جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳
۱۵:۵۰ - ۰۱ اردیبهشت ۱۳۹۸ کد خبر: ۹۸۰۲۰۰۱۱۱
رادیو و تلویزیون

چرا عادل فردوسی‌پور جلوی مردمی را که شعار می‌دادند: «فروغی حیا کن، شبکه رو رها کن»، گرفت؟!

عادل فردوسی‌پور,اخبار صدا وسیما,خبرهای صدا وسیما,رادیو و تلویزیون

«عصر جمعه به مجتمع تجاری کورش می‌روم، برای جشن امضای کتاب‌های عادل فردوسی پور. مراسمی از طرف نشر چشمه برای کمک به سیل زدگان . مراسمی گرم و خوب با حضور گسترده هواداران. زن و مرد، جوان و نوجوان و حتی آدم‌های پا به سن گذاشته و کودکانی به همراه والدین! نکته جالب حضور این جمعیت، جدا از نیت آن یعنی "کمک به سیل‌زدگان" ، شاید حمایتی ملموس و مستقیم باشد از بانی و سازنده برنامه‌ی تلویزیونی محبوب "نود"، پس از به محاق رفتن و اعلام پایان آن از سوی مدیران تلویزیون دولتی ایران.

 

از امضا گرفتن هیچوقت خوشم نمی‌آمد. حتی امضا گرفتن از فیلم‌سازان پا به سن گذاشته‌ی محبوبم. با این‌حال، جدا از نیت برگزاری مراسم و بانی بودن نشر چشمه، دیدار با عادل فردوسی‌پورِ "پَسا نود" و مواجهه‌ی او با مردم و هواداران‌اش _هرچند غالبن از قشر و طبقه متوسط هستند_ برایم جالب است.

 

ازدیاد جمعیت در راهروی طبقه‌ی پنجم مجتمع آنقدر زیاد است که تراکم و هیاهوی آن کم‌کم آزاردهنده می‌شود. به اجبار مجبور ‌می‌شویم مدتی در صف منتهی به کتابفروشی چشمه منتظر بمانیم. صف آرام آرام به جلو خیز برمی‌دارد و عادل با صبر و خوشرویی کتاب‌های هواداران را امضا می‌کند. اما هیاهو و ناشکیبایی جمعیت بیشتر می‌شود. مردم آرام و قرار ندارند و هر از گاهی با فریاد زدن نام "عادل فردوسی‌پور" به او ابراز محبت و از حمایت می‌کنند. عادل سعی در آرام کردن جمعیت دارد اما دیگر صدا به صدا نمی‌رسد. از طرف نگهبانی مجتمع بلندگویی در اختیار فردوسی‌پور قرار می‌گیرد. فردوسی‌پور از جمعیت حاضر می‌خواهد که نظم را رعایت کند و وعده می‌دهد که تا زمان امضا کردن همه‌ی کتاب‌ها آن‌جا می‌ماند و با شوخی ادامه می‌دهد که اگر نظم را رعایت نکنند خودش را از طبقه‌ی پنجم پرت می‌کند پایین.

 

نکته جالب اما از جایی شروع ‌می‌شود که به یکباره مردم شروع به سر دادن شعار بر علیه علی فروغی، مدیر شبکه سوم سیما _مهم‌ترین دشمن فردوسی‌پور_ می‌کنند. با سر دادن شعار "فروغی حیا کن، شبکه رو رها کن" ؛ یکباره فردوسی‌پور سراسیمه از جا بلند و میکروفن را بدست می‌گیرد و در اقدامی کاملن محافظه‌کارانه از مردم می‌خواهد "شعار سیاسی اصلن ندید چون کمکی به هیچکس نمی‌کنه و اوضاع رو بدتر می‌کنه". و فردوسی‌پور دوباره از مردم تشکر می‌کند و مصرانه می‌خواهد که نظم را رعایت کنند.

 

کتاب "هنر خوب زندگی کردن" در دستانم است. تازه خریده‌ام و هنوز نخواندم‌اش. چیزی تا رسیدن سر میزی که عادل پشت آن کتاب امضا می‌زند نمانده. دارم در ذهن مرور می‌کنم در اندک لحظه مواجهه با فردوسی چه می‌شود به او گفت؟! چه سوالی می‌شود پرسید و یا اینکه اصلن قید این مواجهه را زدن و از آنجا رفتن بهتر نیست؟! شاید خوب میشد از او که خودش فیلم‌بین حرفه‌ایست و پای ثابت حضور در جشنواره‌های فیلم فجر، پرسید:

 

آیا 'پیشنهادی بهت دادن که نتوستی ردش کنی؟!'

 

یا اینکه همراهِ مدیران به این نتیجه رسیدین که 'یه پایان تلخ، بهتر از تلخیِ بی‌پایانه؟!'

 

یا نه، اصلن به سبک فیلم‌های فرهادی تصمیم گرفتند "نود" رو با یه "پایان باز" تمام کنند؟!

 

به خودم که می‌آیم، دیگر نزدیک عادل رسیده‌ام. بازار عکس و سلفی گرفتن و ابراز هیجان، حسابی داغ است.

 

صفحه‌ی اول کتاب "هنر خوب زندگی کردن" را باز می‌کنم و عادل کتاب را از من می‌گیرد. خیلی روتین و با عجله امضا می‌زند که ناخودآگاه می‌پرسم:

 

بالاخره یه دوشنبه از راه می‌رسه که باز منتظر "نود" باشیم؟!

 

سریع نگاهی سرد به صورتم می‌کند و با لبخندی مصنوعی سرش را برمی‌گرداند روی کتاب و می‌پرسد:

بنویسم برای کی؟!

 

کتاب امضا شده در دستم است و خودم را پشت میز کافی‌شاپی در همان طبقه می‌بینم. کافی‌شاپ خلوت نیست اما من با آرامش سکوت کرده‌ام. گاهی مواجهه با بعضی آدم‌ها مرا در خودم فرو می‌برد. با مرور واکنش فردوسی‌پور به شعارهای مردم در ذهنم، دارم به این فکر می‌کنم که او، مثل عنوان کتاب‌اش؛ هنر خوب زندگی کردن را در چه چیزی می‌بیند؟! در تدبیر و مصالحه با مدیران و محافظه کاری؟! تا این حد؟! اینکه مردم با سر دادن یک شعار، رفتن یک مدیر منفور از شبکه‌‌ای مردمی (که شعارش همواره جلب رضایت مردم بوده) را طلب کنند، چرا باید تا این حد تن فردوسی‌پور را بلرزاند، در حالی که دیگر آب از سرش گذشته و او را از پایگاه‌اش -شبکه سوم سیما_ بایکوت کرده‌اند؟!

 

یاد کتاب خوبِ "فوتبال علیه دشمن" می‌افتم که پیشتر با ترجمه‌ی او خوانده بودم. اشاره و فکت‌های تاریخی و سیاسی اجتماعی "سایمون کوپر" نویسنده کتاب که با ذکر مثال‌های فراوان و ارجاع به اتفاق‌های تاریخی مرتبط با فوتبال، به این حقیقت انکار ناشدنی اشاره می‌کند که همواره فوتبال، پدیده‌ای فراتر از سیاست و سیاست‌کاری بوده و با ایجاد همدلی میان مردم و توده‌ها، گاهی قدرتی شگرف ایجاد می‌کند که از قدرت حاکمان و گردانندگان سیاست هم بیشتر است!

 

شاید فردوسی‌پور به این دکترینِ سایمون کوپر دلبسته و منتظر یک معجزه است تا قدرتی که او از فوتبال بدست آورده، معجزه کند و مچ مدیران ایدئولوژیک و سیاسی صدا و سیما را بخواباند و نهایتن، مثل فینال دراماتیک ۱۹۹۹ 'منچستر-بایرمونیخ' در نیوکپ، در ثانیه‌های آخر پیروز میدان شود ؟! اما انگار فرمول عادل در واقعیت نمودی دیگر دارد.

 

از پشت جداره‌های شیشه‌ای کافی‌شاپ، هنوز در راه‌رو جمعیتی قابل توجه دیده می‌شوند که به سوی کتابفروشی چشمه در حال رفت و آمد هستند. سوالی مهم را در ذهن مرور می‌کنم. چرا امروز فردوسی‌پور در مقابل حمایت زنده و حضوری _و نه مجازی_ هوادارانش، آن‌ها را به سکوت دعوت می‌کند و از آنان می‌خواهد که " مشکلات‌اش را بیشتر نکنند" ؟! آیا این جمله از او، گره‌گشایی از هویت مشکل‌ کلان او با مدیران رسانه ملی نیست؟!

 

متاسفانه نکته‌ی تکان دهنده از تحلیل اتفاق‌های اخیر پیرامون فردوسی‌پور و به طور مشخص، برنامه "نود" آزار دهنده است.

 

فردوسی‌پور که به نظر می‌رسید مهمترین سرمایه و پشتوانه‌اش، محبوبیت، مقبولیت و حمایت مردمی از شخص او و برنامه‌ی تلویزیونی‌اش باشد، انگار بر پشتوانه‌ای واقعی‌تر و مهمتر تکیه زده است. او بارها و بارها امتیاز بزرگ برنامه نود را حمایت مردم و تعداد فراوان مخاطبانش عنوان می‌کرد و با یادآوری هوشمندانه آمار تعداد شرکت کنندگان میلیونی در مسابقه نظرسنجی و همچنین ارائه آماری از کل شماره‌های منحصر به فرد که در تمام این سال‌ها در نظرسنجی پیامکی او شرکت کرده بودند، همواره افتخار خود را میزان مخاطبین گسترده در سرتاسر ایران (و حتی خارج از ایران) می‌دانست.

 

اما گویا با یک اتفاق ساده اما بزرگ، به درک حقیقی عمیق‌تر رسیده است! از دست دادن یک حامی با نفوذ و قدیمی به نام " علی‌اصغر پورمحمدی". همشهری بامرام و پرنفوذی (در سِمتِ مدیر شبکه سوم سیما و بعد به عنوان معاون سیما) که، حتی در روزهایی که نمایندگان مجلس سعی در اعمال نفوذ و تعطیل کردن برنامه نود داشته‌اند، با کدخدا منشی به حمایت فردوسی‌پور پرداخت و به هر طریق ممکن... اجازه نداد که برنامه نود از کنداکتور شبکه سه حذف شود. با بازنشستگی پور‌محمدی و رنسانس تغییر مدیران در صدا و سیما، زنگ خطری جدی برای فردوسی‌پور به صدا در آمد.

 

اولین اتفاق مهم، در ایام برگزاری جام جهانی ۲۰۱۸ پیش آمد و زمانی که بخاطر عدم اجازه حضور "کارلوس پویول" در ویژه برنامه‌ی متعلق به عادل فردوسی‌پور، او با قهری چندساعته مقابل "علی فروغی" مدیر جدید و ۳۰ ساله شبکه ایستاد. البته با کوتاه آمدن فردوسی‌پور ماجرا خیلی زود خاتمه یافت. هرچند طعنه‌های عادل به بانی آن اتفاق، یعنی فروغیِ جوان، چندین بار دیگر روی آنتن زنده آن برنامه ادامه پیدا کرد اما با شروع فصل جدید برنامه نود، مدیر ذی نفوذ شبکه ۳ کم‌کم ثابت کرد که در این شبکه نیز فصلی جدید از خانه تکانی‌ها در حال رخ دادن است. فردوسی‌پور، سوپراستار بی‌رقیب سالیان طولانی شبکه سوم سیما _قریب به ۲۰سال_ ، که گه‌گاه با قهر و آشتی‌هایش حرف‌اش را به کرسی می‌نشاند، شاید فراموش کرده بود این قدرت انحصاری را در نهان و پشت پرده مدیون پور‌محمدی است.

 

ولی در آشکارا _و شاید حتی در ذهن_ پوسته‌ای مردمی به این قدرت غیر قابل انکار بخشیده بود. تا آنکه با آمدن فروغی، این هیبت پوشالی فرو ریخت تا او بیشتر به پایگاه اصلی‌اش رجوع کند و در مراسم اعلام برترین‌های برنامه‌سازی صدا و سیما در اسفند ۱۳۹۷، در میزانسنی مقابله جویانه در برابر مدیر شبکه سه، در حالی که دیگر حمایت پدرخوانده‌اش _پورمحمدی_ را از دست داده و تنها شده بود، بی‌پروا خود را "فرزند رسانه ملی" بخواند و با بغض به آن افتخار کند.

 

با این‌حال، "پولتیک" جدید عادل فردوسی‌پور جواب نداد و "فرزند رسانه ملی" از خانه‌اش رانده شد و برنامه‌ی نود برای همیشه به محاق رفت.

 

نکته جالب شاید، نگرانی مدیران رسانه‌ ملی از پایگاه مردمی فردوسی‌پور و وجهه‌ی قهرمانانه‌ی او باشد برای آیکون شدن؛ 《چیزی که حتی مدیران و سیاست گذاران سینما نیز از آن حذر دارند》 و یا برای نشان دادن اقتدار مدیریتی و آنتن ندادن به یک چهره‌ی پرطرفدار.

 

مسائل مربوط به اپلیکیشن‌ها و اعمال نفوذ اسپانسرهای صداوسیما نیز به کنار، گویا مدیران از واقعیت یک نکته غافل‌اند! اینکه عادل فردوسی‌پور در واقعیت هیچ شباهتی به قهرمانان ندارد و با محافظه‌کاری و دوری از حمایت "پایگاه مردمی"‌اش ، هنوز دل در گرو جایی دارد که به گفته خودش "آنجا خانه‌ی اوست" و سعی دارد با بودن در نقش "فرزند خوب رسانه‌ی ملی" ، امیدها را برای بازگشت به سوی خانه، زنده نگه دارد! از جمله‌ی "شعار سیاسی اصلن ندید چون کمکی به هیچکس نمی‌کنه و اوضاع رو بدتر می‌کنه" می‌توان تعبیری غیر از این داشت؟!

 

عادل فردوسی‌پور باهوش است و سیاست تعادل و تعامل را خوب می‌شناسد. از طرفی در ماه‌های اخیر این حقیقت را کاملن دریافته که حتی با وجود محبوبیت رسانه‌ای، در برنامه سازی در فضای اینترنتی هیچ کامیابی ندارد. با یک بررسی ساده می‌توان متوجه شد که جدا از طبقه متوسط و مخاطبین الیت، اکثر مخاطبین برنامه نود از اقشار میانه به پایین جامعه هستند و تماشای یک برنامه طولانی و پر آیتم (هرچند جذاب)، با توجه به هزینه‌های بالای اینترنت برایشان نه به صرفه هست و نه ترغیب کننده.

 

ضمن آنکه تجربه پیشین فردوسی‌پور در برنامه‌سازی در فضای اینترنتی و شکست محسوس آن، تکلیف او را در این حوزه روشن می‌کند. از سوی دیگر جلای وطن کردن و رفتن به آن سوی مرزها و برنامه‌سازی در شبکه‌های پرمخاطب فارسی‌زبان هم، برای برنامه‌ساز به شدت محافظه کاری چون او، دور از ذهن به نظر می‌رسد. پس کجا بهتر و امن‌تر از آنتن انحصاری و بدون رقیب تلویزیون ملی‌ (میلی؟!) و کانال ویژه و حساسِ سوم سیما وجود دارد که انگیزه‌ای قوی باشد برای، جدایی عادل از سیما ؟! فراموش نکنیم که او کارمند رسمی و حقوق‌بگیر سازمان صدا و سیما هست و هنوز راه‌هایی برای بازگشت فرزند به آغوش خانه وجود دارد!

 

از کافی‌شاپ که بیرون می‌زنم هنوز بازارِ امضای کتاب فردوسی‌پور برقرار است و محوطه‌ اطراف کتابفروشی چشمه شلوع است. روی پله برقی ایستاده‌ام و پایین می‌روم. چند پله پایین‌تر، پسر جوانی همراه با دختری هم سن و سال، ۵،۶ کتاب از ۳ کتاب‌ چاپ شده‌ی فردوسی‌پور را در دست دارد. سوالی که دختر با هیجان از پسر می‌پرسد متعجب‌ام می‌کند:

 

حالا مطمئنی اگه امضا شده‌ش رو بذاریم تو دیوار یا شیپور، با قیمت بیشتر می‌خرن؟!

 

پسر جواب می‌دهد:

آره بابا، امضاء آقا فردوسی‌پوره.

 

در مسیر رفتن به خانه، در ذهنم به جوابی برای سوال دختر فکر می‌کنم. اینکه با شرایط موجود، هنوز کسی حاضر است برای کتاب امضا شده‌ی عادل فردوسی‌پور، پولی بیشتر از قیمت کتاب بپردازد؟!

 

یاد کتاب "فوتبال علیه دشمن" می‌افتم و به این فکر می‌کنم که ممکن است دستِ عادل _که این روزها با یک دست پس می‌زند و با پا پیش می‌کشد_ مثل دستِ خدایِ مارادونا، علیه دشمنانش معجزه و او را در آخرِ بازی، پیروز کند؟! اصلن مارادونا با کدام دست‌اش به انگلیس گل زد؟!

 

یادم می‌افتد که عادل با دست راست کتاب را برایم امضا کرد. ناخودآگاه کتاب را باز می‌کنم. روی صفحه‌ی اول آن نوشته:

 

برای مهرداد

 

امضاء

عادل فردوسی پور 

 

 

caffecinema.com
  • 10
  • 6
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
فرامرز اصلانی بیوگرافی فرامرز اصلانی از تحصیلات تا شروع کار هنری

تاریخ تولد: ۲۲ تیر ۱۳۳۳

تاریخ وفات : ۱ فروردین ۱۴۰۳ (۷۸ سال)

محل تولد: تهران 

حرفه: خواننده، آهنگساز، ترانه‌سرا، نوازندهٔ گیتار 

ژانر: موسیقی پاپ ایرانی

سازها: گیتار

ادامه
علیرضا مهمدی بیوگرافی علیرضا مهمدی؛ پدیده کشتی فرنگی ایران

تاریخ تولد: سال ۱۳۸۱ 

محل تولد: ایذه، خوزستان، ایران

حرفه: کشتی گیر فرندگی کار

وزن: ۸۲ کیلوگرم

شروع فعالیت: ۱۳۹۲ تاکنون

ادامه
ابراهیم بن جعفر ابی طالب زندگینامه ابراهیم بن جعفر ابی طالب

نام پدر: جعفر بن ابی طالب

سن تقریبی: بیشتر از ۵۰ سال

نسبت های مشهور: برادر محمد بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر ابی طالبزندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

زندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب فرزند جعفر بن ابی طالب بوده است، برخی از افراد ایشان را همراه با محمد از نوه های جعفر می دانند که عمال بن زیاد وی را به شهادت رساند. برخی از منابع می گویند که ابراهیم و محمد هر دو از لشکر ابن زیاد فرار کرده بودند که بانویی در کوفه آنها را پناه می دهد، اما درنهایت سرشان توسط همسر این بانو که از یاران ابن زیاد بود از جدا شد و به شهادت رسیدند. 

ادامه
مریم طوسی بیوگرافی مریم طوسی؛ سریع ترین دختر ایران

تاریخ تولد: ۱۴ آذر ۱۳۶۷

محل تولد: تهران

حرفه: ورزشکار، دونده دوهای سرعت

تحصیلات: کارشناسی تربیت بدنی از دانشگاه تهران

قد: ۱ متر ۷۲ سانتی متر

ادامه
زهرا گونش بیوگرافی زهرا گونش؛ والیبالیست میلیونر ترکی

چکیده بیوگرافی زهرا گونش

نام کامل: زهرا گونش

تاریخ تولد: ۷ جولای ۱۹۹۹

محل تولد: استانبول، ترکیه

حرفه: والیبالیست

پست: پاسور و دفاع میانی

قد: ۱ متر و ۹۷ سانتی متر

ادامه
سوگل خلیق بیوگرافی سوگل خلیق بازیگر جوان سینمای ایران

تاریخ تولد: ۱۶ آبان ۱۳۶۷

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر سینما، تلویزیون و تئاتر

آغاز فعالیت: ۱۳۸۷ تاکنون

تحصیلات: لیسانس کارگردانی تئاتر از دانشگاه هنر تهران

ادامه
شیگرو میاموتو سفری به دنیای بازی های ویدیویی با شیگرو میاموتو

تاریخ تولد: ۱۶ نوامبر ۱۹۵۲

محل تولد: سونوبه، کیوتو، ژاپن 

ملیت: ژاپنی

حرفه: طراح بازی های کامپیوتری و نینتندو 

تحصیلات: کالج هنر کانازاوا

ادامه
دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی

دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی شهاب حسینی یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران است که تا به حال در آثار فاخری مانند محیا، دلشکسته، شهرزاد و... به نقش آفرینی پرداخته است. این هنرمند در هر یک از هنرنمایی های خود دیالوگ های ماندگاری دارد که در ادامه این مقاله از سرپوش قصد داریم به بخشی از آنها اشاره کنیم. بیوگرافی کوتاه از شهاب حسینی سید شهاب الدین حسینی تنکابنی در ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. وی اصالتا تن کابنی است و تحصیلات عالیه خود را در رشته روانشناسی از دانشگاه تهران برای مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. وی در سال ۱۳۷۳ با پریچهر قنبری ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو فرزند پسر به نام های محمد امین و امیرعلی است. فعالیت هنری شهاب حسینی با تئاتر دانشجویی و سپس، گویندگی در رادیو شروع شد. از جمله جوایز این هنرمند می توان به موارد زیر اشاره کرد: - او برای بازی در شمعی در باد (۱۳۸۲) و رستگاری در هشت و بیست دقیقه (۱۳۸۳) نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد.  - حسینی در سال ۱۳۸۷ با بازی در فیلم سوپر استار جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. -  او خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی فیلم برلین ۲۰۱۱ را به‌همراه گروه بازیگران فیلم جدایی نادر از سیمین کسب کرد. - او در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ نیز با ایفای نقش در فیلم فروشنده توانست جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن را به خود اختصاص بدهد. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی؛ درباره شهاب حسینی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی فیلم سینمایی دلشکسته در نقش امیرعلی: - هر کی ریــش گـذاشت مسلمـــون نیـست، هـــرکی پیـشونیش رو داغ کـــرد، مــرد خــدا نیست. - تو همه ی اعتقادا اشتباه میشه. همیشه ام یه عده گرگن تو لباس میش! -  من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم - ما فردا میایم خواستگاری، دیگه نمی خوام خواهرم باشی می خوام نفسم باشی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در فیلم دلشکسته سریال شهرزاد در نقش قباد: -شهرزاد نمی دونی بدون، من با تو چیزایی پیدا کردم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم و نمی خوام از دستش بدم. - ما همه مهره های سوخته ایم که زیر دست بزرگ آقاییم. -  آره خب عمو جان حقیقت تلخه عموجان، شنیدنش همچین یه جاهایی از وجدان آدمو جز میده. -  میرم صاف وامیستم جلوی بزرگ آقا بش میگم بزرگ آقا من، زن من، خب؟! پا به ماهه! عین ۱۰-۱۲ ماهو میخوام بمونم ور دلش چی میگی شما؟ - قباد : فقط یه سوال، خیلی دلم می خواد جوابشو بدونم، تو هنوزم دلت باهاشه؟ شهرزاد : فراموشی زمان می بره، فقط فکر می کنم اگه من به هر دری زدم، و اونی نشد که می خواستم بشه، لابد قسمت خرافه نیست، هست واقعا - موقتیه این روزا شهرزاد، می گذره. این وسط تنها چیزی که مهمه اینه که من هنوز با همه ی وجودم دوست دارم. عاشقتم - قباد : سخته واسم دوری تو اینو بفهم، چطوری اینو بهت ثابت کنم؟ شهرزاد : دیر شده، برای ثابت کردنش خیلی خیلی دیر شده … حتی ملک جوانبخت هزار و یک شبم نبودی وگرنه من کم قصه و داستان به گوش تو نخوندم. عاشق بزدل عشقو هم زایل می کنه آقای قباد دیوانسالار -قباد : این کارو باهام نکن شهرزاد. اینطوری خردم نکن. من هنوز دوستت دارم، خیلی بیشتر از قبل. همه چیو خراب نکن شهرزاد : برو قباد، پشت سرتم دیگه نگاه نکن -  من چی کار به کسی داشتم، داشتم زندگیمو می کردم. با بدبختی خودم سر و کله می زدم. اصلا روحمم خبر داشت همچین کسی تو این دنیا زندگی می کنه؟ کی نشونم داد؟ شما. بعدشم که فرستادینم تو بهشت تازه می خواستم بفهمم زندگی یعنی چی؟ تازه طعمش داشت زیر دهنم مزه مزه می کرد که یقه مو گرفتین ترپ انداختینم وسط جهنم. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال شهرزاد سریال مدار صفر درجه در نقش حبیب پارسا: -تو را به جای همه دوست میدارم-تو را به خاطر عطر نان گرم برفی که اب میشود -برای بخشش اولین گناه-تو را برای دوست داشتن دوست میدارم-تو را به خاطر تمام کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم ...  - همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛همين  - مظفر:منوببخش ...یافراموش کن! حبیب:میبخشم...ولی فراموش نمیکنم!!!  -حبيب: فقط چرا فكر مي كنيد كه سفر اعزام ممكنه منتفي بشه؟ دكتر: اين مملكت پسرجان،سرزمين گسل و زلزله و پس لرزه است!آدم از فردا روزش - این و خداوند باید جواب بده ، باید جواب این سوال رو بده ! اگه تو این دنیا هیچ جایی برای آرامش وجود نداره ؛ و اگه تمام رویاهای ما از عشق ، عدالت و آزادی فقط ی خیال بیهودس! پس چرا ما رو آفرید ؟!... -ميدوني چيه تقي جان؟من بر خلاف مرحوم پدرم،ازسياست چيز زيادي نميدونم! همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛ همين دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال مدار صفر درجه سایر فیلم ها: -یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی پایان ناپذیره ... (درباره الی) - میدونی برتر از عشق بی فرجام چیه؟فرجام بدون عشق... (برف روی شیروانی داغ) - من زندگی مو باختم حاج اقا منو از زندون می ترسونی؟برو از خدا بترس ... (جدای نادر از سیمین) - جنگ احساس مسولیته نه شلیکه گلوله ... (شوق پرواز) - هر چه تو اوج میگیری دنیا از دید تو بزرگتر می شود و تو از دید دنیا کوچکتر می شوی ... (شوق پرواز) - تو کویر ادم به خدا نزدیک تره چون اسمون به زمین نزدیک تره ... (پلیس جوان) - میدونی چیت حرص ادمو درمیاره؟اینکه حالت از من بده ولی حس واقعیتو بهم نمیگی خب چیه هر چی هست بیا به خودم بگو فکر میکنی چیزیمه؟فکر میکنی چون چیزیمه عرضه ندارم پس چون عرضه ندارم دیگه.....این منصفانه نیست چون من دارم سعی خودمو میکنم غلطی تا حالا نتونستم بکنم چون نمیتونم تمرکز کنم رو کاری ک باید بکنم نمیتونم تمرکز کنم چون همه ی وقتمو اون چرت وپرتا ی مزخرف و دغدغه های احمقانه پر کرده دانشکده ی مزخرف و شاگردای خنگ و... (پرسه در مه) گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش