سه شنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
۱۹:۱۲ - ۱۵ مهر ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۷۰۳۲۷۱
فیلم و سینمای جهان

ایزابل اوپر:

دوست دارم فیلم، شبیه به تجربه‌ای زنده باشد

 

ایزابل اوپر,اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,اخبار سینمای جهان

«از همان ابتدا فكر مي‌كردم بازيگري يعني تفاوت‌هايت را ابراز كني نه اينكه بكوشي شبيه به فرد ديگري باشي. » اين جمله‌اي است كه ايزابل اوپر به تازگي در گفت‌وگويي با روزنامه گاردين درباره عادت‌ها، علايق و عقايدش گفته است.

 

اين بازيگر فرانسوي از سال ١٩٧١ فعاليتش را در اين حرفه آغاز كرد و تنها بعد از گذشت سه سال با بازي جلوي دوربين برتران بليه، فيلمساز گزيده‌كار فرانسوي توجه‌ها را به خود جلب كرد. طي ٤٦ سال فعاليت در دنياي سينما در بيش از ١١٠ فيلم ايفاي نقش كرده است. در اين سال‌ها شخصيت زن‌هاي آرام، تك‌رو و با روحيه‌اي آهنين كه او به تصوير كشيده است باعث شده از جمله بازيگران منتخب بهترين كارگردانان باشد.

 

اوپر در سال ٢٠١٦ شخصيت محوري دو فيلم را ايفا كرد؛ در فيلم «آينده» به كارگرداني مي‌يا آنسن- لو، شخصيت ناتالي، معلم فلسفه‌اي را بازي مي‌كند كه پس از از دست دادن هر آنچه گمان مي‌كند عاشقش است، آزادي غيرمنتظره‌اي را تجربه مي‌كند. اين فيلم كه عنوان انگليسي آن «آنچه در پيش است» ترجمه شده است، جايزه خرس نقره‌اي بهترين كارگرداني شصت‌وششمين جشنواره برلين را براي اين آنسن- لو ٣٦ ساله به ارمغان آورد. در فيلم «او» به كارگرداني پل ورهوفن، نقش ميشل را ايفا مي‌كند؛ زني كه مورد اذيت و آزار جنسي قرار مي‌گيرد اما از اينكه قرباني اين اتفاق شود، سر باز مي‌زند.

 

اوپر يكي از بزرگ‌ترين بازيگران زن نسل خود شناخته مي‌شود كه بيشترين جوايز جشنواره‌هاي معتبر فرانسه را به خانه برده است.

 

اين بازيگر در مصاحبه‌اي با نشريه «Slantmagazine» درباره خوش‌شانسي‌اش در بازيگري، لذتي كه از ايفاي نقش زني روشنفكر در فيلم «آينده» نصيبش شد و چرا در فيلم «او» قبل از ايفاي نقش ميشل به رفتارهاي او فكر نمي‌كرده، صحبت كرده است.

 

 

براي بازيگران زن سخت است كارنامه‌اي كه ارزش‌ها و استانداردهاي كيفي‌شان را منعكس كند، داشته باشند. چرا كه بازيگران مرد براي خلق شخصيتي مناسب به ديگران وابسته هستند، منتظرند آنها را استخدام كنند تا نقشي را ايفا كنند، مي‌خواهند كارگردان، فيلم را خوب كارگرداني كند و غيره. با اين وجود تازگي‌ها در مصاحبه با روزنامه گاردين و پس از بازي در بيش از ١٠٠ فيلم، گفته‌اي: «هرگز از حضور در هيچ‌كدام از فيلم‌هايي كه بازي كرده‌ام، شرمنده نيستم. خيلي هم خوش‌شانس بوده‌ام. » چرا فكر مي‌كني خوش‌شانس بوده‌اي؟

فكر مي‌كنم به اندازه كافي خوش‌شانس بوده‌ام كه نقش‌هاي محوري را بازي كرده‌ام. در اكثر فيلم‌هايي كه بازي كرده‌ام، شخصيتم محور داستان بوده و اين محوريت واقعا ياري‌دهنده است. فضاي وسيعي براي ابراز ريزه‌كاري‌ها داري. مي‌تواني مثل نويسنده‌اي ادبي، رفتار كني؛ يعني ابتدا در يك جهت قدم‌برداري و بعد قدم بعدي را با حركتي متفاوت، نقض كني.

 

اما سوالم اين است كه چطور كارت را با اين نقش‌ها شروع كردي. مطمئنم شانس هم نقشي داشته، مثل زندگي همه ما. اما مولفه‌هاي ديگري هم دخيل بوده كه مشخصا استعدادت نخستين آنهاست. ظاهرا در ارزيابي فيلمنامه و كارگردان‌ها خوب عمل مي‌كني.

در حقيقت بيشتر كارگردان‌ را ارزيابي مي‌كنم تا فيلمنامه‌ را. چرا كه اصلي‌ترين فرضيه انتخابم، كارگردان است. اگر به خاطر پل ورهوفن نبود، در «او» بازي نمي‌كردم. اگر به خاطر مي‌يا آنسن-لو نبود در «آينده» بازي نمي‌كردم. اگر به خاطر ميشاييل هانكه نبود در «معلم پيانو» بازي نمي‌كردم. اعتقاد من در سينما اين است: [انتخاب نقش‌ها‍] به فرد به خصوصي مربوط است و اين يكي از علايق من در معرفي‌نامه‌ام است و با اين معرفي‌نامه در جلوي رويم مي‌توانم از پس معرفي‌نامه خودم بربيايم كه آن هم در جايي از معرفي‌نامه كارگردان مخفي شده است.

 

دنبال اين نوع پديدآورنده‌ها و كارگردان‌ها بودم اما آنها سراغ من آمدند و چه كلود شابرول يا ميشاييل هانكه باشد يا بنوآ ژكو، فيلمساز فرانسوي كه به زودي قرار است در فيلم ديگري با او همكاري كنم، من را در محور فيلم‌هاي‌شان قرار داده‌اند و مهم نيست كاري كه من مي‌كنم خوب باشد (مي‌خندد)، چون اين طوري است كه شخصيت داستان اصلي را اشباع مي‌كند.

 

دخترت، لوليتا شاما هم بازيگر است. اول اينكه مي‌خواهم بدانم چه احساسي داشتي وقتي او شروع به كشف اين حرفه كرد؛ خوشحال بودي يا نگران يا هر دوي اين احساسات را داشتي؟

او بازيگر جوان فوق‌العاده‌اي است و به اين خاطر كه او بازيگر زن خوبي است خوشحالم كه او بازيگر است. ما با هم در يك فيلم به نام «Copacabana» بازي كرديم. او واقعا خوب بازي كرد.

 

تا به حال توصيه‌اي در مورد ساختن حرفه‌اي رضايتبخش از بازيگري به او داده‌اي يا فكر مي‌كني با ديدن تو، آن را ياد مي‌گيرد؟

نه، نمي‌توانم بگويم كه به او توصيه‌اي ملموس و دقيق كرده باشم اما شايد كاري كه من مي‌كنم و نوع كار كردنم را در اين سال‌ها ديده است. مثلا فكر مي‌كنم ويژگي‌هاي آدم به بچه‌هايش منتقل مي‌شود اما نه با توصيه كردن، مي‌داني كه چه مي‌گويم؟ حدس مي‌زنم اكثر اوقات بيشتر درباره اعتماد و تشويق و نمونه بودن است.

 

چند باري جزو اعضاي هيات داوران جشنواره كن بوده‌اي و با كارگردان‌هاي سراسر جهان كار كرده‌اي كه فكر مي‌كنم نوع ديگري از انتخاب كارگردان‌ با نگاه كردن به سراسر جهان و نه فقط فرانسه باشد؟

بله، دوست دارم پتانسيلم را بالاتر ببرم. اين كار را از همان ابتدا انجام مي‌دادم. از آن زمان كه بازيگري را شروع كردم، در ايتاليا فيلم بازي كردم، خب، اين كشور آنقدرها دور نيست اما در سينماي مجارستان، لهستان و جاهاي ديگر حضور داشته‌ام و تازگي‌ها به كره سفر كردم تا با هونگ سانگ سو، كارگردان بزرگ كره‌اي همكاري كنم و با مندوزاي بااستعداد در فيليپين اما گفتن اين خبرها خيلي زود است. اما بايد بگويم، اين كنجكاوي را دارم كه به خارج سفر كنم تا همه جا فيلم بازي كنم. خوشحالم مي‌كند.

 

با كارگردان‌هاي بزرگ امريكايي هم كار كرده‌اي.

به كارگردان‌هاي امريكايي كه با آنها همكاري كرده‌ام خيلي افتخار مي‌كنم چرا كه هميشه همان مسيري را دنبال مي‌كنم كه در فرانسه دنبال مي‌كنم؛ به اين معني كه با مولف‌ها كار مي‌كنم، مي‌داني كه، مولف به همان معنايي كه در فرانسه تحسينش مي‌كنيم. يعني با مايكل چمينو و كرتيس هنسن- دو كارگردان بزرگي كه متاسفانه همين تازگي‌ها از دنيا رفتند- و ديويد او. راسل و ند بنسون و به عقب‌تر بازگرديم، حتي با اتو پرمينجر كار كرده‌ام. [رزباد] فيلمي غيرمحتمل بود اما با اين وجود با اوتو پرمينجر جواب مي‌دهد! و اين تجربيات شامل جوزف لوزي هم مي‌شود.

 

 

در آن زمان، با او فيلمي را كار كردم، فيلمي فرانسوي بود و اما چون او مدت‌ها پيش امريكا را ترك كرد بنابراين من او را آخرين كارگردان امريكايي كه با او كار كردم به خاطر مي‌آورم. اما با همه اينها او امريكايي بود، همان طور كه همه مي‌دانند.

 

در صحبت از واكنش مردم به «آينده»، درباره غافلگيري برخي كه وقتي مي‌بينند ناتالي زندگي روشنفكرانه و هم خانوادگي دارد، صحبت كردي.

بله، اين ايده‌اي از پيش تعيين‌شده است. ديروز مي‌يا آنسن- لو آن را به شكلي خنده‌دار توضيح داد كه وقتي (در نشست خبري اكران فيلم در جشنواره فيلم نيويورك) از او درباره ناتالي و به آغوش گرفتن بچه و تكان دادن او در پايان فيلم پرسيدند، آنسن- لو گفت: «فكر نمي‌كنيد بتوانيد فكر كنيد و همزمان بچه‌اي را تكان دهيد؟» منظورم اين است كه اين آدم‌ها باورهاي عجيبي دارند، مي‌دانيد؟ بايد بگويم متاسفانه نشان دادن اين آدم‌هاي روشنفكر روي پرده سينما خيلي عادي نيست.

 

 

فلسفه را در اين فيلم خيلي غيرملموس و آبستره نشان نداديم و البته كه فلسفه مي‌تواند خيلي آبستره باشد. اما در اين مورد، فلسفه بيشتر شبيه پروژه‌اي از زندگي است: به حساسيت ‍[ناتالي] از زيبايي منجر مي‌شود، البته حساسيت او به ذكاوت و ايده‌پردازي. او را دچار وجد مي‌كند. و چند نقل قول [از متون فلسفي] كه طي فيلم گفته مي‌شود شما را به فكر درباره مسائل ساده‌اي مانند «ما به مردم احتياج داريم؟» يا «چطور مي‌توانيم خوشحال باشيم؟» وامي‌دارد. اغلب اوقات، در ساده‌ترين مفهوم واژه، فلسفه به اين معناست.

 

فكر مي‌كنيد فلسفه خواندن ناتالي به او كمك مي‌كند مسائل ناخوشايندي را كه سر راه او قرار مي‌گيرند، با خونسردي بپذيرد؟

البته. بله. قطعا. اين چيزي نيست كه او را از مردم دور نگه دارد. برعكس. بنابراين [فلسفه] به موضوعي جذاب در فيلم بدل مي‌شود. همچنين ابزار انتقالي ميان او و دانشجويانش است. در نتيجه به خاطر همه اين دلايل، خيلي به او مي‌آيد كه معلم فلسفه باشد.

 

بنابراين فكر مي‌كنيد وقتي مردم مي‌بينند ناتالي زندگي‌اي روشنفكرانه دارد و همين‌طور زندگي‌اي شخصي، غافلگير مي‌شوند، فقط به اين دليل كه او يك روشنفكر است نه اينكه زن است؟

اگر آدمي را با سطح مشخصي از روشنفكري ديده باشيد، مردم عادت دارند ذهنيت‌هاي از پيش تعيين‌شده‌اي در مورد آنها به كار ببرند و آنها را در دنيايي انتزاعي قرار بدهند كه ربطي به زندگي‌هاي عادي ندارد. بنابراين فكر مي‌كنم نشان دادن چنين فضاهايي روي پرده خيلي خوب باشد. غيرعادي است. علاوه بر اين، «آينده» حقيقتا موفق بود كه البته خبر خوبي است. به اين معني كه خدايا، هنوز هم مي‌توان ويژگي خاص فكر كردن را شرح بدهي.

 

در فيلم «او»، رسانه كاري مي‌كند كه مردم فكر كنند شخصيت شما، ميشل، ممكن است مثل پدرش بيماري رواني باشد. من احتمال اين موضوع را واقعا احساس كردم، آن هم براساس كارهايي است كه ميشل انجام مي‌دهد و شيوه‌اي كه اين نقش را بازي مي‌كني. وقتي مشغول ايفاي اين نقش بودي، به باز گذاشتن اين احتمال فكر كردي؟

نه. ما هرگز در اين باره فكري نكرديم، نه من و نه پل ورهوفن. و وقتي نظراتي شبيه به حرفت را شنيدم يا فيلم را ديدم، هنوز هم برايم سخت است كه بتوانم او را جامعه‌ستيز يا آنچه تو گفتي بدانم.

 

كلمه بيمار رواني در فيلم هم گفته مي‌شود.

ما اطلاعاتي درباره گذشته اين پدر را يك احتمال مي‌دهيم. مشخص است آنچه در كودكي ميشل رخ داده، خيلي خاص بوده است و او خودش را شكل داده و پرسوناي خودش را از اين آسيب روحي بسازد. از طرفي، شايد، از آن حس گناهي ناشي مي‌شود كه خودش را همدست پدرش مي‌‌داند چون زماني كه پدرش قتل‌ها را مرتكب شد او همه‌چيز را در خانه سوزاند. اين فقط يك فرضيه است. نمي‌دانم. فكر مي‌كنم او فراتر از اين نوع تعريف است. حتي اين چيزي نيست كه وقتي من اين نقش را بازي مي‌كردم به ذهنم رسيده باشد.

 

در حقيقت، نكات كم و ناچيزي حين بازي اين نقش به ذهنم رسيد، مي‌دانيد كه چه مي‌گويم؟ مثل اين بود كه ما محتوياتي داشتيم كه مثل آتش عمل مي‌كردند و حين انجام كار همه‌چيز را مي‌سوزاندند. اگر فيلم را با زير سوال بردن هر آنكه ميشل هست، شروع مي‌كرديم، فكر مي‌كنم [كار پيش نمي‌رفت. ‍] به گمانم نقطه قوت فيلم اين است كه هر گونه ژانري را ناديده مي‌گيرد، در نتيجه به مطالعه روانكاوانه خاصي متعهد نيست. بايد بگويم فيلم تريلر نيست بلكه يك كمدي است. اما فقط هم يك كمدي نيست. اما لايه‌هاي ديگر را مانع نمي‌شود؛ لايه‌هايي كه عمق بيشتر، پرسش‌هاي بيشتر و پريشاني بيشتري را به فيلم مي‌دهد.

 

ميشل رابطه‌اي بسيار بسيار عجيب را با اين مرد مخفيانه شكل داده است. دليلش را هرچه فرض كنيد، در آخر فيلم تاييد مي‌كنيد كه اين مرد مرده است و حتي اگر «او» از همان ابتدا فيلم كلاسيك انتقامي نبود، فيلمي كه زوج مقابل جيمز باند بيايد و اسلحه‌اي بردارد و به اين مرد شليك كند، هنوز هم در آن اخلاقيات و حس تنبيهي وجود داشت چرا كه اين مرد مي‌ميرد، مي‌دانيد كه؟

 

و ميشل هيچ نوع واكنش احساسي‌اي به مرگ اين مرد نشان نمي‌دهد. همان طور كه داستان پيش مي‌رود هر رابطه‌اي كه ميشل با اين مرد شكل داده است، دقيقا معمايي است كه نشان داده مي‌شود، اما مي‌تواني مطمئن باشي كه مانع از جذابيت آن نمي‌شود، مانع از احساس و اميال نمي‌شود، مانع از رويارويي شخصي با خشونتي كه ميشل در آن لحظه تجربه مي‌كند كه احتمالا او را به گذشته‌اش مي‌برد، نمي‌شود. واقعيت اينكه ميشل به هنگام مرگ او هيچ احساسي ندارد، از نظر من، مهم است. اين يعني اينكه اين داستان در فضايي بسيار خاص روي مي‌دهد و در اين فضا بدين شكل است و در اين فضا همين‌طور باقي مي‌ماند، به نوعي.

 

به حرفي كه پيش از اين زدي، برگرديم؛ قبل از اينكه نقش ميشل را ايفا كني، سعي نمي‌كردي او را روانكاوي كني. سال‌هاست مي‌گويي شخصيت‌ها را بازي نمي‌كني بلكه لحظه‌ها را و حالات روحي و رواني را بازي مي‌كني. تفاوت ميان ساخت يك شخصيت و بازي كردن لحظات زندگي يك شخصيت در چيست؟

وقتي نقشي مثل ميشل را بازي مي‌كني، آن هم در چنين فيلمي كه شخصيتش شبيه به فيلم‌هاي ديگر نيست و فقط مختص خودش است، فيلمي كه شخصيت آنقدر محوري است و كل داستان حول اين شخصيت مي‌چرخد، واقعا قدم در زندگي فرد ديگري مي‌گذاري و وارد ذهن و روان او مي‌شوي.

 

 

فكر مي‌كنم تماشاگر همان طوري كه من به عنوان بازيگر فيلم آن را مي‌بينم، ببيند، همان طور كه خودم داستان را به هنگام فيلمبرداري كشف مي‌كنم. اگر پيش از فيلمبرداري خيلي به آن فكر كنم، پس پاسخ چيزهايي را مي‌دهم كه قرار نيست پاسخ‌شان را بدهم. چون در زندگي نمي‌داني در لحظه بعد قرار است چي كار كني. روز را شروع مي‌كني و نمي‌داني قرار است چطور آن را تمام كني. بنابراين دوست دارم وقتي در فيلمي بازي مي‌كنم اين شروع را در نظر بگيرم. روز به روز، صحنه به صحنه، مسير خودم را طي مي‌كنم. به همين خاطر است كه خيلي به آن فكر نمي‌كنم. احتمالا همين دليل تنبلي‌ام است. (لبخند مي‌زند.)

 

 

 

 

  • 12
  • 4
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
عبدالله دوم پادشاه اردن بیوگرافی عبدالله دوم پادشاه اردن به همراه عکس های خانواده اش

تاریخ تولد: ۳۰ ژانویه ۱۹۶۲ (۶۲ ساله)

محل تولد: عمان، اردن

سمت: پادشاه اردن (از سال ۱۹۹۹)

تاجگذاری: ۹ ژوئن ۲۰۰۰

ولیعهد: حسین بن عبدالله دوم

همسر: رانیا عبدالله (ازدواج ۱۹۹۳)

ادامه
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
فرشید اسماعیلی بیوگرافی فرشید اسماعیلی فوتبالیست جوان ایرانی

تاریخ تولد: ۴ اسفند ۱۳۷۲

محل تولد: بندرلنگه، هرمزگان، ایران

حرفه: فوتبالیست

پست: هافبک هجومی

باشگاه کنونی: پیکان

قد: ۱ متر ۷۲ سانتی متر 

ادامه
رضا عطاران بیوگرافی رضا عطاران؛ ستاره سینمای کمدی ایران

تاریخ تولد: ۲۰ اردیبهشت ۱۳۴۷

محل تولد: مشهد

حرفه: بازیگر، کارگردان، فیلم‌نامه‌نویس، تدوین‌گر، خواننده

آغاز فعالیت: ۱۳۶۹ تا کنون

تحصیلات: دانشجوی انصرافی دانشکدهٔ هنرهای زیبای دانشگاه تهران 

ادامه
اسدالله شعبانی بیوگرافی اسدالله شعبانی شاعر و نویسنده آثار کودک

تاریخ تولد: ۴ تیر ۱۳۳۷

محل تولد: روستای بهادربیگ از توابع همدان

محل زندگی: تهران

حرفه: شاعر، نویسنده، منتقد ادبی، کارشناس بازنشسته کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان

تحصیلات: فارغ التحصیل رشته زبان و ادبیات فارسی

آثار: خرمن شعر خردسالان، جستاری پیرامون شعر کودک در ایران، قصهٔ امشب، پولک ماه، دختر باغ آرزو، پرسه‌های شبانه

ادامه
ابومنصور موفق هروی ابومنصور موفق هروی؛ پدر داروشناسی فارسی

مشهور به: موفق هروی

متولد : قرن چهارم

محل تولد: احتمالا هرات

حرفه: پزشک و داروشناس ایرانی

آثار: کتاب الابنیه عن حقایق الادویه

ادامه
آزیتا حاجیان بیوگرافی آزیتا حاجیان بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: ۲۱ دی ۱۱۳۶

محل تولد: ملایر

حرفه: بازیگر سینما، تلویزیون و تئاتر

تحصیلات: لیسانس بازیگری و کارگردانی تئاتر از دانشگاه هنر

سال های فعالیت: ۱۳۵۴ تاکنون

ادامه
رید هستینگز بیوگرافی رید هستینگز؛ امپراطور محتوا و نتفلیکس

تاریخ تولد: ۸ اکتبر ۱۹۶۰

محل تولد: بوستون، ماساچوست، ایالات متحده آمریکا

حرفه: کارآفرین، مدیر ارشد اجرایی

شناخته شده برای: بنیانگذار نتفلیکس

تحصیلات: فارغ التحصیل دانشگاه استنفورد

دارایی: ۹/۴ میلیارد دلار

ادامه
دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی

دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی شهاب حسینی یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران است که تا به حال در آثار فاخری مانند محیا، دلشکسته، شهرزاد و... به نقش آفرینی پرداخته است. این هنرمند در هر یک از هنرنمایی های خود دیالوگ های ماندگاری دارد که در ادامه این مقاله از سرپوش قصد داریم به بخشی از آنها اشاره کنیم. بیوگرافی کوتاه از شهاب حسینی سید شهاب الدین حسینی تنکابنی در ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. وی اصالتا تن کابنی است و تحصیلات عالیه خود را در رشته روانشناسی از دانشگاه تهران برای مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. وی در سال ۱۳۷۳ با پریچهر قنبری ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو فرزند پسر به نام های محمد امین و امیرعلی است. فعالیت هنری شهاب حسینی با تئاتر دانشجویی و سپس، گویندگی در رادیو شروع شد. از جمله جوایز این هنرمند می توان به موارد زیر اشاره کرد: - او برای بازی در شمعی در باد (۱۳۸۲) و رستگاری در هشت و بیست دقیقه (۱۳۸۳) نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد.  - حسینی در سال ۱۳۸۷ با بازی در فیلم سوپر استار جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. -  او خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی فیلم برلین ۲۰۱۱ را به‌همراه گروه بازیگران فیلم جدایی نادر از سیمین کسب کرد. - او در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ نیز با ایفای نقش در فیلم فروشنده توانست جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن را به خود اختصاص بدهد. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی؛ درباره شهاب حسینی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی فیلم سینمایی دلشکسته در نقش امیرعلی: - هر کی ریــش گـذاشت مسلمـــون نیـست، هـــرکی پیـشونیش رو داغ کـــرد، مــرد خــدا نیست. - تو همه ی اعتقادا اشتباه میشه. همیشه ام یه عده گرگن تو لباس میش! -  من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم - ما فردا میایم خواستگاری، دیگه نمی خوام خواهرم باشی می خوام نفسم باشی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در فیلم دلشکسته سریال شهرزاد در نقش قباد: -شهرزاد نمی دونی بدون، من با تو چیزایی پیدا کردم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم و نمی خوام از دستش بدم. - ما همه مهره های سوخته ایم که زیر دست بزرگ آقاییم. -  آره خب عمو جان حقیقت تلخه عموجان، شنیدنش همچین یه جاهایی از وجدان آدمو جز میده. -  میرم صاف وامیستم جلوی بزرگ آقا بش میگم بزرگ آقا من، زن من، خب؟! پا به ماهه! عین ۱۰-۱۲ ماهو میخوام بمونم ور دلش چی میگی شما؟ - قباد : فقط یه سوال، خیلی دلم می خواد جوابشو بدونم، تو هنوزم دلت باهاشه؟ شهرزاد : فراموشی زمان می بره، فقط فکر می کنم اگه من به هر دری زدم، و اونی نشد که می خواستم بشه، لابد قسمت خرافه نیست، هست واقعا - موقتیه این روزا شهرزاد، می گذره. این وسط تنها چیزی که مهمه اینه که من هنوز با همه ی وجودم دوست دارم. عاشقتم - قباد : سخته واسم دوری تو اینو بفهم، چطوری اینو بهت ثابت کنم؟ شهرزاد : دیر شده، برای ثابت کردنش خیلی خیلی دیر شده … حتی ملک جوانبخت هزار و یک شبم نبودی وگرنه من کم قصه و داستان به گوش تو نخوندم. عاشق بزدل عشقو هم زایل می کنه آقای قباد دیوانسالار -قباد : این کارو باهام نکن شهرزاد. اینطوری خردم نکن. من هنوز دوستت دارم، خیلی بیشتر از قبل. همه چیو خراب نکن شهرزاد : برو قباد، پشت سرتم دیگه نگاه نکن -  من چی کار به کسی داشتم، داشتم زندگیمو می کردم. با بدبختی خودم سر و کله می زدم. اصلا روحمم خبر داشت همچین کسی تو این دنیا زندگی می کنه؟ کی نشونم داد؟ شما. بعدشم که فرستادینم تو بهشت تازه می خواستم بفهمم زندگی یعنی چی؟ تازه طعمش داشت زیر دهنم مزه مزه می کرد که یقه مو گرفتین ترپ انداختینم وسط جهنم. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال شهرزاد سریال مدار صفر درجه در نقش حبیب پارسا: -تو را به جای همه دوست میدارم-تو را به خاطر عطر نان گرم برفی که اب میشود -برای بخشش اولین گناه-تو را برای دوست داشتن دوست میدارم-تو را به خاطر تمام کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم ...  - همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛همين  - مظفر:منوببخش ...یافراموش کن! حبیب:میبخشم...ولی فراموش نمیکنم!!!  -حبيب: فقط چرا فكر مي كنيد كه سفر اعزام ممكنه منتفي بشه؟ دكتر: اين مملكت پسرجان،سرزمين گسل و زلزله و پس لرزه است!آدم از فردا روزش - این و خداوند باید جواب بده ، باید جواب این سوال رو بده ! اگه تو این دنیا هیچ جایی برای آرامش وجود نداره ؛ و اگه تمام رویاهای ما از عشق ، عدالت و آزادی فقط ی خیال بیهودس! پس چرا ما رو آفرید ؟!... -ميدوني چيه تقي جان؟من بر خلاف مرحوم پدرم،ازسياست چيز زيادي نميدونم! همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛ همين دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال مدار صفر درجه سایر فیلم ها: -یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی پایان ناپذیره ... (درباره الی) - میدونی برتر از عشق بی فرجام چیه؟فرجام بدون عشق... (برف روی شیروانی داغ) - من زندگی مو باختم حاج اقا منو از زندون می ترسونی؟برو از خدا بترس ... (جدای نادر از سیمین) - جنگ احساس مسولیته نه شلیکه گلوله ... (شوق پرواز) - هر چه تو اوج میگیری دنیا از دید تو بزرگتر می شود و تو از دید دنیا کوچکتر می شوی ... (شوق پرواز) - تو کویر ادم به خدا نزدیک تره چون اسمون به زمین نزدیک تره ... (پلیس جوان) - میدونی چیت حرص ادمو درمیاره؟اینکه حالت از من بده ولی حس واقعیتو بهم نمیگی خب چیه هر چی هست بیا به خودم بگو فکر میکنی چیزیمه؟فکر میکنی چون چیزیمه عرضه ندارم پس چون عرضه ندارم دیگه.....این منصفانه نیست چون من دارم سعی خودمو میکنم غلطی تا حالا نتونستم بکنم چون نمیتونم تمرکز کنم رو کاری ک باید بکنم نمیتونم تمرکز کنم چون همه ی وقتمو اون چرت وپرتا ی مزخرف و دغدغه های احمقانه پر کرده دانشکده ی مزخرف و شاگردای خنگ و... (پرسه در مه) گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش