یکشنبه ۰۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
۱۷:۲۷ - ۰۳ فروردین ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۱۰۰۱۸۳
چهره ها در سینما و تلویزیون

چرا روزنامه‌ها نوشتند داود رشیدی پاکسازی شد؟

 داود رشیدی می‌گوید: «گفتند استعفا بدهید (از تلویزیون) و تقاضای بازنشستگی کنید. من هم تقاضا کردم. سال ۵۹ توی روزنامه نوشتند داود رشیدی پاکسازی شد، نه حقوق دادند و نه...»

به گزارش خبرآنلاین، پنجم شهریور ۱۳۹۵ در روزهای پایانی شانزدهمین جشنواره بین‌المللی تهران-مبارک  داغ مردی بر دل‌ها نشست که نه فقط اهالی تئاتر که مردم دورترین نقاط ایران که شاید تنها رسانه در دست رسشان تلویزیون باشد دوستش داشتند، خالق آق حسینیِ «کندو» و مفتش شش انگشتیِ «هزار دستان»؛ داود رشیدی، همسر احترام برومند و پدر لیلی رشیدی.

 

ششم شهریور گفت‌و‌گویی دو قسمتی با زنده‌یاد داود رشیدی در خبرگزاری خبرآنلاین منتشر شد که توسط هوشمند هنرکار کارگردان نمایش‌هایی چون «پروانه‌های مفرغی»، «پیوند خونی» و... با حضور کاظم هژیرآزاد انجام شده بود. مصاحبه‌ای مفصل که نخستین بار در نشریه «بازیگر» منتشر شد.

 

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران,داود رشیدی از راست؛ داود رشیدی، کاظم هژیرآزاد و هوشمند هنرکار

رشیدی در سال ۱۳۵۲ از اداره تئاتر به تلویزیون ملی ایران رفت و در سِمَت مدیر گروه نمایش‌ها و سرگرمی‌های آن سازمان مشغول به کار شد. در بخشی از این گفت‌و‌گو هنرکار در همین خصوص از او می‌پرسد:

 

«بعد شما وارد كار تلويزيون می‌شويد. در واقع دعوت به كار می‌شويد در يک بخش مديريتی.

بله. توسط آقای قطبی.

 

چه طور می‌شود كه وارد كار مديريتی می‌شويد؟

پيشنهاد كرد كه كارهای نمايشی تلويزيون زير نظر من باشد...

 

آن بخشی كه شما مديرش بوديد فقط نمايش‌های تئاتری داشت؟

تئاتر و سريال.

 

خودتان هم به جز مدیریت كار ديگری داشتيد؟ مثلا نمایش یا سريالی بسازيد؟

نه. كار اداری می‌كردم. يک شورا درست كرده بودم كه اتفاقا برای اولين بار بچه‌های فرهنگ و هنر، مثل نصيريان جزو شورا بودند. اين دفعه اول بود كه يک تعامل برقرار می‌شد...

 

شورا برای چه بود؟ چه كار می‌كردند؟

تمام نمايش‌ها و سريال‌ها و تئاترها را تاييد می‌كردند. جلال ستاری بود، نصيريان بود از وزارت فرهنگ و هنر، شنگله بود، زهری بود، ايرج پزشک‌زاد بود. قطبی بهترين‌ها را رصد می‌كرد و خيلی هم نگاه داشت روی خانواده‌های خوب... تا شنيد من از فرهنگ و هنر آمده‌ام بيرون- چون از فرهنگ و هنر استعفا داده بودم- من را دعوت كرد.

 

چرا استعفا داديد؟ به خاطر گرفتاری شخصی بود؟

خب الان بچه‌ها شكايت می‌كنند از اين كه آزادی نيست و سالن نمی‌دهند و نمايش‌های‌شان را سانسور می‌كنند، ولی من شخصا فكر می‌كنم قابل مقايسه با آن زمان نيست. چون آن وقت خيلی بدتر بود.

 

بدتر بود؟

يكی از اختلافات من كه از فرهنگ و هنر استعفا دادم و آمدم بيرون همين بود كه اصلا اجازه نمی‌دادند؛ آن اواخر اصلا نمايشی روی صحنه نمی‌آمد.

 

يک دوره‌ای توی دهه ۴۰ و اوایل ۵۰ واقعا خيلی خراب می‌شود.

وضع تئاتر بد شده بود. برای همين ما بهترين‌های تئاترمان می‌رفتند طرف سينما.

 

توی آن دوره که مدير گروه نمايش می‌شويد واقعا اتفاق خيلی خوبی می‌افتد توی بخش نمايش و سريال‌های تلویزیون.

سريال‌های «تلخ و شيرين»، «طلاق»، «مراد برقی»، «مرد اول»... همه در همان زمان تولید می‌شود. همان موقع كه در سال ۵۷ درگيری‌های اواخر رژيم پهلوی بود، «دايی جان ناپلئون» فيلمبرداری شده بود. «هزاردستان» همان زمان قراردادش بسته شده بود. داستان‌های مثنوی، «سلطان صاحب قران»...

 

يک ‌سری كارهای ماندگار آن زمان در دوره مديريت شما کار می‌شود؛ ولی خودتان وسوسه نشديد سريال تلويزيونی كار كنيد.

حتی بازی هم نكردم. برای اين كه خودم تصويب می‌كردم. برای اين كه نگويند كه خودش، خودش را جا كرد.

 

ظاهرا پیشنهادهایی هم برای بازی داشتید.

بله. مثلا در «دایی جان ناپلئون» نقش صياد را تقوایی به من پيشنهاد كرد. اسداله ميرزا. اتفاقا صياد هم دو سه جا گفت كه شانس من بود كه رشيدی نيامد كار داشت.

 

در آن مقطعی كه شما در تلويزيون بوديد كار تئاتر خودتان را ادامه می‌داديد؟

چرا كار كردم. «آنتيگونه» آنوی را در تئاتر شهر کار کردم.

 

چه كسانی بودند در آن كار؟

سوسن فرخ‌نيا بود. مرضيه بود. راضيه بود. جمشيد مشايخی بود.

 

آنتيگونه راخانم فرخ‌نيا بازی کرد؟

‌بله. سعيد پورصميمی بود. بهرام بود.

 

پرويز بهرام؟

نه. بهرام شاه‌محمدلو.

 

مثل این‌که یک گروه تئاتری هم توی تلويزيون درست كرديد؟

گروهی بود كه در كانون پرورش فكری كودكان كارهای كودک می‌كردند؛ سوسن فرخ‌نيا، بهرام شاه‌محمدلو، رضا بابک، مرضيه برومند و چندين نفر ديگر بودند... اين‌ها در كانون يک گروه خيلی موفق بودند كه كارهای كودک می‌كردند در سطح كشور. اين‌ها يک مرتبه با كانون اختلاف پيدا كردند و گروه متلاشی شد. آن زمان من این‌ها را به تلويزيون دعوت کردم و دوباره منسجم كردم. بعد این گروه تعدادی كارهای تلويزيونی ضبط كردند.

 

توی خود حياط واحد نمايش برنامه اجرا می‌كردند و مردم می‌آمدند تماشا.

حتی همان اول انقلاب قبل از اين كه گروه را متلاشی بكنند خيلی نمايش‌های خوبی کار کردند. بعد از اين كه من مجبور به استعفا شدم يكی دو سال بعد آن‌ها را بيرون‌ كردند. چند تايی را فرستادند جاهای اداری، يک عده‌ را هم بيرون كردند. مثلا پورصميمی اخراج شد. رضا بابک اخراج شد. راضيه برومند اخراج شد. سوسن فرخ‌نيا كه اصلا رفت. چند تايی از آن‌ها مثل مرضيه برومند و بهرام شاه‌محمدلو را فرستادند گروه‌های مختلف. مثلا مرضيه را فرستادند شبكه دو، بهرام را فرستادند شبكه يک. خيلی هم سعی كردند اين‌ها را بيرون كنند. ولی خب اين‌ها يک مقدار مقاومت كردند. مدیر تلویزیون آقای هاشمی بود آن زمان. آقای هاشمی نامه نوشته بود راجع به مرضيه كه اصلا اين خانم بی‌استعداد توی تلويزيون كی هست؟!

 

چطور وادار به استعفا شدید؟

گفتند استعفا بدهيد و تقاضای بازنشستگی كنيد. من هم تقاضا كردم. آقای انوار گفتند كه با تقاضای بازنشستگی شما موافقت شد، شما بنشينيد در خانه‌‌تان تا بالاخره چارت جديد و حقوق‌های جديد معلوم بشود تا حقوق شما را بدهيم.

 

يعنی آدمی كه ۴۵-۴۶ سالش بيشتر نبود بازنشسته شد؟

سال ۵۹ تو روزنامه نوشتند داود رشيدی پاكسازی شد، نه حقوق دادند و نه...

 

پاكسازی؟ لفظ پاكسازی را آوردند؟

بعدا خيلی لطف كردند گفتند پاكسازی را تبديل می‌كنيم به اخراج. چون اخراج را می‌توانيد جای ديگر استخدام شويد. حتی بعدا اعلام كردند بيايید ديوان عدالت اداری اگر اعتراض داريد. خيلی‌ها رفتند. روز آخر شنگله گفت داود امروز آخرين روز است بيا. من گفتم نمی‌خواهم. اصلا نمی‌خواهم. نه پولشان را می‌خواهم نه چیز دیگری. كه شنگله اتفاقا رفت و كارش هم درست شد. من از آن موقع‌ تا حالا نه حقوق بازنشستگی دارم نه رفتم تسويه حساب.

 

در واقع بعد از انقلاب شما را يک جوری وادار به خانه‌نشينی می‌كنند.

يک سالی دوره سختی بود. بعد بازی در فیلم و تلويزيون شروع شد؛ ديگر دائم كار كرده‌ام تا حالا...»

 

در بخش دیگری از این گفت‌و‌گو هوشمند هنرکار از داود رشیدی می‌پرسد: «آقای رشيدی الان تو فكر برنامه و تئاتری هستيد كه رو صحنه بياوريد؟»

 

رشیدی جواب می‌دهد: «بله. اما فعلا نمی‌گویم، چون ممكن است منصرف بشوم.»

 

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران,داود رشیدی داود رشیدی و احترام برومند

احترام برومند همسر داود رشیدی خطاب به او می‌گوید: «نه اين كه تو منصرف بشوی. خب تو يک نمايش دادی كه محترمانه قبول نشد. دومی هم كه دادی هنوز جواب ندادند.»

 

هنرکار ادامه می‌دهد: «كدام كار را؟»

رشیدی می‌گوید: «الان يک نمايشنامه «آری» را دادم كه خودم هم ترجمه كرده‌ام، مال يک نويسنده فرانسوی است كه زياد هم شناخته شده نيست. داستان دو تا زندانی است زمان آلمان. يكيش جهود است و یکی آلمانی. در آن زندان، مثل يک شير و يک گورخر كه می‌خواهند همديگر را بخورند. اول خيلی آلمانيه ناراحت است كه جهوده را انداختند با او. ولی جهوده خيلی بامزه است. یک آدم عادی است. آلمانیه اصلا نمی‌خواهد با او تماس داشته باشد و يواش يواش به يک دوستی خيلی قشنگی تبديل می‌شود.

 

هنرکار: اين را رد كردند؟

برومند: نه اين را هنوز جواب نداده‌اند. البته كتابش را هم نگذاشتند چاپ بشود. داود ترجمه كرده بود و بهش مجوز نشر ندادند. ولی چيز فوق‌العاده‌ای می‌شود. چيزی مثل «گودو».

 

رشیدی: خب اين به زمان می‌خورد. كارگردان بايد در زمانه باشد. نه چيزی كه دوست دارد انجام بدهد. کارگردان چيزی كه مردم تو فكرشان است، يعنی مردم کمی باكلاس بالاتر و چيزی كه ذهنشان را مشغول می‌كند و نمايشی كه جواب اين مشغوليت را داده را روی صحنه می‌آورد. اگر جواب آن‌ها را داده باشد با استقبال روبرو می‌شود.

 

هنرکار: آن نمايشی كه محترمانه ردش كردند- خيلی جالب است كه اين‌ها هميشه محترمانه رد می‌كنند- چه بود كه آن را اجازه ندادند؟

برومند: نمايش آقای احمدرضا احمدی. برای دومين بار هم آقای رشيدی دادند. «پرواز ۷۰۷». اين را يکک بار آقای رشيدی پارسال دادند كه مورد تاييد قرار نگرفت. امسال مجددا فرستادند.

 

رشیدی: خيلی جالب است كه توی تئاتر شهر يک هيئت سانسور دارند كه نمايش‌نامه‌ها را می‌خوانند و هيچ‌كسی هم آن‌ها را نمی‌شناسد. از حوزه هستند؟ از كجا هستند؟

 

هنرکار: باز هم محترمانه رد شد؟

رشیدی: بله. من گفتم كه با اين‌ها يک نشست داشته باشم كه ببينم چرا رد كردند، نظرشان چيست و من هم نظرم را بگويم. شايد به يک تفاهم برسيم. گفتند هيچ‌ كسی نمی‌شناسند اين هيئت را...»بهرام بیضایی در گفت‌و‌گویی در پاسخ به سوال فرهاد مهندس‌پور که از او می‌پرسد: «بیضایی چطور بیضایی شد؟» تنها می‌گوید: «اتفاق خودش نمی‌افتد!» بی شک در مورد داود رشیدی هم این گونه است. اتفاق خودش نمی‌افتد و جدا از استعداد ذاتی، عرق‌ریزان روح می‌خواهد. باشد که بار دیگر شاهد حضور زنده‌یاد داود رشیدی‌ها و بهرام بیضایی‌ها در هنر ایران باشیم.

 

 

 

 

 

 

 

 

  • 11
  • 4
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
احسان قربان زاده بیوگرافی احسان قربان زاده؛ خواننده تازه کار موسیقی پاپ ایران

محل زندگی: تهران 

ملیت: ایرانی

حرفه: خواننده

سبک: پاپ و سنتی ایرانی

ساز: تنبک، باغلاما و گیتار

ادامه
فرامرز اصلانی بیوگرافی فرامرز اصلانی از تحصیلات تا شروع کار هنری

تاریخ تولد: ۲۲ تیر ۱۳۳۳

تاریخ وفات : ۱ فروردین ۱۴۰۳ (۷۸ سال)

محل تولد: تهران 

حرفه: خواننده، آهنگساز، ترانه‌سرا، نوازندهٔ گیتار 

ژانر: موسیقی پاپ ایرانی

سازها: گیتار

ادامه
عقیل بن ابی طالب زندگینامه عقیل بن ابی طالب؛ از صحابه پیامبر و امام علی (ع)

تاریخ تولد: ده سال بعد از عام الفیل

محل تولد: مکه

محل زندگی: مکه، مدینه

دلیل شهرت: صحابه و پسرعموی محمد

درکذشت: دوران حکومت معاویه، مدینه

مدفن: بقیع

ادامه
علیرضا مهمدی بیوگرافی علیرضا مهمدی؛ پدیده کشتی فرنگی ایران

تاریخ تولد: سال ۱۳۸۱ 

محل تولد: ایذه، خوزستان، ایران

حرفه: کشتی گیر فرندگی کار

وزن: ۸۲ کیلوگرم

شروع فعالیت: ۱۳۹۲ تاکنون

ادامه
حسن معجونی بیوگرافی حسن معجونی بازیگر کمدی سینمای و تلویزیون ایران

چکیده بیوگرافی حسن معجونی

نام کامل: محمد حسن معجونی

تاریخ تولد: ۲۸ دی ۱۳۴۷

محل تولد: زنجان، ایران

حرفه: بازیگر، کارگردان، طراح، مدرس دانشگاه

تحصیلات: رشتهٔ ادبیات نمایشی از دانشکده سینما تئاتر دانشگاه هنر

آغاز فعالیت: ۱۳۷۵ تاکنون

ادامه
ابراهیم بن جعفر ابی طالب زندگینامه ابراهیم بن جعفر ابی طالب

نام پدر: جعفر بن ابی طالب

سن تقریبی: بیشتر از ۵۰ سال

نسبت های مشهور: برادر محمد بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر ابی طالبزندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

زندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب فرزند جعفر بن ابی طالب بوده است، برخی از افراد ایشان را همراه با محمد از نوه های جعفر می دانند که عمال بن زیاد وی را به شهادت رساند. برخی از منابع می گویند که ابراهیم و محمد هر دو از لشکر ابن زیاد فرار کرده بودند که بانویی در کوفه آنها را پناه می دهد، اما درنهایت سرشان توسط همسر این بانو که از یاران ابن زیاد بود از جدا شد و به شهادت رسیدند. 

ادامه
مریم طوسی بیوگرافی مریم طوسی؛ سریع ترین دختر ایران

تاریخ تولد: ۱۴ آذر ۱۳۶۷

محل تولد: تهران

حرفه: ورزشکار، دونده دوهای سرعت

تحصیلات: کارشناسی تربیت بدنی از دانشگاه تهران

قد: ۱ متر ۷۲ سانتی متر

ادامه
دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی

دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی شهاب حسینی یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران است که تا به حال در آثار فاخری مانند محیا، دلشکسته، شهرزاد و... به نقش آفرینی پرداخته است. این هنرمند در هر یک از هنرنمایی های خود دیالوگ های ماندگاری دارد که در ادامه این مقاله از سرپوش قصد داریم به بخشی از آنها اشاره کنیم. بیوگرافی کوتاه از شهاب حسینی سید شهاب الدین حسینی تنکابنی در ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. وی اصالتا تن کابنی است و تحصیلات عالیه خود را در رشته روانشناسی از دانشگاه تهران برای مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. وی در سال ۱۳۷۳ با پریچهر قنبری ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو فرزند پسر به نام های محمد امین و امیرعلی است. فعالیت هنری شهاب حسینی با تئاتر دانشجویی و سپس، گویندگی در رادیو شروع شد. از جمله جوایز این هنرمند می توان به موارد زیر اشاره کرد: - او برای بازی در شمعی در باد (۱۳۸۲) و رستگاری در هشت و بیست دقیقه (۱۳۸۳) نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد.  - حسینی در سال ۱۳۸۷ با بازی در فیلم سوپر استار جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. -  او خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی فیلم برلین ۲۰۱۱ را به‌همراه گروه بازیگران فیلم جدایی نادر از سیمین کسب کرد. - او در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ نیز با ایفای نقش در فیلم فروشنده توانست جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن را به خود اختصاص بدهد. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی؛ درباره شهاب حسینی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی فیلم سینمایی دلشکسته در نقش امیرعلی: - هر کی ریــش گـذاشت مسلمـــون نیـست، هـــرکی پیـشونیش رو داغ کـــرد، مــرد خــدا نیست. - تو همه ی اعتقادا اشتباه میشه. همیشه ام یه عده گرگن تو لباس میش! -  من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم - ما فردا میایم خواستگاری، دیگه نمی خوام خواهرم باشی می خوام نفسم باشی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در فیلم دلشکسته سریال شهرزاد در نقش قباد: -شهرزاد نمی دونی بدون، من با تو چیزایی پیدا کردم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم و نمی خوام از دستش بدم. - ما همه مهره های سوخته ایم که زیر دست بزرگ آقاییم. -  آره خب عمو جان حقیقت تلخه عموجان، شنیدنش همچین یه جاهایی از وجدان آدمو جز میده. -  میرم صاف وامیستم جلوی بزرگ آقا بش میگم بزرگ آقا من، زن من، خب؟! پا به ماهه! عین ۱۰-۱۲ ماهو میخوام بمونم ور دلش چی میگی شما؟ - قباد : فقط یه سوال، خیلی دلم می خواد جوابشو بدونم، تو هنوزم دلت باهاشه؟ شهرزاد : فراموشی زمان می بره، فقط فکر می کنم اگه من به هر دری زدم، و اونی نشد که می خواستم بشه، لابد قسمت خرافه نیست، هست واقعا - موقتیه این روزا شهرزاد، می گذره. این وسط تنها چیزی که مهمه اینه که من هنوز با همه ی وجودم دوست دارم. عاشقتم - قباد : سخته واسم دوری تو اینو بفهم، چطوری اینو بهت ثابت کنم؟ شهرزاد : دیر شده، برای ثابت کردنش خیلی خیلی دیر شده … حتی ملک جوانبخت هزار و یک شبم نبودی وگرنه من کم قصه و داستان به گوش تو نخوندم. عاشق بزدل عشقو هم زایل می کنه آقای قباد دیوانسالار -قباد : این کارو باهام نکن شهرزاد. اینطوری خردم نکن. من هنوز دوستت دارم، خیلی بیشتر از قبل. همه چیو خراب نکن شهرزاد : برو قباد، پشت سرتم دیگه نگاه نکن -  من چی کار به کسی داشتم، داشتم زندگیمو می کردم. با بدبختی خودم سر و کله می زدم. اصلا روحمم خبر داشت همچین کسی تو این دنیا زندگی می کنه؟ کی نشونم داد؟ شما. بعدشم که فرستادینم تو بهشت تازه می خواستم بفهمم زندگی یعنی چی؟ تازه طعمش داشت زیر دهنم مزه مزه می کرد که یقه مو گرفتین ترپ انداختینم وسط جهنم. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال شهرزاد سریال مدار صفر درجه در نقش حبیب پارسا: -تو را به جای همه دوست میدارم-تو را به خاطر عطر نان گرم برفی که اب میشود -برای بخشش اولین گناه-تو را برای دوست داشتن دوست میدارم-تو را به خاطر تمام کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم ...  - همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛همين  - مظفر:منوببخش ...یافراموش کن! حبیب:میبخشم...ولی فراموش نمیکنم!!!  -حبيب: فقط چرا فكر مي كنيد كه سفر اعزام ممكنه منتفي بشه؟ دكتر: اين مملكت پسرجان،سرزمين گسل و زلزله و پس لرزه است!آدم از فردا روزش - این و خداوند باید جواب بده ، باید جواب این سوال رو بده ! اگه تو این دنیا هیچ جایی برای آرامش وجود نداره ؛ و اگه تمام رویاهای ما از عشق ، عدالت و آزادی فقط ی خیال بیهودس! پس چرا ما رو آفرید ؟!... -ميدوني چيه تقي جان؟من بر خلاف مرحوم پدرم،ازسياست چيز زيادي نميدونم! همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛ همين دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال مدار صفر درجه سایر فیلم ها: -یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی پایان ناپذیره ... (درباره الی) - میدونی برتر از عشق بی فرجام چیه؟فرجام بدون عشق... (برف روی شیروانی داغ) - من زندگی مو باختم حاج اقا منو از زندون می ترسونی؟برو از خدا بترس ... (جدای نادر از سیمین) - جنگ احساس مسولیته نه شلیکه گلوله ... (شوق پرواز) - هر چه تو اوج میگیری دنیا از دید تو بزرگتر می شود و تو از دید دنیا کوچکتر می شوی ... (شوق پرواز) - تو کویر ادم به خدا نزدیک تره چون اسمون به زمین نزدیک تره ... (پلیس جوان) - میدونی چیت حرص ادمو درمیاره؟اینکه حالت از من بده ولی حس واقعیتو بهم نمیگی خب چیه هر چی هست بیا به خودم بگو فکر میکنی چیزیمه؟فکر میکنی چون چیزیمه عرضه ندارم پس چون عرضه ندارم دیگه.....این منصفانه نیست چون من دارم سعی خودمو میکنم غلطی تا حالا نتونستم بکنم چون نمیتونم تمرکز کنم رو کاری ک باید بکنم نمیتونم تمرکز کنم چون همه ی وقتمو اون چرت وپرتا ی مزخرف و دغدغه های احمقانه پر کرده دانشکده ی مزخرف و شاگردای خنگ و... (پرسه در مه) گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش