دوشنبه ۱۹ خرداد ۱۴۰۴
۱۹:۳۲ - ۱۵ خرداد ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۳۰۳۵۹۹
چهره ها در سینما و تلویزیون

«وال کیلمر» بازیگری که ستاره فضای مجازی شد

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران,وال کیلمر

 فقط چند بازیگر در جهان هستند که می توانند عنوان هنرمند «مرموز اسطوره ای» را از «وال کیلمر» بربایند؛ این بازیگر مشهور، متولد جنوب کالیفرنیاست و در نوجوانی و جوانی قرار بود یک نقاش و بعد هم شاعر و نمایش نامه نویس درجه اول شود؛ اما بعد یک بازیگر خیلی مشهور شد و به اصطلاح در فهرست ستارگان درجه «A» قرار گرفت. او مردی سرسخت برای مصاحبه کردن است.

 

 

رای ماه ها، می کوشیدم او را راضی به مصاحبه کنم و تنها چیزی که کشف کردم این بود که آن به تازگی به ندرت با مطبوعات صحبت می کند که دلیل اصلی آن هم شایعات منتشرشده درباره سلامت اوست.

 

اتفاقا کیلمر این روزها بیشتر از قبل به چشم می آید. او در درام موسیقایی پر از ترانه ترنس مالیک به نام «آهنگ تا آهنگ» صحنه را در اختیار گرفت و در کنار مایکل فاسبندر در اکشن پرهیجان یونسبو به نام «آدم برفی» بازی کرد، کل آمریکا را با تور نمایش پرفورمنس از مرد مارک تواین طی کرد و به ارسال و به اشتراک گذاشتن ارسال های غیرمتعارف- در معیار سلبریتی ها- و بامزه و نکته سنج خود در اکانت توییتر حالا بسیار محبوب شده اش ادامه می دهد.

 

در جست و جوهایم برای اولین بار متوجه شدم او در اوقات فراغتش آثار هنری مختلفی در استودیوی خانگی خود در مالیبو با دست می سازد. کمی از هر چیز را امتحان می کرد: طلاکوبی، ساخت مکعب های چوبی، آبستره هایی که با رزین پوشش داده شده و نقاشی با لکه های رنگی که مانند لکه های بنزین روی نئون است.

 

جالب ترین (و به گفته خودش جذاب ترین) این هنر- تفریح ها، بازسازی شخصیت هایی است که یک بار روی صفحه نمایش به تصویر کشیده شده اند، اغلب هم با برخی از جمله های معروف خود آنها («جوجه ماشینی خورد به ماشین»، «من هالبری تو هستم» و نظایر اینها) که او در سایزهایی بزرگ، به خط خوش آنها را طراحی می کند.

 

بازتولید کارها و نقش های شخصی خود آدم با نقاشی های شبیه به استنسیل و خط نویسی کمی عجیب و غریب است، حتی برای بازیگری که به نظر می رسد از گریز از شهرت لذت می برد. آیا این کارها به دلیل سود مالی برای کیلمر جذاب هستند؟ یا بخشی از این اعتیاد دامن گیر نوستالژیک فعلی جامعه است؟ باید جوابی برای این سوال ها پیدا می کردم.

 

پس از چند تماس و پیگیری از طریق دفتر وکیل او و یک سفر به پاسادنا برای صحبت کردن با دستیار مودب اما قاطع او («بله، ما درخواست مصاحبه شما را دریافت کرده ایم» و «لطفا اطلاعات تماس خود را بگذارید و ما با شما تماس خواهیم گرفت»)، در نهایت در کمال تعجب این ایمیل را دریافت کردم:

 

«سلام، این از طرف وال است؛ آیا ایمیل شما برای مصاحبه ما همین است؟

 

با احترام و عشق

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران,وال کیلمر

وال»

 

در اینجا چند مورد از چیزهایی را که در طول رد و بدل کردن ایمیل با او فهمیدم، برایتان ذکر می کنم: «فکر می کنم نویسندگان در هالیوود دیده نمی شوند و مورد حمایت قرار نمی گیرند («چرا آمازون هالیوود را در پنج دقیقه فتح می کند؟ چون آنها فقط یک هدف دارند: مشتری را خوشحال کنند»)، «یک بار به تماشای مارلون براندو نشستم که یک مرغابی درسته را کامل خورد («خدایا، خیلی این مرد را دوست دارم») و بله، او هر پیام را با امضای «با عشق، وال» به پایان می برد فقط دو نفر پیش از این ایمیل هایشان به من با کلمه «با عشق» به پایان رسیده: مادرم و مرد یخی)».

 

امروز کیلمر خود را در یک مرحله گذار می بیند؛ گذار از چیزهای گوناگون و تحت تاثیر عوامل مختلف، از جمله سن (او ۵۷ ساله است). همچنین به تازگی برای سرطان تحت درمان قرار گرفته (موردی که همین یک ماه پیش و پس از شایعات فراوان با یک نوشته در فضای مجازی به طرفدارانش اعلام و به نوعی آن را تایید کرد)، درمان او فرایندی است که اغلب باعث تورم شدید؛ اما زودگذر زبانش می شود: «وقتی صدا ندارم و نمی توانم حرف بزنم، بیشتر قادر به خلق و شکل دادن آثار هنری هستم».

 

هنگامی که کاملا بهبود یابد، سر پروژه هایی خواهدرفت که دو دهه است مشغول آنهاست؛ اما فعلا و در حال حاضر، او تمرکزش را روی نمایشگاه آثار هنری که در ماه آینده در نیویورک در گالری وودوار برگزار خواهدشد، گذاشته است؛ نمایشگاهی که به گفته خودش یکی از مهم ترین کارهایی است که در کل عمرش انجام داده: «این یک حیطه جدید است، نه فقط یک تجربه، بلکه تلاش، یادگیری و بعد آزمودن و امتحان کردن و دوباره آفریدن. خوشحالم که این فرصت را پیدا کردم که حیطه ای جذاب را کشف کنم و حالا منتظر دیدن واکنش ها هستم».

 

کیلمر می گوید ذوق هنری و میلش به آفریدن، در کودکی اش در دره سان فرناندو ریشه دارد: «برادر کوچکم واقعا یک نابغه بود، او با قلم مو در دستش متولد شد- واقعا هنر از او انعکاس می یافت- برای همین من در معرض یک منبع و چشم انداز غیرمعمولی از هنر بودم، می دیدم که چقدر «آسان» است خلق چیزهایی که به نظر عموم زیبا هستند». در ادامه پس از مکثی کوتاه می گوید: «اگر چیزی خلق نکنم، آرام آرام شروع به مردن می کنم».

 

او به یاد می آورد که اولین اثری که خلق کرده درسه سالگی بوده (یک نقاشی با انگشت) و اگر مانند برادرش هنرمند نباشد؛ اما همچنان در خود میل و اشتیاقی پایان ناپذیر برای انجام کاری خلاق می بیند. البته او بیشتر این درگیری را به تعبیر خودش «تقلید از دیگران» می خواند و می گوید به زودی کاری بر مبنای علاقه اش به شکسپیر خواهدکرد: «می دانستم که استعداد هنری دارم، چرا که همه جا به دلایلی شاخص و مورد توجه بودم... انگار چیزی در آب لس آنجلس دهه ۶۰ بود که همه را هنرمند می کرد».

 

در اواسط دهه ۹۰ کیلمر ناگهان خود را در قله هالیوود دید، با بازی در نقش جیم موریسون در فیلم «دورز» الیور استون، داک هالیدی در «تامبستون» و بروس وین در «بتمن» برای همیشه او در اوج توجه و شهرت بود. البته در این مدت کیلمر همچنین شهرت ناگواری به نام یک یاغی سودایی و به شدت دارای پتانسیل درگیری با دیگران و دارای نوسانات خلقی کسب کرد که به ویژه سر صحنه «بتمن» و «جزیره دکتر مورو» جنجال ساز شده بود؛ اما خودش می گوید این گونه شایعات همیشه بی اساس هستند: «حدس می زنم این شایعات در زمان فیلم دورز آغاز شدند...، من تلاش می کردم کاری چالش برانگیز و متفاوت ارائه دهم، نه اینکه فقط به تصویر معمول جیم موریسون و به متن الیور استون که هنرمندی شگفت انگیز و واقعا خاص است، وفادار بمانم.

 

جدا از این دو سایه بسیار سنگین، تلاش می کردم کل آهنگ ها را به صورت زنده اجرا کنم. این واقعا کار خیلی خیلی سختی بود؛ ولی ما آن را انجام دادیم، برای  انجام این کارها و برای رسیدن به نقشم خیلی تلاش کردم که «خودم» نباشم. وقتی در این کار پیشرفت کردم به جایی رسیدم که بازیگران را به نه اسم خودشان که به اسم کاراکترشان صدا می کردم و بقیه هم شروع به گفتن این کردند که من ترجیح می دهم که به جای «وال کیلمر»، «جیم موریسون» خطاب شوم؛ اما این واقعیت نداشت.

 

شاید همین حرف ها بود که باعث شد شایع شود من بیش از حد در کارم اغراق می کنم و از استانداردها جلوتر می روم..». پس از کمی مکث ادامه می دهد: «مطمئن هستم می توانم بیشتر دیپلماتیک باشم؛ اما همیشه سعی کرده ام که بهترین کار را انجام دهم، کاری که سزاوار افتخار عنوان سرگرم کردن باشد».

 

بخشی از این سرگرم کننده بودن که شامل نقاشی نقش های معروفش در داک هالیدی و بتمن است، به تماس مجدد با مخاطبان خود نیاز دارد؛ اما مجددا باید تاکید کرد این فوق ستاره دیروز و امروز معمولا به نقش های گذشته اش به شیوه معمول ستاره های سینما نگاه نمی کند، درواقع او می کوشد در نقش ها و کارهایی که انجام داده جنبه های هنری را در مقابل جنبه های ستاره بودن پررنگ کند.

 

«خیلی به دنبال اتصال به گذشته و سودبردن از آنچه قبلا کرده ام، نیستم؛ اما به هر حال نمی توانم به یک فرودگاه بروم بدون اینکه از کسی نشنوم: اوه این داک هاک خودمان یا بتمن است...، این بخشی از زندگی من است. وقتی که مشغول کشیدن داک هالیدی شدم پدر نقش و شخصیت واقعی یا آنچه من از او ایجاد کردم، نبودم؛ اما بیشتر از این عناصر به عنوان یک نقطه پرش و جهش استفاده کردم؛ برای مثال جنون گهگاهی او یا خشونت خاصش در زندگی. بسیاری از چیزهایی که در کاوشم به آنها رسیدم، دقیقا در نقطه مقابل شخصیت روی پرده یا هر خاطره ای از اوست. این مثل خود بازیگری است: شما سعی نمی کنید یک شخصیت باشید، شما خود او هستید».

 

در پاسخ به سوال جداگانه مربوط به حساب توییتر شخصی اش که بسیار تحسین برانگیز شده، گفت: «من همیشه یک جور آگاهی سالم درباره این صفر مطلق که اسمش شهرت است داشته ام، وقتی این موضوع با غرورم و ذهنیاتم در تضاد بود، با آن می جنگیدم؛ اما خب در حال حاضر این موضوع برایم بیشتر شوخی است و خیلی حساسیتی به آن ندارم. شاید این به دلیل بزرگ شدن و بالغ شدنم باشد، چرا که حالا به چیزی که برایم مثل یک رویا بود، رسیده ام، شاید هم به خاطر اینکه حالا چیزی را که شاید سرنوشت من است حس می کنم و با چیزی که هستم حال خوبی دارم».

 

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران,وال کیلمر

به عبارت دیگر، در حال حاضر به او خوش می گذرد. شاید به دلیل کارهای آبستره ای که می کند «بعضی رنگ ها را که شاید به خوبی با هم نسازند، روی بوم می پاشی و ناگهان یک هارمونی شکل می گیرد، چیزی که ریشه در حس درونی تو دارد، گاهی در یک روند طولانی از صبرکردن و دردکشیدن، به طور ناگهانی می بینی چیزی ظاهر شده که خودت هم انتظارش را نداشتی» و بعد هم می گوید: «خدایا، من واقعا هیچ وقت به چنین چیزهایی فکر نمی کردم و حالا خیلی خوشحالم».

 

حضورش در رسانه های اجتماعی، جایی که به طرفدارانش درباره غذایی که خورده است یا شوخی که با جیمی پیج درباره موهای نامزدش کرده یا اینکه هواپیمای آنجلینا جولی را پر از شمعدانی کرده، بسیار محبوب است. این ارسال ها- همراه با عکس هایی از کارهای هنری و البته سلفی های او- کی راه برای رابطه بهتر با حامیانش خلق کرده و به طور آشکاری محبوبیت او را افزایش داده است.

 

او آشکارا از داشتن هواداران دوآتشه خوشحال است؛ اما اعتقاد دارد هواداران قدیمی چیز دیگری هستند: «من دوست دارم زندگی ام را با طرفدارانم به اشتراک بگذارم... طرفدارانم با من مهربان بوده اند و از من حمایت کرده اند؛ ولی من هیچ خودم را با آنها درگیر نکرده بودم...، ۲۵ سال در دل طبیعت وحشی زندگی کردم؛ آب رودخانه و ماهی گیری، اسب و بوفالو، شکار، خواندن کتاب بالای کوه، عرق ریختن روی صخره ها...، همه اینها آرامش بخش و لذت بخش بودند... و بعد متوجه شدم سهیم کردن دیگران در این لذت هم لذت بخش است، اینکه با همه جهان درباره این چیزها حرف بزنی، همان موقع هم این کار را بکنی، این تجربه ای عالی است...».

 

این روش به کیلمر اجازه می دهد کاری را که در آن استاد است، انجام دهد: یعنی گفتن قصه برای عموم. در حالی که او هنوز هم گاهی در آن قالب رمز و رازآمیز شمن مانند فرو می رود؛ اما باید گفت او یکی از معدود ستاره های سانسور نشده در جهان است؛ برای مثال، او با مال میل به شما اسم ستاره هایی را که صاحب یک نقاش اورجینال کیلمر هستند می گوید: رایان گاسلینگ، رابرت داونی جونیور، آزی آزبورن، شارون استون، رابرت دنیرو، آل پاچینو و مایکل مان: «دوست دارم نام تک تک شان را بگویم... در این مورد خاص حتی شوخی هم نمی کنم».

 

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران,وال کیلمر

صحبت به اینجا که رسید، قبل از اینکه من سوال های پایانی را مطرح کنم، او یک داستان دیگر هم برای گفتن داشت، درباره اینکه چگونه او با «بزرگ ترین شاعر آمریکایی در قید حیات» و عاشق فیلم تامبستون یعنی «باب دیلن» دوست شده و رفاقت پیدا کرده است: «زمانی که ملاقات کردیم، شانس با من یار بود. اینکه با کسی دیدار کنی که باعث می شود مردم از هیجان غش کنند، سخت است...، من عاشق این مرد هستم. او یک نابغه در همه چیز است.

 

 

در همه حیطه ها همه چیز را می داند و در عین حال مثل یک بچه شریر و شیطان است. شاید این چیز است که او هم در من دوست دارد... وقتی برای اولین بار او را ملاقات کردم، در حال آماده شدن برای بازی در نقش جیم موریسون بودم، آن ملاقات بسیار سخت بود؛ اما مثل این بود که کسی ناگهان مقابل شما ظاهر شود و به شما الهام کند... مثل آن شکارچیان ارواح که ناگهان روحی را مقابل خود می بینند و کاملا تحت تاثیر آنها قرار می گیرند».

 

پس از کمی مکث و تفکر حرف هایش را ادامه می دهد: «نمی گویم برای رسیدن به این نقش از کنترل خارج شده بودم یا اینکه تحقیقات من و نقشم، از زندگی واقعی من سبقت گرفته بود، فقط ساعت های بسیاری در طول روز هست که سایه کاری که باید انجام دهید روی کارتان می افتد و با زندگی شخصی تان ترکیب می شود. باید بگویم که نتیجه چنین شیوه ای بود که من تا حدود زیادی افکار جیم را داشته باشم، مثل او رویا ببینم و مثل او رفتار کنم.

 

همان طور که گفتم، این مثل یک سفر بود و باب دیلن در این راه مثل یک راهنما بود؛ او در پارتی بزرگ پیش از اسکار کری فیشر، با پوشیدن دستکش و یک کلاه سیلندر واقعا من را مشوش کرد و در عین حال الهام بخش بود. آن روز تصور کردم شاید او از این چیزی که الان است لذت نمی برد».

 

آخرین حرف های وال کیلمر هم بسیار جالب بود: «من آن شب داشتم با دانیل دی لوییس صحبت می کردم؛ اما از روی شانه های دانیل به باب نگاه می کردم که روی درِ بالکن با حصار چوبی غول پیکر ایستاده بود، او به تنهایی آن قدر مشهور بود که معروف ترین هنرمندان روی زمین به او نزدیک نمی شدند...، درست مثل یکی از الهامات جیم موریسون با صدایی که بیشتر از صحبت به فریاد شبیه بود، با صدایی که از دانیل دی لوییس، دیوید گفن و وارن بیتی گذشت، از او پرسیدم: «هی باب! تو طرفدار یما سوماک (خواننده پرویی- آمریکایی دهه ۵۰ که به پرنده پرویی شهرت داشت) بودی؟»

 

درست مثل آن تبلیغ قدیمی ای اف هاتن که همه یخ می زدند و سر جای خودشان خشک شان می زد، همه جا ساکت شد، باب پس از یک مکث کامل گفت: «آرهههه»، خب یخ مجلس شکست و من یخ شکن بودم».

 

و البته همان طور که می شد حدس زد، باب دیلن هم صاحب یک اثر اورجینال از کیلمر است.

 

هفته نامه جامعه پویا

 

 

 

 

 

  • 13
  • 6
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش