«بیا که موسم شور و دم غزلخوانی است
به قول حافظِ ما نوبت گل افشانی است
دوباره پنجره را سمت عشق بگشاییم
هوای آخر اردیبهشت روحانی است»
اما واقعیت این است که شاعر این دوبیتی اگرچه از دیار شور و شعر برخاسته، اما نه حافظ است نه سعدی. این دوبیتی که تیتر یک روزنامهای سراسری در سیام اردیبهشت نیز شد، اثر بانوی شاعره معاصر، ویدا وکیلی است که آن را یک ماه پیش و به امید پیروزی مجدد رئیس جمهوری محبوبش سروده.
بانویی که تا خودمان سراغش را نگرفته بودیم اصراری بر معرفی خودش به عنوان خالق این اثر نداشت، چرا که این شعر را نه به خاطر شهرت که به عشق رئیس جمهوری منتخب سروده و دوست داشته با قلمش این اشتیاق برای همراهی با رئیس جمهوری را به هموطنان منتقل کند. آنقدر که حتی حاضر نشده بود زیر این پستها و نوشتهها تذکر دهد که شاعر اوست نه فیض کاشانی. «دوستانم میگفتند گوشزد کن که شاعرش تویی، گفتم فدای سر آقای روحانی» حال در فضای روح نواز روزهای پایانی اردیبهشت که کام ملت از این پیروزی شاد است با او از شاعری گفتهایم و البته از لحظه آفرینش این شعر ویژه.
«در خانه نشسته بودم و به تاریخ انتخابات فکر میکردم و جرقهای زد در ذهنم که با اسم خود آقای روحانی به صورت دو پهلو این شعر را بگویم که هم اسم ایشان در پایان اردیبهشت باشد و هم روح بخشی هوای آخر اردیبهشت را با انتخاب ایشان بیان کند. من خیلی به ایشان علاقه دارم برای همین دوست داشتم با قلمم کاری برای ایشان انجام دهم که هم برای ایشان ماندگار باشد و هم این علاقه و اشتیاق را به مردم منتقل کند که ایشان را همراهی کنند. فکر میکنم مصرع آخر هم توانست این کار را انجام دهد.» ویدا اگرچه خودش تمام اشتیاقش را در واژهها ریخته و با آن شعری لطیف ساخته بود اما وقتی آن را در کانال تلگرامی ادبیاش به اشتراک گذاشت خودش هم تصور نمیکرد این شعر اینچنین در بین مردم گل کند.
«شما میدانید فارس سرزمین احساس و عاطفه است. در شیراز فعالیتهای انتخاباتی پرشور بود و جوانها واقعاً به آقای روحانی عشق میورزند صدای تبلیغاتشان پیشتاز انتخابات و شادیهایشان بعد از اعلام نتایج تا دیروقت در حمایت از ایشان شنیده میشد. حتی دهه هفتادیها و هشتادی ها. خانمها مستثنی نبودند و ما اینجا خانمهای اهل فکر و قلم زیاد داریم که حضور پرشوری داشتند. من هم تمام سعی ام را کردم که با قلمم این کار را انجام دهم. تصویر کانال تلگرامی که داشتم را به عکس آقای روحانی مزین کردم و بعد از آن دل نوشتههای خودم و دیگران را برای ایشان در این کانال که عضو زیادی هم دارد میگذاشتم. سعی میکردم از دید خودم، اینطور محبتم را بیان کنم و وظیفهام را در قبال ایشان انجام دهم. زمانی هم که شعر «روحانی» را گفتم دلم روشن بود و مطمئن بودم ایشان دوباره رئیس جمهوری خواهند شد و شعر را نیز برای نخستین بار در همین کانال گذاشته بودم.
گویا یک خطاطی خوشش آمده و این را نوشته بود منتهی اسم شاعر را نیاورده بود همین شد که بعضی که بیت آخر را خوانده بودند آن را به حافظ منسوب کردند و بعدتر به ملارجب فیض کاشانی و... من وقتی دیدم دوستان این شعر را از کانالها و... مختلف برایم ارسال میکنند خیلی خوشحال شدم. دوستانم میگفتند اعلام کن که تو شاعرش هستی اما من با همین لحن گفتم که فدای سر آقای روحانی! بهترینش هم زمانی بود که یکی از دوستانم ساعت سه نیمه شب سیام اردیبهشت تصویر روزنامه قانون را برایم ارسال کرد که این جمله تیتر یک آن بود.»
برخاسته از شهر شعر و شور و شعور
برای ویدا که همیشه رابطه ای عجیب و صمیمی با حضرت حافظ داشته اینکه شعر او را منسوب به حافظ کردهاند حتی زیباست. حافظیه پناهگاه دل آشوبها و بیقراریها و غمهای اوست و حتی در ساعت های غیرمعمول مثل شبها اگر دلش بگیرد سری به حافظیه میزند تا آرامش به جانش برگردد. عادت حافظ خوانی از زندگی او ترک نشدنی است و شنیدن موسیقیهایی که اشعار حافظ در آن خوانده میشود بویژه آثار استاد شجریان، از علاقه مندیهایش. این رابطه معنوی چنان دلنشین است که اطرافیان نیز از آن سود میبرند.«حافظ از دیار ماست و از قدیم زمانی که نوجوان بودم دوستانم اگر در زندگیشان مسألهای داشتند از من میخواستند برایشان به دیوان حافظ تفال بزنم و جالب این است که اکثراً هم درست در میآید.» ویدا البته تأکید میکند که هم به حافظ علاقهمند است و هم سعدی و البته هر دویشان منبع الهام.
همشهری حضرت حافظ نه فقط در مورد این شعر که به طور کلی به الهام در سرایش شعر معتقد است و میگوید این جرقهها دست خود آدم نیست. گاهی حتی نیمه شب در خواب جرقه ای در ذهن زده میشود و او به آرامی نور صفحه تلفن همراه را میاندازد روی قلم و کاغذ تا پیش از آنکه فراموش کند آن را بنویسد. «این الهام لازمه شاعری است. البته بعدش وقت بسیار میگذارم. شاید ده بار کلمهای را عوض کنم و برگردم شعرم را مرور کنم.
اما تفاوت شعر گفتن و شعرسازی کردن درهمین الهام است. به جوانها هم که خیلی دوستشان دارم میگویم از شعرسازی بپرهیزند. شعر باید خودش آفرینش پیدا کند. مثل کودکی که متولد میشود و در آن صورت است که ممکن است شعر زمینههایی داشته باشد که حتی خود شاعر ندارد و دیگران کشف کنند.»
همیشه پای «حافظ» در میان است
ویدا شاعری را از کودکی آغاز کرده و در لحظه لحظه زندگیاش این موزون بودن جاری و ساری است و حتی به اتفاقات و رویدادهای شخصی زندگی اش به دید فرصتی برای پروبال دادن به اشعارش و تکامل زبان شاعرانهاش نگاه میکند. « ازدواج نقطه عطف زندگی شخصی من و شعر من بوده است. یعنی عبور از زندگی دخترانه به زنانه تمام کش و قوسهایی که در مسیر رفتن به یک زندگی زنانه از یک زندگی دخترانه است زبان من را در شعر صریحتر کرده است. مادر بودن من و این حس مادرانگی در شعرم خیلی تأثیرگذاشت، از زمانی که بچه دار شدم شعرم تکامل پیدا کرد و شعرم با بچه هایم قد کشید.»
با این تفاسیر جای تعجب ندارد وقتی میگوید «شعر تمام زندگی من است» او که حالا بیست سالی است به صورت حرفهای و تمام وقت تهیهکننده و نویسنده رادیو است، شعر را بر هر چیزی در زندگیاش ارجح میداند چرا که شعرها از خودش و برای خودش است. «شعر دلی است مثل آنچه برای آقای روحانی گفتم و این دلی بودن را دوست دارم. در روز حتماً ساعتهایی را میگذارم و فارغ از هر موضوعی برای خودم مینویسم،که با کار نویسندگی برای رادیو که باید در مورد موضوع خاص بنویسی فرق دارد. این ساعتهایی را که برای خودم مینویسم با هیچ چیز در دنیا عوض نمیکنم.»
برای ویدا رسیدن به این زبان شعری و این کیفیت در شاعری یک شبه اتفاق نیفتاد. هر چند که از همان کودکی نشان داده بود چقدر در این حیطه مستعد و توانمند است. نخستین متن موزونش را در ۸ سالگی و در جریان یک بازی در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان گفت و از همان شعر معرفی شد به مرکز آفرینشهای ادبی. «نشانی مرکز را به من دادند وگفتند با ما مکاتبه کن. من برایشان نوشته هایم را میفرستادم و آنها برایم کتاب میفرستادند. مرکز آفرینشهای ادبی نشریه ای داشت به اسم آیش که اشعار ما را در آن چاپ میکردند.
من یک دختر شهرستانی بودم، بدون هیچ امکاناتی که این موضوع خیلی ذوق زدهام میکرد. همیشه گوش به زنگ بودم تا صدای موتور پستچی را بشنوم که این نشریه را برای من میآورد.» کودکی به نوجوانی رسید و ویدا سالهای آخر دبیرستان را میگذراند که آن اتفاقی که منتظرش بود رقم خورد و فرصت پیدا کرد بار دیگر با قلمش تواناییاش را اثبات کند و البته دوباره به یمن و لطف حضور حضرت حافظ.» کنگره حافظ در سال ۶۷ برگزار شد و از طرف سازمان یونسکو با همکاری کانون پرورش فکری مسابقهای گذاشتند با عنوان «گفتوگوهای من با حافظ» من شعری برایشان فرستادم و خدا خواست رتبه اول کودک و نوجوان شدم و قاب آب طلاکاری بهم دادند و این نخستین باری بود که به صورت حرفهای و جدی شعرم دیده شد.
نقبی از شاعری به نویسندگی
شرکت در مسابقات ادبی اوایل باز شدن پنجرهای بود که دختر جوان شهرستانی از پشت آن منظره زیبای دنیای شاعری را به نظاره مینشست. اما کم کم همین مسابقات دری شد برای ورود به دنیای حرفهای نویسندگی. در همان نوجوانی، در مسابقات و برنامههای ادبی شرکت میکرد و متنهایش را برای برنامههای مختلف میفرستاد و از آنها استفاده میکردند. تا اینکه در همان سال ۶۷ از یکی از برنامههای محبوب رادیو شیراز با او تماس گرفتند و خواستند به رادیو رود. آنجا پیشنهاد نوشتن متن کامل یک قسمت از برنامه را به او دادند و وقتی متن را به تهیهکننده داد، بسیار خوششان آمد و همکاری با این برنامه و برنامههای دیگر همانطور ادامه پیدا کرد.
خیلی زود ویدا خودش در آزمون ورودی برنامهسازی شرکت کرد و پذیرفته شد و یک سال در صدا و سیمای تهران دوره آموزشی برنامهسازی را گذراند و رادیو شد خانه دوم و شغلش. «در برنامهسازی و تهیه و تولید رادیو هم موفقیتهای زیادی داشتم و جوایزی برده ام. آخرینش جشنواره کرواسی بود که از بین همه مستندهایی که از ایران فرستاده شده بود، کار من برگزیده شد. مستندی ساخته بودم درباره آواها و نواهایی که ایل قشقایی هنگام زندگی و شغلی میخوانند و این مستند برایشان بسیار جالب بود و با برگزیده شدنش، ایران در بین ده کشور برتر این جشنواره قرار گرفت و مستند ما در کنار برنامههای رادیو بیبی سی رادیو آلمان و...» ویدا البته این موفقیتها در رادیو را نیز مرهون حس شاعرانگیاش میداند.
در محیط کار با توجه به تمام موفقیتهایی که داشتم باز در صدا و سیما به ما زنان با تبعیض نگاه میکنند و بیست سال است که این درد همراه من میرود و میآید و با آن زندگی میکنم و فضا برای بارور شدن زنان آماده نیست. همین که من موفقیتهایی کسب کرده ام برای این بوده که خودم خواستم نقبی از شاعری به تهیه کنندگی بزنم و همه کارهایم هم که در رادیو جایزهای برده و دیده شده چون مثل شعر گفتنم دلی بوده و برای دل خودم دوست داشتم کار خوبی انجام دهم.»
«من از حیطه خودم که نویسندگی است میگویم. ما در نشر خیلی مشکل داریم. تیراژ کتابها به حداقل رسیده. مردم کتاب نمیخوانند و بیتوجه شدهاند. ناشران در زمینه کاغذ و چاپ دچار مشکلات میشوند و از آقای روحانی میخواهم برای نویسندگان و شاعران و اهالی قلم همتی در مورد این موضوع داشته باشند.» این را در پایان گفتوگو میگوید.
وقتی خواسته و مطالبهاش از رئیس جمهوری محبوب و منتخب را میپرسیم اما خودش سریع صحبت از خواسته را به پایان میبرد و برمی گردد به شعر روحانی که گمان نکنیم شعر را برای خواسته امروزش سروده و میگوید آن شعر از سر عشق است و چون عشق همچنان وجود دارد مطمئنم باز هم چنین شعری میآید.
- 13
- 2