
پدرش وکيل است و اکثر اعضاي خانواده اش، پزشک؛ خودش هم در دبيرستان رشته تجربي خوانده است اما از پيش دانشگاهي تصميم گرفته اولين نفر خانواده باشد که هنر را انتخاب مي کند. در دانشگاه بازيگري تئاتر قبول مي شود اما خانواده اش مي گويند نه. به ناچار گرافيک مي خواند اما سينما و بازيگري را کنار نمي گذارد.
به پيشنهاد دوستش پيش احمد نجفي براي بازي در فيلم «بازي خطرناک» حسن هدايت تست بازيگري مي دهد و قبول مي شود و براي فيلمبرداري مي رود آبادان. براي فيلمي که هيچ وقت اکران نشد اما باعث شد پريناز ايزديار بازيگري را جدي بگيرد و بدون مربي، با دوستانش تمرين بازيگري کنند تا بالاخره در تله فيلمي از عليرضا اميني بازي مي کند و همه چيز جدي شود. آن قدر جدي که چند سال بعد براي بازي در «ابد و يک روز» سيمرغ بهترين بازيگر زن جشنواره فيلم فجر را گرفت و شد انتخاب اول کارگردان ها براي فيلم هاي شان.
او سال پيش رسم کم کاري بازيگرها بعد از گرفتن سيمرغ را نقض کرد و در سه فيلم بازي کرد که متفاوت ترين آنها «ويلايي ها» بود. فيلمي که ايزديار از شمايل هميشگي اش فاصله گرفته و بازي متفاوت و سنجيده اي ارائه داده است. در روزهايي که او درگير بازي در فصل دوم «شهرزاد» است، با او درباره بازيگري سينما و شهرت گفتگو کرده ايم؛ از سيمرغ و «ابد و يک روز» تا «شهرزاد» و «ويلايي ها».
از جايزه سيمرغ شما در جشنواره فيلم فجر در سال پيش شروع کنيم. بعد از گرفتن آن سيمرغ، مسير و پيشنهادهاي کاري تان چه تغييراتي کرد؟
- گرفتن سيمرغ اتفاق خوبي بود برايم اما من از قبلش تصميم گرفته بودم که سختگيرتر باشم و موقع پذيرفتن نقش ها و پروژه ها،تعارف را بگذارم کنار و در کارهايي بازي کنم که مي دانم از آنها لذت مي برم. يعني حتي اگر سيمرغ هم نمي گرفتم، بعد از بازي در «ابد و يک روز» تصميم مي گرفتم درباره کارم و انتخاب نقش ها سختگير و با وسواس تر باشم.
اين که قبل از گرفتن سيمرغ تصميم گرفته بوديد بيشتر سختگير باشيد، دليل خاصي داشت؟
- قبل از «ابد و يک روز» نقش هاي زيادي بازي کرده بودم که نمي توانم بگويم همه شان کارهاي خوبي بودند. کار بد هم زياد داشته ام که اسم هاي شان بماند براي خودم! اما از سريال «زمانه» به بعد با وسواس بيشتري کار کردم. سعي کردم سر هر کاري نروم، يا حداقل اين را فهميدم که اگر قرار است در فيلمي متوسط بازي کنم، بايد حداکثر توان و انرژي ام را بگذارم و اين طور نباشد که حتما کار بايد خوب باشد تا من خوب بازي کنم. با همه اينها هيچ وقت از خودم راضي نيستم. هميشه سر اين با خودم کلنجار دارم.
احتمالا بعد از بازي در نقش «سميه» «ابد و يک روز»، پيشنهادهاي مشابه زيادي به شما شد.
- بله. متاسفانه خيلي از نقش هايي که بعد از اين فيلم به من پيشنهاد مي شدند، شبيه سميه بودند؛ زن هايي که رنج کشيده هستند. منظورم از «خيلي»، خيلي زياد است! اکثر فيلمنامه هاي فيلم هاي سال بعد آن جشنواره که نقش چنين زن هايي داشت، به من پيشنهاد شد اما نپذيرفتم و در سه فيلم ديگر بازي کردم؛ «يک روز بخصوص»، «ويلايي ها» و «تابستان داغ». يک دليل اين سرريز شدن پيشنهادهاي مشابه هم اين بود که سميه «ابد و يک روز» اولين نقش محوري ام در سينما بود و آدم ها انگار تصوير تو را روي همان فيکس مي کنند.
اصولا چطور به اين نتيجه مي رسيد که کدام نقش و فيلم مال شماست و همان نقشي است که شما را به چالش مي کشد؟
- اتفاقي (مي خندد)! معمولا فيلمنامه را مي خوانم و سعي مي کنم نقش هايي را انتخاب کنم که حال و هوا و احساسات آنها را بفهمم. نقش هايي که به روحياتي که آنها را مي شناسم و درونم هست، نزديک تر باشد.
براي انتخبا نقش هاي تان با کسي مشورت مي کنيد؟ يا اسم و اعتبار کارگردان، کيفيت کار را براي تان تضمين مي کند.
- بله. با چند نفر از دوستان و نزديکانم مشورت مي کنم اما بيشتر برايم مهم است که بتوانم با کارگردان تعامل خوبي داشته باشم. معمولا از همان متن فيلمنامه مشخص مي شود با چه کاري طرف هستيم و در گفتگو با کارگردان هم تسلط او را به کارش متوجه مي شوم اما ريسک انتخاب هاي جسورانه را هم مي پذيرم.

اتفاقا در دو سال اخير در سه فيلم با سه کارگردان فيلم اولي همکاري کرده ايد؛ در «ابد و يک روز» با سعيد روستايي، در تابستان داغ با ابراهيم ايرج زاد و در ويلايي ها با منير قيدي. از اين که با کارگردان هاي کم تجربه کار کنيد، نمي ترسيد؟
- اتفاقا کار با کارگردان هاي جوان و فيلم اولي، راحت تر است. راحت تر مي شود فهميد دنبال چه چيزي هستند و زبان همديگر را بهتر مي فهميم. معمولا هم تفاوت نسلي زيادي نداريم و اين به درک مشترکمان از کار کمک مي کند. مثلا من و سعيد روستايي هم نسليم.
به خاطر همين در «ابد و يک روز» خيلي زود در موضوعاتي به نظر مشترک مي رسيديم و اجرا مي کرديم. در همين کارها متوجه شدم که کارگردان هاي فيلم اولي زمان زيادي را براي فيلم شان صرف مي کنند و اکثريت قريب به اتفاق آن کارها هم نتيجه خوبي دارد. معمولا خلاقيت بيشتري در اجرا و متن هاي آنها وجود دارد و خيلي فکر شده و با برنامه ريزي پيش مي روند. آنها اول راه هستند و دوست دارند تاثير زيادي روي مخاطب و البته منتقدان بگذارند، به خاطر همين سعي مي کنند کارشان حداکثر کيفيت را داشته باشد.
درست است؛ اما اين کيفيت از قبل تضمين شده نيست و مثال نقض هم کم نداريم. به طور مثال در «ابد و يک روز» وقتي مشغول کار بوديد، مي دانستيد که فيلم خوب و تاثيرگذاري مي شود يا کم کم که جايزه ها و تحسين ها نثارش شد، حس کرديد در فيلم بزرگي بازي کرده ايد؟
- اتفاقا احساس متفاوت بودن و خيلي خوب بودن «ابد و يک روز» از همان فيلمنامه اش شروع شد. وقتي متن فيلمنامه سعيد روستايي را مي خواندم، آن قدر جذاب بود که نمي توانستم زمين بگذارم. واقعا متفاوت بود و پر کشش. شناخت سعيد روستايي از فضا و آدم هايي که داشت قصه شان را مي گفت واقعا حيرت زده ام کرد. وقتي مي خواستم بازي در نقش سميه را شروع کنم، واقعا حالم خوب بود. ما پنجاه روز مشغول فيلمبرداري بوديم و من هر روز سر کار بودم اما خسته نشدم و موقع فيلمبرداري هم آن قدر خود سعيد روستايي و بقيه اعضاي گروه وسواس به خرج مي دادند که همه مي دانستيم دارد اتفاق متفاوت و خوبي مي افتد.
به خاطر همين تجربه شيرين کار با يک فيلم اولي بود که پيشنهاد بازي در «ويلايي ها» را قبول کرديد؟
- وقتي براي پيشنهاد اين کار با من تماس گرفتند، تهران نبودم. به تهران آمدم و فيلمنامه را خواندم و دوست داشتمش. بعد يک جلسه با خانم قيدي و آقاي ملکان داشتيم که در همان جلسه به توافق رسيديم. خانم قيدي آن قدر درباره موضوع فيلم و شخصيت هايش تحقيق کرده بودند که هر سوالي داشتيم، مي توانستند جواب بدهند و خيلي زود نتيجه گرفتيم.
از اول شما را براي نقش «خانم خيري» انتخاب کرده بودند؟ براي خودتان جذاب بود؟
- بله. راستش من مدت ها بود که مي خواستم در يک فيلم دفاع مقدس بازي کنم اما در يک فيلم متفاوت که شعاري و سفارشي نباشد. فيلمنامه «ويلايي ها» خيلي دقيق و متکي بر تحقيقات نوشته شده بود و جنگ را از زاويه زن ها نگاه مي کرد. اکثر اتفاقات و شخصيت هاي فيلم واقعي بودند و همين کار را جذاب تر مي کرد. «ويلايي ها» واقعا از آن فيلم هاي جنگي نبود که بتوان راحت از کنارش گذشت و بهش گفت «نه».
منظورتان از «از آن فيلم هاي جنگي نبود» چيست؟ «ويلايي ها» براي شما چه تفاوتي با ديگر فيلم هاي دفاع مقدس داشت؟
- راستش من اصولا فيلم هاي جنگي را خيلي دوست ندارم. تقريبا فيلم جنگي تماشا نمي کنم ولي منظورم اين است که «ويلايي ها» ربطي به آن کليشه هاي رايج نداشت.
از جنس کارهايي که بازي مي کنيد، مي توان حدس زد که به ملودرام ها علاقه بيشتري داريد.
- دقيقا. «ويلايي ها» سراغ موضوع و زاويه اي رفته بود که قبلا شبيه آن را کمتر ديده بوديم.
فيلم هاي زنانه درباره اتفاقات هشت ساله جنگ ايران و عراق داشته ايم اما فيلم هايي که مربوط به پشت جبهه و درباره انتظارهاي مردانه باشد، کم داشته ايم. در سال هاي اخير مي شود «شيار ۱۴۳» را مثال زد که البته موضوعش با سوژه «ويلايي ها» تفاوت هاي زيادي دارد.
- بله، «شيار ۱۴۳» را ديده ام. فيلم خيلي خوبي است. دوستش دارم. زن هاي «ويلايي ها» هم واقعا زن هاي خاصي هستند و زندگي عجيب و غريبي داشته اند.
در آن گفتگوهاي اوليه تان با خانم قيدي، از شخصيت خانم خيري در فيلم به چه تعريفي رسيديد؟
- ما به اين فکر کرديم که اين زن منظم است و مديريت مي کند و علاوه بر قسمت هايي که کارها و امورات زن و بچه هاي ساکن در ويلاها را رتق و فتق مي کند، سکوت ها و گريه ها و خنده هايش را هم مي بينيم و عشقي که نسبت به شوهرش دارد. خانم قيدي ويدئوهايي از مصاحبه هايش با آدم هاي واقعي اين قصه را هم به ما دادند که تماشا کنيم. من قبل از شروع فيلمبرداري زمان زيادي براي تحقيق و نزديک شدن به نقش نداشتم اما همه اين مصاحبه ها را ديدم و خاطرات و حرف هاي زن ها را شنيدم.

خاطرتان هست آن فيلم هاي مصاحبه چه حال و هوايي داشت و مصاحبه با چه کساني بود؟
- فيلم هاي مصاحبه با خانم طوبي عرب پوريان (همسر شهيد نوري) بود و خانم هاي ديگري که سال ها قبل در لوکيشن فيلم در انديمشک و خانه هاي ديگر جنوب زندگي کرده بودند. اين زن ها در اين مصاحبه ها جزئياتي از دوران زندگي شان در ويلاها را تعريف مي کردند که خيلي جذاب بودند. بخشي از اطلاعات و خاطره هايي که در اين ويدئوها وجود داشت، در فيلم نمايش داده شد اما ميزان اطلاعاتي که در اين مصاحبه ها وجود داشت، خيلي بيشتر از ظرفيت و زمان فيلم بود.
خانم قيدي به شما گفتند که قرار است شخصيت خانم خيري شبيه شخصيت خانم عرب پوريان باشد؟
- بله، ولي من فيلم هاي مصاحبه با همه زن ها را ديده بودم. واقعا شخصيت هاي عجيب و بزرگي هستند. وقتي اين خاطره ها را شنيدم، فهميدم در جنگ اتفاقات عجيبي افتاده که خيلي از ما شايد اصلا درباره اش نمي دانيم و تصوري نداريم.
خودتان چه حس و حالي داشتيد وقتي اين خاطره ها را مي شنيديد و مصاحبه ها را مي ديديد؟
- خيلي تکان دهنده و عجيب بود. مثلا يک نمونه اش تعريف مي کردند که وقتي شوهرمان مي خواست يک شب، يک روز يا چند ساعت به خانه بيايد، همه چيزهايي را که در يخچال داشتيم، خوب جمع و جور مي کرديم و مي گذاشتيم در سفره. مي گفتند همه چيزمان را مي گذاشتيم چون ممکن بود آخرين دفعه اي باشد که با هم هستيم، پس فکر مي کرديم بهتر است همه چيز کامل باشد.
خودتان که طبعا به خاطر سن تان تجربه مواجهه مستقيم با جنگ را نداشته ايد اما در سال هاي بعدش پيگير حال و هواي جنگ و کتاب ها و خاطراتش بوده ايد؟
- ارتباط خيلي ويژه اي با جنگ نداشته ام و در همان سطحي که همه مان از گوشه و کنار درباره جنگ شنيده ايم، مي دانم. «ويلايي ها» فرصت بسيار خوبي شد که بيشتر با جنگ آشنا شوم و زن هاي بزرگي را که در خاطره ها ديده نمي شدند، بهتر و بيشتر ببينم.
نقشي که شما بازي کرده ايد، به لحاظ شخصيتي و زماني از نقش هاي تان در فيلم هاي اجتماعي و ملودرام هايي که بازي مي کنيد دور است. براي رسيدن به حال و هواي درست نقش چه کرديد؟
- من علاوه بر ديدن آن فيلم هاي تحقيقاتي خانم قيدي، سعي کردم آن زن ها را درک کنم و خودم را جاي آنها بگذارم.
کدام سکانس «ويلايي ها» براي تان سخت بود؟
- از لحاظ فيزيکي سخت ترين صحنه ها قطعا صحنه هاي بمباران است. صحنه هايي که در دماي شصت درجه انديمشک فيلمبرداري مي شد و ما در بيابان روي خاک ها و خارها راه مي رفتيم. من با دوتا بچه بايد مي دويدم به سمت دوربين و سنگر و روي زمين دراز مي کشيدم. الان که به آن روزها فکر مي کنم، نمي دانم چطوري انجامش دادم! (فکر کنم خدا در موقعيت هاي سخت انرژي و طاقت آدم ها را چند برابر مي کند). از لحاظ حسي هم صحنه هايي که شوهر خانم خيري شهيد مي شود.
سکانسي بود که گريه کنيد؟
- تيتراژ آخر فيلم را که ديدم، اشکم بند نمي آمد. واقعا با ديدن آن عکس ها و شنيدن صداي آقاي کويتي پور احساساتي و منقلب شدم. ايده فوق العاده اي بود. استفاده از آن عکس هاي واقعي آدم ها و لوکيشن هاي واقعي. به عنوان تماشاگر احساس مي کردم انگار فيلم تازه و دوباره در ذهنم شروع شده است.

در خاطرات خانم هايي که در آن ويلاها زندگي کرده اند، جزئيات دقيقي از ساختمان ها وجود دارد. شما وقتي به لوکيشن رسيديد، همان حس و حال آدم ها و قصه هاي نوشته شده در فيلمنامه را داشتيد؟
- بله. وقتي من به گروه اضافه شدم، لوکيشن ها آماده بود و بچه ها در آنها کار مي کردند. به خاطر همين مي توانستم همان حس و حال را داشته باشم. اتفاقا وقتي به آن ويلايي رفتم که خانم عرب پوريان در آ« زندگي مي کردند، درست همان طور بود که مي گفتند. مسير آمدن هايش فقط از همان ويلا پيدا بود. جزئيات خانه ها هم خيلي شبيه خاطراتي بود که شنيده بودم. به خاطر همين سعي کردم به حس و حال آن زن ها نزديک شوم. «ويلايي ها» از همه اين جهت ها واقعا تجربه خيلي خوب و دوست داشتني براي من بود.
فارغ از خوب بودن فيلم و بازي تان، اين امتياز را هم داشت که از شمايل نقش هاي مشابه تان در فيلم هاي اخير دور شديد و آنها را شکستيد و براي تنوع کارنامه تان انتخاب خوبي بود. به اين فکر کرده ايد که ريسک هاي بزرگ تري بکنيد؛ مثلا بازي در فيلم هاي کمدي و سينماي بدنه را تجربه کنيد.
- خيلي پيش نيامده که به چنين پيشنهادهايي فکر کنم اما خودم دوست دارم اين کار را انجام بدهم. اما اگر قرار باشد نقش کمدي بازي کنم، بايد کار خيلي خوبي باشد. چند باري کارهاي کمدي پيشنهاد شده اما وقتي فيلمنامه را خوانده ام، به اين نتيجه رسيده ام که کار ريسکي است و ممکن است نتيجه خوبي برايم نداشته باشد.
البته شما تجربه خوبي مثل «خط ويژه» مصطفي کيايي را هم داريد. هر چند نقش شما به طور خاص کمدي نيست اما در آن فيلم مکمل خوبي براي نقش ها و قصه کمدي اش بوديد.
- اتفاقا «خط ويژه» مثال خوبي است براي کمدي که مد نظرم است. فيلمي که همه چيزش اندازه و حساب شده است و بازيگر از همان اول مي تواند حدس بزند در چه کاري بازي مي کند.
به نظر مي رسد با انتخاب هايي که در اين يکي دو سال از شما ديده ايم بازيگري در سينما براي تان جدي تر شد و تصميم گرفتيد از تلويزيون دور شويد.
- شروع کار در تلويزيون براي من اتفاق بزرگي بود. مخصوصا در سريال «زمانه» آقاي فتحي که واقعا اتفاق ويژه اي براي من بود. تا قبل از آن در سريال هايي مانن «پنج کيلومتر تا بهشت» و کارهاي ديگر بازي کرده بودم اما آقاي فتحي در «زمانه» اعتماد ويژه اي به من کرد که تجربه آن اتفاق بزرگي بود. آقاي فتحي هميشه تکليف شان با خودشان و کارشان مشخص است.
ايشان مخاطب را خوب مي شناسد و خاطرم نيست که سريالي داشته باشد که مردم بگويند ما اين سريال را اصلا دوست نداشتيم. درست است که سليقه ها متفاوت است ولي فکر مي کنم اکثر مردم سريال هاي آقاي فتحي را دوست داشته اند و دارند. البته بعد از آن سريال در تلويزيون ممنوع التصوير شدم. به خاطر همه اينها الان ترجيح مي دهم سراغ تلويزيون نروم.
چرا بعد از سريال «زمانه» ممنوع التصوير شديد؟
- هيچ وقت نفهميدم دقيقا علتش چه بوده است. يک بار هم قبل از سريال «زمانه» ممنوع التصوير شده بودم که حل شد و اين سريال را بازي کردم و بعد از «زمانه» دوباره گفتند نمي توانيد بازي کنيد. البته الان اين مشکل حل شده است اما اولويتم حالا سينماست. کلا بعد از سريال «زمانه» تصميم گرفتم جور ديگري کار کنم و هنوز هم بر اين تصميم استوارم.

تجربه بعدي هم شد «شهرزاد» که محبوبيت عجيب و فوق العاده اي پيدا کرده و خيلي ها منتظر فصل دوم آن هستند. بازي در اين پروژه از اول براي خودتان همين قدر جذاب بود؟ اين محبوبيت را پيش بيني مي کرديد؟
- درست زماني که فيلمبرداري سريال زمانه تمام شد، دلم مي خواست تجربه کار با آقاي فتحي تکرار شود و آن موقع اصلا فکرش را نمي کردم اين اتفاق بيفتد. قبل از بازي در «شهرزاد» فکر مي کردم اتفاق خوبي مي افتد اما نمي دانستم اين قدر محبوب شود. از اين که در سريال آقاي فتحي بازي مي کنم، خوشحال بودم. هميشه هم دلم مي خواست يک سريال تاريخي را تجربه کنم که «شهرزاد» نسبتا تاريخي بود.
خود من واقعا پيش بيني نمي کردم که «شهرزاد» با چنين اقبالي روبرو شود. مي دانستم سريالي است که ديده مي شود و مردم آن را دوست خواهند داشت اما از طرف ديگر در جريان ناکامي هاي فيلم و سريال در شبکه نمايش خانگي بودم و شايد به همين دليل اين ميزان از استقبال را پيش بيني نمي کردم. بعد از اين که اولين قسمت منتشر شد، ميزان بازتاب ها چنان زياد بود که شوکه شدم و فوق العاده خوشحال. فکر کنم کل گروه چنين حسي داشتند.
يک اتفاق خوب حضور شما در اين پروژه هم، همبازي شدن با بازيگرهايي مانند آقاي نصيريان، شهاب حسيني، ترانه عليدوستي و ... بود. به طرز عجيبي در چند پروژه ديگر مانند «ابد و يک روز» و «خط ويژه» هم همين اتفاق براي تان افتاده و از بازيگران مشهور سينما تقريبا کسي نمانده است که همبازي شدن با او را تجربه نکرده باشيد!
- بله، تجربه خيلي موثري هم بوده و خوشحالم. اتفاقا همين چند روز پيش سر صحنه «شهرزاد» داشتم به آقاي شهاب حسيني مي گفتم که «چقدر خوب و تاثيرگذار است که من در کنار شما، آقاي نصيريان، ترانه عليدوستي، آقاي سلطاني و ... کار مي کنم. چقدر دارم از شماها ياد مي گيرم.» به هر حال کار با اين آدم هاي حرفه اي، وسواس آدم را بيشتر مي کند.
هم وسواس تان بيشتر شده، هم احتمالا شهرت تان چند برابر شده است.
- اولين سريالي که بازي کردم، «پنج کيلومتر تا بهشت» بود. وقتي آن سريال را بازي کردم، حجم اتفاقاتي که بابت ديده شدن و مشهور شدنم افتاد واقعا خيلي زياد و عجيب بود چون هم سريال شب هاي ماه رمضان بود، هم از شبکه سه و بلافاصله بعد از اذان پخش مي شد. پنج شش سال پيش مردم هم خيلي بيشتر برنامه ها و سريال هاي تلويزيون را مي ديدند. بازي در «ابد و يک روز» و «شهرزاد» اتفاق هاي مهمي بودند اما راستش شهرت براي خودم کمي عادي تر شده است.

از فيلمسازان ايراني کارهاي چه کسي را دوست داريد؟
- قطعا فيلم ها و سينماي آقاي فرهادي که درجه يک است. سينماي آقاي مهرجويي را هم خيلي دوست دارم. فيلم هاي آقاي کاهاني را هم خيلي مي پسندم. حتما اسم هايي هم هست که اين طور وقت ها آدم حضور ذهن ندارد و از قلم مي افتد.
و کار کدام بازيگر خارجي را مي پسنديد و هميشه بازي ها و فيلم هايش را دنبال مي کنيد؟
- جواب ۹۵ درصد بازيگران سينما احتمالا بايد همين باشد: مريل استريپ.
- 12
- 3