جعبه جادوی واقعی نه تلویزیون، بلکه رادیو بود. به شکل اسرارآمیزی صدا را در سکوت خانهها و در روزمرگی مغازهها پخش میکرد. انگار مجری را مینشاند در مقابلت تا قصهای برایت تعریف کند. آن یکی برایت لطیفه تازهای درباره گرانشدن نان میگفت و دیگری شبهایمان را با صدای مخملی و شعرهایی که میخواند پر میکرد.
رادیو همه سهم مردم از دنیای رسانه و سرگرمیهایش بود؛ در سالهایی که چندان هم دور نیستند. دهه شصتیها هنوز هم یادشان میآید که صبحها با موسیقی بینظیر «تقویم تاریخ» از خواب بیدار میشدند و مینشستند پای سفره صبحانه؛ یا با صدای جواد آتشافروز در برنامه «سلام صبح بخیر» تندتند روپوش مدرسه به تن میکردند و از خانه میزدند بیرون.
در دهه ۶۰ و ۷۰ رادیو هنوز مخاطبهای پروپاقرصش را داشت که نه تنها اخبار عملیات و آزادسازی خرمشهر و قطعنامه را از رادیو میشنیدند، که همه دلخوشیشان رادیو و برنامههایش بود؛ چیزی که امروز خیلی غریب بهنظر میرسد. دهه هفتادیها از آن تصویری ندارند و رادیو برای آنها و بسیاری از مردم وسیلهای شده برای اطلاع از آخرین خبرها در خیابانهای گرهخورده در ترافیک، یا شنیدن موسیقی در ایام بیحوصلگی. البته نه اینکه الان کسی دیگر اهل رادیو نباشد.
هنوز هستند کسانی که آرامش و دلخوشیشان در روزهای طولانی رادیوست؛ کسانی که بیشتر پا به سن گذاشتهاند و نه حوصله شنیدن موسیقیهای شلوغ و پر سر و صدای امروز را دارند و نه از پادکست و شنیدن آن از اپلیکیشنهایش سر در میآورند.
رادیو در این سالها برنامههای خاص و شاخصش را از دست داده اما گستردهتر شده و میشود گفت برای هر سلیقه و گروه فکری و هر بخش تخصصی شبکهای دارد. از شبکه قرآن و سلامت تا آوا، جوان و نمایش. شبکههایی که گاهی برنامههایی دارند که رادیو را زنده نگه میدارد اما با نگاهی به مخاطبان رادیو این را هم میشود گفت که رادیو همه این سالها تلاش کرد بهروزهای اوجش بازگردد اما نشد. «صبح جمعه با شما» برنامهای بود که بارها در رادیو تصمیم گرفته شد دوباره تولید شود و این اتفاق با ساخت «جمعه ایرانی» هم افتاد اما دیگر خبری از آن جمعههایی نبود که صدای رادیو و شخصیتهای آقای ملون، دستودلباز، خانم سوزنی و آمیرزا از پنجره همه خانهها میریخت در کوچهها.
«صبح جمعه با شما» از پرطرفدارترین برنامههای رادیو در دهه ۷۰ بود؛ برنامهای که با تهیهکنندگی و کارگردانی احمد شیشهگران و سعید توکل ساخته میشد و منوچهر نوذری، منوچهر آذری، فرهنگ مهرپرور، عزتالله مقبلی، حسین عرفانی، مهین برزویی و علیرضا جاویدنیا در آن مردم را با ترانههایی که بر اساس مشکلات روز ساخته میشدند و با شخصیتهایی که انگار از زندگی مردم عادی بیرون آمده بودند سرگرم میکردند. البته جمعهها با رادیو فقط با «صبح جمعه با شما» معنا پیدا نمیکرد. یکی دو ساعت بعد و سر ظهر نوبت «قصه ظهر جمعه» میرسید و صدای نرم و آرامشبخش رضا رهگذر؛ صدایی که میپیچید در خانه و کنار سفرههای خانوادگی ظهرهای جمعه قرار میگرفت.
صدای رهگذر و قصههایی که میخواند خاطره مشترک همه دهه شصتیهاست و هر چند که اجرای این برنامه تا ۱۵ مهرماه ۱۳۸۴ ادامه داشت، اما دیگر شبیه آن چیزی نبود که جمعهها بچهها و بزرگترهایشان را مبهوت کند.
«تقویم تاریخ»و برنامه کودک ساعت ۱۰ صبح هر روز، «شب بخیر کوچولو» و بخشهای خبری ساعت به ساعت منظم که مهمترین راه ارتباطی مردم با دنیا بودند هم تنها چند نمونه از برنامههایی بوده که چندین سال مردم با آنها زندگی میکردند.
اما حالا رادیو اسیر زمانهاش شده است. پادکستها و رادیو و تلویزیونهای اینترنتی جایش را گرفتهاند. هنرمندان قدیمی و متبحرش یا درگذشتهاند یا بهدلیل بیمهریها دیگر برنامهسازی نمیکنند و رادیو در میانه رفتوآمد مدیران و سلیقههایشان هر روز به شکلی در میآید. هر چند قدیمیها هنوز دلشان به رادیو خوش است و با شنیدن نام برنامههای قدیمی و یادآوری خاطراتش و سرخوشی شنیدن آن برنامهها آه از نهادشان بلند میشود. هنرمندان قدیمی رادیو هم در این حس شریکند و با حسرت از آن روزها یاد میکنند که رادیو بیرقیب مالک قلبهای مردم بود.
اما حالا میگویند دورهاش به سر آمده، میگویند نیاز به جان تازه دارد و نگاه تازه. میگویند باید سلیقههای تازه را به رسمیت شناخت اما کسی نمیداند در زمانهای که هر روز دنیای تکنولوژی چیزی برای غافلگیرکردن مردم و مخاطبانش دارد میتوان دوباره رادیو را به روزهای طلایی بازگرداند یا نه.
یگانه خدامی
- 17
- 5