
حال که سريال «بازي تاجوتخت» از نظر داستاني، مسيري متفاوت از کتابهاي جورج مارتين را در پيش گرفته است، شبکه HBO تلاش زيادي ميکند که مانع درز اطلاعات داستاني مهم اين فصل از سوي هواداران متعصب و البته بازيگران اين مجموعه شود که گهگاهي بهصورت ناخواسته، جزئياتي کليدي را بروز ميدهند.
آنطور که ناتالي امانوئل، بازيگر نقش ميساندي ميگويد، بهخاطر عهدنامههاي امنيتي تازه HBO، ديگر نبايد انتظار داشته باشيد که يکي از بازيگران مجموعه بهصورت تصادفي، يکي از صفحات فيلمنامه را در صفحه اينستاگرام خود قرار دهد.
امانوئل دراينباره ميگويد: «آنها نسبت به اين مسئله کاملا سختگير شدهاند که فيلمنامهها در اختيار چه کسي باشد و چگونه بهدست ما برسد. فيلمنامه را بهصورت ديجيتال بايد خواند. تا زماني که فرايند امنيتي تأييد دو مرحلهاي ايميلهاي خود را فعال نکنيم، (در مرحله اول، رمز داده ميشود و در مرحله دوم، معمولا شماره تلفن) فيلمنامهها را براي ما ايميل نميکنند. نوشتههاي مخصوص مرحله دورخواني را براي تمرين به ما ميدهند اما قبل از آن بايد امضا کنيم و پيش از رفتن، نوشتهها را تحويل دهيم. اگر اين کار را نکنيم، دنبالمان ميافتند و در نهايت آنها را پس ميگيرند!»
اين مسائل حفاظتي البته مثمرثمر هستند اما باز هم نميتوانند مانع ورود هواداران به صحنههاي فيلمبرداري شوند زيرا از اين طريق هم سرنخهاي زيادي درباره قسمتهاي جديد سريال آشکار شده است. درحالحاضر شايعات زيادي وجود دارد که بخش قابلتوجهي از فيلمنامه فصل هفتم در اينترنت منتشر شده است.
نيکولاي کاستر- والدو، بازيگر نقش جيمي لنستر هم تأييد کرده است که بخش پاياني سريال را ميتوان در اينترنت پيدا کرد؛ البته هواداران ميدانند که بازيگران اين سريال درحالحاضر تلاش زيادي ميکنند که با ارائه اطلاعات غلط، مردم را منحرف کنند. کاستر- والدو دراينباره ميگويد: «اگر در اينترنت بگرديد مطمئن باشيد ميتوانيد نقطه اوج سريال را پيدا کنيد و بخوانيد. شما خبر نداريد ولي بخش پاياني «بازي تاجوتخت» در اينترنت موجود است؛ البته واقعا کمتر کسي دوست دارد از اين مسئله خبر داشته باشد.»
بهنوعي حق با اوست؛ در اينترنت نظريهها و اطلاعات مختلف زيادي از سوي هواداران منتشر شده است. تشخيص اينکه کدام يک از اينها درست است، تقريبا غيرممکن است. آيا جيمي لنستر، سرسي خواهر خود را ميکشد؟ آيا جان اسنو همان شاهزاده موعود است؟ آيا هودور در قالب يک وايتواکر بازميگردد؟ آيا سم، راوي تمام اين داستان است؟
وقتي پخش فصل جديد سريال، چندماه به تأخير ميافتد، نتيجهاش همين ميشود. در اين حالت فرصت زيادي براي بحثکردن و شايعهپراکني داريم. حتما شما هم قبول داريد که همه ما نسبت به فصل هفت و سريالهاي فرعي (اسپينآف) که قرار است براساس اين سريال ساخته شوند، دچار وسواس شدهايم.
بله، سريالهاي فرعي هم در راه هستند و هواداران از اين بابت کلي ذوق زده شدهاند. HBO بهتازگي تأييد کرده که چهار نويسنده را مسئول نگارش فيلمنامهها کرده است. سخنگوي شبکه دراينباره ميگويد: «در دنياي عظيم و غنيای که جورج مارتين خلق کرده است، آنها بهسراغ دورههاي زماني متفاوتي خواهند رفت.»
در حالي که اين نويسندهها مشغول استفاده از اين فرصت عالي هستند و نگارش فيلمنامه را شروع کردهاند، اينترنت مملو از هواداراني شده است که به اظهارنظر و ارائه پيشنهادات خود درباره اين سريالهاي فرعي ميپردازند. عدهاي معتقدند همچنان خانواده لنستر همچنان بايد حضور داشته باشند، عدهاي طرفدار رمزي بولتون هستند. کاربر ديگري هم نوشته است که براي اين سريال تازه بايد قبرستان بزرگتري فراهم کنيد. گروهي ديگر هم با شوخي به ترکيب اين سريال با سريالهاي ديگر پرداختهاند. مثلا کاربري نوشته است که در سريال تازه، همچون سريال «مردگان متحرک» ادارد استارک از قبر بيرون ميآيد و شروع به انتقامگيري ميکند.
در مجموع با توجه به واکنش فوقالعاده هواداران، بهنظر ميرسد HBO با ساخت اين سريالهاي فرعي، پروژه هوشمندانهاي را آغاز کرده است.
بدون شک، يکي از مهمترين دلايل محبوبيت سريال، حرکت برخلاف جهت کليشههاي رايج داستاني و قهرمانپروري است. در تفکر رايج، ساخت قهرمان و ضدقهرمان که در آثار تاريخي، شکلي جديتر بهخود ميگيرد به فضاسازي و سپس تعريف شخصيتها و تقابل خير و شر پرداخته ميشود و سعي ميشود بيننده همراه و پيگير داستان شود اما چيزي که در نهايت در همه اين داستانها مشترک است، پيروزي نهايي خوبي بر بدي است (چون ذات انسان اينگونه است) که البته بيننده بهخوبي اين موضوع را ميداند و چيزي که نميداند، اين است که فيلم با چه پرداختي و چگونه ميخواهد به اين هدف برسد؛ بههمينخاطر به تماشاي آن ميپردازد و همين پرداختهاي متفاوت نسبت به تقابل خير و شر باعث ميشود اين موضوع، تکراري نشده و هميشه مخاطب خود را داشته باشد. قريب به اکثريت آثار مختلف سينمايي و تلويزيوني از همين فرمول براي قهرمانپروري استفاده ميکنند و درواقع هدف همه آنها يکي است؛ يعني پيروزي نهايي خير بر شر اما چون راههاي رسيدن به اين هدف، متفاوت است، همين تفاوت، مشکل کليشهايشدن اثر را تا حد زيادي تلطيف ميکند.
سريال «بازي تاجوتخت» با تعريف شخصيتهاي متنوع و زياد و سپس حذف ناگهاني آنها سعي ميکند از طريق واردکردن شوک به بيننده به او اينگونه القا کند که قرار نيست همهچيز طبق خواسته هميشگي او باشد بلکه قرار است همهچيز براساس واقعيت که هر چند تلخ است، باشد. بيننده ميخواهد شخصيتهاي خوب و قهرمان فيلمش هر طور که هست زنده بمانند (چون به اين روند عادت کرده است) و پس از يک کشمکش پرهيجان در نهايت همهچيز با خوبي و خوشي بهنفع آنها به پايان برسد اما اين سريال قصد دارد او را با واقعيتهاي تلخي که او قبلا به آن فکر نميکرده روبهرو کند و دنياي واقعي را به او نشان دهد. بيننده در شکل کليشهاي مواجهه با قهرمان فقط يک مسير را ميبيند و آن قهرمانش و پيروزي اوست اما به اينکه اگر عکس اين قضيه رخ دهد چه اتفاقي ميافتد، فکر نميکند که حتي اگر گاهی هم فکر کند، بازهم در نتيجه نهايي براي او تغييري ايجاد نميشود. قهرمانش چند باري شکست ميخورد و ضعيف ميشود ولي ناگهان اميد پيدا ميکند، برميخيزد و دوباره در مسير پيروزي قدم برميدارد اما سريال به نحوي، اين خواسته کودکانه بيننده را به سُخره گرفته و سعي ميکند با واردکردن شوک به او و نمايش روي ديگر سکه به او بگويد که دنياي واقعي بسيار پيچيدهتر و گاهي ظالمانهتر از آن چيزي است که او تصورش ميکرده است و وي بايد تصور بولين (يا يک چيز خوب است يا بد) و تصور پيروزي دائمي خير بر شر در هر نبردي را کنار بگذارد.
در اينجا بهدليل نوسان شديد داستان در تعريف موقعيتها و اتفاقات، بيننده شانس چنداني براي پيشبيني درست آينده ندارد و مجبور است فقط در زمان حال، داستان را دنبال کند و در مورد هيچ چيزي قضاوت نکند. تعليق زيادي که در روايت داستان وجود دارد، بهنوعي روح و روان او را به بازي ميگيرد و کاسه صبر او را تا مرز لبريز شدن ميبرد و اين براي بيننده، تجربه جديدي است که احساس ميکند حتي شخصيتهاي داستان نيز از آخر و عاقبت خود خبر ندارند، چه برسد به او که فقط بيننده است؛ سريال «بازي تاجوتخت» يکي از محبوبترين و ماندگارترين آثار اخير تلويزيوني است که بهخاطر شکستن کليشههاي رايج داستاني و تعريف يک موج نو در ارتباط مخاطب با داستان، سبکي حرفهاي در داستانپردازي را دنبال ميکند که در نوع خود کمنظير است.
جذابيتهاي اين اثر را جدا از بازي عالي بازيگران و ويژگيهاي فني ممتاز مانند طراحي صحنه، لباس و... بايد در قلم بسيار تواناي فردي جستوجو کرد که توانسته با الهامگرفتن و استفاده بينظير از قدرت تخيل و داستانپردازي خود، منظومهاي بزرگ بهوجود آورد که با توجه به گستردگي شخصيتپردازي در تاريخ ادبيات جهان، بينظير بوده است. جورج آر.آر. مارتين، نويسنده اين اثر که خود نيز بهنوعي وامدار جي. آر. تالکين، نويسنده «ارباب حلقهها»ست، توانسته اثري را خلق کند که محدود به زمان و مکان خاصي نيست بلکه همهچيز آن را انسان و رفتارهاي انساني از گذشته تاکنون تشکيل ميدهد و تيپهاي مختلفي از افراد را در بر ميگيرد. سازندگان سريال نيز با کمک وي بهخوبي توانستهاند اين اثر ادبي را به اثري تلويزيوني تبديل کنند. فصل ششم اين سريال بهزودي از شبکه HBO پخش خواهد شد و به گفته مارتين، اين سريال تا فصل هشتم ادامه خواهد داشت.
- 15
- 1