دوشنبه ۰۸ اردیبهشت ۱۴۰۴
۱۵:۵۰ - ۰۱ اردیبهشت ۱۳۹۸ کد خبر: ۹۸۰۲۰۰۱۱۱
رادیو و تلویزیون

چرا عادل فردوسی‌پور جلوی مردمی را که شعار می‌دادند: «فروغی حیا کن، شبکه رو رها کن»، گرفت؟!

عادل فردوسی‌پور,اخبار صدا وسیما,خبرهای صدا وسیما,رادیو و تلویزیون

«عصر جمعه به مجتمع تجاری کورش می‌روم، برای جشن امضای کتاب‌های عادل فردوسی پور. مراسمی از طرف نشر چشمه برای کمک به سیل زدگان . مراسمی گرم و خوب با حضور گسترده هواداران. زن و مرد، جوان و نوجوان و حتی آدم‌های پا به سن گذاشته و کودکانی به همراه والدین! نکته جالب حضور این جمعیت، جدا از نیت آن یعنی "کمک به سیل‌زدگان" ، شاید حمایتی ملموس و مستقیم باشد از بانی و سازنده برنامه‌ی تلویزیونی محبوب "نود"، پس از به محاق رفتن و اعلام پایان آن از سوی مدیران تلویزیون دولتی ایران.

 

از امضا گرفتن هیچوقت خوشم نمی‌آمد. حتی امضا گرفتن از فیلم‌سازان پا به سن گذاشته‌ی محبوبم. با این‌حال، جدا از نیت برگزاری مراسم و بانی بودن نشر چشمه، دیدار با عادل فردوسی‌پورِ "پَسا نود" و مواجهه‌ی او با مردم و هواداران‌اش _هرچند غالبن از قشر و طبقه متوسط هستند_ برایم جالب است.

 

ازدیاد جمعیت در راهروی طبقه‌ی پنجم مجتمع آنقدر زیاد است که تراکم و هیاهوی آن کم‌کم آزاردهنده می‌شود. به اجبار مجبور ‌می‌شویم مدتی در صف منتهی به کتابفروشی چشمه منتظر بمانیم. صف آرام آرام به جلو خیز برمی‌دارد و عادل با صبر و خوشرویی کتاب‌های هواداران را امضا می‌کند. اما هیاهو و ناشکیبایی جمعیت بیشتر می‌شود. مردم آرام و قرار ندارند و هر از گاهی با فریاد زدن نام "عادل فردوسی‌پور" به او ابراز محبت و از حمایت می‌کنند. عادل سعی در آرام کردن جمعیت دارد اما دیگر صدا به صدا نمی‌رسد. از طرف نگهبانی مجتمع بلندگویی در اختیار فردوسی‌پور قرار می‌گیرد. فردوسی‌پور از جمعیت حاضر می‌خواهد که نظم را رعایت کند و وعده می‌دهد که تا زمان امضا کردن همه‌ی کتاب‌ها آن‌جا می‌ماند و با شوخی ادامه می‌دهد که اگر نظم را رعایت نکنند خودش را از طبقه‌ی پنجم پرت می‌کند پایین.

 

نکته جالب اما از جایی شروع ‌می‌شود که به یکباره مردم شروع به سر دادن شعار بر علیه علی فروغی، مدیر شبکه سوم سیما _مهم‌ترین دشمن فردوسی‌پور_ می‌کنند. با سر دادن شعار "فروغی حیا کن، شبکه رو رها کن" ؛ یکباره فردوسی‌پور سراسیمه از جا بلند و میکروفن را بدست می‌گیرد و در اقدامی کاملن محافظه‌کارانه از مردم می‌خواهد "شعار سیاسی اصلن ندید چون کمکی به هیچکس نمی‌کنه و اوضاع رو بدتر می‌کنه". و فردوسی‌پور دوباره از مردم تشکر می‌کند و مصرانه می‌خواهد که نظم را رعایت کنند.

 

کتاب "هنر خوب زندگی کردن" در دستانم است. تازه خریده‌ام و هنوز نخواندم‌اش. چیزی تا رسیدن سر میزی که عادل پشت آن کتاب امضا می‌زند نمانده. دارم در ذهن مرور می‌کنم در اندک لحظه مواجهه با فردوسی چه می‌شود به او گفت؟! چه سوالی می‌شود پرسید و یا اینکه اصلن قید این مواجهه را زدن و از آنجا رفتن بهتر نیست؟! شاید خوب میشد از او که خودش فیلم‌بین حرفه‌ایست و پای ثابت حضور در جشنواره‌های فیلم فجر، پرسید:

 

آیا 'پیشنهادی بهت دادن که نتوستی ردش کنی؟!'

 

یا اینکه همراهِ مدیران به این نتیجه رسیدین که 'یه پایان تلخ، بهتر از تلخیِ بی‌پایانه؟!'

 

یا نه، اصلن به سبک فیلم‌های فرهادی تصمیم گرفتند "نود" رو با یه "پایان باز" تمام کنند؟!

 

به خودم که می‌آیم، دیگر نزدیک عادل رسیده‌ام. بازار عکس و سلفی گرفتن و ابراز هیجان، حسابی داغ است.

 

صفحه‌ی اول کتاب "هنر خوب زندگی کردن" را باز می‌کنم و عادل کتاب را از من می‌گیرد. خیلی روتین و با عجله امضا می‌زند که ناخودآگاه می‌پرسم:

 

بالاخره یه دوشنبه از راه می‌رسه که باز منتظر "نود" باشیم؟!

 

سریع نگاهی سرد به صورتم می‌کند و با لبخندی مصنوعی سرش را برمی‌گرداند روی کتاب و می‌پرسد:

بنویسم برای کی؟!

 

کتاب امضا شده در دستم است و خودم را پشت میز کافی‌شاپی در همان طبقه می‌بینم. کافی‌شاپ خلوت نیست اما من با آرامش سکوت کرده‌ام. گاهی مواجهه با بعضی آدم‌ها مرا در خودم فرو می‌برد. با مرور واکنش فردوسی‌پور به شعارهای مردم در ذهنم، دارم به این فکر می‌کنم که او، مثل عنوان کتاب‌اش؛ هنر خوب زندگی کردن را در چه چیزی می‌بیند؟! در تدبیر و مصالحه با مدیران و محافظه کاری؟! تا این حد؟! اینکه مردم با سر دادن یک شعار، رفتن یک مدیر منفور از شبکه‌‌ای مردمی (که شعارش همواره جلب رضایت مردم بوده) را طلب کنند، چرا باید تا این حد تن فردوسی‌پور را بلرزاند، در حالی که دیگر آب از سرش گذشته و او را از پایگاه‌اش -شبکه سوم سیما_ بایکوت کرده‌اند؟!

 

یاد کتاب خوبِ "فوتبال علیه دشمن" می‌افتم که پیشتر با ترجمه‌ی او خوانده بودم. اشاره و فکت‌های تاریخی و سیاسی اجتماعی "سایمون کوپر" نویسنده کتاب که با ذکر مثال‌های فراوان و ارجاع به اتفاق‌های تاریخی مرتبط با فوتبال، به این حقیقت انکار ناشدنی اشاره می‌کند که همواره فوتبال، پدیده‌ای فراتر از سیاست و سیاست‌کاری بوده و با ایجاد همدلی میان مردم و توده‌ها، گاهی قدرتی شگرف ایجاد می‌کند که از قدرت حاکمان و گردانندگان سیاست هم بیشتر است!

 

شاید فردوسی‌پور به این دکترینِ سایمون کوپر دلبسته و منتظر یک معجزه است تا قدرتی که او از فوتبال بدست آورده، معجزه کند و مچ مدیران ایدئولوژیک و سیاسی صدا و سیما را بخواباند و نهایتن، مثل فینال دراماتیک ۱۹۹۹ 'منچستر-بایرمونیخ' در نیوکپ، در ثانیه‌های آخر پیروز میدان شود ؟! اما انگار فرمول عادل در واقعیت نمودی دیگر دارد.

 

از پشت جداره‌های شیشه‌ای کافی‌شاپ، هنوز در راه‌رو جمعیتی قابل توجه دیده می‌شوند که به سوی کتابفروشی چشمه در حال رفت و آمد هستند. سوالی مهم را در ذهن مرور می‌کنم. چرا امروز فردوسی‌پور در مقابل حمایت زنده و حضوری _و نه مجازی_ هوادارانش، آن‌ها را به سکوت دعوت می‌کند و از آنان می‌خواهد که " مشکلات‌اش را بیشتر نکنند" ؟! آیا این جمله از او، گره‌گشایی از هویت مشکل‌ کلان او با مدیران رسانه ملی نیست؟!

 

متاسفانه نکته‌ی تکان دهنده از تحلیل اتفاق‌های اخیر پیرامون فردوسی‌پور و به طور مشخص، برنامه "نود" آزار دهنده است.

 

فردوسی‌پور که به نظر می‌رسید مهمترین سرمایه و پشتوانه‌اش، محبوبیت، مقبولیت و حمایت مردمی از شخص او و برنامه‌ی تلویزیونی‌اش باشد، انگار بر پشتوانه‌ای واقعی‌تر و مهمتر تکیه زده است. او بارها و بارها امتیاز بزرگ برنامه نود را حمایت مردم و تعداد فراوان مخاطبانش عنوان می‌کرد و با یادآوری هوشمندانه آمار تعداد شرکت کنندگان میلیونی در مسابقه نظرسنجی و همچنین ارائه آماری از کل شماره‌های منحصر به فرد که در تمام این سال‌ها در نظرسنجی پیامکی او شرکت کرده بودند، همواره افتخار خود را میزان مخاطبین گسترده در سرتاسر ایران (و حتی خارج از ایران) می‌دانست.

 

اما گویا با یک اتفاق ساده اما بزرگ، به درک حقیقی عمیق‌تر رسیده است! از دست دادن یک حامی با نفوذ و قدیمی به نام " علی‌اصغر پورمحمدی". همشهری بامرام و پرنفوذی (در سِمتِ مدیر شبکه سوم سیما و بعد به عنوان معاون سیما) که، حتی در روزهایی که نمایندگان مجلس سعی در اعمال نفوذ و تعطیل کردن برنامه نود داشته‌اند، با کدخدا منشی به حمایت فردوسی‌پور پرداخت و به هر طریق ممکن... اجازه نداد که برنامه نود از کنداکتور شبکه سه حذف شود. با بازنشستگی پور‌محمدی و رنسانس تغییر مدیران در صدا و سیما، زنگ خطری جدی برای فردوسی‌پور به صدا در آمد.

 

اولین اتفاق مهم، در ایام برگزاری جام جهانی ۲۰۱۸ پیش آمد و زمانی که بخاطر عدم اجازه حضور "کارلوس پویول" در ویژه برنامه‌ی متعلق به عادل فردوسی‌پور، او با قهری چندساعته مقابل "علی فروغی" مدیر جدید و ۳۰ ساله شبکه ایستاد. البته با کوتاه آمدن فردوسی‌پور ماجرا خیلی زود خاتمه یافت. هرچند طعنه‌های عادل به بانی آن اتفاق، یعنی فروغیِ جوان، چندین بار دیگر روی آنتن زنده آن برنامه ادامه پیدا کرد اما با شروع فصل جدید برنامه نود، مدیر ذی نفوذ شبکه ۳ کم‌کم ثابت کرد که در این شبکه نیز فصلی جدید از خانه تکانی‌ها در حال رخ دادن است. فردوسی‌پور، سوپراستار بی‌رقیب سالیان طولانی شبکه سوم سیما _قریب به ۲۰سال_ ، که گه‌گاه با قهر و آشتی‌هایش حرف‌اش را به کرسی می‌نشاند، شاید فراموش کرده بود این قدرت انحصاری را در نهان و پشت پرده مدیون پور‌محمدی است.

 

ولی در آشکارا _و شاید حتی در ذهن_ پوسته‌ای مردمی به این قدرت غیر قابل انکار بخشیده بود. تا آنکه با آمدن فروغی، این هیبت پوشالی فرو ریخت تا او بیشتر به پایگاه اصلی‌اش رجوع کند و در مراسم اعلام برترین‌های برنامه‌سازی صدا و سیما در اسفند ۱۳۹۷، در میزانسنی مقابله جویانه در برابر مدیر شبکه سه، در حالی که دیگر حمایت پدرخوانده‌اش _پورمحمدی_ را از دست داده و تنها شده بود، بی‌پروا خود را "فرزند رسانه ملی" بخواند و با بغض به آن افتخار کند.

 

با این‌حال، "پولتیک" جدید عادل فردوسی‌پور جواب نداد و "فرزند رسانه ملی" از خانه‌اش رانده شد و برنامه‌ی نود برای همیشه به محاق رفت.

 

نکته جالب شاید، نگرانی مدیران رسانه‌ ملی از پایگاه مردمی فردوسی‌پور و وجهه‌ی قهرمانانه‌ی او باشد برای آیکون شدن؛ 《چیزی که حتی مدیران و سیاست گذاران سینما نیز از آن حذر دارند》 و یا برای نشان دادن اقتدار مدیریتی و آنتن ندادن به یک چهره‌ی پرطرفدار.

 

مسائل مربوط به اپلیکیشن‌ها و اعمال نفوذ اسپانسرهای صداوسیما نیز به کنار، گویا مدیران از واقعیت یک نکته غافل‌اند! اینکه عادل فردوسی‌پور در واقعیت هیچ شباهتی به قهرمانان ندارد و با محافظه‌کاری و دوری از حمایت "پایگاه مردمی"‌اش ، هنوز دل در گرو جایی دارد که به گفته خودش "آنجا خانه‌ی اوست" و سعی دارد با بودن در نقش "فرزند خوب رسانه‌ی ملی" ، امیدها را برای بازگشت به سوی خانه، زنده نگه دارد! از جمله‌ی "شعار سیاسی اصلن ندید چون کمکی به هیچکس نمی‌کنه و اوضاع رو بدتر می‌کنه" می‌توان تعبیری غیر از این داشت؟!

 

عادل فردوسی‌پور باهوش است و سیاست تعادل و تعامل را خوب می‌شناسد. از طرفی در ماه‌های اخیر این حقیقت را کاملن دریافته که حتی با وجود محبوبیت رسانه‌ای، در برنامه سازی در فضای اینترنتی هیچ کامیابی ندارد. با یک بررسی ساده می‌توان متوجه شد که جدا از طبقه متوسط و مخاطبین الیت، اکثر مخاطبین برنامه نود از اقشار میانه به پایین جامعه هستند و تماشای یک برنامه طولانی و پر آیتم (هرچند جذاب)، با توجه به هزینه‌های بالای اینترنت برایشان نه به صرفه هست و نه ترغیب کننده.

 

ضمن آنکه تجربه پیشین فردوسی‌پور در برنامه‌سازی در فضای اینترنتی و شکست محسوس آن، تکلیف او را در این حوزه روشن می‌کند. از سوی دیگر جلای وطن کردن و رفتن به آن سوی مرزها و برنامه‌سازی در شبکه‌های پرمخاطب فارسی‌زبان هم، برای برنامه‌ساز به شدت محافظه کاری چون او، دور از ذهن به نظر می‌رسد. پس کجا بهتر و امن‌تر از آنتن انحصاری و بدون رقیب تلویزیون ملی‌ (میلی؟!) و کانال ویژه و حساسِ سوم سیما وجود دارد که انگیزه‌ای قوی باشد برای، جدایی عادل از سیما ؟! فراموش نکنیم که او کارمند رسمی و حقوق‌بگیر سازمان صدا و سیما هست و هنوز راه‌هایی برای بازگشت فرزند به آغوش خانه وجود دارد!

 

از کافی‌شاپ که بیرون می‌زنم هنوز بازارِ امضای کتاب فردوسی‌پور برقرار است و محوطه‌ اطراف کتابفروشی چشمه شلوع است. روی پله برقی ایستاده‌ام و پایین می‌روم. چند پله پایین‌تر، پسر جوانی همراه با دختری هم سن و سال، ۵،۶ کتاب از ۳ کتاب‌ چاپ شده‌ی فردوسی‌پور را در دست دارد. سوالی که دختر با هیجان از پسر می‌پرسد متعجب‌ام می‌کند:

 

حالا مطمئنی اگه امضا شده‌ش رو بذاریم تو دیوار یا شیپور، با قیمت بیشتر می‌خرن؟!

 

پسر جواب می‌دهد:

آره بابا، امضاء آقا فردوسی‌پوره.

 

در مسیر رفتن به خانه، در ذهنم به جوابی برای سوال دختر فکر می‌کنم. اینکه با شرایط موجود، هنوز کسی حاضر است برای کتاب امضا شده‌ی عادل فردوسی‌پور، پولی بیشتر از قیمت کتاب بپردازد؟!

 

یاد کتاب "فوتبال علیه دشمن" می‌افتم و به این فکر می‌کنم که ممکن است دستِ عادل _که این روزها با یک دست پس می‌زند و با پا پیش می‌کشد_ مثل دستِ خدایِ مارادونا، علیه دشمنانش معجزه و او را در آخرِ بازی، پیروز کند؟! اصلن مارادونا با کدام دست‌اش به انگلیس گل زد؟!

 

یادم می‌افتد که عادل با دست راست کتاب را برایم امضا کرد. ناخودآگاه کتاب را باز می‌کنم. روی صفحه‌ی اول آن نوشته:

 

برای مهرداد

 

امضاء

عادل فردوسی پور 

 

 

caffecinema.com
  • 10
  • 6
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش