شنبه ۰۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
۱۴:۴۳ - ۰۵ آذر ۱۴۰۱ کد خبر: ۱۴۰۱۰۹۰۴۴۹
چهره ها در سینما و تلویزیون

روایت هایی خواندنی از جمشید مشایخی در سالروز تولدش / ناهار خوردن با لباس گازوئیلی و وعده‌ای از علی حاتمی که عملی نشد

جمشید مشایخی,سالروز تولدجمشیدمشایخی
جمشید مشایخی با ناصرالدین شاه قاجار در «سلطان صاحبقران»، رضا خوشنویس در «هزار دستان»، پهلوان خلیل در «پهلوانان نمی‌میرند»، عبدالله بن مسعود در سریال «امام علی»، خان دایی فیلم «قیصر»، «شازده احتجاب»، حبیب‌آقا در «سوته‌دلان»، «کمال الملک» و ... اگر می‌بود فردا ۶ آذر ماه ۸۸ ساله می‌شد.

به گزارش همشهری آنلاین، جمشید مشایخی دارای نشان درجه یک فرهنگ و هنر بود و فعالیت هنری خود را پیش از انقلاب اسلامی،  در سال ۱۳۳۶ با بازی در نمایش «وظیفه پزشک» آغاز کرد، با فیلم کوتاه «جلد مار» در سال ۴۲ مقابل دوربین رفت و دو سال بعد با فیلم «خشت و آینه» وارد سینما شد.

این بازیگر پیشکسوت در بیش از ۹۰ فیلم سینمایی و ۵۰ سریال بازی کرد که با نگاهی به تمام این فیلم‌ها آثاری دیده می‌شود که سازنده‌ آنها یا از کارگردان اولی‌ها بوده‌اند یا در زمانی که مشایخی در آثارشان بازی کرده از افراد شناخته شده‌ای در سینما نبوده‌اند. او در همین مورد، علت پذیرفتن بعضی نقش‌ها را کمک به کارگردان‌ آن فیلم دانسته بود حتی اگربه کارنامه بازیگری‌اش لطمه وارد شود.

مشایخی در دوران فعالیت هنری‌اش دو سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد را درجشنواره فیلم فجر به ترتیب برای فیلم‌های «کمال الملک»  و «گل‌های داوودی» دریافت کرده است.

 همچنین جایزه بهترین بازیگر نقش مکمل مرد را برای ایفای نقش در فیلم «بانوی من» در هفتمین دوره جشن خانه‌سینما گرفته و نامزد دریافت تندیس بهترین بازیگر نقش اول مرد در سومین دوره جشن خانه سینما شد و جایزه بهترین بازیگر مرد را برای بازی در فیلم «پدربزرگ»  از جشنواره بین‌المللی پیونگ یانگ به دست آورد.

این هنرمند ایفاگر نقش‌های متفاوت و ماندگاری در ژانرهای و سبک‌های مختلفی در سینما و تلویزیون بوده و با کارگردانان برجسته‌ای در طول تاریخ سینما همکاری کرد. از جمله آثاری که او در آنها ایفای نقش کرده است، می‌توان به بازی در فیلم‌های  «گاو»، «قیصر»، «شازده احتجاب»، «سوته‌دلان»، «خانه عنکبوت»، «کمال‌الملک»، «گل‌های داودی»، «آوار»، «پدربزرگ»، «طلسم»، «سرب»، «روز واقعه»، «خانه روی آب»، «یک بوس کوچولو»، «جرم» و «سیزده۵۹» و مجموعه‌های «هزاردستان»، «داستان‌های مولوی»، «سلطان صاحبقران»، «امام علی(ع)»، «پهلوانان نمی‌میرند» و «ستایش»  اشاره کرد.

 مشایخی در حوزه تئاتر هم فعالیت‌های موثری داشته و برای اولین بار در سال ۱۳۳۹ در تله تئاتر «بعد از سی سال» به کارگردانی علی نصیریان بازی کرد و در فاصله این سالها تا ۱۳۵۲ در حدود ۱۰ تله تئاتر حضور داشت و با هنرمندانی چون علی نصیریان، عباس جوانمرد و رکن الدین خسروی همکاری کرد.

این هنرمند در ۱۳ فروردین ماه سال ۹۸ درگذشت.

 دوران کودکی

پدرم مهندس شیمی بود و ریاست کارخانه اسیدسازی در پارچین را بر عهده داشت. که بعد هم رییس فنی کارخانجات آن منطقه شد. من در پارچین به دنیا آمدم. درکلاس پنجم ابتدایی بودم که برای جشن پایان تحصیل نمایشی با عنوان "مناظره شتر و موتور" اجرا شد که من نقش شتر را بازی کردم و به شدت مورد تشویق خانواده‌های حاضر در آن منطقه واقع شد. بعدها هم که به اتفاق خانواده تهران می‌آمدم بیشتر به تماشای تئاتر می‌رفتیم. تئاتر در آن زمان طرفدار بیشتری نسبت به سینما داشت و هنرمندان زیادی در این حرفه مشغول به فعالیت بودند. من تئاتر را دوست داشتم و بعد از تشویق‌هایی که شدم علاقه بیشتری پیدا کردم.

نمایشنامه‌هایی را هم کارگردانی می‌کردم و روی صحنه‌ای که خودمان درست می‌کردیم به اجرا می‌گذاشتیم. مردم پارچین بسیار استقبال می‌کردند. پدرم نظامی بود و دوست داشت نظامی شوم و به خاطر همین من را به دبیرستان نظام و بعد دانشکده افسری فرستاد و من که از نظام خوشم نمی‌آمد، هنگامی که پدرم در ایران نبود فرار کردم و وقتی پدرم برگشت دیگر کار از کار گذشته بود. او من را به بیمارستان ارتش معرفی کرد تا به کمک مدیر بیمارستان که از دوستانش بود اعلام کنند قلب من مشکل دارد تا از خدمت معاف شوم. درنهایت بعد از ۱۵ روز که در بیمارستان خوابیدم اتفاقات زیادی رخ داد و معافیت‌ام به سرانجام نرسید و به خدمت وظیفه اعزام شدم و به ارومیه رفتم.

شروع فعالیت هنری با تئاتر 

بعد از اتمام خدمت، دایی‌ام که کارهای زمان مدرسه‌ام را دیده بود، خبر داد که اداره‌ای با عنوان هنرهای دراماتیک در حال تاسیس است و من را به دوستش که رییس کارگزینی اداره هنرهای زیبا بود معرفی کرد. ایشان هم من را پیش دکتر فروغ رییس اداره برد و امتحان از من گرفتند. هنوز هیچ هنرپیشه‌ای به استخدام آنجا درنیامده بود و تنها "رکن‌الدین خسروی" که معلم آموزش و پرورش بود قرار بود به آنجا بیاید. به هر حال تعدادی که بیشتر غیرحرفه‌ای‌ها بودند جمع شدند و بعد از آموزش‌هایی که دکتر فروغ داد کار خود را آغاز کردیم. ابتدا در شبکه ۲ تلویزیون اجرا داشتیم تا اینکه در حیاط اداره، سالن ۱۰۰ نفره‌ای درست شد که وسایل آنجا را هم خودم خریدم و با توجه به اینکه هنوز مردم ما را قبول نداشتند بلیط‌های افتخاری پخش کردیم تا مردم بیایند و کارهای ما را ببینند. بعدها در خیابان جنوبی پارک‌شهر سالن ۲۵ شهریور که امروز "سنگلج" نام دارد راه اندازی شد. مردم هم کم کم به نمایشنامه‌های ما که از تلویزیون پخش می‌شد عادت کردند و به کارهای ما علاقه‌مند شدند و تئاتر رونق پیدا کرد.

جعفر والی، رکن‌الدین خسروی، علی نصیریان، عباس جوانمرد، محمدعلی کشاورز، اسماعیل شنگله، اسماعیل داورفر و بعدها عزت‌اله انتظامی، فخری خروش، حسین کسبیان، مهین شهابی و پرویز بهرام از جمله کسانی بودند که با هم کار می‌کردیم و نمایش‌هایی همچون "امیرارسلان نامدار"، "بهترین بابای دنیا" و "کوروش پسر ماندانا" را به روی صحنه بردیم در تلویزیون هم نمایش‌هایی را به صورت زنده اجرا می‌کردیم که کار بسیار مشکلی بود.

فعالیت ما در تئاتر ادامه داشت تا اینکه دکتر فروغ دانشکده هنرهای دراماتیک را تاسیس کرد و ما که سالها کار تئاترکرده بودیم و جزو هنرپیشه‌های مشهور آن زمان محسوب می‌شدیم، وارد دانشکده شدیم. بعد از مدتی وقتی دیدم چیزی از نظر بازیگری به من اضافه نمی‌شود از آنجا بیرون آمدم. البته اساتید بزرگی چون آریان‌پور، محجوب و باستانی بودند که دروس غیربازیگری را تدریس می‌کردند و برای من بسیار مهم بود. اما دیدم همه چیزهایی که تدریس می‌شود درتئاتر دیده‌ام و ادامه ندادم.

 ورود به سینما با "خشت و آینه" 

سال ۴۰ هژیر داریوش فیلم کوتاهی بنام "جلد مار" را در ۲۰ دقیقه ساخت که من به همراه خانم خروش برای اولین بار مقابل دوربین رفتیم و در آن بازی کردیم. دو سال بعد هم ابراهیم گلستان به همراه فروغ فرخزاد به تماشای نمایشنامه‌ی "مرده‌های بی‌کفن و دفن" آمده بودند که توسط حمید سمندریان کارگردانی می‌شد. من نقش یک افسر ژاندارم را بازی می‌کردم و مرحوم فنی‌زاده، محمدعلی کشاورز و منوچهر فرید هم دیگر بازیگران این نمایش بودند. آن زمان گلستان همه ما را برای بازی در فیلم "خشت وآینه" دعوت کرد و نقش افسر پلیس عارف مسلکی را به من داد. این فیلم با کارهای آن روزگار فرق داشت و نگرفت اما فیلم خوبی بود. گلستان به عنوان تهیه‌کننده وکارگردان زحمات زیادی کشید. من ابراهیم گلستان را اولین استادم به عنوان کسی که بازیگری در سینما را به من آموخت می‌دانم و از حرف‌هایی که می‌زد خیلی لذت می‌بردم.

استادی در انگلیس فیلمی آموزشی درباره بازیگری تکثیر کرده که خیلی از حرف‌های آن زمان گلستان را من در درونش دیدم که الان مطرح می‌شود وآدم لذت می‌برد که یک ایرانی در سال ۴۲ اینگونه روی کارش مسلط بوده است.

جمشید مشایخی,سالروز تولدجمشیدمشایخی

 گاو 

تا سال ۴۸ مجدداً به بازیگری در تئاتر ادامه دادم تا اینکه روزی آقای انتظامی به خانه من آمد و گفت کارگردان جوانی از خارج به ایران آمده که بسیار با شعور است و می‌خواهد یکی از قصه‌های غلامحسین ساعدی را کار کند. این داستان را قبلاً جعفر والی با چند پرسوناژ برای تلویزیون اجرا کرده بود و وقتی به صورت فیلمنامه درآمد شخصیت‌های دیگر داستان وارد قصه شدند. من "الماس ۳۳ " کار قبلی مهرجویی را ندیده بودم اما وقتی فهمیدم ساعدی اجازه ساخت داستانش را به او داده، متوجه شدم آدم بزرگی است. وقتی سناریو را خواندم مش عباس به نظرم بی‌رنگ آمد که مهرجویی گفت این نقش را مخصوصاً به تو داده‌ام. ما این فیلم را در روستایی واقع در ۳۰ کیلومتری جاده رشت به قزوین کار کردیم. همه کسانی که بازی کردند تئاتری بودند و به غیر از من همه تجربه کار اولشان بود.

قیصر 

همان سال کیمیایی می‌خواست "قیصر" را کارگردانی کند و دنبال من و کشاورز فرستاد. با هم به "آریانا" فیلم رفتیم. با کیمیایی آنجا آشنا شدم. من قرار بود نقش "فرمان" را بازی کنم و کشاورز "خان دایی" را که کشاورز به خاطر اینکه کارمند اداره تئاتر بود نتوانست بازی کند. عباس جوانمرد گزینه بعدی برای این نقش بود که آن هم نشد تا اینکه یک روز وارد حیاط شدم و کیمیایی و وثوقی با هم مشغول صحبت بودند. تا کیمیایی من را دید گفت «گیر آوردم جمشید "خان دایی" را بازی می‌کند و "ملک‌مطیعی" هم "فرمان" را» و همین اتفاق افتاد آن موقع مازیار پرتو یکی از فیلمبرداران توانای سینما در هنرهای دراماتیک بود که پشت دوربین قرار گرفت و گروه خیلی خوبی جمع شد، برای این فیلم جایزه مجله فیلم وهنر را گرفتم.

فیلم‌های دیگر

بعد از "قیصر" با اداره تئاتر به مشکل برخوردم آن موقع مثل الان زیر بار بسیاری از چیزها نمی‌رفتم و از آنجا بیرون آمدم. فعالیت خودم را بیشتر در سینما ادامه دادم. "طلوع" با میناسیان، "شازده احتجاب" با فرمان‌آرا، "نفرین" با تقوایی، "چشمه" با آرمانسیان که یکی از فیلم‌های مطرح آن زمان بود، "سلطان صاحبقران" و "سوته‌دلان" با حاتمی از کارهایی هستند که تا سال ۵۶ بازی کردم و خیلی دوستشان دارم.

چند کار تئاتر هم مثل "آوار بر سنگ"، "در گوش سالمم زمزمه کن" و "باغ وحش" داشتم که بین فیلم‌هایم اجرا شدند. چون با جعفر والی خیلی دوست بودم بیشتر درنمایش‌ها او بازی می‌کردم.

 بعد از انقلاب اسلامی

کار من در بعد از انقلاب به صورت مداوم ادامه داشت و از سال ۵۸ به مدت ۱۸ ماه مسوول اداره تئاتر شدم وحدود ۴۰ نمایش روی صحنه آمد. بعد از آن تقاضای بازنشستگی کردم و ۱۹ نفر از هنرمندان دیگر هم به خاطر اینکه با من دوست بودند خودشان را بازنشسته کردند که آقای والی وکشاورز از جمله آنها بودند. "دادا" اولین فیلم من در بعد از انقلاب بود.

جمشید مشایخی,سالروز تولدجمشیدمشایخی

 هزاردستان

تابستان سال ۵۸ کار را در خانه‌ای قدیمی در لاله‌زارنو که به مرحوم پیرنیا تعلق داشت شروع کردیم. نام "هزاردستان" قبلاً "جاده ابریشم" بود. با توجه به اینکه طرح از مدتها پیش آمده بود. "حاتمی" بهروز وثوقی را برای یکی از نقش‌های اصلی در نظر گرفته بود که نشد. دو نقش "رضا تفنگچی" و نقشی که "آقای انتظامی" بازی کردند را هم به من پیشنهاد داد و گفت: دوست دارم، رضا تفنگچی را بازی کنی که مقدار زیادی رو شخصیت تو نوشته‌ام به هر حال کار شروع شد و در طول ۴ ماه صحنه‌هایی را که رضا از ترور دست برداشته و به خانه‌ای در مشهد فرار کرده را در آنجا گرفتیم. بعد از آن برای قسمت‌های دیگر به بالای "اقدسیه" رفتیم و در آنجا محلی که سالها محل نگهداری گوسفند و گاو بود را خالی کرده بودن و قرار بود صحنه‌های زندان "رضا" در آنجا گرفته شود. من و آقای رشیدی در آن صحنه بازی داشتیم و سه ماهی آنجا بودیم.

من در آن صحنه‌ها مدام با قل و زنجیر بودم و بدنم را گازوئیل زده بودند تا چرک شود و دائماً بوی گازوئیل مانع غذا خوردنم می‌شد و زجر زیادی در طول این صحنه‌ها کشیدم. همان جا مرحوم حاتمی به من گفت: «فیلمی دارم که می‌خواهم در اروپا بسازم و تو که اینقدر زجر کشیدی را می‌خواهم به آنجا ببرم» که این اتفاق نیفتاد و حاتمی با وقفه‌ای که در وسط کار افتاد، "حاجی واشنگتن" را در ایتالیا ساخت. "هزار دستان" در طول کار به دلیل تغییر مدیران تلویزیون مدام تعطیل می‌شد، به طوریکه ۵ ماه کار می‌کردیم و بعد یک سال تعطیل می‌شد و مدیران جدید کار را تصویب می‌کردند و دوباره شروع می‌شد به خاطر همین از سال ۵۸ تا ۶۵ ساخت این مجموعه به طول انجامید.

جمشید مشایخی,سالروز تولدجمشیدمشایخی

کمال الملک 

در یکی از وقفه‌هایی که در طول ساخت مجموعه "هزاردستان" پیش آمد. دوستی به پیش من آمد و گفت می‌خواهند به همراه چند شریک دیگر فیلمی را سرمایه‌گذاری کنند؛ که من در آن نقش اصلی را داشته باشم. علی حاتمی را برای کارگردانی معرفی کردم و قرار شد کمال‌الملک ساخته شود. برای این فیلم کتاب‌های زیادی مطالعه کردیم و حتی سراغ نوه‌ها وشاگردان کمال‌الملک رفتیم و سعی کردیم شخصیت او همانی باشد که همه می‌گویند. وقتی سناریو را خواندم کمال‌الملک بیشتر با مردم و درمدرسه‌اش بود و کمتردر کاخ‌ها حضور داشت. ولی در نهایت قرار شد قسمت تبعید به خاطر بالارفتن هزینه فیلم حذف شود که من گفتم بدون قسمت آخر اصلا به درد نمی‌خورد و دیگر کمال‌الملکی نیست که به قول خودش "خاک پای ملت ایران" باشد و بالاخره آن قسمت‌ها هم گرفته شد. من برای این فیلم پیش استاد شکیبا رفتم و از ایشان نقاشی کردن یاد گرفتم و سعی کردم این نقش را هر چه طبیعی‌تر بازی کنم. بعد از اتمام فیلم درمنزل استاد عرب‌زاده که شاگرد کمال‌المک بود، حضور داشتم که ایشان به من گفت: «نقش استادم را خیلی خوب بازی کردی، فقط قدت کوتاه‌تر از او بود.» این حرف او جایزه بزرگی برای من بود و یا وقتی زمان اکران فیلم از نوه‌های کمال‌الملک راجع به فیلم پرسیده بودند جواب دادند که پدر بزرگمان را در فیلم دیدیم علی حاتمی در این فیلم شاه هنر ایران را در مقابل سلاطین قرار داد.

 علی حاتمی 

مرحوم "حاتمی "سعدی سینمای ایران بود که دیالوگ‌های حساب شده‌ای در فیلم‌هایش استفاده می‌کرد. او حرف امروز را در قصه‌های دیروز می‌گفت و تاریخ برایش وسیله بود. حاتمی هنرمند توانایی بود که به تاریخ و ادبیات اشراف کاملی داشت و اثر را از فیلتر ذهن خود خارج و روایت می‌کرد. من در داستانهای مولوی، سلطان صابحقران، سوته‌دلان، کمال‌الملک و هزاردستان با او همکاری داشتم. ضمن اینکه قرار بود در "دلشدگان" هم حضور داشته باشم و حتی تست گریم دادم و قرارداد بستم. یک روز هم علی حاتمی با حسین دهلوی خانه ما آمدند و قرار شد او هم به ما کمک کند. مدتی هم تار زدن یاد گرفتم تا استیل ساز زدن را در فیلم به شکل درست داشته باشم. حاتمی به من گفت تا شهریور کاری با من ندارد و دراین فاصله سریال "پیک سحر" پیشنهاد شد. به گونه‌ای قرارداد بستم که کارم اول شهریور تمام شود. اما ۱۰ مرداد حاتمی مدیر تولید را سراغ من فرستاد و به خاطر اینکه کاخ گلستان را جلوتر گرفته بودند، خواستند کار را شروع کنند که نتوانستم در فیلم بازی کنم. در "مادر" هم قرار بود بازی کنم آن هم نشد. "ورسیون اول "تختی" را هم به من داد و قرار بود نقش "مردم" را در مقابل پیروزی‌ها و شکست‌های "تختی" بازی کنم. اما عده‌ای نمی‌خواستند علی با من کار کند و همین افراد باعث شدند دلخوری‌هایی بین ما بوجود آید. من کار با او را خیلی دوست داشتم و خود حاتمی معتقد بود دیالوگ‌هایش را من از همه بهتر می‌گویم و به همین دلیل هنوز هم بعضی ازدیالوگ‌هایش را حفظ هستم.

سایر فیلم‌ها و جوایز

"آوار"، "گل‌های داوودی"، "خانه عنکبوت" که نقش منفی داشتم. "پدربزرگ"، "طلسم"، "کاغذ بی‌خط" و "روز واقعه" از دیگر کارهایی هستند که به آنها علاقه دارم. برای "خانه عنکبوت" تا به ۲۰ دقیقه قبل از مراسم قرار بود جایزه بازیگری به من و خانم خروش تعلق گیرد که نتایج را عوض کردند وتقدیرنامه‌ای به ما دادند. برای "گلهای داوودی" و "کمال‌الملک" هم جایزه بهترین بازیگر نقش اول جشنواره فیلم فجر را گرفتم. "پدربزرگ" نیز در جشنواره پیونگ یانگ کره شمالی بهترین بازیگری را دریافت کرد. چند جایزه داخلی دیگر هم از جمله جایزه تلاش برای راه افتخار، تندیس خانه سینما برای "بانوی من" و یک جایزه هم از شهرداری برای "شمعی در باد" گرفته‌ام.

خانه‌ای روی آب

با فرمان‌آرا یک بار در سال ۵۲ در "شازده احتجاب" همکاری داشتم و وقتی پیشنهاد "خانه‌ای روی آب" را داد به خاطر احترامی که برایش قائل بودم از کوتاه بودن نقش ایراد نگرفتم. برای ما که تئاتر کار می‌کردیم کوتاه و بزرگ بودن نقش از نظر مقدار معنا نداشت. مهم بازیگر بزرگ و کوچک است. همیشه نقش اول را همه نگاه می‌کنند و نقش‌های دیگر دیده نمی‌شود، در حالیکه باید توجه داشت آن کسی که در نقش اول مطرح می‌شود چگونه بدون بازیگران دیگر این کار عملی می‌شود. این حرفها آدم را متاثر می‌کند که می‌آیی و نقش کوتاهی را به نحو احسن بازی می‌کنی ولی کسی آن را نمی‌بیند. اما بعد از چند وقت می‌گویند این سکانس در "خانه‌ای روی آب" عجیب بوده اما موقعی که فیلم به نمایش درمی‌آید، خبری از هیچ تقدیری نیست. زمان فیلم "چشمه" هم ایراد می‌گرفتند، اما امروز می‌گویند یکی از بهترین‌های ایران است.

مجموعه‌های تلویزیونی

بعد از "هزاردستان" که بهترین بود، سریال "پهلوانان نمی‌میرند" را با اینکه نقشم زیاد نبود اما دوست داشتم. همچنین "روشن‌تر از خاموشی"، "بهشت گمشده"، "عشق گمشده"، "پیله‌های پرواز" و "امام علی (ع) "، در امام علی (ع) نقش "ابن مسعود" را بازی می‌کردم و سکانس زیبایی با "مالک اشتر" بود که درباره‌ی مولا علی (ع) صحبت می‌شد. در واقع بازی در این مجموعه را به خاطر این سکانس طولانی قبول کردم. این صحنه را از سه زاویه هم فیلمبردار ‌کردند، اما وقتی خانه آمدم به همسرم گفتم این صحنه را نمی‌گذارند چون با تمام وجود بازی کردم و آنرا خیلی دوست دارم. بعد که علت حذف آنرا پرسیدم گفتند «چون دکور بد بوده حذف شده» گفتم خاک بر سر بازیگری که آنقدر بد بازی کند که مردم دکور را ببیند. این چیزهاست که آدم را عصبی و ناراحت می‌کند.

 بهترین‌ها

فیلم "خشت و آینه" را با اینکه نقشم زیاد نبود ولی بسیار مشکل بود، دوست دارم. همچنین "قیصر"، "گاو"، "سوته‌دلان"، "شازده احتجاب"، "طلوع" و "ماهی‌ها در خاک می‌میرند". در بعد از انقلاب هم یکی از فیلم‌هایی که خیلی از نظر بازیگری برایم مشکل بود و آن نقش را خیلی با زحمت بازی کردم "خانه عنکبوت" بود. اما چیزی که خیلی به آن نزدیک بودم و این اواخر با آن زندگی کردم همین "یک بوس کوچولو" بود. مثل اینکه خود من بودم و دارم می‌میرم با آن عشقی که به ایران دارم و در روحیه خود من هم همچنین احساس بوده است، من این فیلم را بهترین کار دوران بازیگری‌ام می‌دانم.

تئاتر

بعد از انقلاب ۴ نمایش بازی کردم یکی "ولد کشته" که زمان مسوولیت من در اداره تئاتر بود که مریض شدم و ۷، ۸ روز بیشتر کار نکردم. همچنین پی‌اس تلویزیونی بنام "سبز در پاییز" کار فرهودی و اسماعیل خانی، "خانه‌ای روی آب" را حدود ۷ سال پیش با هادی مرزبان کار کردم و "میرعشق" را ۴ سال پیش به مدت ۱۸ شب در اصفهان بازی کردم که در اجراهای تهران آن، ایرج راد بازی کرد. الان هم با وجود اینکه تئاتر را خیلی دوست دارم اما از نظر روحی در شرایطی نیستم که کار کنم.

  • 18
  • 2
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
فرامرز اصلانی بیوگرافی فرامرز اصلانی از تحصیلات تا شروع کار هنری

تاریخ تولد: ۲۲ تیر ۱۳۳۳

تاریخ وفات : ۱ فروردین ۱۴۰۳ (۷۸ سال)

محل تولد: تهران 

حرفه: خواننده، آهنگساز، ترانه‌سرا، نوازندهٔ گیتار 

ژانر: موسیقی پاپ ایرانی

سازها: گیتار

ادامه
علیرضا مهمدی بیوگرافی علیرضا مهمدی؛ پدیده کشتی فرنگی ایران

تاریخ تولد: سال ۱۳۸۱ 

محل تولد: ایذه، خوزستان، ایران

حرفه: کشتی گیر فرندگی کار

وزن: ۸۲ کیلوگرم

شروع فعالیت: ۱۳۹۲ تاکنون

ادامه
ابراهیم بن جعفر ابی طالب زندگینامه ابراهیم بن جعفر ابی طالب

نام پدر: جعفر بن ابی طالب

سن تقریبی: بیشتر از ۵۰ سال

نسبت های مشهور: برادر محمد بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر ابی طالبزندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

زندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب فرزند جعفر بن ابی طالب بوده است، برخی از افراد ایشان را همراه با محمد از نوه های جعفر می دانند که عمال بن زیاد وی را به شهادت رساند. برخی از منابع می گویند که ابراهیم و محمد هر دو از لشکر ابن زیاد فرار کرده بودند که بانویی در کوفه آنها را پناه می دهد، اما درنهایت سرشان توسط همسر این بانو که از یاران ابن زیاد بود از جدا شد و به شهادت رسیدند. 

ادامه
مریم طوسی بیوگرافی مریم طوسی؛ سریع ترین دختر ایران

تاریخ تولد: ۱۴ آذر ۱۳۶۷

محل تولد: تهران

حرفه: ورزشکار، دونده دوهای سرعت

تحصیلات: کارشناسی تربیت بدنی از دانشگاه تهران

قد: ۱ متر ۷۲ سانتی متر

ادامه
زهرا گونش بیوگرافی زهرا گونش؛ والیبالیست میلیونر ترکی

چکیده بیوگرافی زهرا گونش

نام کامل: زهرا گونش

تاریخ تولد: ۷ جولای ۱۹۹۹

محل تولد: استانبول، ترکیه

حرفه: والیبالیست

پست: پاسور و دفاع میانی

قد: ۱ متر و ۹۷ سانتی متر

ادامه
سوگل خلیق بیوگرافی سوگل خلیق بازیگر جوان سینمای ایران

تاریخ تولد: ۱۶ آبان ۱۳۶۷

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر سینما، تلویزیون و تئاتر

آغاز فعالیت: ۱۳۸۷ تاکنون

تحصیلات: لیسانس کارگردانی تئاتر از دانشگاه هنر تهران

ادامه
شیگرو میاموتو سفری به دنیای بازی های ویدیویی با شیگرو میاموتو

تاریخ تولد: ۱۶ نوامبر ۱۹۵۲

محل تولد: سونوبه، کیوتو، ژاپن 

ملیت: ژاپنی

حرفه: طراح بازی های کامپیوتری و نینتندو 

تحصیلات: کالج هنر کانازاوا

ادامه
دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی

دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی شهاب حسینی یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران است که تا به حال در آثار فاخری مانند محیا، دلشکسته، شهرزاد و... به نقش آفرینی پرداخته است. این هنرمند در هر یک از هنرنمایی های خود دیالوگ های ماندگاری دارد که در ادامه این مقاله از سرپوش قصد داریم به بخشی از آنها اشاره کنیم. بیوگرافی کوتاه از شهاب حسینی سید شهاب الدین حسینی تنکابنی در ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. وی اصالتا تن کابنی است و تحصیلات عالیه خود را در رشته روانشناسی از دانشگاه تهران برای مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. وی در سال ۱۳۷۳ با پریچهر قنبری ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو فرزند پسر به نام های محمد امین و امیرعلی است. فعالیت هنری شهاب حسینی با تئاتر دانشجویی و سپس، گویندگی در رادیو شروع شد. از جمله جوایز این هنرمند می توان به موارد زیر اشاره کرد: - او برای بازی در شمعی در باد (۱۳۸۲) و رستگاری در هشت و بیست دقیقه (۱۳۸۳) نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد.  - حسینی در سال ۱۳۸۷ با بازی در فیلم سوپر استار جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. -  او خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی فیلم برلین ۲۰۱۱ را به‌همراه گروه بازیگران فیلم جدایی نادر از سیمین کسب کرد. - او در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ نیز با ایفای نقش در فیلم فروشنده توانست جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن را به خود اختصاص بدهد. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی؛ درباره شهاب حسینی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی فیلم سینمایی دلشکسته در نقش امیرعلی: - هر کی ریــش گـذاشت مسلمـــون نیـست، هـــرکی پیـشونیش رو داغ کـــرد، مــرد خــدا نیست. - تو همه ی اعتقادا اشتباه میشه. همیشه ام یه عده گرگن تو لباس میش! -  من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم - ما فردا میایم خواستگاری، دیگه نمی خوام خواهرم باشی می خوام نفسم باشی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در فیلم دلشکسته سریال شهرزاد در نقش قباد: -شهرزاد نمی دونی بدون، من با تو چیزایی پیدا کردم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم و نمی خوام از دستش بدم. - ما همه مهره های سوخته ایم که زیر دست بزرگ آقاییم. -  آره خب عمو جان حقیقت تلخه عموجان، شنیدنش همچین یه جاهایی از وجدان آدمو جز میده. -  میرم صاف وامیستم جلوی بزرگ آقا بش میگم بزرگ آقا من، زن من، خب؟! پا به ماهه! عین ۱۰-۱۲ ماهو میخوام بمونم ور دلش چی میگی شما؟ - قباد : فقط یه سوال، خیلی دلم می خواد جوابشو بدونم، تو هنوزم دلت باهاشه؟ شهرزاد : فراموشی زمان می بره، فقط فکر می کنم اگه من به هر دری زدم، و اونی نشد که می خواستم بشه، لابد قسمت خرافه نیست، هست واقعا - موقتیه این روزا شهرزاد، می گذره. این وسط تنها چیزی که مهمه اینه که من هنوز با همه ی وجودم دوست دارم. عاشقتم - قباد : سخته واسم دوری تو اینو بفهم، چطوری اینو بهت ثابت کنم؟ شهرزاد : دیر شده، برای ثابت کردنش خیلی خیلی دیر شده … حتی ملک جوانبخت هزار و یک شبم نبودی وگرنه من کم قصه و داستان به گوش تو نخوندم. عاشق بزدل عشقو هم زایل می کنه آقای قباد دیوانسالار -قباد : این کارو باهام نکن شهرزاد. اینطوری خردم نکن. من هنوز دوستت دارم، خیلی بیشتر از قبل. همه چیو خراب نکن شهرزاد : برو قباد، پشت سرتم دیگه نگاه نکن -  من چی کار به کسی داشتم، داشتم زندگیمو می کردم. با بدبختی خودم سر و کله می زدم. اصلا روحمم خبر داشت همچین کسی تو این دنیا زندگی می کنه؟ کی نشونم داد؟ شما. بعدشم که فرستادینم تو بهشت تازه می خواستم بفهمم زندگی یعنی چی؟ تازه طعمش داشت زیر دهنم مزه مزه می کرد که یقه مو گرفتین ترپ انداختینم وسط جهنم. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال شهرزاد سریال مدار صفر درجه در نقش حبیب پارسا: -تو را به جای همه دوست میدارم-تو را به خاطر عطر نان گرم برفی که اب میشود -برای بخشش اولین گناه-تو را برای دوست داشتن دوست میدارم-تو را به خاطر تمام کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم ...  - همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛همين  - مظفر:منوببخش ...یافراموش کن! حبیب:میبخشم...ولی فراموش نمیکنم!!!  -حبيب: فقط چرا فكر مي كنيد كه سفر اعزام ممكنه منتفي بشه؟ دكتر: اين مملكت پسرجان،سرزمين گسل و زلزله و پس لرزه است!آدم از فردا روزش - این و خداوند باید جواب بده ، باید جواب این سوال رو بده ! اگه تو این دنیا هیچ جایی برای آرامش وجود نداره ؛ و اگه تمام رویاهای ما از عشق ، عدالت و آزادی فقط ی خیال بیهودس! پس چرا ما رو آفرید ؟!... -ميدوني چيه تقي جان؟من بر خلاف مرحوم پدرم،ازسياست چيز زيادي نميدونم! همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛ همين دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال مدار صفر درجه سایر فیلم ها: -یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی پایان ناپذیره ... (درباره الی) - میدونی برتر از عشق بی فرجام چیه؟فرجام بدون عشق... (برف روی شیروانی داغ) - من زندگی مو باختم حاج اقا منو از زندون می ترسونی؟برو از خدا بترس ... (جدای نادر از سیمین) - جنگ احساس مسولیته نه شلیکه گلوله ... (شوق پرواز) - هر چه تو اوج میگیری دنیا از دید تو بزرگتر می شود و تو از دید دنیا کوچکتر می شوی ... (شوق پرواز) - تو کویر ادم به خدا نزدیک تره چون اسمون به زمین نزدیک تره ... (پلیس جوان) - میدونی چیت حرص ادمو درمیاره؟اینکه حالت از من بده ولی حس واقعیتو بهم نمیگی خب چیه هر چی هست بیا به خودم بگو فکر میکنی چیزیمه؟فکر میکنی چون چیزیمه عرضه ندارم پس چون عرضه ندارم دیگه.....این منصفانه نیست چون من دارم سعی خودمو میکنم غلطی تا حالا نتونستم بکنم چون نمیتونم تمرکز کنم رو کاری ک باید بکنم نمیتونم تمرکز کنم چون همه ی وقتمو اون چرت وپرتا ی مزخرف و دغدغه های احمقانه پر کرده دانشکده ی مزخرف و شاگردای خنگ و... (پرسه در مه) گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش