
به گزارش تسنیم، سالها از دوران درخشش گروه کودک و نوجوان تلویزیون میگذرد. سالهایی که تولید برنامه برای کودکان، محلی برای دیده شدن و نشان دادن استعداد هنرمندان بود. افرادی مانند اکبر عبدی، حسین پناهی، آتیلا پسیانی، رضا رویگری، حسین محباهری، حمید جبلی، رضا بابک و... در برنامههایی نظیر «محله برو و بیا» یا «زیر گنبد کبود» توانستند خود را در دنیای تصویر اثبات کنند. اما امروز همه چیز تغییر کرده است.
امروز به غیر از یکی دو برنامه موفق که سابقه زیادی در تلویزیون دارند، نمیتوان یک برنامه مخصوص کودکان پیدا کرد که توانسته باشد نامی برای خود دست و پا کند. مسائل مالی هم که چند سالی است گریبان گیر رسانه ملی شده به همراه تغییر نگاه مسئولان تلویزیون در تعیین اولویتهای رسانه ملی باعث شده است تا اوضاع برنامه سازی برای کودکان بیش از پیش آشفته شود و در حالی که هر روز تولید یک سریال جدید کلید میخورد، برنامه های باسابقه کودکان مانند «سلام کوچولو» از رادیو و تلویزیون حذف میشوند.
داریوش فرضیایی از کسانی است که در دوران طلایی برنامه سازی کودکان به تلویزیون رفت. او در سال ۷۸ با مجموعه «تورنگ و پورنگ» توانست توجهها را به خود جلب کند و در همان زمانها نام مستعار عمو پورنگ را برای خود انتخاب کرد که تا امروز هم بیشتر با همین نام شناخته میشود. در سالهای اخیر او و گروه هنریاش با به روی آنتن بردن محله گل و بلبل سبک جدیدی از سریالهای مخصوص کودکان را ارائه دادند که با اقبال مخاطبان مواجه شد، تا آنجا که توانست به عنوان بهترین سریال سال ۹۵ در نظرسنجی برنامه سین مثل سریال انتخاب شود. اما با وجود این موفقیت، محله گل و بلبل باز هم چندان مورد توجه مدیران صدا و سیما قرار نگرفته است! بر همین اساس شرایط حاکم بر حوزه کودک و نوجوان سازمان صدا و سیما را در نشستی با عوامل برنامه محله گل و بلبل مورد بررسی قرار دادیم. در این نشست صمیمانه داریوش فرضیایی (عمو پورنگ)، احمد درویش علیپور (کارگردان محله گل و بلبل)، محمد درویش علیپور (تهیه کننده محله گل و بلبل) و مسلم آقاجان زاده (تهیه کننده محله گل و بلبل) حضور داشتند. قسمت اول این نشست به نظر مخاطبان میرسد.
کسی نیست که صدای بچهها باشد و بخواهد مطالبات بچهها را پیگیری کند
تسنیم: با توجه به ضعف تولید فیلمهای سینمایی در ژانر کودک، اینگونه به نظر میرسد که رسانه ملی به نوعی دارد جور سینما را هم میکشد. چرا سینما در این زمینه موفق نیست؟
آقاجانزاده:علت ضعیف بودن سینما ریشه در نوع نگاه ما به مقوله کودک دارد. به نظر شما آیا وضع کتاب کودک خوب است؟ یا اینکه آیا شما احساس میکنید آموزش و پرورش یا کانون پرورشی عملکردشان رضایت بخش است؟ قطعاً اینطور نیست. یعنی وقتی وضعیت کودک را بررسی میکنیم، میبینیم آموزش و پرورش یکی از ضعیف ترین وزارتخانهها است یا کانون فکری سالهاست که راکد مانده، آن هم کانونی که در سالهای گذشته امثال آقای کیارستمی و خیلی از فیلمسازان بزرگ مملکت از آن بیرون آمدهاند. ولی امروز میبینیم که دیگر آن وضعیت و پویایی را ندارد. در کنار اینها وزارت ارشاد نیز در حوزه کودک وضعیت آشفتهای دارد. دیگر موضوع کودک در این وزارتخانه به آن صورت بانی ندارد. من همیشه میپرسم وزیر ارشاد چرا نباید یک مشاور کودک و نوجوان داشته باشد؟ در گذشته این مشاور وجود داشته است اما خیلی وقت است که کسی در این حوزه نیست.
تسنیم: در سازمان صدا و سیما امروز نگاه به کودک چگونه است؟
آقاجانزاده: در صدا و سیما مدیران این طور که در صحبتهایشان مطرح میکنند خیلی به حوزه کودک علاقمند هستند. از رئیس سازمان گرفته تا معاون و دیگران همه دربارۀ اهمیت کار کودک صحبت میکنند و دلشان هم میخواهد در این مسئله شاهد پیشرفت باشیم. گروه ما نیز تا اینجا که توانسته کار کند با حمایتهای بعضی از دوستان بوده است، ولی با این حال باز هم وضعیت کودک درست نیست. از طرفی وضعیت رسانههای ما هم در زمینۀ کودک مشکل دارد، یعنی کسی نیست که صدای بچهها باشد و بخواهد مطالبات بچهها را پیگیری کند. خبرنگاران محدودی وجود دارند که در حوزۀ فرهنگی و تلویزیونی و سینما پیگیر کار کودک باشند، صدای بچهها را برسانند یا مطالبات آنها را از مسئولین پیگیری کنند. متاسفانه ما در این حوزه رسانه جدی نداریم و به نظر من ریشهاش این است که بچهها کوچک هستند و صدایشان به جایی نمیرسد.
به همین دلیل است که فرضاً اگر تلویزیون هر چه هم برای کودکان پخش کند کسی معترض نمیشود. وضعیت سینما و آموزش و پرورش هم اینگونه است. کسی نیست که مطالبات بچهها را پیگیری کند حتی در مجلس هم شاید فراکسیونی نباشد که در زمینۀ کودک و نوجوان به طور تخصصی کار کند. یک کمیسیون آموزش داریم که به خاطر مشغله زیاد حتی نمیتوانند پیگیر مسائلِ روز آموزش و پرورش باشند.
در تلویزیون چند سالی است کار کودک از هم پاشیده است
تسنیم: سینمای کودک در گذشته بستری برای معرفی چهره های بزرگ به عرصه هنر بود، آیا امروز هم این اتفاق میافتد؟
آقاجانزاده:به تازگی در حوزه سینما قولهایی دادهاند. مثلاً من با آقای رضا داد جلسههایی داشتم. او تجربهاش در زمینه کار کودک زیاد است و فکرهایی دارد که بتواند بحث سینمای کودک را پیگیری کند و به یک جایی برساند. در عین حال باید بگویم متاسفانه در سینمای کودک راه برای ورود آدمهای جدید بسته است. یک زمانی شاهد بودیم که خیلی از سینماگران بزرگ ما از تلویزیون و از کار کودک کار خود را شروع کردند. حتی کارگردانان بزرگ ایران از آقای کیارستمی گرفته تا آقای مجید مجیدی و رضا میرکریمی با کار کودک وارد دنیای تصویر شدند. این نسل در این زمینه آمد و خیلی هم موفق بود ولی بعد از آن دایره بسته شد و خیلی سخت است که کسی به این حوزه ورود کند.
خود تلویزیون هم دچار مشکلاتی شده که دیگر نمیتواند آن نیروهای قوی را تولید کند. در تلویزیون چند سالی است کار کودک از هم پاشیده است. در حال حاضر اولویتها همه به سمت فیلم و سریال میرود. یعنی بودجه به آن سمت میرود و همۀ جلسات متمرکز بر ساخت فیلم و سریال است. متاسفانه شاهد این هستیم که در حوزۀ کودک کسی کار نمیکند. همۀ مسئولین از رئیسجمهور گرفته تا مسئولان سازمان صدا و سیما در باب اهمیت کودک صحبت میکنند، ولی هیچ کس در عمل پیگیر کار کودک نیست. هیچ کس حاضر نیست در این حوزه بودجه بگذارد.
من همیشه میگویم باید شانس بیاوریم که مدیران بچه یا نوه داشته باشد. چرا که آن وقت ممکن است برنامه ما را ببینند و آنجا صحبت کردن ما با مدیر راحتتر است. ولی اگر بچه نداشته باشند یا بچههایشان بزرگ شده باشند دیگر دغدغۀ کودک ندارد. در کشور ما اغلب هر گروهی که بتواند صدایش را به جایی برساند میتواند مطالبهگری داشته باشد تا مجلس یا مسئولان کارشان را پیگیری کنند. اما کودکان چگونه حرفشان را بگویند و مسائل را به گوش مسئولین برسانند؟ الان دیگر مدیران هم همه سنهایشان بالاست و دیگر حتی نوههایشان هم بزرگ شدهاند. گاهی که خبرنگاران با من تماس می گیرند و مصاحبه می کنند، میگویم شما واقعاً خواسته کودکان را مطالبه کنید و زبان بچهها باشید.
با اینکه همۀ ما مدعی هستیم عصر، عصرِ فرزندسالاری است، اما اولویتهای فرهنگی ما این را نشان نمیدهد.
تسنیم: شرایط کودکان امروز بسیار نسبت به گذشته متفاوت است و توجه بیشتری را شاید بطلبد. این توجه چقدر در حال حاظر دیده میشود؟
احمد علیپور:من احساس میکنم بچهها دارند به فراموشی سپرده میشوند. با اینکه همۀ ما مدعی هستیم عصر، عصرِ فرزندسالاری است، اما اولویتهای فرهنگی ما این را نشان نمیدهد. حتی اگر کیفیت را نادیده بگیریم، از لحاظ کمی شاهد هستیم که سال به سال دریغ از پارسال است. اگر نمودار دههای ۶۰-۷۰-۸۰ و ۹۰ را مرور کنیم، شاهد خواهیم بود که تولید فیلم، سریال، برنامه، انیمیشن هیچ کدام نمیتواند نمودارِ رو به رشدی را به ما القا کند. وقتی اولویتها تغییر میکند، شرایطی میشود که امروز دچار آن هستیم. مگر میشود هر وقت که دلمان خواست جشنواره کودک را برگزار کنیم؟ یا اینکه مکان برگزاری آن را دائم تغییر دهیم یا اصلاً هر وقت فیلم داشتیم برگزار کنیم؟
همه چیز باید سیاسی باشد تا مهم جلوه کند. این است که اهمیتِ کار کودک پایین میآید.
تسنیم: در گذشته تولیدات در گروه کودک و نوجوان در تلویزیون خیلی گسترده بود. وضعیت امروز رسانه ملی در این حوزه چگونه است؟
احمد علیپور: من حداقل دو دهه است که در تلویزیون فعالیت دارم و حوزه فعالیتم هم کودک و نوجوان بوده است. یک زمانی افتخار میکردم که دارم برای این گروه سنی در تلویزیون کار میکنم. چرا که به اندازۀ کافی دیده میشدیم. این دوران خیلی هم دور هم نیست، به اواخر دهه ۷۰ و اوایل دهه ۸۰ شروع مجموعه عمو پورنگ از شبکه ۱ بر میگردد. در آن زمان گروه کودک برای خودش تشکیلاتی بود و اعتبار زیادی داشت. منتها الان سال به سال که میگذرد ما شاهد هستیم که تولیدات همینطور کمتر میشود. این بحث تخصصی کردن شبکهها به نظرم آفت بزرگی بود که به جان تلویزیون افتاد. چرا که شبکهها تعداد بینندههای خود را در بخش کودک کمکم از دست دادند. از طرف دیگر مسائل اقتصادی که به وجود آمد و بودجۀ سازمان تقلیل پیدا کرد، عملاً همۀ تولیدات مجبور به تامین مالی شدند و برای کار کودک البته فراهم کردنِ اسپانسر خیلی کار سخت و حساسی است.
از طرفی خیلی محدودیتها زیاد است و امروز در تلویزیون چیزی تولید نمیشود مگر اینکه اسپانسر مالی داشته باشد و برای کار کودک هم آوردن هر اسپانسری جایز نیست. اینکه بچهها صدایشان به جایی نمیرسد، خیلی حرف درستی است. یک مقدار این موضوع مربوط به آن است که نمیشود بچهها را سیاسی کرد. به نظرم همه چیز باید سیاسی باشد تا مهم جلوه کند. این است که اهمیتِ کار کودک پایین میآید.
تسنیم: تولیدات امروز صدا و سیما در حوزه کودک آیا میتواند پاسخگوی نیازهای کودکان باشد؟
احمد علیپور: من خیلی به حال کودکان افسوس میخورم چون خودم یک پسر ۱۰ ساله دارم. چون میبینم تشنه است و میبینم من نمیتوانم پاسخگوی نیازهای فرهنگی او باشم. من که خودم به نوعی متولی و مسئول هستم نمیتوانم بر روی انواع و اقسام انیمیشنها، سیدیهای مجاز و غیرمجازی که در بازار وجود دارد، انواع شبکههای ماهوارهای، اینترنت و غیره کنترل درستی داشته باشم. امثال پسر من در جامعه زیاد هستند نه اینکه در این راه تلاش نکنیم، داریم تلاش میکنیم و شاید یکی از دلایلی که محله گل و بلبل دیده میشود و قدری قابل تامل است، همین دغدغهمندی عوامل آن است.
از مدیران تلویزیون خیلی گلهمند هستم. به هیچ وجه ما را نمیبینند.
تسنیم: محله گل و بلبل توانست با نظر مردمی به عنوان بهترین سریال سال ۹۵ در نظرسنجی برنامه سین مثل سریال انتخاب شود. بخشی از این موفقیت قطعاً به خاطر متن این مجموعه است. آیا این روند در سریهای آینده عمو پورنگ ادامه خواهد داشت؟
محمد علیپور: من به عنوان یک نویسندۀ کار کودک خیلی گلهمند هستم. این گلهمندی را بارها گفتم و باز هم میگویم. انگیزههای من به خاطر نوع نگاه مدیران به کودک گرفته شده است و دیگر دوست ندارم کار کودک انجام دهم در این سالها هم این مردم بودند که به من انگیزه میدادند. وقتی میدیدم یک کودک در برنامه ماه عسل میگوید تنها آرزوی من این است که عمو پورنگ را ببینم، آن زمان من بغض میکنم و میگویم خدایا شکرت. ولی از مدیران تلویزیون خیلی گلهمند هستم. به هیچ وجه ما را نمیبینند. به غیر از مدیریت شبکه۲ که از ما حمایت کرد.
حتماً دیدهاید هر کاری در تلویزیون تمام میشود، برای آن چه مراسمی میگیرند ولی ما هیچ وقت دیده نشدیم. به ما سر نمیزنند. در سیاستهای کلانِ تلویزیون، اصلاً کودک دیده نمیشود. معاونت سیما در برنامه شما و سیما صبحت میکرد و میگفت ما ۱۲۰ سریال در دست ساخت داریم ولی به هیچ کار کودکی اشاره نکرد. به همین خاطر ما که پرچمدار کار کودک هستیم امروز در تصمیمگیری ساخت مجدد برای این کار هنوز تصمیم نگرفتهایم. چرا که هیچ حمایت و قدردانی از ما نمیشود. ما به عنوان بهترین سریال سال ۹۵ با رای مردمی انتخاب میشویم اما تمام خبرگزاریها فقط یک خبر ۱۰ کلمهای درباره ما منتشر میکنند. آیا رسانهها با کارهای دیگر هم چنین برخوردی دارند؟
این نگاه به ما تحمیل شده است که کار کودک دیده نشود. برای همین بزرگان این کار همه جدا میشوند
هیچ تریبونی از کار کودک حمایت نمیکند. نه تلویزیون نه هیچ رسانه دیگر، به همین خاطر ما روز به روز از این که هستیم یتیمتر میشویم. در نگاه کلان هم چیزی برای کودک در نظر گرفته نمیشود. مثلاً متاسفانه وزیر آموزش و پرورش مانند وزاری دیگر قدرتمند نیست. وزارت نفت چه میکند و وزارت آموزش و پرورش چه میکند! این مظلومیت کار کودک است. نتیجهاش این میشود که کسانی که در حوزۀ کار کودک هستند ماندگار نیستند و میروند.
این نگاه، نگاهِ امروزی نیست، نگاهِ ۵۰ ساله است. یک طوری این نگاه به ما تحمیل شده است که کار کودک دیده نشود. برای همین بزرگان این کار همه جدا میشوند و به سمت کارهای دیگر میروند. برای نمونه عطاران هم کارش را از کار کودک شروع کرد یا آقای بیضایی، کیارستمی، آقای نادری، اینها بزرگان این کار هستند و همه از کار کودک شروع کردند. ولی چه شدند؟ همه جدا میشوند میروند. الان من هم که نویسندۀ کار کودک هستم میگویم دیگر دوست ندارم کار کودک انجام بدهم، نه اینکه کار کودک را دوست ندارم، بلکه چون دیده نمیشوم و اصلاً به ما اهمیت نمیدهند برای من دردناک است.
عوامل محله گل و بلبل با ابراز ناراحتی از نوع رفتار مدیران سازمان صدا و سیما با مقوله کودک، عنوان کردند اگر نگاه مسئولین به این موضوع تغییر نکند شاید برای همیشه عرصه کودک را رها کنند.
سالها از دوران درخشش گروه کودک و نوجوان تلویزیون میگذرد. سالهایی که تولید برنامه برای کودکان، محلی برای دیده شدن و نشان دادن استعداد هنرمندان بود. افرادی مانند اکبر عبدی، حسین پناهی، آتیلا پسیانی، رضا رویگری، حسین محباهری، حمید جبلی، رضا بابک و... در برنامههایی نظیر «محله برو و بیا» یا «زیر گنبد کبود» توانستند خود را در دنیای تصویر اثبات کنند. اما امروز همه چیز تغییر کرده است. امروز به غیر از یکی دو برنامه موفق که سابقه زیادی در تلویزیون دارند، نمیتوان یک برنامه مخصوص کودکان پیدا کرد که توانسته باشد نامی برای خود دست و پا کند. مسائل مالی هم که چند سالی است گریبان گیر رسانه ملی شده به همراه تغییر نگاه مسئولان تلویزیون در تعیین اولویتهای رسانه ملی باعث شده است تا اوضاع برنامه سازی برای کودکان بیش از پیش آشفته شود و در حالی که هر روز تولید یک سریال جدید کلید میخورد، برنامه های باسابقه کودکان مانند «سلام کوچولو» از رادیو و تلویزیون حذف میشوند.
داریوش فرضیایی از کسانی است که در دوران طلایی برنامه سازی کودکان به تلویزیون رفت. او در سال ۷۸ با مجموعه «تورنگ و پورنگ» توانست توجهها را به خود جلب کند و در همان زمانها نام مستعار عمو پورنگ را برای خود انتخاب کرد که تا امروز هم بیشتر با همین نام شناخته میشود. در سالهای اخیر او و گروه هنریاش با به روی آنتن بردن محله گل و بلبل سبک جدیدی از سریالهای مخصوص کودکان را ارائه دادند که با اقبال مخاطبان مواجه شد، تا آنجا که توانست به عنوان بهترین سریال سال ۹۵ در نظرسنجی برنامه سین مثل سریال انتخاب شود. اما با وجود این موفقیت، محله گل و بلبل باز هم چندان مورد توجه مدیران صدا و سیما قرار نگرفته است! بر همین اساس شرایط حاکم بر حوزه کودک و نوجوان سازمان صدا و سیما را در نشستی با عوامل برنامه محله گل و بلبل مورد بررسی قرار دادیم. در این نشست صمیمانه داریوش فرضیایی (عمو پورنگ)، احمد درویش علیپور (کارگردان محله گل و بلبل)، محمد درویش علیپور (تهیه کننده محله گل و بلبل) و مسلم آقاجان زاده (تهیه کننده محله گل و بلبل) حضور داشتند. در قسمت اول این گفتگو معضلات سازمان صدا و سیما در مورد تخصصی کردن شبکهها و همچنین کم توجهی به امور کودک به خاطر سیاسی نبودن مورد بحث قرار گرفت. قسمت دوم این نشست به نظر مخاطبان میرسد.
کودک در ایران حکم یک دهات دور افتاده را دارد. تا زمانی که دوربین خبرنگاری سمت آن نرود، مسئولان اصلاً متوجۀ نمیشوند.
تسنیم: در تلویزیون این طور به نظر میرسد که کار کودک با کار بزرگسال مقایسه میشود. فکر میکنید این موضوع چقدر به کار کودک لطمه میزند؟
محمد علیپور:دوستان من که نویسنده کار کودک هستند میگویند نمیتوانیم کار کودک بنویسیم. همۀ آنها نویسندگان خوبی هم هستند، تقریباً میتوانم بگویم بخش عظیمی از تولیدات صدا و سیما را آنها مینویسند اما معتقدند که در نگاه کلی رسانه ملی جایی ندارند. ما امسال در نظرسنجیهای که صدا و سیما انجام داد پربیننده ترین مجموعۀ شبکه دو بودیم. یعنی از سریالهای ساعت ۱۰ شب نیز ما پربینندهتر بودیم. این درحالی است که نظر کودکان لحاظ نشده بود، یعنی تنها از بزرگسالان نظرسنجی شده بود. با این حال زمان قدردانی، عوامل آن سریالها را صدا کردند و اصلاً به ما نگفتند و بعدها ما از طریق خبرگزاریها و تلویزیون متوجه شدیم آنها مراسمی گرفتند! امروز شما با هر کسی صحبت کنید میگوید بحث کودک خیلی مهم است. اما کودک در ایران حکم یک دهات دور افتاده را دارد. تا زمانی که دوربین خبرنگاری نرود آن سمت مسئولان اصلاً متوجۀ آن نمیشوند.
در اینجا باید اشاره کنم که ما با صحبتهای رهبری راجع به «آتش به اختیار» خیلی همسو بودیم. چون ما محله گل و بلبل با این عظمت را از خودمان مایه گذاشتیم که انجام شود، نه اینکه به ما پولی بدهند بگویند بروید این کار را انجام دهید. همۀ ما از حقمان گذشتیم که یک کار خیلی خوب انجام دهیم. ما راجع به موضوعاتی صحبت کردیم که باید در دنیای امروز از کودکی آموزش داده شود و البته مانند توصیه هایی مانند مسواک زدن و شب زود خوابیدن تکراری نبود.
در فاز اول به موضوعاتی مانند شهرداری، هوای پاک، آسمان آبی، رعایت خطوط سفید، بین دو خط رانندگی کردن، تفکیک زباله، کمتر زباله تولید کردن پرداختین. اصلاً کسی به بچهها چنین آموزشی نمیدهد. در فاز دوم راجع به فضای مجازی چیزهایی را مطرح کردیم که حتی برای بزرگسال هم تا به حال مطرح نشده است. مانند فحش و ناسزا دادن زیر پستهای آدمهای معروف. من فکر میکنم این تعبیر همان فرمایش مقام معظم رهبری راجع به «آتش به اختیار» است.
آقاجانزاده: ما برای اینکه قبح حرف بد را بین بچهها رواج دهیم گفتیم کسانی که فحش میدهند «کله گچی» هستند.
محمد علیپور:کسی به ما نگفت این کار را بکنید، این دغدغۀ ما بود. گفتیم ۱۰ سال دیگر که این بچه بزرگ میشوند، میدانند که نباید فحش بدهد و یا زیر یک پُستی که خوششان نمیآید کامنت بی ادبانه بگذارند. آن زمان دیگر میدانند چطور باید از تکنولوژی و فضای مجازی استفاده کنند، اینها دغدغۀ ما بود. کسی هم به ما نگفت چنین کاری بکنیم.
در فصل اول محله گل و بلبل پنج کلمه جادویی به بچهها یاد دادیم. واژههایی که متاسفانه کمتر در جامعه استفاده میشود. کلمه «لطفاً» یکی از اینها بود. در زبان انگلیسی ما یاد میگیرم در جملات از کلمه لطفاً استفاده کنیم، ولی در ایران اینگونه نیست. یک کلمۀ جادویی دیگر «نه» است. اگر ما به بچهها نه گفتن را یاد داده بودیم، شاهد خیلی از مسائل بغرنجی که در جامعۀ ما دارد اتفاق میافتد نبودیم. ما «نه گفتن» را به بچه یاد نمیدهیم، سلام و ببخشید را یاد نمیدهیم. در قسمت بعد آمدیم گفتیم این پنج کلمه چه کاربردی دارد، اینها هر کدام میتواند برای ما هفت راه را باز کند.
برای جا انداختن این موضوع یک شخصیت منفی درست کردیم البته نه منفی ترسناک. چون دوست داشتیم بچهها بدانند این شخصیت منفی است و با او ارتباط برقرار کنند. مگر الان شخصیتهای منفی جامعۀ ما ترسناک هستند؟ مگر فضای مجازی ترسناک است؟ ولی میتواند بدترین شخصیتِ منفی هر خانهای باشد. ببینید همین فضای مجازی آمار طلاق را به کجا کشانده است! شبها همه را بیدار نگه میدارد و هزار و یک اتفاق در فضای مجازی میافتد. برفک (نام شخصیت منفی مجموعه محله گل و بلبل) از دل همین مسئله بیرون آمده است. یک شخصیتی که منفی است ولی میتواند خیلی هم محبوب باشد و اصلاً آن چهره ترسناک را هم نداشته باشد. در یکی از قسمتهاگفتیم نباید با این شخصیت مذاکره کرد چون ته مذاکره با چنین شخصیتی برای ما خوب نیست و زیر قولش میزند.
آقاجانزاده: باید در تکمیل صحبتها عرض کنم که در برنامه نوروز و هفت قسمت پایانی محله گل و بلبل برخی مسائل روز جامعه را مطرح کردیم. موضوعاتی مانند اتحاد، مقابله با استکبار و دشمنان و نحوه صحیح مذاکره با دشمن. هیچ کدام از اینها را هم البته شعاری نگفتیم.
تخصصی کردن کار خیلی کار خوبی است اما یک شرط لازم دارد و آن وجود زیرساخت است.
تسنیم:به نظر میرسد در برنامه محله گل و بلبل معرفی سبک ایرانی ـ اسلامی جایگاه به خصوصی دارد. در این مورد توضیح دهید.
محمد علیپور:دقیقاً. ما نمیخواستیم فقط برای کسانی که در تهران هستند برنامه بسازیم بلکه هدف ما همۀ ایران بود. چرا که همه امکانِ دیدن ماهواره را ندارند و تنها دلخوشی آنها این برنامه است، واقعاً وقتی بعضی از کامنتها را که سرشار از لطف مردم است را میخوانم میگویم خودمان هم نمیتوانیم از این قضیه بگذریم. از یک طرف هم میگویم چرا من که تواناییاش را دارم که تبدیل به یک نویسندۀ خیلی بهتر شوم و کارهای بزرگسالانه بنویسم، چرا باید عمرم را برای کاری بگذارم که اصلاً قرار نیست دیده شود؟ اگر هم ما را میبرند در مبارزه، همیشه مبارزههای سخت و نابرابر است. چرا باید با دورهمی و خندوانه و نود و یا سریالهای بزرگسال مقایسه شویم! دستمزدی که به من در مقایسه با دستمزدی که به نویسنده آن سریالها دادند اصلاً قابل مقایسه نیست. البته خدا را شاکرم که مردم به ما رای دادند.
آقاجانزاده: این در حالی است که سیاست قدیم تلویزیون این بود که از قدیم میگفتند تلویزیون برای بچههاست. الان هم اگر در خانههابچهها تعیین میکنند کدام شبکه باشد.
تسنیم:شما به تفکیک شبکهها اشاره کردید و گفتید که این کار اشتباهی بود. میتوانید در این مورد توضیح دهید؟
احمد علیپور:تخصصی کردن کار خیلی کار خوبی است اما یک شرط لازم دارد و آن وجود زیرساخت است. با توجه به کدام زیرساخت ما تعداد شبکهها را اینقدر افزایش دادیم و الان چقدر تولید برای این شبکههای تخصصی داریم و چقدر این شبکهها بیننده دارند؟
سادهترین چیز برای فراهم کردن یک برنامۀ تلویزیونی، یک شو و یک سریال تلویزیونی داشتن استودیو است. آیا ما قبل از تاسیس شبکههای جدید یک استودیو اضافه کردیم؟ تعداد استودیوهایی که قبلاً برای دو شبکه بوده است شده برای سه شبکه با ابتکار چهار شبکه و با خلاقیت پنج شبکه. و بعد یکدفعه ۲۰ شبکه را با همین تعداد استدیو راه اندازی میکنیم! مگر میشود؟! تفکیک زمانی است که شما تولید برای آن داشته باشید، تولید برنامه ترکیبی، انیمیشن، سریال نمایشی نه اینکه یک سریال را هزار بار از شبکههای مختلف پخش کنید! تنها شبکهای که الان تولید میکنند شبکه ورزش است آن هم به خاطر اینکه فوتبال را جای دیگری برگزار میکنند و فیلمبرداری میکنند ما فقط آن را پخش میکنیم! مساله این است که باید تولید هم باشد و توجه داشت که خواستۀ بچهها فقط دیدنِ یک کار نمایشی و یک کار انیمیشن نیست. یکی از راههای اثرگذاری و پیامرسانی شوهای تلویزیونی است. این گونه در همه جای دنیا جریانساز است.
آقاجانزاده: بحث اینکه ما باید شبکه تخصصی کودک داشته باشیم درست است و حتی خیلی هم دیر اقدام کردیم. ولی چرا ساختار شبکه یک و دو که از قبل یک شبکۀ عمومی بود را خراب کردیم ؟چرا گروه کودک شبکه یک را نابود کردیم؟ گروه یک تولید میکرد، گروه شبکه دو تولید میکرد، در ضمن یک شبکه پویا هم باید میداشتیم. نه اینکه بگوییم مدام تخصصی. الان متاسفانه زمزمههایی وجود دارد که مدام میگویند تخصصی تخصصی که همین را هم که داریم تولید میکنیم میخواهند تعطیل کنند. همه بیایند پویا، نباید اینطور شود، اصلاً اشتباه است.
تسنیم: حتی شبکه سه هم گویا قصد دارد گروه کودک راه اندازی کند.
آقاجانزاده: اتفاقاً خوب است. در همه جای دنیا بعضی از شبکههای پربیننده که به صورت عمومی هستندهمه چیز دارند. باکس کودک دارند، باکس ورزش دارند و... اینها چیزهایی است که بیننده را جذب میکند. مسئله اینجا است که به نام تخصصی کردن نباید گروههای شبکهها را تعطیل کنیم. مگر الان که شبکه ورزش دارمی شبکههای دیگر نباید ورزش پخش کنند؟ نه آن شبکه گستردهتر است شاید همۀ مسابقات را پخش کند و دستش باز است و شبکۀ ۳ مهمترین ورزشها را پخش میکند. متاسفانه زمزمههایی به گوش میرسد که میخواهد گروه کودک شبکه یک و دو تعطیل شود و فقط شبکه پویا به امور کودکان بپردازد.
وقتی میبینم فقط در قالب شعار حرف میزنند و در عمل چیزی تخصیص نمیدهند، احساس میکنم دارد با باورها و اعتقاداتم بازی میشود.
فرضیایی: به نظرم من خوب صحبت کردن کاری است که همۀ دوستان دست اندرکار حوزۀ کودک میتوانند انجام دهند. اما کودک را دوست داشتن و در بطنش قرار گرفتن کار هر کسی نیست. کسی مثل من که مجری کودک است مطمئن باشید بعد از ۱۵ سال با کار کودک آمیخته شده است. من نمیتوانم از کودک فاصله بگیرم اما وقتی میبینم کسانی که دغدغهشان کودک است فقط در قالب شعار حرف میزنند و در عمل چیزی تخصیص نمیدهند، احساس میکنم دارد با باورها و اعتقادات و وابستگیهای من بازی میشود. اگر کودک را دوست دارید بروید در بیمارستانها آنها را ملاقات کنید. بچه مریض روی تخت بیمارستان با لبخند میگوید عمو کِی برمیگردی و کِی برنامه میسازی؟ این یعنی دغدغه، این یعنی پایبندی به آن اعتقاداتی که در ارتباط با کار دارید. اما وقتی در جلسۀ عمومی میبینید چیزی را تخصیص نمیدهند و بچهها را در نهایت آخرین اولویتها قرار میدهند، آنجا میفهمید که آنها نه کودک را دوست دارند و نه قبول دارند.
بزرگترین فاجعه این است که کار کودک را میآیند با کار بزرگسال مقایسه میکنند. چرا من بروم با یک برنامه بزرگسالِ پربیننده مقایسه شوم؟ ضمن اینکه بچهها نمیتوانند پیامک بزنند و در این فضا باشند.این چه مقایسهای است؟! مقایسۀ غیراخلاقی و غیرعلمی است و باز هم افتخار میکنم در آن مقایسه نفر سوم شدم. ما با کمترین امکانات محله گل و بلبل را ساختیم، اما تا کجا میتوانیم از خودمان مایه بگذاریم؟ به نظر من وضعیت ما مانند این است که شما یک کودک را در یک اتاقی گذاشتید و درها را هم بستید برقها را هم خاموش کردید و کودک دارد آنجا میمیرد.
شما به هیچ عنوان به کودک توجه نمیکنید، کودک همان کسی است که ۱۰ سال آینده پشت میز مینشیند و برای من و شما تصمیم خواهد گرفت. میتواند یک نماینده قضایی باشد، یک پلیس باشد، معلم باشد و یا پزشک باشد و خروجی کارهایی که ما میکنیم آن زمان خودش را نشان میدهد. اگر امروز به آنها بها ندهیم، دیگر در آینده نمیتوانیم انتظاری از آنها داشته باشیم. چرا که باید فکر کنیم ببینیم در بچگی چه چیزی به او چه دادیم؟ چه عنصر فرهنگی به او دادیم؟
محله گل و بلبل با همه سختیها مورد توجه مردم قرار گرفت. من دست تمام دوستانم را در این پروژه میبوسم. اما واقعاً چرا باید به اینجا برسیم که نویسنده من بگوید برای کاری که توسط مسئولین دیده نمیشود دیگر شاید وقت نگذارد. ما زمانی که سال ۸۰ شروع کردیم آمدیم یک ساختارشکنی کردیم و یک کار جدیدی تعریف کردیم. ولی چرا بچههایی که با ما بزرگ شدند با ما هم ذات پنداری میکنند و خاطرات خوبی از ما دارند، چرا باید بگویند یاد آن روزها بخیر! ای کاش آن روزها برمیگشت! آن بچه آن زمان پنج سالش بوده الان ۱۸ سالش است، انگار دچار نوعی یاس و ناامیدی شده است. انگار فهمیده تلویزیون دیگر چیزی برای گفتن ندارد. برای مقابله با این بد اخلاقی که در جامعه حاکم شده یا میشود باید از کودک شروع کنیم. به نظرم بیشترین هزینه و بیشتری برآورد را باید به کودک اختصاص داد. ولی متاسفانه میگویند بچه است ولَش کن!
علیپور به من میگوید داریوش برای بلندمدت چه استراتژی درنظر گرفتهای که از این داشتهها و تجاربت را به دیگران منتقل کنی؟ اما قبل از پاسخ این پرسش باید توجه کرد این سیستم برای من و امثال من چه درنظر گرفته است؟ به رئیس سازمان در مراسم افطاری گفتم من خوشحال هستم که شما را برای اولین بار میبینم، گفتم بالاترین مقام مملکت را چند بار زیارت کردم ولی شما را به عنوان مدیر فقط یکبار دیدم! به او گفتم باید مانند برنامههای دیگر به کار کودک بها داده شود. همانطور که به لوکشینهای دیگر سر میزنید به برنامه کودک هم سر بزنید. یک پدر که بین فرزندانشان تفاوت قائل نمیشود. حضور شما موجب دلگرمی میشود. ما که با کمترین شرایط و بودجه داریم کار میکنیم، بزرگترین دلخوشی ما مردم هستند. اما شما به عنوان کسی که مدیریت میکنید اگر بیایید ببینید که کمبودهای ما چیست و دردودل ما چیست ما با انگیزۀ بیشتری کار میکنیم.
تسنیم: از مدیران سازمان کسی بازدید محله گل و بلبل نیامد؟
فرضیایی:مدیر شبکه دو و معاونت مالی سازمان آمدند ولی ریاستهای سازمان چه دوره قبل و چه دوره جدید کسی نیامد.
آقاجانزاده: دو بار مورد لطف مقام معظم رهبری قرار گرفتیم اما یک بار نشد افراد دیگری کار ما را پیگیری کنند و بپرسند چه شد به اینجا رسیدید و چه چیزی لازم دارید!
فرضیایی: من فکر میکنم این صحبتهایمان باز هم به جایی نمیرسد چون ما در گذشته هم خیلی راجع به این موضوع صحبت کردیم و دوستان هم کار خودشان را میکنند. شاید بعضیها هم موضع بگیرند ولی حرف دلم را گفتم نسبت به اینکه بچهها یک روزی از من و شما طلب خواهند کرد. من که دارم کارم را میکنم، اما از شما که متصدی و صاحب منصب هستید سوال خواهند کرد برای ما چه کردید؟
یکی از دغدغه های عوامل محله گل و بلبل آموزش صحیح به کودکان و نوجوانان است. مسائلی مانند احترام به قانون و توان نه گفتن به چیزهایی که مورد رضایت فرد نیست از جمله این آموزشها است.
آموزش به کودکان و نوجوانان یکی از رسالتهای برنامه های مخصوص این گروه سنی در تلویزیون است. باید آنان را برای زندگی آماده کرد و با دادن آموزشهای صحیح، آینده اخلاقی تری را برای جامعه به تصویر کشید. محله گل و بلبل برنامه ای است که همواره سعی کرده در این مسیر قدم بردارد و با شناخت کمبودهای اخلاقی امروز جامعه، آموزشهای مناسبی را در جهت روشن تر آینده جامعه به کودکان و نوجوانان در قالب مجموعه ای نمایشی عرضه کند.
چندی پیش برخی عوامل برنامه محله گل و بلبل در نشستی صمیمانه در باشگاه خبرنگاران پویا حضور پیدا کردند. در این دیدار که داریوش فرضیایی (عمو پورنگ)، احمد درویش علیپور (کارگردان محله گل و بلبل)، محمد درویش علیپور (تهیه کننده محله گل و بلبل) و مسلم آقاجان زاده (تهیه کننده محله گل و بلبل) حضور داشتند موضوعات مختلف حوزه کودک مورد بررسی قرار گرفت و تا به حال دو قسمت از این نشست به نظر مخاطبان رسیده است. در قسمت اول این گفتگو معضلات سازمان صدا و سیما در مورد تخصصی کردن شبکهها و همچنین کم توجهی به امور کودک به خاطر سیاسی نبودن مورد بحث قرار گرفت و در قسمت دوم از اهمیت عملی کردن فرمایش رهبری در مورد آتش به اختیار و همچنین دور بودن حرف با عمل مدیران مربوط به امور کودکان سخن گفته شد. قسمت سوم این نشست تقدیم مخاطبان میشود.ما سعی کردیم «نه» گفتن را به بچهها یاد بدهیم.
آقاجانزاده: آمار داده بودند ما عصبانیترین ملت دنیا هستیم، میزان درگیریها ما در خیابان بسیار بالا است و به خاطر یک تصادف ساده زود خشونت به کار میبریم. در بحث راهنمایی و رانندگی، زمان آقای رویانیان خیلی کار کردیم. یک هماهنگی بین تلویزیون، آموزش و پرورش و راهنمایی و رانندگی ایجاد شده بود. ما با استفاده از این مثلث، همیار پلیس را ایجاد کردیم. آقای رویانیان آن زمان درباره چگونه بوجود آمدن همیار پلیس گفت: «من به ژاپن و آلمان سفر کردم و از مقامات آنجاپرسیدم شما وضعیت راهنمایی رانندگیتان را چگونه اصلاح کردید؟ به من گفتند از مهدکودک و پایین ترین مقاطع تحصیلی کار آموزش را شروع کردیم.» برای همین بود وقتی ایشان برگشتند، سراغ ما آمدند. ابتدا برای ما هم گنگ بود که راهنمایی رانندگی چه ربطی به حوزۀ کودک دارد؟ حدود چهار ماه زمان برد تا هماهنگیها بینمان انجام شد و بعد از آن واقعاً ایستادیم و کار کردیم. اخلاقیات، فرهنگ و رفتار درست را با یک برنامه نمیشود اصلاح کرد.
مثلاً برنامه محله گل و بلبل به تنهایی چقدر میتواند منشا اثر باشد؟ مثلاً ما سعی کردیم «نه» گفتن را به بچهها یاد بدهیم. البته پشت همه برنامههای ما یک اتاق فکر است. دو روانشناس داریم که با ما کار میکنند. تیم فکری برای ما محتواسازی میکند و اینطور نیست که یک دفعه کاری را آغاز کنیم. با این همه ما تک صدا هستیم و در حد خودمان داریم کار میکنیم ولی در آینده چه میخواهد بشود؟ در احادیث داریم که تا سن شش سالگی کودک شکل میگیرد و بحث فرهنگ و اخلاقیات در آن سن باید آموزش داده شود. اگر فکر کنیم انسان یک مجسمه است، آن مجسمه تا شش سالگی کامل میشود. ما در باره این موضوع با وزیر بهداشت هم جلسه داشتیم.
فرضیایی: بگذارید حالا که اسم وزیر بهداشت آمد خاطره ای از وی بگویم. من در اتاق دکتر هاشمی بودم یک شیرینی از روی میزش برداشتم، همزمان که شیرینی را بخورم ایشان در را باز کرد آمد داخل. این شیرینی ماند در گلوی من و داشتم خفه میشدم. با وزیر که دست دادم دستم را فشار داد و شیرینی رفت پایین [میخندد] گفتم دستت درد نکند راحت شدم.
آقاجانزاده: بله، وزیر بهداشت گفت این که ما فکرمیکنیم باهوشترین ملت دنیا هستیم موضوع نادرستی است. زمانی که بچههای ما به دنیا میآیند باهوش هستند و ضریب هوشی بالایی دارند. منتها چند درصد اینها تحت تعلیم قرار میگیرند که این هوش پرورش و رشد پیدا کند و سرکوب نشود؟ چون سیستم آموزشی ما غلط است، بحث فرهنگی ما در حوزۀ کودک نیز غلط است. ما آموزشهای لازم را که روی هوش بچهها کار کنیم و آن را ارتقا دهیم نداریم و بنابراین بیخودی شعار میدهیم ملت باهوشی هستیم. واقعاً این نسل در آینده به چه شکلی در خواهد آمد؟ نسلی که نه تلویزیون، نه سینما، نه تئاتر و نه کتاب خوبی دارد و الان هم عملاً میدان را دادهایم به کارتونهای خارجی.
من تیمهای انیمیشنسازی خوبی را میشناسم و میتوانم نام ببرم. برای مثال گروهی که سری اول شکرستان را کار کردند. ولی چند وقت پیش که به دفترش رفتم دیدم برای کانادا کار میکند. از تلویزیون کانادا، اوکراین و خیلی از کشورهای اروپایی کار گرفته و دارند اینجا کار میکنند. وقتی از وی پرسیدم چرا برای صدا و سیمای خودمان کار نمیکنید، پاسخ داد: پنج میلیارد طلب دارم، اگر بدهند دوباره همکاریم را آغاز میکنم. وقتی کسی اهمیت نمیدهد و طلب دوستان را نمیدهد آنها هم برای اینکه بتوانند خودشان و کارمندانشان را اداره کنند مجبور هستند این کار را بکنند. کیفیت کار ما خوب است و داریم برای کشورهای درجه یک دنیا کار میسازیم. اما اینجا خودمان بودجه نداریم کسی اهمیت نمیدهد، و این چنین شبکه تخصصی کودک ما تبدیل به پخش آرشیو کارتونهای خارجی میشود.انیمشن های خارجی که زیرنویس فارسی میشود مانند بِنتن واقعاً مظهر یک بوم و دو هوا هستند.
فرضیایی:من نمیدانم مسئولین فرهنگی ما چرا حواسشان نیست. سیدیهایی که زیرنویس فارسی میشود مانند بِنتن و یا اسپاریدِرمَن و یا آنهایی که دوبله شدهاند واقعاً مظهر یک بوم و دو هوا هستند. اگر دغدغۀ ما بچهها هستند و میگوییم آیندۀ بچههای ما در خطر است پس چرا اینگونه رفتار میکنیم؟
آقاجانزاده:نگاه کنیدغذای محبوب بچههای ما همبرگر شده است، چون باب اسفنجی همبرگری دارد و مدام میگوید همبرگر بخورید!
تسنیم: برندسازی موضوعی است که سرمایهگذاریِ کلان احتیاج دارد و البته با یک برنامه نمیتوان به این هدف رسید. فرض بر اینکه حمایتها نیز وجود نداشته باشد، جریان کودک جریانی نیست که بگوییم گردش اقتصادی در آن نیست. الآن بِرندهای حوزۀ کودک بِرندهای پرفروشی هستند. اما آیا اگر حمایتی هم نباشد، امکان این وجود دارد که یک برنامه مستقل بفروشد و گردش اقتصادی داشته باشد؟
آقاجانزاده: بحث برندسازی برای برنامه کودک در تلویزیون چیز جدیدی است که تا حالا انجام ندادهایم و همه در اینباره گنگ هستند و برای همین گاهی تنش بوجود میآید. فرضاً مشکلاتی که برای بِرَند کلاهقرمزی که یک بِرَند ایرانی است پیش آمد را نگاه کنید. من نمیگویم کدام طرف مقصر است، اما همیشه میگویم چون برند چیز جدیدی است نه مدیر میداند چه باید بکند و نه خود تهیهکننده میداند چه باید بکند.
هر جای دنیا که برندسازی میکنند یک سهمی برای کسانی که آن را ساختهاند، گروه تولید، گروه تهیه، گروه کارگردانی قائل میشوند. سهمی را نیز برای تلویزیون قائل میشوند. سپس سرمایهگذار سومی نیز وارد میشود و این مثلث را تشکیل میدهند. وقتی یک کاری در هالیوود یا کمپانیهای بزرگ انیمیشنسازی انجام میشود، قبل از اینکه کار اکران شود، عروسک شخصیتها را ساختهاند. همه چیز را حساب میکنند. برای همین وقتی کار میآید روی آنتن و میگیرد، به طور خیلی ناخودآگاه شما با دیدن آن برنامه به خریدن آن عروسکها ترغیب میشوید. شاید آن اثر محبوب هم نشود ولی دوست دارید عروسک را بخرید.
حالا بحث این است که ما این موضوع را نداریم حتی سرمایهگذاران ما هم جرات نمیکنند در این راه قدم بگذارند. ما پنج سال پیش برنامه ساختیم و سیدیاش را در بازار عرضه کردیم. بعد که آمار فروش را دیدیم شگفت زده شدیم. مثلاً در تمام استان قم یا اراک هزار تا فروخته بود!
تحقیق که کردیم دیدیم خود مغازهدارها چهار، پنج تا از این سیدیها را خریده و پوسترش را روی شیشه گذاشته بودند. به جای اینکه سی دی ما را بفروشند هر کسی آن را میخواست در مغازه کپی میکردند و میفروختند. هشت قسمت برنامه ما را یک دیویدی کرده بودند. یعنی قبل از اینکه کار ما بیرون بیاید، یک پَکِ عموپورنگ وارد بازار شده بود که بستهاش از مال ما زیباتر بود ولی داخلش چیزی نداشت و سیدی ها هم کپیهای بیکیفیتی از آنتن بود. ما از این موضوع شکایت کردیم ولی در دادسرای فرهنگ و رسانه به جایی نرسیدیم. الان هفت سال است به جایی نرسیدیم، قاضی گفت فوقش میتوانی رضایت بدهید یک چیزی بگیرید. گفتم ضرر ۱۰۰ میلیونی و ۲۰۰ میلیونی به ما وارد کرده ولی قانون میگوید این آقا ۵۰۰ هزار تومان بیشتر جریمه ندارد و صاحب اثر کاری هم نمیتواند بکند. به همین راحتی! برای همین فقط ما در تهران توانستیم بفروشیم.
اگر بخواهیم عروسک عمو پورنگ را بسازیم با تلویزیون به مشکل میخوریم
تسنیم: آقای فرضیایی در ایران برند شده است. از ایشان میشود به عنوان برند شخصیت حقیقی استفاده کرد، مثلا تولید عروسک یا هر چیز دیگری، شما هیچ وقت روی این چیزها برنامهریزی نکردید؟
آقاجانزاده: اگر بخواهیم این کا را بکنیم احتمالاً با تلویزیون به مشکل میخوریم.
تسنیم:چرا شما مانند خیلی از آقایان طنزپردازی که میآیند در تلویزیون سریال میسازند و سپس از برندشان در سینما استفاده میکنند،این کار را انجام نمیدهید؟
فرضیایی:ما زیاد محجوبیم. باید این خط را بشکنیم یک فیلم بسازیم که فروش هم بکند.
آقاجانزاده: من همین سینمایی پورنگ را به نام عموپورنگ بسازم صدا و سیما نمیگذارد، چه باید کنم؟ مگر کار فرهنگی چقدر پول دارد که سهمی را هم برای تلویزیون بگذارم؟ آن هم کار کودک که واقعاً فقیر است.
یک دورههایی مردم به محصولاتِ برندهای داخلی اقبال نشان میدادند ولی از وقتی واردات محصولات خارجی زیاد شد محصولات داخلی نیز زمین خوردند. هدف تولید عروسکها با آن شکل و آن قوتی که کمپانیهای بزرگ خارجی میسازند، فروش جهانی است. وقتی فروش جهانی باشد، کیفیت محصول هم بالا میرود. تیراژ که زیاد شود قیمت هم پایین میآید. آنها برای دنیا کار میکنند.ولی اگر ما بخواهیم در حد برند خودمان کار کنیم با بضاعت حال حاظر کشورمان خیلی سخت است. ما میخواستیم محصولاتو دفتر و کتاب عمو پورنگ را تولید کنیم، اما تلویزیون سهم میخواست. این محصولات مگر چقدر سود دارد که من سهم تلویزیون را هم بدهم. ما درگیر این موضوع نشدیم چون محصولندادیم و گرنه ما هم درگیر میشدیم.
ترجیح میدهم با گروهی سینمایی کار کنم که ۱۵ سال با من زندگی کردهاند
فریضایی: کار سینمایی باید اتفاق بیفتد مگر گروه ما چه کم دارد؟ اتفاقاً گروه ما خیلی هم کارش را بلد است. بعد از ۱۵ سال و این فراز و نشیبهایی که ما طی کردیم و این همه تجربه که به دست آوردیم، سینمایی کمترین کاری است که میتوانیم انجام دهیم. من با افتخار میگویم افراد زیادی تا به حال از من خواستند که در سینما با آنها کار کنم، با اینکه همه آنها برای من قابل احترام هستند، ولی ترجیح میدهم با گروه خودم کار کنم. افرادی که به من پیشنهاد کار دادند عمدتاً عموپورنگ را به درستی نمیشناسند و گیشه را میبینند و میخواهند کار پرفروش شود. ولی من عموپورنگ را به همین راحتی درست نکردم که به همین راحتی بخواهم آن را از دست بدهم. لذا خودم ترجیح میدهم با گروهی کار کنم که ۱۵ سال با من زندگی کردهاند و من را میشناسند. کسی که مینویسد واقعاً عمو پورنگ را بنویسد، داستانی که داستانِ واقعی عموپورنگ باشد اگر طنز هم بخواهد بشود طنزی درخور شخصیت عموپورنگ باشد. لذا من فکر میکنم چه اشکالی دارد سینمایی تولید شود. من به بچههای گروه ایمان دارم و حتی اگر فیلممان ضعیف هم باشد این ضعف را ترجیح میدهم چرا که برآمده از تجربیات ما و نیت خالصانۀ ماست.
تسنیم: تئاتر و سینما و تلویزیون دارند به سمتی میروند که سلیقۀ مخاطب است یعنی خودشان به جای اینکه سلیقهسازی بکنند، با نگاه کوتاه مدتی که دارند میگویند ما فعلاً مخاطب را حفظ بکنیم. اما محله گل و بلبل در تلویزیون نگاه بلندمدتی دارد، اگر کار سینمایی بخواهید بسازید همین نگاه را حفظ میکنید؟
فریضایی:مطمئناً همین نگاه را داریم و خواهیم داشت چون ماندگار خواهد بود. سینمایی برنامۀ زنده نیست که دیگر دیده نشود. فیلمی است که در آرشیو میماند و سالهای سال شما را با این فیلم میشناسند و به یاد میآورند. ارزش ماندگاری این فیلم برای من مهم است و لذا با توجه به نوشتههای پیشینِ محمد علیپور احساس میکنم اگر من هم نگویم دغدغۀ او همین است. این سینمایی چیزی نباید باشد که گذشته پورنگ را خراب کند.
تسنیم: چرا بیشتر برنامهسازان امروز سلیقه مخاطب را در نظر میگیرند تا فرم و محتوای صحیح؟
برخی از ما سلیقه مخاطب را دست کم میگیریم و برای همین داریم بینندههایمان را از دست میدهیم.
احمد علیپور: هویتِ هر کار هنری برمیگردد به خالق اثر و شرایطی که به وجود آمده است. شاید به خاطر این است که یک مقدار انگیزهها کمرنگ شده است. برای اینکه نمیتوانند یک کار پیشرو بسازند تا ساختار را عوض کنند و یک نوآوری شکل بگیرد برای همین متاسفانه خیلی باب شده است که از روی دست همدیگر مدام کپی میکنند. ای یک کار بهتر را کپی کنیم. اگر یک فکر و یک ایدهای هم وارد کنیم یا در دنباله خرابش میکنیم یا اینقدر ادامهاش میدهیم که اتفاقِ خوب گذشته را زیر سوال میبریم.
همین موضوع باعث شد که ما محله گل و بلبل را بسازیم چون نمیخواستیم در جا بزنیم. این تفکر در ما بوجود آمد که دیگر برنامه زنده نسازیم و به جای کار ترکیبی، کار نمایشی انجام دهیم. وگرنه تلویزیون به آن فرم قبلی قانع بود و مدیران میگفتند همان را بسازید خیلی خوب است برای اینکه مخاطب دارد!
اما اینکه آیا سطح سلیقۀ مخاطبین نزول پیدا کرده است؟ به نظرم اینگونه نیست. چون امروز مردم دارند سریالهای روز دنیا را آنلاین میبینند. شب در آمریکا پخش میشود و صبح اینجا با زیرنویس در دسترس است. پس این مخاطبی که اینطور دسترسی دارد به این سریالها نمیتوانیم بگوییم سطح سلیقهاش پایین است.من فکر میکنم این ما هستیم که سلیقه مخاطب را دست کم میگیریم و برای همین داریم بینندههایمان را از دست میدهیم.
بحث اینکه فیلمهای کمدی در سینما فروش آنچنانی پیدا میکند، دلیلش شاید یک مقدار شرطی شدن مردم باشد که میگویند برویم آن فیلم را ببینیم که بخندیم حالا به چه میخندیم هم مهم نیست. فقط صرف اینکه برویم یک اوقات خوشی را پشت سر بگذاریم.
من مخاطب را دستکم نمیگیرم. به خاطر همین مردم به این برنامه رای میدهند. سطح سلیقۀ مخاطب پایین نیامده است. آنها کار خوب را تشخیص میدهند و تحسین میکنند. هر از گاهی در سریالهایمان هم این اتفاق میافتد، سریالی که از لحاظ کارگردانی و قصه پررنگتر است با اقبال بیشتری روبرو میشود.
هنرمندان سرمایه بزرگی برای هر جامعه هستند که میتوانند در راستای اهداف مثبت و سازنده نقش پررنگی را ایفا کنند. گروه سازنده مجموعه محله گل و بلبل در همین راستا در چند سال اخیر توانسته اند جریان ساز باشند.
چندی پیش برخی عوامل برنامه محله گل و بلبل در نشستی صمیمانه در باشگاه خبرنگاران پویا حضور پیدا کردند. در این دیدار که داریوش فرضیایی (عمو پورنگ)، احمد درویش علیپور (کارگردان محله گل و بلبل)، محمد درویش علیپور (تهیه کننده محله گل و بلبل) و مسلم آقاجان زاده (تهیه کننده محله گل و بلبل) حضور داشتند موضوعات مختلف حوزه کودک مورد بررسی قرار گرفت و تا به حال دو قسمت از این نشست به نظر مخاطبان رسیده است. در قسمت اول این گفتگو معضلات سازمان صدا و سیما در مورد تخصصی کردن شبکهها و همچنین کم توجهی به امور کودک به خاطر سیاسی نبودن مورد بحث قرار گرفت و در قسمت دوم از اهمیت عملی کردن فرمایش رهبری در مورد آتش به اختیار و همچنین دور بودن حرف با عمل مدیران مربوط به امور کودکان سخن گفته شد، در قسمت سوم نیز اهمیت تعلیم درست در سنین کودکی و تاثیر مخرب برخی کارتونهای خارجی مورد بحث قرار گرفت. اینک قسمت چهارم و پایانی این نشست را از نظر مخاطبان میگذرانیم. در این قسمت راجع به اهمیت استفاده از هنرمندان برای توسعه صلح و همچنین نگاه سازنده مدیران برای ارتقاء فرهنگی کشور گفتگو شد.
تسنیم: فکر میکنید روندی که در حال حاظر وجود دارد برای خلق بِرَندهای جدید مناسب است؟
محمد علیپور: من فکر میکنم برای اینکه یک نفر بخواهد نوآوری انجام بدهد چندان انگیزه وجود ندارد. در بحث برندسازی بد نیست به این موضوع اشاره کنم که پخش منظم و دقیق یک برنامه در تلویزیون میتواند به برند شدن خیلی کمک کند. در حال حاضر هم تلویزیون دو سه برنامه پرمخاطب دارد که یکی از دلایل موفقیت آنها همین سر ساعت بودن پخششان است.
آقاجانزاده:پخش برنامه ما متاسفانه ساعت دقیقی نداشت. با اینکه خودمان تولیدکننده بودیم ساعت پخش را گم میکردیم. یک روز ساعت ۵:۳۰ و یک روز ۶:۴۵ پخش میشد.
تسنیم: آیا در سازمان صدا و سیما سیستمی وجود دارد تا برای گروههای کودک فکر سازی کند و نقشه راه معین سازد یا اینکه کاملاً این موضوع بر عهده گروه سازنده است؟
آقاجانزاده: ما دو گروه روانشناس داریم، یک نفر روانشناس گروه خودمان است و یک نفر هم مشاور محتوا است که این مسئله کمتر در تلویزیون اتفاق میافتد. روانشناس مشکلات روانشناسی کودک مانند خجالتی بودن و غیره را برای نویسنده شرح میدهد و نویسنده داستان آن را طراحی میکند. اگر دقت کنید موضوعات روانشناختی مطرح شده به صورت تیپ سازی در مجموعه نمود پیدا کردهاند. مثلاً شخصیت نانوا خجالتی است و یا یکی دیگر از شخصیتها ترسو است.
تسنیم: به نظر شما بزرگترین آفت مدیران فرهنگی چیست؟
آقاجانزاده: بزرگترین آفت همۀ مدیران فرهنگی و سیستم فرهنگی این است که گوش نمیدهند ولی همه سخنران هستند. مثلاً قرار نیست که وقتی مدیری به یک جلسه میآید تنها سخنران آن مجلس باشد، بلکه باید بیشتر شنونده دست اندرکاران آن حوزه باشد. اصلاً نمیفهمم چرا در جلساتِ بزرگ فرهنگی، اقتصادی و سیاسی هر مدیری را دعوت میکنند، باید در مورد همه چیز صحبت کند !
تسنیم: شما برای ساخت برنامه محله گل و بلبل حامی مالی داشتید، در این مورد بیشتر توضیح میدهید؟
آقاجانزاده: ما داریم کار خودمان را میکنیم. پول هر دو سری «محله گل و بلبل» را خودمان آوردیم. تلویزیون بودجهای برای این مجموعه نداد و همه هزینهها با حامی مالی تامین شد. ما یک کار فرهنگی که در شان تلویزیون باشد انجام دادیم که بیننده هم داشت و البته خرج چندانی هم روی دست تلویزیون نگذاشتیم. حتی تلویزیون با توجه به مخاطبان گسترده «محله گل و بلبل»، از آگهی های بازرگانی منافع مالی فراوانی داشته است. به همین خاطر بود که رئیس سازمان دستور داد به موقع به کارهای ما رسیدگی شود. ولی متاسفانه در عمل آن چیزی که ما انتظار داشتیم اتفاق نیفتاد. مثلاً با گذشت سه ماه از پایان کار، هنوز این مجموعه ارزیابی نشده است. مگر ارزیابی چقدر کار دارد؟ چرا ما را اینقدر معطل میکنید؟!
من دوست دارم اینجا به خبرگزاری شما هم یک انتقاد وارد کنم، چرا برای حوزه کودک و نوجوان هیچ خبرنگاری نمیگذارید که فرضاً پیگیر کتاب کودک باشد؟ از طرف دیگر به هر کسی اجازه ورود برای ساخت در حوزه کودک داده نمیشود. من یکبار به آقای رضا داد گفتم چرا شما وقتی میخواهید فیلمی در سینمای کودک بسازید فقط دنبال این هستید که سینماگران بیایند بسازند؟ یک دایره بسته ای ایجاد شده که به هر کارگردانی اجازه فیلم سازی داده نمیشود. من ۲۰ سال است که در تلویزیون کار کردم و دو سریال ۹۰ قسمتیِ نمایشی پربیننده داشتم. چرا من نباید اجازۀ تولید سینمایی داشته باشم ولی یک سرمایهدار و یک پولدار بتواند این کار را انجام دهد؟! یک پولدار دو بار که پول بگذارد دفعه سوم تهیه کننده میشود ولی من که ۲۰ سال است در تلویزیون کار کردم اگر بخواهم یک فیلم سینمایی کودک کار کنم به من اجازه نمیدهد، من فرهنگیترم یا او؟ بودجهای که من صرف دو سریال ۹۰ قسمتی کردم اندازۀ ۱۰ تا فیلم سینمایی است انگار ۱۰ فیلم سینمایی ساختم.
یک زمانی به این شکل نبود. مثلاً خانم طائرپور از کجا آمده؟ در گذشته تهیهکننده مجموعههایی مانند «خاله قورباغه» در تلویزیون بود، ولی توانست سینمایی هم بسازد. اینها دغدغه داشتند و فرهنگ را میشناختند و رشد هم کردند. ولی امروز گویی شرایط فرق کرده است!
من نمیتوانم با اوضاعی که در چرخه اکران در حال حاضر وجود دارد کار بسازم. اینجا خوب است سینمایی پر بازیگر «پیشونی سفید» که کار آقای سیدجواد هاشمی است را مثال بزنم. این فیلم با اینکه به نظر من کار ارزشمندی بود، در اکران بلایی به سرش آوردند تا نابود شد. در حالی«پیشونی سفید» پرتماشاگرترین سینمایی جشنواره کودک و نوجوان اصفهان بود.این سینمایی یک کار موزیکال و خوب بود که اگر اکران درستی به آن میدادند میتوانست در گیشه موفق باشد.
من از همین الان دغدغۀ اکران دارم که چه کسی کار من را تنظیم میکند؟ همانطور که میدانیدکار کودک به خاطر فرم فانتزیش سختتر است. من با چه تضمینی میتوانم در این راه سخت سرمایهگذاری و هزینه کنم؟ این سختیها حتی در نوع تعامل با گروه هم در زمان فیلمبرداری وجود دارد. فرضاً خیلی باید مواظب بود که در لوکیشن کلمه نامناسبی در حضور کودکان گفته نشود چه برسد به اینکه در محتوای فیلم عبارت نامناسبی به کاربرده شود.
تسنیم: شما دغدغه کودک دارید و این دغدغه به غیر از مجموعههای تلویزیونی در فعالیتهای دیگرتان هم مشاهده میشود. مثلاً سال ۸۹ شما یک جریان با هدف نوع دوستی به راه انداختید که هنوز بازتابهای آن وجود دارد. در مورد علتهای بوجود آمدن این جریان کمی توضیح دهید.
فرضیایی: این ابتکار برای آقای حبیب احمدزاده بود. موضوع استفاده از افرادی است که پتانسیل بالایی برای تاثیرگذاری دارند.عمو پورنگ در قاب تلویزیون این مشخصه را دارد. خوشبختانه پل ارتباطی من با قلبها برقرار شده است و میتوان از این موضوع برای کارهای مثبت استفاده کرد. در این قضیه نیز آدمهای خوب مانند حبیب احمدزاده آمدند و خالق این طرح بودند. علت درخواست همکاری وی از ما این بود که عمو پورنگ نمادی از حضور بچهها است. در حقیقت از یک عنصر جریانساز یا تاثیرگذار مانند عمو پورنگ استفاده شد تا حلقه اتصالی برای بچه های ایرانی و عراقی باشد.
در گذشته از اینگونه برنامهها بیشتر داشتیم. ما عمو پورنگ را محدود به تهران نکردیم، چندین مورد در خارج از تهران و مناطقی مانند اهواز، سوسنگرد برنامه های اینچنینی به اجرا درآوردیم. گویی آن زمان جایگاهها و استفاده از افراد درست بود. همه چیز تعریف داشت و حتی گروه کودک شبکه یک ابهت داشت.
این موضوعات باعث شد تا من در عرصۀ فضای مجازی و جاهای دیگر هم به این باور برسم که عمو پورنگ باید تاثیر مثبت و درازمدت در آینده داشته باشد. اما سوال اینجا است که آیا مسئولین هم به استفاده از این عنصر اثر گذار فکر کردهاند؟ چرا هنرمندانی که این قدرت اثر گذاری را دارند به راحتی رها میشوند؟ برنامههای ما تاثیرگذار است، اگر اینچنین نبود مخاطب آن را نگاه نمیکرد.
بر همین اساس من فکر میکنم آدمهای تاثیرگذار باید تعریفی داشته باشند و برایشان برنامهریزی شود. چند وقت پیش نزد معاونت سیما بودیم. آقای میرباقری گفت اگر چنین آدمی را آن طرف مرز داشتند از این پتانسیل چه استفادههایی که نمیکردند؟
تعریف موضوعاتی مانند همیاری، دوستی و نوعدوستی در همه جای دنیا یکسان است و همچنین کودکان نیز در همه جا معصوم و دوستداشتنی هستند.در برنامه سال ۸۹ ما میخواستیم با دنیای پاک و ساده و بدون جنگ کودکان، صلح و دوستی را ترویج کنیم. چه اشکالی دارد از عمو پورنگ استفاده شود؟ باید به موضوع استفاده از چهره ها برای اهداف مثبت گسترده تر نگاه کنیم. من چند وقت پیش کشور فندلاند بودم. آنجا خانمی ۲۴ ساله با یک حجاب خیلی خوب، من را دید و گفت وقتی هشت سالش بوده در مسابقه تلفنی برنامه پورنگ شرکت کرده است. این خانوم همچنین از من تشکر کرد و گفت: شما به من یاد دادید همیشه دست مادرم را ببوسم و در زندگی صداقت داشته باشم. آن تفکر و این تاثیرگذاری در آن سوی دنیا برای من جالب بود.
احمد علیپور:در گذشته احساس میکردیم کارمان دیده میشود. مثلاً در سالگرد حادثه بم ما به آنجا رفتیم. یک ورزشگاهی در آن شهر وجود داشت و با وجود کمبود امکانات در آن شرایط، پر از جمعیت شد. تصور کنید بعد از سالگرد یک فاجعه ما به آنجا رفته بودیم تا شعر بخوانیم و جمعیت را شاد کنیم. اکثر بچههای حاضر در آن جمعیت پدر، مادر یا دیگر عزیزانشان را از دست داده بودند و از این جهت داغدار بودند. میتوانم به جرات بگویم که اولین گروهی که به آن شهر رفت و پیام آور امید، شادی و زندگی شد گروه ما بود. تمام مقامات آن شهر میگفتند این اولین بار است که کسی آمد و اینچنین از او استقبال شد. چرا که تا قبل از رفتن ما در شهر بم مدام عزاداری بود. ولی ما با این نگاه فرهنگی به آنجا رفتیم تا روحیۀ بچهها را تقویت کنیم. متاسفانه این جریانها چون سیستماتیک نیست برنامۀ مشخصی ندارند تنها به صورت جرقههای کوچک خودش را نشان میدهد.
آقاجانزاده: ما حتی رکورددار بزرگترین جشن خیابانی ایران هستیم. چند سال پیش در میدان نقش جهان اصفهان جشنی بزرگ با محوریت عمو پورنگ برپا کردیم. یا در تهران در روز عید فطر و نیمه شعبان یک میلیون و دویست هزار نفر در میدان آزادی جمع شدند. یادم هست سردار طلایی که فرمانده انتظامی وقت تهران بود گفت: ما تا به حال چنین جشنهایی نداشتیم.
راجع به اینگونه برنامه ها به نظر میرسد مسئولین هم دیگر حال ندارند. در جشنواره کودک اصفهان از ما تقاضا کردند یک جشن بزرگ در سالن ۲۵ هزار نفری برگزار کنیم ولی در آخرین لحظه گفتند به خاطر بحث امنیتی پیش آمده در تهران، مجبوریم برنامه را کنسل کنیم و بنابراین جشنی هم برگزار نشد.
این جشنها در سالم سازی محیط زندگی تاثیر بسیار زیادی دارد. مثلاً در سوسنگرد جشنی به مناسبت آزادسازی این شهر گرفتیم.مسئولان عالی رتبه آن شهر بعدها به ما گفتند پس از این جشن فرمانده سپاه سوسنگرد محبوبترین شخص شهر شد.
- 13
- 3











































