دوشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
۱۷:۴۳ - ۱۳ آذر ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۹۰۳۴۷۲
تئاتر شهر

پرویز ممنون:

در اروپا هنر هم مثل نان سوبسید دارد / افسانه و اسطوره را نمی‌شود روی صحنه تئاتر آورد

پرویز ممنون,اخبار تئاتر,خبرهای تئاتر,تئاتر
پرویز ممنون گفت: اگر در ایران به نان سوبسید می‌دهند، در کشورهای اروپایی به هنر هم سوبسید می‌دهند و ارزش والایی برایش قائل هستند.

به گزارش هنرآنلاین: پرویز ممنون از چهره‌ای شناخته شده هنرهای نمایش است که شاگردان بسیاری را در کشور آموزش داده است. او در سال‌های گذشته بیشتر خارج از کشور اقامت داشته است و طی این سال‌ها تنها برگزاری دو ورک‌شاپ در اهواز و بوشهر و اجرای نقل "شیرین و فرهاد" از جمله فعالیت‌های او در زمینه هنر نمایش در ایران بوده است. از این استاد پیشکسوت هنر نمایش به تازگی کتابی با عنوان "تاریخ تئاتر اصفهان" از سوی موسسه توسعه هنرهای معاصر به چاپ رسیده است که یکشنبه ۵ آذر ماه از این اثر در مجموعه تئاترشهر رونمایی شد. به بهانه حضور پرویز ممنون در ایران و رونمایی از این کتاب با وی گپ و گفتی داشتیم که در ادامه می‌خوانیم:

 

شما کتابی درباره نمایش‌های سنتی در اصفهان نوشته‌اید که نشان از علاقه‌تان به ایران و فرهنگ مردم کشورتان دارد. علیرغم این‌ همه تعلق خاطر به ایران، چرا برای کار کردن به کشورتان باز نمی‌گردید؟

من در زندگی‌ام چند بار جابجا شدم و به کشورهای مختلف مهاجرت کردم. چند سالی است که در حال نگارش کتاب خاطراتم هستم که اگر آن کتاب منتشر شود و شما آن را بخوانید، متوجه می‌شوید که در زندگی‌ام دائماً در حال آمد و رفت بوده‌ام. در یک مقطعی بنیان زندگی‌ام را درست کردم که مدتی بعد این بنیان فرو ریخت و مجبور شدم دوباره از نو شروع کنم. الان دیگر سنم اجازه نمی‌دهد مثل گذشته مهاجرت کنم و به مکان‌های مختلف بروم. ۳۶ سال است که در خارج از ایران زندگی می‌کنم و ۲۵ سال است که در عرصه تئاتر فعالیت دارم. یک گروه کوچک در وین اتریش دارم که اجراهای مختلفی را روی صحنه می‌بریم و این اجراها هم تماشاگرهای مختص به خودش را دارد. در ایران مشکلاتی برای کار کردن وجود دارد که باعث می‌شود نتوانم این‌جا کار کنم. یک دوستی می‌گفت کار کردن در تئاتر ایران مثل حرکت یک لوکوموتیو بر روی ریلی است که هر لحظه ممکن است بزند به خاک. من شخصاً نمی‌توانم در ایران کار کنم چون کار مفید در این‌جا ممکن است به حاشیه برود. کار کردن در وین برایم راحت‌تر است ولی گاهی اوقات به ایران می‌آیم و اگر آدم فرهنگ‌پروری سر کار باشد و به کار کردن من علاقه‌ نشان بدهد، برای هموطنانم کار می‌کنم. همیشه برای کار کردن آماده‌ام ولی شرایط طوری نیست که بتوانم به این‌جا بیایم و دائماً در ایران حضور داشته باشم.

 

 

کتاب "تاریخ تئاتر اصفهان- نمایش‌های سنتی" را چطور در ایران چاپ کردید؟

برای این کار آدم‌هایی نظیر آقای علی مرادخانی و آقای مرتضی کاظمی علاقه‌ نشان دادند و ایشان به بنده گفتند که شناسنامه تئاتر اصفهان در دستان شماست و حیف است اگر حاصل ۵۰ سال تحقیق و جمع‌آوری اسناد در زمینه تئاتر اصفهان را تبدیل به کتاب نکنید. گفتم وقت انجام دادن اموری اداری برای نشر کتاب را ندارم ولی ایشان گفتند که لازم نیست کاری انجام بدهید، شما کتاب را بنویسید و ما چاپش می‌کنیم. اینطور بود که کتاب "تاریخ تئاتر اصفهان- نمایش‌های سنتی" رونمایی و منتشر شد. 

 

چه چیزی باعث شد که تصمیم بگیرید درباره نمایش‌های سنتی در اصفهان تحقیق کنید و کتابی در زمینه تاریخچه این نمایش‌ها بنویسید؟

من یک اصفهانی هستم و به شهر خودم و شهری که مادرم در آن‌جا زندگی کرده است تعلق خاطر زیادی دارم. اصفهان جایی است که سلامت روحی‌ام را در آن به دست می‌آورم. از این‌که در اصفهان سوار اتوبوس شوم و با مردم به زبان اصفهانی حرف بزنم بسیار لذت می‌برم. من در اصفهان بزرگ شده‌ام و این شهر مرا به یاد دوران بچگی و پدر و مادرم می‌اندازد. به همین خاطر کتاب "تاریخ تئاتر اصفهان- نمایش‌های سنتی" را هم با عشق فراوان نوشتم.

 

فقط یک بار در سال ۱۳۷۸ در اصفهان کار کردم که آن هم به دوره معاونت آقای مهندس کاظمی در وزارت فرهنگ و ارشاد بر می‌گردد. نقالی "شیرین و فرهاد" را حدود ۲۰۰ مرتبه در کشورهای اروپایی از جمله آلمان، اتریش و سوئیس اجرا کرده بودم و حالا می‌خواستم آن را برای مردم کشور خودم روی صحنه ببرم. معمولاً این نقالی را با حضور ۴ نفر اجرا می‌کردم اما چون خانم‌ها در ایران نمی‌توانند بخوانند، آن را در تهران به صورت دو نفره با حضور استاد جعفری اجرا کردم. استاد جعفری همراه با من روایت‌خوانی می‌کرد و ضمناً آواز می‌خواند و دوتار هم می‌نواخت. مدتی بعد تلاش کردم همان اجرا را در اصفهان روی صحنه ببرم. ولی آنقدر دست‌انداز سر راه‌مان گذاشتند که از خیرش گذشتیم.

 

مدتی بعد در اداره فرهنگ اتریش سخنرانی داشتم که خانمی آمد و گفت من آزیتا حاجیان هستم و سال‌ها قبل به همراه همسرم و خانم گلاب آدینه شاگرد شما بوده‌ام. ایشان گفت چرا نمی‌آیید با شاگردهای قدیمی خودتان یک تئاتر در ایران اجرا کنید؟ من هم یک سری توضیحات به ایشان دادم که بعد خانم حاجیان گفت شرایط تئاتر ایران بهتر شده و شما می‌توانید با آقای حسین پاکدل صحبت کنید تا مراتب اجرای یک تئاتر را برای‌تان فراهم کند. فردای آن روز قراری با آقای پاکدل گذاشته شد که آقای مهندس کاظمی هم آن‌جا بودند. یک سری صحبت‌ها انجام دادیم و در نهایت مهندس کاظمی دستور دادند بودجه و مراتب برگزاری "شب‌های نقل در اصفهان" فراهم شود. من هم از مرشد ولی‌الله ترابی دعوت کردم و ایشان داستان "بیژن و منیژه" را نقل سنتی کرد. بعد از آن‌که اجرای‌مان در اصفهان موفق از آب در آمد، با آقای کاظمی صحبت کردیم که اگر امکانش وجود دارد شرایط برگزاری فستیوال نقالی در اصفهان را فراهم کنند چون اصفهان کعبه نقل در جهان است و نقالی از قرون ۱۶-۱۷ میلادی در آن رواج دارد. آقای مرتضی کاظمی با پیشنهاد ما موافقت کردند و ما طی ۸ شب در کاخ هشت بهشت اصفهان، جشنواره نقالی و قصه‌خوانی را برگزار کردیم. همان موقع هم گفتیم که دوست داریم همه آن کسانی که به روضه می‌روند به دیدن اجراهای ما بیایند نه فقط طرفداران تئاتر روشنفکری. به همین خاطر تماشاگران زیادی از قشرهای مختلف جامعه اعم از دانشجو، استاد، کسبه و... به دیدن اجراهای‌مان آمدند و شور عجیبی را در هشت بهشت ایجاد کردند. سال بعد خواستیم این جشنواره را دوباره برگزار کنیم که شخص دیگری جایگزین مهندس کاظمی در معاونت امور هنری وزارت ارشاد شده بود و نزدیکان ایشان به ما گفتند بودجه برگزاری این جشنواره را نداریم و ما هم دیگر نتوانستیم آن را کار کنیم.

 

در سال ۸۷ در شهرهای اهواز و بوشهر یک سری کارگاه‌های آموزشی برگزار کردید. چطور شد که تصمیم گرفتید در آن شهرها ورک‌شاپ برگزار کنید و خروجی آن‌ها چه بود؟

واقعیت این است که من دوست داشتم در اصفهان ورک‌شاپ برگزار کنم چون هر وقت که به اصفهان می‌روم، جوانان علاقه‌مند را می‌بینم و یاد سنین نوجوانی خودم می‌افتم که چقدر تشنه یاد گرفتن بودم. خوب به خاطر دارم که در سن ۱۶ سالگی پدرم با رئیس رادیو اصفهان آشنا بود و همین آشنایی باعث شد به رادیو اصفهان بروم و برای جوانان ادبیات بخوانم. آن موقع آقای هوشنگ مستوفی در رادیو تهران بسیار زیبا دکلمه می‌کرد و من سعی می‌کردم مثل ایشان دکلمه کنم. جامعه هم دکلمه تقلیدی مرا می‌پسندید چون آن موقع بیشتر جوان‌ها کارهای تقلیدی انجام می‌دادند. به هر حال همین که روزی خودم هم وضعیتی مشابه جوانان فعلی را داشتم باعث شده بود که علاقه‌مند به برگزاری ورک‌شاپ شوم. خیلی دلم می‌خواست این کار را در اصفهان انجام بدهم که گویا این درد دل من به گوش آقای پارسایی، مدیر وقت مرکز هنرهای نمایشی رسیده بود و ایشان هم از این کار استقبال کرد. آقای پارسایی به من گفت شما می‌توانید در همه شهرهای کشور یک هفته ورک‌شاپ برگزار کنید. من گفتم وقت این کار را ندارم و فقط می‌توانم در چند شهر خاص ورک‌شاپ برگزار کنم. به همین خاطر حدود ۲- ۳ هفته در اهواز و بوشهر به برگزاری کارگاه‌های آموزشی پرداختم که تأثیر خیلی خوبی داشت و به ویژه در بوشهر با بازخوردهای خوبی همراه شد.

 

با توجه به این‌که هرازچندگاهی به ایران می‌آیید و احتمالاً نمایش‌هایی را در سطح کشور دیده‌اید و یا در وین به تماشای نمایش‌های ایرانی نشسته‌اید، ارزیابی‌تان از وضعیت تئاتر ایران در مقایسه با تئاتر جهانی چطور است؟

من وقتی به ایران می‌آیم، مستقیماً به اصفهان می‌روم و چون در اصفهان هم تئاتر به خصوصی وجود ندارد، نمی‌توانم مقایسه‌ای بین تئاتر ایران با تئاتر جهانی انجام بدهم. در اصفهان سه بخش مهم شامل شهرداری، اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی و حوزه هنری عهده‌دار برگزاری تئاتر استان هستند که انتظار می‌رود این‌ها رقابت بسیار خوبی برای برگزاری تئاتر در سطح استان داشته باشند. اخیراً شهرداری از دو نهاد دیگر فعال‌تر عمل کرده است. در مورد تئاتر تهران هم از آقای ثابت کسایی شنیده‌ام که در سال‌های اخیر شمار تئاترهای تهران بالا رفته و هر شب بالای صد نمایش در سطح شهر تهران اجرا می‌شود. با این حال چون در ایران تئاتر نمی‌بینم، طبیعتاً نمی‌توانم وضعیت تئاتر در کشور را ارزیابی کنم. در وین هم کمتر نمایش‌های ایرانی را می‌بینم و معمولاً زمانی یک تئاتر را می‌بینم که از طرف فستیوال برگزارکننده آن نمایش از من دعوت شود چون معمولاً نمایش‌های ایرانی که در اروپا اجرا می‌شود در قالب فستیوال‌ها جای می‌گیرند. سینمای ایران را بیشتر از تئاتر آن دنبال می‌کنم و بابت سینمای ایران خوشحالم چون در این سال‌ها نام آن در جایگاه بالایی قرار دارد.

 

 

صحبت‌های زیادی در مورد برخورد دولت‌های اروپایی با تئاتر مطرح می‌شود و خیلی‌ها از حمایت‌های دولتی و اختصاص سوبسید به گروه‌های نمایشی در اروپا صحبت می‌کنند. به عنوان یکی از فعالان با تجربه در تئاتر اروپا و به ویژه وین، میزان حمایت‌های دولتی از تئاتر در اروپا را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

تئاتر در کشورهای اروپایی و به ویژه کشورهای آلمانی زبان، نقش و مرتبه دیگری دارد. اگر در ایران به نان سوبسید می‌دهند، در آن‌جا به هنر هم سوبسید می‌دهند و ارزش والایی برایش قائل هستند. البته اینطور هم نیست که هر کسی به دولت مراجعه کند و درخواست سوبسید کند با استقبال گرم دولت همراه شود، بلکه سوبسید تئاتر معمولاً بنابر مرتبه‌ای که نمایش‌ها دارند به گروه‌های تئاتری اختصاص پیدا می‌کند. تا ۲- ۳ سال پیش ۱۵۶ گروه تئاتری در وین مشغول فعالیت بودند که همه آن‌ها تقاضای سوبسید می‌کردند ولی در جلسه‌ای که با حضور نمایندگان حوزه تئاتر برگزار می‌شد، بودجه‌ای که دولت برای تئاتر در نظر گرفته شده بود، بر اساس موقعیت، جنس نمایش، بازتاب آن و مسائل دیگر به گروه‌ها تخصیص داده می‌شد. برخی از گروه‌ها از سوبسید بیشتری برخوردار می‌شدند و به برخی دیگر سوبسیدی تعلق نمی‌گیرد. نکته‌ای که وجود دارد این است که اگر شما سوبسید گرفتید و به مرور نشان دادید که زندگی‌تان از طریق تئاتر می‌گذرد، دیگر تقریباً هر سال سوبسید می‌گیرید. من ۷ سال بود که سوبسید نگرفته بودم ولی بعد از آن هر سال مرتباً برای خودم و گروهم سوبسید می‌گیرم.

 

عنوان گروه‌تان چیست و اعضای آن را هنرمندان چه کشورهایی تشکیل می‌دهند؟

نام گروه "پارناس" است. هنرمندانی که با گروه همکاری دارند هم اهل مناطق مختلف دنیا هستند و در میان آن‌ها شرقی و غربی و ایرانی و عرب هم وجود دارد. البته گروه "پارناس" یک گروه تئاتری منسجم نیست چون ۲- ۳ نفر آن ثابت هستند و بقیه تغییر می‌کنند. یک خانم خواننده به نام زهره جویا با من همکاری می‌کند که خواننده اپرا است ولی اپرایی نمی‌خواند. ایشان گاهی روایت‌خوانی می‌کند. یک هنرمند مرد هم با من همکاری می‌کرد که در خیلی از اجراهایم حضور داشت. پدر ایشان اهل مکزیک و مادرش ایرانی بود. ایشان هم مثل من هم به زبان فارسی و هم به زبان آلمانی تسلط داشت. من آلمانی را هم مثل فارسی به خوبی حرف می‌زنم. مدرک فن بیان آلمانی دارم و مترجم زبان آلمانی هستم.

 

پرویز ممنون,اخبار تئاتر,خبرهای تئاتر,تئاتر

چه اجراهایی را همراه با گروه‌تان روی صحنه برده‌اید؟

یکی از اجراهای مهم ما اجرای برنامه "درویش رقصنده" در فستیوال "سلام به شرق" در وین بوده است. برنامه "درویش رقصنده" روایت داستان مولانا با شمس به همراه قصه‌هایی از مثنوی مولوی است. فستیوال "سلام به شرق" برای اجرای این برنامه از یک گروه بزرگ رقص سماع و ۸ موزیسین اهل ترکیه دعوت به عمل آورد که در یک سالن بزرگ بنوازند و برقصند و من داستان مولانا و شمس را روایت کنم. علاوه‌بر آن، اجراهای متعددی با عاشیق‌های ترک دارم. یک عاشیق ترک روی صحنه می‌رود و شروع به نواختن می‌کند و یک رقصنده سماع که یک دکتر روان‌کاو اتریشی است، در میان تماشاگران می‌نشیند و به یک‌باره بر می‌خیزد و در همان‌جا شروع به چرخیدن می‌کنم. من هم به طور همزمان غزل "زهی عشق زهی عشق که ما راست خدایا" را می‌خوانم. یکی دیگر از اجراهای ما، اجرای داستان‌های هزار و یک شب است. من این داستان‌ها را گاهی اوقات به تنهایی و با دو پیانوی بزرگ و گاهی با ارکستر سمفونیک وین در تالارهای دو هزار نفره اجرا می‌کنم. داستان شهرزاد قصه‌گو را همراه با موسیقی "شهرزاد" نیکولای ریمسکی کورساکف روایت می‌کنم که برای مخاطب جالب و شنیدنی است. خیلی خوب به یاد دارم که سال‌ها پیش قصه شهرزاد را با همین موسیقی کورساکف در رادیو به صورت یک نمایش در می‌آوردند و سولوی ویولن آن همه ما را به سمت رادیو می‌کشاند.

 

وضعیت اقتصاد در تئاتر اروپا چگونه است و تئاتر می‌تواند منبع مناسبی برای ارتزاق هنرمندان باشد؟

من با درآمد ۴۰ شب اجرا در طول یک سال و همچنین سوبسیدی که برای اجرای آن نمایش می‌گیرم، می‌توانم یک سال از عمرم را بگذرانم ولی در کنار آن یک کتاب گویا منتشر کرده‌ام که بخش زیادی از درآمد زندگی‌ام از طریق فروش آن تأمین می‌شود. ۸ داستان را در یک سی‌دی جمع‌آوری کرده‌ام که در اتریش به آن "کتاب گویا" می‌گویند. شما با مراجعه به وب‌سایت شخصی من با نشانی parvismamnun.at می‌توانید به این کتاب دسترسی پیدا کنید. این کتاب گویا را در اتوبوس برای توریست‌های آلمانی، اتریشی و سوئیسی پخش می‌کنم که خیلی خوش‌شان می‌آید و سی‌دی را سفارش می‌دهند. نامه‌هایی که برایم می‌نویسند هم خیلی زیبا است. در نامه‌های‌شان بدون استثناء از ملت ایران تعریف می‌کنند و می‌گویند ایرانی‌ها مهمان‌نواز و مهربان هستند و دوباره می‌خواهند به ایران سفر کنند.

 

تاکنون برای اجرا به جشنواره بین‌المللی تئاتر فجر دعوت شده‌اید؟

خیر. اجراهای من مناسب جشنواره فجر نیست چون من کارم تئاتر روایتی است و این با اجراهای جشنواره فجر فاصله دارد. من چون در کشوری زندگی می‌کردم که در آن نقالی رواج داشت و پای نقل‌های زیادی نشسته بودم، به کار با قصه، افسانه و حماسه‌های عاشقانه روی آوردم. شاید اگر هنرپیشه‌های زیادی داشتم و امکانات مختلف و همینطور تئاتر ملی وین را به من می‌دادند، اثری مثل "شیرین و فرهاد" را به شکل تئاتر متعارف در می‌آوردم ولی این شرایط مهیا نبوده و من هم سعی کرده‌ام کارهای روایتی انجام بدهم. البته من از این بابت خوشحالم چون قصه‌ اسطوره‌ها شرایطی دارد که اگر به صورت نقالی روایت شود بهتر است. من همیشه با خودم فکر می‌کنم که کدام تئاتری می‌تواند شخصیت‌ فرهاد یا شیرین را طوری نشان بدهد که تصویر اسطوره‌ای آن‌ها در ذهن مردم خدشه‌دار نشود و تماشاگر آن را پس نزند؟ مادرم اولین قصه‌گوی من بود که قصه رستم را برایم تعریف می‌کرد و از آن موقع رستم در ذهن من یک پهلوان با منش و تنومند است، ولی آیا نمایشی می‌تواند رستم را همینطور در ذهن من نگه دارد؟ خیلی سخت است و باید تلاش زیادی صورت بگیرد. تفاوتی که روایت با نمایش دارد این است که در نمایش باید حتماً تصویرسازی کنید تا مخاطب آن را ببیند ولی در روایت با استفاده از کلام، موسیقی و آوا می‌توان این کار را انجام داد و نیازی به تصویرسازی نیست. در واقع در نقالی، مخاطب روایت را دریافت می‌کند و بعد بر اساس آن روایت در ذهن خودش تصویرسازی می‌کند ولی در نمایش، تصویر را خود نمایش به شما می‌دهد و این تصویر ممکن است تصویر متناسبی نباشد.

 

با این وجود شما با نشان دادن تصویر اساطیر و افسانه‌ها در آثار نمایشی مخالفید؟

من معتقدم افسانه و اسطوره را نمی‌شود روی صحنه آورد چون روی صحنه آوردن شخصیتی نظیر فرهاد یا رستم، تصنع و غیرقابل تصور می‌شود. البته قضیه اسطوره‌ها با مقدسات را نباید با هم در یک ظرف گذاشت. اگر از تصویرگری مقدسات ممانعت می‌شود، دلیل آن شرعی است و بحث جداگانه‌ای دارد ولی به نشان دادن تصویر اسطوره‌ها هم باور ندارم چون ممکن است شما تصویری از رستم به مخاطب بدهید که آن تصویر ذهن مخاطب را از رستم شاهنامه دور کند. من خودم هرگز یک فیلم یا اثر نمایشی در مورد اسطوره‌هایی نظیر رستم یا داستان شیرین و فرهاد ندیده‌ام که راضی‌ام کند. خوشحالم که این شخصیت‌ها را با نقالی و قصه‌گویی به مخاطب نشان می‌دهم چون قصه نیرو و قدرت فرهنگی ما است و همه ما با قصه بزرگ شده‌ایم. من وقتی یک قصه روایت می‌کنم، می‌دانم که آن قصه متعلق به خودم و فرهنگ خودم است ولی وقتی یک تئاتر انجام می‌دهم، باید ثابت کنم پدرو کالدرون دلا بارکا را می‌شناسم که نمی‌شناسم.

 

پرویز ممنون,اخبار تئاتر,خبرهای تئاتر,تئاتر

نسل جوان امروز با قصه‌گویی و نقالی آشنا نیست. در این شرایط چکار باید کرد که فرهنگ نقالی و قصه‌گویی از بین نرود؟

مدیرانی که در رأس امور هستند از این بابت آگاه هستند ولی نمی‌دانم چرا شرایط را مهیا نمی‌کنند. من در مورد برگزاری شب‌های نقل اصفهان صحبت کردم و گفتم که بعد از یک دوره برگزاری، دیگر شرایط را مهیای برگزاری آن جشنواره نکردند و به هر بهانه‌ای اجازه برگزاری دومین دوره آن را ندادند. برنامه زیادی برای این جشنواره داشتم و در تصوراتم این بود که از آدم‌هایی نظیر هوشنگ مرادی کرمانی که از دوستانم بود دعوت کنم تا بیاید "قصه‌های مجید" را بخواند یا از آقای محمود دولت‌آبادی، خانم گلاب آدینه و آقای پاشایی و ثابت کسایی خواهش کنم که در این جشنواره قصه‌خوانی کنند که فرصت تداوم جشنواره را به من ندادند. حتی دلم می‌خواست در دوره بعدی آن از نقال‌های خارجی دعوت شود تا به زبان‌های مختلف در شب‌های نقل اصفهان نقالی کنند. با این حال جلوی تداوم آن جشنواره را گرفتند. 

 

 

 

 

  • 12
  • 2
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
احسان قربان زاده بیوگرافی احسان قربان زاده؛ خواننده تازه کار موسیقی پاپ ایران

محل زندگی: تهران 

ملیت: ایرانی

حرفه: خواننده

سبک: پاپ و سنتی ایرانی

ساز: تنبک، باغلاما و گیتار

ادامه
فرامرز اصلانی بیوگرافی فرامرز اصلانی از تحصیلات تا شروع کار هنری

تاریخ تولد: ۲۲ تیر ۱۳۳۳

تاریخ وفات : ۱ فروردین ۱۴۰۳ (۷۸ سال)

محل تولد: تهران 

حرفه: خواننده، آهنگساز، ترانه‌سرا، نوازندهٔ گیتار 

ژانر: موسیقی پاپ ایرانی

سازها: گیتار

ادامه
عقیل بن ابی طالب زندگینامه عقیل بن ابی طالب؛ از صحابه پیامبر و امام علی (ع)

تاریخ تولد: ده سال بعد از عام الفیل

محل تولد: مکه

محل زندگی: مکه، مدینه

دلیل شهرت: صحابه و پسرعموی محمد

درکذشت: دوران حکومت معاویه، مدینه

مدفن: بقیع

ادامه
علیرضا مهمدی بیوگرافی علیرضا مهمدی؛ پدیده کشتی فرنگی ایران

تاریخ تولد: سال ۱۳۸۱ 

محل تولد: ایذه، خوزستان، ایران

حرفه: کشتی گیر فرندگی کار

وزن: ۸۲ کیلوگرم

شروع فعالیت: ۱۳۹۲ تاکنون

ادامه
حسن معجونی بیوگرافی حسن معجونی بازیگر کمدی سینمای و تلویزیون ایران

چکیده بیوگرافی حسن معجونی

نام کامل: محمد حسن معجونی

تاریخ تولد: ۲۸ دی ۱۳۴۷

محل تولد: زنجان، ایران

حرفه: بازیگر، کارگردان، طراح، مدرس دانشگاه

تحصیلات: رشتهٔ ادبیات نمایشی از دانشکده سینما تئاتر دانشگاه هنر

آغاز فعالیت: ۱۳۷۵ تاکنون

ادامه
ابراهیم بن جعفر ابی طالب زندگینامه ابراهیم بن جعفر ابی طالب

نام پدر: جعفر بن ابی طالب

سن تقریبی: بیشتر از ۵۰ سال

نسبت های مشهور: برادر محمد بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر ابی طالبزندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

زندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب فرزند جعفر بن ابی طالب بوده است، برخی از افراد ایشان را همراه با محمد از نوه های جعفر می دانند که عمال بن زیاد وی را به شهادت رساند. برخی از منابع می گویند که ابراهیم و محمد هر دو از لشکر ابن زیاد فرار کرده بودند که بانویی در کوفه آنها را پناه می دهد، اما درنهایت سرشان توسط همسر این بانو که از یاران ابن زیاد بود از جدا شد و به شهادت رسیدند. 

ادامه
مریم طوسی بیوگرافی مریم طوسی؛ سریع ترین دختر ایران

تاریخ تولد: ۱۴ آذر ۱۳۶۷

محل تولد: تهران

حرفه: ورزشکار، دونده دوهای سرعت

تحصیلات: کارشناسی تربیت بدنی از دانشگاه تهران

قد: ۱ متر ۷۲ سانتی متر

ادامه
دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی

دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی شهاب حسینی یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران است که تا به حال در آثار فاخری مانند محیا، دلشکسته، شهرزاد و... به نقش آفرینی پرداخته است. این هنرمند در هر یک از هنرنمایی های خود دیالوگ های ماندگاری دارد که در ادامه این مقاله از سرپوش قصد داریم به بخشی از آنها اشاره کنیم. بیوگرافی کوتاه از شهاب حسینی سید شهاب الدین حسینی تنکابنی در ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. وی اصالتا تن کابنی است و تحصیلات عالیه خود را در رشته روانشناسی از دانشگاه تهران برای مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. وی در سال ۱۳۷۳ با پریچهر قنبری ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو فرزند پسر به نام های محمد امین و امیرعلی است. فعالیت هنری شهاب حسینی با تئاتر دانشجویی و سپس، گویندگی در رادیو شروع شد. از جمله جوایز این هنرمند می توان به موارد زیر اشاره کرد: - او برای بازی در شمعی در باد (۱۳۸۲) و رستگاری در هشت و بیست دقیقه (۱۳۸۳) نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد.  - حسینی در سال ۱۳۸۷ با بازی در فیلم سوپر استار جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. -  او خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی فیلم برلین ۲۰۱۱ را به‌همراه گروه بازیگران فیلم جدایی نادر از سیمین کسب کرد. - او در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ نیز با ایفای نقش در فیلم فروشنده توانست جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن را به خود اختصاص بدهد. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی؛ درباره شهاب حسینی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی فیلم سینمایی دلشکسته در نقش امیرعلی: - هر کی ریــش گـذاشت مسلمـــون نیـست، هـــرکی پیـشونیش رو داغ کـــرد، مــرد خــدا نیست. - تو همه ی اعتقادا اشتباه میشه. همیشه ام یه عده گرگن تو لباس میش! -  من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم - ما فردا میایم خواستگاری، دیگه نمی خوام خواهرم باشی می خوام نفسم باشی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در فیلم دلشکسته سریال شهرزاد در نقش قباد: -شهرزاد نمی دونی بدون، من با تو چیزایی پیدا کردم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم و نمی خوام از دستش بدم. - ما همه مهره های سوخته ایم که زیر دست بزرگ آقاییم. -  آره خب عمو جان حقیقت تلخه عموجان، شنیدنش همچین یه جاهایی از وجدان آدمو جز میده. -  میرم صاف وامیستم جلوی بزرگ آقا بش میگم بزرگ آقا من، زن من، خب؟! پا به ماهه! عین ۱۰-۱۲ ماهو میخوام بمونم ور دلش چی میگی شما؟ - قباد : فقط یه سوال، خیلی دلم می خواد جوابشو بدونم، تو هنوزم دلت باهاشه؟ شهرزاد : فراموشی زمان می بره، فقط فکر می کنم اگه من به هر دری زدم، و اونی نشد که می خواستم بشه، لابد قسمت خرافه نیست، هست واقعا - موقتیه این روزا شهرزاد، می گذره. این وسط تنها چیزی که مهمه اینه که من هنوز با همه ی وجودم دوست دارم. عاشقتم - قباد : سخته واسم دوری تو اینو بفهم، چطوری اینو بهت ثابت کنم؟ شهرزاد : دیر شده، برای ثابت کردنش خیلی خیلی دیر شده … حتی ملک جوانبخت هزار و یک شبم نبودی وگرنه من کم قصه و داستان به گوش تو نخوندم. عاشق بزدل عشقو هم زایل می کنه آقای قباد دیوانسالار -قباد : این کارو باهام نکن شهرزاد. اینطوری خردم نکن. من هنوز دوستت دارم، خیلی بیشتر از قبل. همه چیو خراب نکن شهرزاد : برو قباد، پشت سرتم دیگه نگاه نکن -  من چی کار به کسی داشتم، داشتم زندگیمو می کردم. با بدبختی خودم سر و کله می زدم. اصلا روحمم خبر داشت همچین کسی تو این دنیا زندگی می کنه؟ کی نشونم داد؟ شما. بعدشم که فرستادینم تو بهشت تازه می خواستم بفهمم زندگی یعنی چی؟ تازه طعمش داشت زیر دهنم مزه مزه می کرد که یقه مو گرفتین ترپ انداختینم وسط جهنم. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال شهرزاد سریال مدار صفر درجه در نقش حبیب پارسا: -تو را به جای همه دوست میدارم-تو را به خاطر عطر نان گرم برفی که اب میشود -برای بخشش اولین گناه-تو را برای دوست داشتن دوست میدارم-تو را به خاطر تمام کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم ...  - همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛همين  - مظفر:منوببخش ...یافراموش کن! حبیب:میبخشم...ولی فراموش نمیکنم!!!  -حبيب: فقط چرا فكر مي كنيد كه سفر اعزام ممكنه منتفي بشه؟ دكتر: اين مملكت پسرجان،سرزمين گسل و زلزله و پس لرزه است!آدم از فردا روزش - این و خداوند باید جواب بده ، باید جواب این سوال رو بده ! اگه تو این دنیا هیچ جایی برای آرامش وجود نداره ؛ و اگه تمام رویاهای ما از عشق ، عدالت و آزادی فقط ی خیال بیهودس! پس چرا ما رو آفرید ؟!... -ميدوني چيه تقي جان؟من بر خلاف مرحوم پدرم،ازسياست چيز زيادي نميدونم! همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛ همين دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال مدار صفر درجه سایر فیلم ها: -یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی پایان ناپذیره ... (درباره الی) - میدونی برتر از عشق بی فرجام چیه؟فرجام بدون عشق... (برف روی شیروانی داغ) - من زندگی مو باختم حاج اقا منو از زندون می ترسونی؟برو از خدا بترس ... (جدای نادر از سیمین) - جنگ احساس مسولیته نه شلیکه گلوله ... (شوق پرواز) - هر چه تو اوج میگیری دنیا از دید تو بزرگتر می شود و تو از دید دنیا کوچکتر می شوی ... (شوق پرواز) - تو کویر ادم به خدا نزدیک تره چون اسمون به زمین نزدیک تره ... (پلیس جوان) - میدونی چیت حرص ادمو درمیاره؟اینکه حالت از من بده ولی حس واقعیتو بهم نمیگی خب چیه هر چی هست بیا به خودم بگو فکر میکنی چیزیمه؟فکر میکنی چون چیزیمه عرضه ندارم پس چون عرضه ندارم دیگه.....این منصفانه نیست چون من دارم سعی خودمو میکنم غلطی تا حالا نتونستم بکنم چون نمیتونم تمرکز کنم رو کاری ک باید بکنم نمیتونم تمرکز کنم چون همه ی وقتمو اون چرت وپرتا ی مزخرف و دغدغه های احمقانه پر کرده دانشکده ی مزخرف و شاگردای خنگ و... (پرسه در مه) گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش