چهارشنبه ۱۱ تیر ۱۴۰۴
۱۱:۲۵ - ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۸ کد خبر: ۹۸۰۲۰۷۱۴۳
چهره ها در سینما و تلویزیون

جان اسنو، پادشاهی مرعوب زنان و گریزان از بخت

جان اسنو,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران
«بازی تاج و تخت» به نقطه آخر خود رسیده است، بعضی مخاطبان و منتقدان از کلیت فصل هشتم راضی اند و اغلب ناراضی، دلایل شان متعدد است، اما اکثرا بر یک نکته اتفاق نظر دارند و آن چیزی نیست جز «انفعال یا محو بودن جان اسنو» و اینکه دیگر نشانی از قهرمان محبوبشان نمی‌بینند.

 «جان» این روز‌ها بسیاری را نومید و سرخورده کرده است و آخرین اژد‌ها هیچ نشانی از «اِگان تارگرین فاتح» ندارد. در این یادداشت نگاهی کرده ایم به جنبه‌های مختلف شخصیت جان اسنو و سِیر او در داستان با توجه به ابعاد و تفاسیر روانکاوانه، سیاسی و اسطوره ای.

 

جان اسنو، در ادبیات هم حرامزاده است؟!

در همه‌ی «تراژدی»‌های مشهور تاریخ ادبیات غرب، از نمونه‌های باستانی یونانی - رومی تا مدرن برای قهرمان و ضدِ قهرمان چند تیپ و داستان بیشتر وجود ندارد. قصه‌ی انسان‌هایی که در مواجهه با سرنوشت، دچار سقوط اخلاقی و تباهی در زندگی میشوند در مقابلِ شخصیت‌هایی که از سختی و رنج تکامل می‌یابند و رستگار می‌گردند. در «بازی تاج و تخت» خط داستانیِ سقوط، معطوف به «سرسی» است و قهرمان پنهانی که قرار است تکامل یابد و ظهور کند جان اسنو است به همراه دنریس. اما شخصیت «جان» ویژگی‌های دراماتیک و تراژیک کامل‌تر و سرراست تری دارد؛ او در دنیایی اشرافی و بی رحم حرامزاده یک لرد است و عملا بیرون از خانواده، خجالتی است و فرصت دیده شدن و خودنمایی نداشته، خود خواسته تبدیل به یک سرباز تبعیدی در انتهای دنیا میشود، مورد خیانت واقع شده، کشته میشود و مجددا بر میخیزد. مُلک پدری اش را پس میگیرد و باقی مانده خانواده را دور هم جمع می‌کند، در مسیر ترقی سیاسی و مقام قرار می‌گیرد و شاه میشود، سپس در حالی که در برابر ملکه جدیدی زانو زده است میفهمد که خونِ پادشاهی دارد و وارث قانونی تاج و تخت است ...

 

داستان‌های مشهور درباره شخصیت یتیمی که پادشاه میشود یا فرزند پنهانی است و ... فراوان است، اما موردِ جان اسنو در میان آن‌ها ترکیبی، جالب پیچیده و بسیار مناقشه برانگیز است از جبر و سرنوشت، اختیار و انتخاب، بخت و اقبال، میراث پدران، تباهی اخلاقی مردمان، خیانت و سوگند، نزاع بر سر قدرت و البته زنان.

 

جان اسنو,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران

قدمایی مانند ارسطو معتقد بودند شخصیت پردازی در درام معطوف به یک «تیپِ اخلاقی» است با رنگ و لعاب که اشتباهاتش باعث سقوط وی می‌گردد؛ مفسران جدید بالعکس، شخصیت‌های پیچیده با «ریزه کاری‌های عقلائی» را بیشتر می‌پسندند، اما یک اشتراک هم وجود دارد: هر دو گروه معتقدند نقطه‌ی عطف و چرخش داستان و شخصیت، «دگرگونیِ اخلاقی و معرفتی» است.

 

شخصیت جان اسنو که اکنون مخالفان زیادی دارد از آن نظر مساله دار و متناقض است که کاملا یک «تیپ اخلاقی» است باکمترین چرخش و دگرگونی! و در عین حال با وجود اشتباهات فراوان بدون مجازات اغلب در مسیر صعود قدم بر می‌دارد.

 

قهرمانی در «غیرتراژیک ترین» وضعیت ممکن

«جان اسنو» به عنوان یکی از چند شخصیت اصلی داستان، با قاطعیت میشود گفت بی تاثیرترین و قابل پیش بینی‌ترین شخصیت است که موفقیت شخصی ناشی از تصمیم و انتخاب‌های خود ندارد و مطلقا تابع بخت است و الطاف نویسنده. البته که «جورج مارتین» نویسنده‌ای بزرگ و نابغه است، اما چرا و چگونه جان اسنو با وجود عدم تبعیت از قاعده‌ی درام، دائما در مسیر صعود و بخت است؟

 

جان هنگامی که سرباز و رهرو است فکر می‌کند بهترین است (تا جایی که مثلا جیور مورمونت، فرمانده نایت واچ بار‌ها به او تذکر میدهد)، اما وقتی در موقعیت فرماندهی و پادشاهی قرار میگیرد سست است و متزلزل و منفعل، «غالبا» با حوادث زمان همراه میشود و معمولا یک زن مانند ایگریت، ملیساندر، دنریس، سانسا و آریا او را از مهلکه و مشکلات نجات میدهد. سپس در کمال ناباوری جان که در آن موارد عمل قهرمانی انجام نداده (بلکه اشتباهاتی نیز داشته) پاداش میگیرد و ارتقاء می‌یابد بدون آنکه بپذیرد به خاطر غرور و احساسات شخصی، واقعیت را نپذیرفته و اشتباه کرده است.

 

جان اسنو مانند پدرش، برادرش راب یا فرمانده اش مورمونت و مشاورش داووس صرفا مردی است خوب، با اخلاق و پاکدل در میان جماعتی از دشمنان و هیولاها؛ در حالی که دیگران با وجود موقعیت‌های ساده تر، به خاطر اشتباهات کوچکترشان بهایی سنگین میپردازند، اما سرنوشت جان با آن‌ها تفاوت فاحش دارد و گویی باید باور کنیم همین ویژگی‌های ساده به همراه یک نام خانوادگی برای داشتن صلاحیت رهبری سیاسی و پیچیدگی‌های مرتبط با آن کافی است (ولو اینکه در پایان داستان، بر تخت ننشیند)

 

جان در حالی که از همان ابتدای ورود به نایت واچ، به عنوان گزینه فرماندهی در آینده انتخاب می‌گردد ذهنش تا انتها به دنبال تکاور شدن و سربازِ خوب بودن است، در حالی که مورمونت بار‌ها به وی می‌گوید عکس العمل‌های بچگانه و احساسی انجام ندهد، در هنگام بازداشت پدر، شروع جنگ ۵ پادشاه و مرگ پدر یا قصد فرار می‌کند یا به آلسیر تورن (استاد آموزش نظامی) حمله می‌کند و ... و در همه این موارد بدون مجازات، توسط فرمانده بخشیده می‌شود و یا توسط دوستانش مجبور به ماندن می‌گردد.

 

در «هنر جنگ» که جان اسنو داعیه‌ی آن را دارد از همان ابتدای داستان تک رو و بدون استراتژی و هوشمندی لازم است و سراسر غریزه و احساسات؛ وقتی «کورینِ نیم دست»، به جان ماموریت می‌دهد او را بکشد و برای جاسوسی به وحشی‌ها بپیوندد جان اسنو، یکی از ضعیف‌ترین جاسوس‌های تاریخ سینماست! در جنگ با وحشی‌ها استنیس به داد او می‌رسد، در جنگ حرامزادگان سانسا، در جنگ با مردگان عمو بنجن، آریا و دنریس، در نهایت در فتح کینگز لندینگ اژدها! معمولا به جای اینکه او از خانواده و دوستانش محافظت کند، آن‌ها او را از مخمصه‌ها نجات می‌دهند. جان، اکنون نسبت به فصول پیشین حتی دیگر سرباز خوبی هم نیست و یک نظاره گر محض است که از این سو به آن سو می‌رود.

 

فرماندهی بدون تدبیر و نرمش سیاسی

در فصل اول تیریون و جیمی لنیستر در همان ابتدا سعی می‌کنند به او بفهمانند که «دیوار» پایان دنیاست و خانواده جدیدش مشتی تبهکار و متجاوز، اما او وقتی دیگر راه بازگشتی نیست متوجه میشود. استنیس به او میگوید در مقام فرماندهی مانند پدرش رفتار نکند، اما جان اسنو برای خود آنقدر دشمن می‌سازد تا کشته شود. سانسا به او می‌گوید اسیر بازی‌های رمزی بولتون و تله‌های او نشود، اما جان دقیقا با میل خود به وسط تله میرود و بسیاری قربانی روشِ جنگیدن او میشوند. «وَریس» تلاش می‌کند با تجربه و درایت سیاسی خود او را متوجه خشونت‌های آتی و خشم دنریس نماید، اما تا فتح کینگز لندینگ، جان همچنان به این موضوع پی نمی‌برد و مثال‌های فراوان دیگر.

 

جان اسنو,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران

اگرچه جان به دلیل حرامزادگی در خانواده برای فرماندهی و جانشینی تربیت نشده بود از بخت خوب، فرماندهان و رهبران و استادان باتجربه و با درایتی داشت، اما کمتر یاد گرفت و بیشتر از هر چیز به خودش وفادار بود و اخلاقیات پدرش. شاهد آنکه برخلاف عرصه سیاست که برای مملکت و مقام هیچ سوگندی نشکست در امور شخصی خیلی وفادار نبود.

 

جان سوگند وفاداری به نایتز واچ را با چند بار قصد فرار می‌شکند و همچنین سوگند عدم ارتباط با زنان را به بهانه جاسوسی؛ بعد از دلدادگی با ایگریت با فرار خود عملا به وی خیانت می‌کند، سپس در مقام فرماندهی نایتز واچ به دلیل همان علاقه و اشتیاق به ایگریت و منس رایدر با عبور دادن وحشی‌ها به سربازان خود خیانت می‌کند. سوگند رازداری با دنریس را نیز سریعا با افشای راز برای خواهرانش می‌شکند.

 

از سویی جا‌هایی که باید دروغ بگوید یا حقیقت را نگوید افتضاح است، مانند دوره جاسوسی در میان وحشی‌ها یا افتضاح در میانه مذاکرات صلح با سرسی و بعد‌تر میان خواهرانش و دنریس. جان در گفتگو با سمول تارلی یا وَریس «حقیقت» وراثت و پادشاهی اش را در برابر سوگند به دنریس، در حالی تفسیر به «خیانت» می‌کند که گویی حرف مرد یکی است و هر سخنی که قدیمی و پیشینی است «نیک» است و هر امر جدیدی، باطل و بد.

 

وستروس، شایسته پادشاهی بهتر از جان اسنو

جان کمتر یاد می‌گیرد، از طرفی هیچ گاه مسئولیت هایش را کامل و درست انجام نمی‌دهد و فقط درگیر تصلب و جنبه‌های اخلاقی اموری است که ذاتا اجرایی و تجربی اند و بسیار متغیر. از سویی تک روی او در مقام فرماندهی حتی شامل زیردستان و خانواده اش هم میشود و مبنای تصمیماتش را به هیچ کس توضیح نمی‌دهد ولو در جهت روشنگری و کسب حمایت. نه مشورت می‌کند، نه وقت شناس است، نه مهارت ارتباطی و اقناعی دارد، نه دیپلماسی و ... در حالی که می‌داند شمالی‌ها مردمانی خودسرند و در راه پادشاهی وی خون‌ها داده اند بدون توضیح (حتی به خواهرش) تاجش را تسلیم می‌کند و متحد دنریس میشود. سپس در حالی که ارتش مردگان محاصره شان کرده و آخرین چیزی که لازم دارند اختلاف است حقیقت تولدش را به دنریس می‌گوید. (مانند ند استارک که به جای غصب قدرت، با ساده انگاری به سرسی گفت که راز او و جیمی را می‌داند)

 

در طول داستان، انتظار داریم بالاخره در نقطه‌ای جان اسنو در حوزه سیاست، جنگ و مناسبات قدرت تکامل یابد و بالغ شود به آنچه که باید باشد (اگان تارگرین)، اما بالعکس تا جایی عقب می‌کشد که در جواب واریس درباره شاه بودن او، اصرار دارد به دنریس وفادار باشد در حالی که دیگر در ذهنش وفادار نیست. «آخرین اژدها»، هیچ نشانی از خونِ پادشاهی خود ندارد و شخصیت اگان تارگرین از جان اسنو حرامزاده، کمتر و پایین‌تر است. گویی آنقدر بار پادشاهی برای اسنو سنگین است که او را کاملا از دور بازی خارج نموده است و ته مانده‌ی غلیظی از اخلاقیاتش باقی گذاشته است.

 

«کمال گرایی اخلاقی» وی باعث شده در پایان دیگر حتی میلی به جنگ و قشون کشی هم ندارد حتی در کشتن سربازان لنیستری (که بار‌ها دوست داشته ساقط شان کند) و در جنگ نهایی بسیار بی فایده و سراسر شک است. او میل مطلق به حقیقت و اخلاق و قهرمان بازی در معرکه جنگ و سیاست دارد. همه مشکل او این است که از «جنگِ قدرت» لذت نمی‌برد و «در بازی تاج و تخت» بی انگیزه‌ترین فرد، و البته محق‌ترین آنهاست.

 

جان اسنو در حال گریز از ایزدبانوی «بخت»

جان اسنو که در فصول ابتدایی ویژگی دلاوری و شجاعت، شاخصه اصلی اش بود این روز‌ها نه قهرمان است و نه ضد قهرمان، کاربردی تزیینی و جایی در میانه و حواشی داستان اختیار کرده، ناظر است و مرعوبِ زنان اطرافش. دیگر کمتر نشانی از دلاوری مردانه سابق دارد و دائما بین اختلافات دنریس و خواهرانش در حال رفت و آمد است. او که هرگز مادری نداشته است بنا به طبیعت و تربیت خود در برابر همه زنان داستان مغلوب است و به دنبال کمک گرفتن و کسب رضایت از آنان. تابع و تحت فرمان و کنترل است مانند اژد‌های دربند.

 

جان دائما به وسیله «بخت» پاداش می‌گرفت در ازاء ناکامی‌هایی که به دلیل خوب و اخلاقی بودنش اتفاق افتاده (و البته پرهزینه برای دیگران) به راستی چرا؟ به نظر می‌رسد راز شخصیت پردازی جورج مارتین در اینجا نهفته است.

 

جان اسنو,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران

جان به دلیل حرامزاده بودن و احساس گناه و زائیده گناه بودن، چنان اعتماد به نفس کمی دارد که تصاحب تاج و تخت (و حق خود) را عین «خیانت» می‌داند، اما بخت همچنان دست از سر او بر نمی‌دارد.

 

کتلین استارک در فصل سوم به همسر راب می‌گوید: "تمامی این بلا‌هایی که بر خانواده من نازل میشود، به این خاطر است که نتوانستم یک پسر بدون مادر را تحمل و بزرگ نمایم. " این جمله و مشابه آن در متن داستان بسیار مهم است، به این دلیل که خدای رومیِ «بخت و اقبال» یعنی فورتونا ((Fortuna یک ایزدبانو و زن می‌باشد و در علم سیاست نماد مهمی محسوب می‌گردد.

 

جان اسنو که بی مادر بزرگ شده و در کودکی هم از بیماری سختی نجات یافته، تحت حمایت الهه‌ی بخت است. از طرفی در زندگی واقعی او نیز نشان دادیم که تحت حمایت و کمک زنان اطرافش واقع شده است و شاید به همین دلیل حتی در مدیریت احساسات و غرایز در برابر تصمیم گیری عقلائی متزلزل است، از زیرکی و شم زنانه بهره‌ای نبرده است، زیرا غریزه‌ی مادری را تجربه ننموده و از سویی تا قبل از ایگریت با هیچ دختری آشنایی نداشته است و حالا مقهور زنانی مانند سانسا، آریا و دنریس است.

 

در پایان گفتنی است رومیان معتقد بودند ایزدبانوی بخت اگرچه برای دلیران هدایای بسیاری در آستین دارد، اما به همان نسبت باید از آن ترسید، زیرا خُلق او مانند جزر و مد است و غیرقابل اعتمادترین نیروی بشر؛ از این جهت با او نمیتوان و نباید همدستی کرد. از طرفی فورتونا از «گریزندگان» خود متنفر میشود و آن‌ها را خوار می‌دارد. گویی جان اسنو که تاکنون با دلیری خود «بخت» را فراری می‌داد حالا در ماجرای حق پادشاهی و رقابت بر سر تاج و تخت، در حالِ گریز از بخت و فورتونا است و عرصه را برای دنریس که با اعمالش (و نه بخت) شایستگی‌هایی بیش از داشتن حق وراثت و نام خانوادگی برای فرمانروایی نشان داده، خالی نموده است.

 

bartarinha.ir
  • 10
  • 6
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش