نیکولاس گیج (۱۹۳۹-یونان) روزنامهنگار و نویسنده یونانیتبار آمریکایی را برای دو کتاب معروفش میشناسند؛ «النی» (۱۹۸۳) و «جایی برای ما» (۱۹۸۹). شاهکار گیج یعنی «النی» به سیوسه زبان ترجمه شده، جایزه کتاب سال آکادمی سلطنتی انگلستان را دریافت کرده و بهمرحله نهایی جایزه انجمن منتقدان ادبی آمریکا راه یافته است.
در سال ۱۹٨۵ «النی» دستمایه ساخت فیلمی با بازی جان مالکویچ و کارگردانی پیتر ییتس شد. موفقیت کتاب به همینجا ختم نشد: رونالد ریگان رئیسجمهور آمریکا در ۱۹۸۷ از النی (شخصیت واقعی کتاب «النی») بهعنوان انسانی الهامبخش در جلسه تصمیمگیری درباره پایاندادن به جنگ سرد یاد کرد. نیوزپابلیک از «النی» بهمثابه اثری ماندگار یاد کرد و یو.اس.تودی آن را شاخص، درخشان و بیمثال توصیف کرد، نیویورکریویو موفقیتی خالصانه و چشمگیر برای نیکولاس گیج، و انجمن سندیگو آن را تراژدی یونانی در تلخترین بُعدش؛ رشتهای از مصائب بسیار مقاومتناپذیر و رقتانگیز که خواننده احساس میکند صفحهبهصفحه قلبش پارهپاره میشود. آنچه میخوانید نگاهی است به کتاب «النی» که با ترجمه مینو مشیری از سوی نشر علمیوفرهنگی منتشر شده است.
نیکولاس گیج در سال ۱۹۸۰ کار روزنامهنگاریاش را در آمریکا کنار میگذارد تا به یک سفر طولانی برود، سفری در زمان و مکان که با ایده اولیه انتقام شکل میگیرد. در پی جنگ داخلی یونان، نیکولاس گیج در سن نهسالگی همراه با سه خواهرش به ماساچوست و نزد پدر رفتند، اما این سفر، آنها را از جنگ و ویرانیای که از آن فرار کرده بودند در امان نگه نداشت. آنها ضربه بزرگ را نه در زمان حضور در دلِ آشوب، بلکه درست زمانی خوردند که کیلومترها از مرکز درگیریها دور شده بودند؛ فاجعه مرگ مادر که یکی از ۱۵۸۰۰۰ قربانی جنگ داخلی یونان بود.
نیکولاس بزرگ شد، در دانشگاههای بوستون و کلمبیا تحصیل کرد و شغل مهمی را به دست آورد اما یک چیز در پس پشت ذهن او ماند؛ بازگشت به یونان و کشف یک داستان؛ داستان مادرش النی. درواقع داستان النی از یک سوال که در ذهن راوی/نویسنده است شروع میشود، او به انجام تحقیقات و مصاحبه هایی بی شمار با اشخاصی که از آن جنگ باقی ماندهاند و بهنوعی با موضوع مرگ مادر در ارتباط هستند میپردازد و بعد از به دستآمدن تمام اطلاعات موردنیاز، مخاطب را با خود به قلب روستای زادگاهش به نام لیا میبرد؛ روستایی که به نام آرمانها، ویران شده است.
نیکولاس همواره با این دغدغه که همچون معمایی سر راهش قرار دارد، وارد کنکاشی روحی روانی میشود. آنها از لیا فرار کردند و مادرشان جا ماند. چه بر سر مادر آمد و مرگ را چگونه تجربه کرد؟ این واگویههای زخمخورده درونی، او را وامیدارد تا فکر انتقام را درون خود بسازد: «آیا مانند آنتیگون به سبب مخالفت با قوانین بشری و احترامگذاردن به قانون والاتر قلب با تسلیم و رضا مرگ را استقبال کرد یا مانند هکوب بانگ انتقام از دل برکشید؟ مادرم از من انتظار داشت چه بکنم؟» موتور داستان با چنین پرسشهایی و نیکولاس را در فرازوفرودها و اگرومگرها وارد روایتی طولانی به بلندی ۸۰۰ صفحه میکند.
در دهه ۱۹۴۰ یونان شاهد حمله نازیها و همچنین جنگ داخلی میان ملیگرایان و کمونیستها بود. روستای لیا که در کوههای یونان و نزدیک مرز آلبانی واقع شده، جنگهای سهمگین و ویرانکنندهای را به خود دید. النی به همراه پنج فرزند خود که چهار دختر و یک پسر هستند، در این کارزار تنها میماند. همسر او کریستوس گاتزویانیس سالها پیش قبل از ازدواج به آمریکا مهاجرت کرده، او به لیا بازمیگردد و با النی ازدواج میکند و از این پس هربار مراجعت او به روستا منجر به تولد یکی از پنج فرزند میشود، اما با شروع جنگ دوم و در پی آن جنگهای داخلی یونان، میان ارتش ملی و چریکهای کمونیست، پای او هم از لیا بریده میشود و تنها راه ارتباطی میانشان که فرستادن نامه است نیز بسته میشود.
سالهای گرسنگی و سختی با آمدن آلمانها شروع میشود و دوره سختی برای خانواده النی، که پیش از این از خانوادههای متمول روستا شمرده میشدند، شروع میشود. تمام تلاش النی در این سالها محافظت از فرزندانش است: پیوستگی، سکوت و مخالفت. او همه سختیها را تحمل میکند، با وجود آدمهایی همچون پدرش و برادر شوهرش که از آنها انتظار حمایت دارد اما در میانه آتش، ترور و وحشت، او و فرزندانش را بیهیچ پشتوانهای ترک میکنند و بهدنبال سرنوشت خود، لیا، النی و فرزندانش و همه اعضای خانوادهشان را پشت سر میگذارند. زنگ خطر در اطراف خانه به صدا درآمده، چریکهایی که تا الان با چنگ و دندان از آرمانهایشان دفاع کردهاند، به آخرین امیدهایشان برای حفظ حزب چنگ میاندازند و در این راستا شروع به جذب نیرو از میان دختران جوان روستا و فرستادن کودکان به کشورهای کمونیست میکنند، کودکانی که با زور و اجبار از خانوادهشان جدا شدهاند. در این شرایط، النی که تا پیش از این به قوانین روستا متعهد بوده، از این دستورات که درست دست روی نقطهضعف او، یعنی فرزندانش گذاشته، سر باز میزند و آنها را با ترفندی از روستا فراری میدهد، از همین رو او را مستحق بدترین شکنجهها و مجازات و درنهایت مرگ میدانند.
سرنوشت النی از زمان ازدواج با کریستوس رقم میخورد. هرچند که مدام شاهد رفتارها و ارتباطات خوب او با همسایگانش هستیم اما آنچه که النی را به کام مرگ میکشاند، موقعیت و جایگاه او است. زنی که با بهدوشکشیدن لقب «زن آمریکایی» مدام در معرض حسادتهای پنهان و قضاوتهای اکثر ساکنین جغرافیای کوچک و بسته لیا قرار میگیرد؛ مردمانی که تنها در جغرافیای کوچک خود میتوانند جهان را معنا کنند. در این روند رفتار آدمها دستخوش بغض و انتقام خائنان، فضای رعبآوری میآفریند، تا از فراز شایعات، با زن آمریکایی تسویهحساب کنند.
در چنین بحرانی، مردمان متعصب صاحب قدرت میشوند تا بهراحتی کسی را به جای خود قربانی کنند. همینجا است که آنچه در پس ذهن آدمها میگذرد، بر زبان جاری میشود. همسایگان و آشنایانی که تا پیش از این بیضرر بودند، حالا برای حفظ جان و موقعیت خود توانایی آزادی یا مرگ یک نفر را پیدا میکنند و درست در زمانی که النی نیاز به کمک دارد، عدهای تمام کینه چندینساله خود را بروز میدهند و عدهای دیگر با بیاعتنایی ناخوشایند، وضعیت او را سختتر میکنند.
النی تا پیش از این بارهاوبارها موقعیت فرار و خلاصی از این وضعیت را پیدا میکند، او حتی در آخرین فرصت که پیش از رسیدن چریکها به لیا است، میتواند همراه فرزندانش از روستا فرار کند اما هربار با این فکر که بعدها به بدنامی متهمش کنند، از فکر رفتن منصرف میشود. این آخرین فرصت همان نقطه اوج نقشآفرینی مسالهای به نام فرهنگ است. اینجا است که مساله آزادی یا جنگ مطرح میشود. کریستوس به بهانه اینکه در آمریکا نمیتواند دخترانش را کنترل کند و این مساله ممکن است به بیبندوباری آنها ختم شود، دست رد به تقاضای النی برای مهاجرت میزند.
طرز فکری که در النی هم شاهد آن هستیم. محافظهکاری شدید این زن روستایی که نماینده آدمهایی با این طرز تفکر است. النی تربیتشده جامعهای به شدت سنتی است. زنی روستایی و ساده و در اغلب اوقات بهشدت خرافاتی که تنها به فرزندانش عشق میورزد و میخواهد آنها را حفظ کند، چه از بدنامی، چه از مرگ. آنچه که درنهایت نقش کلیدی را در قربانیشدن او ایفا میکند، افتادن در دام همین تفکر سنتی است، تفکری که همسرش به آن دامن میزند و احساس مسئولیت النی را درباره دخترها چندین برابر میکند.
«النی» روایتی است قصهمحور که نیکولاس گیج، با هوشیاری در دو بخش درهمتنیده آن را پیش میبرد. در این رمان مستندگونه تاریخ جنگ در یونان از جنگ جهانی دوم گرفته تا جنگ داخلی به وضوح و دقیق ترسیم شده، همچنین به مسائل فرهنگی مانند نقش زنان در برابر مردان در جامعه یونان، شیوههای مذهبی و باورهای عرفانی و آداب رسوم این آدمها هم پرداخته میشود. نویسنده در خلال اینها از چریکهای کمونیست میگوید که با آرمانهایی متعالی جنبشی را شروع میکنند اما این آرمانها به چیزی غیر از آنچه پیشبینی شدهاند تبدیل میشوند و درست در همین زمان است که آن دسته از طرفداران اولیه اغلب به مخالفانی سرسخت تبدیل میشوند.
زمانی که ایدهآلگرایان با مانع برخورد میکنند بهشدت نسبت به طرحهای خود وفادار میمانند و بهجای رهاکردن آنها، راه اشتباه خود را مصمم پیش میگیرند. این ایدهآلیها بهراحتی میتوانند به محرکهای عصبی واکنش نشان دهند و به موجوداتی بیرحم و گرسنه تبدیل شوند. در این کتاب مشخص میشود این افراد چطور گامبهگام در طول زمان خطرناکتر و سختتر میشوند تا زمانی که حتی چهره اولیهشان قابل تشخیص نیست. بهزعم نویسنده حتی به چنین آدمهایی تبدیلشدن نیازمند روحیهای خاص است که نیکولاس حتی در بازیهای کودکانهاش هم توان دستیابی به آن را نداشته است.
در این کتاب مخاطب میتواند تاریخ را یاد بگیرد بهگونهای که هرگز آن را فراموش نمیکند. و سرنوشت آدمها که گره خورده به ایمان یونانی سرسختی که نسبت به آن باوری قلبی دارند. اوریپید ایمان دارد به اینکه: «فرزندان قصاص گناهان والدین را میپردازند» و این نقطهنظری است که از جایی در شروع داستان خودنمایی میکند و در صفحات آخر نیز به آن اشاره میشود.
پدر النی مسبب مرگ انسانی میشود که تنها النی شاهد و آگاه با آن بوده اما هیچگاه راز پدر را برملا نمیکند، با رسیدن خبر مرگ النی که به شکلی فجیع اعدام شده، پدرش کیتسو چنان منقلب میشود که گویی سالهای فرسودگی را در یک شب طی کرده، در ابتدا به نظر میرسد که او دچار عذاب وجدانی از کوتاهیهایش در قبال النی شده، اما با پیشرفت داستان و زمانی که یکی از شاهدان محاکمه النی که فرزندش را در اثر سرطان از دست داده، از طرف دخترش سرزنش میشود که به خاطر نقشی که در مرگ النی داشته حالا سزای اعمالش را میبیند. همینجا است که با رجوع مخاطب به داستان کیتسو و النی میتوان پی به علت رفتار پدر النی برد. او النی را رها کرده بود و دخترش تقاص گناهان او را پس داده بود.
کتاب یک ادای احترام شگفتانگیز است به یک مادر (بهخصوص با آن پایانبندی ویژه) که در برابر همه آداب و رسوم و سختیهای کشورش تلاش میکند تا در طول جنگ از فرزندانش محافظت کند. النی توسط چریکهای کمونیستی که به وفاداری خود متعهد شدهاند اعدام میشود، اما نه قبل از حصول اطمینان از اینکه خانوادهاش از بند گریختهاند.این روایتی است از وضعیت او و نه مرگش، نویسنده، زندگی النی و حوادثی را که منجر به مرگ او شده، به تصویر میکشد تا خاطره وفاداری او و دانستن آنچه که به او و سایر روستاییان مانند او گذشته، تا همیشه زنده بماند. این دیدگاه در صفحات پایانی کتاب قوت میگیرد.
نیکولاس که با فکر انتقام قدم در این راه گذاشته بود و با جستوجو و پشتکار راوی بخش بزرگی از تاریخ و زندگی قربانیان جنگ شد، با عامل اصلی قتل مادرش روبهرو میشود و درست در لحظهای که میتواند بهراحتی بزرگترین دغدغه سیسال از زندگیاش را جامه عمل بپوشاند، با سرنوشت این سفر و ماجرا روبهرو میشود و جواب سوالی را که در ابتدا مطرح کرده بود پیدا میکند. النی واپسین دم زندگی را به نفرین شکنجهگران خود نگذراند، بلکه چون آنتیگون توانست دلیرانه با مرگ روبهرو شود؛ زیرا وظیفهاش را نسبت به کسانی که دوست داشت انجام داده بود. در سیرت النی عشق بود نه نفرت و با کشتن او سیرتش از بین نرفته بود.
عشق النی در فرزندانش ریشه دوانده بود و نیکولاس به این فکر کرد که: «اگر کاتیس را میکشتم، میبایست این عشق را در وجودم ریشهکن نمایم...» پس نیکولاس عشق به خانوادهاش را انتخاب میکند تا حافظ سیرت النی باشد، هرچند که نفرت از قاتل او همیشگی و ماندگار است اما حضور قابل لمس مادر در وجود فرزند از هر انتقامی بالاتر است.
سمیرا سهرابی
- 20
- 2