«دموکراسیها چگونه میمیرند؟» آنچه تاریخ در مورد آینده میگوید، کتابی است به قلم استیون لویتسکی و دانیل زیبلات که با برگردان سیامک دلآرا و اعظم ورشوچیفرد از سوی بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه منتشر شد.کتابی با قلمی هوشمندانه که درباره روشهای تضعیف دموکراسی در کشورهای مختلف جهان آن هم به شیوههایی کاملاً قانونی، اطلاعاتی بسیار مفید و آموزنده در اختیار خواننده قرار میدهد.
این کتاب که بهترین تفسیر در زمینه سیاست امریکاست از منظر جامعه شناختی، چگونگی به قدرت رسیدن ترامپ را توضیح میدهد. کسی که تعهدش به حقوق تعیین شده در قانون اساسی مورد تردید بود و عملاً تمایلات اقتدارگرایانه از خود نشان میداد. این کتاب در فهرست کتابهای برتر سال نیوزویک و نیویورک تایمز قرار گرفت.سیامک دلآرا مترجم کتاب «دموکراسیها چگونه میمیرند؟» متولد ۱۳۵۳ تهران است و فارغالتحصیل مترجمی زبان انگلیسی، وی ترجمه رمان «مرد ناشناس» از المور لئونارد و «پرده حائل» از یان مک یوون را در کارنامهاش دارد و در تدارک چاپ و انتشار کتاب «ماجراهای کسب و کار» است.
آقای دل آرا از نویسندگان کتاب «دموکراسی ها چگونه می میرند» چه شناختی دارید؟ بهنظر میرسد که آنها منتقد سیاستهای کلی نظام حاکم بر امریکا باشند، یعنی هم دموکراتها هم جمهوریخواهان از شلاق نقد آنها در امان نماندهاند.
استیون لویتسکی، استاد علوم سیاسی در دانشگاه هاروارد است که در گذشته تمرکزش بیشتر بر موضوعاتی از قبیل سیاست در امریکای لاتین، احزاب سیاسی، نظامهای حزبی، اقتدارگرایی و روند دموکراسیسازی بوده است.
وی که دکترای علوم سیاسی از دانشگاه کالیفرنیا دارد، مؤلف آثاری چون نهادهای غیر دولتی و دموکراسی، دموکراسی در آرژانتین، اقتدارگرایی رقابتی و دگرگونی احزاب کارگری در امریکای لاتین است. دانیل زیبلات هم استاد دانشگاه هاروارد و همکار لویتسکی است. وی بهخاطر کتابها و مقالاتش جوایز متعددی از انجمن علوم سیاسی امریکا گرفته است و صاحب آثاری چون احزاب سیاسی و تولد دموکراسی، بنانهادن ساختار حکومت (شکلگیری ایتالیا و آلمان و معمای فدرالیسم) و تحول تاریخی در مطالعات دموکراتیکسازی است. وی دکترای علوم سیاسی دارد و مدیریت چندین مرکز تحقیقاتی و برنامههای وابسته به دانشگاه هاروارد هم بهعهده اوست.
«کتاب دموکراسیها چگونه میمیرند؟» جدیدترین کتاب این دو اندیشمند است که در سال ۲۰۱۸ منتشر شد.
این کتاب برای حفظ دموکراسی راهکارهایی را پیشنهاد میدهد. یعنی از کشورهایی صحبت میشود که دموکراسی در آن حاکم است. در حالی که در جهان سوم احزاب سیاسی و مردم برای استقرار دموکراسی تلاش میکنند. بنابراین مباحث این کتاب چقدر بهکار مخاطبان این کشورها میآید؟
با توجه به پیشینه خبری خودم، زمانی که این کتاب را برای نخستین بار مطالعه کردم تا برای ترجمه، آن را ارزیابی بکنم به اتفاق خانم ورشوچی، دیدم اطلاعات دستاول و جالبی دارد که برای من و دیگر مخاطبان این حوزه میتواند خیلی جذاب و آموزنده باشد.
مطالبی در مورد سیاستگذاریهای امریکا و احزاب جهان سرمایهداری در این کتاب آمده که من تا بهحال نمیدانستم.درست است نویسندگان این کتاب درباره کشورهایی صحبت میکنند که دموکراسی در آنجا مستقر بوده و هست. اما نویسندگان کتاب احساس خطر میکنند که دموکراسی در این کشورها در نتیجه رویکردی که سیاستمداران اتخاذ میکنند رو به زوال است. این کتاب با کشورهایی که در آن دموکراسی وجود ندارد، کاری ندارد و دولتهای فاقد دموکراسی موضوع بحث آن نیست. یعنی عمده تمرکز نویسندگان روی کشورهایی است که برای حفظ دموکراسی تلاش میکنند.
این کتاب چه درسهایی به من خواننده این اثر میدهد؟
پاسخ به این سؤال کمی مشکل است. ولی من بهعنوان خواننده کتاب درسهای زیادی از آنگرفتم. این را یادگرفتم که سیاستمداران اقتدارطلب در کسوت دموکراسیخواهی دروغین چگونه بر احساسات صادقانه
رأی دهندگان تأثیر میگذارند و زمانی که با رأی شهروندان به صندلی قدرت تکیه میزنند چگونه آرمان دموکراسیخواهی را بهپای منافع حزبی و طبقاتی خود و به پای قدرت طلبی و تداوم آن سر میبُرند.
من بهعنوان خواننده کتاب و بعد بهعنوان مترجم آن مطالب زیادی از این کتاب آموختم و به علاقهمندان این حوزه توصیه میکنم این کتاب را بخوانند و از ترفند سیاستمداران برای ذبح دموکراسی آگاه شوند.
میتوانید به طور مشخصتر بگویید این ترفندها چگونه و در کجا مورد استفاده قرار گرفت؟
اتفاقاتی که پیش از انتخابات ریاستجمهوری امریکا افتاد و راهکارهایی که قبل از کاندیداتوری ترامپ مدنظر جمهوریخواهان بود و اینکه چه ترفندهایی ترامپ بهکار گرفت و با چه شعارهای پوپولیستی و عوامفریبانهای توانست آرای شهروندان را به سمت صندوق رأی خودش هدایت کند.
حزب جمهوریخواه هم صرفاً برای رسیدن بر اریکه قدرت متأسفانه مقهور سیاست فریبکارانه ترامپ شد و بهدام سیاستهایش افتاد. جمهوریخواهان هم صرفاً بهخاطر اینکه حزب خودشان سکاندار کشور شود با سیاستهای ریاکارانه ترامپ کنار آمدند. شیرینی قدرت، جمهوریخواهان را وسوسه کرد تا تسلیم بیچون و چرای پوپولیستی شوند که هیچ تجربهای در عرصه سیاست نداشت. شناخت این مسائل درسهای زیادی به ما میدهد. اینکه چه عواملی سبب میشود که بنیانهای دموکراسی ذرهذره و گامبهگام به سمت فروپاشی برود.
نویسندگان کتاب چه تعریفی از دموکراسی دارند؟ در جهانی که نسبینگری امری پذیرفته شده است، سالها در اتحاد جماهیرشوروی افراد را به جرم دموکراسی خواهی دستگیر و اعدام میکردند و در پاسخ به اعتراضهای جهانی میگفتند عدالت را اجرا میکنیم. در امریکا هم آن زمان با اجرای سیاست مککارتیسم افراد را دستگیر، تبعید و اعدام میکردند و میگفتند عین عدالت است.
پاسخ به این سؤال خیلی سخت است. استادان علوم سیاسی باید به این سؤال پاسخ دهند. ولی دموکراسی را باید نسبت به فرهنگ کشورها و جغرافیای آنها مورد توجه قرار داد تا بتوان جنبه محلی به آن بخشید. بهنظر من نسخه واحدی که در همه کشورها جواب بدهد امری غیرممکن بهنظر میرسد. نمیتوان با قاطعیت گفت سیاستی که در امریکا جواب میدهد در لهستان هم جواب میدهد.
البته در یکی دو قرن گذشته جهانیان به تجربه دریافتهاند که لیبرال دموکراسی با همه ضعفهایی که دارد بهترین نوع حکومت است.
بالاخره تعصبهایی هم وجود دارد که به افول یا زوال اندیشه لیبرال دموکراسی دامن میزند.
نویسندگان کتاب به دو مقطع تاریخی اشاره میکنند، دهه ۱۹۳۰ اروپا را دهه سیاه و تاریک مینامند و دهه ۱۹۷۰ امریکای لاتین را دهه سرکوبگری و اختناق لقب دادهاند. این نامگذاریها ناظر به چه حوادثی است؟
دهه ۱۹۳۰ در اروپا مصادف با ظهور هیتلر و سربرآوردن فاشیسم است، در ایتالیا شخصی مثل موسولینی ظهور میکند. نویسندگان کتاب به پدیدههایی اشاره میکنند که دموکراسی را کم کم عقب زدند و خیلی سریع دموکراسی را قربانی کردند و آن فجایع را به بارآوردند. هیتلر و موسولینی با شعار پیشرفت و دموکراسی، صلح و امنیت برای شهروندان خود کسب محبوبیت کردند و به قدرت رسیدند، اما پس از به قدرت رسیدن به هر آن چه که تعهد کرده بودند پشت پا زدند و به سرکوب معترضان و عدالت طلبان متوسل شدند و در نهایت جهان را به ورطه نابودی سوق دادند.
دهه ۱۹۷۰ در امریکای لاتین هم که نویسندگان کتاب بر آن تمرکز کردند، دهه کودتاهای نظامی در امریکای لاتین بود. دهه حکومت سرهنگها که شاخصترین آنها هم کودتای پینوشه با حمایت امریکا بود. نظامیان به رهبری پینوشه در سال ۱۹۷۴ حکومت مردمی و دموکراتیک سالوادور آلنده را با دسیسه چینی و توطئه ساقط کردند، به کاخ ریاست جمهوری حمله بردند، آلنده را کشتند و سالهای سال خفقان را در این کشور حاکم کردند و دموکراسی نوپای شیلی را ساقط کردند.
نویسندگان کتاب پس از چرایی و چگونگی سیاست سرکوبگری و مرگ دموکراسی در اروپا و امریکای لاتین، توجهشان معطوف به کشور خودشان یعنی امریکا شده است. خطر مرگ دموکراسی در امریکا چقدر جدی است؟
براساس آنچه در این کتاب آوردهاند، لویتسکی و زیبلات و بسیاری از اهل تفکر و اندیشه بشدت نگران مرگ دموکراسی در امریکا هستند. به نظر من این منتقدان با شخص ترامپ و پیش از آن با نیکسون مشکلاتی جدی دارند. میدانید که ماجرای واترگیت چگونه رقم خورد. نیکسون به خودش این حق را میدهد که افرادی را مأمور کند تا به ستاد دموکراتها بروند و مدارک ستاد را بدزدند و بهدنبال آن، توطئههای عجیبی پیریزی کنند. اما سرانجام با هوشیاری دو تن از خبرنگاران مسئول و متعهد کل ماجرا لو رفت و نیکسون از کاخ سفید رانده شد.
دروغها و ریاکاریهای ترامپ برای رسیدن به قدرت همه در این کتاب آمده است. میدانید عوامفریبیهایش برای جلب آراء شهروندان و ادامه سیاستهای پوپولیستیاش چه لطمهای به دموکراسی میزند؟ و چگونه خاورمیانه را دچار آشوب و تروریسم میکند؟ نویسندگان کتاب بیشتر از حزب جمهوریخواه انتقاد میکنند. بخشی از کتاب به این موضوع میپردازد که جمهوریخواهان از ترس اینکه مبادا دموکراتها دوباره پست ریاست جمهوری امریکا را به دست بیاورند، به ترامپ روی آوردند و از وی حمایت کردند. در واقع دودستی به ترامپ چسبیدند و رهایش نکردند و در نهایت رقیب خود از جناح دموکراتها را زمین زدند. انتقاد نویسندگان علاوه بر ترامپ و سیاستهایش عمدتاً متوجه جمهوریخواهان است که ترامپ را وارد میدان کردند و به حمایت از او برخاستند.
اتفاقاً نویسندگان این کتاب معتقدند سیاستمداران امریکایی رقبای خود را دشمن فرض میکنند. مطبوعات آزاد را تحت فشار قرار میدهند و تهدید میکنند نتایج انتخابات را نخواهند پذیرفت. آنها سعی میکنند نهادهایی چون دادگاهها، سرویسهای اطلاعاتی و.... که وظیفه حمایت و حراست از دموکراسی را به عهده دارند تضعیف کنند. از طرفی میبینیم همین سیاستمداران، کشورهایی مثل ایران را محکوم میکنند که مطبوعات آزاد ندارند، دادگاهها مستقل نیستند و....
آنچه شما عنوان میکنید مربوط به سیاستهای ترامپ است. ترامپ در حالی که در جامعه امریکا مطبوعات را تهدید میکند، رسانهها را تحت فشار قرار میدهد و دادگاهها را تضعیف میکند، بابت همین اعمال به کشورهای دیگر حمله میکند و سیاستمداران این کشورها را ناقض آزادی مطبوعات و حقوق بشر میخواند.
البته ترامپ این اعمال را به نمایندگی از جمهوریخواهان و در ظاهر به نمایندگی از مردم امریکا انجام میدهد. این سیاست، سیاست دوگانهای است که غرب بویژه امریکا در قبال کشورهای درحال توسعه اعمال میکند. همین الآن میبینید که عربستان بهعنوان حیاط خلوت امریکا هر کاری بکند ترامپ از آن چشم میپوشد. مسئولیت قتل خاشقجی را به چند نفر از نیروهای خودسر محدود میکند. چون عربستان یک قرارداد سنگین خرید تسلیحات نظامی از امریکا را امضا کرده است. یا پانزده نفر از ۱۹ نفر هواپیماربا که در یازدهم سپتامبر به امریکا حمله کردند تبعه عربستان بودند اما امریکا نقش عربستان را در این واقعه بسیار بسیار کمرنگ نشان داد.
البته قبل از ترامپ در گذشتههای نه چندان دور پیروزی جبهه نجات الجزایر در انتخابات با کودتای نظامیان مورد حمایت امریکا پاسخ داده شد، در مصر و در جریان بهار عربی و به قدرت رسیدن محمد مرسی با کودتایی امریکایی عبدالفتاح سیسی زمام امور را در دست میگیرد. پس بحث بر سر ترامپ یا اوباما نیست. دموکراسی در شرایط مختلف و در جغرافیای این جهان پهناور تعریف ثابتی ندارد.
درست است. پیشینه سیاست دوگانه امریکا مشخص است و در اغلب کشورهای جهان نمود داشته است. نزدیکترین آنها هم به قول شما سیاست امریکا در الجزایر، در مصر و دیگر کشورهای منطقه است که غیرقابل انکار است.
به نظرم دغدغه اصلی نویسندگان کتاب، سیاستهای اقتدارگرایانه امریکاست. درست است که مثالهای فراوانی از این جا و آنجا و از این کشور و آن کشور در این کتاب آورده شده است، اما در نهایت عمده توجه و تمرکز نویسندگان روی امریکاست و ظهور ترامپ و ترامپیسم.
- 9
- 6