۱ پیش از تأمل و بحث درباره رابطه دانشگاه و بازار کار، باید ابتدا بر این نکته تأکید کرد که وظیفه ایجاد اشتغال یا آمادهسازی دانشجویان برای مواجهه با بازار کار، وظیفه دانشگاه نیست؛ اما این موضوع به معنای تأیید فاصله میان دانشگاه و مسائل جامعه نیست. نمیتوان دانشگاه را صرفاً عرصه تولید دانشهای عمومی و تخصصی کلی و بدون توجه به مقتضیات جامعه دانست.
در هر حوزهای، بخشی از دانش ارائهشده در دانشگاه مربوط به اصول علمی و دستاوردهای جهانی است اما انتظار میرود بخش مهمی از زمان حضور دانشجویان در دانشگاه نیز به نحوه بسط دانش موجود یا شیوههای کاربست دانش اندوختهشده با اتکای به مقتضیات جامعه و شرایط و مسائل خاص موجود در کشور اختصاص یابد. محصول طبیعی این بخش از فعالیتهای دانشجویان، ارتباط میان دانشگاه و بازار کار/ صنعت خواهد بود. اساساً بخش مهمی از فعالیتها در بازار کار، به پاسخ به مسائل و نیازهای جامعه اختصاص مییابد، در صورتی که دانشگاه این بخش از رسالت خویش را بهدرستی انجام دهد، پیوند مذکور بهصورت خودبهخودی صورت خواهد گرفت.
۲ مطالعه جامعهشناختی تولید دانش در کشور نشان میدهد که دانش تولیدی در دانشگاه توان کافی برای بسط یافتن و تسری به مسائل و مقتضیات جامعه ایران را ندارند و در بسیاری از رشتههای علومانسانی که اتفاقاً فهم اجتماعِ خودی در آن یک اصل بنیادین است، غالباً دستاوردهای عرصه جهانی به دانشجویان و جامعه عرضه میشود و پیشفرضهای علوم مذکور به تناسب نتایج حاصله مورد بازاندیشی قرار نمیگیرند.
بدین ترتیب میتوان ادعا کرد که عدم تمایل کارخانهها یا دستگاههای اجرایی برای بهرهبرداری از دستاوردهای دانشگاهیان، صرفاً ناشی از عدمشایستگی سیاستگذاران یا مدیران صنعتی و اجرایی نیست، بلکه ناتوانی دانشگاه در ایجاد پل ارتباطی مذکور نیز اهمیت بالایی دارد. با این حال، راهکار ایجاد ارتباط میان دانشگاه و صنعت/ بازار کار، اقدامات تقنینی و ایجاد مقررات برای الزام استفاده صنایع و دستگاههای اجرایی از دستاوردهای دانشگاه نیست؛ از آن سو، الزام استادان و دانشجویان به گذراندن واحدهای کارآموزی و انجام پروژه نیز مشکل را حل نخواهد کرد. همانطور که تاکنون نیز مقررات و الزامات موجود به بهبود رابطه مذکور کمک نکرده است. چنین الزاماتی میتواند به زایل شدن بخشی از منابع عمومی بینجامد و حتی احتمال ارتباطات ناسالم میان این دو نهاد را افزایش دهد.
۳ به نظر میرسد راهکار اساسی، تقویت کارآمدی پژوهش است؛ اگر پژوهش با پرسشهای مناسب و ابزارهای درست و منطبق بر جامعه طراحی شده باشد، به احتمال زیاد به نتایجی کارآمد خواهد انجامید که برای دستگاهها و صنایع و بازار کار مفید خواهد بود. مطالعه پژوهشهای موجود چه در سطح پایاننامه و چه در سطح پروژههای دانشگاهی، حاکی از بیفایده بودن نتایج بسیاری از آنها است. بسیاری از مدیران دستگاهها و صنایع، واجد تجاربی درباره پژوهشهای نابجا و نتایج بیحاصل هستند و همین موضوع، آنان را نسبت به فواید ارتباط با دانشگاه بدبین کرده است.
غالب مطالعات مذکور در حوزه علومانسانی به بررسی رابطه میان دو متغیر میپردازند که از پرسشنامه بهره گرفته شده و نقطه قوت خود را ارقام متعدد و بهرهگیری از آمارها میداند. فارغ از اینکه مطالعه روششناختی سختگیرانه و دقیق خط بطلانی بر شیوه انجام پژوهش خواهد کشید، نتایج حاصله نیز هیچ معنا و مفهومی برای سازمان سفارشدهنده یا مخاطب پژوهش ندارد.
۴ بنابراین ترمیم رابطه میان بازار کار و دانشگاه، در گرو کوشش بیشتر دانشگاه برای بهبود رویه انجام پژوهشهای دانشگاهی داخلی و خارجی است. این ترمیم از عنوان و پرسش پژوهش آغاز میشود، آنچه سازمانها بسیار به آن نیازمندند، در وهله نخست، توصیف دقیق وضعیت سازمان از منظر موضوع پژوهش است، نه سنجش بیحاصل میان دو متغیر. در وهله دوم، لازم است از ابزارهای پژوهش، بدرستی استفاده شود؛ برای نمونه پرسشنامه در شکل متداول آن برای سنجش نگرش جامعه آماری است نه سنجش رابطه میان دو متغیر در واقعیت بیرونی. یا بهرهگیری از تکنیک دلفی و مطلعان کلیدی زمانی مجاز خواهد بود که کارشناسان منتخب، بهخوبی نسبت به موضوع مورد مطالعه شناخت داشته باشند، نه اینکه صرف داشتن تخصص در حوزه کاری مذکور، سبب ورود آنان به نمونه آماری شود.
در نهایت نیز آنچه برای سازمانها میتواند مهم باشد، توصیههای پایانی پژوهش است؛ این توصیهها خود بخش مهمی از پژوهش هستند و دستیابی به آنان بهصورت خودبهخودی پس از پژوهش ممکن نیست، بلکه اتفاقاً بخش نهایی باید خود، واجد یک روش مطالعاتی خاص و مبتنی بر پیامدسنجی گزینههای پیشنهادی و اعلام اثرات احتمالی آن باشد.اگر چنین اتفاقی رخ دهد، صنایع و دستگاهها خود بهدنبال دانشگاه خواهند آمد و ارتباط بیشتر را مطالبه خواهند کرد؛ و نیازی به توصیه و الزامات قانونی و مواردی از این قبیل نیست. از سوی دیگر ترمیم پل میان صنعت و دانشگاه، یعنی بهسازی و بازنگری پژوهش، میتواند دستاوردهای فرعی دیگری برای دانشگاه به همراه داشته باشد؛ و آن هم شناخت بهتر وضعیت بازار کار و صنعت است. این موضوع به مرور میتواند در مباحث دانشی نیز وارد شود و در این صورت عرضه دانش به دانشجویان تناسب بیشتری با بازار کار خواهد داشت؛ پیامد این موضوع، فهم بهتر دانشجویان از بازار کار و صنایع مرتبط و به تبع آن، امکان ارتباط بهتر فارغالتحصیلان با سازمانهای مذکور خواهد بود. در این صورت فارغالتحصیلان دانشگاهی هنگام ورود به بازار کار وارد دنیای غریبه نشده و در بدو ورود شناخت خوبی نسبت به آن دارند، این موضوع روند پیشرفت آنان را تسهیلخواهد کرد.
۵ البته درخواست چنین اصلاحاتی از دانشگاهی که همه هم و غم خود را تولید انبوه دانشجو و پایاننامه و رساله میداند، انتظار بجایی نیست؛ چنین نهادی، فرصت تأمل درباره این موضوعات و بازاندیشی در خود را ندارد. زمانی که هر استاد دانشگاه بهطور همزمان با حدود ۱۰ رساله و پایاننامه روبهرو است، بیش از ۱۰ واحد درس ارائه میکند و علاوه بر آن، باید پروژههای بیرونی و مسئولیتهای اجرایی را نیز همزمان مدیریت کند، حتی در انجام معمولی و حداقلی مسئولیت خویش نیز با مشکل روبهرو خواهد بود، چه رسد به آنکه بخواهد به مطالعه و بازنگری مسیر دست بزند. طبیعتاً در چنین فرآیندی دانشجو نیز درک درستی از وضعیت و دانش مذکور نخواهد داشت و به لزوم بازنگری در آن توجهی نخواهد داشت؛ بنابراین تولید انبوه دانشجو، مانع بزرگی در اصلاح این مسیر است.
در بسیاری از موارد، فراوانی دانشجویان از سوی وزارتخانه به دانشگاهها تحمیل میشوند و با رضایت استادان و مسئولان دانشگاه همراه نیست. ضمن آنکه کاهش فشار کنکور و افزایش تعداد دانشجویان به کاهش سطح انگیزه و هوش عمومی دانشجویان نیز منجر شده و همین موضوع، کاهش کیفیت خروجی دانشگاهها را در پی خواهد داشت. تنزل عمومی سطح هوش و انگیزه، به کاهش انتظارات استادان از کلاس و سادهسازی مباحث درسی و پرهیز از ارائه نکات پیچیدهتر منتهی میشود که نتیجه آن، فاصله بیشتر دانشجویان از مرزهای دانش جهانی و همزمان کاهش شناخت جامعه خودی خواهد بود. بنابراین مهمترین رانه بهبود تعامل دانشگاه و بازار کار، کاهش تعداد دانشجویان ورودی است. پس از آن، بحث از تعامل بیشتر و بازنگری مسیر پیشین ممکن خواهد شد.
۶ نکته پایانی آنکه زمانی که دانشگاه در مورد کارآمدی خود و بهبود خروجی و کیفیت محصولات پژوهشی خود چندان تأمل نمیکند، نمیتوان انتظار داشت که بتواند به کارآمدی صنعت و ارتباط بهتر با بازار کار کمک کند. بنابراین به نظر میرسد لازم است دانشگاه از خود آغاز کند و در صورتی که در این راه موفق عمل کند، ادامه مسیر چندان دشوار نخواهد بود؛ بهبود کیفیت علمی دانشجویان و ارتقای کیفی محصولات پژوهشی دانشجویان و استادان میتواند بدون مداخله نهادهای قانونگذار ارتباط میان دانشگاه و سایر سازمانهای مربوطه را ترمیم و تقویت کند.
دکتر یاسر باقری:مدیر گروه مطالعاتاجتماعی و فرهنگی مؤسسه عالی پژوهش تأمین اجتماعی
- 14
- 4