دوشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
۱۸:۳۹ - ۱۸ آذر ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۹۰۴۸۴۵
موسیقی

گفت و گویی منتشرنشده با نادر گلچین

نادر گلچین,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,موسیقی

این مصاحبه کوتاه شده ادای دینی است به صدا و شخصیت هنرمندی خودساخته و ارجمند که نزدیک به سه دهه از صدا و آثارش بهره بردم و حالا دیگر در میان ما نیست.

 

 سال ۱۳۹۴ قرار بود برای شماره ۱۵۳ هنر موسیقی، نوشته ای- تا حد امکان و به قدر بضاعتم درخور- در ستایش از نادر گلچین بنویسم. طبق روش دیرینه خودم (و بسیاری از همکاران) که موقع نگارش مطلب یا شرح حال درباره زندگان اهل هنر، با خود آن عزیزان نیز گپ و گفتی داریم، با هدف رفع ابهام های ریز و درشت درباره زندگی شان، با استاد گفت و گویی ترتیب دادیم.

 

هدف دوستان مجله البته انجام و نشر مصاحبه نبود، ولی آنچه در صحبت با آقای گلچین حاصل شد فراتر از انتظارم بود که می شد بعدها آن را نیز در همان قالب مصاحبه به طور جداگانه منتشر کرد. از بدِ حادثه اما به محض پایان مصاحبه، زمانی که فایل صوتی آن را می خواستم در رایانه ام ذخیره کنم، دیدم که در اثر خرابی ضبط خیرنگاری ام (به هنگام رد و بدل شدن حرف هایمان در آن مصاحبه تلفنی) بخش مهم گفت و گو با استاد دچار خش و صدایی برفک آلوده شده و از بین رفته است یا در جاهایی اصلا هیچ چیز ضبط نشده است.

 

البته آن زمان به قدر نیاز توانستم در نگارش مقاله ام از صحبت های استاد برداشت کنم و کار اصلی را به روزی در آینده موکول کردم. حالا و در پی درگذشت آن زنده یاد نیز حرف هایی که در پی می آید و می خوانید، از فایل بازیابی شده توسط دوستان هنرمند و هنردوستم مجتبی نیازی و زهیر صفری پیاده و تدوین شده، که به هر حال بازیابی همین مقدار هم غنیمت است. میزان حرف های رد و بدل شده نیز تا جایی که قابل شنیدن و نگارش بوده به این مصاحبه راه یافته است.

 

نکته این که سال ۱۳۹۴ من در شرایط بیماری استاد مزاحمشان شده بودم و تصمیم انجام گفت و گو به صورت تلفنی را نیز دوستان مجله گرفتند و با ایشان هماهنگ کردند. خب، مشخص است که مصاحبه تلفنی هم با گپ رو در رو متفاوت است و هنگام مصاحبه رخ به رخ، کمتر نیاز به تکرار برخی پرسش هاست و بسیاری حرف ها به راحتی طرح و از سوی دو طرف، از طریق نگاه درک می شود و هر دو با سرعت و رضایت بیشتری به سراغ بقیه مسائل بحث می روند؛ اما آن روز (پنجم آبان ۱۳۹۴)، ایشان در بسیاری جاها درنگ می کردند تا به ضرورت سنی (۷۹ سالگی) و شرایط بیماری شان، پرسش را دقیق تر متوجه شوند و در ارائه پاسخ دقیق، بکوشند یا مثلا اگر نام فامیل کسی را در مصاحبه برده بودند، اسم کوچک او را هم به یاد بیاورند؛ هر چند با همان شرایط نیز در یادآوری رخدادها و خاطرات، موفق بودند و حافظه خوبی از خود نشان دادند.

 

 

درست مثل حافظه شعری مشهورشان با آن دامنه وسیعی که هزاران بیت از بزرگ ترین شاعران کلاسیک ادبیات پارسی را از بَر بودند... به هر صورت، این مصاحبه کوتاه شده (به سبب همان بدبیاری) ادای دینی است به صدا و شخصیت هنرمندی خودساخته و ارجمند که نزدیک به سه دهه از صدا و آثارش بهره بردم و حالا دیگر در میان ما نیست. روانش شاد.

 

گفت و شنود منتشرنشده با نادر گلچین

 

جناب گلچین؛ شما چه سالی و در کدام شهر متولد شدید؟

سال ۱۳۱۵ خورشیدی در شهر رشت.

 

از اینکه استادان شما در هنر آواز چه کسانی بودند، اطلاعات چندانی در دست نیست. بفرمایید آواز را از ابتدا چگونه آموختید و آن را نزد چه کسانی تکمیل کردید؟

من تا ۲۰ سالگی در شهرستان خودمان زندگی می کردم. خب، آن زمان در رشت هم مثل خیلی از نقاط کشورمان تعصبات مذهبی باعث شده بود تا هنر موسیقی ملی چندان رواج نداشته باشد یا دست کم آشکارا عرضه و اجرا نشود؛ ولی با همان شرایط و در همان فضا نیز چند موسیقی دان هنرمند به صورت پراکنده فعالیت می کردند و تا حدی شناخته شده بودند؛ کارشان هم خوب و پذیرفتنی بود.

 

نادر گلچین,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,موسیقی

رکن الدین نژند، ویلن نوازی که شاگرد استاد ابوالحسن خان صبا بود و رحیم تحویلداری تارنواز و خواننده که جزو این افراد بودند.

 

آیا شما به طور مستقیم نکاتی از این دو هنرمند که به هر حال یکی شان شاگرد زنده یاد صبا بود و دیگری هم به جز نواختن تار، خوانندگی هم می کرد، آموختید؟

به آن صورت که شاگردی این دو عزیز را کرده باشم خیر؛ ولی خب، ما خیلی وقت ها با هم بودیم.

 

یعنی نزد این هنرمندان می نشستید و موقع اجراها متوجه می شدید گوشه ای که الان دارد اجرا می شود شوشتری از دستگاه همایون است و غیره؟

دقیقا. یعنی فقط دور هم بودیم و موسیقی و آواز اجرا می کردیم و پیش می رفتیم. حالت استاد و شاگردی میان ما وجود نداشت.

 

جالب است که حدود نیم قرن بعد، کسانی مثل ما و از نسل ما نیز همین مسیر را (البته پیش از راه یافتن به کلاس های موسیقی و آواز) طی کردند.

 

به هر حال، راه یافتن به مسیر آموختن موسیقی چیزی شبیه به شرح دلدادگی است و عاشقان نیز اگر به سرنوشت که گاه مسیرهای مشترکی را در راه عاشقی طی می کنند. این را هم باید بگویم که در همان رشت هم مدتی به هنر تئاتر مشغول بودم که بعدها تمام وقتم را به خوانندگی اختصاص دادم...

 

جالب است که همیشه دنبال جواب این پرسش ذهنی بودم که ریشه صدای خوب شما که علاقه زیادی هم به جز آواز به شعرخوانی یا همان دکلاماسیون دارید بفهمم، که حالا متوجه شدم ریشه اش در پیشینه تئاتری و آموختن دوره های فن بیان و گویندگی است. این پرسش از همان نخستین باری که در فیلم یکی از اجراهای شما دیدم در هنگام آوازخواندنتان بخشی از شعر آواز را هم به صورت ساده روخوانی می کنید در ذهنم به وجود آمد و الحق در آن زمینه هم صاحب صدای گرم و دلنشینی هستید.

 

بفرمایید بعد از آن ماجرای حضورتان در جمع های هنری در رشت چه اتفاق هایی پیش آمد؟

بعدش به موازات و پیش یا پس از این رخدادها کم کم سر و کله رادیو، ابتدا در تهران و سپس در شهرستان ها پیدا شد. رادیو برای ما همه چیز بود. هم موسیقی در آن می شنیدیم و اصلا با آواها و نغمه های این هنر آشنا می شدیم و هم کلی معلومات عمومی، اجتماعی، علمی و سیاسی پیدا می کردیم؛ اما در آن سال ها گرفتن موج ایستگاهی که موسیقی و آواز پخش می کرد در رشت و باقی شهرستان های دور از پایتخت بسیار سخت بود و صدا ضعیف به گوش می رسید.

کیفیت پخش برنامه ها از رادیو ضعیف بود و باید کلی پیچ رادیو را این طرف و آن طرف می کردیم تا موفق می شدیم مثلا صدای بنان و قمرالملوک وزیری و ادیب خوانساری را بشنویم. البته در زمینه امکانات شنیداری برای بهره بردن از آثار موسیقایی و آوازی آن قدرها هم فقیر نماندیم...

  

نادر گلچین,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,موسیقی

چطور مگر؟

چندی نگذشت که خوشبختانه من به یک دستگاه گرامافون دست پیدا کردم ؛ آن هم در زمانی که این وسیله فقط مخصوص اعیان و اشراف بود و داشتنش برای ما بیشتر به یک رویا می مانست.

 

پس رویای شما این گونه به تحقق پیوست که ذهن و گوشتان را از صداهای فاخر خوانندگان قاجار و دوره پس از آن پر  کردید و هر مطلب تازه ای را با  جان و دل می آموختید.

همین طور است. مثلا با شنیدن صدای آوازخوانی مانند بنان متوجه شدم که همه چیز آواز ما شعر است. اصلا انگار حافظ و سعدی همه شعرهایشان را براساس ردیف آوازی و با هدف خوانده شدن توسط خوانندگان دستگاهی سروده اند؛ بنابراین دیدم که باید از هر کار اضافی ای در خوانندگی پرهیز کنم.

 

فهمیدم تحریر و کشش و باقی مولفه ها  فقط وقتی باید به کار برده شوند که در خدمت آواز باشند و اساس با توجه در شعر است که آواز قد بر می افرازد. همیشه بیشترین دقت را در شعر می کنم. همچنین این مصراع دستکاری شده را آویزه گوشم کرده ام که: «خود شعر بگویدت که چون باید رفت!»...

جالب است! اشاره به سروده مشهور عطار نیشابوری است که می گوید: «تو پای به راه در نِه و هیچ مپرس/ خود راه بگویدت که چون باید رفت» که حالا مصرع دوم آن به صورت ضرب المثل درآمده است.

 

بله، درست می گویید.

راهی که عده زیادی از خوانندگان مجموعه برنامه «گل ها»ی رادیو مثل شما و بعدها هم رهروانتان برگزیدید، در جاهایی کم اعتنایی به ردیف (در ملودی و به ویژه ریتم جمله بندی) و گاه حتی بی اعتنایی به ردیف بود. مانند بیات اصفهان نوساخته و جدیدی که فاصله اش بسیار بیش از آنی بود که بتوان آن را «اصفهان» صد در صد ایرانی نام گذاری کرد و در طول ردیف آوازی به حسابش آورد؛ چرا که در یک کلام این مدل از بیات اصفهان، بدعت گذاری شده به حساب می آمد و البته خیلی زود هم طرفداران و شنوندگان خودش را پیدا کرد و رواج یافت. با این همه حتی در همین وضعیت هم همیشه اصالت زیبایی در آوازهای شما دیده می شد؛ مثلا اینکه در تحریرهایتان ادای دین به مکتب آوازی اصفهان را فراموش نمی کردید و به شیوه خوانندگان این مکتب، بخشی از جمله تحریری تان را به مصوت «ای» می کشاندید. مانند بخشی از آواز بیات اصفهان اجراشده در آلبوم «گریز».

 

از قضا نخستین کسی که این مدل بیات اصفهان جدید را به آواز اجرا کرد، من بودم. می توانید به تاریخچه آوازهای اجرا شده در رادیو مراجعه کنید و نام و مشخصات دقیق آن برنامه را بیابید. این خاطره را هم بگویم که روزی در فاصله تمرین هایمان در تالار فارابی وزارت فرهنگ و هنر وقت در نزدیکی بهارستان [وزارت ارشاد امروز] برای هواخوری و صرف چای به محوطه آمدیم.

 

در گروه پایور کسانی مثل هوشنگ ظریف بودند که همگی با دیدن پیرمردی خوش سیما و دارای چهره ای معنوی و اهل نظر، پیش رفتند و ضمن ادای احترام، دست پیرمرد را بوسیدند. وقتی ایشان از ما دور شد و به درون وزارتخانه رفت از یاران پرسیدم او کیست که این گونه حس احترام را در شما برانگیخته است. گفتند ایشان استاد موسی معروفی است که پدر و بلکه پدربزرگ موسیقی ایرانی به شمار می آید و خدماتش به هنر بر کسی پوشیده نیست.

 

نادر گلچین,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,موسیقی

در بازگشت استاد، من نیز به رسم ادب، پیش رفتم و دست ایشان را بوسیدم. گفتند اگرچه شما مرا نشناختی، ولی من از همان ابتدای ورود شما را شناختم، اتفاقا صدایت را هم خیلی دوست دارم؛ چرا که در دوره و زمانه ای که همه از پیر و جوان بنا به مد روز به دادن تحریرهای طولانی و در اوج مشغول اند شما فقط به جان آواز که همان شعر است توجه نشان می دهی و از تحریرهای اضافی پرهیز می کنی. با تایید استاد، من بیش از همیشه بر درستیِ راهم آگاه شدم و آن را با قدرت بیشتری ادامه دادم.

 

یک بار جایی شنیدم که اوایل انقلاب هنوز به آن صورت از خوانندگی و اجرا منع نشده بودید، ولی بعدا شرایط به گونه ای پیش نرفت که دلخواه شما باشد و از ماندن در صحنه اصلی آواز به دور ماندید. ماجرا چه بود؟

دست کم دو بار موقعیت هایی برایم پیش آمد که خواندن را از سر بگیرم، ولی همان طور که حدس زدید هیچ کدام چنگی به دل نمی زد و شاید در صورت همراه شدنم با آن موج، اعتبار و اندوخته قبلی حاصل از سال های فعالیتم در آواز و خوانندگی را هم بر باد می داد.

بار نخست دقیقا در سال های ابتدایی پیروزی انقلاب بود که از من خواستند تصنیف ها و سرودهای انقلابی بخوانم و راستش من دیدم این کار، تصویر و تصوری را که شنوندگان و دوستداران همیشگی صدایم از من در ذهن دارند برهم می زند و نپذیرفتم.

 

بار دوم هم قرار بود نظیر کار مشترکی را که زنده یادان عماد رام به عنوان آهنگ ساز و حسین قوامی در جایگاه خواننده در آلبوم «نغمه فاخته» ارائه داده بودند با صدای من اجرا و عرضه شود؛ اما راستش دیدم انگار هیچ چیز سر جای خودش نیست.

 

نادر گلچین,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,موسیقی

حضور برخی سازها در ارکسترها محدود و ممنوع شده و ارکستراسیون قطعات، شکلی جدید و نپذیرفتنی پیدا کرده بود که این هم به نظرم آن خاطره ای را که علاقه مندان به موسیقی و آواز از صدا و اجراهای گذشته ما در ذهن داشتند خدشه دار می کرد؛ بنابراین قید خواندن در آن شرایط را زدم. می خواستم برای همراهانم که با جان و دل دوستشان دارم همیشه «نادر گلچین» باقی بمانم...

 

ماهنامه هنر موسیقی

 

 

 

 

  • 18
  • 5
۵۰%
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
عبدالله دوم پادشاه اردن بیوگرافی عبدالله دوم پادشاه اردن به همراه عکس های خانواده اش

تاریخ تولد: ۳۰ ژانویه ۱۹۶۲ (۶۲ ساله)

محل تولد: عمان، اردن

سمت: پادشاه اردن (از سال ۱۹۹۹)

تاجگذاری: ۹ ژوئن ۲۰۰۰

ولیعهد: حسین بن عبدالله دوم

همسر: رانیا عبدالله (ازدواج ۱۹۹۳)

ادامه
مینا ساداتی بیوگرافی مینا ساداتی بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: ۱۰ آذر ۱۳۶۰

محل تولد: کاشان، ایران

حرفه: بازیگر سینما، تلویزیون

تحصیلات: فوق لیسانس گرافیک از دانشگاه هنرهای زیبای تهران

آغاز فعالیت: ۱۳۸۶ تاکنون

ادامه
شاه نعمت الله ولی شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه ایرانی

تاریخ تولد: ۱۴ ربیع الاول۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

نام های دیگر: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

پیشه: فلسفه و تصوف

مکتب: عارف و تصوف

آثار: شرح لمعات، رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی

ادامه
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
فرشید اسماعیلی بیوگرافی فرشید اسماعیلی فوتبالیست جوان ایرانی

تاریخ تولد: ۴ اسفند ۱۳۷۲

محل تولد: بندرلنگه، هرمزگان، ایران

حرفه: فوتبالیست

پست: هافبک هجومی

باشگاه کنونی: پیکان

قد: ۱ متر ۷۲ سانتی متر 

ادامه
رضا عطاران بیوگرافی رضا عطاران؛ ستاره سینمای کمدی ایران

تاریخ تولد: ۲۰ اردیبهشت ۱۳۴۷

محل تولد: مشهد

حرفه: بازیگر، کارگردان، فیلم‌نامه‌نویس، تدوین‌گر، خواننده

آغاز فعالیت: ۱۳۶۹ تا کنون

تحصیلات: دانشجوی انصرافی دانشکدهٔ هنرهای زیبای دانشگاه تهران 

ادامه
اسدالله شعبانی بیوگرافی اسدالله شعبانی شاعر و نویسنده آثار کودک

تاریخ تولد: ۴ تیر ۱۳۳۷

محل تولد: روستای بهادربیگ از توابع همدان

محل زندگی: تهران

حرفه: شاعر، نویسنده، منتقد ادبی، کارشناس بازنشسته کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان

تحصیلات: فارغ التحصیل رشته زبان و ادبیات فارسی

آثار: خرمن شعر خردسالان، جستاری پیرامون شعر کودک در ایران، قصهٔ امشب، پولک ماه، دختر باغ آرزو، پرسه‌های شبانه

ادامه
ابومنصور موفق هروی ابومنصور موفق هروی؛ پدر داروشناسی فارسی

مشهور به: موفق هروی

متولد : قرن چهارم

محل تولد: احتمالا هرات

حرفه: پزشک و داروشناس ایرانی

آثار: کتاب الابنیه عن حقایق الادویه

ادامه
دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی

دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی شهاب حسینی یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران است که تا به حال در آثار فاخری مانند محیا، دلشکسته، شهرزاد و... به نقش آفرینی پرداخته است. این هنرمند در هر یک از هنرنمایی های خود دیالوگ های ماندگاری دارد که در ادامه این مقاله از سرپوش قصد داریم به بخشی از آنها اشاره کنیم. بیوگرافی کوتاه از شهاب حسینی سید شهاب الدین حسینی تنکابنی در ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. وی اصالتا تن کابنی است و تحصیلات عالیه خود را در رشته روانشناسی از دانشگاه تهران برای مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. وی در سال ۱۳۷۳ با پریچهر قنبری ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو فرزند پسر به نام های محمد امین و امیرعلی است. فعالیت هنری شهاب حسینی با تئاتر دانشجویی و سپس، گویندگی در رادیو شروع شد. از جمله جوایز این هنرمند می توان به موارد زیر اشاره کرد: - او برای بازی در شمعی در باد (۱۳۸۲) و رستگاری در هشت و بیست دقیقه (۱۳۸۳) نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد.  - حسینی در سال ۱۳۸۷ با بازی در فیلم سوپر استار جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. -  او خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی فیلم برلین ۲۰۱۱ را به‌همراه گروه بازیگران فیلم جدایی نادر از سیمین کسب کرد. - او در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ نیز با ایفای نقش در فیلم فروشنده توانست جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن را به خود اختصاص بدهد. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی؛ درباره شهاب حسینی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی فیلم سینمایی دلشکسته در نقش امیرعلی: - هر کی ریــش گـذاشت مسلمـــون نیـست، هـــرکی پیـشونیش رو داغ کـــرد، مــرد خــدا نیست. - تو همه ی اعتقادا اشتباه میشه. همیشه ام یه عده گرگن تو لباس میش! -  من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم - ما فردا میایم خواستگاری، دیگه نمی خوام خواهرم باشی می خوام نفسم باشی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در فیلم دلشکسته سریال شهرزاد در نقش قباد: -شهرزاد نمی دونی بدون، من با تو چیزایی پیدا کردم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم و نمی خوام از دستش بدم. - ما همه مهره های سوخته ایم که زیر دست بزرگ آقاییم. -  آره خب عمو جان حقیقت تلخه عموجان، شنیدنش همچین یه جاهایی از وجدان آدمو جز میده. -  میرم صاف وامیستم جلوی بزرگ آقا بش میگم بزرگ آقا من، زن من، خب؟! پا به ماهه! عین ۱۰-۱۲ ماهو میخوام بمونم ور دلش چی میگی شما؟ - قباد : فقط یه سوال، خیلی دلم می خواد جوابشو بدونم، تو هنوزم دلت باهاشه؟ شهرزاد : فراموشی زمان می بره، فقط فکر می کنم اگه من به هر دری زدم، و اونی نشد که می خواستم بشه، لابد قسمت خرافه نیست، هست واقعا - موقتیه این روزا شهرزاد، می گذره. این وسط تنها چیزی که مهمه اینه که من هنوز با همه ی وجودم دوست دارم. عاشقتم - قباد : سخته واسم دوری تو اینو بفهم، چطوری اینو بهت ثابت کنم؟ شهرزاد : دیر شده، برای ثابت کردنش خیلی خیلی دیر شده … حتی ملک جوانبخت هزار و یک شبم نبودی وگرنه من کم قصه و داستان به گوش تو نخوندم. عاشق بزدل عشقو هم زایل می کنه آقای قباد دیوانسالار -قباد : این کارو باهام نکن شهرزاد. اینطوری خردم نکن. من هنوز دوستت دارم، خیلی بیشتر از قبل. همه چیو خراب نکن شهرزاد : برو قباد، پشت سرتم دیگه نگاه نکن -  من چی کار به کسی داشتم، داشتم زندگیمو می کردم. با بدبختی خودم سر و کله می زدم. اصلا روحمم خبر داشت همچین کسی تو این دنیا زندگی می کنه؟ کی نشونم داد؟ شما. بعدشم که فرستادینم تو بهشت تازه می خواستم بفهمم زندگی یعنی چی؟ تازه طعمش داشت زیر دهنم مزه مزه می کرد که یقه مو گرفتین ترپ انداختینم وسط جهنم. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال شهرزاد سریال مدار صفر درجه در نقش حبیب پارسا: -تو را به جای همه دوست میدارم-تو را به خاطر عطر نان گرم برفی که اب میشود -برای بخشش اولین گناه-تو را برای دوست داشتن دوست میدارم-تو را به خاطر تمام کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم ...  - همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛همين  - مظفر:منوببخش ...یافراموش کن! حبیب:میبخشم...ولی فراموش نمیکنم!!!  -حبيب: فقط چرا فكر مي كنيد كه سفر اعزام ممكنه منتفي بشه؟ دكتر: اين مملكت پسرجان،سرزمين گسل و زلزله و پس لرزه است!آدم از فردا روزش - این و خداوند باید جواب بده ، باید جواب این سوال رو بده ! اگه تو این دنیا هیچ جایی برای آرامش وجود نداره ؛ و اگه تمام رویاهای ما از عشق ، عدالت و آزادی فقط ی خیال بیهودس! پس چرا ما رو آفرید ؟!... -ميدوني چيه تقي جان؟من بر خلاف مرحوم پدرم،ازسياست چيز زيادي نميدونم! همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛ همين دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال مدار صفر درجه سایر فیلم ها: -یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی پایان ناپذیره ... (درباره الی) - میدونی برتر از عشق بی فرجام چیه؟فرجام بدون عشق... (برف روی شیروانی داغ) - من زندگی مو باختم حاج اقا منو از زندون می ترسونی؟برو از خدا بترس ... (جدای نادر از سیمین) - جنگ احساس مسولیته نه شلیکه گلوله ... (شوق پرواز) - هر چه تو اوج میگیری دنیا از دید تو بزرگتر می شود و تو از دید دنیا کوچکتر می شوی ... (شوق پرواز) - تو کویر ادم به خدا نزدیک تره چون اسمون به زمین نزدیک تره ... (پلیس جوان) - میدونی چیت حرص ادمو درمیاره؟اینکه حالت از من بده ولی حس واقعیتو بهم نمیگی خب چیه هر چی هست بیا به خودم بگو فکر میکنی چیزیمه؟فکر میکنی چون چیزیمه عرضه ندارم پس چون عرضه ندارم دیگه.....این منصفانه نیست چون من دارم سعی خودمو میکنم غلطی تا حالا نتونستم بکنم چون نمیتونم تمرکز کنم رو کاری ک باید بکنم نمیتونم تمرکز کنم چون همه ی وقتمو اون چرت وپرتا ی مزخرف و دغدغه های احمقانه پر کرده دانشکده ی مزخرف و شاگردای خنگ و... (پرسه در مه) گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش