
«فراموش نشدنی» یک کار جنایی و تریلر جالب توجه و تازه از دنیس دی نووی کهنه کار است که پیشتر به عنوان یک تهیه کننده شناخته می شد و حالا در مقام یک کارگردان هم پخته عمل می کند. در این فیلم با کاراکتر مرکزی جولیا بنکس (با بازی روزاریو داوسون) روبرو هستیم که به تازگی با مردی به نام دیوید کانوور (جئوف استالتز) ازدواج کرده است و به خانه وی پا می گذارد.
مشکل از آنجا ناشی می شود که تسا (کاترین هیگل) حاضر نیست زندگی قبلی اش و زحمات همنشینی با دیوید کانوور را فراموش کند و از آنجا که حضانت فرزند مشترک او و کانوور هم به کانوور سپرده شده، جولیا به عنوان نامادری این دختر بچه بیش از پیش به یک خار در چشم تسا تبدیل می شود و تسا برای بازپس گیری آنچه ملک مطلق خود می انگارد، از هیچ کاری رویگردان نیست و چنین رویکردی سبب می شود گذشته ناآرام و توام با تخلفات جولیا هم بیشتر افشا و از رازهای زندگی او نیز پرده برداری شود. ببینیم روزاریو داوسون پس از فزون تر از ۱۵ سال خودنمایی در فیلم های هالیوودی چه چیزهایی برای گفتن درباره «فراموش نشدنی» و تبعات آن و برخی مسایل دیگر هنری روز دارد.
چه چیزهایی در «فراموش نشدنی» وجود داشت که شما را به سمت این پروژه کشید و به شرکت در این فیلم علاقمند و مجاب کرد؟
ـ حقیقت اش را بخواهید اولین بار که بازی در این فیلم به من پیشنهاد شد، نپذیرفتم و جواب رد دادم. نه این که فیلم و سوژه آن بد باشد، بلکه خودم احساس خستگی می کردم و به بازیابی توانم نیاز داشتم و باید مدتی استراحت می کردم. به ایتالیا رفته بودم اما دنیس دی نووی آنجا هم مرا پیدا کرد و با اصرار زیاد سرانجام مرا متقاعد کرد که بازی در این فیلم را بپذیرم. دنیای فعلی به قدری تیره است که آوردن هر شرح و قصه مرتبط با آن می تواند حلال مشکلات بعدی باشد و جامعه را از برخی معضلات رهایی بخشد و شاید پذیرفتن بازی در این فیلم با دیدگاهی که درباره مشکلات فوق دارد، با همین هدف صورت پذیرفته باشد.
کاراکتر شما در این فیلم قدری سیاه و منفی است. آیا مشکلی با آن نداشتید؟
ـ خیر و اصولاً از این کاراکترها ابایی ندارم و حتماً لازم نیست در یک قالب مثبت فرو بروم و ارائه گر یک شخصیت نیک کردار باشم. این که هر کاراکتری را با همه خوبی ها و بدی هایش بشناسید و با آن همسو شوید و او را آن گونه که هست بپذیرید، یک الزام است. چالش های ارزشمند و مفید از همین مسایل شکل می گیرند و از تلاش برای بهتر شدن و رسیدن به سطوحی بهتر.
بعد از تمام تندخویی ها و رفتارهای تسا چگونه جولیا به این نتیجه نمی رسد که از خیر قضیه بگذرد و پی کارش برود و بیهوده خودش را با تسا روبرو نکند؟
ـ جولیا تلاش زیادی کرده است تا به نقطه فعلی برسد و به مرحله ای که زندگی برایش فرصت یک ازدواج ظاهراً مناسب را با مرد دلخواهش به وجود آورده است و در نتیجه او هم حاضر نیست ماجرا را رها کند و برود. امید در دل او هم ریشه دوانده و همان قدر که تسا انتقامجو و سختکوش است، وی نیز نمی خواهد آنچه را که با زحمات فراوان بدست آورده به آسانی از کف بدهد. او سالها رویای یک زندگی ایده ال مبتنی بر خوشبختی را در سرش پرورانده و در آن روزهای سخت گذشته حتی گذارش به پزشکان روانکاو هم افتاده بود. وقتی او بررسی می کند و می بیند مردی مناسب مانند دیوید کانوور را همراه با فرزندش یافته و می تواند مادری تازه برای این بچه باشد حاضر نیست این موقعیت را به آسانی از زندگی اش حذف کند. این چنین و بر پایه این باورها است که او می ماند و ناچاراً با تسا رو در رو می شود.
شما دو فقره رویارویی بزرگ را در این فیلم تجربه می کنید که یکی از آنها با یک مرد است و دیگری با یک زن و انگار بر سر جان تان می جنگید. حتماً تهیه و فیلمبرداری آنها بسیار سخت بود.
ـ طبعاً بسیار سخت بود و در عین حال از این کار لذت بردم زیرا دو سه سالی است با همین گروه بدلکاری فعلی ام کار می کنم و بخصوص در فیلم هایی که برای استودیوی مارول ساخته ایم. یکی از آنها آژا فراری است که کاملا روحیات مرا می شناسد. در نتیجه وقتی با سایمون کاسیایندیس آن صحنه تلاقی و برخورد را گرفتیم، در عین سختی فراوان آن می دانستم که چه چیزی در حال شکل گیری است و از چه راهی باید وارد شوم و دست ها و یاوران پر قدرتی پشت سر من هستند. برخورد با کاراکتر کاترین هیگل یعنی تسا هم قواعد و ویژگی های خودش را داشت و فیلم و داستانش ما را به این سمت و سو سوق داده است که بپذیریم هر چیزی از این زن بر می خیزد و نباید شگفت زده شد. قصه و متن اتفاقات این را بر ما آشکار ساخته که از هیچیک از این اتفاقات نباید متعجب شویم و این برخوردها عصاره این داستان و جزیی جدایی ناپذیر از آن است و به واقع باید برای زندگی ات بجنگی.
خارج از موضوع فیلم «فراموش نشدنی» باید از شما درباره سریال تلویزیونی مارول از شبکه نت فلیکس هم پرس و جو کنیم زیرا بنظر می رسد شما یک عامل ارتباطی و پیوند دهنده در این سری فیلم ها بین کاراکترهای مختلف آن بوده اید.
ـ چیزی که در این ارتباط ببیش از هر مسئله ای برای من جالب بوده، شدت و وسعت برخوردها و پیگیری های مردم و میزان علاقه ای است که به این مجموعه بروز داده اند و همین مسئله مسئولیت های ما را مضاعف کرده است. هر کسی کاراکترهای دلخواه خود را در این مجموعه دارد و پیدا کردن برخی از آنها آسان و بدیهی است، مثل شخصیت های Davedevil و لوک کیج، ولی در مورد من این مسائل صدق نمی کند و کلیر تمپل با بازی من کسی نیست که حساسیت و علاقه ای به اندازه سایرین برانگیزد. با این اوصاف بهترین کار برای من این بوده که پیش بردم و ببینم چه چیزی برای من و کاراکترم بهترین است.
این فیلم ها چه پیامی را به مردم می دهند؟
ـ آنها می گویند که تمامی مردم عادی هم می توانند به قهرمانان اجتماعی تبدیل شوند و به نجات دیگران برخیزند و فقط نباید در قالب این ابرقهرمانان فرو بروید تا این چنین برداشتی از شما صورت بگیرد. نیک کرداری و تعهد به اصول و قواعد مسئله ای است که می تواند از هر انسانی سر بزند و سقف و محدودیتی هم ندارد.
- 14
- 3













































