«پیکار با سرنوشت» نام رمانی نوشته واسیلی گروسمان یکی از برجستهترین نویسندگان شوروی در دوران استالین است که با ترجمه سروش حبیبی از سوی انتشارات نیلوفر به بازار آمد. گروسمان در تمام مدت جنگ دوم جهانی در جبهه حضور داشت و با مجله ستاره سرخ ارگان ارتش شوروی همکاری میکرد. وی در هنگامه نبرد در این شهر و در کانون سوزان آتش جنگ در میانه میدان بود و در پایان این نبرد همراه قوای پیروز شوروی، دشمن فراری را تا برلین تعقیب کرد. گروسمان از میان نویسندگان جهان نخستین کسی است که اردوگاههای مرگ را به تفصیل وصف کرده و سیاهیهای خونین آن را در داستان دوزخ تربلینکا که در سال ۱۹۴۴ منتشر شد باز کرده است.
«پیکار با سرنوشت» در سال ۱۹۷۶ یعنی دوازده سال پس از مرگ نویسنده در مجلات ادبی روسیه به چاپ رسید.گروسمان زمانی که رمان مذکور را به اتمام رساند آن را برای چاپ و برای مجله زنامیا فرستاد. سردبیر مجله نسخهای از آن را برای لوبیانکا (اداره پلیس سیاسی شوروی) فرستاد. مأموران ک.گ.ب بلافاصله به خانه گروسمان هجوم بردند و تمام نسخههای دستنویس یا ماشین شدهای را که یافتند و حتی کاغذهای کپی و نوار ماشین تحریر او را توقیف و نابود کردند. خود نویسنده بازداشت نشد اما بعد از این واقعه مدت زیادی زنده نماند و یک سال و نیم بعد در سن ۵۹ سالگی درگذشت. سردبیر مجله حق داشت که از خواندن این رمان این گونه به وحشت بیفتد.
گروسمان بعدها نوشت: «دولت با محروم ساختن مردم از آزادی، پارلمانی پوشالی، انتخاباتی پوشالی، اتحادیههای صنفی پوشالی و به طور کلی جامعهای پوشالی درست میکند.» رمان «پیکار با سرنوشت» این پوکی و بیریشگی را عیان میسازد و ناسازگاری آنها را با زندگی اصیل و راستین آشکار میکند. گروسمان نامهای به خروشچف درباره کتاب توقیف شدهاش مینویسد که بی اثر میماند. او در نامهاش مینویسد: مأموران از من خواستند و امضا گرفتند که به خوانندگان بگویم که نوشتن رمان من هنوز پایان نیافته و اگر راز این توقیف را افشا کنم، در دادگاه جوابگو باشم.
گروسمان در این رمان دیدگاه کسانی را که در نبرد استالینگراد – این طوفان بزرگ تاریخ- دخالتی داشتند به خوانندگان کتاب عرضه میدارد. به مخاطب فرصت میدهد که از دیدگاه یک فیزیکدان بزرگ یا سربازان روسی یا آلمانی از چشم یک فرمانده ارتش شوروی یا یک بلشویک پیر، از چشم یک افسر عالیرتبه اس.اس. یا طراح کشتار آشوویتس از دیدگاه رؤسای حزب یا فرماندهان عالی قوای درگیر در نبرد یعنی هیتلر و استالین به این هنگامه خونین و مخوف نگاه کند.
خواننده در این سیر و سیاحت پی میبرد به اینکه انتظار عدالت و دموکراسی در نظامهای فراگیر و اقتدارطلب امیدی واهی است. پی میبرد به اینکه نازیسم و کمونیسم فرقی اساسی با هم ندارند. میان تعصب طبقاتی و تعصب نژادی (هرگونه تعصبی) تفاوتی نیست. وقایع و حوادث این رمان عرصههای بسیار متفاوتی را دربرمیگیرد.
شخصیتهای محوری آن دو خواهرند به نام یوگینا و لودمیلا نیکلایونا شاپوشنی کوا، سرنوشت و تلخ کامیهای آنها شباهتی با هم ندارند. در اطراف این دو خواهر سرنوشت دردآلود گروههای مختلف مردم شوروی توصیف میشود که همه با شیدایی به نظام شوروی با دست کم به میهن خود عشق میورزند. کریمف شوهر یوگینا که کمونیستی دو آتشه، درست پیمان و دانشمند است و کوچکترین سایه تردید را بر حقانیت سوسیالیسم شوروی روا نمیدارد، ناگهان خود را در زندان امنیتی میبیند و آنجا به اسرار دادرسیهای مسکو پی میبرد، او که از بنیانگذاران حزب کمونیست بوده و به ایمان راسخ و وجدان پاک خود میبالید، با روشهای شیطانی بازپرسیهای امنیتی زیر طوفان سیلی و توهین و شکنجه خرد میشود و به صورت دستمالی کهنه پاره دور انداخته میشود.
اشترم شوهر لودمیلا- خواهر دوم- که فیزیکدانی بلندپایه است درست هنگامی که موفق به کشف علمی بزرگی میشود و راههای تازهای پیش پای علم باز میکند ضربات تازیانه ضدیهود را بر سر و صورت خود تحمل میکند. در برابر انتقادهای تمسخرآمیز و خیانت نزدیکترین دوست و همکارش پایدار میایستد و در موفقیتآمیزترین ایام زندگیاش از خطر تبعید و حتی نابودی استقبال میکند و تسلیم نمیشود.
یا ماجرای سرهنگ نوویکف فرمانده پیروز سپاه زرهی و قهرمان نبرد استالینگراد که آغاز حمله سپاهش را هشت دقیقه به تأخیر میاندازد و از این طریق افراد و تانکها و توپها و تجهیزات سپاهش را از نابودی حتمی نجات میدهد و در اثر خیانت کمیسر و رئیس ستاد خود به همین گناه تا لبه پرتگاه فنا پیش میرود. داستان خودفروشان سیاسی و گرون به درگاه قدرتگذاران و خبرچینان و چاکرصفتان که آب به آسیاب قدرتمندان سیاست میریزند و بر مرکب مراد سوارند و بسیاری دیگر که همه در تابلوی بزرگ و رنگین «پیکار با سرنوشت» به گونهای زنده و طبیعی درهم بافته شده و تصویری واقعی از جامعه شوروی را ترسیم کردهاند. جامعهای که در آن زندگان سر خود را به دیوار مستحکم دستگاه عظیم دیوان سالاری و حصار سراندر سحاب پلیس میکوبند. در حالی که گردانندگان دستگاه پوشالی حکومت را به کار سلطنت خود گرم کردهاند.
معصومه تیل گریان
- 20
- 2