شنبه ۰۳ آبان ۱۴۰۴
۱۲:۴۷ - ۲۸ مهر ۱۳۹۷ کد خبر: ۹۷۰۷۰۷۳۹۳
چهره ها در سینما و تلویزیون

کارگردان «سوفی و دیوانه»؛

نه از اوج پول گرفتم، نه شهرداری و نه میراث فرهنگی

مهدی‌ کرم‌پور,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران
فیلم سینمایی «سوفی و دیوانه» پنجمین ساخته مهدی ‌کرم‌پور این روزها در حالی روی پرده سینماهاست که کارگردانش از ابتدای اکران درخواست اکران نیم‌بهای فیلمش را در سینماها داشت، او می‌گوید نسبت به مسائل اجتماعی بی‌تفاوت نیست و این اقدام را هم در همین راستا عملی کرده است.

 مهدی‌ کرم‌پور کارگردان کم‌کاری است، خودش هم به این مساله واقف است و روندی که در فیلمسازی پیش گرفته را ویژگی کاری و حرفه‌ای‌اش می داند. این کارگردان سینما و تلویزیون سال ۹۵ پنجمین فیلم کارنامه‌اش را کارگردانی کرد، فیلمی که پس از کش و قوس‌های فراوان که البته دیگر آثار این فیلمساز هم از آنها در امان نبوده بعد از دو سال رنگ پرده را به خود دید.

 

«سوفی و دیوانه» جدیدترین ساخته کرم‌پور اما موافق و مخالف صفر و صد دارد، آنهایی که با فضای خاص فیلم و مفاهیم نهفته آن ارتباط برقرار می‌کنند و گروهی که از اساس با آن مخالف‌اند. به بهانه اکران این فیلم در سینماها از مهدی کرم‌پور و خسرو نقیبی، فیلمنامه‌نویس و منتقد که همکاری‌های مشترکی نیز با کرم‌پور در مقام فیلمنامه‌نویس داشته دعوت کردیم تا درباره این فیلم بیشتر حرف بزنیم.

 

در ادامه حاصل گفت‌وگوی خسرو نقیبی با مهدی کرم‌پور را که در کافه خبر انجام شد می‌خوانید.

خسرو نقیبی: مهمترین سوالی که برای هر کسی که «سوفی و دیوانه» را می‌بیند و مسیر فیلمسازی تو را در این سال‌ها دنبال کرده باشد پیش می‌آید این است که بعد از فیلم «پل چوبی» و حجم همه گیر شدن و دیده شدن بسیار آن، احتمالا انتظار می‌رفت که آن مسیر را ادامه دهی. این در حالی است که حال و هوای «سوفی و دیوانه» به فیلم‌های تجربی اولت نزدیک‌تر است. دلیل این انتخاب چیست و اصلا چرا به همان سینمایی که در ابتدا تجربه کردی برگشتی؟

 

مهدی کرم‌پور: من تقریبا همیشه فیلم‌هایی را می‌سازم که شاید خیلی کسی دوست ندارد آنها را بسازد، این اتفاق حتی زمان ساخت «پل چوبی» هم افتاد، آن  فیلم فیلمی بود که برخلاف جریان معمول و روایت رسمی از ماجرا داشت و تقریبا کسی وارد آن حیطه در آن برهه نمی‌شد. «پل چوبی‌» هم خودش با اینکه یک ملودرام یا رومنس عامه‌پسندتر از بقیه کارهای من بود اما یک خرق عادت به حساب می‌آمد. همان خرق عادت منجر به دوسال توقیف و بعد هم تحریم حوزه هنری و بعد پخش کردن دی وی دی آن در خیابان توسط یک ارگان مشکوک که معلوم نبود از کجا این اتفاق افتاده.

 

آن زمان هم، همه کاری کردند تا سر آن فیلم بلایی بیاید اما خود فیلم کار خودش را کرد و در طول زمان اتفاق خوبی برایش افتاد. حتی زمانیکه ما «چه کسی امیر را کشت» را ساختیم هم یادت هست که مردم شیشه‌های سالن میلاد را شکستند، یادم می‌آید در سینما آفریقا پلیس ۱۱۰ آمد و از ما شکایت کردند و حاشیه‌های زیادی هم به وجود آمد. اما به نظرم طبیعی است و ما با این واکنش‌ها خیلی آشنا هستیم.

 

اینکه یک گروهی بگویند این فیلم‌ها بدترین فیلم‌های جهان است و عصبانی شوند. اما یک گروهی هم این فیلم‌ها را دوست دارند. من آدم‌هایی را می‌شناسم که به مرور با این فیلم‌ها ارتباط برقرار می‌کنند، مثلا می گویند یک بار دیگر «چه کسی امیر را کشت» یا «پل چوبی» را بساز، همانطور که شما هم به درستی اشاره کردید آدم‌هایی از دو قشر کاملا متفاوت طرفدار این فیلم‌ها هستند. اما من همیشه به زمانه نگاه می‌کنم، در زمانه ناامیدی دلم می‌خواست از امید حرف بزنم و خوشبختانه امروز مابه‌ازای این مسئله در جامعه دیده می‌شود.

 

وقتی ما در سال ۸۷ «تهران-طهران» را کار کردیم و عید ۸۹ هم فیلم اکران شد همه می‌گفتند ترانه‌ای که در فیلم بود درباره مسائل ۸۸ است، در صورتیکه زمانی که ما فیلم را ساختیم اصلا مسئله‌ای اتفاق نیفتاده بود. ولی همان موقع پیش‌بینی شده بود یک روز نسلی می‌آید که حتی اگر بهشان اجازه کار هم ندهی می‌رود و روی تپه می‌خواند.

 

«سوفی و دیوانه» سال ۹۵ ساخته شده و زمانی اکران شده که شرایط جامعه به گونه‌ای است که در فیلم بیان می‌شود، سوفی تا سقف یک وجب فاصله دارد، باید به درونش برگردد ، فلک را سقف بشکافد و طرحی نو دربیاندازد. حرف من به عنوان کسی که جامعه را تحلیل می‌کنم و به عنوان یک هنرمند یک مقدار جلوتر از جامعه‌ام حرکت می‌کنم، این است که فیلم‌ها در طول زمان جایگاه خودشان را پیدا می‌کنند. البته من اینطور نیستم که انتخاب کنم، چون بیشتر به این فکر می‌کنم که چه فیلمی را اینجا و اکنون می‌توان ساخت. تجربه «سوفی و دیوانه» تجربه‌ای از نوع سینمای مستقل است که بتواند با هزینه کم ساخته شود و روی پای خودش بایستد.

 

این آخرین تلاش‌هایی است که صورت می‌گیرد تا نشان دهد سینمای مستقل می‌تواند بماند یا نه. شاید خیلی از بچه‌ها حتی شانس من را هم پیدا نمی‌کنند که فیلمشان را مثلا در گروه کورش اکران کنند. «سوفی و دیوانه» اگر توسط یکی از بچه‌های فیلم اولی ساخته شده بود حتما در گروه هنر و تجربه و در تنها چند سانس نمایش داده می‌شد و از بین می‌رفت، اما من توانستم برای این فیلم تیزر و بیلبورد بگیرم و در گروه اکرانش کنم، این مسائل به اعتبار شخصی من برمی‌گردد. اگر روزی «چه کسی امیر را کشت» به اعتبار بازیگرهایش موقعیت خوبی برایش فراهم شد، امروز «سوفی و دیوانه» به اعتبار خودم عرضه شده است. متاسفانه جریان سینمای اصلی از فیلم‌های اجتماعی امروز تبدیل به فیلم‌های کمدی شده که حتما همه جا را هم می‌گیرد چون اصالتش بر سود است.

 

نقیبی: تو این فرصت را داشتی، بعد از «پل چوبی» بیشتر، قبل از آن هم می‌دانم که برایت این فرصت وجود داشته و می‌توانستی خیلی تندتر و با فاصله زمانی کمتر فیلم بسازی، فیلم پرفروش و مخاطب عام هم بسازی، مخصوصا بعد از «پل چوبی» که همانطور که خودت گفتی فیلم‌های خاص‌ات را هم با تیم بازیگری قوی ساختی. اما چرا الان به این سینمای مستقل اهمیت می‌دهی و به جرگه فیلمسازهایی که هر سال فیلم می‌سازند نمی‌روی؟ در سینمای دنیا هم ما فیلمسازی مثل اسپیلبرگ داریم که یک فیلم شخصی می‌سازد و یک فیلم پرفروش و این دو یکدیگر را پوشش می‌دهند. اساسا چرا پرکار نیستی؟

کرم‌پور: پرکار نیستم چون راستش را بخواهی باید همه چیز خیلی درست انجام شود و مهیا باشد تا من کار کنم. خیلی به این مساله که الان باید  چه کار کنم فکر می‌کنم، نوشتن سناریو یک سال طول می‌کشد، بازیگرها باید به درستی انتخاب شوند، سکانس‌ها نقاشی شوند، همه اینها پروسه‌ای است که من زیر دو-سه سال نمی‌توانم به آن برسم. تا برای ساخت یک فیلم راه بیفتم لااقل دو-سه سال می‌گذرد. سال ۹۵ «سوفی و دیوانه» را ساختم، امکان ندارد بتوانم زودتر از سال ۹۸ بتوانم کار تازه‌ای بسازم. شاید من نمی‌رسم و ریتم شخصی‌ام اینچنین است.

 

نقیبی: ولی در اجرا دستت تند است.

کرم‌پور: بله، موقعی که اجرا می‌کنم چون همه چیز را چیدم و فکر همه چیز را از قبل کردم کارم را سریع انجام می‌دهم. اما پروسه رسیدن به ساخت  فیلم برای من خیلی زمان‌بر است. البته یک مقدار بازیگوش هم هستم، وسط کار مستند هم می‌سازم، دانشگاه درس می‌دهم، داور جشنواره هستم، سفرهایم خیلی برایم مهم هستند و سفر می‌روم.

 

من یادم می‌آید وقتی «پل چوبی» نمایش داده شد، در همان جلسه نقد و بررسی در جشنواره هجمه‌ها شروع شد و بعد همان نشریه‌ای که معتقد بود «چه کسی امیر را کشت» بدترین فیلم جهان است بر این باور بود که «پل چوبی» هم بدترین است

 

نقیبی: امکان آزمون و خطا را از خودت نمی‌گیری؟ در این شیوه یک سقف توقع به وجود می‌آید و هر فیلمی که می‌سازی بازتاب‌های زیادی پیدا می کند، فیلمسازی که هر ۴ سال یکبار فیلم می‌سازد سطح توقع از او بالاتر می‌رود و مخاطب می‌گویند حالا برویم و ببینیم چه کرده و آن موقع اگر فیلم به مذاق گروهی خوش نیاید احتمالا هجمه‌های زیادی به وجود می‌آید. کمااینکه الان هم همین فضا و موضع‌گیری‌های صفر و صد را می‌بینیم.

 

کرم‌پور: درست، این اتفاق می‌افتد ولی اصولا من فکر می‌کنم واکنش‌برانگیز بودن هر اثر هنری، نه فقط فیلم، نشان دهنده اهمیت آن کار است و فکر می‌کنم روزی باید از فیلم یا اثر هنری فرار کرد که به آن اهمیت داده نشود و همه فکر کنند کار متوسطی بوده و اصلا دیده نشده. همین مسائل یعنی اینکه فیلم‌ها دیده می‌شوند، بعضی‌ها را عصبانی می‌کند، گروهی را خوشحال می‌کند و در حقیقت فیلم، فیلم مهمی است که در سینما به آن رجوع می‌شود. من از سال ۷۵ که اولین فیلمم را کارگردانی کردم و جایزه گرفتم ۲۲ سال است که فیلم می‌سازم و فیلمسازی حرفه‌ام است.

 

مهدی‌ کرم‌پور,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران

در این ۲۲ سال، ۵ فیلم سینمایی دارم ولی کارهای زیادی هم کردم، فیلم کوتاه، مستند، فیلم و سریال تلویزیونی ساختم، پروژه‌های خارجی کار کردم، درس دادم و ... حالا نباید هر سال هم فیلم سینمایی بسازم. اما می‌دانم که بعضی‌ها علاقه زیادی به مداوم کار کردن دارند و هر سال فیلم می‌سازند، آن هم یک مدل است و حرفه‌ای هم هست، قطعا آنها از من حرفه‌ای تر هستند ولی من کاری که انجام می‌دهم برایم شخصی است، فیلم‌هایی می‌سازم که یک عده‌ای آن‌ها را دوست دارند و برایم هم کافی است. البته خیلی‌ها هم دوست ندارند.

 

من یادم می‌آید وقتی «پل چوبی» نمایش داده شد، در همان جلسه نقد و بررسی در جشنواره هجمه‌ها شروع شد و بعد همان نشریه‌ای که معتقد بود «چه کسی امیر را کشت» بدترین فیلم جهان است بر این باور بود که «پل چوبی» هم بدترین است. در واقع عده‌ای راجع به من تصمیم‌شان را گرفتند، همین که فیلمی بسازم، به نظرشان بدترین فیلم جهان است. من از اینکه آنها عصبانی می‌شوند خوشحال می‌شوم، در واقع خنده‌ام می‌گیرد و پیش خودم می‌گویم چرا اینها اینقدر عصبانی هستند. تو با من کار کردی و می‌دانی که من از هیچکس بدم نمی‌آید، حتی با آدمی که خیلی هم بد شوم ۲۴ ساعت بعد یادم می‌رود که به چه دلیلی با او اختلاف داشتم.

 

ولی آنها مدام علت بد بودنشان را به من یادآوری می کنند. سوال مهم برای من اینجاست که وقتی فیلم‌های من اینقدر عصبانی‌شان می کند اصلا چرا می‌روند و فیلم من را می‌بینند. فیلم‌های من فیلم‌هایی هم نیستند که مثلا بگویند ۱۰ میلیارد از اوج پول گرفتم و پول آنها را خوردم، «سوفی و دیوانه» که حتی یک ریال از شهرداری تهران، گردشگری، میراث‌ فرهنگی پول نگرفته، هرگز و هرگز پولی، حتی هزار تومان هم نگرفته است. فیلمی است که خیلی روشن کارش را انجام داده و تهیه‌کننده‌اش هم خودم بودم، آقای عبداللهی مقدم هم سرمایه‌گذارش بودند و ۵۰ درصد با هم شریک شدیم و شروع کردیم، بنیارد فارابی وام خیلی کمی که به همه فیلم‌ها می‌دهد را به ما هم داد.

 

اما الان اتفاق جالب دیگری هم افتاده و منتقدین نگران فروش فیلم‌ها هستند، این به نظرم حیرت‌انگیز است و اصلا متوجه‌اش نمی‌شوم. اصولا کار یک منتقد این است که بگوید این فیلم خوب است، به مردم بگوید من از میان خاکسترها الماسی یافتم و شما آن را تماشا کنید، اما الان منتقدین همه هم فکر جشنواره فجر شدند، نتیجه انجمن منتقدان با نتیجه جشنواره فجر هم جالب است که یکی شده و نوع خاصی از فیلم را به سینمای ایران تحمیل می‌کنند، نگران هستند که فلان فیلم پولش از کجا آمده، ضرر می‌کند، اما این اظهارنظرها اصلا در حیطه وظایف یک منتقد نیست، یک منتقد قرار است درمورد فیلم صحبت کند، درباره اثری که لابد او می‌فهمید و مخاطب نمی فهمد.

 

او قرار است تماشاچی را به عنوان یک متخصص هدایت کند به سمت نکاتی که از نگاه خودش وجود دارد. اما الان منتقد پشت مردم حرکت می‌کند، نگاه می‌کند چه فیلمی در گیشه فروش می‌کند یا حاکمیت از چه فیلمی دفاع می‌کند او هم بر آن اساس نقد می‌نویسد و حمایت می‌کند. یک جریان منتقدینی هم هستند که از دفاتر پول می‌گیرند، یا کار روابط عمومی فیلم را انجام می‌دهند یا از دولت پول می‌گیرند و به آنها رانت داده می‌شود، یا مثلا فلان شبکه تلویزیونی تریبونی را در اختیار آنها قرار می‌هد که منتقد برنامه‌ای شوند و ...

 

متاسفانه باید بگویم همه چیز بر اساس اصالت سود شده است و اگر یک نفر برخلاف این جریان کاری را انجام دهد همه با وحشت به او نگاه می‌کنند، یا می‌خواهند بزنند و نابودش کنند یا اینکه به او تلویحا بگویند تو اصلا حق نداری بیایی. یعنی هیچ چیز متفاوتی در این یکسان‌سازی قابل قبول نیست، چون انگار به نوعی به آنها توهین می‌شود.

 

نقیبی: اگر قائل به این باشیم که «سوفی و دیوانه» در بطنش یک عاشقانه است، برای اولین بار در فیلم‌هایت از دو سوی یک عاشقانه تغذیه می‌کنی، در واقع هم رومنس غربی که از قصه دیو و دلبر تعریف می‌کند و هم این طرف آموزه‌های شرقی و ماجرای شمس و مولانا بیان می‌شود. .... هر کدام از اینها از کجا آمد و چگونه شکل گرفت؟ ایده مرکزی‌شان چه بود و چرا چنین سوژه‌ای را برای ساختن انتخاب کردی؟

کرم‌پور: فیلم در فرم می‌تواند فرمی کاملا غربی داشته باشد، فیلم خیابانی دو نفره حتما ساخته شده. در کستینگ(انتخاب بازیگران) به همین  قضیه دیو و دلبری فکر شده، اما در متن کاملا یک هزار و یک شب، یک شهرزاد هست. اگر شهرزاد قصه می‌گوید تا مرگ را یک شب دیگر برای خودش به تاخیر بیاندازد، اینجا سوفی قصه می‌گوید تا یک شب دیگر مرگ را برای دیگری به تاخیر بیاندازد.

 

این قصه‌ها اینقدر به هم بافته شده است که اگر برای اولین بار با آنها برخورد کنی چون خیلی عجیب است ممکن است متوجه نشویم که هر کدام از اینها چقدر بهم دیگر و خود این موقعیتی که آن دو نفر در آن قرار دارند ربط دارند. در همه این روایت‌ها یک آموزه شرقی هم هست و هم اینکه اسطوره‌های مختلف حتی دینی و اساطیری و ادیان دیگر مثل مسیحیت و بودائیسم را روایت می‌کند.

 

«سوفی و دیوانه» فیلمی است که تو حداقل می‌توانی چند ده روایت و مفهوم اساطیری را در آن پیدا کنی، البته اگر که آنها را بدانی. ولی در ظاهر قصه خیلی ساده‌ای دارد، یک دختر یک روز از زندان مرخصی دارد و بیرون می‌آید که یک نفر را بکشد اما یک نفر را نجات می‌دهد و شب به زندان برمی‌گردد. چالش این فیلم برای من سهل و ممتنع بودنش است، یعنی اینکه هر کسی به اندازه خودش بتواند قصه را بفهمد. نوشتن و ساختن چنین کاری هم بسیار سهل و ممتنع است، چون پیچیدگی در فرم اجرایی نیست، پیچیدگی در درون مفاهیم خط قصه است.

 

ما الان داریم به سمت شرایطی که زمان ساخت فیلمفارسی حاکم بود می‌رویم. یعنی دولت نگاهش را آنطرفی می‌کرد و تصمیم می‌گرفت همه چیز بر اساس سود اتفاق بیفتد، الان هم همین همینطور است و کمک‌شان هم می کند

 

نقیبی: در روند فیلم‌های خیابانی یک زوج عاشق، اساسا همسانی خیلی اتفاق می‌افتد و زوج‌ها به نوعی انگار نیمه‌های گمشده هم هستند، اما تو فرمول دیو و دلبر را انتخاب می‌کنی و دو آدم اینقدر نامانوس را در کنار هم قرار می‌هی. این ایده از کجا می‌آید؟

کرم‌پور: به این موضوعی که می گویی خیلی فکر کردم و به همین دلیل هم امیر جعفری را انتخاب کردم   که هیبت درشتی دارد، اتفاقا این مسئله در انتخاب بازیگران فیلم‌های من کمی هم عجیب بود چون همیشه هنرپیشه‌های نقش اولم طور دیگری انتخاب می‌شدند، اما اینجا من آدمی را می‌خواستم که با ویژگی‌هایی که مدنظر من بود ما دو یا سه گزینه داشتیم.

 

در مقابل دختری را هم می‌خواستم که همان اول که می‌گوید آقا و امیر جعفری را صدا می‌کند و او برمی‌گردد تماشاچی هم مثل امیر اولین بار با او برخورد کند، حتی فکر کند او که آرتیست اول فیلم نیست و او حتما در ادامه می‌آید ولی هیچ وقت نمی‌آید. می‌خواستم تماشاچی هم با کسی مواجه شود که حرف‌هایی که می‌زند ابتدا در نظرش مثل هذیان باشد بعد کم کم جلوتر که می‌رود بگوید چه بامزه حرف می‌زند، اما این حرف‌ها مهم هستند. در فرم هم من به همین نکات فکر کرده بودم.

 

نقیبی: در اکران این فیلم هم فاصله‌ای حدود دو سال افتاد. این اتفاق به چه دلیل افتاد؟

کرم‌پور: فیلم ابتدا قرار بود پارسال آذرماه اکران شود، ولی آن مقطع حجم زیادی از فیلم‌های کمدی روی پرده رفت و من فکر می‌کردم بالاخره  این روند اکران فیلم‌های کمدی یک جایی متوقف می‌شود و دولت (مشخصا سازمان سینمایی) می‌ایستد و سعی می‌کند ما را به همان سینمای اجتماعی و هنری که در یک دوره‌ای جریان اصلی سینمای ایران شده بود و هیچ جشنواره‌ای در جهان نبود که بدون فیلم ایرانی برگزار شود برگرداند. ولی متاسفانه چیزی که امروز می‌بینیم این است که دولت هم از این سینمای کمدی حمایت می‌کند، البته از سینمای کمدی سخیف، کاش کمدی‌های جدی و شسته و رفته ساخته شود که اتفاقا خوبی است و بعضا هم ساخته می‌شوند ولی تعدادشان خیلی اندک است.

 

در واقع ما الان داریم به سمت شرایطی که زمان ساخت فیلمفارسی حاکم بود می‌رویم. یعنی دولت نگاهش را آنطرفی می ‌کرد و تصمیم می‌گرفت همه چیز بر اساس سود اتفاق بیفتد، الان هم همین همینطور است و کمک‌شان هم می کند. مثلا سینمای فرهنگ متعلق به سازمان سینمایی است، اما فقط به فیلم‌هایی کمک می کند که کمدی است چون ترجیح می‌دهد که پولش را در بیارد. فلان سینما برای شهرداری است و همین تصمیم را می‌گیرد. بنیاد مستضعفان هم تصمیم می‌گیرد فیلم‌هایی را اکران کند که پرفروش باشد، حوزه هنری هم همینطور. همه به این سمت می‌رویم که اصالت را در پول و سود به چرک‌ترین وجه خودش می‌بینیم.

 

نقیبی: تو دو بار نامه اعتراضی نوشتی، یک بار گفتی با این شرایط فیلمم را اکران نمی‌کنم و در آغاز اکران هم گفتی با این شرایط اجتماعی ترجیح می دهی فیلمت نیم‌بها اکران شود، که البته فکر کنم آن هم نشد.

 

کرم‌پور: خیلی از سینماها شد و یکسری هم قبول نکردند. این مسئله بستگی به سینماها داشت.

 

نقیبی: یعنی آن سینماها حتی از سود این فیلم هم نمی گذرند؟

کرم‌پور: دقیقا، من حتی با سینمای شهرستان‌ها تماس گرفتم و گفتم می‌شود خواهش کنم فیلم نیم بها اکران شود؟ ما خودمان نمی‌توانیم این کار را کنیم، چون با سینمادارها ۵۰-۵۰ شریک هستیم، ما از طرف خودمان برای آن  ۵۰ درصد اعلام می‌کنیم، آنها هم باید اعلام کنند. خیلی‌ها موافقت نکردند و بعضی‌‌ها حتی استقبال هم کردند و گفتند چه فکر خوبی. این اتفاقی است که در همه جای دنیا هم می‌افتد، تو می‌توانی بلیت فیلمی را ۸ دلار بخری، فیلم دیگر را ۱۵ یا حتی ۲۰ دلار.

 

این اتفاق درباره تئاترها هم می افتد، قطعا قیمت بلیت تئاتری که در برادوی می‌بینی با یک تئاتر مستقل فرق دارد و دومی خیلی کمتر است. من متوجه نمی‌شوم این موضوع چه اشکالی دارد، اما کسی آن را قبول نمی‌کند. ضمن اینکه من با این تصمیم خواستم با صراحت بگویم هر کسی اگر حرفی دارد می‌تواند از جایی که ایستاده حرفش را بزند و شروع کند، در این جامعه همه منتظرند دولت برایشان چیزی را ارزان کند.

 

این قضیه برای من مهم بود چون فعالیت اجتماعی برایم اهمیت دارد. من تعجب می‌کنم آنهایی که فیلم پرفروش دارند چرا این کار را انجام نمی دهند، همین فیلم‌های کمدی، مگر سازندگانشان نمی‌گویند برای مردم فیلم می‌سازیم و می‌خواهیم حال آنها را خوب کنیم خب شما هم نیم‌بها کنید و حال مردم را خوب کنید. اما هیچ کس حاضر نیست از سود آنی‌اش بگذرد. همه فقط بلدند در شبکه‌های اجتماعی غر بزنند. همه دستشان در جیب یکدیگر است و می‌خواهند همدیگر را تلکه کنند وگرنه حرف‌هایشان واقعیت ندارد. حرکتی که من شروع کردم می‌توانست تبدیل به یک حرکت جدی‌تر شود و همه بیایند بگویند ما هم این کار را می‌کنیم. آن موقع می‌دیدید چه اتفاقی از سینما شروع می‌شد و بعد هم در کشور همه‌گیر.

 

همه فقط بلدند در شبکه‌های اجتماعی غر بزنند. همه دستشان در جیب یکدیگر است و می‌خواهند همدیگر را تلکه کنند وگرنه حرف‌هایشان واقعیت ندارد

 

نقیبی: تو در سه فیلم آخرت یعنی «تهران-طهران»، «پل چوبی» و «سوفی و دیوانه» به طور مشخص روی تهران کار می‌کنی، می‌دانم که این دلبستگی را به شهر داری، در مستندهایی که ساختی راجع به شهرهای دیگر هم این کار را کردی. ولی به طور مشخص از «تهران-طهران» و بعد از آن فیلم‌هایت خیلی فیلم‌های شهر هستند، در واقع بعدها می‌شود به عنوان آیینه تمام نمای شهر از این آثار استفاده کرد و تهران این سال‌ها را در آن‌ها دید. این روحیه از کجا شکل گرفته؟

کرم‌پور: من عاشق شهرم و همانطور که گفتی قبلا راجع به شهرهای دیگر هم فیلم ساختم. ولی چون تهرانی هستم و تهران را دوست دارم، (البته  تهرانی بودن در اینجا حسن محسوب نمی‌شود، چون اگر آذری یا کرد و ترک باشی آدم‌هایی از تو حمایت می‌کنند ولی تهرانی بودن این مزیت را ندارد) اما من عاشق این شهر هستم و خودم و خانواده‌ام در این شهر به دنیا آمدیم. حتی جایی که زندگی می‌کنم رو به این شهر است و از بالکن ‌خانه‌ام شهر را نگاه می‌کنم. نمی‌توانم بروم در ییلاق مثلا در شمیران زندگی کنم، چون حوصله‌ام سر می‌رود. دوست دارم شهر و آدم‌هایش را نگاه کنم، دیوار به دیوار این شهر را هم بلد هستم.

 

در «سوفی و دیوانه» تهران کاراکتر سوم فیلم است و در «تهران-طهران» شهر تهران کاراکتر اصلی است. در «پول چوبی» ما یک محله قدیمی را بازسازی کردیم و حتی برای آن رستوران مردم در خیابان صف می‌ایستند. زندگی شهری برای من خیلی مهم است، اما مشکل اصلی که ما درباره شهر تهران داریم، حتی در فیلمفارسی‌هایی که در زمان شاه در همین شهر ساخته شده تصویر درستی از تهران در آنها نمی‌بینی.

 

دوست داری شهر را در آن پیدا کنی ولی خیابان‌ها آدرس ندارند. اما اگر شما ۵۰ سال دیگر به سه تا فیلمی که ما در تهران ساختیم نگاه کنید این شهر را پیدا می‌کنید. به نظرم شهرداری تهران هم در این قضیه مقصر است چون فیلم‌هایی ساخته که هیچ ربطی به شهر ندارد. یک نکته بامزه بگویم، «سوفی و دیوانه» در جشنواره فیلم شهر رد شد و گفتند این فیلم شهری نیست! ظاهرا الویت‌های شهرداری با الویت‌های ما یکی نیست. به نظر آنها فقط فیلم‌های نزدیکشان را قبول می‌کنند یا هیئت انتخاب هم جزو تیم و باندشان هستند.

 

نقیبی: خودت چه بازتاب‌هایی از «سوفی و دیوانه» گرفتی؟ واکنشی که خیلی هیجان‌زده یا حتی عصبانی‌ات کرده باشد.

کرم‌پور: بازتاب‌های خوبی گرفتم، یک خانمی چند روز پیش نوشته بود من کسی هستم که می‌خواستم خودکشی کنم ولی چقدر این فیلم شما برای من  امیدبخش بود. نوشته بود به خودم گفتم من سقف‌ها را نگاه نکردم، خیلی برایم جذاب بود.

 

خیلی‌ها از جاهای مختلف برایم مطالب مختلفی می فرستند، اگر فیلم بتواند همین تاثیرها را داشته باشد برایم فوق‌العاده است. واکنش‌‌های منفی را هم طبیعتا می‌بینم، ولی واقعیت این است که من سعی ‌می‌کنم نظرات منفی را خیلی نخوانم چون می‌دانم آنها همراه با غرض‌هایی است و غرض‌ها هم شخصی و با من است. سعی می‌کنم آنها را نخوانم تا آزار نبینم.

 

همان مخاطب هم برای من کافی است و بقیه هم مخاطب من نیستند. آنها هم خودشان را اذیت می‌کنند نه من را چون من اصلا نمی‌خوانمشان. ولی در نهایت من چیزی که فکر می‌کنم در اینجا و اکنون درست است را انجام می‌دهم و خودم هم باید به این نتیجه برسم، طبیعی است که آدم‌هایی آن را دوست دارند و عده‌ای هم دوست ندارند.

 

من دنبال حتی آنهایی که از فیلم‌هایم خوششان می‌آید هم حرکت نمی‌کنم، اگر می‌خواستم دنبال آنها حرکت کنم الان یک «پل چوبی» دیگر می ساختم، مشکل برخی از هنرمندان ما در چه در موسیقی و چه در سینما چه در ورزش این است که پشت سر طرفدارانشان حرکت می‌کنند، برای همین خودشان را مدام تکرار می‌کنند، خیلی خوشحال می‌شوم از اینکه از کارهای من خوششان می‌آید اما من سعی می‌کنم این نقشه راه من و الگویم برایم ادامه نباشد.

 

من پشت سر طرفدارهایم حرکت نمی‌کنم، آنها اگر دوست داشته باشند تا جاییکه دلشان می‌خواهد پشت سر من حرکت کنند و هرجا هم که دوست نداشتند ترک کنند. من مقتضیات زمانه و مکان خودم را آنطوری که می فهمم با اندازه سواد و تجربه خودم به تصویر می‌کشم و اگر کسانی آن را دوست دارند خیلی خوشحال کننده است و آنهایی هم دوست ندارند می‌توانند انتخابش نکنند.

 

نژلا پیکانیان

 

khabaronline.ir
  • 13
  • 5
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش