پنجشنبه ۲۹ شهریور ۱۴۰۳
۱۶:۳۵ - ۲۳ خرداد ۱۳۹۸ کد خبر: ۹۸۰۳۰۶۱۷۹
موسیقی

گفت‌وگو با «یوشیفوسا سِکی»، ایران‌شناس ژاپنی به انگیزه کسب بیست‌وششمین جایزه دکتر محمود افشار یزدی

مفتونِ فرهنگِ ایرانی؛ از سه‌تار تا مُرَقَّع

یوشیفوسا سِکی,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,موسیقی

چند ایران‌شناس ژاپنی و اصلاً خارجی را می‌توان سراغ گرفت که موسیقی ایرانی را خوب بداند و حتی خوب بنوازد. او اما چنین است؛ در دانشگاه تهران، موسیقی خوانده و سه‌تارِ ایرانی را آنچنان که باید و شاید می‌نوازد. جز این البته، بیش از نیم قرن می‌شود که ذهن و زبان و ضمیرش با زبان فارسی و فرهنگ ایران گره خورده است، از آن گره‌های کور که گسستی به آن راه نیست و مضاف بر این، آثار هنری ایرانی چون مرقعات را هم نیک می‌شناسد و هر آنچه نظر می‌دهد صائب است. و این همه در وجود «یوشیفوسا سکی»(Yoshifusa Seki) جمع است که ۲۱ نوامبر سال گذشته میلادی، ۷۰ ساله شد و حالا قرار است، عصر فردا(جمعه ۲۴ خرداد)، بیست‌وششمین جایزه تاریخی و ادبی دکتر محمود افشار یزدی، به پاس ۵۲ سال همت و حمیتش برای زبان فارسی و وحدت ملی ایران، در کانون زبان پارسی واقع در باغ موقوفات دکتر محمود افشار یزدی به او اهدا شود. جایزه‌ای که پیش‌تر و در سالیان گذشته به ایران شناسان خارجی چون: ریچارد فرای، ژیلبر لازار و هانری دوفوشه نیز اهدا شده است. گفتنی است که سکی با استاد ایرج افشار، دوستی چهل ساله داشت و حالا در این مجلس جایش خالی خواهد بود. گفت‌و‌گوی «ایران» با این ایران شناس ژاپنی را می‌خوانید.

آقای سکی! در مرور زندگی ایران‌شناسان، همیشه، جرقه آشنایی آنها با نام ایران و فرهنگ و مردم آن مهم‌ترین اتفاق بوده است. شما چگونه با ایران آشنا شدید؟

شاید برایتان جالب باشد بدانید من تا پیش از ورود به دانشگاه، هیچ شناختی از ایران نداشتم و چون علوم انسانی را بیشتر از رشته‌های مهندسی و پزشکی دوست داشتم، به سراغ رشته خاورشناسی رفتم، یعنی خیلی اتفاقی و آشنایی‌ام با زبان فارسی، از آن هم اتفاقی‌تر بود؛ ما باید در همان سال اول، یکی از زبان‌های آسیایی یعنی فارسی، عربی، هندی و چینی را انتخاب می‌کردیم. چینی را دوست نداشتم. شهر ما یعنی هیتاچی(Hitachi) صنعتی بود و هندی‌ها برای آنکه دوره ببینند، زیاد به آنجا می‌آمدند.

در همان بچگی شنیده بودم هندی‌ها که خرید می‌کردند چانه می‌زدند و این در ژاپن مرسوم نبود و البته نمی‌دانستنم ایرانی‌ها هم چانه می‌زنند. به همین دلیل، هندی را هم دوست نداشتم. نام عربی را به‌خاطر هزارویک شب شنیده بودم، اما حتی نام زبان فارسی را هم نشنیده بودم و حتی نمی‌دانستم پرشیا همان ایران است. و میان این دو، شاید احمقانه به‌نظر برسد اما، تنها به سبب آنکه که آهنگ کلمه فارسی دلنشین بود، انتخابش کردم. اما بعداً فهمیدم یکی از شیرین‌ترین زبان‌های دنیا است. حتی فکر می‌کردم چون خاورمیانه است، زمستان ندارد و نمی‌دانستم که زمستان‌های ایران از ژاپن سردتر است. و حالا بیش از ۵۰ سال است که عمرم با ایران گره خورده است. اما در همین اثنا، به‌طور اتفاقی به مجموعه‌ای از صفحات موسیقی خاورمیانه ازجمله صفحه موسیقی ایرانی برخوردم و وقتی آن صفحه موسیقی ایرانی که سه‌تارِ احمد عبادی بود را گوش کردم، حس کردم با دیگر ملل قابل مقایسه نیست و با خود گفتم، کاش بتوانم روزی به ایران بروم و سه‌تار یاد بگیرم.

فارسی را چگونه آموختید؟

ابتدا با دستور زبان فارسی آن لمبتون که البته به انگلیسی بود و بعد در سال دوم نثر ساده شروع شد و برخی کتاب‌های درسی ایران را خواندیم.

چند نفر در آن زمان، فارسی می‌خواندند؟

درآن زمان حدود ۵۰ دانشجو رشته خاورشناسی می‌خواندند که ۱۲ نفر آنها فارسی را انتخاب کردند که تنها من ادامه دادم.

آموختن خط و زبان فارسی برایتان دشوار نبود؟

البته، خیلی سخت بود. کلاس فارسی برایم شیرین بود اما خواندن و نوشتن خط فارسی واقعاً برایم سخت بود اما من خسته و ناامید نشدم.

لیسانس را در چه سالی به پایان رساندید؟

من درسم را در سال ۱۹۶۷ آغاز کردم اما سه سال بعد، استادم به من پیشنهاد داد در طرح مبادله دانشجویی می‌توانم به ایران بروم. بسیار استقبال کردم و دعوتنامه از دانشگاه پهلوی شیراز رسید و در دسامبر همان سال به ایران آمدم. اما در آنجا نماندم چون گفتند اینجا به انگلیسی درس داده می‌شود و تو چون نه فارسی می‌دانی، نه انگلیسی، بهتر است به دانشگاه تهران بروی و من یک ماه بعد به آنجا رفتم. قاعدتاً باید در دانشگاه تهران، مانند دیگر خارجی‌ها، زبان فارسی می‌آموختم اما من تغییر رشته دادم و تقاضایم برای رشته موسیقی را مطرح کردم.

به‌همان دلیل که شیفته سه‌‌تار شده بودید؟

بله و البته من در ژاپن گیتار کلاسیک می‌زدم و دوست داشتم گیتاریست شوم. پس موسیقی در وجودم بود و ضمناً ادبیات دوست نداشتم. ایران یکی از زادگاه‎‌های ساز در جهان است و حتی گفته می‌شود بعضی سازهای قدیم ژاپن از ایران آمده است. در نتیجه من از ترم دوم سال تحصیلی ۱۳۵۰، رسماً دانشجوی موسیقی دانشکده هنرهای زیبا دانشگاه تهران شدم. درباره آینده هیچ فکر نکرده بودم و چندان برایم مهم نبود. علاقه داشتم در ایران سه‌ تار یاد بگیرم و برایم این تغییر رشته جذاب بود. چند نفر مانند من پیدا می‌کنید؟!

برای ایرانی‌ها عجیب نبود؟

حتماً عجیب بود اما همه دوستان ایرانی‌ام به من کمک می‌کردند. آن زمان که من وارد دانشگاه تهران شدم، دوره طلایی رشته موسیقی بود و بهترین استادان و نوازندگان بعدی در آن دوره رشد کردند. داریوش طلایی هم‌دوره من بود و خیلی کمکم می‌کرد. بالاتری‌های من محمدرضا لطفی و حسین علیزاده بودند. اگر اشتباه نکنم سال بعد از من علی‌اکبر شکارچی و عطا جنگوک آمد و دو سال دیرتر پشنگ کامکار و پرویز مشکاتیان.

آن موقع رشته موسیقی فقط لیسانس داشت اما نمی‌خواستم فارغ‌التحصیل شوم و بروم، می‌خواستم باز هم دانشجو باشم و استفاده کنم. همه واحدها را هم گذرانده بودم اما پایان‌نامه را ننوشته بودم. گذراندن واحدها سخت نبود ولی ادبیات فارسی اجباری دشوار بود. سر بقیه کلاس‌ها می‌رفتم حتی اگر واحد نداشتم. زمانی که نورعلی خان برومند زنده بود، در کلاسش می‌‍نشستم و ردیفی که قبلاً زده بود را دوباره می‌زدم و دوست داشتم با او حرف بزنم. روزی از دبیرخانه دانشگاه گفتند اگر فارغ‌التحصیل نشوی، اخراج خواهی شد. دوره لیسانس شش سال بود و من درنهایت در هفت سال تمام کردم و پایان‌نامه‌ام را نوشتم.

موضوع پایان‌نامه چه بود؟

 شرح باب ثانی مقاصدالالحان اثر عبدالقادر مراغه‌ای. من استعدادی در اجرای موسیقی ندارم و خودم که سه‌تار می‌زدم و گوش می‌کردم حس می‌کردم چقدر بد است. در موسیقی همه اخلاق و شخصیت نوازنده معلوم می‌شود. از قبل اما به متون قدیم علاقه داشتم و تصمیم گرفتم به جای سه‌تار روی همین موضوع با راهنمایی دکتر مهدی برکشلی کار کنم. فهم آن در ابتدا برایم سخت ولی به مرور فهمیدم و توانستم آن را به نثر امروزی ساده درآورم، جمله به جمله شرح نوشتم. برکشلی می‌دانست که دوست ندارم به ژاپن برگردم و می‌‎خواهم اینجا بمانم و روی موسیقی کار کنم و سه‌تار را هم بیشتر یاد بگیرم، پیشنهاد داد به انستیتوی تحقیقات موسیقی‌شناسی فرهنگستان ادب و هنر بروم که در بلوار کشاورزِ فعلی بود که خودش مدیر آنجا بود.

پس در این زمان هنوز انقلاب نشده بود.

خیر، سال ۱۳۵۶ بود. البته اتفاقاتی در حال وقوع بود و حتی حوادث قم و تبریز رخ داده بود.

یعنی شما در قلب انقلاب ایران بودید.

بله و بواقع قدرت مردم را شناختم چون مردم ایران نمی‌خواستند مقابل امریکایی‎‌ها سر خم کنند. در ژاپن هیچ وقت انقلاب نشده است و می‌خواهم بگویم حتی انقلاب مِیجی هم، انقلاب نبود.

وقتی بازگشتید، به چه فعالیتی مشغول شدید؟

در کتابخانه شرق‌شناسی که معتبرترین کتابخانه شرق‌شناسی ژاپن و یک نهاد مستقل است، طی یک سال، کتاب‌های فارسی را فهرست کردم. سپس، به تدریس زبان فارسی در دانشگاه توکایی(Tokai University) که درس خوانده بودم، مشغول شدم که تا سال ۲۰۱۶ ادامه داشت و خود را یک سال پیش از موعد بازنشسته کردم.

شما حدود یک سالی هست که در ایران حضور دارید. از موضوع فعالیت پژوهشی که سرگرم آن هستید، بگویید.

من چون به «مُرَقَّع» علاقه دارم و کار می‌کنم، روی مرقعات دانشگاه تهران کار می‌کنم تا در نهایت فهرستی از آن آماده کنم.

شاید بد نباشد، توضیح مختصری هم درباره مرقع بدهید.

مُرَقَّع که در متون قدیم توضیح داده شده، قطعات خوشنویسی یا نقاشی بودند که در ۴۰۰ سال پیش به صورتی نفیس جمع‌آوری می‌کردند. در گذشته در این سرزمین برای نگهداری آثار هنری مانند خوشنویسی و نقاشی وسیله‌ای نداشتند و مرسوم هم نبود. درصورتی‌که اروپایی‌ها آنها را در قاب می‌گذاشتند یا چینی‌ها و به تبع آن ژاپنی‌ها طوماری روی پارچه نفیس درست می‌کردند و آثار را به آن الصاق می‌کردند. حدود ۴۰۰ سال پیش، در اوایل دوره تیموری بود که اولین بار همه آثار خوشنویسی و نقاشی را حتی اگر مچاله و خراب شده بود، روی کاغذ سالم الصاق می‌کردند بعد آنها را پس از جمع‌آوری، مانند کتاب صحافی کرده، همان موقع مرمت می‌کردند و روی کاغذ دیگری می‌چسباندند و وقتی به اندازه کافی جمع می‌شد، تجلید صورت می‌گرفت.

حمیدرضا محمدی

  • 11
  • 1
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش