
روزنامه پیام ما نوشت: بهطور کلی، هنرمندان دنیای باستان با بیانی ویژه، وقایع تاریخی را با تکیه بر استعاره، کنایه و ظرافتهای هنری در کتیبهها و نقوش برجسته روایت میکردند. انتخاب مکانهای مقدس، کوهها و صخرههای بلند -که به باور آنان جایگاه خدایان و محل گفتوگوی زرتشت با آنان بود- از هوشمندی خاصی حکایت دارد؛ این مکانها معمولاً مسیر عبور کاروانهای تجاری و بازرگانان بودند. بنابراین، ثبت نقوش پیروزی و فتوحات بر این صخرهها، تریبونی برای نمایش اقتدار و پیام قدرت پادشاه بود. کتیبههایی که در کنار یا نزدیکی برخی سنگنگارههای ساسانی وجود دارد و همچنین، پوشش و تاجهای منحصربهفرد شاهان ساسانی در تشخیص هویت افراد حاضر در این نقوش به باستانشناسان کمک کردهاند. بااینحال، درباره هویت برخی از افراد، میان مورخان و باستانشناسان و مستشرقان اختلافنظر وجود دارد. پربحثترن نقشبرجسته در این میان، نقشبرجسته پیروزی شاپور بر والرین در نقشرستم است.
شاپور یکم ساسانی پیروزیهای خود بر رومیان را در پنج نقشبرجسته (یکی در داراب؛ یکی در نقشرستم؛ سه نقشبرجسته در بیشاپور) ثبت کرده است. در این نقوش برجسته تصویر سه امپراتور مغلوب یعنی گوردیان سوم، فیلیپ عرب و والرین به چشم میخورد. تصویر «گوردیانوس سوم» زیر سم اسب شاپور ثبت شده و بهاحتمال زیاد در جریان نبرد با سپاهیان شاپور کشته شده است. «فیلیپ عرب» امپراتور بعد از گوردیانوس است که بلافاصله بعد از روی کار آمدن از ادامه نبرد با ساسانیان خودداری کرد و با پرداخت غرامت راه صلح با شاپور را در پیش گرفت. شخص سوم «والرینوس» امپراتوری است که به اسارت شاپور درآمد و شاپور به این موضوع در کتیبهای که در نقشرستم قرار دارد، اشاره کرده است. اسارت امپراتور روم را بزرگترین پیروزی در تاریخ ساسانیان میدانند.
در میان این پنج اثر «نقشبرجسته نقشرستم۶» از نظر تاریخی و فنی، یکی از مهمترین آثار این دوره است. شاپور در این نقشبرجسته با لباسی فاخر و تاجی کنگرهدار سوار بر اسب خود است. دست چپ را بر قبضه شمشیر گذاشته و با دست راست، دست مردی را که روبهروی او ایستاده، بالا برده است. مرد دیگری پیش پای اسب شاپور زانو بر زمین زده است. ابهامات بسیاری درباره هویت این دو فرد رومی وجود دارد.
گیرشمن در کتاب «ایران؛ هنر پارت و ساسانی» درباره این سنگنگاره نوشته: «سنگنگارهای که در نقشرستم حجاری شده، نقش شاهنشاه ایران را سوار بر اسب نشان میدهد. در برابر او کسی زانو زده و فرد دیگری نیز دستش در دست شاهنشاه است. آنکه به زانو درآمده، فیلیپ عرب و آنکه ایستاده، والرین است. شگفت آنکه چرا در این سنگنگاره از گوردیانوس خبری نیست.»
«غلامرضا دادبه»، ایرانشناس، در مقالهای به تحلیل این نقش پرداخته و معتقد است: «در این سنگنگاره، والرین در پیشگاه شاپور به رسم رومیها کرنش کرده است. شخصی که در برابر شاهنشاه ایران زانو زده، برخلاف باور گیرشمن، فیلیپ عرب نیست. این مرد، سالخورده و دارای جامه و شنل پادشاهی است. شمشیر خود را نیز بر کمر دارد و زانوی چپ او به زمین نرسیده است. کسی که در کنار او ایستاده و شاپور دست او را گرفته، مردی جوان است در جامهای غیر از جامه پادشاهی و با کلاهی غیر از کلاه رومی. چون میدانیم والرین هنگام اسارت نزد شاپور، مردی سالخورده بوده است، بنابراین آن جوانی که دستش در دست شاپور است و گیرشمن او را والرین دانسته، نمیتواند والرین باشد.»
«روبرت گوبل»، سکهشناس اتریشی که در مورد نقوش دوره ساسانی پژوهش کرده، با مقایسه سنگنوشته کعبه زرتشت و تصاویر نقشبرجستههای شاپور اول، به این نتیجه رسیده که آنچه در سنگنوشته آمده، با تصاویر نقشها مطابقت دارد. بهباور او، تصویرگری در این نقشها برپایه حالات گوناگون و نمادین استوار است و همین امر به شناسایی قیصران روم کمک میکند: «پیکر بر زمینافتاده، گوردیانوس سوم است؛ پیکر زانوزده، فیلیپ عرب است و فردی که دستش در دست شاپور است، والریانوس است.»
در دانشنامه ایرانیکا در مدخل نقشبرجستههای ساسانی، درباره نظرات متعدد درباره این نقشبرجسته آمده است: ««سِر ویلیام اوزلی»، شرقشناس بریتانیایی، معتقد بود چهره زانوزده، امپراتور والرین است؛ همان کسی که شاپور او را در جنگ اسیر و زندانی کرد. پژوهشگران بعدی اما، رومی ایستاده را فیلیپ عرب دانستند که به شاپور باج پرداخت و رومی مرده را گوردیان سوم که در نبرد کشته شد. این تفسیر هنوز هم از سوی بسیاری از پژوهشگران پذیرفته شده است. اما «بی. سی. مکدرموت» شباهت میان گزارش کتبی شاپور در کتیبه معروف کعبه زرتشت و چهرههای رومی بر نقشبرجستههای بیشاپور را بررسی کرد. در بندهای ۶ تا ۸ آن کتیبه، شاپور شرح میدهد که چگونه گوردیان سپاهی از رومیان گرد آورد، به ایران آمد و کشته شد. فیلیپ عرب جانشین او شد و پانصد هزار دینار باج پرداخت. در بند ۲۲ به نبرد شاپور با والرین در حرّان و ادسا اشاره میشود؛ جایی که او والرین را با دستان خود اسیر کرد. بر این مبنا پیکر بر زمینافتاده، گوردیان سوم است؛ چهره زانوزده، نه والرین، بلکه فیلیپ عرب است که در سال ۲۴۴ میلادی درخواست صلح کرد؛ و رومی ایستاده که دستش در دست شاه است همان والرین اسیر در سال ۲۶۰ میلادی است.» اختلافنظرها درباره هویت رومیان حاضر در این نقوش برجسته تا امروز ادامه دارد. بهنظر میرسد این اختلافنظر تا پیدا شدن شواهد جدید درباره این اثر همچنان وجود داشته باشد.
هزینههای میلیاردی برای مجسمههای بحثبرانگیز درحالیکه فرونشست نقشبرجستهها را میبلعد
نمادها و شخصیتهای تاریخی ایران در حالی در چند ماه اخیر مورد توجه سیاستگذاران قرار گرفتهاند، که مصادیق واقعی میراث تاریخی و فرهنگی کشور در وضعیت نگرانکنندهای به سر میبرند. این تضاد این سؤال را ایجاد میکند که چطور میشود به میراث یک سرزمین افتخار کرد و مصادیق همان میراث را نادیده گرفت؟ آیا قرار است نمادهای حقیقی میراث تاریخی ایران تخریب و تنها مواردی گزیدهشده با مجسمههای برنزی و فایبرگلاس و تصاویر بیلبوردی -آنهم نادرست و تحریفشده- باقی بماند؟
شهرداری تهران تندیس آرش کمانگیر و شاپور ساسانی را در میادین اصلی شهر نصب میکند؛ بهنام یادآوری تاریخ و قهرمانان ملی. اما در سوی دیگر همین شهر، یک اثر جهانی با موافقت همان نهاد و سکوت میراثفرهنگی در معرض تهدید است. نقشبرجسته پیروزی شاپور ساسانی بر امپراتور روم در حالی بر بیلبوردها مینشیند که شکافهای عمیق ناشی از فرونشست زمین تا چند قدمی همان اثر در نقشرستم پیش رفته است.
درحالیکه میراث تاریخی ایران از هر سو در معرض تهدید است و مسئولان کمبود بودجه را دلیل ضعف در حفاظت و مرمت آثار میدانند، بودجههای کلان صرف پروژههای پرابهام و پرهزینهای میشود که بیشتر به نمایش ملیگرایی شباهت دارند تا پاسداشت واقعی میراث ملی. کدام را باید باور کرد؟ نمایش پرسروصدای توجه به میراث ملی، یا بیتوجهی عمیق به آثار تاریخی که زیر فشار توسعه بیضابطه و سودجوییها روزبهروز بیشتر آسیب میبینند؟ نمونه روشن این دوگانه را میتوان در ماجرای تازهترین پروژه شهرداری تهران دید: رونمایی از مجسمهای از صحنه پیروزی شاپور ساسانی بر امپراتور روم.
تحریف زیر نورافکن، حقیقت بیرون قاب
«حسین فیضی»، باستانشناس، معتقد است: «این مجسمه، یک کپی بسیار ضعیف، بیکیفیت و غیرقابلاستناد از نمونه اصیل است. اول به این دلیل که در آن دست بردهاند و از طرح اصلی نقشرستم فاصله گرفتهاند. دوم، به این دلیل که در جزئیات، هیچ مشورتی با باستانشناسان انجام نشده است.» او به «پیام ما» میگوید: «اگر هدف بازسازی بود، باید نسخهای دقیق از نقشرستم ساخته میشد؛ چراکه عکسهای واضح و دقیق از آن موجود است. علاوهبراین، معنا و ترکیب صحنه در مجسمه جدید کاملاً نادرست است؛ بهگونهایکه گویی شاپور، مشروعیت یا خبر پیروزی را به امپراتور رومی میدهد! این برداشت، کاملاً خلاف واقع و تحریف تاریخ است.»
فیضی معتقد است: «غیر از جنبه محتوایی، از نظر فنی و هنری نیز مجسمه بسیار ضعیف و بیکیفیت است. میشد هزینهای که برای ساخت آن صرف شده -که احتمالاً میلیاردی است- برای حفظ و مرمت و حتی معرفی بیشتر اثر اصلی در نقشرستم یا آثار تختگاه پارسه صرف شود؛ آثاری که با مشکلاتی مانند گلسنگ و فرونشست زمین روبهرو هستند. ساخت چنین کپی ضعیفی در شرایطی که اثر حقیقی شرایط نامناسبی دارد، هیچ ضرورتی نداشت.» اما مسئله فقط خطاهای محتوایی نیست. اثر اصلی که طراح این مجسمه ادعا میکند از آن الهام گرفته، یعنی نقشبرجسته شاپور در نقشرستم، امروز در شرایطی بسیار نگرانکننده قرار دارد. مطالعات انجامشده در سالهای اخیر نشان داده است فرونشست دشت مرودشت تا فاصله ۱۰متری نقشرستم و ۳۰۰ تا ۵۰۰ متری تختجمشید پیشروی کرده است. تشدید فرونشست که نتیجه برداشت بیرویه از منابع زیرزمینی و ضعف در مدیریت منابع آب در چند دهه اخیر است، بسیاری از آثار تاریخی ایران را، بهویژه در استانهای فارس و اصفهان، تهدید میکند.
«محمدجواد جعفری»، مدیر پایگاه جهانی تختجمشید، درباره آخرین وضعیت نقشرستم، به مطالعات صورتگرفته درباره فرونشست زمین در محدوده این اثر اشاره میکند و میگوید: «هرچند گفته میشود این پدیده تأثیر مستقیمی بر نقوش صخرهای ندارد، اما درباره فرونشست نگرانی همه ما جدی است و لازم است تصمیمهایی در سطح کلان گرفته شود.» او تأکید دارد: «با هرگونه دستکاری در سفرههای آب زیرزمینی در محدوده حریم درجه یک و دو تختجمشید و نقشرستم مخالفایم. اما اقدام در مورد این مسئله و عرصه تصمیمگیری برای آن فراتر از پایگاه میراث جهانی است.»
بهگفته جعفری، با اعتباراتی که در سالهای اخیر تخصیص پیدا کرده، مطالعات مربوط به فرونشست در محدوده نقشرستم انجام شده و نتایج آن بهزودی و در هفته پژوهش ارائه میشود. اما مسئله این است که با وجود اینکه سالهاست کارشناسان به ریشهیابی علمی علل بروز و تشدید این پدیده پرداختهاند و علاوهبر هشدارهای جدی، راهکارهایی علمی برای کنترل آسیب ارائه کردهاند، هنوز اقدامی جدی برای کاهش آسیب فرونشست در محدوده آثار تاریخی انجام نشده است.

گاف بزرگ تاریخی و هنری
نقدها درباره رونمایی از تندیس شاپور ساسانی در میدان انقلاب، فقط به بیدقتی فنی یا غفلت از خطر فرونشست وارد نیست؛ مسئله دیگر تحریف آشکار مفهوم تاریخی این نقشبرجسته ساسانی است. این اتفاق، اختلافنظر قدیمی میان باستانشناسان و مورخان را هم دوباره زنده کرد؛ اختلافنظری که سالهاست در مورد هویت رومیان حاضر در نقشبرجسته شاپور ساسانی وجود دارد. اما فارغ از اینکه کدامیک از افراد حاضر در این نقشبرجسته که بخشی از آن در تندیس میدان انقلاب بازنمایی شده، والرین است و کدامیک فیلیپ عرب؛ بسیاری از باستانشناسان معتقدند این تندیس نهتنها بازنمایی نادرستی از تاریخ است، بلکه تحریف مستقیم یکی از آثار شاخص باقیمانده از دوران ساسانی محسوب میشود.
فیضی با اشاره به جزئیات نقشبرجسته اصلی در نقشرستم میگوید: «در نبرد شاپور با رومیان، سه امپراتور رومی شکست خوردهاند. روایت این پیروزی در پنج نقشبرجسته باقیمانده از دوران ساسانی ثبت شده است. برخی پژوهشگران درباره نقشبرجسته موجود در نقشرستم معتقدند فردی که شاپور دستش را در دست گرفته، والرین است و فرد زانوزده فیلیپ عرب. برخی دیگر -از جمله والتر هینتس- فرد زانوزده را والرین میدانند. اما با توجه به اینکه در نقشبرجستههای ساسانی گرفتن مچ دست نشانه اسارت بوده و در کتیبه کعبه زرتشت، شاپور اشاره کرده: «من با دستان خود، والرین را دستگیر کردم» منطقیتر آن است که فرد ایستاده والرین باشد. البته اختلافنظر همچنان وجود دارد.»
اما مهمترین ایراد مجسمه بهگفته فیضی، دخالت در ساختار سیاسی و تصویری نقش ساسانی است: «دادن دیهیم یا حلقه -چه حلقه فرّه پادشاهی که روبانی به آن متصل است، چه حلقه پیروزی- در هنر ساسانی معنای مشخصی دارد. اما هیچگاه این حلقه به فرد شکستخورده تقدیم نمیشود. در نقش اصلی، دست راست شاپور مچ دست والرین را گرفته و حلقهای در دست ندارد. افزودن حلقه به دست شاپور در تندیس، دستبردن آشکار در حقیقت تاریخی است. طراح بدون مشورت با باستانشناسان، چنین صحنه نادرستی را به نقشبرجسته اضافه کرده است. این نقشبرجسته را میتوان جزو پنج نقشبرجسته برتر ساسانیان دانست. بنابراین، دستبردن در جزئیات آن، بههیچوجه مورد تأیید نیست.»
فیضی این مجسمه را «خلق یک دروغ» میداند و معتقد است: «از هر زاویهای نگاه کنیم، این حلقه در دستان شاپور اصلاً معنا و مفهومی ندارد. ترکیب فرد زانوزده و آن حلقه در دستان شاه اصلاً به کلیات مفهوم این نقشبرجسته ربطی ندارد.»
نمایش یا احساس مسئولیت؟
این تندیس که نیمه آبان در میدان انقلاب رونمایی شد، بهگفته مدیران شهرداری قرار است پس از ۲۰ روز به ورودی فرودگاه مهرآباد منتقل شود؛ بدون آنکه کسی درباره هزینههای آن و بیتوجهی به ظرافتهای تاریخی و تحریف نقش اصلی پاسخگو باشد. حتی در میان هیاهویی که شهرداری تهران برای رونمایی از این اثر پر بحث و ایراد ایجاد کرد، فرصتی برای آشنایی و گفتوگو درباره نقشبرجسته نقشرستم و اهمیت تاریخی آن در جامعه فراهم نشد و اگر انتقادات کارشناسان درباره تحریفهای صورتگرفته در این اثر نبود، هیچ سخنی از نقشرستم و تاریخ پشت این اثر به میان نمیآمد.
درنهایت، ماجرای این تندیس بازتاب همان تناقضی است که سالهاست میراثفرهنگی ایران با آن درگیر است؛ سخنسرایی و نمایش افتخار به میراث غنی تاریخی در برابر بیاعتنایی به مصادیق همان میراث. ماکت شاپور و والرین جابهجا میشود و چهبسا بهزودی فراموش شود، اما نقشبرجسته شاپور و هزاران اثر تاریخی دیگر راهی برای جابهجایی و نجات از فرونشست، آسیبهای توسعه نامتوازن، سدسازی، تجاوز به حریم، کمبود بودجه مرمت و حفاظت و نبود مدیران متخصص ندارند.
- 11
- 3















































