سه شنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
۱۴:۳۰ - ۲۹ مهر ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۷۰۶۷۵۷
چهره ها در سینما و تلویزیون

مرضیه برومند: محله‌‌ها را از بین بردیم «مـال» ساختیم

مرضیه برومند,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران

وارد که می‌شوم، خانم شین آمده است برای کار نظافت. همین که می‌نشینیم و بساط گفت‌وگو را آماده می‌کنم، مرضیه برومند از او می‌خواهد به‌خاطر کمترشدن سروصدا دورتر از ما کارش را انجام ‌دهد. پیشنهادش شستن تراس است.

 

خانم برومند شرط مي‌گذارد( ظاهرا شرط هميشگي است) به اين شرط كه نخواهي همه تراس، برگ‌ها و گرد و خاكش را به زور آب تميز كني. گويا ديالوگ تكراري‌اي برقرار است.خانم شين معتقد است كه خانم برومند مدام درباره آب سختگيري مي‌كند و خانم برومند گله دارد كه با وجود سختگيري‌ها وقت نظافت، آب هدر مي‌رود.

 

خانم برومند موضوع بستن آب هيرمند را پيش مي‌كشد؛« هيرمند رو هم كه به رومون بستيد، ديگه چرا انقدرآب هدر مي‌دي؟». خانم شين كه اتفاقا افغانستاني است، جواب مي‌دهد:« اون موقع كه نبسته بوديم هم نمي‌ذاشتيد تراس رو با آب بشورم.»

 

مي‌خنديم و پايان اين صحبت‌‌ها همان‌جا در ذهنم شروع ورودي گفت‌وگوي ما مي‌شود؛ گفت‌وگويي كه قرار نيست درباره كارگرداني، برنامه‌سازي، بازيگري و فهرست بلندبالاي آثار محبوب او در سينما، تئاتر و تلويزيون باشد بلكه قرار است درباره زندگي و شهر باشد.

 

حالتان چطور است؟

حال روحي يا جسمي؟

 

حال روحي

حال روحي‌ام را خوب نگه مي‌دارم. اگر بخواهم فكر كنم به مشكلات سياسي، اجتماعي، اقتصادي و ... كه چندان اميدواركننده پيش نمي‌روند، قطعا حالم بد مي‌شود اما از آنجا كه آدم خوش‌بيني هستم، سعي مي‌كنم اميدوارانه به مسائل نگاه كنم. اتفاقا علاوه برحال خودم بايد حال اطرافيان را هم خوب نگه دارم كه اين كمي سخت‌‌تر هم مي‌شود.

 

چرا اغلب مي‌شنويم كه حال همه خوب نيست؟ اطرافمان اغلب از بد بودن حالشان گله دارند.

در مورد همه نمي‌دانم اما چيزي كه بيشتر از همه مرا ناراحت مي‌كند، بي‌اخلاقي است. زياد شدن بي‌اخلاقي‌ها باعث شده اگر در زندگي داراي چهارچوب اخلاقي باشيم، اذيت شويم.

 

چقدر از اين احوالات بد واقعي است و چقدر اغراق‌شده به‌نظر مي‌رسد؟

اتفاقا اغراق نيست. بگذاريد با يك مثال توضيح بدهم؛ سال‌ها پيش با دوستان براي تئاتري به كارگرداني خانم صابري مشغول تمرين بوديم. خانم پروين دولت‌شاهي از بازيگران اين كار بود كه سر تمرين‌‌ها در فرصت فراغت بافتني مي‌بافت.

 

هربار كه ايشان براي تمرين اجرا مي‌رفتند، من و يكي از دوستان شيطنت مي‌كرديم و مي‌رفتيم چند رديفي را كه ايشان بافته بودند، مي‌شكافتيم و ايشان دوباره از نو مي‌بافتند. تا اينكه بالاخره گفتند چرا بافتني من بالا نمي‌رود و شوخي ما لو رفت. حالا همين داستان براي من پيش آمده؛مثلا از حدود ۱۰سال پيش به‌دنبال اين بوده‌ام كه بتوانيم جايي به‌عنوان «خانه عروسك» تاسيس كنيم.

 

با همه تلاش‌ها بالاخره ۲سال پيش توانستم زميني براي اين كار از شهرداري دريافت كنم اما طي اين دو سال هنوز نشده كه اتاقي، مكاني، ساختماني آنجا بسازيم. داستان همان بافتني است كه هر چه مي‌بافم بالا نمي‌رود. اين باعث مي‌شود حالم بد شود. نمونه‌هاي اين فعاليت‌ها يعني كارهاي فرهنگي، اجتماعي و هنري كه دغدغه من بوده و هست، زياد است. در واقع همين تاسيس خانه عروسك فقط يكي از كارهايي بوده كه بعد از دوندگي‌هاي زياد و چندين ساله هنوز به سرانجام نرسيده است.

 

ولي شما دوباره بافتن اين بافتني‌ها را شروع مي‌كنيد.

بله. من شروع مي‌كنم، هرچند وقتي مردم به من مي‌رسند مي‌پرسند چرا كم كار شده‌ام؛ درحالي‌كه سال‌هاست براي تاسيس خانه عروسك در حال تلاشم؛ جايي كه قرار است مجموعه‌اي باشد از موزه عروسك، كتابخانه تخصصي، آرشيو، تماشاخانه، كارگاه ساخت عروسك و... اما چون تلاش‌ها بي‌نتيجه مي‌ماند، همه انرژي من هدر مي‌رود، درحالي‌كه اگر همه همكاري مي‌كردند و وعده‌ها به سرانجام مي‌رسيد، من بااميد و انرژي بيشتري كارها را ادامه مي‌دادم.

 

اتفاقا يكي از شاخصه‌هاي آثار هنري شما انتقال حس خوب به مخاطب است، اصولا با يادآوري كارهاي شما حس خوبي منتقل مي‌شود.

مسلما هر فيلمساز و هنرمندي مكنونات ذهني‌اش را در آثارش ارائه مي‌دهد، من هم به‌عنوان فيلمساز مولف از اين امر مستثنا نيستم. قشنگ‌ترين چيزي هم كه از مخاطبان در مورد آثارم مي‌شنوم همين جمله است كه به من گفته مي‌شود ديدن كارهاي شما به ما آرامش مي‌دهد. حتي خانمي به من مي‌‌گفت بعد از ديدن برنامه‌هاي شما شب‌ها راحت‌تر مي‌خوابم. دليلش اين است كه من دوست ندارم به مخاطبم استرس بدهم؛ حتي در حركت دوربين .درواقع من دوست ندارم تلخي‌ها را به مردم نشان بدهم، نه اينكه زشتي‌ها و تلخي‌‌ها نباشند، اما سعي مي‌كنم در كنار همين زشتي‌ها آن نكات روشني و اميد را هم به مخاطب نشان دهم.

 

درحال حاضر كارهايي هستند كه به اين نگاه شما نزديك باشند؟

مجموعه آثار مستندي با عنوان «كارستان» با مشاوره، طراحي و تهيه‌كنندگي رخشان بني‌اعتماد و مجتبي ميرتهماسب است كه توصيه مي‌كنم حتما ببينيد. يكي از اين آثار مستند «مادر زمين» است كه اتفاقا لازم است حتما مسئولان خصوصا مسئولان شهري، شهرداران و اعضاي شوراي شهر هم اين اثر را ببينند.

 

چرا؟

چون اين مستند درباره هايده شيرزادي از زنان كارآفرين و حافظان محيط‌زيست ايران است. او زندگي‌اش را وقف نجات زمين از طريق جلوگيري از دفن زباله، بازيافت زباله‌هاي شهري، توليد كود آلي، بازيافت نخاله‌هاي ساختماني و... كرده است. با همين آثار بايد درباره زباله و حفظ محيط‌زيست كه يكي از مسائل مهم زندگي شهري و روستايي ماست اطلاع‌رساني شود.

 

در مورد زباله چطور بايد فرهنگسازي كنيم؟

اتفاقا نيازي به هزينه كلان ندارد، با فيلم‌هاي ويدئويي كوتاه و ساده مي‌توان به مردم ياد داد زباله چيست. مردم بايد ياد بگيرند چه چيزهايي زباله و دورريختني هستند و از چه چيزهايي مثل پوست ميوه‌ها مي‌توان براي كمپوست و كود گياهي استفاده كرد. متأسفانه كسي حاضر نيست براي چنين مسائلي وقت و هزينه صرف كند، درحالي‌كه بايد به مردم ياد بدهيم كه به شهرشان علاقه داشته باشند و براي حفظش تلاش كنند.

 

چرا ما براي اين موضوعات وقت و هزينه صرف نمي‌كنيم؟

براي اينكه خيلي از مسئولان ما دنبال كارهاي كلان و بزرگ هستند؛ درواقع خصلتي كه در اكثر مديران ديده مي‌شود اين است كه مي‌خواهند كارهايي انجام دهند كه چشمگير باشد؛ اتفاقات بزرگ و ساخت‌وسازهاي كلان؛ مثلا باغ كتاب مي‌سازيم به مساحت ۶۵هزار متر، از فرودگاه امام (ره)بزرگ‌تر و خالي از روح يا مثلا ساختمان‌هاي بزرگ مي‌سازيم با نماهاي عجيب و غريب، درحالي‌كه در فرهنگ ما خانه‌ها درهاي كوچكي داشتند.

 

بايد سرت را خم مي‌كردي و وارد خانه مي‌شد و بعد متوجه مي‌شدي كه خانه بزرگ است يا چه اندازه حياط دارد. درواقع ما خودنمايي نمي‌كرديم، درحالي‌كه حالا ما چه در شهر، چه در خانه‌هاي خودمان در حال خودنمايي و نمايش هستيم. همين پرده‌هاي خانه‌هاي امروزي را ببينيد؛ والان، پارچه، تور و... همه‌‌چيز به‌خودنمايي تبديل شده و بعد از سبك زندگي ايراني حرف مي‌زنيم، درحالي‌كه اين اندازه نمايش و اصرار به ديده‌شدن اصلا متعلق به فرهنگ ما نيست.

 

چرا به اينجا رسيديم؟ چه شد كه اين شديم؟

اينها به خاطر آرزو به دلي ماست، ما آرزو به دل هستيم. متأسفانه ما به داشته‌هاي خودمان علاقه‌اي نداريم، اصلا به‌خودمان افتخار نمي‌كنيم، مدام مي‌خواهيم شبيه ديگران باشيم. ما از ساده‌زيستي حرف مي‌زنيم درحالي‌كه تبليغات تلويزيوني ما در راستاي تجمل‌گرايي است. ما از سادگي حرف مي‌زنيم درحالي‌كه شهر را از مال‌ها، از انواع برندها و فروشگاه‌هاي بزرگ پر كرده‌ايم. همين مال‌ها را چه‌كسي مي‌سازد؟در ساخت‌وساز اغلب آنها بخش‌هاي دولتي هم مشاركت دارند. حالا چطور مي‌خواهيم سبك زندگي ايراني داشته باشيم؟

 

شما از اين مراكز خريد نمي‌كنيد؟

اتفاقا مدام از من مي‌پرسند كه فلان مركز خريد رفته‌اي؟ مثلا مي‌پرسند پالاديوم را ديده‌اي؟ برو حتما، خيلي جالب است، مي‌گويم چه چيز جالبي دارد؟ اصلا همه اين مراكز خريد چه چيز جالبي مي‌توانند داشته باشند؟ راستش را بخواهيد من عاشق خريد از همين محله خودمان بودم، با بقال و سبزي‌فروش و ميوه‌فروش و... دوست بوديم، صحبت مي‌كرديم، از حال هم خبر داشتيم، درحالي‌كه هر روز اين مغازه‌هاي كوچك در حال تعطيل شدن هستند و جايشان را فروشگاه‌هايي پركرده‌اند كه اصلا كسي، كسي را نمي‌بيند. همين كه مي‌رفتيد قصابي و با هم حرف مي‌زديد يعني رابطه برقرار مي‌كرديد، همين‌ها مهم بود و آدم‌ها را كنار هم نگه مي‌داشت، حالا از اين فروشگاه‌هاي بزرگ بسته‌هاي گوشت و مرغ را جدا مي‌كنيم.

 

قطعا شما با مسئولان فرهنگي و شهر به ضرورت در ارتباط هستيد؛ اين مسائل را به آنها منتقل مي‌كنيد؟

من هر جا كه بتوانم و بشود حرف‌هايم را مي‌زنم؛ چه جلوي مسئولان باشد، چه مردم كوچه و بازار.

 

مرضیه برومند,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران

 

وقتي با شهرونداني مواجه مي‌شويد كه به قوانين شهري احترام نمي‌گذارند، چه مي‌كنيد؟

هميشه تذكر مي‌دهم. وقتي مي‌بينم كسي زباله مي‌ريزد يا دوبله پارك كرده و باعث ترافيك شده حتما تذكر مي‌دهم.

 

نتيجه هم دارد تذكر شما؟

اگر مرا بشناسند، بله. مثلا مي‌گويند حق با شماست خانم برومند اما ممكن است طرف برگردد و بگويد به تو چه كه من در هرحال تذكرم را مي‌دهم. مثلا همه مي‌خواهند در نزديك‌ترين جاي ممكن به مقصد پارك كنند، دقيقا جلوي مركز خريد يا رستوراني كه مي‌خواهند غذا بخورند؛هيچ‌كس حاضر نيست كمي راه برود. اصلا دقت كرده‌ايد كسي پياده جايي نمي‌رود؟ اصلا آدم پياده نمي‌بينيم. ناگفته نماند كه پياده‌رو هم نداريم.

 

چرا ما به همين نكات ساده، مثل نريختن زباله يا احترام به قوانين راهنمايي و رانندگي توجه نمي‌كنيم؟

چون خودخواه هستيم. عمري به ما گفته شده ما مردم مهرباني هستيم اما اين حقيقت ندارد. ما مهربان نيستيم، ما اداي مهربان‌ها را درمي‌آوريم اما مهربان نيستيم. به همديگر احترام نمي‌گذاريم. اخلاق يعني همين؛يعني درك متقابل داشتن، كنار هم بودن، احترام به حق همديگر و... كه ما اينطور نيستيم و اين باعث شده بي‌اخلاقي زياد شود.

 

چقدر مسئولان دراين باره مسئول و مقصرهستند؟

خيلي زياد. متأسفانه اغلب مسئولان بيشتر روي ظواهر و شعار كار كرده‌اند تا عمق بخشيدن به مفاهيم اخلاقي، مثلا همين كه كسي در ظاهر خودش را ديندار نشان داده كافي بوده، درحالي‌كه ديندار واقعي در عمل به آموزه‌هاي ديني پايبند است.

 

مرضیه برومند,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران

 

حالا بايد چه كنيم؟

دست‌كم بايد از بچه‌‌ها شروع كنيم. بايد به بچه‌ها در مدارس آموزش‌هاي درست داده شود. در مورد بزرگ‌ترها هم ابتدا بايد با جبر شروع شود، يعني قانون. اول بايد حقوق شهروندي را در قانون ببينيم و بعد كمك كنيم كه نهادينه شود. يك شهروند اروپايي در مرحله اول مجبور بود كه به قوانين ترافيكي احترام بگذارد چون جريمه بالايي داشت اما به مرور اين مسئله نهادينه شد.

 

شما در آثار و فعاليت‌هايتان نشان داده‌ايد كه دغدغه روابط انساني، زندگي، محيط‌‌زيست، شهر و مكان زندگي را داشته و داريد، با اين تفاسير اگر بخواهيد مهم‌ترين اولويت‌هايتان را به مديران جديد شهري اعلام كنيد، چه مي‌گوييد؟

به‌نظرم اول از همه بايد شرايطي پيش بيايد كه مردم به شهرشان احساس نزديكي كنند؛ مثال ساده‌اش اين است كه ما پياده‌رو نداريم. حتي اين امكان فراهم نيست كه مردم قدم‌زنان بروند و خريد كنند. پياده‌روهاي ما براي رفت‌وآمد سالمندان، كودكان و مادراني كه كالسكه داشته باشند، مناسب نيست اما اين موضوع قابل حل است. با يك برنامه‌ريزي دقيق مي‌توان به پياده‌روها شكل و شمايل درست و استاندارد داد.

 

علاوه بر اين به‌نظر احياي محلات هم بايد در اولويت باشد؛ محله آدم‌ها را به هم نزديك مي‌كند، به ساكنان احساس نزديكي مي‌دهد، محله باعث مي‌شود مردم به مكان زندگي خودشان حس تعلق داشته باشند و خودشان نسبت به امنيت، پاكيزگي و زيبايي آن تلاش كنند. متأسفانه مردم مدت‌‌هاست نسبت به شهرشان احساس تعلق ندارند، بي‌تفاوت شده‌اند و اين يك آسيب بزرگ است. احيا‌شدن محلات جلوي از هم گسيختگي مردم را مي‌گيرد. وقتي مردم به همديگر نزديك باشند راحت‌تر مي‌توان براي فرهنگسازي، بهبود سبك زندگي و يا تغيير سبك مصرف از آنها استفاده كرد. مثلا همين موضوع استفاده‌ نكردن از كيسه‌هاي نايلوني، اتفاقا نياز به بودجه فراواني هم ندارد، مي‌توان در محلات كمپين استفاده از زنبيل راه بيندازيم. به فروشنده و خريدار ياد بدهيم نيازي نيست اين همه نايلون براي خريد استفاده شود، مثل مادرانمان، از زنبيل استفاده كنيم.

 

انتظار داشتم مثل بقيه وقتي از مشكلات شهر سؤال مي‌پرسم اول برويد سراغ ترافيك و آلودگي هوا كه اتفاقا اشاره نكرديد، چرا؟

ببينيد ترافيك و آلودگي هوا مشكلات چندين ساله شهر هستند كه حل‌شان زمانبر است. قطعا اين موضوعات مهم و در اولويت هستند اما تمركز روي اين موضوعات نبايد غفلت از موضوعات خرد ولي مهم را سبب شود. وقتي از همين موضوعات كوچك مثل زباله و فرهنگ ترافيكي شروع مي‌كنيم در واقع ياد مي‌گيريم كه ساير مسائل نيز با همكاري ما قابل حل است.

 

شما از مترو استفاده مي‌كنيد؟

اصلا؛ شايد يك‌بار با مترو به بازار تهران رفته باشم.

 

چرا؟

منزل من فاصله زيادي با ايستگاه‌هاي مترو دارد؛ درواقع مترو به من دور است و مجبورم از خودروي شخصي استفاده كنم. البته معمولا جوري برنامه‌ريزي مي‌كنم كه وقتي از منزل خارج مي‌شوم، چند كار را با هم انجام مي‌دهم و مسيرهاي مختلفي مي‌روم.

 

ولي اگر موقعيت منزلم به شكلي بود كه مي‌توانستم از مترو استفاده كنم، حتما اين كار را انجام مي‌دادم. ديدن مردم براي من خيلي لذتبخش است، به چهره‌هايشان دقت مي‌كنم و در ذهنم قصه‌پردازي مي‌كنم. از بچگي يكي از تفريحاتم همين ديدن مردم و قصه‌ساختن از آنها بود.

 

از اينكه تك‌سرنشين هستيد، عذاب وجدان نمي‌گيريد؟

چرا اتفاقا، خيلي عذاب وجدان مي‌گيرم. به‌خاطر همين حس معمولا نگه مي‌دارم و كساني كه هم مسير باشند، سوار مي‌كنم. خصوصا در سربالايي‌ها حتما عابران را سوار مي‌كنم، با هم گپ مي‌زنيم، بعضي‌ها مي‌شناسند، بعضي‌ها هم نه.

 

آنهايي كه مي‌شناسند، تقاضايي هم دارند؟

اغلب فرزندي، خواهرزاده‌اي، نوه‌اي دارند كه مي‌خواهند بازيگر شود.من هم توصيه مي‌كنم وارد اين حرفه نشوند.

 

كدام خيابان تهران محبوب شماست؟

در حال حاضر مركز تهران، تغييرات خوبي داشته ومثلا شهرداري كارهاي خوبي در منطقه۱۲ انجام داده.خانه پدري‌ام چهارراه آبسردار خيابان ژاله (شهدا) بود. آنجا را خيلي دوست دارم. خيابان ايران را هم خيلي دوست دارم.

 

جز تهران به چه شهري علاقه داريد؟

شهر يزد را خيلي دوست دارم، البته به تازگي سفري داشتم به لاهيجان، از اين شهر هم خيلي خوشم آمد.

 

خانم برومند تاكنون پيشنهاد ساخت يا همكاري برنامه‌‌هايي در حوزه شهري را داشته‌ايد؟

بله، زياد، اتفاقا چند سال پيش به يكي از معاونت‌ها دعوت شدم براي ساخت برنامه آموزشي در حوزه كاهش زباله.

 

نتيجه چه شد؟

نظر من اين بود كه اين كار نياز به يك بسته فرهنگي شامل كتاب، سريال و برنامه تلويزيوني و تيزر دارد اما آنها گفتند فقط يك‌ماه وقت دارند. طبق معمول مي‌خواستند دقيقه ۹۰ همه كارها انجام شود؛ يك تصور غلط كه هنوز هم وجود دارد و قرار است به شكل عوامانه و نمايشي كار فرهنگي انجام دهيم. متأسفانه روند اينطور است كه بودجه‌اي تعريف مي‌شود و قرار است در حداقل زمان كاري انجام شود؛ كاري كه نه تأثيرگذار مي‌شود و نه حتي بعدها كسي پيگيري مي‌كند كه آيا تأثيري داشته يا خير.

 

شما در انتخابات شوراي شهر شركت كرديد؟

بله و به همين اعضاي جديد رأي دادم.

 

پيگير مطالبات‌تان هستيد؟

اتفاقا با تعدادي از همكاران نامه‌اي تهيه كرديم و درخصوص پيگيري مطالبات‌مان تأكيد كرديم و قطعاً پيگيرمطالبات شهري خواهيم بود. در حال حاضر منتظريم كه شهرداري و شوراي شهر به تثبيت برسد و اميدوارم اين روند تسلط به كارها و تثبيت هرچه زودتر انجام شود.

مستوره برادران نصیری

 

hamshahrionline.ir
  • 19
  • 1
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
عبدالله دوم پادشاه اردن بیوگرافی عبدالله دوم پادشاه اردن به همراه عکس های خانواده اش

تاریخ تولد: ۳۰ ژانویه ۱۹۶۲ (۶۲ ساله)

محل تولد: عمان، اردن

سمت: پادشاه اردن (از سال ۱۹۹۹)

تاجگذاری: ۹ ژوئن ۲۰۰۰

ولیعهد: حسین بن عبدالله دوم

همسر: رانیا عبدالله (ازدواج ۱۹۹۳)

ادامه
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
فرشید اسماعیلی بیوگرافی فرشید اسماعیلی فوتبالیست جوان ایرانی

تاریخ تولد: ۴ اسفند ۱۳۷۲

محل تولد: بندرلنگه، هرمزگان، ایران

حرفه: فوتبالیست

پست: هافبک هجومی

باشگاه کنونی: پیکان

قد: ۱ متر ۷۲ سانتی متر 

ادامه
رضا عطاران بیوگرافی رضا عطاران؛ ستاره سینمای کمدی ایران

تاریخ تولد: ۲۰ اردیبهشت ۱۳۴۷

محل تولد: مشهد

حرفه: بازیگر، کارگردان، فیلم‌نامه‌نویس، تدوین‌گر، خواننده

آغاز فعالیت: ۱۳۶۹ تا کنون

تحصیلات: دانشجوی انصرافی دانشکدهٔ هنرهای زیبای دانشگاه تهران 

ادامه
اسدالله شعبانی بیوگرافی اسدالله شعبانی شاعر و نویسنده آثار کودک

تاریخ تولد: ۴ تیر ۱۳۳۷

محل تولد: روستای بهادربیگ از توابع همدان

محل زندگی: تهران

حرفه: شاعر، نویسنده، منتقد ادبی، کارشناس بازنشسته کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان

تحصیلات: فارغ التحصیل رشته زبان و ادبیات فارسی

آثار: خرمن شعر خردسالان، جستاری پیرامون شعر کودک در ایران، قصهٔ امشب، پولک ماه، دختر باغ آرزو، پرسه‌های شبانه

ادامه
ابومنصور موفق هروی ابومنصور موفق هروی؛ پدر داروشناسی فارسی

مشهور به: موفق هروی

متولد : قرن چهارم

محل تولد: احتمالا هرات

حرفه: پزشک و داروشناس ایرانی

آثار: کتاب الابنیه عن حقایق الادویه

ادامه
آزیتا حاجیان بیوگرافی آزیتا حاجیان بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: ۲۱ دی ۱۱۳۶

محل تولد: ملایر

حرفه: بازیگر سینما، تلویزیون و تئاتر

تحصیلات: لیسانس بازیگری و کارگردانی تئاتر از دانشگاه هنر

سال های فعالیت: ۱۳۵۴ تاکنون

ادامه
رید هستینگز بیوگرافی رید هستینگز؛ امپراطور محتوا و نتفلیکس

تاریخ تولد: ۸ اکتبر ۱۹۶۰

محل تولد: بوستون، ماساچوست، ایالات متحده آمریکا

حرفه: کارآفرین، مدیر ارشد اجرایی

شناخته شده برای: بنیانگذار نتفلیکس

تحصیلات: فارغ التحصیل دانشگاه استنفورد

دارایی: ۹/۴ میلیارد دلار

ادامه
دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی

دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی شهاب حسینی یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران است که تا به حال در آثار فاخری مانند محیا، دلشکسته، شهرزاد و... به نقش آفرینی پرداخته است. این هنرمند در هر یک از هنرنمایی های خود دیالوگ های ماندگاری دارد که در ادامه این مقاله از سرپوش قصد داریم به بخشی از آنها اشاره کنیم. بیوگرافی کوتاه از شهاب حسینی سید شهاب الدین حسینی تنکابنی در ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. وی اصالتا تن کابنی است و تحصیلات عالیه خود را در رشته روانشناسی از دانشگاه تهران برای مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. وی در سال ۱۳۷۳ با پریچهر قنبری ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو فرزند پسر به نام های محمد امین و امیرعلی است. فعالیت هنری شهاب حسینی با تئاتر دانشجویی و سپس، گویندگی در رادیو شروع شد. از جمله جوایز این هنرمند می توان به موارد زیر اشاره کرد: - او برای بازی در شمعی در باد (۱۳۸۲) و رستگاری در هشت و بیست دقیقه (۱۳۸۳) نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد.  - حسینی در سال ۱۳۸۷ با بازی در فیلم سوپر استار جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. -  او خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی فیلم برلین ۲۰۱۱ را به‌همراه گروه بازیگران فیلم جدایی نادر از سیمین کسب کرد. - او در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ نیز با ایفای نقش در فیلم فروشنده توانست جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن را به خود اختصاص بدهد. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی؛ درباره شهاب حسینی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی فیلم سینمایی دلشکسته در نقش امیرعلی: - هر کی ریــش گـذاشت مسلمـــون نیـست، هـــرکی پیـشونیش رو داغ کـــرد، مــرد خــدا نیست. - تو همه ی اعتقادا اشتباه میشه. همیشه ام یه عده گرگن تو لباس میش! -  من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم - ما فردا میایم خواستگاری، دیگه نمی خوام خواهرم باشی می خوام نفسم باشی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در فیلم دلشکسته سریال شهرزاد در نقش قباد: -شهرزاد نمی دونی بدون، من با تو چیزایی پیدا کردم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم و نمی خوام از دستش بدم. - ما همه مهره های سوخته ایم که زیر دست بزرگ آقاییم. -  آره خب عمو جان حقیقت تلخه عموجان، شنیدنش همچین یه جاهایی از وجدان آدمو جز میده. -  میرم صاف وامیستم جلوی بزرگ آقا بش میگم بزرگ آقا من، زن من، خب؟! پا به ماهه! عین ۱۰-۱۲ ماهو میخوام بمونم ور دلش چی میگی شما؟ - قباد : فقط یه سوال، خیلی دلم می خواد جوابشو بدونم، تو هنوزم دلت باهاشه؟ شهرزاد : فراموشی زمان می بره، فقط فکر می کنم اگه من به هر دری زدم، و اونی نشد که می خواستم بشه، لابد قسمت خرافه نیست، هست واقعا - موقتیه این روزا شهرزاد، می گذره. این وسط تنها چیزی که مهمه اینه که من هنوز با همه ی وجودم دوست دارم. عاشقتم - قباد : سخته واسم دوری تو اینو بفهم، چطوری اینو بهت ثابت کنم؟ شهرزاد : دیر شده، برای ثابت کردنش خیلی خیلی دیر شده … حتی ملک جوانبخت هزار و یک شبم نبودی وگرنه من کم قصه و داستان به گوش تو نخوندم. عاشق بزدل عشقو هم زایل می کنه آقای قباد دیوانسالار -قباد : این کارو باهام نکن شهرزاد. اینطوری خردم نکن. من هنوز دوستت دارم، خیلی بیشتر از قبل. همه چیو خراب نکن شهرزاد : برو قباد، پشت سرتم دیگه نگاه نکن -  من چی کار به کسی داشتم، داشتم زندگیمو می کردم. با بدبختی خودم سر و کله می زدم. اصلا روحمم خبر داشت همچین کسی تو این دنیا زندگی می کنه؟ کی نشونم داد؟ شما. بعدشم که فرستادینم تو بهشت تازه می خواستم بفهمم زندگی یعنی چی؟ تازه طعمش داشت زیر دهنم مزه مزه می کرد که یقه مو گرفتین ترپ انداختینم وسط جهنم. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال شهرزاد سریال مدار صفر درجه در نقش حبیب پارسا: -تو را به جای همه دوست میدارم-تو را به خاطر عطر نان گرم برفی که اب میشود -برای بخشش اولین گناه-تو را برای دوست داشتن دوست میدارم-تو را به خاطر تمام کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم ...  - همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛همين  - مظفر:منوببخش ...یافراموش کن! حبیب:میبخشم...ولی فراموش نمیکنم!!!  -حبيب: فقط چرا فكر مي كنيد كه سفر اعزام ممكنه منتفي بشه؟ دكتر: اين مملكت پسرجان،سرزمين گسل و زلزله و پس لرزه است!آدم از فردا روزش - این و خداوند باید جواب بده ، باید جواب این سوال رو بده ! اگه تو این دنیا هیچ جایی برای آرامش وجود نداره ؛ و اگه تمام رویاهای ما از عشق ، عدالت و آزادی فقط ی خیال بیهودس! پس چرا ما رو آفرید ؟!... -ميدوني چيه تقي جان؟من بر خلاف مرحوم پدرم،ازسياست چيز زيادي نميدونم! همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛ همين دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال مدار صفر درجه سایر فیلم ها: -یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی پایان ناپذیره ... (درباره الی) - میدونی برتر از عشق بی فرجام چیه؟فرجام بدون عشق... (برف روی شیروانی داغ) - من زندگی مو باختم حاج اقا منو از زندون می ترسونی؟برو از خدا بترس ... (جدای نادر از سیمین) - جنگ احساس مسولیته نه شلیکه گلوله ... (شوق پرواز) - هر چه تو اوج میگیری دنیا از دید تو بزرگتر می شود و تو از دید دنیا کوچکتر می شوی ... (شوق پرواز) - تو کویر ادم به خدا نزدیک تره چون اسمون به زمین نزدیک تره ... (پلیس جوان) - میدونی چیت حرص ادمو درمیاره؟اینکه حالت از من بده ولی حس واقعیتو بهم نمیگی خب چیه هر چی هست بیا به خودم بگو فکر میکنی چیزیمه؟فکر میکنی چون چیزیمه عرضه ندارم پس چون عرضه ندارم دیگه.....این منصفانه نیست چون من دارم سعی خودمو میکنم غلطی تا حالا نتونستم بکنم چون نمیتونم تمرکز کنم رو کاری ک باید بکنم نمیتونم تمرکز کنم چون همه ی وقتمو اون چرت وپرتا ی مزخرف و دغدغه های احمقانه پر کرده دانشکده ی مزخرف و شاگردای خنگ و... (پرسه در مه) گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش