اخوان در میان شاعران همنسل خود و ایبسا در گستره شعر معاصر فارسی، از شاعرانی است که بیشترین بهره را از عنصر حماسه میبرند. تا جایی که بسیاری او را «شاعر حماسه» میدانند و مهمترین مهارتش را سرودن شعر حماسی. او اگرچه شاگرد نیما و بالطبع از متأخرین اوست اما نمیتوان در زمره شاعرانی قرارش داد که امکانات شعر نیمایی را گسترش دادهاند چراکه او در حماسهپردازیهایش، بویژه در آثاری که به سیاق نیمایی سروده، همواره جایی در حد فاصل شعر استادش و گنجینه شعر قدمایی فارسی ایستاده است. مهمترین نشانههای دلبستگی اخوان به شعر کلاسیک فارسی، التزامش به چارچوبهایی چون قوافی و عروض و نیز کاربری متداومش در تمام دورههای شاعری از آرایههای ادبی از قبیل جناس، استعاره، تشبیه و مابقی است.
اخوان همچنین در بخش مهمی از شاعری خود، چه در آثاری که در قوالب کهن سروده و چه در شعرهای نیماییاش، از ویژگیهای کمابیش مشترک بهره میبرد. او فرزند خلف خراسان و آشکارا ملهم از اشعار و بویژه قصاید سبک خراسانی است. عُلقه و گرایش اخوان به شعر کهن را نباید تنها در بازخوانی جنبههای الهامگیرانه از شعر کلاسیک فارسی در آثار نیماییاش خلاصه کرد. اگرچه اهمیتش صدالبته در شعرهای نیمایی اوست و نه شعرهای قدماییاش، اما نباید از یاد برد که با وجود این، او در آخرین سال زندگی خود، تو گویی به شکلی نمادین، بار دیگر به عادت عتیقش برگشت و شعر «تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم» را که همچون نخستین کتابش «ارغنون» شعری قدمایی بود، منتشر کرد. بازگشتی که انگار بیش از هر چیز نشان از ناحتمیت ملاحظات شعر جدید فارسی در باور شاعر دارد. قصدم از نوشتن این نکته تنها اشارتی است به دلی که شاعر «آخر شاهنامه» و «از این اوستا» در گرو دستاوردهای شعر کهن فارسی داشت حتی تا به سال نهایی عمر؛ وگرنه کیست که نداند، اهمیت مهدی اخوان ثالث، بیش از اینکه حاصل شعرهای کلاسیکش باشد، به تمام سالهایی برمیگردد که او در میانه اولین و آخرین کتاب، به نوشتن بخشی از درخشانترین نمونهشعرهای تاریخ ادبیات فارسی گذراند؛ شعرهایی که نشانههای آشکار تلمذ از پدر شعر نو فارسی لابهلای سطرهایشان جاری است.
بهنام ناصری
- 13
- 2