
روزنامه پیام ما نوشت: حتماً ذهن شما هم درگیر این موضوع شده که چرا قیمت ملک در یک محله کمارزش ناگهان سر به فلک میکشد؟ یا چرا قیمت یک کالای خاص بهشکلی غیرمنطقی بالا میرود؟ گاهی محلات حاشیهای تهران یا حتی شهرهای کوچک، قیمتهای نجومی پیدا میکنند. پاسخ این معما ریشه در یک سازوکار اقتصادی ساده، اما بیرحمانه دارد که بهصورت چرخهای از یک بازار به بازار دیگر منتقل میشود. ملک رونق میگیرد، سکه راکد میشود؛ سکه اوج میگیرد، خودرو راکد میشود و این چرخه ادامه دارد. منطق این دورههای رونق و رکود، سرمایههای مالی کلانی است که بین بازارهای مختلف میچرخند و سودشان دقیقاً از همین بیثباتی تأمین میشود.
سودهای بیزحمت
در دهه ۱۳۹۰، اقتصاد ایران معمای عجیبی را به نمایش گذاشت؛ درحالیکه میانگین رشد تولید ناخالص داخلی کشور درجا میزد و بهسختی به ۱.۵ درصد میرسید، بخش مالی و بیمه با رشدی ۹ درصدی به تاختوتاز مشغول بود. این آمار یک تناقض بزرگ را فریاد میزند: در شرایطی که تولید بهدلیل افزایش قیمت مواد اولیه دشوارتر از همیشه است و تقاضا بهخاطر کاهش قدرت خرید مردم پایین آمده، بخش مالی چگونه چنین سودهای کلانی کسب میکند؟
اقتصاددانان این پدیده را مالیشدن مینامند؛ وضعیتی که در آن، بخش مالی بدون تولید حتی یک کالا یا ارائه خدمتی ملموس، سودهای هنگفت خلق میکند. اما این شعبدهبازی اقتصادی چگونه کار میکند؟
بازی «پامپ و دامپ»
سازوکار این سودآوری، یک چرخه ساده بهنام «پامپ و دامپ» است. در مرحله پامپ، ورود یک سرمایه کلان به یک بازار، ناگهان ارزش آن را بالا میبرد و انتظارات مثبت درباره آیندهاش ایجاد میکند. بازاری را تصور کنید که ارزش چندانی ندارد، مانند املاک یک محله ارزان در شهری کوچک. ناگهان یک سرمایهگذار بزرگ (مانند یک بانک یا یک نهاد دولتی) وارد میشود و شروع به خرید گسترده زمینها میکند. دولت نیز ممکن است با وعده ارائه تسهیلات، این روند را تقویت کند.
اینجا پدیدهای بهنام اثر کوزه عسل رخ میدهد. مردم عادی با دیدن افزایش قیمتها، وسوسه میشوند از این خوان نعمت بینصیب نمانند. آنها با امید کسب سود بیشتر، شروع به خرید همان املاک اما با قیمتی بسیار بالاتر میکنند. در این لحظه، سرمایهگذار اولیه که املاک را با قیمتی ناچیز خریده بود، آنها را با سودی چندصد درصدی به همین خریداران جدید میفروشد.
بهمحض فروش حداکثری، مرحله دامپ آغاز میشود. سرمایهگذار اولیه سود کلان خود را برمیدارد و پولش را از آن بازار خارج میکند. چه چیزی نصیب سرمایهگذاران ثانویه میشود؟ اغلب هیچ! آنها با ملکی بیارزش و قیمتی حبابی تنها میمانند؛ زیرا رشد آن منطقه تنها ناشی از ورود مصنوعی سرمایه بوده، نه ارزش ذاتی. پس از این مرحله، آن بازار وارد یک رکود بلندمدت میشود و پول مردمی که با امیدواری وارد بازی شده بودند، در یک دارایی بیارزش حبس میشود.
بازیگران اصلی پشت پرده چه کسانی هستند؟
این حجم از سرمایه کلان در دست کیست؟ پاسخ ساده است: دولت و بانکها.
گزارش مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی[۴] این واقعیت را بهوضوح نشان میدهد. این گزارش مسیر حرکت پول در اقتصاد ایران را کالبدشکافی میکند و به این پرسش اساسی پاسخ میدهد که پساندازهای کشور به کدام سمت هدایت میشوند؛ تولید یا سوداگری؟ دادهها تصویری تکاندهنده از یک اقتصاد دوپاره را به نمایش میگذارند:
شرکتهای غیرمالی (بخش مولد): بیش از ۶۳ درصد پسانداز خود را به سرمایهگذاری واقعی و فیزیکی (مانند ساخت کارخانه و توسعه تولید) اختصاص میدهند.
شرکتهای مالی و بخش نفت و گاز: با تخصیص بیش از ۹۶ و ۹۷ درصد منابع خود به سرمایهگذاریهای غیرفیزیکی (مالی)، عملاً تمام توان خود را بر سوداگری متمرکز کردهاند.
دولت: تنها ۱۳ درصد از پسانداز خود را صرف سرمایهگذاری فیزیکی کرده، درحالیکه ۳۱ درصد آن را به بخش مالی و سوداگری اختصاص داده است.
این آمارها نشان میدهد دولت و بانکها با سرمایهگذاری هدفمند در بخش غیرواقعی، آن را به یک «کوزه عسل» جذاب تبدیل میکنند تا سرمایههای مردم را به درون خود بکشند و سود اصلی را از این بازی ببرند. نمونه بانک آینده این پدیده را بهخوبی نشان میدهد. این بانک با تمرکز ۹۸ درصدی سرمایهگذاریهای خود در بخش مسکن و ساختمان (حدود ۸۰ هزار میلیارد تومان)، عملاً منابع عظیمی را در داراییهای غیرمولد حبس کرد و به افزایش قیمت مسکن دامن زد. این نوع سرمایهگذاریها، برای مثال در منطقه ۲۲ تهران، این منطقه را از دسترس گروههای درآمدی متوسط خارج کرد.
مردمی که به بازی گرفته میشوند
ترس فراگیر از تورم و فقر، پساندازهای مردم را به تودهای عظیم از «سرمایه سرگردان» تبدیل کرده است. وعده سودهای یکشبه، کسادی کسبوکار و پایین بودن سطح دستمزدها، مردم را ناخواسته بهسمت این تلهها سوق میدهد. از سال ۱۳۹۷، یک جهش ساختاری در رفتار اقتصادی مردم رخ داد. سهم سرمایههای سیال در عرض پنج سال بیش از دو برابر شد[۵]. این نقدینگی عظیم بهجای تولید، به بازارهای ارز، طلا، خودرو و رمزارز سرازیر شد و با ایجاد «انتظارات مثبت»، یک چرخه خودویرانگر از افزایش قیمتها را کلید زد. در این چرخه، مردم برای حفظ ارزش پول خود به بازارهایی هجوم میبرند که خود عامل اصلی بیثباتی و تورم هستند.
درنهایت، این یک بازی جمع-صفر است که در آن سود یک گروه کوچک، از جیب اکثریت جامعه تأمین میشود. تا زمانی که سیاستهای دولت و نظام بانکی، سوداگری را به تولید ترجیح دهد، اقتصاد کشور در این چرخه معیوب باقی میماند و این مردم عادی هستند که بازندگان نهایی این بازی بزرگ خواهند بود.
- 17
- 2