پنجشنبه ۰۹ فروردین ۱۴۰۳
۰۹:۲۰ - ۲۷ تير ۱۳۹۸ کد خبر: ۹۸۰۴۰۷۷۷۴
هنرهای تجسمی

مرشد مهدی چایانی پیشکسوت عرصه نقالی و پرده‌خوانی:

تعصب مردم تاجیکستان به زبان فارسی بیشتر از ماست 

مرشد مهدی چایانی,اخبار هنرهای تجسمی,خبرهای هنرهای تجسمی,هنرهای تجسمی
در گذشته، روسای ایلات و طوایف و حتی ماموران حکومتی در شهرها یا مردم کوچه و بازار به مرشد پول می‌دادند و می‌گفتند آخر داستان را عوض کن، سهراب را نکش.

شاهنامه‌خوانی از جمله هنرهای کهن و سنتی این مرز و بوم است که به باور بسیاری از متخصصان و کارشناسان، از عمده علل انتقال آموزه‌های ناب زبان و ادب فارسی و شاهکارهای ادبی این دیار به مردم خصوصا نسل جوان بوده است. اگرچه این هنر بنا به انتقال آموزه‌های اصیل و کهن باستانی در ادوار مختلف، گاه مورد عنایت و گاه مورد عتاب مسئولین امر بوده، اما همچنان جایگاه خود را در میان علاقه‌مندان به این حوزه حفظ کرده است. مرشد مهدی چایانی، پیش‌کسوت عرصه نقالی و پرده‌خوانی در گفت‌وگو با همدلی، از گذشته‌های این هنر و شرایط کنونی آن سخن می‌گوید.

شرایط هنر نقالی و شاهنامه‌خوانی را در جامعه امروز چطور ارزیابی می‌کنید؟

ابتدا لازم است نقالی و شاهنامه‌خوانی را به دوره‌های مختلف از لحاظ اوج و فرود و تاثیر آن بر جامعه تقسیم کنیم. قطعا در زمان‌های گذشته که رسانه‌های نوشتاری، دیداری، شنیداری یا وب‌سایت‌ها وجود نداشت، یا اگر بود محدود بود، شاهنامه خواندن در جامعه تاثیرات بسیار زیاد و گسترده‌ای داشت. در قهوه‌خانه‌های آن روزگار که در واقع فرهنگسراهای هر محله حساب می‌شدند و محل اجتماع مردم به شمار می‌رفتند، بر عکس امروز که نسبت به قهوه‌خانه یک دید منفی وجود دارد، محل اجتماع علما، اهل ادب و اهل سخن بودند و کسانی که با مطالعه، کتاب‌خوانی و ادبیات سر و کار داشتند در قهوه‌خانه‌ها جمع می‌شدند.

البته این اجتماع در فصول مختلفی از سال بیشتر بود، مثلا در ماه رمضان، بعد از افطار خیلی رونق بیشتری داشت. وقتی اهل ادب و هنر در قهوه‌خانه‌ها جمع می‌شدند قاعدتا طبع‌آزمایی هم می‌کردند، طبعا هم‌زمان سخن‌وری، نقالی و شاهنامه‌خوانی نیز اجرا می‌شد. لذا این هنر در زمان‌های گذشته، از مقبولیت بیشتری در جامعه برخوردار بود.

تاکنون فکر کرده‌اید که چرا اصلا به نقال یا شاهنامه‌خوان یا کسی که در زورخانه بود و هنرنمایی می‌کرد مرشد می‌گفتند؟ چون نقش نقال یا شاهنامه‌خوان یا کسی که کلا در زورخانه فعالیت داشت ارشادکنندگی بود، یعنی فقط روایت‌کننده نبودند، در واقع کسی نبودند که یک داستان را از شاهنامه یا از دیگر مشاهیر زبان و ادب فارسی بگویند و بروند. نقالان، شاهنامه‌خوانان و مرشدها آنقدر در جامعه مقبولیت داشتند که بعضا اختلافات و نزاع‌های محلی، خانوادگی و حتی قومی را برطرف می‌کردند. نقالان وقتی نقل می‌گفتند در فواصل آن، گریز می‌گفتند، به عبارت دیگر، در میانه داستان اصلی، داستانک‌هایی می‌آوردند که بیشتر جنبه پندیات و حکمت‌آموزی داشت.

این قشر بدین لحاظ در جامعه از احترام خاصی برخوردار بودند. در گذشته، وقتی یک جوان بعد از نقل حماسی مرشد یا نقال از قهوه‌خانه بیرون می‌آمد به لحاظ جوان‌مردی، وطن‌پرستی، دین‌داری و در کل به لحاظ رفتار، گفتار و کردارهای پسندیده، مشابه هر یک از شخصیت‌های پسندیده داستان می‌شد و سعی می‌کرد از شخصیت‌های نکوهیده در آن داستان پرهیز کند. لذا مردم بسیار از نقال و شاهنامه‌خوان الگو می‌گرفتند و در جامعه از آموزه‌های ایشان در زندگی خود استفاده می‌کردند.

اما به تدریج با آمدن رسانه‌های دیداری، شنیداری و مکتوب، قبل از اینکه وب‌سایت‌ها غالب شوند که به نظر من، هم معضل است و هم بسیار عالی، کم‌کم جوانی که می‌خواست وقتش را در قهوه‌خانه بگذراند، پای نقل نقال باشد، پای شعر شاعر بنشیند و پای سخن‌های سخن‌ور بگذراند، وقت خود را به صورتی دیگر گذراند. 

همان‌طور که عرض کردم، پیش از این، اهل ادب و فرهنگ در مناسبت‌هایی چون شب یلدا، ماه رمضان، شب چهارشنبه سوری، ایام عید و نظایر آن با یکدیگر طبع‌آزمایی و حتی رقابت می‌کردند.

در آن زمان وقتی یک سخن‌ور وارد قهوه‌خانه می‌شد شروع به سخن‌وری می‌کرد و سخنور دیگر باید با شعر جواب او را می‌داد، عمده مطالب رد و بدل شده میان سخنوران، مطالب و نکات پسندیده و پرهیز از نکوهیده‌شدن بود؛ اصولی که به مردم منتقل می‌کرد تا در زندگی‌شان از آن استفاده کنند. همان‌طور که گفتم کم‌کم این دست هنرمندی‌ها کم‌رنگ شد و از بین رفت. در این میان، دیگر آن جوانی که باید در قهوه‌خانه پای نقل نقال می‌نشست، در خانه پای تلویزیون، رادیو و روزنامه‌خوانی نشست و آن همه رنگ و بو و رونقی که پیش از این در قهوه‌خانه‌ها، سر گذرها یا سر چارسوق بازارها و محل‌ها بود رنگ باخت، ولی هنوز بود. اما متاسفانه همین کورسوی هنر هم به تدریج رونق خود را از دست داد.

نکته قابل ذکر این است که قبل از انقلاب، یک عرق ناسیونالیستی در جامعه به وجود آمده بود و سعی می‌کردند در انتقال آموزه‌ها به مردم از داستان‌های حماسی برگرفته از شاهنامه و امثالهم استفاده کنند، لذا متریال لازم و به کار گرفته شده برای روح ملیت و ناسیونالیستی که در جامعه می‌باید حاکم شود اینها بود. در آن زمان، جسته و گریخته قهوه‌خانه‌هایی هم بود که باز نقالی می‌کردند و نقل می‌گفتند، ولی کم‌کم از آن حالت روتین و دائم در آمد و مناسبتی شد. مثلا در همین همدان، یک چای‌خانه دولتی بود که وابسته به وزارت اطلاعات و جهانگردی بود. در آن زمان اگر مناسبت یا جشنی بود، از من دعوت می‌کرد و من آنجا می‌رفتم. زمانی در همین همدان، چندین قهوه‌خانه در مرکز شهر بود که همه نقال داشتند و بین قهوه‌خانه‌دارهای همدان برای جلب نقال، شاهنامه‌خوان و سخن‌ور رقابتی بود، ولی این فضا به تدریج آن حالت روتین و دائم و هر شب خود را از دست داد.

در گذشته یک نقال شش ماه تمام هر شب یک نقل را می‌گفت و یک بار کامل شاهنامه را دوره می‌کرد. هر شب سر بزنگاه آن جای حساسی که بیننده و مخاطب و کسی که وارد قهوه‌خانه می‌شد مشتاق بود ببیند ادامه داستان چه می‌شود، شب بعد هم حتما به آن قهوه‌خانه می‌آمد و شب‌های سهراب‌کشی، سیاوش‌کشی و نبرد رستم و اسفندیار را تماشا می‌کرد، نمایش‌هایی که برای دیدن‌شان اصلا در قهوه‌خانه‌ها جای نشستن نبود. من چند روز پیش در یاسوج، در جشنواره فرهنگ عشایر و اقوام ایران زمین اجرا داشتم و هیئت داوران به من لطف داشتند که دیپلم افتخار و تندیس جشنواره را به بنده دادند. البته بر خلاف امروز، در قدیم نقالی و شاهنامه‌خوانی زمان‌بندی نداشت و جایی که نقال حس می‌کرد مخاطب دارد خسته می‌شود نقلش را متوقف می‌کرد. وقتی در آن جشنواره مشغول اجرای برنامه بودم و کم‌کم به پایان برنامه می‌رسیدم به مردم گفتم الان چه کنم؟ سهراب را بکشم؟ خنجر به پهلوی سهراب بکنم؟ همه گفتند نه نکن، گفتم آفرین.

اتفاقا در قدیم هم همین‌طور بوده. در گذشته، روسای ایلات و طوایف و حتی ماموران حکومتی در شهرها یا مردم کوچه و بازار به مرشد پول می‌دادند و می‌گفتند آخر داستان را عوض کن، سهراب را نکش، یک کاری کن که سهراب کشته نشود و یک شگرد ایجاد می‌کردند. اینقدر این هم ذات‌پنداری با شخصیت‌ها وجود داشت و اینقدر شخصیت‌ها و پندهای نقالان بر مردم تاثیر داشته. ولی متاسفانه شرایط امروز دیگر مثل سابق نیست. مگر جشنواره‌ای و مناسبتی باشد که فلان اداره، سازمان یا فرهنگ‌سرا یک جشن برگزار کند و چند شب ما را دعوت کند تا اجرا داشته باشیم.

البته این را هم باید بگویم که بعد از انقلاب، بعضا تندروی‌ها هم وجود داشت که باعث شد نقالی و شاهنامه‌خوانی مطرود شود، حتی می‌گفتند چرا اسم شاهنامه را می‌آورید؟ اما به تدریج این طرز تفکر از بین رفت و الان چند سال است که نقالی و شاهنامه‌خوانی مجددا رونق گرفته، آن هم لنگان لنگان و نه مثل سابق.

وضعیت نقالی و شاهنامه‌خوانی را در دیگر کشورهای فارسی زبان چگونه ارزیابی می‌کنید؟

بنده به حدود ۱۰ کشور جهان برای اجرای برنامه سفر کرده‌ام، ولی از میان آنها، بحث تاجیکستان جداست. مردم این کشور خیلی به شاهنامه علاقمند هستند. در این کشور لطف داشته‌اند و سفرهای مختلفی من را به آنجا دعوت کرده‌اند. من وقتی در تاجیکستان برنامه اجرا می‌کنم، مخاطبان بسیاری در آنجا جمع می‌شود.

دقت داشته باشید که آنها هم مثل ما آن همه رسانه و سرگرمی دارند اما هنوز آن تعصب و عرق نسبت به زبان فارسی و شاهکارهای ادب فارسی میان‌شان را نگاه داشته‌اند، اما پیشینه تاریخی و فرهنگی ما قدری دارد کم‌رنگ می‌شود. با این وجود چند سالی هست که دید به این هنر بازتر شده است و من هم تمام تلاش خودم را می‌کنم تا در حد خودم این میراث را حفظ نمایم. فکر می‌کنم سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران، صداوسیما، وزارت ارشاد و نظایر آنها باید به این هنر بیشتر بها بدهند. ما پای کار هستیم ولی هر کاری هزینه خودش را دارد. 

وضعیت نقالی و شاهنامه‌خوانیوضعیت نقالی و شاهنامه‌خوانیجوانان را چطور ارزیابی می‌کنید؟

نقالی و شاهنامه‌خوانی همواره یک هنر مردانه بوده است، چرا که بیشتر در قهوه‌خانه‌ها، سر گذرها و چارسوهای بازار اجرا می‌شده است. فکر می‌کنم ویژگی برجسته نقالی و شاهنامه‌خوانی در شرایط امروز فعالیت زنان در این حوزه است. البته در گذشته هم در ایلات و عشایر بختیاری و قشقایی، زن‌هایی هم بوده‌اند که در این کار فعالیت داشتند ولی این هنر رسما هنری مردانه است. الان متاسفانه پسرها کمتر به این هنر گرایش پیدا می‌کنند و در مقابل بیشتر محل توجه دختر خانم‌هاست.

این که می‌گویم شرایط نقالی و شاهنامه‌خوانی بهتر شده از این باب می‌گویم که قبل از انقلاب، هنر نقالی و شاهنامه‌خوانی جزو مسابقات دانش‌آموزی بود و همه ساله در ابعاد منطقه‌ای، استانی و کشوری برگزار می‌شد. بعد از انقلاب، آموزش این رشته تعطیل شد اما الان سه چهار سالی هست که آموزش و پرورش که یکی از رکن‌های اصلی آموزش نقالی و شاهنامه‌خوانی در ایران است این مسابقات را برگزار می‌کند و من نیز به لطف دوستان، داور این مسابقات هستم. امروزه فعالیت دخترها در نقالی و شاهنامه‌خوانی بیشتر از پسرها هست. به نظر من هم کیفیت کارشان خوب است و هم حضور بسیار خوبی در این حوزه دارند.

  • 18
  • 2
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
علی نصیریان بیوگرافی علی نصیریان؛ پیشکسوت صنعت بازیگری ایران

تاریخ تولد: ۱۵ بهمن ۱۳۱۳

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر، نویسنده و کارگردان

آغاز فعالیت: ۱۳۲۹ تاکنون

تحصیلات: دانش آموخته مدرسه تئاتر در رشته هنرپیشگی

ادامه
ابوطالب بن عبدالمطلب زندگینامه ابوطالب بن عبدالمطلب پدر امام علی (ع)

تاریخ تولد: ۳۵ پیش از عام‌الفیل

محل تولد: مکه

دیگر نام ها: عبدالمطلب، عبدالمناف، عمران

دلیل شهرت: رئیس قبیله بنی هاشم، پدر امام علی (ع)، عمو و حامی حضرت محمد (ص)

درگذشت: سال دهم بعثت

آرامگاه: مکه در گورستان ابوطالب

ادامه
رودریگو هرناندز بیوگرافی «رودریگو هرناندز»؛ ستاره ای فراتر از یک فوتبالیست | هوش و تفکر رمز موفقیت رودری

تاریخ تولد: ۲۲ ژوئن ۱۹۹۶

محل تولد: مادرید، اسپانیا

حرفه: فوتبالیست 

پست: هافبک دفاعی

باشگاه: منچسترسیتی

قد: ۱ متر ۹۱ سانتی متر

ادامه
موسی التماری بیوگرافی موسی التماری بازیکن فوتبال اردنی

تاریخ تولد: ۱۰ ژوئن ۱۹۹۷

محل تولد: امان، اردن

حرفه: فوتبالیست

باشگاه کنونی: باشگاه فوتبال مون‌پلیه فرانسه

پست: مهاجم

قد: ۱ متر ۷۶ سانتی متر

ادامه
اوسمار ویرا بیوگرافی اوسمار ویرا سرمربی تیم پرسپولیس

تاریخ تولد: ۳ ژوئیه ۱۹۷۵

محل تولد: ریو گرانده دو سول ، برزیل

حرفه: سرمربی تیم فوتبال

باشگاه کنونی: پرسپولیس

آغاز فعالیت: سال ۱۹۹۴

ادامه
اوستون ارونوف بیوگرافی اوستون ارونوف بازیکن فوتبال ازبکی در تیم های ایرانی

چکیده بیوگرافی اوستون ارونوف

نام کامل: اوستون رستم اوگلی اورونوف

تاریخ تولد: ۱۹ دسامبر ۲۰۰۰

محل تولد: نوایی، ازبکستان

حرفه: فوتبالیست

پست: هافبک تهاجمی

باشگاه کنونی: پرسپولیس

ادامه
اکرم عفیف بیوگرافی اکرم عفیف بازیکن برتر تیم ملی قطر

تاریخ تولد: ۱۸ نوامبر ۱۹۹۶

محل تولد: دوحه، قطر

حرفه: فوتبالیست

پست: وینگر

باشگاه کنونی: السد قطر

قد: ۱ متر ۷۶ سانتی متر

ادامه
بیژن بنفشه خواه بیوگرافی بیژن بنفشه خواه بازیگر خوش سابقه سینمای ایران

تاریخ تولد: ۱ فروردین ۱۳۵۲

محل تولد: دروازه شمیران، تهران، ایران

حرفه: بازیگر

آغاز فعالیت: ۱۳۷۳

تحصیلات: فارغ‌التحصیل رشته نمایش از دانشکده هنر و معماری دانشگاه آزاد

ادامه
دنی آلوز بیوگرافی دنی آلوز؛ مدافعی با چهره منفی

تاریخ تولد: ۶ مه ۱۹۸۳

محل تولد: ژوازیرو، باهیا، برزیل

حرفه: فوتبالیست

پست: دفاع راست

قد: ۱ متر ۷۲ سانتی متر

ادامه
دیالوگ های آنشرلی

دیالوگ های آنشرلی در این مقاله از سرپوش به بررسی جذابیت های دیالوگ های آنشرلی در سینما و تئاتر می‌پردازیم. آنشرلی، با تاریخچه‌ای غنی در حوزه فرهنگ و هنر، دارای دیالوگ‌هایی است که علاوه بر ارتقاء داستان، به عنوان نمونه‌هایی برجسته از زبان هنری در این صنایع شناخته می‌شوند. اثر آنشرلی  کتاب "آنشرلی" نوشته لوسی ماد مونتگمری، داستان دختری به نام آن شرلی است که در یتیم خانه بزرگ شده و به یک خانواده ثروتمند در شهر مونک هاوس نیو برونزویک در کانادا فروخته می شود. آن شرلی دختری کنجکاو، مهربان و خلاق است که با دیالوگ های خود، شخصیتی دوست داشتنی و ماندگار در ذهن خوانندگان ایجاد کرده است. انیمیشن آنشرلی انیمیشن "آنشرلی" که در سال ۱۹۷۹ در ژاپن ساخته شده است، اقتباسی از رمان "آن در گرین گیبلز" نوشته لوسی ماد مونتگمری است. این انیمیشن، داستان دختری به نام آن شرلی را روایت می کند که در یتیم خانه بزرگ شده و به یک خانواده ثروتمند در شهر مونک هاوس نیو برونزویک در کانادا فروخته می شود. شخصیت های آنشرلی شخصیت های اصلی انیمیشن آنشرلی عبارتند از: آن شرلی: دختری کنجکاو، مهربان و خلاق که با موهای قرمز و شخصیت دوست داشتنی خود، یکی از محبوب ترین شخصیت های ادبیات کودکان است. مریلا کاترین کاتبرت: خواهر بزرگ تر ماتیو کاتبرت که با برادرش در مزرعه گرین گیبلز زندگی می کند. مریلا زنی سخت کوش و جدی است که در ابتدا از حضور آن شرلی در خانه خود خوشحال نیست. ماتیو کاتبرت: برادر کوچک تر مریلا که مردی مهربان و ساده دل است که به سرعت با آن شرلی دوست می شود. دیانا براری: دختر همسایه کاتبرت ها که با آن شرلی دوست می شود. دیانا دختری مهربان و ساده دل است که به سرعت با آن شرلی دوست می شود. دیالوگ های انیمیشن آنشرلی داستان انیمیشن آنشرلی داستان انیمیشن آنشرلی، همانند داستان رمان، از این قرار است که آن شرلی، دختری یتیم که در یتیم خانه بزرگ شده است، توسط خواهر و برادری به نام های مریلا و ماتیو کاتبرت به فرزندخواندگی پذیرفته می شود. مریلا و ماتیو، آن شرلی را برای کمک به انجام کارهای خانه و مزرعه می خواهند. آن شرلی، با موهای قرمز آتشین و شخصیت دوست داشتنی خود، به سرعت با مریلا و ماتیو و همچنین با همسایه آنها، دیانا براری، دوست می شود. آن شرلی، با ماجراجویی ها و شیطنت های خود، زندگی کاتبرت ها را زیر و رو می کند و به آنها یاد می دهد که چگونه از زندگی لذت ببرند. نکات مثبت آنشرلی انیمیشن آنشرلی، از جمله انیمیشن های ماندگار و خاطره انگیزی است که با داستان جذاب و شخصیت های دوست داشتنی خود، مخاطبان زیادی را به خود جذب کرده است. از جمله نکات مثبت این انیمیشن می توان به موارد زیر اشاره کرد: - داستان انیمیشن آنشرلی، همانند داستان رمان، داستانی جذاب و پرکشش است که مخاطبان را از ابتدا تا انتها درگیر خود می کند. - شخصیت های انیمیشن آنشرلی، از جمله آن شرلی، مریلا، ماتیو و دیانا، شخصیت هایی دوست داشتنی هستند که مخاطبان با آنها ارتباط برقرار می کنند. - انیمیشن آنشرلی، پیام های مثبتی مانند اهمیت خانواده، دوستی و امید را به مخاطبان خود منتقل می کند. دیالوگ های شخصیت آنشرلی دیالوگ های آنشرلی دیالوگ های آنشرلی، بیانگر شخصیت او هستند. او دختری کنجکاو و ماجراجو است که همیشه به دنبال یادگیری چیزهای جدید است. این ویژگی در دیالوگ های او به وضوح دیده می شود. برای مثال، در یکی از دیالوگ ها، آنشرلی از معلم خود می پرسد: "حتی اگر دنیا بد باشد، همیشه چیزهای خوب هم وجود دارد." " تصور اینکه شما یک ملکه هستید واقعا عالی است. شما بدون هیچ گونه ناراحتی از آن لذت می برید و هر زمان که بخواهید می توانید از ملکه بودن دست بردارید، کاری که در زندگی واقعی نمی توانید انجام دهید." "این یک چیز خوب در مورد این جهان است ... همیشه بهارهای بیشتری وجود دارد." "وقتی فکر می‌کنم قرار است اتفاق خوبی بیفتد، به نظر می‌رسد که بر روی بال‌های انتظار پرواز می‌کنم. و سپس اولین چیزی که متوجه می شوم با یک ضربت به زمین می افتم. اما واقعاً ماریلا، قسمت پرواز تا زمانی که ادامه دارد با شکوه است... مثل اوج گرفتن در غروب خورشید است. من فکر می‌کنم که تقریباً تاوان ضربه را می‌پردازد." "خب، نمی توان یکدفعه عادت دختر بچه بودن را کنار گذاشت." "شاید... شاید... عشق به طور طبیعی از یک دوستی زیبا آشکار شد، مانند گل رز طلایی که از غلاف سبزش می لغزد."  "این یک ایده دوست داشتنی است، دایانا؛ زندگی کردن به گونه ای که نامت را زیبا کنی، حتی اگر در آغاز زیبا نبود... آن را در افکار مردم برای چیزی آنقدر دوست داشتنی و دلپذیر قرار می دهد که هرگز به تنهایی به آن فکر نمی کنند." "شاید، به هر حال، عاشقانه مانند یک شوالیه که سوار اسب می‌شود، با شکوه و هیاهوی وارد زندگی انسان نشده باشد. شاید مثل یک دوست قدیمی از راه‌های آرام به سمت آدم خزید..." "خب، همه ما اشتباه می کنیم، عزیزم، پس فقط آن را پشت سر بگذار. ما باید از اشتباهات خود پشیمان باشیم و از آنها درس بگیریم، اما هرگز آنها را با خود به آینده منتقل نکنیم." "من معتقدم که زیباترین و شیرین ترین روزها، روزهایی نیستند که در آن اتفاقات بسیار باشکوه یا شگفت انگیز یا هیجان انگیزی رخ دهد، بلکه فقط روزهایی هستند که لذت های کوچک ساده ای را به ارمغان می آورند و به آرامی یکدیگر را دنبال می کنند، مانند مرواریدهایی که از یک رشته می لغزند." "من از دوستی بسیار سپاسگزارم. زندگی را بسیار زیبا می کند." "این بدترین دوران بزرگ شدن است و من در حال درک آن هستم. چیزهایی که در دوران کودکی خیلی می‌خواستی، وقتی به آنها دست پیدا می‌کردی، به نظرت چندان شگفت‌انگیز به نظر نمی‌رسند." "آیا خوب نیست که فکر کنیم فردا روز جدیدی است که هنوز هیچ اشتباهی در آن وجود ندارد." دیالوگ های ماندگار آنشرلی "این خیلی خوب است که در مورد غم ها بخوانید و تصور کنید که قهرمانانه از طریق آنها زندگی می کنید، اما وقتی واقعاً آنها را دارید، خیلی خوب نیست" "خیلی آسان است که شرور باشی بدون اینکه بدانی." "اما واقعاً ماریلا، نمی‌توان در چنین دنیای جالبی برای مدت طولانی غمگین ماند، می‌تواند؟" "زندگی ارزش زیستن را دارد تا زمانی که خنده در آن باشد." "تجربه من این بوده است که شما تقریباً همیشه می توانید از چیزهایی لذت ببرید، اگر تصمیم خود را محکم بگیرید که این کار را انجام دهید." "دنیای قدیمی عزیز تو بسیار دوست داشتنی هستی و من خوشحالم که در تو زنده هستم." "چرا مردم باید برای دعا زانو بزنند؟ اگر واقعاً می خواستم دعا کنم به شما می گویم که چه کار می کردم. من به تنهایی یا در جنگل های عمیق و عمیق به یک میدان بزرگ بزرگ می رفتم و به آسمان - بالا - بالا - بالا - به آن آسمان آبی دوست داشتنی نگاه می کردم که انگار پایانی برای آن وجود ندارد. آبی بودن و سپس من فقط یک دعا را احساس می کنم." "این یکی از مزایای سیزده سالگی است که شما خیلی بیشتر از زمانی که فقط دوازده ساله بودید می دانید" "تا زمانی که نمردی هرگز از غافلگیر شدن در امان نیستی" "کیک‌ ها یک عادت وحشتناک دارند که وقتی می‌ خواهید خوب باشند بد می‌ شوند" "آنه تمام عاشقانه هایت را رها نکن اندکی از آن چیز خوبی است البته نه زیاد اما کمی از آن را حفظ کن" دیالوگ های زیبای آنشرلی سخن پایانی درباره دیالوگ های آنشرلی دیالوگ های آنشرلی، بخشی از جذابیت این شخصیت دوست داشتنی هستند. این دیالوگ ها، شخصیت، امید، خوش بینی و عشق به طبیعت آنشرلی را به خوبی بیان می کنند. گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش