شنبه ۲۴ آبان ۱۴۰۴
۱۵:۰۱ - ۳۰ مرداد ۱۴۰۱ کد خبر: ۱۴۰۱۰۵۳۰۲۰
چهره ها در سینما و تلویزیون

اسماعیل شنگله: فقط چند بار تاکنون مُرده‌ام

اسماعیل شنگله,نمایش سه یار دبستانی
اگر آن لباس را بر تن پسرک نکرده بودند، قطعا از سالن فرار می‌کرد، آنچنان که وحشت‌زده بود از رویارویی با تماشاگران. اما کسی از پشت صحنه وقتی اضطراب پسرک را دید، او را به سمت صحنه هُل داد و اسماعیل شنگله اولین بار در چنین شرایطی روی صحنه رفت. امروز، سی‌ام مرداد ماه چهلمین روز درگذشت این بازیگر است.

به همین انگیزه ایسنا با بهره گیری از گفتگویش با سایت «آرته باکس»، مروری بسیار گذرا بر سال‌های آغازین فعالیت هنری این هنرمند دارد که کمتر اهل گفتگو بود.

آنچه در واکاوی خاطرات او برای ما الهام‌بخش است، کوشش و سخت‌جانی هنرمندانی مانند اوست که از کودکی تا بزرگسالی سختی بسیار کشیدند و تلخ و شیرین بسیار چشیدند اما هرگز از پای ننشستند.

او ۱۳ خرداد ۱۳۱۵ در تهران زاده شد، در خیابان ری، کوچه آبشار، در خانواده‌ای متوسط. در همان سال‌های کودکی پدرش را از دست داد و مادر به ناچار عهده‌دار پرورش او و خواهر کوچکترش شد و این چنین بود که روزهای پدر را به مادرش تبریک می‌گفت که هم پدر بود و هم مادر. و همین مادر بود که بسترساز حضور او در فعالیت هنری شد. چراکه در خانواده سنتی و مذهبی آنان در آن دوره، بازیگری جزو محرمات بود. دوره دبستان را در مدرسه "اقبال" گذارند. در دبیرستان کلاس موسیقی هم داشتند که چندان توجهی به آن نکردند.

پدر انوشیروان روحانی، معلم موسیقی آنان بود که برای آموزش الفبای انگلیسی، آهنگ ساخته بود و آنان انگلیسی را با موسیقی می‌آموختند. در دوره دبیرستان "رشیدیه" معلمی داشتند که او را به کار هنری علاقه‌مند کرد. در همان دوران بود که به پیشنهاد یکی از دوستانش برای اولین بار در خیابان لاله‌زار و در تئاتر تهران به تماشای تئاتر رفت.

اما این نوجوان خجالتی هرگز تصور نمی‌کرد روزی وارد کار بازیگری شود. با این همه دیدن جادوی تئاتر در تئاتر تهران خیابان لاله‌زار این شوق را در او ایجاد کرد.

به واسطه اصغر بیچاره که عکاس تئاتر بود، برای بازیگری در یک نمایش معرفی شد. لرزش بدنش به هنگام حضور در اولین آزمون بازیگری، هم برآمده از خجالتی بودنش بود و هم از ترس خانواده‌ای که هنر در آن جرم و گناهی بزرگ به شمار می‌آمد . با خودش فکر کرد، مرا چه بازیگری؟! اما تنها کسی که در این خانواده با او همراه شد، مادرش بود وگرنه عمو که اهل زورخانه بود، بشدت تهدیدش می‌کرد.

جادوی تئاتر و دلگرمی‌های مادر، سبب اولین حضور او در «جامعه باربد» شد. بدین ترتیب بر همه ترس‌ها چیره شد و فعالیت هنری خود را آغاز کرد. بعد از شرکت در یک آزمون، کسانی که آماده‌تر بودند، در این مکان ، دوره‌ای ۶ ماهه می‌گذارندند.

اول بار در نمایش «سه یار دبستانی»نقش کودکی خیام، روی صحنه رفت. تنها دیالوگش جمله‌ای بود که در مکتب خانه می‌گفت و خدا می داند که همین یک جمله را آنقدر تمرین کرده بود که همه عاصی شده بودند. اما شب اجرا چنان ترسی برجانش نشست که اگر لباس خیام بر تنش نبود، لابد از سالن فرار می‌کرد. نوبتش که شد، گیج و مضطرب خشکش زده بود و کسی هلش داد به سمت صحنه. دیگر نفهمید چگونه همان یک جمله را گفت ولی شنید که کسی گفت باریکلا و همین باریکلا، او را در تئاتر نگاه داشت، باریکلا همراه با سال‌ها تلاش و کوشش و البته همراهی مادر.

شنگله نوجوان، بعد از دبیرستان به هنرستان هنرپیشگی رفت که در آن دوره اکبر مشکین، بازیگر مطرح و گریمور، حاضر در آن بود. استادان دانشگاه در این هنرستان در کار تدریس بودند و هنرجویان موسیقی غربی و ایرانی هم فرا می‌گرفتند.

 سال ۳۶ برای اولین بار در ایران مسابقه نمایشنامه نویسی برگزار شد که دو برنده داشت؛ «بلبل سرگشته» نوشته علی نصیریان و «سربازان جاویدان» نوشته ابوالقاسم جنتی عطایی. قرار شد یک بخش کوچک از هر یکی از این متون را اجرا کنند. ولی سالنی نبود به جز سالن‌های لاله‌زار. تنها سالن دیگر، تالار کوچکی به نام تالار فارابی بود که شنگله همراه با محمد نوری (که بعدتر خواننده شد) این دو نمایش را در آن بازی کردند.

همزمان با سومین سال آموزشش در هنرستان، اداره هنرهای دراماتیک به مدیریت دکتر مهدی فروغ تاسیس شد. افراد حاضر در آن بسیار کم شمار بودند. او نیز یکی از همین حاضران بود.

اسماعیل شنگله,نمایش سه یار دبستانی

در آن سال‌ها تئاتر فردوسی به کوشش عبدالحسین نوشین و تئاتر سعدی جزو تئاترهای فعال بودند. در تئاتر سعدی باید برای تماشای نمایش بلیت رزرو می کردی، نه که مخاطب از در و دیوارش بریزد. تنها به این دلیل که این تئاتر که به حزب جوانان کمونیست متصل بود، نمایش‌های خود را به صورت رایگان ارایه می‌کرد و حتی هزینه رفت و آمد تماشاگران را هم می‌پرداخت. کارگران شرکت نفت از جمله تماشاگران این تئاتر بودند.  تئاترهای دیگر برای رقابت با این تالار رایگان باید سطح کیفی خود را بالا می‌بردند.

تئاتر «رستم و سهراب» که تماما بر اساس شعر بود و نیز «خسیس» مولیر کار رفیع حالتی از جمله آثار درخشان آن زمان بود.

اما در اوج سال‌های کوشش و آموختن، کودتای ۲۸ مرداد ، همچون خزان،  آشیانه این جوانان پرشور را ویران کرد.

ناگهان همه چیز عوض شد. دولت وقت نه تنها به تئاتر توجه خاصی نداشت، بلکه نگاه خوبی هم به آن نداشت. چراغ تئاترهای لاله‌زار خاموش و فضایی دلزده و مایوس‌کننده چیره شد.

بعدترها در تئاتر «پارس» بار دیگر نمایش‌هایی اجرا شدند. هرچند تئاتر معاف از پرداخت بود، ولی رونق چندانی نداشت و این چنین بود که موسیقی و... به آن اضافه شد.

تئاتر مالیات نمی‌داد و بعد موسیقی به آن اضافه شد ولی بدبختانه تئاتر لاله زار در این نقطه متوقف شد اما اسماعیل شنگله معتقد بود که هرچه داریم، از لاله‌زار داریم و حیف که چنین سرنوشت غمباری برایش رقم خورد.

با بهتر شدن شرایط و باز تر شدن فضا، فرصتی برای حضور استادان شناخته شده از دیگر کشورها فراهم آمد.

بتدریج بین ایران و آمریکا تبادل فرهنگی شکل گرفت و پرفسور دیویدسون از نخستین کسانی بود که در دانشگاه تهران با دانشجویان تئاتر کار می‌کرد. حضور چنین استادانی برای آن نسل غنیمتی بود. در دوره‌ای که آنچنان کتابی برای آموزش نبود، در دوره‌ای که اغلب جوانان حتی توان خرید مجلات هنری را نداشتند و با عضویت در کتابخانه‌ها، مجلات را می‌خواندند، حضور چنین استادانی هدیه‌ای گرانبها بود. دیویدسن با دانشجویان دانشگاه تهران تئاتر کار کرد و نمایشی را با بازیگران حرفه‌ای روی صحنه برد.

حضور حمید سمندریان هم دیگر اتفاق بزرگ زندگی شنگله بود که در اداره هنرهای دراماتیک رقم خورد، کسی که تازه از فرنگ آمده بود و در آلمان نزد استادان بزرگ تئاتر جهان، آموزش دیده و کار کرده بود. از بخت خوش،  خانه‌هایشان هم نزدیک بود و هر روز مسافتی را پیاده می‌پیمودند و از تئاتر می‌گفتند و اگر نزدیک‌شان بودی، برق شوق را در چشمان‌شان می‌دیدی. شاید همین گپ و گفت‌ها بود که سبب شد او نیز برای ادامه تحصیل به اتریش برود.

سال‌های آغازین فعالیت هنری نسل شنگله چنین سال‌هایی بود؛ همراه با کمبود منابع تئوریک، نبود سالن‌های کافی برای اجرای تئاتر، سرخوردگی طبقه متوسط بعد از کودتای ۲۸ مرداد و تعطیلی تئاتر. با این همه سخت‌جانی کردند و جا نزدند و این چنین بود که شنگله برای خودش چنان کارنامه پرباری ساخت جای انکارش نیست. در بخشی از درخشان‌ترین آثار نمایشی از تئاتر و سینما و تلویزیون کار کرد و با بسیاری از هنرمندان شناخته شده از شاهین سرکیسیان تا حمید سمندریان و داریوش مهرجویی و رکن‌الدین خسروی و دکتر فروغ و داود میرباقری تجربه همکاری داشت.

اسماعیل شنگله,نمایش سه یار دبستانی

اهل غُر زدن هم نبود و نقش هنرمندان را هم در وضعیت آشفته تئاتر در سال‌های گذشته نادیده نمی‌گرفت. آنچنان که در مراسم نکوداشتش در انجمن منتقدان و نویسندگان تئاتر گفته بود : نباید در کاستی‌هایی که برای تئاتر پیش آمده، تنها دولت‌ها را مقصر بدانیم؛ زیرا به نظر من، خود ما هنرمندانِ تئاتر نیز مقصریم. پیش از انقلاب در همه استان‌ها تئاتر داشتیم، اما انقلاب که شد، به بهانه اینکه در بسیاری از شهرها مدیران علاقه‌یی به تئاتر نداشتند، همه هنرمندان به تهران آمدند. درحالی که تهران دو سالن تئاتر بیشتر نداشت. تئاتر برای بروز خلاقیت هنرمند، نیاز به سالن دارد. از طرف دیگر می‌بینیم که سالانه صدها نفر از دانشگاه‌ها فارغ‌التحصیل بازیگری می‌شوند و همه هم در تهران می‌مانند و چون جا و امکانات برای اجرای همه وجود ندارد، شروع می‌کنند علیه یکدیگر اقدام کردن. البته تا به حال کسی علیه من «نزده» فقط چند بار تا کنون مُرده‌ام!

او از آن نسلی بود که همزمان با هم در چند پروژه هنری بازی نمی‌کردند.بازیگری را که پنجاه درصد وجودش را سر کار بیاورد، بازیگر نمی‌دانست:«در آخرین کاری که حضور داشتم، به کارگردان گفتم بازیگری را بوسیدم و گذاشتم کنار؛ زیرا سر صحنه آن کار می‌دیدم بازیگرانی حضور دارند که هم زمان در سه کار دیگر نیز بازی می‌کنند و این یعنی با همه وجود به کار پایبند نیستند.

مانند بسیاری از هنرمدان گله داشت که با انتشار خبرهای دروغین درباره فوتش، خانواده‌اش را نگران کرده‌اند و گفته بود: ای کاش به خاطر اطرافیانِ ما هم که شده، این کارها را نکنند و با این خبرهای دروغین خانواده های ما را نگران نسازند.

روز ۲۵ تیر ماه امسال اما خبر درگذشتش دیگر یک خبر دروغ نبود و او نیز به دوستان جانش حمید سمندریان و داود رشیدی پیوست.

  • 14
  • 5
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش