سه شنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
۱۰:۱۷ - ۰۸ مرداد ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۵۰۱۷۸۸
فیلم و سینمای جهان

درد دل های آنجلینا جولی

اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,اخبار سینمای جهان,آنجلینا جولی

یک آنجلینا جولی هست که یک مادر مجرد است و هرج و مرج روزانه شش بچه و ضربه روحی حاصل از جدایی از برد پیت را مدیریت می کند؛  یک آنجلینا جولی دیگر هست که بعد از آخرین فیلم سینمایی اش، فیلم اوریجینالی محصول شبکه نتفلیکس درباره نسل کشی کامبوج، به لطف ملت کامبوج، از این رو به آن رو شد. حالا جولی در عمارت جدیدش در لس آنجلس، تنش بین این دو آنجلینا و دلیل اینکه زندگی اش دیگر هرگز نرمال نخواهد شد را با ما در میان می گذارد.

 

مثل بیشتر چیزهایی که شامل آنجلینا جولی می شوند، قدم گذاشتن به خانه او، تجربه ای نادر است تا جائی که آدم از خود می پرسد آیا این واقعیت دارد یا محصول هماهنگی هایی بسیار دقیق است. دروازه عظیم ورودی خانه لُس فِلیز، که جولی به تازگی این عمارت اربابی ۱۰۰۰ متری با سبک معماری هنرهای زیبا را خریده و قبلاً متعلق به فیلمساز افسانه ای سیسیل بی. دمیل بوده، به آرامی باز می شود و محیط سرسبز و درختان انبوه محوطه نمایان می گردند.

 

اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,اخبار سینمای جهان,آنجلینا جولی

هیچ کس در محوطه نیست، همه جا ساکت است و فقط صدای آرام فواره ها شنیده می شود که در یک ردیف روی استخر شنا آبفشانی می کنند. چند تا از درب های خانه باز هستند – مثل یک معما از یک داستان پریان – و از خود می پرسم که باید از کدامیک وارد خانه شوم؟ داخل نیز آرام و هواگیر است: همه پنجره ها باز هستند و نسیم به داخل می وزد، شمع های کرمی و مبلمان سفید و روشن همه جا دیده می شوند.

 

بالاخره جولی از سمت دیگر خانه ظاهر می شود و با پیراهن گشاد و بلندی به رنگ سفید به سمتم می آید. موهایش باز است و کفشی به پا ندارد. خیلی کم آرایش به چهره دارد و پوستش می درخشد. لبخند ملیحی می زند که نشان از مهربانی و خیرخواهی ابدی او دارد.

 

ولی به محض اینکه شروع به حرف زدن می کند، متوجه می شوید که تصورات شما درباره جولی چندان هم صحیح نیستند. او یک الهه آسمانی نیست. یک نیکوکار توانگر و متعالی هم نیست. وی آن آدمی که فکر می کنید وسواس کنترل داشتن بر دیگران را دارد نیست یا حداقل اینطور نشان نمی دهد. به نظرم او یک آدم نرمال، خونگرم، خودمانی و حتی تا حدودی وراج می آید. قضیه این عمارت بزرگ ولی خالی را اینطور توضیح می دهد که او همراه با شش فرزندش چهار روز پیش به این خانه نقل مکان کرده اند.

 

 

دلیلش تاریخچه بلندآوازه یا معماری منحصر بفرد این خانه نبود. وی می خواست فوراً خانه ای پیدا کند که دورافتاده باشد و اتاق های زیادی داشته باشد؛ این خانه که به قیمت حدوداً ۲۵ میلیون دلار به فروش گذاشته شده بود، شش اتاق خواب و ۱۰ سرویس بهداشتی دارد. پس از درخواست طلاقش از برد پیت در سپتامبر ۲۰۱۶، او و فرزندانش نه ماه در خانه ای اجاره ای زندگی کردند و اساساً چمدان هایشان را باز نکردند. بنابراین در این خانه واقعاً هنوز چمدانش را باز نکرده و خودش هم داخل آن را خوب بلد نیست، تابحال مهمان نداشته و مطمئن نیست که مناسب ترین جای خانه برای نشاندن مهمان و صحبت کردن با او کجاست.

 

با این اوصاف از اتاقی به اتاق دیگر می رود – آشپزخانه ای دارد که خودش به تنهایی مناسب یک فیلم سینمایی نانسی مِیِرز است و کتابخانه زیبای خاکستری اش یک نردبان بلند دارد و محبوب ترین جای خانه از نظر خودش همینجاست – و همه جا را نشان می دهد، یک پاگرد بزرگ پای یک پلکان مارپیچ هست که یک میز گرد با گلدانی از گل های سفید رویش خودنمایی می کند. بالاخره به اتاق نشیمن می رسیم که یکی از دوستان طراح صحنه اش آن را برایش دکوره کرده و دو کاناپه سفید و چند بالش بزرگ در آن دیده می شوند.

 

 

با کنجکاوی به بالش ها نگاه می کند و می گوید: «اصلاً نمی دونستم به این بالش ها نیازه. دکوراسیون خونه و کلاً کارهای خونه همیشه کار برد (پیت) بوده.» درست همین لحظه، داستی، سگ رات وایلر بزرگش، از راه می رسد و با قطرات آبی که از شنا در استخر از آن می چکد، روی کاناپه می پرد و آن را خاکی می کند. جولی آهی می کشد و نیمه تلاشی می کند تا با دستش خاک ها را بتکاند، بعد منصرف می شود و جای دیگری می نشیند.

 

ظاهراً زندگی در خانه او به همین شکل است – خاکی، خودمانی و نرمال. بچه ها مودب هستند ولی نه مودب ظاهری و ساختگی. زاهارای ۱۲ ساله که جولی او را "صخره محکم" خانواده توصیف می کند، از پله ها پایین می آید. جولی بین جمله اش او را "زاز" صدا می زند. درباره اینکه بقیه بچه ها کجا هستند با او صحبت می کند.

 

زاهارا سگ خیس را بغل می کند. جولی می خندد و درباره شنای داستی در استخر با او حرف می زند. به آشپزخانه می رویم، جایی که جولی برای خودش یک فنجان چای درست می کند. ویوین ۹ ساله با یکی از دوستانش که شب را در خانه آنها خوابیده، وارد می شوند. ویوین یک کوله پشتی جین با سنجاق های تزئینی به دوش دارد و جولی او را در آغوش می کشد.

 

 

از دخترک می پرسم اسمش "ویو" است یا "ویوین". با لبخندی می گوید "هر دو!". وسایلش را روی کانتر می گذارد و بیرون می رود تا با دوستش بازی کند. جولی یک پتوی کوچک که تا حد نابودی پاره شده را بر می دارد و با خنده توضیح می دهد: «۳۲ تا پتو داره. خیلی پتو دوست داره و اگه پتوش رو بشوری، خیلی خیلی عصبانی میشه. یه روز بهم گفت: "مامان پتوم یه مزه ای داره." من هم جواب دادم: "عزیزم، این نشونه اینه که این پتو واقعاً واقعاً باید شسته بشه."»

 

جولی وسایل ویوین را مرتب می کند و همان لحظه کل فنجان چایش روی کانتر می ریزد. بیرون می رویم و شایلو، ۱۱ ساله و ناکس، ۹ ساله، را می بینیم که در حال بازی هستند. شایلو که دوست دارد مثل پسرها لباس بپوشد، یک کت کاموفلاژ، شورت بلند و کتانی های سیاه سنگین، علیرغم گرمای تابستان، پوشیده است.

 

 

ناکس فوری به سمت جولی آمده و می پرسد که کی قرار است سرسره آبی را راه بیندازند. جولی بغلش می کند و می گوید: «چطوره اول بگی: "سلام مامان"؟» و لحنش درست مثل هر مادر مهربان و از کوره در رفته دیگری در آمریکا است. تا این لحظه فقط یک تابلوی شخصی – تصویری سیاه و سفید از شش فرزند خانواده که لبخند به لب دارند و حیوانات خانگی مانند سگ و موش و لاک‌پشت به بغل دارند - بالای شومینه دیده می شود.

 

جولی و پیت که ۱۲ سال با هم بودند و به نظر می رسید با افتخارترین زوج رشد یافته هالیوودی هستند، در سپتامبر گذشته از هم جدا شدند. به گفته وکیل جولی، او ناگهان برای "سلامتی خانواده" درخواست طلاق داد و اعلام کرد که به دنبال حضانت انحصاری فرزندانش است که سه تا از آنها (مدوکس، پکس و زاهارا) فرزندخوانده و سه تای دیگر (شایلو، ویوین و ناکس) فرزندان بیولوژیکی هستند. مدتی اوضاع آشفته بود تا اینکه در سفر با هواپیمای شخصی و دعوای لفظی و فیزیکی پیت با مدوکس، کارد به استخوان جولی رسید. وقتی هواپیما روی زمین نشست، وی با بچه ها به خانه رفت و عملاً پیت را از خانه بیرون کرد. این یک "جدایی مسالمت آمیز و دوستانه" نبود.

 

اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,اخبار سینمای جهان,آنجلینا جولی

یک ناشناس به مسئولین، اف. بی. آی. و اداره خدمات کودک و خانواده شهرستان لس آنجلس زنگ می زند و تجسس و بازرسی هایی علیه پیت در مورد خشونت او با کودکان آغاز می شود. خیلی زود بی گناهی اش ثابت می شود و بعدها در مصاحبه ای با مجله جی کیو استایل (GQ Style) پیت می گوید که جای زخم گسیخته شدن ناگهانی خانواده اش از هم در قلبش هنوز تیر می کشد و اعتراف می کند که مشکل جدی مصرف الکل داشته است.

 

شایعاتی هم شنیده بودیم درباره اینکه پیت با ماریون کوتیار رابطه داشته که هم خودش و هم کوتیار این شایعات را تکذیب کردند. جولی از دید مطبوعات زود قضاوت کرده ولی در مقابل، پیت با مصاحبه ای که با جی کیو استایل کرد و تمام گناهان و تقصیرها را به گردن گرفت، توانست دل ها و فکرها را از آن خود کند. این دو در حال حاضر هنوز در حال مذاکره در مورد شروط طلاق شان هستند.

 

برای جولی، زندگی بسیار پر مسئولیت تر شده و با وجود بازیگری، کارگردانی، کارهای انسان دوستانه و نیکوکارانه، مراقبت از شش بچه و تدریس حقوق زنان در دانشکده اقتصاد لندن، گویی همه چیز بطور تصاعدی برایش بزرگتر و پیچیده تر شده، زیرا حالا همه این کارها را به تنهایی انجام می دهد.

 

از طرفی هرج و مرج زندگی روزمره و تنظیم قرار بازی بچه ها با دوستانشان، وقت دکتر، بستن و باز کردن چمدان ها و تنظیم وقت وعده های غذایی، هست و از طرف دیگر، هرج و مرجی عمیق تر و عاطفی تر هست، وی در این باره می گوید: «این مدت برام سخت‌ترین دوره بوده و تازه داریم یه نفسی می کشیم. این خونه پرشی بزرگ به سمت جلو برای ماست و همه مون داریم تلاشمون رو می کنیم تا خانواده مونو درمان کنیم.»

 

واقعیت این است که این ضربه روحی شخصی با جدیدترین فیلم شخصی اش همزمان شده است. جولی فیلم تکان دهنده ای در مقیاسی عظیم کارگردانی کرده که اقتباسی از کتاب خاطرات لونگ آنگ (منتشر شده در سال ۲۰۰۰) با عنوان "اول پدرم را کشتند" (First They Killed My Father) درباره نسل کشی توسط "خِمِرهای سرخ" است که در آن والدین آنگ و دو تا از خواهران و برادرانش و همچنین حدود دو میلیون کامبوجی دیگر که یک چهارم جمعیت آن کشور را تشکیل می دهند، کشته می شوند.

 

 

این فیلم که تماماً در کامبوج و به زبان خمری فیلمبرداری شده، فیلم اوریجینالی محصول نتفلیکس است که بزرگترین فیلم تولیدی این کشور است که از زمان جنگ تابحال ساخته شده و طبق گزارش های کامبوجی هایی که آن را دیده اند، این فیلم یکی از فاش کننده ترین آثار هنری است که درباره این فصل از تاریخ این کشور ساخته شده، تاریخی که هنوز هم صحبت کردن درباره اش برای کامبوجی ها دشوار است.

 

ولی اگر کامبوجی ها این فیلم را چیزی مثل هدیه می دانند، پس حتماً یک هدیه سپاسگزاری است. برای جولی، کامبوج جایی است که خانواده اش را بنا نهاده و جایی است که روحش را پاکسازی کرده و تبدیل به زنی شده که امروز می بینیم.

 

اگر می توانید، آنجلینای دهه نود را به یاد بیاورید، دوران اوج دیوانگی "آنجی". جولی که آن زمان متخصص ایفای کاراکترهای فرار و تاریک بود و به نظر می رسید این کاراکترها در واقع آینه ای از روحیه بیقرار و وحشی او باشند، سه جایزه گلدن گلوب برای نقش هایی که در فیلم های تلویزیونی بازی کرد برد و یک جایزه اسکار بهترین بازیگر زن در نقش مکمل برای بازی در نقش زنی جوان با اختلال شخصیتی در فیلم "دختر از هم گسیخته" (Girl, Interrupted) بدست آورد.

 

 

وی علناً و بی رو در بایستی در مورد مصرف هروئین و آسیب زدن به خود و عشق و علاقه اش به چاقو صحبت می کرد. او و همسرش، بیلی باب ثورنتون، خون خشک شده یکدیگر را در گردنبندهایشان حمل می کردند و در مورد روابط وحشیانه شان پز می دادند. در مراسم اسکار سال ۲۰۰۰، جولی صحبت های تحریک آمیزی درباره علاقه به برادرش جیمز کرد و صمیمیت شرم آورش با او را عموم مردم شاهد بودند.

 

قطعاً جولی در سال های اولیه زندگی اش، درد و رنج هایی داشته – پدرش، جان وویت (بازیگر)، به مادرش، مارشلین برتراند، خیانت کرد و این دو خیلی زود از هم جدا شدند. ولی اینها همه دردهای دنیای اولیه بودند.

 

تبدیل شدن به "دختر جذاب" جدید هالیوود باعث شد که جولی نقش اول فیلم سینمایی "لارا کرافت: مهاجم مقبره" (Lara Croft: Tomb Raider) را بدست آورد که بر اساس بازی ویدئویی محبوبی به همین نام ساخته شد.

 

اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,اخبار سینمای جهان,آنجلینا جولی

این فیلم که نمونه ای از بیهوده ترین فیلم های هالیوودی است، در محلی واقع در کامبوج فیلمبرداری شد. در آنجا، جولی که در حباب بیخیالی و زندگی مرفه لس آنجلس و نیویورک بزرگ شده بود، شاهد بود که رنج واقعی چه شکلی است: فقر، از دست دادن اندام های بدن در انفجار مین های پنهان در زمین، ناپدید شدن و کشته شدن یک نسل از اقوام و آشنایان.

 

در این دنیا جایی برای ناراحتی های شخصی و ادا و اطوارهای خودخواهانه نبود. و علیرغم ناملایمات و مصیبت های عمیقی که این مردم داشتند، جولی می گوید: «من مردمی رو پیدا کردم که خیلی مهربون، خونگرم و زودجوش بودن و بله، خیلی هم پیچیده بودن. وقتی اینجا –در کشور خودمون- با ماشین می گردی می تونی آدمای زیادی رو ببینی که خیلی چیزا دارن ولی اغلب شاد نیستن، ولی اونجا – در کامبوج – میری می بینی خانواده هایی هستن که زیرانداز و وسایل پیک نیک رو برمی دارن میرن غروب خورشید رو تماشا کنن.»

 

جولی ناگهان نسبت به دنیا کنجکاو می شود و این قضیه را از کشوری که در آن قرار داشته آغاز می کند. روزی در سیم ریپ در کامبوج، از کنار جاده کتابی را به قیمت ۲ دلار می خرد که موضوعش خاطرات آنگ بود. این یکی از فاکتورهایی بود که به جولی الهام بخشید تا هدف والاتری بیابد. در سال ۲۰۰۱، تا جایی که می توانست خود را به دانش بیشتری مجهز نمود و با سازمان ملل تماس گرفت و در نهایت سفیر حسن نیت کمیساریای عالی سازمان ملل برای پناهندگان شد.

 

 

در یکی از اولین مأموریت هایش برای سازمان ملل، در سال ۲۰۰۲، به کامبوج بازگشت تا با کارکنان ان. جی. او. که به مسائل مربوط به مین های زمینی رسیدگی می کردند، دیدار کند. آنگ، نویسنده آن کتاب الهام بخش، یکی از آنها بود که بعد از جنگ به آمریکا نقل مکان کرده بود، ولی سال های بزرگسالی اش را به تلاش برای مشکلات کامبوج گذرانده بود. وی تابحال هیچکدام از فیلم های جولی را ندیده بود، ولی جولی هم قطعاً شبیه به تصور هیچکس از یک ستاره سینمایی نبود. آنگ درباره اش گفته بود: «جولی یک انسان خیلی باحاله و اصلاً از اینکه خاکی یا کثیف بشه ناراحت نمیشه.»

 

آنگ و جولی خیلی زود دوست شدند و نقشه کشیدند تا با هم به بخشی از کامبوج سفر کنند که پر از مین های زمینی بود، جایی که آنگ از زمان جنگ تابحال آنجا نرفته بود. بنابراین دوره ای آغاز شد که بیشتر شبیه سکانسی از یک فیلم سینمایی به نظر می رسید، ولی اینطور نبود.

 

آنها با چند نفر خنثی کننده مین قرار گذاشتند و با موتورهای سبک و فقط یک چراغ قوه و چند تکه دستمال توالت اضافی راهی شدند تا اینکه بارندگی سنگین موسمی آغاز شد. آنها که سر تا پا خیس شده بودند، شب را روی ننوهای معلق گذراندند. جولی قبل از به خواب رفتن دریافت که آنقدر به آنگ اعتماد دارد که از او مطلبی شخصی بپرسد، مطلبی مهم که مدتی بود به آن فکر می کرد، یعنی پذیرفتن یک یتیم کامبوجی به فرزندخواندگی.

 

 

جولی اینطور به یاد می آورد: «به عنوان یه یتیم کامبوجی ازش پرسیدم آیا بهش بر می خوره که کسی مثل من، یعنی یه خارجی، این کارو بکنه، یا این چیز خوبیه» آنگ با تمام قلبش از این قضیه حمایت کرد و بعدها در این باره می گفت: «آنجی نسبت به همه اطرافیانش رفتاری مادرانه داشت، نه فقط بچه ها، بلکه بزرگترها هم این حسو داشتن. من دلم می خواست اون منو به فرزندخواندگی بپذیره.

 

 

وقتی هشت سالم بود یتیم شدم و به همین خاطر فکر می کنم وقتی تو همچین تجربیاتی رو پشت سر میذاری، همیشه یه بخشی از تو هست که آرزو داره تو زندگیش، والدین کامل و واقعی داشته باشه.» جولی می گوید که اشتیاق آنگ برای ایده فرزندخواندگی او، فاکتوری بوده که تصمیمش را قطعی کرده است. اگر جواب آنگ متفاوت می بود، جولی می گوید: «ممکن بود تصمیمم عوض بشه. ممکن بود این کارو برام خیلی سخت کنه.» از آن زمان تابحال آنگ در زندگی جولی حضور داشته و حالا یکی از معدود دوستان نزدیک و صمیمی اوست.

 

جولی بی درنگ روال فرزندخواندگی را به جریان انداخت. چند ماه بعد، به بازدید از یک یتیم خانه در شهر باتام‌بنگ رفت و به خود قول داد که فقط به یک یتیم خانه برود و مثل خرید کردن در پاساژ، دور نزند. ولی همان موقع که در اتاق های یتیم خانه گشت می زد و با بچه ها دیدار می کرد، حس خوبی نداشت و در این مورد می گوید: «با هیچکدومشون حس پیوند داشتن نمی کردم. بعدش گفتن: "یه بچه دیگه هم هست"...» مدوکس کوچولو در جعبه ای که از سقف آویزان بود خوابیده بود. جولی به او نگاه می کند و او به جولی می نگرد و بعد «فقط گریه کردم و گریه کردم.»

 

اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,اخبار سینمای جهان,آنجلینا جولی

و بدین ترتیب یک پروژه ۱۵ ساله آغاز شد که در آن جولی برند خود را از نو ساخت و دنیایش را گسترده تر کرد، خانواده اش، حرفه اش و وجهه اش از این رو به آن رو شدند. وی خانه ای در کامبوج خرید و شهروند کامبوج شد.

 

در سال ۲۰۰۳، وی چیزی را تأسیس کرد که بعدها بنیاد مدوکس جولی-پیت نام گرفت و این بنیاد متمرکز بر محافظت از محیط زیست کامبوج، سلامت، تحصیل و زیرساخت های آن بود.

 

وی کارهایش برای سازمان ملل را بیشتر کرد و به چندین و چند مأموریت حقیقت یابی رفت، به خطرناک ترین و حساس ترین نقاط دنیا نظیر سیه‌را لئون، افغانستان، عراق، بوسنی و هائیتی سفر کرد و تا به امروز بیش از ۶۰ مأموریت را به انجام رساند. جولی از ثورنتون (همسرش در آن زمان) که علاقه تازه یافته او را درک نمی کرد، جدا شد و فرزند دومش را از کشور اتیوپی به فرزندی پذیرفت و نامش را زاهارا گذاشت.

 

در سال ۲۰۰۴ بود که با پیت و سر صحنه فیلمبرداری فیلم سینمایی "آقا و خانم اسمیت" (Mr. & Mrs. Smith) آشنا شد، یعنی زمانی که پیت هنوز همسر جنیفر آنیستون بود. برای جولی، آشنا شدن با پیت که پسر طلایی خوش چهره و خودمانی هالیوودی بود، او را به سطح جدیدی از شهرت رساند. با آنکه او همچنان روی این حرف مانده است که رابطه آنها تا زمان جدایی پیت و آنیستون رمانتیک نبوده است، این زوج وقت تلف نکردند و عشق شان را روی صفحات مجله دبلیو نیز به نمایش گذاشتند و خاله بازی آنها با پنج بچه قلابی، ۳۲ صفحه از این مجله را به خود اختصاص داد.

 

 

آنیستون در این میان کاملاً ویران شد. ولی برای پیت، دوستی با جولی به این معنا بود که باید همه چیز را آنطور که جولی می خواست پیش می بُرد، حداقل اوایل اینطور بود. این رابطه شروع زندگی نیکوکارانه برد پیت –در آفریقا، هائیتی و نیو اورلئانز- نیز شد و او رسماً مدوکس و زاهارا را به فرزندی پذیرفت. وی جولی را متقاعد کرد تا فرزندان بیولوژیکی نیز داشته باشند. در سال ۲۰۰۶ بود که شایلو در نامیبیا به دنیا آمد و دوقلوهایشان، ویوین و ناکس، در سال ۲۰۰۸ متولد شدند.

 

 

در این بین، آنها پکس را از ویتنام به فرزندی قبول کردند. آنها خانه های بیشتری در فرانسه، اسپانیا، نیویورک و نیو اورلئانز خریدند. در حالیکه پیت، به عنوان بازیگر و تهیه کننده، یک فیلم معتبر و باپرستیژ را بعد از دیگری ("مهتاب"، "درخت زندگی"، "مانی‌بال"، "۱۲ سال بردگی") کار می کرد، جولی شانسش را با کارگردانی امتحان کرد و فیلم "در سرزمین خون و عسل" (In the Land of Blood and Honey) را درباره بوسنی کار کرد، پروژه ای که ملهم از بعضی کارهایی بود که برای سازمان ملل در بوسنی انجام داده بود.

 

این دو با هم شکست ناپذیر و توقف ناپذیر به نظر می رسیدند و دو تا از زنده ترین و خلاق ترین شهروندان روی کره زمین به نظر می آمدند. چیزی نبود که آنها از پسش برنیایند. این دو با خانواده هشت نفره شان مثل کولی ها به دور دنیا می گشتند و کارهای نیکوکارانه و هنری انجام می دادند و هر جا که بودند خانه شان را می ساختند. در سال ۲۰۱۴ و بیشتر به این دلیل که بچه هایشان خواسته بودند، با هم ازدواج کردند.

 

آنها امکانش را داشتند که هر جا می رفتند مربی و معلم برای بچه هایشان ببرند. ولی نظر جولی درباره تحصیل به معنای غرق شدن در دنیا واقعی بود، یعنی درک اینکه نقش کوچک آنها در دنیای بزرگ چیست. برای مدتی همه اینها به زیبایی پیش رفت.

 

اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,اخبار سینمای جهان,آنجلینا جولی

 

 

bartarinha.ir
  • 15
  • 1
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۲
در انتظار بررسی: ۱۱
غیر قابل انتشار: ۱۴
جدیدترین
قدیمی ترین
خیییییییلی خوشم میاد ازش عالیه. به این میگن یه چهره طبیعی ودلنشین. نه بازیگرای ما که همه عملی و فیکن
خیلی بازیگر خوبی هست
مشاهده کامنت های بیشتر
عبدالله دوم پادشاه اردن بیوگرافی عبدالله دوم پادشاه اردن به همراه عکس های خانواده اش

تاریخ تولد: ۳۰ ژانویه ۱۹۶۲ (۶۲ ساله)

محل تولد: عمان، اردن

سمت: پادشاه اردن (از سال ۱۹۹۹)

تاجگذاری: ۹ ژوئن ۲۰۰۰

ولیعهد: حسین بن عبدالله دوم

همسر: رانیا عبدالله (ازدواج ۱۹۹۳)

ادامه
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
اسدالله شعبانی بیوگرافی اسدالله شعبانی شاعر و نویسنده آثار کودک

تاریخ تولد: ۴ تیر ۱۳۳۷

محل تولد: روستای بهادربیگ از توابع همدان

محل زندگی: تهران

حرفه: شاعر، نویسنده، منتقد ادبی، کارشناس بازنشسته کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان

تحصیلات: فارغ التحصیل رشته زبان و ادبیات فارسی

آثار: خرمن شعر خردسالان، جستاری پیرامون شعر کودک در ایران، قصهٔ امشب، پولک ماه، دختر باغ آرزو، پرسه‌های شبانه

ادامه
ابومنصور موفق هروی ابومنصور موفق هروی؛ پدر داروشناسی فارسی

مشهور به: موفق هروی

متولد : قرن چهارم

محل تولد: احتمالا هرات

حرفه: پزشک و داروشناس ایرانی

آثار: کتاب الابنیه عن حقایق الادویه

ادامه
آزیتا حاجیان بیوگرافی آزیتا حاجیان بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: ۲۱ دی ۱۱۳۶

محل تولد: ملایر

حرفه: بازیگر سینما، تلویزیون و تئاتر

تحصیلات: لیسانس بازیگری و کارگردانی تئاتر از دانشگاه هنر

سال های فعالیت: ۱۳۵۴ تاکنون

ادامه
رید هستینگز بیوگرافی رید هستینگز؛ امپراطور محتوا و نتفلیکس

تاریخ تولد: ۸ اکتبر ۱۹۶۰

محل تولد: بوستون، ماساچوست، ایالات متحده آمریکا

حرفه: کارآفرین، مدیر ارشد اجرایی

شناخته شده برای: بنیانگذار نتفلیکس

تحصیلات: فارغ التحصیل دانشگاه استنفورد

دارایی: ۹/۴ میلیارد دلار

ادامه
احسان قربان زاده بیوگرافی احسان قربان زاده؛ خواننده تازه کار موسیقی پاپ ایران

محل زندگی: تهران 

ملیت: ایرانی

حرفه: خواننده

سبک: پاپ و سنتی ایرانی

ساز: تنبک، باغلاما و گیتار

ادامه
فرامرز اصلانی بیوگرافی فرامرز اصلانی از تحصیلات تا شروع کار هنری

تاریخ تولد: ۲۲ تیر ۱۳۳۳

تاریخ وفات : ۱ فروردین ۱۴۰۳ (۷۸ سال)

محل تولد: تهران 

حرفه: خواننده، آهنگساز، ترانه‌سرا، نوازندهٔ گیتار 

ژانر: موسیقی پاپ ایرانی

سازها: گیتار

ادامه
دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی

دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی شهاب حسینی یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران است که تا به حال در آثار فاخری مانند محیا، دلشکسته، شهرزاد و... به نقش آفرینی پرداخته است. این هنرمند در هر یک از هنرنمایی های خود دیالوگ های ماندگاری دارد که در ادامه این مقاله از سرپوش قصد داریم به بخشی از آنها اشاره کنیم. بیوگرافی کوتاه از شهاب حسینی سید شهاب الدین حسینی تنکابنی در ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. وی اصالتا تن کابنی است و تحصیلات عالیه خود را در رشته روانشناسی از دانشگاه تهران برای مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. وی در سال ۱۳۷۳ با پریچهر قنبری ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو فرزند پسر به نام های محمد امین و امیرعلی است. فعالیت هنری شهاب حسینی با تئاتر دانشجویی و سپس، گویندگی در رادیو شروع شد. از جمله جوایز این هنرمند می توان به موارد زیر اشاره کرد: - او برای بازی در شمعی در باد (۱۳۸۲) و رستگاری در هشت و بیست دقیقه (۱۳۸۳) نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد.  - حسینی در سال ۱۳۸۷ با بازی در فیلم سوپر استار جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. -  او خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی فیلم برلین ۲۰۱۱ را به‌همراه گروه بازیگران فیلم جدایی نادر از سیمین کسب کرد. - او در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ نیز با ایفای نقش در فیلم فروشنده توانست جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن را به خود اختصاص بدهد. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی؛ درباره شهاب حسینی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی فیلم سینمایی دلشکسته در نقش امیرعلی: - هر کی ریــش گـذاشت مسلمـــون نیـست، هـــرکی پیـشونیش رو داغ کـــرد، مــرد خــدا نیست. - تو همه ی اعتقادا اشتباه میشه. همیشه ام یه عده گرگن تو لباس میش! -  من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم - ما فردا میایم خواستگاری، دیگه نمی خوام خواهرم باشی می خوام نفسم باشی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در فیلم دلشکسته سریال شهرزاد در نقش قباد: -شهرزاد نمی دونی بدون، من با تو چیزایی پیدا کردم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم و نمی خوام از دستش بدم. - ما همه مهره های سوخته ایم که زیر دست بزرگ آقاییم. -  آره خب عمو جان حقیقت تلخه عموجان، شنیدنش همچین یه جاهایی از وجدان آدمو جز میده. -  میرم صاف وامیستم جلوی بزرگ آقا بش میگم بزرگ آقا من، زن من، خب؟! پا به ماهه! عین ۱۰-۱۲ ماهو میخوام بمونم ور دلش چی میگی شما؟ - قباد : فقط یه سوال، خیلی دلم می خواد جوابشو بدونم، تو هنوزم دلت باهاشه؟ شهرزاد : فراموشی زمان می بره، فقط فکر می کنم اگه من به هر دری زدم، و اونی نشد که می خواستم بشه، لابد قسمت خرافه نیست، هست واقعا - موقتیه این روزا شهرزاد، می گذره. این وسط تنها چیزی که مهمه اینه که من هنوز با همه ی وجودم دوست دارم. عاشقتم - قباد : سخته واسم دوری تو اینو بفهم، چطوری اینو بهت ثابت کنم؟ شهرزاد : دیر شده، برای ثابت کردنش خیلی خیلی دیر شده … حتی ملک جوانبخت هزار و یک شبم نبودی وگرنه من کم قصه و داستان به گوش تو نخوندم. عاشق بزدل عشقو هم زایل می کنه آقای قباد دیوانسالار -قباد : این کارو باهام نکن شهرزاد. اینطوری خردم نکن. من هنوز دوستت دارم، خیلی بیشتر از قبل. همه چیو خراب نکن شهرزاد : برو قباد، پشت سرتم دیگه نگاه نکن -  من چی کار به کسی داشتم، داشتم زندگیمو می کردم. با بدبختی خودم سر و کله می زدم. اصلا روحمم خبر داشت همچین کسی تو این دنیا زندگی می کنه؟ کی نشونم داد؟ شما. بعدشم که فرستادینم تو بهشت تازه می خواستم بفهمم زندگی یعنی چی؟ تازه طعمش داشت زیر دهنم مزه مزه می کرد که یقه مو گرفتین ترپ انداختینم وسط جهنم. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال شهرزاد سریال مدار صفر درجه در نقش حبیب پارسا: -تو را به جای همه دوست میدارم-تو را به خاطر عطر نان گرم برفی که اب میشود -برای بخشش اولین گناه-تو را برای دوست داشتن دوست میدارم-تو را به خاطر تمام کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم ...  - همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛همين  - مظفر:منوببخش ...یافراموش کن! حبیب:میبخشم...ولی فراموش نمیکنم!!!  -حبيب: فقط چرا فكر مي كنيد كه سفر اعزام ممكنه منتفي بشه؟ دكتر: اين مملكت پسرجان،سرزمين گسل و زلزله و پس لرزه است!آدم از فردا روزش - این و خداوند باید جواب بده ، باید جواب این سوال رو بده ! اگه تو این دنیا هیچ جایی برای آرامش وجود نداره ؛ و اگه تمام رویاهای ما از عشق ، عدالت و آزادی فقط ی خیال بیهودس! پس چرا ما رو آفرید ؟!... -ميدوني چيه تقي جان؟من بر خلاف مرحوم پدرم،ازسياست چيز زيادي نميدونم! همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛ همين دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال مدار صفر درجه سایر فیلم ها: -یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی پایان ناپذیره ... (درباره الی) - میدونی برتر از عشق بی فرجام چیه؟فرجام بدون عشق... (برف روی شیروانی داغ) - من زندگی مو باختم حاج اقا منو از زندون می ترسونی؟برو از خدا بترس ... (جدای نادر از سیمین) - جنگ احساس مسولیته نه شلیکه گلوله ... (شوق پرواز) - هر چه تو اوج میگیری دنیا از دید تو بزرگتر می شود و تو از دید دنیا کوچکتر می شوی ... (شوق پرواز) - تو کویر ادم به خدا نزدیک تره چون اسمون به زمین نزدیک تره ... (پلیس جوان) - میدونی چیت حرص ادمو درمیاره؟اینکه حالت از من بده ولی حس واقعیتو بهم نمیگی خب چیه هر چی هست بیا به خودم بگو فکر میکنی چیزیمه؟فکر میکنی چون چیزیمه عرضه ندارم پس چون عرضه ندارم دیگه.....این منصفانه نیست چون من دارم سعی خودمو میکنم غلطی تا حالا نتونستم بکنم چون نمیتونم تمرکز کنم رو کاری ک باید بکنم نمیتونم تمرکز کنم چون همه ی وقتمو اون چرت وپرتا ی مزخرف و دغدغه های احمقانه پر کرده دانشکده ی مزخرف و شاگردای خنگ و... (پرسه در مه) گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش