جمعه ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
۱۱:۳۱ - ۰۹ اردیبهشت ۱۳۹۷ کد خبر: ۹۷۰۲۰۲۰۸۲
فیلم و سینمای ایران

بررسی «لاتاری» ساخته پرحرف و حديث «محمدحسين مهدويان»

لاتاری,اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,سینمای ایران

ظاهرا حكايت قهرمان معترضي كه فارغ از مناسبات قانوني و رسمي، خود دست‌به‌كار تسويه‌حساب و گرفتن انتقام مي‌شود از آن حكايت‌هاي تمام‌نشدني سينماست كه هرازگاهي شاهد قالب تازه‌اي از آن بر روي پرده سينما هستيم. محمدحسين مهدويان كه ظرف چهار سال گذشته با مستندِ بازسازي‌شده «آخرين روزهاي زمستان»

 

(پخش‌شده از تلويزيون) و دو فيلم بلند «ايستاده در غبار» و «ماجراي نيمروز» سبك و سياق متفاوتي از بازسازي رويدادهاي تاريخ معاصر را عرضه و به‌شدت مورد تشويق و تحسين مخاطبين عام و خاص سينما قرارگرفته بود شايد براي پيشگيري از كليشه شدن و سكون در بستري كه ديگر تازگي و طراوت اوليه‌اش را ازدست‌داده از سينماي شناخته‌شده‌اش فاصله گرفته و با محور قرار دادن دستمايه «انتقامِ شخصي» پاي در دوره تازه‌اي از مسير فيلمسازي خود گذاشته است.

 

قهرمان فيلم، اميرعلي (ساعد سهيلي) كه دختر موردعلاقه‌اش نوشين (زيبا كرمعلي) را در اثر افتادن در دام يك باند فساد اخلاقي ازدست‌داده و از سوي ديگر از واكنش خانواده دختر به عوامل قتل او نااميد شده با فرورفتن در جلد «قيصر» قهرمان آشنايي كه احتمالا همه سينما دوستان ايراني او را مي‌شناسند راسا وارد معركه انتقام‌گيري و دفاع از ناموس (در مفهوم كلي‌اش) مي‌شود.

 

در لاتاري هم درست مثل سلف پنجاه‌ساله‌اش «قيصر» اين مقوله دفاع از ناموس و بسزاي عمل رساندن هتاكين به آن است كه در جايگاه هسته اصلي داستان قرار گرفته و مقولات ديگر ازجمله زمينه‌هاي منجر به بروز چنين واكنش تندي همه و همه در فرع و زير سايه اين كليت انتقام‌آميز قرار مي‌گيرند. البته گذشته از اشتراكات مضموني با قيصر و آثار سينمايي ديگري كه به تبعيت از موج قيصريسم مضمون انتقام ناموسي را دنبال مي‌كردند.

 

سومين ساخته مهدويان بطور حتم و يقين به سينماي معترضي كه ابراهيم حاتمي كيا بنيانگذار آن است هم‌نسب مي‌برد. قهرماني معترض و جوشي كه از شرايط حاكم بر اجتماع خسته و دلسرد شده و تاب پيگيري و حل‌وفصل معضلات خود و اطرافيانش را از مجاري كند و منفعل رسمي ندارد در يك تصميم احساسي دست به خشونت مي‌زند؛ خشونتي كه اگرچه بيش از قربانيان بي‌گناه احتمالي آن مناسبات نااميدكننده، تبعيض‌آميز و عافيت‌طلبان را هدف گرفته است.

 

حالا در لاتاري هم دقيقا همين دو خط سير مضموني به چشم مي‌خورد هم ناموس آينده اميرعلي (از منظر عاطفي و نه به لحاظ قانوني و شرعي) به‌وسيله بيگانگاني مرفه و بي‌درد كه غالبا با ايراني جماعت خصومت ديرينه دارند مورد تعرض قرارگرفته و به قتل رسيده، هم قهرمان زخم‌خورده كه هنوز نسبتي با مقتول ندارد از منظر قانوني كاري از دستش برنمي‌آيد و هم رايزني با مقام‌هاي امنيتي به لحاظ لزوم حفظ امنيت ملي و مناسبات دوستانه و فاقد تنش با كشور عربي محل وقوع جرم به‌جايي نمي‌رسد، شرايطي به‌مراتب وخيم‌تر از دو قهرمان اسطوره‌اي اواخر دهه چهل و اواسط دهه ٧٠ سينماي ايران يعني قيصر (بهروز وثوقي) و حاج كاظم (آژانس شيشه‌اي) .

 

قيصرِ ساخته و پرورده سينماي خاص مسعود كيميايي كه به خواهرش تعرض مي‌شود به معترضين خواهر و قاتلين برادرش دسترسي داشت و اين فرهنگ طبقاتي و روحيه انتقام جويانه شخصي‌اش بود كه قصاص خون عزيزانش در كوتاه‌ترين زمان و به دل خنك‌ترين شيوه ممكن را واجب‌الاجرا مي‌كرد و دومي (حاج كاظم) هم به‌اندازه اميرعلي تنها و بي‌كس نبود و سوابق جبهه و وجهه اجتماعي، داشتن دوستاني ذي‌نفوذ در ميان ماموران امنيتي و وارد شدن در كشاكشي كه به‌هرحال آدم‌هاي جناح مقابلش مشخص و معلوم بودند او را در جايگاهي بسيار بهتر از قهرمان تنهاي لاتاري قرار مي‌دهد. جوانكي كم‌بضاعت كه از‌دار دنيا تنها يك موتورسيكلت و عشق دختري به نام نوشين را دارد و حتي از نعمت داشتن مادر و امكان زندگي كردن در كنار خانواده هم محروم بوده است.

 

اما از قرابت‌هاي مضموني فيلم با آثار پيشين سينمايي كه بگذريم، مي‌رسيم به شيوه به تصوير كشيدن و پرداخت درون‌مايه‌اي كه شرح آن داده شد. اگرچه مهدويان در لاتاري به‌عمد از به‌كارگيري شگرد ثابت‌شده‌اش در بازسازي خلاقانه و قرين به واقعيت رخدادهاي تاريخي انصراف داده و راه سينماي داستاني را در پيش‌گرفته است اما به نظر همچنان به‌واقع گرايي (رئاليسم) آنقدر تعلق‌خاطر دارد كه در رنگ‌آميزي كليدي‌ترين شخصيت فيلم يعني «اميرعلي» بازهم رگه‌هايي پررنگ از اين نوع نگاه ديده مي‌شود.

 

قهرمانِ مدل نودوشش سينماي اجتماعي ايران، نه شبيه به اسلافش در آثار قيصرمآبانه، هيكل ورزيده و فرهنگ بزن‌بهادري پايين‌شهري دارد و نه به تاسي از سينماي متاثر از آژانس شيشه‌اي، هيبت مردانه و نگاه نافذ و لحن تاثيرگذار. قهرماني بسيار شبيه‌تر به مردم عادي كوچه و بازار كه هرچند از بي‌پروايي و جنم نمونه‌هاي متاخرش دررفتن وسط معركه و دل حادثه، ژن‌هاي كمتري را به ارث برده ولي شايد در مقايسه با آنها باورپذيرتر و نزديك‌تر به تماشاگران آن‌سوي پرده به نظر برسد.

 

قهرماني كه جنبه‌هاي قهرمانانه فيلم تنها در وجود او خلاصه نمي‌شود كه قيصر وار و سلطان‌منشانه (سلطان/ قهرمان فيلمي به همين نام ساخته مسعود كيميايي) برادران آب منگل را با چاقو و زمين‌خواران تهرانِ پس از جنگ را با نارنجك و البته به‌تنهايي از پاي دربياورد، قهرماني كه براي گرفتن انتقام از متجاوزين به عشق زندگي‌اش، با كمك گرفتن از مربي ورزشي‌اش (موسي) و ديگر دوست صميمي‌اش، با شريك كردن آنها در قهرماني‌اش هم‌زمان كه از پرسوناي اسطوره‌اي فاصله مي‌گيرد به دنياي واقع‌گرايي هم نزديك‌تر مي‌شود.

 

همان‌گونه كه در طول تاريخ سينما، قهرمانان متوسل شونده به اقدامات تلافي‌جويانه شخصي موردانتقاد بخشي از منتقدين و مصلحين اجتماعي بوده‌اند دو قهرمان اصلي لاتاري «اميرعلي» و «موسي» هم به جهت اقدام خودسرانه سفر به كشور عربي و حذف فيزيكي عوامل تعرض (و يا دست‌كم اقدام به تعرضِ منجر به قتل نوشين) از همان شب اولين نمايش فيلم در جشنواره به‌شدت موردانتقاد قرار گرفتند. فيلم، مصداق ترويج تروريسم و عاملي براي تيرگي احتمالي روابط ايران با آن كشور همسايه تشخيص داده شد ‌و آنقدر بر اين طبل كوبيده شد كه ويژگي‌ها و نقاط قوت و ضعف فيلم از منظر سينمايي كمتر ديده شد؛ يكي از مصائب هميشگي نقدها و اظهارنظرهاي شتاب‌زده و فاقد تعمق جشنواره‌اي كه ظاهرا به اين زودي‌ها دست از سر سينما برنمي‌دارد.

 

اما اكنون و پس از اكران عمومي فيلم و امكان تامل بيشتر و غيراحساسي‌تر درباره كليت آن به نظر مي‌رسد مثل اكثر پرسش‌هايي كه در حوزه علوم انساني و اخلاقيات جاي مي‌گيرند پاسخ به‌درستي يا نادرستي اقدام قهرمانان لاتاري يا در سطحي بالاتر از آن رويكرد فيلمساز به چگونگي پرداخت ايده‌اي كه جنبه‌هاي متفاوتي از فقر و زندگي در شرايط بد و نابرابر اقتصادي در جامعه‌اي رانت زده تا دفاع از ناموس شخصي و ملي و شكل روابط با كشورهاي همسايه را دربرمي‌گيرد، به اين آساني‌ها هم نيست، درواقع در اينجا هم با مقوله نسبيت در برابر اين سوال چالش‌برانگيز روبه‌رو هستيم و شايد به تعداد آدم‌هايي كه در زندگي واقعي خود با موقعيت‌هاي دشوار اين‌چنيني مواجه شده باشند انتخاب و مسير راه وجود داشته باشد.

 

البته بديهي است كه هيچ‌كس با شكستن قانون و حركات خودسرانه آن هم در خارج از مرزهاي كشور كه با ديدگاه بين‌المللي نسبت به كشورمان ارتباط تنگاتنگي دارد موافقتي نداشته باشد ولي يادمان نرود كه ما با يك فيلم سينمايي روبه‌رو هستيم و نه يك قاعده و مرامنامه كلي عرب‌ستيز براي شيوه‌هاي مقابله با فريب دختران ايراني كه اگر اينگونه بود شايد بسياري از آثار سينمايي شناخته‌شده دنيا كه در ابعادي بسيار فراگيرتر از «لاتاري» به نمايش درآمده‌اند مي‌توانستند مقدمه‌اي براي درگيري و تنش‌هاي كشور سازنده با كشور مورد اشاره فيلم باشند، مصداق‌ها بسيارند ولي شايد اثر سينمايي مشهور «ربوده‌شده/ Taken» ساخته پير مورل، فيلمساز فرانسوي كه البته دنباله‌اي هم داشت از بهترين و ملموس‌ترين نمونه‌ها باشد.

 

اثري كه بالقوه مي‌توانست مبناي اختلاف و درگيري ميان امريكا و فرانسه به عنوان كشورهاي سازنده فيلم و آن كشور اروپاي شرقي‌اي مي‌بود كه اتباعش به عنوان مافياي بين‌المللي قاچاق دختران در فيلم معرفي‌شده بودند درحالي كه در عمل نه در اين مورد به‌خصوص و نه در ديگر موارد مشابه چنين اتفاقي در ابعاد وسيع نيفتاده و اساسا نمي‌توان جهت‌گيري يك فيلم خاص را مبناي ظهور و بروز آن در جامعه واقعي بيرون از دنياي فيلم قرارداد هرچند كه بعيد است هيچ كارشناس سينمايي يا اجتماعي هم منكر تاثيرگذاري حداقلي سينما بر زندگي واقعي آدم‌ها شود.

 

به اعتقاد نويسنده، جهان ترسيم‌شده در فيلم و رخدادهايي كه تا پيش از رسيدن خبر درگذشت (قتل) نوشين شاهدش بوديم درمجموع براي رسيدن «اميرعلي» به نقطه ورود به حيطه انتقام شخصي كافي به نظر مي‌رسيدند، جواني درمانده كه عشقِ زندگي‌اش تنها داشته و اميدش در دنيا بوده و حالا دستش براي گرفتن انتقام خون او به هيچ جا بند نيست به سيم آخر زدنش چندان هم دور از ذهن به نظر نمي‌رسد و مهدويان هم دقيقا همين تصميم دشوار احساسي و آغشته به عرق ملي را نقطه زوم و تمركز كارش قرار داده وگرنه پرداختن به ريشه‌هاي منجر به اين تصميم و ارزش‌گذاري كليت قضيه را كه مي‌توان در عرصه‌هايي خارج از سينما مورد ارزيابي و تدقيق جدي‌تر و كارشناسانه‌تر قرارداد.

 

اينكه تصميم مهدويان در تغيير شيوه فيلمسازي‌اش به‌قول‌معروف براي او آمد خواهد داشت يا خير را آينده پاسخ خواهد داد اما اي‌كاش كارگردان جوان ما كه دقت و وسواس فراوانش در ترسيم جزييات بر كسي پوشيده نيست كاش لااقل به خودش پاسخ بدهد كه چگونه به چفت‌وبست دراماتيك و فراهم كردن زمينه‌هاي لازم براي برخي از مهم‌ترين درون‌مايه‌هاي فيلمش درست فكر نكرده است؟ به عنوان‌مثال كسي در عرق ملي و تعصب ديني «موسي» به عنوان يك رزمنده دوران جنگ تحميلي كه زماني براي حفظ همين آرمان‌ها جانش را در كف دست گرفته ترديدي به خود راه نمي‌دهد ولي شكل مجاب شدن موسي براي دخالت در ماجرايي تا اين اندازه حساس تماشاگران لاتاري را مجاب نمي‌كند.

 

در يك‌سوم ابتدايي فيلم كه حكم مقدمه دارد رابطه اميرعلي و موسي آنچنان مريد و مرادي و رفيق گرمابه و گلستان بودن تعريف‌نشده كه جانفشاني موسي را توجيه كند، آنچنان‌كه مثلا شكل رابطه دوستانه و رفاقت چندين و چندساله حاج كاظم و عباس در آژانس شيشه‌اي، اقدام تهورآميز حاج كاظم و گذشتن از زن و زندگي‌اش را باورپذير مي‌كرد.

 

با چنين نقطه‌ضعف بزرگي دوربين مهدويان ما را به كشور محل اقامت متجاوزين ناموس مي‌برد و بازهم اين نارسايي‌هاي دراماتيك هستند كه خود را به رخ تماشاگر مي‌كشانند، اينكه موسي دقيقا در همان شهر مقصد دوست قديمي قابل‌اعتمادي داشته باشد كه نقش راهنماي محلي را براي قهرمانان ايفا كند و اينكه همين راهنماي محلي (نادر سليماني) با آن مقام امنيتي كشور (حميد فرخ نژاد) به‌قدري دوست و نزديك باشد كه به او دسترسي داشته و بتواند او را در جريان نقشه اميرعلي و موسي قرار داده و فرشته نجات شود دست‌كم در مختصات دراماتيك دقيقي كه مهدويان تا پيش‌ازاين براي‌مان ترسيم كرده بود نمي‌گنجد تا سومين ساخته او در عين اينكه برخورداري از اندازه‌هاي قابل‌قبول، درمجموع پايين‌تر از دو اثر درخشان پيشينش بايستد.

 

همان‌گونه كه در طول تاريخ سينما، قهرمانان متوسل شونده به اقدامات تلافي‌جويانه شخصي موردانتقاد بخشي از منتقدين و مصلحين اجتماعي بوده‌اند دو قهرمان اصلي لاتاري «اميرعلي» و «موسي» هم به جهت اقدام خودسرانه سفر به كشور عربي و حذف فيزيكي عوامل تعرض (و يا دست‌كم اقدام به تعرضِ منجر به قتل نوشين) از همان شب اولين نمايش فيلم در جشنواره به‌شدت موردانتقاد قرار گرفتند.

 

مازيار معاوني

 

 

etemadnewspaper.ir
  • 15
  • 5
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
عبدالله دوم پادشاه اردن بیوگرافی عبدالله دوم پادشاه اردن به همراه عکس های خانواده اش

تاریخ تولد: ۳۰ ژانویه ۱۹۶۲ (۶۲ ساله)

محل تولد: عمان، اردن

سمت: پادشاه اردن (از سال ۱۹۹۹)

تاجگذاری: ۹ ژوئن ۲۰۰۰

ولیعهد: حسین بن عبدالله دوم

همسر: رانیا عبدالله (ازدواج ۱۹۹۳)

ادامه
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
رضا عطاران بیوگرافی رضا عطاران؛ ستاره سینمای کمدی ایران

تاریخ تولد: ۲۰ اردیبهشت ۱۳۴۷

محل تولد: مشهد

حرفه: بازیگر، کارگردان، فیلم‌نامه‌نویس، تدوین‌گر، خواننده

آغاز فعالیت: ۱۳۶۹ تا کنون

تحصیلات: دانشجوی انصرافی دانشکدهٔ هنرهای زیبای دانشگاه تهران 

ادامه
اسدالله شعبانی بیوگرافی اسدالله شعبانی شاعر و نویسنده آثار کودک

تاریخ تولد: ۴ تیر ۱۳۳۷

محل تولد: روستای بهادربیگ از توابع همدان

محل زندگی: تهران

حرفه: شاعر، نویسنده، منتقد ادبی، کارشناس بازنشسته کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان

تحصیلات: فارغ التحصیل رشته زبان و ادبیات فارسی

آثار: خرمن شعر خردسالان، جستاری پیرامون شعر کودک در ایران، قصهٔ امشب، پولک ماه، دختر باغ آرزو، پرسه‌های شبانه

ادامه
ابومنصور موفق هروی ابومنصور موفق هروی؛ پدر داروشناسی فارسی

مشهور به: موفق هروی

متولد : قرن چهارم

محل تولد: احتمالا هرات

حرفه: پزشک و داروشناس ایرانی

آثار: کتاب الابنیه عن حقایق الادویه

ادامه
آزیتا حاجیان بیوگرافی آزیتا حاجیان بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: ۲۱ دی ۱۱۳۶

محل تولد: ملایر

حرفه: بازیگر سینما، تلویزیون و تئاتر

تحصیلات: لیسانس بازیگری و کارگردانی تئاتر از دانشگاه هنر

سال های فعالیت: ۱۳۵۴ تاکنون

ادامه
رید هستینگز بیوگرافی رید هستینگز؛ امپراطور محتوا و نتفلیکس

تاریخ تولد: ۸ اکتبر ۱۹۶۰

محل تولد: بوستون، ماساچوست، ایالات متحده آمریکا

حرفه: کارآفرین، مدیر ارشد اجرایی

شناخته شده برای: بنیانگذار نتفلیکس

تحصیلات: فارغ التحصیل دانشگاه استنفورد

دارایی: ۹/۴ میلیارد دلار

ادامه
احسان قربان زاده بیوگرافی احسان قربان زاده؛ خواننده تازه کار موسیقی پاپ ایران

محل زندگی: تهران 

ملیت: ایرانی

حرفه: خواننده

سبک: پاپ و سنتی ایرانی

ساز: تنبک، باغلاما و گیتار

ادامه
دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی

دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی شهاب حسینی یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران است که تا به حال در آثار فاخری مانند محیا، دلشکسته، شهرزاد و... به نقش آفرینی پرداخته است. این هنرمند در هر یک از هنرنمایی های خود دیالوگ های ماندگاری دارد که در ادامه این مقاله از سرپوش قصد داریم به بخشی از آنها اشاره کنیم. بیوگرافی کوتاه از شهاب حسینی سید شهاب الدین حسینی تنکابنی در ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. وی اصالتا تن کابنی است و تحصیلات عالیه خود را در رشته روانشناسی از دانشگاه تهران برای مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. وی در سال ۱۳۷۳ با پریچهر قنبری ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو فرزند پسر به نام های محمد امین و امیرعلی است. فعالیت هنری شهاب حسینی با تئاتر دانشجویی و سپس، گویندگی در رادیو شروع شد. از جمله جوایز این هنرمند می توان به موارد زیر اشاره کرد: - او برای بازی در شمعی در باد (۱۳۸۲) و رستگاری در هشت و بیست دقیقه (۱۳۸۳) نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد.  - حسینی در سال ۱۳۸۷ با بازی در فیلم سوپر استار جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. -  او خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی فیلم برلین ۲۰۱۱ را به‌همراه گروه بازیگران فیلم جدایی نادر از سیمین کسب کرد. - او در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ نیز با ایفای نقش در فیلم فروشنده توانست جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن را به خود اختصاص بدهد. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی؛ درباره شهاب حسینی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی فیلم سینمایی دلشکسته در نقش امیرعلی: - هر کی ریــش گـذاشت مسلمـــون نیـست، هـــرکی پیـشونیش رو داغ کـــرد، مــرد خــدا نیست. - تو همه ی اعتقادا اشتباه میشه. همیشه ام یه عده گرگن تو لباس میش! -  من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم - ما فردا میایم خواستگاری، دیگه نمی خوام خواهرم باشی می خوام نفسم باشی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در فیلم دلشکسته سریال شهرزاد در نقش قباد: -شهرزاد نمی دونی بدون، من با تو چیزایی پیدا کردم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم و نمی خوام از دستش بدم. - ما همه مهره های سوخته ایم که زیر دست بزرگ آقاییم. -  آره خب عمو جان حقیقت تلخه عموجان، شنیدنش همچین یه جاهایی از وجدان آدمو جز میده. -  میرم صاف وامیستم جلوی بزرگ آقا بش میگم بزرگ آقا من، زن من، خب؟! پا به ماهه! عین ۱۰-۱۲ ماهو میخوام بمونم ور دلش چی میگی شما؟ - قباد : فقط یه سوال، خیلی دلم می خواد جوابشو بدونم، تو هنوزم دلت باهاشه؟ شهرزاد : فراموشی زمان می بره، فقط فکر می کنم اگه من به هر دری زدم، و اونی نشد که می خواستم بشه، لابد قسمت خرافه نیست، هست واقعا - موقتیه این روزا شهرزاد، می گذره. این وسط تنها چیزی که مهمه اینه که من هنوز با همه ی وجودم دوست دارم. عاشقتم - قباد : سخته واسم دوری تو اینو بفهم، چطوری اینو بهت ثابت کنم؟ شهرزاد : دیر شده، برای ثابت کردنش خیلی خیلی دیر شده … حتی ملک جوانبخت هزار و یک شبم نبودی وگرنه من کم قصه و داستان به گوش تو نخوندم. عاشق بزدل عشقو هم زایل می کنه آقای قباد دیوانسالار -قباد : این کارو باهام نکن شهرزاد. اینطوری خردم نکن. من هنوز دوستت دارم، خیلی بیشتر از قبل. همه چیو خراب نکن شهرزاد : برو قباد، پشت سرتم دیگه نگاه نکن -  من چی کار به کسی داشتم، داشتم زندگیمو می کردم. با بدبختی خودم سر و کله می زدم. اصلا روحمم خبر داشت همچین کسی تو این دنیا زندگی می کنه؟ کی نشونم داد؟ شما. بعدشم که فرستادینم تو بهشت تازه می خواستم بفهمم زندگی یعنی چی؟ تازه طعمش داشت زیر دهنم مزه مزه می کرد که یقه مو گرفتین ترپ انداختینم وسط جهنم. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال شهرزاد سریال مدار صفر درجه در نقش حبیب پارسا: -تو را به جای همه دوست میدارم-تو را به خاطر عطر نان گرم برفی که اب میشود -برای بخشش اولین گناه-تو را برای دوست داشتن دوست میدارم-تو را به خاطر تمام کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم ...  - همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛همين  - مظفر:منوببخش ...یافراموش کن! حبیب:میبخشم...ولی فراموش نمیکنم!!!  -حبيب: فقط چرا فكر مي كنيد كه سفر اعزام ممكنه منتفي بشه؟ دكتر: اين مملكت پسرجان،سرزمين گسل و زلزله و پس لرزه است!آدم از فردا روزش - این و خداوند باید جواب بده ، باید جواب این سوال رو بده ! اگه تو این دنیا هیچ جایی برای آرامش وجود نداره ؛ و اگه تمام رویاهای ما از عشق ، عدالت و آزادی فقط ی خیال بیهودس! پس چرا ما رو آفرید ؟!... -ميدوني چيه تقي جان؟من بر خلاف مرحوم پدرم،ازسياست چيز زيادي نميدونم! همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛ همين دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال مدار صفر درجه سایر فیلم ها: -یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی پایان ناپذیره ... (درباره الی) - میدونی برتر از عشق بی فرجام چیه؟فرجام بدون عشق... (برف روی شیروانی داغ) - من زندگی مو باختم حاج اقا منو از زندون می ترسونی؟برو از خدا بترس ... (جدای نادر از سیمین) - جنگ احساس مسولیته نه شلیکه گلوله ... (شوق پرواز) - هر چه تو اوج میگیری دنیا از دید تو بزرگتر می شود و تو از دید دنیا کوچکتر می شوی ... (شوق پرواز) - تو کویر ادم به خدا نزدیک تره چون اسمون به زمین نزدیک تره ... (پلیس جوان) - میدونی چیت حرص ادمو درمیاره؟اینکه حالت از من بده ولی حس واقعیتو بهم نمیگی خب چیه هر چی هست بیا به خودم بگو فکر میکنی چیزیمه؟فکر میکنی چون چیزیمه عرضه ندارم پس چون عرضه ندارم دیگه.....این منصفانه نیست چون من دارم سعی خودمو میکنم غلطی تا حالا نتونستم بکنم چون نمیتونم تمرکز کنم رو کاری ک باید بکنم نمیتونم تمرکز کنم چون همه ی وقتمو اون چرت وپرتا ی مزخرف و دغدغه های احمقانه پر کرده دانشکده ی مزخرف و شاگردای خنگ و... (پرسه در مه) گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش