جمعه ۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
۱۴:۴۴ - ۲۳ آذر ۱۳۹۸ کد خبر: ۹۸۰۹۰۵۱۱۰
تئاتر شهر

گفت‌وگوی با حسین جمالی به‌بهانه اجرای تازه‌ترین اثر نمایشی‌اش

همیشه «احتمال اشتباه» وجود دارد

اخبار تئاتر,خبرهای تئاتر,تئاتر
«احتمال اشتباه» همان داستان رستم و سهراب شاهنامه است که با موقعیت‌های نمایشی امروزین درهم آمیخته شده و به‌هم خوردن زندگی و آرامش موجود را در قالبی امروزی شده از داستان شاهنامه روایت می‌کند.

 این نمایش مخاطب را با این سؤال روبه‌رو می‌کند که آیا باید وطن را رها کرد و رفت یا باید ایستاد و آن را ساخت. حسین جمالی در اثرنمایشی تازه‌اش به این سؤال پاسخ نمی‌دهد و پاسخ را به مخاطب محول می‌کند که بعد از تماشا احتمالاً به آن فکر خواهد کرد و  احتمال و اجازه اشتباه هم خواهد داشت. به‌هر صورت آنچه بعد از تماشای این نمایش به ذهن متبادر می‌شود شاید پیش از پیدا کردن پاسخی برای این پرسش، نا‌آگاهی ما از گذشته فردی و اجتماعی است و تجربه‌های تاریخی ما که بخشی از آن در شاهنامه آورده شده است. دغدغه‌ها و تاریخ و روزگاری که انگار در آن زمان حال از دست رفته و امید به آینده وجود ندارد. جمالی احتمال اشتباه را به شیوه ایرانی و شرقی روی صحنه برده و از موسیقی و ترانه در آن بهره گرفته است. به بهانه احتمال اشتباه با حسین جمالی کارگردان این اثر به گفت‌وگو نشسته‌ایم.

«احتمال اشتباه» داستان آشنایی‌ است از تراژدی مرگ سهراب که آمیخته شده با آدم‌های امروزی و روایت‌های آنها... اختلاطی که به‌نظر می‌رسد درصدد قرائتی دیگر از متن شاهنامه است.

بله. «احتمال اشتباه» براى من در واقع یک کولاژ نمایشی است که در آن قطعاتی ناهمجنس کنار هم قرار می‌گیرند و معناى مستقل و واحدی می‌سازند و منتقل می‌کنند. در این نمایش داستان تاریخی در کنار موقعیت‌ها و روایت‌هاى امروزین قرار می‌گیرند تا بتوانند براى مخاطب معنایی تازه و مواجهه‌ای جدید را به وجود بیاورند و در بحث کارگردانی آن سعی کردم از ایجاد هیجان و بیان داستان در قالب تکراری برای مخاطب پرهیز کنم.

این قرائت‌ها یا به گفته‌ شما کولاژ این احتمال را همیشه تازه نگه می‌داد که کار به سمت و سوهای شعار پیش برود...

در هیچ صحنه‌ای هیچ تلاشی براى شعاری‌ کردن مفاهیم وجود ندارد یا حداقل سعی کردم چنین اتفاقی نیفتد بلکه قصد من بیشتر آشنایی‌زدایی از ذهن و تصور مخاطب از داستان‌ رستم و سهراب شاهنامه است. آن‌ هم در مسیری که تماشاگر بتواند زندگی و زیست‌ خود را به شخصیت‌ها نزدیک و نزدیک‌تر تصور کند تا با مرور یک تجربه تاریخى بتواند از آن برای زندگی امروزی‌اش بهتر بهره ببرد؛ حتی در این راه ما تصمیم گرفتیم گفتار را از شکل مرسوم آثار تاریخی جدا کنیم و به زبانی امروزی برسیم.

نمایش شما، ترکیبی از ایده‌های متفاوت است که تماشاگر حرفه‌ای مدام این بیم را می‌دهد که این هم‌نشینی به بهم‌ریختگی ساختار منتهی شود.

البته که خطر بهم‌ریختگى وجود داشت اما ایده اصلى این اجازه را می‌داد تا بتوانیم با شکل مدرن که ترکیبی از تصاویر شکل‌گرا (فرمال)، روایت، صحنه‌هاى موسیقایی و همین‌طور گفت‌و‌گو، چیدمان اثر را به سمت کولاژ ببریم اما اینکه چقدر در این کار موفق بوده‌ایم را (از آنجا که این کار یک نمایش تجربه‌گر و پژوهشی است) به‌عهده مخاطب می‌گذاریم. سازوکار چنین نمایش‌هایی در گرو نزدیکی با مخاطب و تماشاگر است و اندیشه تماشاگر بسیار در پذیرفتن شکل و دریافت موضوع حائز اهمیت است.

همین مسأله تنوع فرم‌های اجرایی در حوزه موسیقی هم اتفاق افتاده است. حتماً در جایگاه تماشاگر، به کار خود نگاه کرده‌اید؛ فکر می‌کنید این اتفاق به آن شکلی که می‌خواستید به بار نشسته است؟

این بله یا خیر را منتقدان باید بگویند چون به عقیده من نظر آنها به آنچه من باور دارم ارجح است؛ اما ایده این بود که این چیدمان از عناصر متضاد و متفاوت در همه بخش‌ها و ترکیب‌ها استفاده شود. ترکیب موسیقى با ساز نى و ترانه‌هاى امروزی و طراحی افکت و جنس بازى‌ها و گفتار و... امیدوارم حاصل این تجربه و پژوهشی که روی صحنه رفته ظرفیتی از ظرفیت‌های گسترده نمایش ما را وسیع‌تر کند.

چرا تصمیم گرفتید بازیگرها شیوه‌های متفاوتی برای روایتگری داشته باشند؟

چند سال است که ما روی ایده رنگ‌بندی و نوع بازی‌ها تحقیق می‌کنیم و متوجه شدم که برای بعضی همکاران و برخی تماشاگران این مسأله خوشایند نبوده و برای بعضی دیگر هم خوشایند بوده و دوست داشته‌اند. کسانی که روش‌هاى اجرای مرسوم در تئاتر را می‌پسندند معمولاً نظرشان به دسته اول نزدیک است اما این روش با رعایت یک ساختار در نمایش‌های ایرانی بسیار اتفاق می‌افتد. مثلاً در تعزیه دیده‌ام که شبیه‌خوان‌ها از چند سبک که هر کدام مربوط به مکتب شهری بوده‌اند گردهم آمده و شخصیت‌ها را با روش خودشان اجرا کرده‌اند و نتیجه هم مقبول واقع شده است. قبول دارم در تئاتر پذیرفتن این شیوه دشوار است چون از تغییر و تجربه در هراس هستیم و ترجیح می‌دهیم نمایش‌هایی که می‌بینیم همگى با معیارهایی که ما می‌شناسیم داستان را بیان کنند. نمی‌خواهم از کیفیت این نوع کار بگویم اما خودمان این مواجهه را دوست داشتیم.

‌ چطور از فرم‌های نمایش ایرانی به چنین زبانی رسیدید؟

شیوه اجرای نمایش‌های ایرانی به‌خاطر وامداربودن از فرهنگ و رفتارمندی عامیانه بستر گسترده‌ای برای ساختن مدل‌های تازه فراهم می‌آورد. هر فرد یک اندیشه و هر اندیشه جهانى از رنگ‌‌بندی و فرم را می‌تواند در اختیار داشته باشد. نمایش ایرانی به وسیله تکنیک قرارداد آزادانه و بی‌قید قصه گویی می‌کند.

پس فرق و فاصله‌ و تفاوت نوع روایتگری فرم‌های ایرانی با نمایش اپیک غربی کجاست؟

تئاتر اپیک تئاتر روایی است و نمایش ایرانی هم روایی به‌حساب می‌آید به این دلیل که در هر دو روش اجراکنندگان سعی دارند به جای اینکه صحنه یا موقعیتی را تجسم ببخشند آن را روایت کنند. به نوعی در هر دو روش قصد بر این است تا به جای ارتباط حسی و در لحظه، عقلانیت مخاطب برای تحلیل بهتر داستان یا واقعه به‌کار گرفته شود. همین‌طور با روش روایی تخیل تماشاگر برای ترسیم ذهنى از جزئیات به کمک اجراکنندگان می‌آید و می‌تواند نقش مخاطب را به‌عنوان عاملی تأثیرگذار در جریان پیشبرد روایت تثبیت کند. پس بخش مهمى از تأثیرگذاری در دنیای ذهن مخاطب و اطلاعات و نیاز خود مخاطب صورت می‌پذیرد.

یکی از موضوعاتی که شما در این نمایش به آن توجه نشان دادید ارتباط داستان تاریخی و مهاجرت است. به نوعی به نظر می‌رسد نقد مسأله مهاجرت امروز هم از جمله در کار شما خریدار دارد.

مهاجرت موضوعی‌ است که همیشه به‌عنوان راه‌حلى برای زندگى بهتر پیش روی انسان بوده، هست و خواهد بود. این روزها که بسیاری از جمله خودم، به‌مهاجرت و روش‌های آن می‌اندیشیم بی‌شک این مسأله دغدغه اصلی من است. ترک وطن و برگزیدن جایی دیگر به‌عنوان سرزمینی برای زندگی مسأله‌ای است که نمی‌شود آن را نادیده گرفت در حالی‌ که در گذشته ایران کشوری بود با امپراطوری گسترده که مردمان سرزمین‌هاى دیگر آرزوی ایرانی بودن یا ایرانی شدن را داشتند و ما در شاهنامه آن را می‌بینیم.

در روزگار شاهنامه رستم دیو، اژدها، طلسم و هر آنچه دشمن زندگی بود را به تدبیر و زور از میان برمی‌داشت. میدان را ترک نمی‌کرد و تا نقطه پیروزی می‌ایستاد؛ اما داستان‌هاى تاریخی همچون رستم و سهراب در تقابل و چیدمان با زندگی امروز چه نتیجه‌ای را برای ما رقم می‌زند.

یعنی شما با «احتمال اشتباه» تلاش می‌کنید با یادآوری قابلیت‌های فرهنگی و ریشه‌های کهن آن تعلق سرزمینی مخاطب را به چالش بکشید؟

چالشی مدنظر نیست. قرار نیست بگوییم چه چیز درست یا چه چیز اشتباه است. رفتن یا ماندن؟ مسأله این نیست. همیشه «احتمال اشتباه» وجود داشته و دارد. آنچه اهمیت دارد تأمل روی دانسته‌ها و داشته‌هاى فردی و جمعی‌ است. رستم داستان من در ایران رستم دستان و در سمنگان هم رستم دستان است. هر جا برود یا باشد ارزش‌های خود را حفظ می‌کند و توانمند و پیروز است. دائم در تلاش و تدبیر است. اشتباه هم می‌کند اما با توکل از استیصال بیرون مى‌آید. امروزه جهان پهلوان بودن با اندیشه‌ جهان‌وطنی ارتباط نزدیکی دارد.

انتخاب ترانه‌ای از شمس لنگرودی هم در همین تفکر شکل گرفت؟

ترانه «بی‌تابانه» نخستین ترانه از کتاب «پنجاه و سه ترانه عاشقانه» شمس لنگرودی است. در نمایشنامه‌های قبلی (مجلس انتقامجویی هملت، مجلس نقالی رومئو و ژولیت، مجلس شاه‌لیر بیچاره) از اشعار حافظ، مولانا، شاملو، فریدون مشیری و... بهره برده بودیم تا معانى را با ادبیات وزین این شاعران بهتر منتقل کنیم و همین‌طور زیباشناسی آنها را از طریق آثارشان در موقعیت‌های نمایشی مرتبط بیاوریم. این ترانه به زیبایی احوالی که تهمینه وقتی انتظار آمدن رستم را می‌کشد را صادقانه بیان می‌کند و همین‌طور روش بیان ترانه‌هاى شمس هم برای من جاذبه زیادی دارد چون هم وزین و در‌شأن ادبیات ایرانی است و هم بسیار به زبان گفتاری عامیانه نزدیک است. خواستم لذت خواندنش را با مخاطب به اشتراک بگذاریم.

با این حال پاسخ شما به جهان‌وطنی و نقد ناسیونالیسم چیست؟

«ای کاش جنگی نبود و آدم‌ها خانه‌هایشان را نزدیک به هم می‌ساختند». این را رستم داستان من می‌گوید. جهان بدون مرز جهان زیباتری‌ است چون مرز یعنی جدایی و جدایی هدف زندگی نیست؛ اما همیشه عده‌ای که فرهنگ، نظر و ایده‌ها و عواطفی نزدیک به‌هم دارند در کنار هم تشکیل جامعه می‌دهند تا بهتر و راحت‌تر بر مصائب زندگی فائق بیایند. اجتماعات عقاید را به وجود می‌آورند اما در هیچ کجای تاریخ جامعه‌ای پیدا نمی‌کنیم که خود یا عقاید خود را بر دیگری ارج بداند.

تجربه کار کردن با هنرجوها چطور بود؟ با توجه به اینکه هنوز تجربه صحنه ندارند آیا درک درستی از متد و شیوه اجرا خصوصاً برای این‌چنین کارهایی را داشتند؟

برای من تجربه بسیار مهمی بود و بسیار از آنها یاد گرفتم. این دوره که در مرکز آموزش هنری بنیاد رودکی برگزار شد، برای اولین بار روش «بازیگری روایی» که محصول پژوهش‌های اجرایی «گروه نمایش نیست» بوده با علاقه‌مندان به اشتراک گذاشته شد. این امکان توسط بنیاد رودکی فراهم آمد تا بتوانیم با تشکیل گروه بازیگران به انتقال تجربه بپردازیم. «بازیگری روایی» مهارت‌هایی نیاز دارد که مبانى این مهارت‌ها در طول دو ترم به آنها منتقل شد و با تمرین‌های فشرده روی نمایشنامه «احتمال اشتباه» اجرایی شد.

امکانات اجرای حرفه‌ای که در اختیار گروه قرار گرفت کمک کرد تا این هنرجوها آموزه‌های خود را در کار یک گروه حرفه‌ای تثبیت کنند. آنها با شکیبایی تمرین‌های سخت و فشرده را در کنار بازیگران و عوامل حرفه‌ای تئاتر تاب آوردند و هر روز کیفیت کار خود را بالاتر بردند.‌

محسن بوالحسنی

iran-newspaper.com
  • 11
  • 6
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
احسان قربان زاده بیوگرافی احسان قربان زاده؛ خواننده تازه کار موسیقی پاپ ایران

محل زندگی: تهران 

ملیت: ایرانی

حرفه: خواننده

سبک: پاپ و سنتی ایرانی

ساز: تنبک، باغلاما و گیتار

ادامه
فرامرز اصلانی بیوگرافی فرامرز اصلانی از تحصیلات تا شروع کار هنری

تاریخ تولد: ۲۲ تیر ۱۳۳۳

تاریخ وفات : ۱ فروردین ۱۴۰۳ (۷۸ سال)

محل تولد: تهران 

حرفه: خواننده، آهنگساز، ترانه‌سرا، نوازندهٔ گیتار 

ژانر: موسیقی پاپ ایرانی

سازها: گیتار

ادامه
عقیل بن ابی طالب زندگینامه عقیل بن ابی طالب؛ از صحابه پیامبر و امام علی (ع)

تاریخ تولد: ده سال بعد از عام الفیل

محل تولد: مکه

محل زندگی: مکه، مدینه

دلیل شهرت: صحابه و پسرعموی محمد

درکذشت: دوران حکومت معاویه، مدینه

مدفن: بقیع

ادامه
علیرضا مهمدی بیوگرافی علیرضا مهمدی؛ پدیده کشتی فرنگی ایران

تاریخ تولد: سال ۱۳۸۱ 

محل تولد: ایذه، خوزستان، ایران

حرفه: کشتی گیر فرندگی کار

وزن: ۸۲ کیلوگرم

شروع فعالیت: ۱۳۹۲ تاکنون

ادامه
حسن معجونی بیوگرافی حسن معجونی بازیگر کمدی سینمای و تلویزیون ایران

چکیده بیوگرافی حسن معجونی

نام کامل: محمد حسن معجونی

تاریخ تولد: ۲۸ دی ۱۳۴۷

محل تولد: زنجان، ایران

حرفه: بازیگر، کارگردان، طراح، مدرس دانشگاه

تحصیلات: رشتهٔ ادبیات نمایشی از دانشکده سینما تئاتر دانشگاه هنر

آغاز فعالیت: ۱۳۷۵ تاکنون

ادامه
ابراهیم بن جعفر ابی طالب زندگینامه ابراهیم بن جعفر ابی طالب

نام پدر: جعفر بن ابی طالب

سن تقریبی: بیشتر از ۵۰ سال

نسبت های مشهور: برادر محمد بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر ابی طالبزندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

زندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب فرزند جعفر بن ابی طالب بوده است، برخی از افراد ایشان را همراه با محمد از نوه های جعفر می دانند که عمال بن زیاد وی را به شهادت رساند. برخی از منابع می گویند که ابراهیم و محمد هر دو از لشکر ابن زیاد فرار کرده بودند که بانویی در کوفه آنها را پناه می دهد، اما درنهایت سرشان توسط همسر این بانو که از یاران ابن زیاد بود از جدا شد و به شهادت رسیدند. 

ادامه
مریم طوسی بیوگرافی مریم طوسی؛ سریع ترین دختر ایران

تاریخ تولد: ۱۴ آذر ۱۳۶۷

محل تولد: تهران

حرفه: ورزشکار، دونده دوهای سرعت

تحصیلات: کارشناسی تربیت بدنی از دانشگاه تهران

قد: ۱ متر ۷۲ سانتی متر

ادامه
دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی

دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی شهاب حسینی یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران است که تا به حال در آثار فاخری مانند محیا، دلشکسته، شهرزاد و... به نقش آفرینی پرداخته است. این هنرمند در هر یک از هنرنمایی های خود دیالوگ های ماندگاری دارد که در ادامه این مقاله از سرپوش قصد داریم به بخشی از آنها اشاره کنیم. بیوگرافی کوتاه از شهاب حسینی سید شهاب الدین حسینی تنکابنی در ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. وی اصالتا تن کابنی است و تحصیلات عالیه خود را در رشته روانشناسی از دانشگاه تهران برای مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. وی در سال ۱۳۷۳ با پریچهر قنبری ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو فرزند پسر به نام های محمد امین و امیرعلی است. فعالیت هنری شهاب حسینی با تئاتر دانشجویی و سپس، گویندگی در رادیو شروع شد. از جمله جوایز این هنرمند می توان به موارد زیر اشاره کرد: - او برای بازی در شمعی در باد (۱۳۸۲) و رستگاری در هشت و بیست دقیقه (۱۳۸۳) نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد.  - حسینی در سال ۱۳۸۷ با بازی در فیلم سوپر استار جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. -  او خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی فیلم برلین ۲۰۱۱ را به‌همراه گروه بازیگران فیلم جدایی نادر از سیمین کسب کرد. - او در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ نیز با ایفای نقش در فیلم فروشنده توانست جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن را به خود اختصاص بدهد. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی؛ درباره شهاب حسینی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی فیلم سینمایی دلشکسته در نقش امیرعلی: - هر کی ریــش گـذاشت مسلمـــون نیـست، هـــرکی پیـشونیش رو داغ کـــرد، مــرد خــدا نیست. - تو همه ی اعتقادا اشتباه میشه. همیشه ام یه عده گرگن تو لباس میش! -  من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم - ما فردا میایم خواستگاری، دیگه نمی خوام خواهرم باشی می خوام نفسم باشی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در فیلم دلشکسته سریال شهرزاد در نقش قباد: -شهرزاد نمی دونی بدون، من با تو چیزایی پیدا کردم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم و نمی خوام از دستش بدم. - ما همه مهره های سوخته ایم که زیر دست بزرگ آقاییم. -  آره خب عمو جان حقیقت تلخه عموجان، شنیدنش همچین یه جاهایی از وجدان آدمو جز میده. -  میرم صاف وامیستم جلوی بزرگ آقا بش میگم بزرگ آقا من، زن من، خب؟! پا به ماهه! عین ۱۰-۱۲ ماهو میخوام بمونم ور دلش چی میگی شما؟ - قباد : فقط یه سوال، خیلی دلم می خواد جوابشو بدونم، تو هنوزم دلت باهاشه؟ شهرزاد : فراموشی زمان می بره، فقط فکر می کنم اگه من به هر دری زدم، و اونی نشد که می خواستم بشه، لابد قسمت خرافه نیست، هست واقعا - موقتیه این روزا شهرزاد، می گذره. این وسط تنها چیزی که مهمه اینه که من هنوز با همه ی وجودم دوست دارم. عاشقتم - قباد : سخته واسم دوری تو اینو بفهم، چطوری اینو بهت ثابت کنم؟ شهرزاد : دیر شده، برای ثابت کردنش خیلی خیلی دیر شده … حتی ملک جوانبخت هزار و یک شبم نبودی وگرنه من کم قصه و داستان به گوش تو نخوندم. عاشق بزدل عشقو هم زایل می کنه آقای قباد دیوانسالار -قباد : این کارو باهام نکن شهرزاد. اینطوری خردم نکن. من هنوز دوستت دارم، خیلی بیشتر از قبل. همه چیو خراب نکن شهرزاد : برو قباد، پشت سرتم دیگه نگاه نکن -  من چی کار به کسی داشتم، داشتم زندگیمو می کردم. با بدبختی خودم سر و کله می زدم. اصلا روحمم خبر داشت همچین کسی تو این دنیا زندگی می کنه؟ کی نشونم داد؟ شما. بعدشم که فرستادینم تو بهشت تازه می خواستم بفهمم زندگی یعنی چی؟ تازه طعمش داشت زیر دهنم مزه مزه می کرد که یقه مو گرفتین ترپ انداختینم وسط جهنم. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال شهرزاد سریال مدار صفر درجه در نقش حبیب پارسا: -تو را به جای همه دوست میدارم-تو را به خاطر عطر نان گرم برفی که اب میشود -برای بخشش اولین گناه-تو را برای دوست داشتن دوست میدارم-تو را به خاطر تمام کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم ...  - همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛همين  - مظفر:منوببخش ...یافراموش کن! حبیب:میبخشم...ولی فراموش نمیکنم!!!  -حبيب: فقط چرا فكر مي كنيد كه سفر اعزام ممكنه منتفي بشه؟ دكتر: اين مملكت پسرجان،سرزمين گسل و زلزله و پس لرزه است!آدم از فردا روزش - این و خداوند باید جواب بده ، باید جواب این سوال رو بده ! اگه تو این دنیا هیچ جایی برای آرامش وجود نداره ؛ و اگه تمام رویاهای ما از عشق ، عدالت و آزادی فقط ی خیال بیهودس! پس چرا ما رو آفرید ؟!... -ميدوني چيه تقي جان؟من بر خلاف مرحوم پدرم،ازسياست چيز زيادي نميدونم! همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛ همين دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال مدار صفر درجه سایر فیلم ها: -یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی پایان ناپذیره ... (درباره الی) - میدونی برتر از عشق بی فرجام چیه؟فرجام بدون عشق... (برف روی شیروانی داغ) - من زندگی مو باختم حاج اقا منو از زندون می ترسونی؟برو از خدا بترس ... (جدای نادر از سیمین) - جنگ احساس مسولیته نه شلیکه گلوله ... (شوق پرواز) - هر چه تو اوج میگیری دنیا از دید تو بزرگتر می شود و تو از دید دنیا کوچکتر می شوی ... (شوق پرواز) - تو کویر ادم به خدا نزدیک تره چون اسمون به زمین نزدیک تره ... (پلیس جوان) - میدونی چیت حرص ادمو درمیاره؟اینکه حالت از من بده ولی حس واقعیتو بهم نمیگی خب چیه هر چی هست بیا به خودم بگو فکر میکنی چیزیمه؟فکر میکنی چون چیزیمه عرضه ندارم پس چون عرضه ندارم دیگه.....این منصفانه نیست چون من دارم سعی خودمو میکنم غلطی تا حالا نتونستم بکنم چون نمیتونم تمرکز کنم رو کاری ک باید بکنم نمیتونم تمرکز کنم چون همه ی وقتمو اون چرت وپرتا ی مزخرف و دغدغه های احمقانه پر کرده دانشکده ی مزخرف و شاگردای خنگ و... (پرسه در مه) گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش