پنجشنبه ۰۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
۱۲:۳۲ - ۲۹ بهمن ۱۳۹۷ کد خبر: ۹۷۱۱۰۶۸۸۰
کتاب، شعر و ادب

نگاهی کوتاه به جهان داستانی صمد طاهری در دو مجموعه «زخم شیر» و «سنگ و سپر»

صمد طاهری,اخبار فرهنگی,خبرهای فرهنگی,کتاب و ادبیات

«لیف نخل»، «دانه‌های درشت عرق»، «پر کاه»، «تاق بلوط‌ها»، «کپ‌کپ تلمبه‌ها»، «چِق، چِق، چِقِ چاقوی ضامن‌دار»، «باران ریز و پلاچ و گند»، «شیون گِزها»، «دریاپری» و... این‌ها کلمات آشنای جغرافیای صمد طاهری هستند.

 

آدم‌هایی که به قول «کی‌یر که‌گور» از آغاز تولد با فرمان‌های سر به مُهر به سفر زندگی فرستاده شده‌اند؛ به دنیایی صلب و زیرین و جهانی نفوذناپذیر با ترسی همیشگی و مادرزاد و دلنگرانی مزمن. «رومن گاری» در «زندگی پیش رو» تعبیری دارد که عجیب به انسان‌های این داستان‌ها نزدیک است: «زندگی چیزی نیست که متعلق به همه باشد.» شخصیت‌ها در این قصه‌ها یا سهمی ندارند و از اساس موجودیت‌شان پذیرفته نمی‌شود، یا چیزی عادت شده را فقط از سر می‌گذرانند.

 

نوشته‌های طاهری از آن متن‌های خنثی و بی‌پیامد نیست، قصه سرریز زخم است و تجربه‌ای به مخاطبش می‌دهد که او را تا مدت‌ها رها نمی‌کند. یکی از مهم‌ترین مشخصه‌هایی که در ذهن خواننده حک می‌شود، خشونت آشکار و لخته شده بر فضای کارهاست؛ از داستان‌های اولیه طاهری در مجموعه «سنگ و سپر»: «بعد جوجه‌بلبل فراری را به دست چپ گرفت و با دست راست یک پای جوجه‌بلبل را چنان پیچاند و کشید که صدایی از گلوی جوجه‌بلبل بیرون آمد و پایش از زانو کنده شد. همه خیره نگاه می‌کردیم. پسرک جوجه‌بلبل یک پا را به زمین انداخت و گفت: «حالا اگه می‌تونی فرار کن.» (داستان کوتاه لاک‌پشت). تا داستان‌های آخرش در مجموعه «زخم شیر»: «گاوها لا‌به‌لای نخل‌ها، علف‌های کنار نهر را می‌چریدند و از درد ماغ می‌کشیدند. پستان یکی‌شان ترکیده بود و لای پاهایش آویزان مانده بود. خطی از شیر و خون روی پایش شُره کرده بود و به زمین می‌چکید.

 

یدول گفت «می‌بینیش؟ این تا فردا پس‌فردا چرک می‌کنه و می‌گنده. بعد سگا می‌آن سراغش.» این خشونت اما جزئی از این طبیعت است؛ جزئی از زیستی خشن و پرتشویش که دست در دست با اتفاق‌های تاریخش، به ناچاری بدل شده‌اند و نهایت بی‌انصافی است، اگر با معیارهای جاری به قضاوتش بنشینیم. انسان‌هایی که به روایت نویسنده جنگ بی‌گذشته‌شان می‌کند و در نیازهای اولیه زندگی می‌مانند و مورمورشان می‌شود که خودشان را توی دردسر بیندازند و یادآور این جمله «شارل بودلر» هستند: «طبیعت هیچ چیز به ما نمی‌آموزد، جز جنایت.»

 

البته این همه ماجرا نیست و مهربانی‌ای انسانی، هم در لایه‌های پنهان و هم در آشکارگی، مثل رفت‌و‌آمد عاشقانه یک حشره در «سفر سوم» و رابطه‌اش با شخصیت داستان در جریان است. طاهری با مکان‌هایش حافظه می‌سازد و در قصه‌هایش با تکنیک‌های متفاوتی مکان را برای خواننده‌اش آشنا می‌کند؛ گاه با اسامی خاصی همچون «آسمان آباد» و «سه راه ذوالفقار» و «شُرقون. بعد از ترانس برق» که هر کدام خاصیت خودش را دارد و گاهی هم خواننده‌اش را دنبال کپ کپ تلمبه‌ها می‌برد و با دور و نزدیک شدن صدایش می‌گوید کجاست.

 

بیداد گرما هم جزئی لاینفک از این مکان است: «سوار مینی‌بوس شدیم و تن و بازوی خسته‌مان را ول دادیم روی صندلی‌هایی که ته مانده داغی آفتاب بعدازظهر را هنوز توی روکش‌های پلاستیکی‌شان داشتند.» (سنگ و سپر ص ۱۸۳) یا در اینجا که هم طبیعت و هم مکان‌های خاص یک‌جا جمع شده‌اند و موقعیت می‌آفرینند: «سمت چپ کوچه‌شان یکسر دیوار کارخانه تولید آب‌نبات‌چوبی بود که شیروانی موج‌دارش حالا دو وجبی روی آسفالت کوچه سایه انداخته بود.

 

زائریاسین در این سایه دو وجبی چنان مماس با دیوار راه می‌رفت که دشداشه‌اش شوره آجرها را می‌سایید و با خود می‌برد.» (زخم شیر، ص ۱۲) در این فضا نویسنده عناصر و نشانه‌هایی پر تکرار هم دارد؛ مثل ماه، که انگار می‌خواهد هیچ‌وقت فراموشش نکنیم و در جای جای داستان‌هایش چشمش به آسمان است و مدام نشانش می‌دهد. «ماه نیمه توی چاله‌های بزرگ و کوچک مسیر تکثیر شده بود.» (زخم شیر؛ ص ۴۹) یا «آن‌قدر نشستیم تا هوا کاملاً تاریک شد و ماه نیمه طلوع کرد... رضا چیزی نگفت. فقط سر بالا کرد و به ماه نیمه نگاه کرد.» (زخم شیر؛ ص ۸۶) یا «ماهِ تمام توی آب نقره‌گونی که بسرعت می‌گذشت تکه‌تکه می‌شد و دوباره به هم می‌چسبید.» (سنگ و سپر؛ ص ۵۳) این تکرارها و دست از سر کلمات برنداشتن‌ها، زیبایی‌های دیگری هم در افق نوشته‌های طاهری به وجود می‌آورد؛ مثل برابرنهادِ نخل‌ها و پدر، در داستان «چشم زخم»: «نخل‌‌ها - پیرتر از همیشه - زیر باران سر خم کرده بودند... پدرم همان‌طور سر بر زانو داشت و دَم برنمی‌آورد. موهای سپید کوتاهش آشفته بود و پیرتر از آنچه  بود به نظر می‌رسید.»

 

در این قصه‌ها اگر مردها به ذات شکست خورده‌اند و به قول خود نویسنده، همون‌جور که الکی زندگی می‌کنن الکی هم می‌میرن، زن‌ها نیز مظهر ‌درد و رنج‌اند و غریبِ غریب. یکی از تلخ‌ترین‌های‌شان در «سفر سوم» اتفاق می‌افتد؛ جایی که دخترکی۱۲ ساله به اجبار محیط و با همان عواطف بچگانه پای سفره عقد می‌نشیند و فاجعه در پی آن می‌آید. طاهری شاعر هم هست: «هرازگاهی باد داغی از میان نیزار به سوی کارخانه می‌آمد و بوی مغزِ نی و جلبک و تشنگی قورباغه‌ها را می‌پراکند.» (سنگ و سپر؛ ص ۱۸۵).

 

و گاهی تصویرسازی‌اش بکر و کمیاب می‌شود: «کفِ دستش مثلِ سمباده زبر بود و به بزرگی پره بیل.» (زخم شیر؛ ص ۹۰). حیوانات نیز حضور پررنگ و خاصی در قصه‌های طاهری دارند؛ چه در داستان «خروس» و حضور پررنگش که تبدیل به نوعی جنون می‌شود و چه داده‌هایی از زیست این جانوران در این محیط: «گاهی هم به سفارش کسی شکم خروسی را باز می‌کرد و چیزی از تویش درمی‌آورد و دوباره بخیه می‌کرد. خروس اَخته می‌شد و شروع به پروار شدن می‌کرد.» (زخم شیر؛ ص ۱۰۲) شروع و پایان‌بندی اگر چه در چنین جغرافیایی اهمیتی آن‌چنانی ندارد و به روال معمول چندان گره و فراز و فرودی در کارها دیده نمی‌شود و مثلاً در داستان «سگ ولگرد» براحتی پایان داستان، در همان ابتدا با جمله «گناهِ کشته شدنش هم به گردنِ من است.» آشکار می‌ شود، اما در بعضی از داستان‌ها قدرت قلمش را در این زمینه هم نشان می‌دهد؛ گاه با همان تکرارهای تداعی‌کننده و نقاط ارجاع، مثل داستان خروس که در آغاز و پایانش با «آن‌قدر زیبا بود که واقعی به‌نظر نمی‌رسید» و گاه با پایان‌بندی‌های کم‌نظیر مثل داستان «لاک‌پشت» که تصویر بچه‌ای که برای خرید لاک‌پشت با مادرش به بازار رفته، به تصویر «پهلوان ناصر» ختم می‌شود: «پهلوان ناصر مثل لاک‌پشت بزرگی روی شمدش قوز کرده بود و خیره نگاه می‌کرد و بادی که شروع به وزیدن کرده بود، شن‌های گرم کنار جاده را به سر و رویش می‌پاشید.» طنز از دیگر جذابیت‌های کارهای صمد طاهری است؛ چه طنزهایی که از آشنایی‌اش با متل‌ها و باورها و مثل‌ها می‌آید: «خیر نبینه سیروس. آخرش تخم خودش رو گذاشت.» (زخم شیر؛ ص ۳۲) چه موقعیت‌های طنز: «شاطر رو به پیرزن‌ها گفت: «وقتی صدای خمپاره اومد، شما چرا نخوابیدین رو زمین؟» پیرزن دومی گفت: «یه زن جلو ۱۰ تا مرد نامحرم پهن می‌شه رو زمین؟»» و چه طنزی تلخ که سیاهی و ناگواری‌‌اش تا مدت‌ها زیر دندان می‌ماند: «یکی از میان جمعیت گفت: «پهلوون ناصر، بچه‌تو فشار نمی‌دی توپ درکنه؟» همه زدیم زیر خنده. پهلوان ناصر لبخندی زورکی زد و گفت: «والا به جون خودم، به جون بچه‌م، مریضه. داره می‌میره. از بس چوب‌پنبه جوشوندم و به خوردش دادم. همین دیروز بردمش بهداری. دکتر گفت دیگه نباید آب چوب‌پنبه بهش بدی وگرنه می‌میره.» (سنگ و سپر؛ ص ۱۶۲)

 

با همه این‌ها بعد از خواندن داستان‌های تلخ صمد طاهری، بیش از آنکه انسان به یاد عذاب ناچاری و نرسیدن ابدی و ناامیدی برسد، حقیقتی را می‌بیند از جنسی که «والتر بنیامین» در مورد یک تابلوی نقاشی به کار می‌برد: «زن نشسته است و دست‌هایش را نومیدانه به سوی میوه‌ای دور از دسترس دراز کرده است و با این همه بال درآورده است، هیچ چیز حقیقی‌تر از این نیست.»

 

علی شاهمرادی

 

 

iran-newspaper.com
  • 16
  • 4
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
فرامرز اصلانی بیوگرافی فرامرز اصلانی از تحصیلات تا شروع کار هنری

تاریخ تولد: ۲۲ تیر ۱۳۳۳

تاریخ وفات : ۱ فروردین ۱۴۰۳ (۷۸ سال)

محل تولد: تهران 

حرفه: خواننده، آهنگساز، ترانه‌سرا، نوازندهٔ گیتار 

ژانر: موسیقی پاپ ایرانی

سازها: گیتار

ادامه
عقیل بن ابی طالب زندگینامه عقیل بن ابی طالب؛ از صحابه پیامبر و امام علی (ع)

تاریخ تولد: ده سال بعد از عام الفیل

محل تولد: مکه

محل زندگی: مکه، مدینه

دلیل شهرت: صحابه و پسرعموی محمد

درکذشت: دوران حکومت معاویه، مدینه

مدفن: بقیع

ادامه
علیرضا مهمدی بیوگرافی علیرضا مهمدی؛ پدیده کشتی فرنگی ایران

تاریخ تولد: سال ۱۳۸۱ 

محل تولد: ایذه، خوزستان، ایران

حرفه: کشتی گیر فرندگی کار

وزن: ۸۲ کیلوگرم

شروع فعالیت: ۱۳۹۲ تاکنون

ادامه
حسن معجونی بیوگرافی حسن معجونی بازیگر کمدی سینمای و تلویزیون ایران

چکیده بیوگرافی حسن معجونی

نام کامل: محمد حسن معجونی

تاریخ تولد: ۲۸ دی ۱۳۴۷

محل تولد: زنجان، ایران

حرفه: بازیگر، کارگردان، طراح، مدرس دانشگاه

تحصیلات: رشتهٔ ادبیات نمایشی از دانشکده سینما تئاتر دانشگاه هنر

آغاز فعالیت: ۱۳۷۵ تاکنون

ادامه
ابراهیم بن جعفر ابی طالب زندگینامه ابراهیم بن جعفر ابی طالب

نام پدر: جعفر بن ابی طالب

سن تقریبی: بیشتر از ۵۰ سال

نسبت های مشهور: برادر محمد بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر ابی طالبزندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

زندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب فرزند جعفر بن ابی طالب بوده است، برخی از افراد ایشان را همراه با محمد از نوه های جعفر می دانند که عمال بن زیاد وی را به شهادت رساند. برخی از منابع می گویند که ابراهیم و محمد هر دو از لشکر ابن زیاد فرار کرده بودند که بانویی در کوفه آنها را پناه می دهد، اما درنهایت سرشان توسط همسر این بانو که از یاران ابن زیاد بود از جدا شد و به شهادت رسیدند. 

ادامه
مریم طوسی بیوگرافی مریم طوسی؛ سریع ترین دختر ایران

تاریخ تولد: ۱۴ آذر ۱۳۶۷

محل تولد: تهران

حرفه: ورزشکار، دونده دوهای سرعت

تحصیلات: کارشناسی تربیت بدنی از دانشگاه تهران

قد: ۱ متر ۷۲ سانتی متر

ادامه
زهرا گونش بیوگرافی زهرا گونش؛ والیبالیست میلیونر ترکی

چکیده بیوگرافی زهرا گونش

نام کامل: زهرا گونش

تاریخ تولد: ۷ جولای ۱۹۹۹

محل تولد: استانبول، ترکیه

حرفه: والیبالیست

پست: پاسور و دفاع میانی

قد: ۱ متر و ۹۷ سانتی متر

ادامه

انواع ضرب المثل درباره شتر در این مقاله از سرپوش به بررسی انواع ضرب المثل درباره شتر می‌پردازیم. ضرب المثل‌های مرتبط با شتر در فرهنگها به عنوان نمادهایی از صبر، قوت، و استقامت معنا یافته‌اند. این مقاله به تفسیر معانی و کاربردهای مختلف ضرب المثل‌هایی که درباره شتر به کار می‌روند، می‌پردازد.

...[ادامه]
ویژه سرپوش