
روزنامه شرق نوشت: وقتی دکتر مسعود پزشکیان گفت «من از دشمن خارجی نمیترسم، آن را میتوان شناخت و مهار کرد؛ از اختلاف داخلی میترسم»، درواقع پرده از یکی از عمیقترین زخمهای سیاست ایرانی برداشت؛ زخمی که نه در خیابانها، بلکه در سطوح مدیریتی ریشه دارد.
سخن او نشان میدهد مسئله اصلی کشور دیگر بیرونی نیست؛ در چگونگی توزیع و تمرکز قدرت نهفته است.
پرسش اینجاست: این اختلاف داخلی که رئیسجمهور از آن بیم دارد، از جامعه برمیخیزد یا از ساختار مدیریتی که بیش از حد در دستان اقلیتی محدود متمرکز شده است؟ در ادبیات سیاستگذاری، تهدید خارجی معمولا با ابزارهای بازدارندگی یا دیپلماسی مهار میشود، اما تهدید درونی از نوع شکاف، پیچیدهتر است؛ زیرا عاملانش همان کسانی هستند که باید حلش کنند. تمرکز تصمیم در حلقهای محدود، نهفقط بازخورد اجتماعی را قطع میکند، بلکه هر اصلاحی را نیز معکوس میکند. از این منظر، اختلاف در ایران صرفا مسئله اخلاقی نیست؛ مسئلهای نهادی و ساختاری است که ریشه در برخی نابرابریها دارد.
جامعه چندصدا، سیاست تکصدا
در ذات خود، جامعه ایرانی چندصداست. این تنوع، اگر در سازوکار قدرت بازتاب یابد، به سرمایه اجتماعی بدل میشود. پزشکیان، برخاسته از حاشیههای همین جامعه است؛ کسی که درد «دیگری بودن» را چشیده و به همین دلیل از اختلاف میترسد. اما ترس او از مردم نیست، از جریاناتی است که بهجای بازتاب جامعه، در برابر آن ایستاده است. چندصدایی، اگر در سیاست بازنمایی شود، میتواند به یادگیری جمعی و تصمیمهای دقیقتر منجر شود. اما در ایران، ضعف نهادهای نمایندگی -احزاب، شوراها و رسانههای آزاد- باعث میشود تنوع اجتماعی به تقابلهای هویتی بدل شود. در غیاب گفتوگوی نهادمند، «دیگری» نه شریک، بلکه دشمن تصور میشود. از اینرو، منشأ اختلاف نه در مردم، بلکه در شیوهای است که با این چندصدایی برخورد میشود. پزشکیان اگر بخواهد میانجی واقعی شود، باید از این تنوع بهعنوان منبع سیاستگذاری بهره بگیرد، نه تهدید نظم.
اقلیت و توهم وفاق
وفاق ملی زمانی معنا دارد که گروههای مختلف احساس کنند در تصمیمسازی سهم دارند. اما در سالهای اخیر، واژه «وفاق» به نوعی تکصدایی در پوشش وحدت تبدیل شده است. در چنین فضایی، مخالفت بهجای آنکه فرصتی برای رشد باشد، به تهدیدی علیه نظم تعبیر میشود. اگرچه پزشکیان از «دولت وفاق» سخن گفت، ولی جریانی در ایران همچنان بر محور اقلیت تصمیمگیر و اکثریت تابع میچرخد. تا زمانی که حلقه تصمیمسازی محدود است، اختلاف نه از جامعه، بلکه از درون همان حلقه زاده میشود. وفاق دو چهره دارد؛ یکی وفاق تحمیلی که همه را به تبعیت از یک روایت فرا میخواند و دیگری وفاق مشارکتی که به اختلاف بهعنوان عنصر پویایی نگاه میکند. آنچه امروز در ایران غالب شده، نوعی وفاق نمایشی است؛ حذف اختلاف به نام وحدت. وقتی مخالفت جرمانگاری میشود، شکاف به زیر پوست جامعه میرود و در بزنگاهها فوران میکند. سیاست باید حق اختلاف را قانونی کند تا وفاق از شعار به ساختار تبدیل شود.
دولت وفاق یا دولت اقلیت؟
در یک سال گذشته، دولت پزشکیان کوشیده چهرهای متعادل از خود نشان دهد؛ وزرایی از گرایشهای گوناگون، مشاورانی از طیفهای مختلف. اما در عمل، بسیاری از تصمیمها در سطحی بسیار محدود و محفلی اتخاذ میشود. این وضعیت باعث شده است دولت، بهرغم شعار وفاق، به دولت اقلیت در ظاهر وفاقطلب بدل شود. وفاق واقعی نه با تقسیم پستها، بلکه با توزیع قدرت و اعتماد شکل میگیرد. وقتی ساختار سیاسی تنها به «وفاق در انتصابات» بسنده کند، اختلافها نه کاهش مییابند و نه ناپدید میشوند، بلکه فقط شکل پنهانتری به خود میگیرند. داشتن چهرههای متنوع در دولت الزاما به معنای مشارکت نیست؛ مشارکت واقعی یعنی حق نقد، حق رأی و دسترسی به اطلاعات. انتصابها نهفقط چینش اداری بلکه «پیام سیاسی» هستند. اگر این پیام بر بدهبستانهای محفلی بنا شود، جامعه یاد میگیرد که وفاداری از شایستگی مهمتر است. آنگاه وفاق به زبان سهمخواهی ترجمه میشود و مشروعیت سیاسی فرسایش مییابد. برای خروج از این چرخه، دولت باید معیارهای انتصاب و ارزیابی را عمومی کند تا شفافیت، جایگزین مصلحتهای محفلی شود.
اختلافات ساختاری، نه اجتماعی
نظام تصمیمگیری ایران بهگونهای طراحی شده است که حتی اگر جامعه به تفاهم برسد، نهادهای گوناگون درون خود درگیر رقابت پنهان هستند. شکاف میان مجلس، دولت و نیروهای رسانهای وابسته به جریانهای گوناگون، همه نشان از اختلافی دارند که از بالا میجوشد و به پایین سرریز میکند. در چنین شرایطی، وقتی رئیسجمهور از اختلاف داخلی میترسد، درواقع از نبود اعتماد متقابل میان دستگاهها سخن میگوید؛ اختلافی که جامعه آن را بازتاب میدهد.
این اختلاف درونی، ریشه در رقابت بر سر منابع، بودجه و اختیارات دارد؛ رقابتی که بدون داوری بیطرف، به فرسایش سیاسی میانجامد. هرچه اعتماد در بالا کمتر شود، هزینههای عدم هماهنگی بیشتر بر دوش جامعه میافتد. نهادهای قدرتمند، اگر قواعد داوری و پاسخگویی نداشته باشند، به بازیگران خودمختاری تبدیل میشوند که در برابر هیچکس پاسخگو نیستند. ترس پزشکیان از اختلاف، در حقیقت هشدار نسبت به همین شکاف نهادی است؛ شکافی که میتواند پایه هر اصلاحی را بلرزاند.
- 17
- 3