هنریک سینکیویچ(۱۹۱۶-۱۸۴۶) برجستهترین و شناختهشدهترین نویسنده لهستانی در جهان است؛ بهطوریکه عکس او روی اسکناس ۵۰۰ هزار زلوتی حک شده. او را برای دو رمان مهمش «کجا میروی؟» و «به دور از تعصب» میشناسند، که اولی به سیوپنج زبان ترجمه شده، و دومی به هجده زمان، و از جمله رمانهای سینکیویچ است که تولستوی در ستایش آن سخن گفته. موفقیتهای بیشمار سینکیویچ در نوشتن رمانهای حماسی و تاریخی، درنهایت او را به جایزه نوبل ادبیات رساند. بنیاد نوبل علت اعطای این جایزه را «خدمت و شایستگی برجسته سینکیویچ بهعنوان نویسندهای حماسی» برشمرد. آنچه میخوانید نگاهی است به زندگی و زمانه هنریک سینکیویچ، و مروری بر دو رمان مهم وی: «کجای میروی؟» و «به دور از تعصب» که اولی با ترجمه حسن افشار در نشر «ماهی» و دومی با ترجمه آیین قبادی در نشر «افراز»، منتشر شده است.
درباره هنریک سینکیویچ
هنریک سینکیویچ برجستهترین و پرکارترین نویسنده لهستانی است که در نیمه دوم قرن نوزدهم در روستای والا اکشیسکا واقع در بخش روسی لهستان متولد شد. خانواده پدریاش با تلاشهای انقلابی خود برای استقلال لهستان فعالیت میکردند که این مهم خود ارکان مستحکم میهندوستی را در آثار وی تشکیل داد. از طرف دیگر، دانشپژوهی تاریخی در خانواده مادریاش نیز در جریان بود.
او که در عصر تجزیه لهستان و تشویش فرهنگی ملل اطراف این سرزمین زخمخورده بزرگ شده بود، کوشید تا آتش میهنپرستی را در میان هممیهنانش شعلهور کند. اینگونه گزارش شده که لهستانیها بهعنوان یادآوری تلاشهایشان برای آزادی، صفحات کتابهای سینکیویچ را به لباسهای خود سنجاق میزدند.
سینکیویچ در ورشو تحصیل کرد، اما نتیجه مشهودی در پی نداشت. استعداد وی در عرصه نویسندگی خیلی زود کشف شد. آثار اولیه او اسکچهای هجوآمیزی بودند که از وجدان اجتماعی راسخی حکایت میکرد. در سال ۱۸۷۶، سفری به آمریکا داشت و تا کالیفرنیا نیز رفت. خاطراتش در روزنامههای لهستانی منتشر شد و بهطور مطلوبی مورد استقبال قرار گرفت. سفرهای وی اطلاعات زیادی برای چندین اثر به همراه داشت که در میان آنها میتوان به داستان کوتاه و فوقالعادهای بهنام «فارچی»(۱۸۸۲) اشاره کرد.
حرفه ادبی سینکیویچ در عصر اثباتگرایی آغاز شد و بیوگرافی وی برحسب سابقه اجتماعی، تحصیلات، فعالیت ژورنالیستی برای مطبوعات ورشو، و درگیری در مسائل عمومی و فعالیتهای نیکوکارانه نوعی از همین جنبش است. در اوایل فعالیتهای ادبی خود، استعداد و بصیرتش باعث ایجاد مجموعه مقالاتی چون «لحظه حال»، و «آخرین اخبار» شد. محبوبیت سینکیویچ با «نامههایی از آمریکا» که در مجله گزتا پولسکا منتشر شدند، افزایش یافت. این نامهها تجربیات و خاطرات وی را در آمریکا نقل میکنند. آنها راهورسم آمریکایی، زندگی سرخپوستان و لهستانیهای مقیم آمریکا، طبیعت و حیاتوحش آمریکا و بهعلاوه گزارشاتی درباره سفرهای مطالعاتی و شکاری و اجراهای هلنا مدرزهویسکا(بازیگر) را با جملهبندی ماهرانه، با نگاهی موشکافانه و با حس شوخطبعی توصیف میکنند که به نُه زبان دنیا ترجمه شدند و در آمریکا استقبال شایان توجه کسب کردند.
سینکیویچ بهعنوان یک ادیب، پژوهشگر مشتاقی در زمینه ادبیات بود. داستانهای استادانه، زبان غنی و باشکوه سینکیویچ برایش جایگاه محکمی در نوشتن داستانکوتاه لهستانی به ارمغان آورد و ترجمههای متعدد وی شهرت جهانیاش را حتمی کرد. با این همه، رمانهای تاریخیاش باعث شدند تا از قله رفیع شهرت بالا برود.
پس از بازگشت به لهستان، سینکیویچ زمان خود را وقف مطالعات تاریخی کرد که درنتیجه رمانهای سهگانه تاریخی وی در سال ۱۸۸۳ در روزنامه دِ ورد(The Word) شروع به ظهور کردند. این سهگانه شامل «با آتش و شمشیر»(۱۸۸۴)، با فیلمی براساس این رمان در سال ۱۹۹۹؛ رمان «سیلاب»(۱۸۸۶)، با فیلمی در سال ۱۹۷۴؛ و رمان «پَن مایکل»(۸۸، ۱۸۸۷) با عنوان دیگری بهنام «آتش در استپ»، با فیلمی در سال ۱۹۶۹ است. داستان این سهگانه که در اواخر قرن هفدهم اتفاق افتاده، تلاشهای لهستان را علیه قزاقها، تاتاریها، سوئدیها و ترکها شرح میدهد و بر شجاعت و قهرمانی لهستانیها با شأن حماسی و با شفافیت و سادگی تاکید دارد.
عالیترین اثر بین این سه رمان، «با آتش و شمشیر»، بود که کوششهای لهستانیها را برای توقف شورش قزاقهای زاپاروژی به رهبری بوهدان خملنیتسکی توصیف میکرد. فعالیت وی با پرداختن به موضوعات معاصر ادامه پیدا کرد: رمان «به دور از تعصب»(۱۸۹۱) که مطالعهای روانشناختی از مردی پخته و رو به زوال است و «فرزندان خاک»(۱۸۹۴) رمانی درباره عوام است. سپس در سال ۱۸۹۵، «کجا میروی؟» رمانی درباره شکنجهشدگان مسیحی در دوران امپراتور نرون را که بزرگترین موفقیت وی بهشمار میآید منتشر کرد.
بهیقین سهگانه وی نقشبسزایی در جلب نظر بزرگترین توده از خوانندگان ایفا کرد و سینکیویچ را به نماد ملی تبدیل کرد. جمع وسیعی از مردم او را دوست داشتند. در سال ۱۹۰۰، مردم خانهای اشرافی در آبلهکورک در نزدیکی کیلتس(که درحال حاضر محل موزه اوست) به وی اعطا کردند. نخبگان اندیشمند با چنین اشتیاقی همسو نبودند، اما جرات حملهکردن به او را نداشتند. در سال ۱۸۸۴، بولسوال پراس(روزنامهنگار و شخصیت ادبی لهستان) مطالب منتقدانهای درباره «با آتش و شمشیر» منتشر کرد، اما این کار را با احتیاط انجام داد. او تشخیص خود را از ارزشهای ادبی این رمان ابراز داشت، با اینهمه، این حقیقت که هیچکس نمیتواند از لحاظ تاریخی چیزی از آن فراگیرد اسفناک خواند، چراکه سینکیویچ خاستگاهها و طبیعت شورشیان قزاق را بهنحوی ارائه داده بود که بهطور کلی با حقایق تاریخی متناقض بود.
امروزه، آثار سینکیویچ دیگر احساساتی مبنی بر تاریخ آزمایی را برنمیانگیزد. رمانهای تاریخیاش را بهعنوان داستانهای ماجراجویانه میخوانند و با اینکه از محبوبیت آثارش نزد نسل جوانتر کاسته شده، کتابخانهها هنوز هم برای ارائه کتابهای او لیست انتظار دارند و اقتباسهای سینمایی باجه فروش بلیت را به شلوغی میکشاند. با وجود این، بحث درباره دو جایگاه در جریان است، یکی آنکه لهستان کاتولیک سنتی از خانواده پدرسالارانه حمایت میکند و دیگر آنکه لهستان اروپایی در تغییر اجتماع بهطرز خلاقانهای سهیم است.
کجا میروی؟
سینکیویچ که از او بهعنوان «رماننویس میهندوست لهستانی» یاد میشود، شاید برای رمان حماسی ـ تاریخی خود بهنام «کجا میروی؟» است که شهرت یافته است. او بارها از رُم دیدن کرد و همیشه هنریک سمیرادسکی راهنمای او بود. نقاشیهای مشقات اولین مسیحیان بر این نویسنده تاثیر گذاشت. سینکیویچ تاریخ باستان را مطالعه کرده بود و تاسیتوس را تقریبا از حفظ بود. او قصد داشت رمانی بیافریند که ارزشهای جهانی را به بحث بگذارد، درست مانند نبرد میان خیر و شر و پیروزی روح آزادی در برابر استبداد. حاصل این برنامهها «کجا میروی؟» شد و مقدمهای بر داستان بینهایت گمنام «بگذارید از او پیروی کنیم» از سال ۱۸۹۲ بود که با ظهور مسیحیت با دنیای روبه پیشرفت غیرمسیحی مواجه شد. ایده این داستان به رمانی تبدیل شد که بخشهای آن بهطور پیدرپی در مجله گزتا پولسکا بین بیستوششم مارس و بیستونهم فوریه ۱۸۹۶ چاپ شد. این رمان بلافاصله در مطبوعات روسیه و آلمان منتشر شد و پس از اندکزمانی نسخه کتابی آن در انگلستان، ایتالیا، فرانسه و آمریکا به چاپ رسید. این کتاب تا به امروز به بیش از چهلزبان از جمله فارسی ترجمه شده و میلیونها نسخه از آن بهفروش رسیده است. بهراستی، چرا این رمان تا این حد محبوب واقع شده است؟
رشته اصلی بین مسیحیان اولیه با غیرمسیحیان رو به کاهش رُم در زمان حکومت پادشاه نرون متفاوت بوده است. چنین انگیزهای بهکرات در ادبیات مورد استفاده قرار گرفته و سینکیویچ به احتمال زیاد در این باره مطالعاتی داشته و بهطور مثال رمان «بنهور» اثر لوئیس والاس را خوانده است. رویدادهای «کجا میروی؟» بهسرعت اتفاق میافتد.
این رمان داستان کنجکاوانهای دارد و بهویژه از صحنههای بصری هنرمندانهای برخوردار است. سینکیویچ رشتههای تاریخی و داستانی را بهطرز ماهرانهای باهم درآمیخت. ما داستان عشقی پرپیچوخم بین مارکوس وینیکوس، قاضی نظامی و یکی از اشرافیان رُمی، و لژیا، دختری مسیحی از قبیلهای غیررُمی بهنام لیگیانها، را دنبال میکنیم. رابطه عشقیشان سرشار از درامهایی چون آدمربایی، معشوق فراری، گراییدن مارکوس به مسیحیت، حبس لژیا و رهاییاش از میدان در نقطه اوج رمان، و درنهایت، تجدید دیدار عشاق است.
تادوز زابسکی این مساله را مورد تاکید قرار میدهد که کاراکترها و قالبهای عالی بیتردید دستاورد هنرمندانه نویسنده «کجا میروی؟» محسوب میشود. پژوهشگر آثار سینکیویچ نیز بر سبکسازی لاتین فوقالعادهای که این اثر داشته، تاکید میکند. زبان این رمان درواقع مملو از واژگانی است که با ایجاد چارچوبی از منابع به دوران باستان بازمیگردد. بهعلاوه، اشارههایی به اساطیر و بازآفرینی دقیق نقشه رُم به خوانندگان اجازه میدهد تا احساس غرقشدن در رُم به آنها دست دهد.
به دور از تعصب
سینکیویچ پس از سهگانهاش، دو رمان معاصر به نامهای «به دور از تعصب» و «فرزندان خاک» منتشر کرد. شایان توجه است که هر دوی آنها بهنحوی که نویسنده قصد داشت، خیلی مورد پذیرش قرار نگرفت. رمان «به دور از تعصب» دفترچه خاطرات روزانهای است متعلق به لیان پوشفسکی، مرد سیوپنج ساله و کنت ثروتمندی که همراه با پدرش در رُم زندگی میکند. لیان مشتری همیشگی سالنهای اروپایی، تحصیلکردهای دانا، حساس نسبت به زیبایی و فرد جذابی است، اما از بیماری اراده و احساسات رنج میبرد. او که نهتنها هدف بلکه مفهوم زندگی را نمیبیند، قادر نیست دلایلی برای ایمان مذهبی یا سیستم پایداری از ارزشها بیابد. علوم معاصر و فلسفه بهعلاوه حساسیت بیش از حد و درونگرایی خود او باعث شد به شخصی شکاک تبدیل شود. این مساله او را خشنود نمیساخت، اما نمی-توانست درمانی برایش پیدا کند، بهخصوص که سبک زندگی بیدغدغهاش محرکی نبود تا او را به کوشش وادارد.
یکی از عمههایش که در پواشوف زندگی میکرد، او را تشویق کرد تا با آنیلا ازدواج کند. لیان عاشق میشود، اما قادر نیست برای ازدواج با او تصمیم بگیرد؛ درعوض، دائما امروز فردا میکند، عقبنشینی میکند و دوباره درگیر رابطه عشقی میشود. آنیلا با تاجر نادرستی بهنام کرانیتسکی ازداواج میکند. عشق لیان به آنیلا وسواسگونه شد، احساسات لیان از عشق به نفرت به خفت و باز به عشق در نوسان بود. او تلاش میکند تا آنیلا را دوباره بهدست آورد، ولی آنیلا با «احکام ساده»ی مسیحیت پاسخ میدهد. داستان بهطرز تراژیکی برای هردوی آنها به پایان میرسد: نیلا بعد از خودکشی همسرش، باردار بود و میمیرد و آخرین یادداشت لیان در دفترچه خاطراتش درباره خاتمهدادن به زندگیاش صحبت میکند.
این درام روانشناختی تشخیص سینکیویچ را درباره اینکه جامعه بیمار است، دربرمیگیرد. از سویی نخبگان ممتاز و از سوی دیگر جماعت نامتمدنی وجود دارند که کاراکترهایی چون برادران کُروستوسکی- پسران مزرعهدار پوآشو- با تن و ذهن سالمی که دارند و اینکه نیرومند و بلندهمت هستند، خلأ میانشان را با امیدواری پر خواهند کرد.
سینکیویچ درباره قهرمان داستانش سختگیر بود: همانطور که رمان «به دور از تعصب» بهعنوان یک ذهن در نظر گرفته شده که شکاک، ریزبین افراطی، بیبهره از سادگی و حامی است، در این زمینه نیز هشدار خواهد داد و نهایت زندگی بدون تعصب را نشان میدهد. بههرحال، نسل نوگرایان، لیان پوشفسکی را قهرمانی مثبت، رنجدیده رو به زوال از رخوت قرن، با حساسیت بیش از حد، فردی محکوم به فنا یافتند. با وجود این، او نویدگر انقلاب معنوی است.
این رمان امروزی و محبوب بود، و به هجده زبان ترجمه شد، علاقه و اشتیاق قابل توجهی را بهخصوص از سوی لئو تولستوی برانگیخت.
شاهرخ شاهرخیان
- 16
- 3