
در رجوع به فیلم های کمدی با محتوای سیاسی شاید همچنان «دیکتاتور بزرگ» چارلی چاپلین بهترین انتخاب و جسورانه ترین فیلمی باشد که در این حوزه مجال ساخت یافته است. در شرایطی که سینمای کمدی خود در ذاتش گزنده و نیشدار است.
ورود به مباحث سیاسی گاه فیلم را به مثابه یک سلاح ویرانگر و موثر هم می نمایاند. اهمیت کار چاپلین در «دیکتاتور بزرگ» در موارد متعددی قابل بررسی است که یکی از آنها ساخت فیلم در دورانی بود که آدولف هیتلر نازیسم را در حال گسترش داشت و جنگ و خونریزی ناشی از سیاستهای غیرانسانی او آسایش جهان را سلب کرده بود. فیلمی که هیتلر با اطلاع از مضمون آن نمایشش را در آلمان و کشورهای تحت اشغال خود ممنوع کرد و اکران و پخش این فیلم در مناطق مذکور، بدل به جرمی غیرقابل بخشش شد. فیلمی که احتمالاً اگر ژانری غیر از کمدی می داشت، چنین جنجال برانگیز و ماندگار نمی شد. چاپلین در کنار شجاعتی که برای ساخت این فیلم و شوخی های جسارت آمیز با هیتلر و مکتب نازی خرج کرد، اولین فیلم ناطق خود را هم جلوی دوربین برده بود که از حیث تکنیکی یک چالش بزرگ محسوب می شد.
با این وجود و در بازگشت به هدف نوشته حاضر، باید گفت سینمای ایران از این نظر چندان با دست پر وارد نشده است. سینمای کمدی ایران بیشتر متمرکز بر مضامین اجتماعی و خانوادگی بوده است و کمتر فیلمسازانی خطر پذیری آن را پذیرفته اند تا با مقوله های سیاسی شوخی کنند. در واقع تجربه های اغلب ناکام در ساخت فیلم های جدی سیاسی چنان ریسک چنین سیمایی را افزایش داده که امتحان آن دل شیر می خواهد! ضمن آنکه اصولاً فیلم های سیاسی به واسطه التهاب و حساسیت زا بودن نفس چنین سینمایی، گزندگی آثار کمدی را در لفافه ای دیگر به همراه دارند و افزودن بار طنز به آنها، ناگزیر محملی برای تابوشکنی های غیرمنتظره ایجاد می کند. وضع ناخوشایندی که پروسه اکران بی دردسر فیلم ها را دستخوش تهدید می کند.
بر همین مبنا، شاهدیم کمدی های سیاسی هم خطرات مضاعفی را برای اکران به جان می خرند تا نمونه های آن کاهش یابد یا به سوی گونه های دیگری غیر از عرصه سیاست، متمایل شود. آفتی که فیلمسازان را مجبور به طرح خفیف مسائل و شوخی های سیاسی در قالب آموزه های اجتماعی و اخلاقی و هجو مناسبات حاکم بر بروکراسی اداری به عنوان بخشی از بدنه سیاست می کند. در حسابی سرانگشتی برای تخمین تعداد فیلم های کمدی سیاسی یا سیاست زده به این اسامی برمی خوریم: «ناصرالدین شاه آکتور سینما» (محسن مخملباف)، «نان و عشق و موتور هزار» (ابوالحسن داودی)، «لیلی با من است»، «مارمولک» و «از رئیس جمهور پاداش نگیرید» (هر سه ساخته کمال تبریزی)، «اخراجی ها» (مسعود ده نمکی)، «دنیای وارونه» (شهریار بحرانی)، «مومیایی ۳» (محمدرضا هنرمند)، «تلفن همراه رئیس جمهور» (علی عطشانی)، «ایران برگر» (مسعود جعفری جوزانی)، «گشت ارشاد» و «گشت۲ (هر دو ساخته سعید سهیلی)، «اکسیدان» (حامد محمدی)، «دیپلماسی شکست ناپذیر آقای نادری» (بهتاش صناعی ها، مریم مقدم) و «ساعت پنج عصر» (مهران مدیری).
مروری بر این اسامی حتی در مواردی نشان از نوعی سعه صدر نیز برای گنجاندن نام برخی از فیلم ها در فهرست حاضر دارد؛ چرا که در بازنگری محتوای این آثار، بعضاً محور کلی روایت نه سیاست که اجتماع است و درام گویی با هول و حذرهایی در مدار سیاست، گریزها و چرخش هایی دارد. تمهیدی که فیلم را از خوردن انگ سیاسی تا حدی نجات می دهد و حساسیت ها را از اکران آن می زداید. در واقع وقتی در مواجهه با لیست فیلم های توقیفی سالهای اخیر، فیلمهایی همچون «گزارش یک جشن» (ابراهیم حاتمی کیا)، «آشغالهای دوست داشتنی» (محسن امیریوسفی)، «خیابانهای آرام» (کمال تبریزی)، «صد سال به این سالها» (سامان مقدم)، «عصبانی نیستم» (رضا درمیشیان)، «مادر قلب اتمی» (علی احمدزاده) و… به دلیل ارجاعات روشن و پنهان سیاسی به محاق رفته اند. یادآوری این مسئله، خود به خود دفعات رجوع سینماگران به مضامین دیپلماتیک را با چاشنی طنز و فکاهه کاهش می دهد.
«گسل»، نمونه بی حال تلویزیونی!
یکی از بهانه های اصلی نگارش مطلب حاضر، آغاز پخش سریال «گسل» از شبکه یک سیماست. سریال ۴۰ قسمتی علیرضا بذرافشان در شبکه یک بعد از پخش چهار قسمت نشان از مجموعه ای دارد که علیرغم داشتن داعیه کمدی سیاسی بودن، هیچ بار محتوایی و ساختاری جذابی ندارد. در این سریال شاهد یک وزارتخانه تخیلی به نام وزارت منابع هستیم که نقش معاون وزیر با نام اعتبار را در آن بیژن امکانیان برعهده دارد و سام درخشانی نقش محافظ او را به نام ارشیا مبتنی. این سریال همچون «شبهای برره» تلاش کرده تا با طراحی چارچوبی تخیلی در قالب یک وزارتخانه، از تیغ ممیزی برهد و دُز دلواپسی های مسبوق به سابقه را کاهش دهد. حال آنکه اصولاً بار کمدی سریال، بی مایه و بی نمک تر از آن است که بخواهد حساسیت برانگیزد و سیاست تنها ابزاری ناکار آمد بوده تا وجهه ای پوشالی برای سریال ایجاد شود. عشق غلو شده و غیرقابل باور محافظ وزیر به دختر او هم تلاشی ناشیانه برای تلطیف نگرانی حاصل از بازخوردهای بازدارنده احتمالی بوده است. «گسل» دست کم تا اینجا سریالی خنثی به چشم آمده است که بهره گیری اش از یک تم سیاسی، به شدت بی اثر و خامدستانه است. ارائه تصویری کاریکاتوری از یک معاون وزیر به دلیل انتخاب اشتباه بازیگرش بیژن امکانیان از رسیدن به یک قالب طنز عاجز است. امکانیان پیش از این هم در کمدی ضعیف «قلقلک» ثابت کرده بود توان بازی در چنین نقشهایی را ندارد. ضمن اینکه بذرافشان اصولاً شوخی نویس خلاق و درجه یکی نیست و این نقطه ضعف در سریالهای پیشین او همچون «هفت سنگ» یا «نابرده رنج» نیز قابل درک بوده است. «گسل» به عنوان یک کمدی سیاسی، ضربه اصلی را از کمبود شوخیهایش خورده است. حتی هجو رعایت الگوی صحیح مصرف یا شوخی با مسئولیت پذیری یک مقام سیاسی چنان در همین قسمتهای نخست سریال بی رمق بوده که تنها باید تأسف خورد به حال سوژه ای که هدر رفته و این معضل ظاهراً قسمت به قسمت نیز عیان تر می شود.
استیلای سیاست بر همه ارکان زندگی بویژه در جامعه ایرانی همواره چنان بوده که بیش از سایر جوامع آن را تحت الشعاع خود قرار داده و مدام نوعی بدبینی ذاتی را نسبت به موضوعات دیپلماتیک دامن زده و ترویج کرده است.
اگرچه رخنه و عمومیت داشتن سیاست زدگی در محاوره و باورهای عامه مردم و شایعه و لطیفه سازی در مورد مفاهیم و اخبار سیاسی نیز در کنار این بدبینی رشد و پرورش یافته و جزو محبوب ترین و پرکاربردترین ادبیات در بین ایرانی ها نیز هست. با این وصف سینما و تلویزیون ما به دلیل رسمیت داشتن بیشتر نسبت به بحث های مردم در حریم خصوصی یا جمع عمومی، به دلیل ملاحظات مشخص و پنهان درباره مسائل سیاسی، ترجیح داده در این حوزه با احتیاط گام بردارد.
عملکرد محتاطانه ای که به طبع به بضاعت اندک سینما و تلویزیون در حوزه فیلم های سیاسی منجر شده است. آفتی که دامن کمدی های سیاسی را هم گرفته و به محدود بودن آنها انجامیده.
روز گذشته در بخش نخست مطلب حاضر با عنوان «شوخیهای دیپلماتیک» در لوکیشن سینما، از این فقر پرداختن به چنین سوژه هایی در سینما و تلویزیون نوشتیم. ارجاعی داشتیم به سریال «گسل»، به عنوان تازه ترین نمونه از طنز سیاسی در تلویزیون که استارت ناامیدکننده ای زده است و نه وجه کمدی آن قوام یافته و نه ابعاد سیاسی آن قوتی دارد.ضمن اینکه در بررسی سریالی با این ادعا که طنز سیاسی است، اصولاً باید محدودیت های برنامه سازان رسانه دولتی صدا و سیما را هم مدنظر داشت. خاصه آنکه صدا و سیما و متولیانش در هر مقطعی نشان داده اند تعلق خاطر سیاسی متفاوتی دارند که این مسئله، روی شاخصه های برنامه سازی در این سازمان خواه ناخواه تاثیر می گذارد. در دنباله مطلب که امروز از نظرتان می گذرد، اشاره ای کوتاه به سری مجموعه «کاکتوس»به عنوان موفق ترین مثال از این ژانر و در ادامه مروری داریم بر نمونه های سینمایی.
«کاکتوس»، یک نمونه ایده آل
در واکاوی سریال های کمدی سیاسی، بی تردید باید جایگاه ویژه ای برای سری مجموعه «کاکتوس» قائل شد. محمدرضا هنرمند این سریال را در میانه سالهای ۷۷ تا ۸۳ روی آنتن شبکه یک برد. سریال با ساختاری شبیه به تله تئاتر، آمیزه ای از شوخیهای سیاسی و اجتماعی تند و تیزی است که از ورود به هیچ حوزه ای هراس ندارد. طنز هنرمند با هوشمندی فراوانی، آن هم در شرایطی که مدیران محتاط تلویزیون علاقه ای به این طور موضوعات ملتهب نداشتند، طنز شسته رفته ای از آب درآمد. با این وصف، مهارت خود هنرمند در مقام نویسنده در تعبیه انبوهی از نکات ریز و درشت و طعنه های بامزه به مسائل مبتلا به جامعه آن روز، چنان بود که تمام مخاطبان نتوانند با آن ارتباط بگیرند. احتمالاً همین گنگ و نافهم بودن کنایه ها و استعاره ها در دل دیالوگ ها و رفتارهای کاراکترهای سری مجموعه «کاکتوس» برای تماشاگران عام، انگیزش ها و اعتراض های منفی علیه آن را تخفیف داد تا عمر آن به سه فصل برسد. از آن پس تلویزیون بیش از یک دهه است که نتوانسته طنز سیاسی موثری را ارائه دهد.
ملاحظه ای کوتاه بر نمونه های موفق سینمایی
در ابتدای نوشته حاضر گفتیم که تعداد فیلم های کمدی سیاسی سینمای ایران محدودتر از آن است که بتوان روی آنها حساب ویژه ای باز کرد و به شکوفایی بیشتر و بقایشان کاملاً امیدوار بود. با این حال نمی توان چند نمونه موفق یا به عبارتی دیده شده در این حوزه را فراموش کرد.
«ناصرالدین شاه آکتور سینما» ساخته محسن مخملباف در سال ۷۰ در نگاهی کلی یک شوخی سینمایی است تا سیاسی، ولی در محوریت قرار گرفتن ماجرای ورود سینماتوگراف به ایران و رجوع به دربار شاهان قاجار ناخودآگاه بستری برای مزاح با سیاسیون ایجاد کرده است. فیلمساز رویکردی فانتزی و غیرواقعی به زندگی ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه دارد و آنان و روابط حاکم بر دربار را آلتی برای ایجاد فضاهای کمیک قرار داده است. این تاکتیک موجب شده تا نقد جدی بر ابعاد شبه تاریخی فیلم از سوی تاریخ نگاران وارد نشود و کمدی تسری یافته در تار و پود فیلم، وجوه سیاسی اش را در اولویت چندم قرار دهد. کارگردان در پرداخت به قضیه مشروطه هم تلاش کرده تا خیلی تصویری سیاه و تلخ از اوضاع مردم ارائه ندهد؛ هر چند که فرصت و امکانش را در نقد دوران قاجار و سیاست های شاهان این دوره داشته است.
«لیلی با من است» به دلیل ژانر جنگی اش و حساسیت های مضامین مرتبط با دفاع مقدس، یک کمدی ساختارشکن لقب گرفت. البته حضور کارگردانی در جایگاه کمال تبریزی و تهیه کنندگان دولتی اش، مسیر را برای ساخت کم دردسرتر آن هموار کرد. فیلم مملو از شوخیهای دیده نشده ای با مقوله جنگ تحمیلی بود و پرویز پرستویی به شکل استادانه ای در قامت کارمند ترسوی صدا و سیما که در مهلکه جبهه می افتد، توانسته بود روی لبه تیغ کمدی حرکت منطقی و بامزه ای داشته باشد. فیلم با وجود شوخی های جسورانه اش توانست از ممیزی های مخرب جان سالم به در ببرد و حتی نسخه سریالی اش هم روی آنتن ببیند. «لیلی با من است» در اواخر دهه ۷۰ توانست جاده را برای کمدی های جنگی به خوبی صاف کند؛ گرچه مواردی از بی ذوقی و کلیشه سازی هم در این جریان مجال بروز یافتند. فیلم در اکران هم مشکل خاصی نداشت.
تبریزی هشت سال پس از این فیلم، سراغ سوژه ملتهب دیگری رفت که «مارمولک» نام گرفت. خوش بینی ایجاد شده در فضای مفاهمه آمیز پس از «لیلی با من است»، برای «مارمولک» جواب نداد. فیلم حتی با حضور تهیه کننده ای همچون منوچهر محمدی که پیوستگی هایی با سیاسیون دارد نیز نتوانست دوره اکران کاملی را سپری کند و به قول نویسنده اش پیمان قاسم خانی در ورطه «تسویه حساب های سیاسی» افتاد. «مارمولک» به نظر کمی بیش از اندازه روی تحمل و مدارای بخشی از جامعه و افکار عمومی روی مقوله شوخی با روحانیت حساب باز کرده بود. انبوه شوخی های فیلم در قالب الگوی جا به جایی یک سارق با یک روحانی، چنان بود که پیرایش و انتقال پیام اخلاقی پایان فیلم را به سایه کشانده بود. نکته ای که شاید اگر پای عوامل سازنده دیگری در این فیلم به میان آمده بود، همان اکران نصفه و نیمه را هم از آن دریغ می داشتند.
تبریزی اما با وجود حاشیه های منفی و دلسرد کننده ای که موانع بر سر راه «مارمولک» ایجاد کردند، چندی بعد باز هم با پشتوانه مراودات و روابطش با اهالی سیاست، سراغ سوژه ای سیاسی رفت. او پنج سال پس از «مارمولک» با فیلمنامه ای از رضا مقصودی سناریست «لیلی با من است»- که ملاحظه بیشتری از پیمان قاسم خانی در کمدی نویسی و شوخی سازی دارد- ، «از رییس جمهور پاداش نگیرید» را کارگردانی کرد. این بار اما برخورد با ساخته او ملاطفت آمیز نبود و فیلم به محاق رفت. ضمن اینکه کیفیت پایین کمدی نسخه نهایی فیلم هم به قدرت دو ساخته او در وادی طنز سیاسی نبود و همین عامل، به محاق رفتن فیلم را با هزینه کمتری رو به رو کرد. حسن معجونی پس از بازی در سریال موفق کمدی «مسافران»، این بار باز هم نقش نخست یک کمدی را به عهده گرفته بود؛ با این تفاوت که گیشه سینما به چهره ها اهمیت بیشتری می دهد. این قضیه سبب شد فیلم حتی پس از شش سال که از توقیف بیرون آمد، گیشه سردی داشته باشد و حدود ۳۰۰ میلیون تومان بیشتر نفروشد. فیلم از دو منظر سیاست و دین، روایتی کمدی را دستمایه قرار داده بود که همین مسئله، ملاحظاتی را در بررسی و تماشایش ایجاد کرد؛ مدیر دولتی ارشدی که به سفر حج می رود و گرفتار اتفاقاتی می شود.
«نان و عشق و موتور ۱۰۰۰» ابوالحسن داودی هم در سال ۸۰ کمدی اجتماعی ای بود که از دور دستی بر آتش مقطع رویدادهای دوم خرداد داشت. با این وجود در حاشیه جای گرفتن این اشارات سیاسی و تنزیل آن در حد چند شوخی محافظه کارانه، آن را از شر واکنش های سیاسی گزنده مصون داشت.
از این نظر، «مکس» سامان مقدم هم همین شرایط را داشت. پیمان قاسم خانی این بار هم مانند «نان و عشق و موتور ۱۰۰۰» در پوشش یک کمدی بامزه، اشاراتی گذرا به ادبیات سیاسی و اصطلاحات رایج آن مقطع همچون «غوغا سالاران» داشت و حتی کنایه های جالبی هم به اصلاحات زد. البته سازندگان فیلم مدعی بودند برای اکران فیلم چانه زنی هایی داشته اند تا آن را از توقیف برهانند.
سه گانه مسعود ده نمکی در سینما هم جزو قابل تأمل ترین آثار سیاسی هستند. فیلمهایی که به مدد نفوذ و جایگاه خالقشان مانور کم سابقه ای در حدود و ثغور ممنوعه داشتند و در شوخی با مسائل جبهه و جنگ، بحث های اعتقادی و سیاسی به هر دستاویز تابویی، چنگ زدند. «اخراجی ها» باب ورود دیگران هم در اشل دیگری به این حوزه ها گشود و طنز سیاسی را از دست نیافتنی بودن، دست کم تا حدودی خارج کرد. محمدرضا هنرمند نیز دیگر کارگردانی بود که با «مومیایی۳» در ایام اوجگیری قدرت اصلاح طلبان، با رسانه های این طیف و جناح مقابل، شوخیهایی ترتیب داد که در زمان خود نوگرایانه و بکر بودند. هر چند قصه اصلی فیلم ارتباط پررنگی با سیاست نداشت و در قالب قصه ای فانتزی، خطر حساسیت های احتمالی را کمرنگ کرده بود.
«ساعت پنج عصر» مهران مدیری پیش از اکران به شدت اذهان را به سمت سیاسی بودن فیلم سوق داده بود. این تلقی در تماشای موارد تبلیغی فیلم بیش از پیش به چشم می آمد. اینکه فیلم ارجاعات واضحی- ناآرامی های سال ۸۸ دارد و قصه در آن مقطع می گذرد. این باور نادرست درباره فیلم اما با آغاز اکران آن از میان رفت. با این حال همچنان فیلم گریزهایی البته غلوآمیز و فانتزی به مسائل سیاسی دارد و حتی در فصل بازجویی از کاراکتر اصلی فیلم (با بازی سیامک انصاری و مهران مدیری)، بار درام در معرض سیاسی شدن محض قرار می گیرد.
- 20
- 6