پنجشنبه ۰۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
۱۰:۰۶ - ۰۳ مرداد ۱۳۹۷ کد خبر: ۹۷۰۵۰۰۷۶۸
فیلم و سینمای جهان

«لی چانگ دونگ» کارگردان «سوزاندن»: يک جای كار دنيا می‌لنگد

لي چانگ دونگ,اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,اخبار سینمای جهان

لي چانگ دونگ، فيلمساز كره‌اي پس از هشت سال، با فيلم با «سوزاندن» كه اقتباسي از داستان كوتاه «انبارسوزي» هاروكي موراكامي است به سينما بازگشته است. پيش از اين او با فيلم‌هاي «آب‌نبات نعناعي» (١٩٩٩)، «واحه» (٢٠٠٢)، «آفتاب پنهان» (٢٠٠٧) و «شاعري» (٢٠١٠) درخشيده و جوايز معتبر جشنواره‌هاي بين‌المللي را به خانه برده بود. فيلم «سوزاندن» با دنبال كردن مثلثي عشقي آغاز مي‌شود؛ «جونگ سو» نويسنده‌اي مشتاق با «هي مي» زني كه در كودكي همكلاسي‌اش بوده برخورد مي‌كند.

 

هي مي‌ عازم سفر به آفريقاست. او در اين سفر با بن، مرد ثروتمند كره‌اي آشنا مي‌شود و... «سوزاندن» در حقيقت به واكاوي اين سه شخصيت مي‌پردازد اما مجموعه‌اي از پرسش‌ها و انگيزه‌هاي ناگفته‌ شخصيت‌ها در هاله‌اي از ابهام قرار مي‌گيرند. اين فيلم در بخش اصلي هفتادويكمين جشنواره فيلم كن روي پرده رفت كه جايزه فدراسيون منتقدان بين‌المللي (فيپرشي) و جايزه Vulcan اين جشنواره را به دست آورد. نشريه «Filmcomment» و mubi. com در حاشيه جشنواره كن با اين كارگردان به گفت‌وگو نشستند و چانگ دونگ از انگيزه‌هاي ساخت اين داستان و درون‌مايه‌هاي فيلم پرده برداشت.

 

پس از ديدن فيلم، داستان موراكامي را خواندم كه نسبتا رازآميز و كوتاه بود. از نخستين‌باري كه با اين داستان مواجه شديد، بگوييد.

داستان «انبارسوزي»، داستاني مينيماليستي است. وقتي آن را خواندم، فكر كردم رازها و معماهاي آن با پروژه‌هايي كه مدت‌هاست به آنها فكر مي‌كنم، عنصري مشترك دارند. پس از آخرين فيلمم «شاعري»، سه فيلمنامه تكميل كردم اگرچه براي ساخت‌شان جديت به خرج ندادم. اما درون‌مايه خشم، عنصر مشترك اين پروژه‌ها بود؛ در حقيقت خشم و درماندگي جوانان امروزي. همچنين اينكه اين جوانان احساس مي‌كنند يك جاي كار دنيا مي‌لنگد اما آنها نمي‌توانند متوجه چرايي‌اش شوند.

 

شنيده‌ام كه شما پيش از اينكه ساخت فيلم را شروع كنيد، مي‌پرسيد: «دليل وجود سينما چيست؟»

به عنوان يك فيلمساز، اين مهم‌ترين سوال است. در فيلم جونگ‌ سو مي‌كوشد نويسنده شود و هميشه از خودش مي‌پرسد: «چه نوع داستاني مي‌توانم بنويسم؟» مثل جونگ سو، مدام اين سوال را از خودم مي‌پرسم، گويي كه فيلمسازي هستم كه تازه حرفه‌اش را شروع كرده است. در آن وقت بود كه به ذهنم رسيد خشم يكي از مهم‌ترين مسائل دنياي امروز است، به خصوص براي جوان‌ها.

 

داستان موراكامي «انبارسوزي» با يكي از داستان‌هاي ويليام فاكنر هم نام است. به نظر مي‌رسد شما به داستان فاكنر نيز گريزي داشته‌ايد به ويژه در مورد رابطه شخصيت محوري با پدرش.

اين دو، داستان‌هايي متفاوت هستند و سبك‌شان هم بسيار متفاوت است. اما من به زندگي‌هاي دنياي فاكنر علاقه‌مندم و داستان او هم با خشم سروكار دارد بنابراين سعي كردم ارتباطي ميان دو داستان پيدا كنم.

 

بخش عمده داستان در شهر مرزي پاجو روي مي‌دهد؛ حتي در صحنه‌اي صداي پخش شدن راديوي پروپاگانداي كره‌شمالي را مي‌شنويم. چرا اين مكان را انتخاب كرديد؟

پاجو از آن دست شهرهاي معمولي كره است كه اين روزها در حال ناپديد شدن هستند. ريشه اين ناپديدي به گذشته بازمي‌گردد و همچنين به شخصيتي مانند پدر جونگ سو (كه يك كشاورز است) . اما در مورد نقطه‌نظر امروزي هم نكته‌اي دربردارد: درگيري ميان كره جنوبي و شمالي هميشه در ناخودآگاه كره‌اي‌ها جاي دارد.

 

پاجو را انتخاب كردم چون شهر معمولي كره‌اي به همين شكل است. با پيشرفت‌هاي شهرنشيني در كره، مزرعه‌ها يكي يكي ناپديد مي‌شوند. همچنين تعداد جواناني كه در مناطق روستايي زندگي مي‌كنند، به تعداد انگشتان دست هم نمي‌رسد. اما شخصيت محوري داستان، جونگ سو، به خاطر پدرش در پاجو زندگي مي‌كند، در حقيقت در آرزوي فرار است. اگرچه اين شهر فقط يك ساعت با سئول فاصله دارد اما آنقدر به كره‌شمالي نزديك است كه مي‌تواني صداي پخش راديوي پروپاگانداي كره شمالي را بشنوي. فضايي است كه به خوبي ماهيت نزديكي كره جنوبي به كره شمالي را منعكس مي‌كند.

 

«سوزاندن» فيلمي است كه پرسش‌هاي بسياري را بي‌پاسخ مي‌گذارد. چطور اين ابهام فراگير روي كار شما با بازيگران و همچنين تحليل و تفسير آنها از شخصيت‌ها تاثير گذاشت؟

وقتي با بازيگران كار مي‌كنم به راهنمايي دادن‌هاي مشخص عادت ندارم اما فكر مي‌كنم در اين فيلم به بازيگران آزادي عمل بيشتري دادم. مخصوصا به شخصيت بن؛ مهم‌ترين نكته اين بود كه شخصيت او و انگيزه‌هاي دروني‌اش را درك كنيم. مبهم بودن اين شخصيت مهم است و اين دشوارترين جنبه اين نقش براي من و بازيگرش بود.

 

سكانس طولاني و محوري كه در غروب روي مي‌دهد و در آن «هي مي» آنچه را كه خودش «رقص گرسنگي بزرگ» مي‌نامد، اجرا مي‌كند صحنه‌اي است كه ميان دو شخصيت مرد رازي افشا مي‌شود. مي‌شود درباره اين صحنه توضيح دهيد؟

به گمانم اين صحنه محوري‌ترين صحنه فيلم است كه داستان دو مرد و يك زن است. زمان روي دادن آن را غروب انتخاب كردم، بين روز و شب. همچنين مكان داستان را مرز دو كشور انتخاب كردم؛ در حقيقت خطي نامعلوم ميان حقيقت و دروغ، درست و غلط، رازگوني فيلم را منعكس مي‌كند. توضيح آن با كلمات سخت است اما از نظر من، اين مهم‌ترين صحنه فيلم است.

 

قصد داشتيد از كدام صحنه از داستان هاروكي موراكامي جدا شويد؟ فيلم شما فراتر از داستان پيش مي‌رود.

به جاي اينكه دنبال كمبودهاي داستان بروم، روي داستان‌سرايي مينيماليستي موراكامي و همچنين عناصر رازآميز داستانش تمركز كردم. جذب‌شان شده بودم چون براي بسط و تبديل آن به مديوم سينمايي دست من را باز مي‌گذاشت. فكر مي‌كردم چطور مي‌توانم از لحاظ سينمايي اين عناصر موجود را به داستان‌هاي رازآميز ديگر متصل كنم. احتمالاتي كه در اختيارم گذاشت، برايم جذاب بودند.

 

پيش از اين درباره ويژگي‌ رازآميزي داستان موراكامي صحبت كرديد. بسياري اين فيلم را يك تريلر مي‌دانند اما پرسش من اين است كه آيا خودتان آن را يك داستان روحي مي‌دانيد. نه اينكه حقيقتا روحي در آن باشد بلكه روحي تلويحي؛ در واقع وقتي عشق به هي مي، جونگ‌ سو را تسخير مي‌كند.

مي‌توان فيلم را يك داستان روحي ناميد. محتوايي ناشناخته وجود دارد، اگرچه اين محتوا چيزي نيست كه از لحاظ فيزيكي به وجودش باور داشته باشيد. داستان چيزي را دنبال مي‌كند كه شما نمي‌دانيد چيست.

 

اين موجود ناشناخته هي مي‌ است؛ شخصيتي كه سنجيده تعريف شده است. با وجودي كه او شخصيت خاص خود را دارد اما به نوعي داراي شخصيتي خيال‌پردازانه است. چطور اين شخصيت را كه هم واقعي و هم خيالي به نظر مي‌رسد، خلق كرديد؟

آنقدر در شخصيت‌پردازي او پيشروي نكردم كه حالا بخواهم بگويم چنين شخصيتي از ابتدا وجود نداشت اگرچه شايد اين‌طور تفسير كنيد. احساس مي‌كنم او شخصيتي واقع‌گرا دارد. وقتي هي مي‌ را مي‌بينيد، او را آدمي مي‌يابيد كه در تقلا است و از طرفي هنوز در جست‌وجوي معناي زندگي است حتي براي اين منظور به آفريقا سفر مي‌كند. برخلاف بسياري از جوان‌ها، هي مي ‌زني جدي و مصمم است.

 

ميل جونگ سو به نوشتن و خلق داستاني خيالي را عنصر تاثيرگذار داستان تلقي نمي‌كنيد؟ اتفاقي كه در داستان مي‌افتد شايد در حقيقت محصول نوشتن‌هاي او باشد؟

جونگ سو، نويسنده الهام‌بخشي است. اما كساني كه رمان مي‌نويسند اغلب اوقات به ديگران و دنياي رازآميزي كه احاطه‌شان كرده، رو مي‌كنند و از همين جا اين سوال مطرح مي‌شود: «چه داستاني مي‌توانم تعريف كنم و تعريف خواهم كرد؟» آنها حقيقتا به دنيا چشم نمي‌دوزند بلكه در پي داستاني در دنيا هستند و مي‌خواهند مشخص كنند چه كلماتي براي داستان‌شان به كار ببرند. اما هي مي ‌زني است كه به هر طريق و روشي در جست‌وجوي معناي زندگي است. به نوعي خصلت‌هاي او در مقام يك انسان خالص‌تر و صادقانه‌تر از خصلت‌هاي نويسندگي جونگ سو است.

 

شكاف و رقابت‌ ميان جونگ سو و بن، واضح و تمام‌نشدني است؛ يكي فقير و ديگري غني، يكي روستايي و ديگري شهري. اما اين مردها را شخصيت‌پردازي كرده‌ايد، هم سن‌وسال هستند اما زندگي كاملا متفاوتي از يكديگر دارند، به خصوص در زمان حال. فكر مي‌كنيد اين دو مسير متفاوتي است كه يك نسل در كره مي‌پيمايد؟

فكر مي‌كنم شكاف بين آنها به كره محدود نمي‌شود و رويدادي جهاني است. جونگ سو در پاجو و بن در گانگنام كه ثروتمندترين، آرام‌ترين و تميزترين شهر كره محسوب مي‌شود، زندگي مي‌كنند. اين دو در دو سر يك خط قرار دارند. اما بسياري از جوانان اين روزها در جايي ميان اين دو قطب زندگي مي‌كنند. بسياري درماندگي جونگ‌سو را احساس مي‌كنند اما مي‌خواهند مثل بن زندگي كنند. حتي برخي خيال مي‌كنند زندگي‌شان شبيه به زندگي بن است.

 

در همين راستا، كنش‌هاي خشونت‌آميز فيلم فقط به عشقي شكست‌خورده منتهي نمي‌شود بلكه به برتري شكست‌خورده يا طبقه برتر منتهي مي‌شود؟

بله. مي‌توان آن را عقيم‌سازي، شكاف طبقاتي غالب‌شده اين روزها، ناميد. اين همان لحظه‌اي است كه آدم از كوره در‌مي‌رود. فيلم معمايي است كه سوال «بن كيست؟» را مطرح مي‌كند و در همين ضمن شخصيت بن را زير سوال مي‌برد. اما در نتيجه، به اين سوال مي‌رسيم: «جونگ سو كيست؟» جونگ سو جواني است كه خشم را در دلش نگه داشته است. ما شاهد تبديل شدن جونگ سوي صادق و بي‌ريا به آدمي كاملا متفاوت هستيم و مي‌بينيم آسيب‌پذيري او به چه چيزي تبديل مي‌شود.

 

بهار سرلك

 

etemadnewspaper.ir
  • 10
  • 5
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۹
غیر قابل انتشار: ۱۱
جدیدترین
قدیمی ترین
فیلم شاهکار بود
مشاهده کامنت های بیشتر
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
فرامرز اصلانی بیوگرافی فرامرز اصلانی از تحصیلات تا شروع کار هنری

تاریخ تولد: ۲۲ تیر ۱۳۳۳

تاریخ وفات : ۱ فروردین ۱۴۰۳ (۷۸ سال)

محل تولد: تهران 

حرفه: خواننده، آهنگساز، ترانه‌سرا، نوازندهٔ گیتار 

ژانر: موسیقی پاپ ایرانی

سازها: گیتار

ادامه
عقیل بن ابی طالب زندگینامه عقیل بن ابی طالب؛ از صحابه پیامبر و امام علی (ع)

تاریخ تولد: ده سال بعد از عام الفیل

محل تولد: مکه

محل زندگی: مکه، مدینه

دلیل شهرت: صحابه و پسرعموی محمد

درکذشت: دوران حکومت معاویه، مدینه

مدفن: بقیع

ادامه
علیرضا مهمدی بیوگرافی علیرضا مهمدی؛ پدیده کشتی فرنگی ایران

تاریخ تولد: سال ۱۳۸۱ 

محل تولد: ایذه، خوزستان، ایران

حرفه: کشتی گیر فرندگی کار

وزن: ۸۲ کیلوگرم

شروع فعالیت: ۱۳۹۲ تاکنون

ادامه
حسن معجونی بیوگرافی حسن معجونی بازیگر کمدی سینمای و تلویزیون ایران

چکیده بیوگرافی حسن معجونی

نام کامل: محمد حسن معجونی

تاریخ تولد: ۲۸ دی ۱۳۴۷

محل تولد: زنجان، ایران

حرفه: بازیگر، کارگردان، طراح، مدرس دانشگاه

تحصیلات: رشتهٔ ادبیات نمایشی از دانشکده سینما تئاتر دانشگاه هنر

آغاز فعالیت: ۱۳۷۵ تاکنون

ادامه
ابراهیم بن جعفر ابی طالب زندگینامه ابراهیم بن جعفر ابی طالب

نام پدر: جعفر بن ابی طالب

سن تقریبی: بیشتر از ۵۰ سال

نسبت های مشهور: برادر محمد بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر ابی طالبزندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

زندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب فرزند جعفر بن ابی طالب بوده است، برخی از افراد ایشان را همراه با محمد از نوه های جعفر می دانند که عمال بن زیاد وی را به شهادت رساند. برخی از منابع می گویند که ابراهیم و محمد هر دو از لشکر ابن زیاد فرار کرده بودند که بانویی در کوفه آنها را پناه می دهد، اما درنهایت سرشان توسط همسر این بانو که از یاران ابن زیاد بود از جدا شد و به شهادت رسیدند. 

ادامه
مریم طوسی بیوگرافی مریم طوسی؛ سریع ترین دختر ایران

تاریخ تولد: ۱۴ آذر ۱۳۶۷

محل تولد: تهران

حرفه: ورزشکار، دونده دوهای سرعت

تحصیلات: کارشناسی تربیت بدنی از دانشگاه تهران

قد: ۱ متر ۷۲ سانتی متر

ادامه
زهرا گونش بیوگرافی زهرا گونش؛ والیبالیست میلیونر ترکی

چکیده بیوگرافی زهرا گونش

نام کامل: زهرا گونش

تاریخ تولد: ۷ جولای ۱۹۹۹

محل تولد: استانبول، ترکیه

حرفه: والیبالیست

پست: پاسور و دفاع میانی

قد: ۱ متر و ۹۷ سانتی متر

ادامه
دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی

دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی شهاب حسینی یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران است که تا به حال در آثار فاخری مانند محیا، دلشکسته، شهرزاد و... به نقش آفرینی پرداخته است. این هنرمند در هر یک از هنرنمایی های خود دیالوگ های ماندگاری دارد که در ادامه این مقاله از سرپوش قصد داریم به بخشی از آنها اشاره کنیم. بیوگرافی کوتاه از شهاب حسینی سید شهاب الدین حسینی تنکابنی در ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. وی اصالتا تن کابنی است و تحصیلات عالیه خود را در رشته روانشناسی از دانشگاه تهران برای مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. وی در سال ۱۳۷۳ با پریچهر قنبری ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو فرزند پسر به نام های محمد امین و امیرعلی است. فعالیت هنری شهاب حسینی با تئاتر دانشجویی و سپس، گویندگی در رادیو شروع شد. از جمله جوایز این هنرمند می توان به موارد زیر اشاره کرد: - او برای بازی در شمعی در باد (۱۳۸۲) و رستگاری در هشت و بیست دقیقه (۱۳۸۳) نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد.  - حسینی در سال ۱۳۸۷ با بازی در فیلم سوپر استار جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. -  او خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی فیلم برلین ۲۰۱۱ را به‌همراه گروه بازیگران فیلم جدایی نادر از سیمین کسب کرد. - او در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ نیز با ایفای نقش در فیلم فروشنده توانست جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن را به خود اختصاص بدهد. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی؛ درباره شهاب حسینی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی فیلم سینمایی دلشکسته در نقش امیرعلی: - هر کی ریــش گـذاشت مسلمـــون نیـست، هـــرکی پیـشونیش رو داغ کـــرد، مــرد خــدا نیست. - تو همه ی اعتقادا اشتباه میشه. همیشه ام یه عده گرگن تو لباس میش! -  من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم - ما فردا میایم خواستگاری، دیگه نمی خوام خواهرم باشی می خوام نفسم باشی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در فیلم دلشکسته سریال شهرزاد در نقش قباد: -شهرزاد نمی دونی بدون، من با تو چیزایی پیدا کردم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم و نمی خوام از دستش بدم. - ما همه مهره های سوخته ایم که زیر دست بزرگ آقاییم. -  آره خب عمو جان حقیقت تلخه عموجان، شنیدنش همچین یه جاهایی از وجدان آدمو جز میده. -  میرم صاف وامیستم جلوی بزرگ آقا بش میگم بزرگ آقا من، زن من، خب؟! پا به ماهه! عین ۱۰-۱۲ ماهو میخوام بمونم ور دلش چی میگی شما؟ - قباد : فقط یه سوال، خیلی دلم می خواد جوابشو بدونم، تو هنوزم دلت باهاشه؟ شهرزاد : فراموشی زمان می بره، فقط فکر می کنم اگه من به هر دری زدم، و اونی نشد که می خواستم بشه، لابد قسمت خرافه نیست، هست واقعا - موقتیه این روزا شهرزاد، می گذره. این وسط تنها چیزی که مهمه اینه که من هنوز با همه ی وجودم دوست دارم. عاشقتم - قباد : سخته واسم دوری تو اینو بفهم، چطوری اینو بهت ثابت کنم؟ شهرزاد : دیر شده، برای ثابت کردنش خیلی خیلی دیر شده … حتی ملک جوانبخت هزار و یک شبم نبودی وگرنه من کم قصه و داستان به گوش تو نخوندم. عاشق بزدل عشقو هم زایل می کنه آقای قباد دیوانسالار -قباد : این کارو باهام نکن شهرزاد. اینطوری خردم نکن. من هنوز دوستت دارم، خیلی بیشتر از قبل. همه چیو خراب نکن شهرزاد : برو قباد، پشت سرتم دیگه نگاه نکن -  من چی کار به کسی داشتم، داشتم زندگیمو می کردم. با بدبختی خودم سر و کله می زدم. اصلا روحمم خبر داشت همچین کسی تو این دنیا زندگی می کنه؟ کی نشونم داد؟ شما. بعدشم که فرستادینم تو بهشت تازه می خواستم بفهمم زندگی یعنی چی؟ تازه طعمش داشت زیر دهنم مزه مزه می کرد که یقه مو گرفتین ترپ انداختینم وسط جهنم. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال شهرزاد سریال مدار صفر درجه در نقش حبیب پارسا: -تو را به جای همه دوست میدارم-تو را به خاطر عطر نان گرم برفی که اب میشود -برای بخشش اولین گناه-تو را برای دوست داشتن دوست میدارم-تو را به خاطر تمام کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم ...  - همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛همين  - مظفر:منوببخش ...یافراموش کن! حبیب:میبخشم...ولی فراموش نمیکنم!!!  -حبيب: فقط چرا فكر مي كنيد كه سفر اعزام ممكنه منتفي بشه؟ دكتر: اين مملكت پسرجان،سرزمين گسل و زلزله و پس لرزه است!آدم از فردا روزش - این و خداوند باید جواب بده ، باید جواب این سوال رو بده ! اگه تو این دنیا هیچ جایی برای آرامش وجود نداره ؛ و اگه تمام رویاهای ما از عشق ، عدالت و آزادی فقط ی خیال بیهودس! پس چرا ما رو آفرید ؟!... -ميدوني چيه تقي جان؟من بر خلاف مرحوم پدرم،ازسياست چيز زيادي نميدونم! همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛ همين دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال مدار صفر درجه سایر فیلم ها: -یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی پایان ناپذیره ... (درباره الی) - میدونی برتر از عشق بی فرجام چیه؟فرجام بدون عشق... (برف روی شیروانی داغ) - من زندگی مو باختم حاج اقا منو از زندون می ترسونی؟برو از خدا بترس ... (جدای نادر از سیمین) - جنگ احساس مسولیته نه شلیکه گلوله ... (شوق پرواز) - هر چه تو اوج میگیری دنیا از دید تو بزرگتر می شود و تو از دید دنیا کوچکتر می شوی ... (شوق پرواز) - تو کویر ادم به خدا نزدیک تره چون اسمون به زمین نزدیک تره ... (پلیس جوان) - میدونی چیت حرص ادمو درمیاره؟اینکه حالت از من بده ولی حس واقعیتو بهم نمیگی خب چیه هر چی هست بیا به خودم بگو فکر میکنی چیزیمه؟فکر میکنی چون چیزیمه عرضه ندارم پس چون عرضه ندارم دیگه.....این منصفانه نیست چون من دارم سعی خودمو میکنم غلطی تا حالا نتونستم بکنم چون نمیتونم تمرکز کنم رو کاری ک باید بکنم نمیتونم تمرکز کنم چون همه ی وقتمو اون چرت وپرتا ی مزخرف و دغدغه های احمقانه پر کرده دانشکده ی مزخرف و شاگردای خنگ و... (پرسه در مه) گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش