست؛ بلکه نزدیک به سه دهه است که محکوم شدیم به خالی شدن از محتوا. در هر صورت این ها گذراست؛ آنچه می ماند، اسمی است که رسمی را به وجود آورده است.
بازیگر فیلم «آباجان» در پاسخ به اینکه چرا دوره درخشش بازیگران کوتاه شده است، تأکید کرد: من با مفهوم درخشش مخالفم. تصور کنید عموی بزرگوارم رو به روی دوربین بیاید و یک کارگردان از خود و ادبیاتش بتواند بازی بگیرد و تلاش می کنیم بتوانیم او را به اوج قله های هنر برسانیم؛ بعد به سرعت سروصدا ایجاد می کنیم که چه شد و چه نشد؛ در حقیقت فرصت نمی دهیم که بدانیم آیا خودش است یا هنر در او غلیان کرده است؟… ما به خیلی از هنرمندان جوایز، پاداش و کادوهای هیجان برانگیز می دهیم و شاید مانع پیشرفت آن ها می شویم. خیلی از دوستان می آیند و ما معتقدیم که یک پدیده دیگر متولد شده است، اما به یک دهه نرسیده که افول کرد. بهروز وثوقی سه دهه درخشش داشت و هنوز نسل جدید آثارش را می بینند و از او یاد می کنند. ما بعد از انقلاب خیلی از هنرمندان، از قبیل خسرو شکیبایی و هادی اسلامی کم داشتیم. متأسفم که این هجمه باعث خودباوری غلط و این احساس می شود که فرد سرش به سقف هنر رسیده است. در یکی از جشنواره های معتبر جوانی می درخشد و صاحب این جشنواره معتقد است که حق او طلاست اما من به او مس می دهم، چون سینما به او احتیاج دارد!
- 13
- 1