جمعه ۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
۱۵:۵۸ - ۰۹ تير ۱۳۹۹ کد خبر: ۹۹۰۴۰۰۶۰۹
چهره ها در سینما و تلویزیون

بهمن فرما: هیچ انقلابی با کتاب و فیلم شروع نشده همیشه زیربنا اقتصادی است/ اگر می‌توانستند سینماها را با سه سوت تعطیل می‌کردند

بهمن فرمان آرا,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران
بهمن فرمان‌آرا می‌گوید: اگر لیست آدم‌های فرهیخته‌ای همچون داریوش شایگان، کریم امامی و شاهرخ مسکوب را از نظر بگذرانید، می‌بینید که هیچکدام آنها جایگزین نشده‌اند. . ما به دولتی نیاز داریم که ارزش فرهنگ را بداند.

به گزارش ایلنا، «بهمن فرمان‌آرا» فیلم‌سازی با کارنامه‌ای پر و پیمان است که «امید» کلیدواژه‌ای همیشگی در کارهایش بوده و کوشیده تصویری حقیقی را از شرایط جامعه به نمایش بگذارد. فرمان‌آرا در این سال‌ها، فیلم‌های متعددی ساخته که برخی از آنها مدت‌ها پشت سد توقیف مانده و با گذشت چند سال از ساخت‌شان، به اکران رسیده‌اند. درباره مفهوم امید در آثار فرمان‌آرا، رابطه حکومت با سینما و دل‌مشغولی‌های فیلمسازی که به دهه هشتم زندگی‌اش نزدیک می‌شود، با او گفتگو کرده‌ایم که مشروح آن را در ادامه می‌خوانید.

چقدر برایمان امید گذاشته‌اند که به مردم بشارت دهیم؟

آقای فرمان‌آرا وقتی به کارنامه سینمایی شما نگاه می‌کنیم، در اکثر آثارتان شاهد تصویر شرایط سختی هستیم که در جامعه جریان دارد. با این وجود همواره کلید واژه امید در کارهای شما مشهود است. ولی در «حکایت دریا» اگر نگوییم امید کاملا محو شده، در بهترین حالت بسیار کم‌رنگ است. به عنوان مثال شخصیت امیر دشتی (صابر ابر) که شاگرد ممتاز شخصیت اصلی داستان است، ابتدا قصد رفتن از ایران را دارد و در انتها نیز کشته می‌شود. آیا این تغییر رویه شما در آخرین فیلمتان به این معناست که در شرایط فعلی امیدی برای نسل جوان باقی نمانده است؟

به چند صورت می‌توانم سوال شما را جواب دهم. در وهله اول با نگاهی واقع‌بینانه و واقع‌گرایانه باید بپرسم که چقدر دولت امید، برای ما امید گذاشته است که بخواهیم این را از خودمان به دیگران بشارت دهیم؟ من معتقدم که در زندگی امید وجود دارد وگرنه صبح به چه دلیل بلند شوم و دنبال کاری بروم؟ پس امید همیشه در بین ما که اینجا زندگی می‌کنیم مستتر است. ممکن است خارجی‌ها یا ایرانی‌هایی که خارج از ایران هستند، امیدشان به چیز دیگری باشد. از طرف دیگر، وقتی به اخبار روزنامه‌ها، صداوسیما و به عنوان مثال اظهاراتی که احمد طبری که در دادگاه داشت، نگاه می‌کنیم، برای بچه‌ای که اینجا در حال بزرگ شدن است همان حسی را دارد که در جواب امیر دشتی فیلم «حکایت دریا» که می‌گوید «ترکیه ویزا نمی‌خواهد»، می‌گویم «جهنم هم ویزا نمی‌خواهد ولی آدم نمی‌تواند به جهنم برود.»

فرار امیر دشتی برای این است که امیدی نیست و جایی ندارد. حالا من به عنوان فیلمساز می‌توانم در باغ سبزی هم نشان دهم. در باغ سبز من در این فیلم سکانس آخر است که بعد از مردن امیر، متوجه می‌شویم که استاد در تیمارستان است و همه این موارد اوهام او بوده است. واقع‌بینانه و شرافتمندانه بگویم که من نمی‌توانم امیدی بیشتر از این بدهم که همه این چیزهایی که دیدید، می‌تواند توهمات آدمی باشد که عقل خود را از دست داده.

سیستم مهندسی شده پخش سانس فیلم‌ها را می‌دزدد

البته در این صورت هم، می‌توان برداشت ناامیدوارانه‌ای از شرایط نشان داده شده در فیلم داشت چراکه به هر حال شرایطی ایجاد شده که استاد فرهیخته را به تیمارستان رسانده است.

درست است. به هر ترتیب ما در حال زندگی هستیم، اما کور و کر نیستیم که هیچ چیز را نبینیم. به هر جهت منتقدان، اگر فکر می‌کنند من سیاه‌تر یا سفیدتر شده‌ام، بگویند. ولی لازم است بگویم موقعی که «دلم می‌خواد» را که فیلم شادتری بود ساختم، این سیستم مهندسی شده پخش تولیدات سینمایی بلایی سرش آورد، که حتی نتوانست پول خودش را دربیاورد. در حالی که ما فکر می‌کردیم فیلم به راحتی در شرایط موجود ۱۰، ۱۲ میلیارد می‌فروشد. وقتی سانس فیلم را می‌دزدند و زمان‌هایی را به آن می‌دهند که جالب نیست، چه می‌شود کرد؟ در اکران، به جای ۱۲ سانس در روز که می‌توانست فیلم در دو سینما داشته باشد، آخر سر ۲۳ سانس را به فیلمی دادند که مال خودشان بود و یک سانس را به من دادند که آن هم ساعت ۱۱ صبح بود. در آن ساعت هم شما باید خیلی بیکار باشید که به سینما بروید! در واقع این شرایطی است که ما در آن، فیلم می‌سازیم و پخش می‌کنیم.

همه جا پر شده از فیلم‌هایی که تفاوتی با فیلم‌فارسی‌های قبل از انقلاب ندارد

در گذشته فردین و فروزان با هم می‌رقصیدند حالا رضا عطاران و جواد عزتی

بهمن فرمان آرا,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران

بنابراین می‌توان نتیجه گرفت که به دلیل همین موضوع «حکایت دریا» را به صورت آنلاین اکران کرده‌اید؟

«حکایت دریا» برای سینما ساخته شده و زیبایی‌اش به این است که آن را در پرده عریض سینما ببینیم، ولی موقعی که می‌بینم سه سال است به آن اکران نداده‌اند و خود پخش‌کننده که سه سال قبل با من قرارداد بسته پول پیش‌اش را می‌گیرد و قرارداد را فسخ می‌کند، چه می‌شود کرد. از سوی دیگر کرونا هم که سینماها را تعطیل کرده است، برای اکران این فیلم، چند سال دیگر باید صبر می‌کردم؟

گهگاهی که رویشان می‌شد به من پیشنهاد اکران فیلم در گروه هنر و تجربه را می‌دادند؛ کافی‌ست شما سالن هنر و تجربه سینما فرهنگ را ببینید، تنها ۶۰ صندلی دارد. با این وضعیت چقدر باید بلیت بفروشید تا با این ۶۰ صندلی حداقل بتوانید ۱ میلیارد و نیم هزینه فیلم را پس بگیرید؟ همه این موارد که گفتم معضلاتی برای سینماست که آن را شاهدیم. هر جایی را نگاه می‌کنید، تماما پر شده از فیلم‌هایی شبیه فیلم فارسی‌های قبل از انقلاب. آن زمان فردین و فروزان با هم می‌رقصیدند و امروز رضا عطاران و جواد عزتی.

امروز با حدود ۸۰ سال سن، به هیچ وجه نمی‌گویم که سیستم قبل از انقلاب بهتر از این سیستم بود. چراکه آنجا هم ما مشکلات سانسور و مسائل دیگری را داشتیم. ولی اگر در آن سیستم به سینما می‌رسیدید، دیگر کسی از شما سانس نمی‌دزدید. اینجا این مسئله هم اتفاق می‌افتد و زمانی هم که به پخش‌کننده اعتراض می‌کنیم، می‌گویند سینماها دست ما نیست. در حالی که همه سینماها دست خودشان است. یعنی هم مالک سینما هستند، هم دفتر پخش دارند و هم پول‌شان را برای ساخت فیلم‌هایی همچون تگزاس یک، دو و سه هزینه می‌کنند. اما من همچنان در حال ساخت فیلم در این شرایط هستم.

برای حفظ شغل‌شان ۹ ماه است که خبر فیلم بعدی من را اعلام نمی‌کنند

هرچیزی که الان می‌گویم از دل رنجیده‌ای است که بازهم به زور مایوس نمی‌شود. همین حالا هم، صبح که بیدار می‌شوم، سناریوی دیگری می‌نویسم. نکته جالب اینکه سناریو قبلی که نوشتم، پروانه ساخت خود را گرفته ولی هنوز خبر آن را اعلام نکرده‌اند. این در حالی است که خبر هر سناریویی که پروانه ساخت می‌گیرد، فورا توسط روزنامه‌های کثیرالانتشار اعلام می‌شود.

وقتی از آنها می‌پرسم چرا ۹ ماه است خبر دریافت پروانه ساخت فیلم من را اعلام نمی‌کنید؟ می‌گویند ما نمی‌خواهیم گروه‌هایی مزاحم شما شوند. این در حالی است که تنها سناریو نوشته شده و هنوز فیلمی ساخته نشده است ولی شما برای حفظ شغل خودتان خبر آن را اعلام نمی‌کنید که نگویند چرا به فرمان‌آرا پروانه ساخت داده‌اید؟ بعد به من می‌گویید که عده‌ای مزاحم شما می‌شوند؟!

اگر لیست آدم‌های فرهیخته مملکت همچون داریوش شایگان، کریم امامی و شاهرخ مسکوب را از نظر بگذرانید، می‌بینید که هیچکدام آنها در ۴۲ سال گذشته جایگزین نشده‌اند. در صورتی که ۴۲ سال زمان کمی نیست. حال در چنین شرایطی به شاملو بد و بیراه می‌گویید و شاعر فعلی را ده‌نمکی معرفی می‌کنید؟

باتوجه به اینکه در آثار مختلف خود همواره تلاش داشتید تا تصویری حقیقی از شرایط جامعه را به نمایش بگذارید، تحلیلتان از شرایط فعلی جامعه ایرانی چیست؟ آیا در این شرایط باید به برآیند نیروها و توان اجتماعی فرهنگی جامعه در یک محور خاص گرایش پیدا کنیم یا آزادانه به تنوع اهداف و برنامه‌هایمان مشغول باشیم؟

اگر لیست آدم‌های فرهیخته، هنرمند و اصولا فرهنگی مملکت شامل شاعر، فیلمساز، نویسنده، فیلسوف همچون داریوش شایگان و مترجم همچون آقای کریم امامی و شاهرخ مسکوب را در ۴۲ سال گذشته از نظر بگذرانید، می‌بینید که همه در این مدت از دنیا رفته‌اند. اما کدام‌یک از این افراد در این چهار دهه سال جایگزین شده‌ است؟ ۴۲ سال زمان کمی نیست. مثل این است که وزارت راه و ترابری هنوز وقتی تصادف وحشتناکی در نزدیکی بندرعباس اتفاق می‌افتد، به شاه فحش می‌دهد. آقا شاه که مرد و تمام شد؛ باور کنید ۴۲ سال برای درست کردن یک جاده یا گردنه کافی بوده و اکنون مسئولیت آن با شماست، ولی باز به شاه فحش می‌دهند. در صورتی که اسب مرده لگد زدن ندارد. این‌ها مسائلی است که شما می‌بینید؛ این آدم‌ها جایگزین نشده‌اند. اما در چنین شرایطی به شاملو بد و بیراه می‌گویند و شاعر فعلی را ده‌نمکی معرفی می‌کنند.

اصلا نیازی به اینکه کسی به من جایزه بدهد ندارم و حتی جایزه‌هایی را که داده‌اند پس از اینکه در خانه سینما را بستند، پس دادم. بنابراین نه دنبال جایزه، که دنبال این هستم که با تجربیاتی که داشتم و پیدا کردم بتوانم با مخاطبان مملکت خودم دیالوگ داشته باشم. جواب آن را هم پس می‌دهم. انتظار این را هم ندارم که همه فیلم را دوست داشته باشند و از من تعریف و تمجید کنند ولی دلم می‌خواهد من هم همان فرصت را داشته باشم برای اینکه فیلم‌ام در اکران، روی پرده سینما برود. به هر جهت چند سال از تاریخ ساخت این فیلم گذشت و تازه به اکران آنلاین رسیده است.

وقتی طبری می‌گوید «رفیقم ۸۰۰ میلیارد هم به حسابم می‌ریخت، لواسان را هم به نامم می‌کرد» برای مردمی که یک میلیون و نیم‌شان به وسط ماه نمی‌رسد، چه اتفاقی می‌افتد؟

حراست دانشگاه بهترین شاگرد‌هایم را اخراج کرد، من هم درس دادن را رها کردم

 نقطه مشترک اکثر کارهای شما تصویر کردن شرایطی است که آدم‌های داستان را با بحران‌هایی روبه رو می‌کند اما به هر ترتیب شخصیت‌های اصلی اکثر کارهای شما خاک وطن را مقدس دانسته و حاضر به ترک آن نیستند. در «حکایت دریا» نیز با نویسنده بزرگی طرف هستیم که در شرایط نابسامان پیرامونش راه به تیمارستان برده است. اما باز وطن برایش مقدس بوده و در صحبت با شاگردش می‌خواهد او را از مهاجرت منصرف کند. ولی امیر دشتی که شاگرد اوست و قرار است به نوعی ادامه دهنده راه او باشد به گونه‌ای می‌گوید چاره‌ای جز رفتن از ایران ندارد و قصدش برای ترک ایران جدی است. 

وضعیت جوان‌ها با من متفاوت است. من در سن ۷۹ سالگی بلند می‌شوم، می‌روم و می‌آیم و فیلمنامه جدید می‌نویسم و با شما که جوان‌تر هستید درباره فیلم صحبت می‌کنم. دلیلش این است که از نظر فرهنگی به این مملکت بدهکارم. من اینجا بزرگ شدم و تحصیل کردم. زبان انگلیسی را مثل زبان مادری بلد هستم اما شغلی در دانشگاه استنفورد و کلمبیا نمی‌خواهم. چون دانشجوی آمریکایی من را لازم ندارد. او اسپیلبرگ و مارتین اسکورسیزی و صد نفر دیگر را دارد.

چرا الان من اینجا درس نمی‌دهم؟ در دوره کوتاهی در دانشگاه هنر درس می‌دادم، سر امتحان که رفتم، دیدم دوتا از بهترین شاگردهای کلاس حضور ندارند. دلیل را پرسیدم، گفتند حراست آنها را بیرون کرده است. گفتم پس من هم دیگر درس نمی‌دهم. وقتی بهترین شاگردهایم را بیرون کردید و به آنها گفتید که لایق دانشگاه نیستید، من هم می‌گویم که شما هم لایق من نیستید. خودم نوه‌ای ۱۸ ساله دارم و دلم برای جوان‌های این مملکت می‌سوزد. زمانی هم هست که آدم فکر می‌کند هیچ راه چپ و راستی ندارد. در فیلم نیز بعدا می‌فهمیم که آن دانشجو قصد داشته به ترکیه برود تا فعالیت سیاسی کند و آمده تا با استادش خداحافظی کند. بعد هم می‌فهمیم که نرفته و اینجا مجروح شده و در نهایت نیز می‌میرد.

اما با همه این توضیحات من در انتها یک شعر امیدوارکننده از شمس لنگرودی را می‌خوانم که می‌گوید تاریکی هست ولی نوید روزی را می‌دهد که از انتهای آب بیرون می‌آیید. علت اینکه خواستم فیلم با این شعر تمام شود، دقیقا این بود که بگویم دوره خوب، بد و متوسط در طول تاریخ چند هزار ساله ما بوده و خواهد بود و نباید ناامید شد.

مردم همیشه از ما ۵۰ قدم جلوتر هستند و در همه حرکت‌های اجتماعی ابتدا مردم عادی بیرون می‌آیند. اما زمانی که آقای طبری در صداوسیما می‌گوید «رفیق من ۸۰۰ میلیارد هم به حساب من می‌ریخت، لواسان را هم به نام من می‌کرد»، برای مردمی که یک میلیون و نیم‌شان هم به وسط ماه نمی‌رسد، چه اتفاقی رخ می‌دهد؟ و چطور شب را صبح می‌کنند؟

در شرایط کنونی جامعه، بسیاری معتقدند که مردم ایران از روشنفکران قهر کرده‌اند و به آنها اعتمادی ندارند، از ثروتمندان متنفرند و آنها را دلیل گرفتاری‌ها و فقر خود می‌دانند، به سیاست و سیاستمداران مشکوکند و گمان دارند که همه آنها دروغ می‌گویند، با این وجود بخشی بزرگی از آنها به کشور خود وفاداراند و قهرمانان خود را تا سرحد جان گرامی می‌دارند. شما چه تصویری از این مردم می‌توانید ارایه دهید؟ آیا آنها از واقع‌گرایی فاصله گرفته‌اند و آرمانگرا شده‌اند؟

مردم همیشه از ما ۵۰ قدم جلوتر هستند. در همه حرکت‌های اجتماعی اول مردم عادی هستند که بیرون می‌آیند. یادم می‌آید یک آقایی را دیدم که می‌گفت تمام زیر و بم شدن مملکت به خاطر شعرهای شاملو بوده است. به آن آقا گفتم، در مملکتی که یک کتاب با ۵۰۰ جلد چاپ می‌شود، اگر هرکدام از جلدها را هم ۶ نفر خوانده باشند، نتیجه‌ای بیش از سه هزار خواننده ندارد. پس چرا این حرکت را برعهده روشنفکر یا شاعر و نویسنده مملکت می‌گذارید؟ ما در تصویر کردن آن چیزی که یکی به شعر، نقاشی یا فیلم و تئاتر می‌کند، سهیم هستیم اما حرکت‌ها همیشه حرکت‌های سیاسی است.

وقتی آقای طبری در صداوسیما می‌گوید «رفیق من ۸۰۰ میلیارد هم به حساب من می‌ریخت، لواسان را هم به نام من می‌کرد»، برای مردمی که یک میلیون و نیم‌شان هم به وسط ماه نمی‌رسد، چه اتفاقی رخ می‌دهد؟ وقتی یکی از ۸۰۰ میلیاردی صحبت می‌کند که صفرهای آن را هم نمی‌توان شمرد، مخاطبی که آن را می‌شنود آن شب چطور می‌خوابد؟ این مسئله‌ای است که ما به واقع با آن مواجهیم.

مردم همیشه حق دارند. مثل وقتی که آدم تب کرده و حرارت اضافه را با دستش حس می‌کند، مردم همیشه زودتر از ما این تب را می‌فهمند، برای اینکه با زندگی واقعی روبه‌رو هستند. در خانواده ما، کارخانه‌ای هست که ۱۶۰ کارگر دارد و من این آدم‌ها را از نزدیک می‌بینم و می‌دانم که اگر ما اضافه کار ندهیم، این حقوق عادی کارگر به پایان ماه نمی‌رسد. چراکه بابت یک جفت کفش که جنس خوب هم نیست باید ۲۰۰ هزارتومان پول بدهند. همه این‌ها را به چشم می‌بینم ولی معتقدم که ملت همیشه از ما به عنوان کسانی که کار فرهنگی می‌کنیم، طلبکار هستند. آنها همیشه ۵۰ قدم از ما جلوتر هستند. چراکه تبر را ابتدا آنها می‌گیرند. با اولین فشار آنها هستند که به جای دو شب سیب‌زمینی خوردن، مجبور می‌شوند که چهار شب سیب‌زمینی با خانواده بخورند. البته که الان همان سیب‌زمینی کیلویی ۱۵ هزار تومان شده است!

هیچ انقلاب یا حرکت اجتماعی با کتاب، فیلم و نمایشنامه شروع نشده، زیربنا همیشه اقتصادی است

به ما سوبسید ندهید، فقط ما را رها کنید

بهمن فرمان آرا,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران

بهمن فرمان‌آرا فیلم‌های متعددی ساخته که برخی از آنها سال‌ها توقیف بوده‌اند و با گذشت چندین سال به اکران رسیده‌اند. از نگاه شما در چنین جامعه‌ای آیا سینما و اصولا هنر می‌تواند آزادانه بازتاب دل‌مشغولی‌های خالقان آنها باشد یا باید لزوما هدفمند باشد؟ اصولا نگاه شما به هنر متعهد چیست و آیا آن را مخالف ذات هنر نمی‌دانید؟

هیچ انقلاب یا حرکت اجتماعی، با یک کتاب، نقاشی، فیلم و نمایشنامه شروع نشده و زیربنا همیشه اقتصادی است. در مملکت ما زمانی که قرار است چاپ اول یک کتاب منتشر شود، اگر خیلی امیدوار باشند ۲۵۰۰ نسخه از آن چاپ می‌کنند. جمعیت کشور از ۳۷ میلیون به بیش از هشتاد میلیون رسید اما خرید کتاب جزو نیازمندی‌های مردم عادی مملکت نیست. برای اینکه کتابی هم که قبلا ۲ تومان می‌خریدید، اکنون ۲۵۰ تومان شده است. بنابراین هدفمند بودن فیلم آخر من در جهت این بوده که به مردم بگویم این آینه‌ای است که به نظر من می‌آید. به درون این آینه نگاه کنید، این ما هستیم؛ حکایت دریا، حکایت همه ماست. هم وسعت دارد و هم چیزهای دیگر ولی من در حال نشان دادن دریای آرام آن هستم، وای بر احوال ما اگر قرار باشد این دریا طوفانی شود. چون در این‌صورت همه را با خودش می‌برد.

دولت در مورد مسائل فرهنگی مثل زانوی همان پلیسی است که روی گردن آن سیاه‌پوست (جورج فلوید) گذاشته شده و سه مرتبه می‌گوید «نمی‌توانم نفس بکشم» ولی انگار فایده‌ای ندارد. ما به دولتی نیاز داریم که ارزش فرهنگ را بداند.

ما مملکت با فرهنگی هستیم و فرهنگ عظیمی را پشت خود داریم. شعرای بزرگی داریم و اصلا با همسایه‌های این طرف و آن طرف خود قابل قیاس نیستیم و به دولتی نیاز داریم که ارزش فرهنگ را بداند. نمی‌گویم به ما سوبسید بدهد، فقط ما را رها کنید. دولت در مورد مسائل فرهنگی مثل زانوی پلیسی است که روی گردن آن سیاه‌پوست(جورج فلوید) گذاشته شده و سه مرتبه می‌گوید «نمی‌توانم نفس بکشم» ولی انگار فایده‌ای ندارد.

 آیا من دلم می‌خواهد که همیشه فیلم‌هایی با مضمون حکایت دریا بسازم؟ من هم دلم می‌خواهد فیلم‌های مفرح بسازم. شخصا نیاز ندارم که حتما کسی در فیلم من حالش بد شود. ولی منظور همه این تصاویری که بی مهابا آن را بیان می‌کنم، این است که در حال نشان دادن مردم هستم.

عده‌ای در حرمسرا هستند و عده‌ای دیگر در خیابان، عده‌ای کارگر هستند و عده‌ای خودی

دسترسی به دانشگاه آسان شده ولی شغل‌ها کجاست؟

در سال‌های اخیر سینمای ایران تمایل زیادی به نقد جامعه و سیاست پیدا کرده که برخی از آنها در جذب مخاطب موفق و برخی شکست خورده‌اند. آیا موضوع نقد جامعه که اکنون به تصویر درآمده و اجازه اکران پیدا می‌کند، سکه زری‌ست که انبانِ سازندگان آن را پرمی‌کند یا سینمای اجتماعی و سیاسی امروز ایران در این سال‌ها قادر بوده بر نگاه سیاست‌مداران و مجریان مملکت تاثیرگذار باشد و هشدارهای لازم را به آنها بدهد؟

نمی‌توانم بگویم که فیلم‌های ما بر حاکمیت و دولت اثرگذار بوده است. چون اولا سیستمی درست شده که بر اساس آن عده‌ای در حرم‌سرا هستند و عده‌ای دیگر در خیابان. عده‌ای کارگردان هستند که دولت در این ۴۲ سال از آنها پشتیبانی و حمایت مالی کرده است. این افراد «خودی» به شمار می‌آیند و هر زمانی که فیلم بسازند یا عید نوروز اکران می‌شود یا عید فطر یا یک زمان خوب دیگر.

قبل از اینکه قرارداد اکران فیلم «حکایت دریا» را فسخ کنم، به من گفتند حاضرند فیلم را دهه اول محرم اکران کنند. زمانی که خود من هم به سینما نمی‌روم. شما می‌خواهید فیلم را بسوزانید خب بنزین روی آن بریزید. فیلم و کتاب سوزاندن کار من نیست. من دیروز به دنیا نیامده‌ام که تفاوت حالا و بعد را ندانم.

فیلم «دلم می‌خواد» هم داستان آدمی بود که احوالات پریشان داشت ولی می‌گفت خوشی هم سهم ملت ایران است. چه کسی که کارگر معمولی است و چه کسی که مهندس یا معمار است، بالاخره به خوشی در یک زمانی از زندگی نیاز دارد. به هر ترتیب شما روی همه این احوالات حساب می‌کنید. به عنوان مثال می‌خواهیم برای بچه‌مان یا خاله یا یک فردی جشن تولدی در خانه خود بگیریم، چقدر آدم دعوت می‌کنیم؟ حداکثر ۲۰ تا ۲۵ نفر. چرا باید کسی در خانه شما را بزند و بگوید: شما زیادی سر و صدا می‌کنید و باید شناسنامه‌هایتان را ببینیم؟

وقتی مسئول مملکت می‌گوید شما از هر جای شهر تهران راه بیفتید فقط ۱۵ دقیقه طول می‌کشد تا به مواد مخدر برسید، می‌خواهم ببینم نیروی انتظامی چه کار می‌کند که مواد مخدر اینقدر گسترده و به این آسانی در دسترس است؟

دسترسی به دانشگاه برای جوان‌ها آسان شده است ولی شغل‌ها کجاست؟ یکی از بچه‌های دوستان من، دانشگاه آزاد میاندوآب، رشته کامپیوتر قبول شده بود و تنها پنجشنبه و جمعه‌ها معلم داشتند و ۵ روز دیگر را تهران بود. دانشگاه از نظر کمیت فراوان شده ولی شغلی نیست. طرف مهندس مکانیک است ولی له‌له می‌زند برای اینکه راننده کسی شود؛ چون شغل برایش نیست. یا بدون پارتی، شغلی نیست.

برخی علاقمند به تعامل با سینما نبودند و اگر می‌شد سینماها را با سه سوت تعطیل می‌کردند

رابطه میان حاکمیت را با سینما چگونه می‌بینید؟ آیا این دو توانسته‌اند نسبتی از تعامل و دلالت را میان یکدیگر برقرار کنند؟ آیا این نسبت در دوران تسلط اصلاح‌طلبی و اصولگرایی زیاد یا کم می‌شود و آیا می‌توان مدعی شد که در سال‌های نه چندان دور (مراد دوران آقای احمدی‌نژاد است) این نخ به کلی پاره شد و پس از آن اعتماد دوسوی این نخ به یکدیگر، دیگر فرصت بازسازی پیدا نکرد؟

برخی از بدو خود به هیچ وجه علاقمند نبودند که تعاملی با هنر سینما پیدا کند. اگر می‌شد و اگر مخارج سینماها نبود واقعا با سه سوت سینماها را تعطیل می‌کردند ولی سینما یکی از محبوب‌ترین هنرهاست، بنابراین مردم برای آن می‌آیند. اکثر مشتریان سینما در تمام جهان هم بین سن ۱۴ تا ۲۵ سال است و ما هم در این قضایا مستثنا نیستیم.

وقتی آقای شمقدری به عنوان فیلمساز، مسئول سینمای این مملکت می‌شود و در خانه سینما را می‌بندد، من هم می‌آیم و به خاطر تعطیل و بی‌ارزش کردن تمام صنوف سینما تمام جایزه‌هایم را پس می‌دهم. گفتم اگر این نهاد است، آن را نخواستم. وقتی آقای احمدی‌نژاد، شمقدری را انتخاب می‌کند و برای سینما تصمیم می‌گیرد، بهتر که بین آنها نباشم. من ۴ سال از پله‌های وزارت ارشاد بالا نرفتم و با تمام پیغام‌ها که اگر سناریو بدهید تصویب می‌کنیم، به آنها فیلمنامه‌ای هم ندادم و گفتم نمی‌خواهم. در سنی نیستم که ۴ سالم را معطل شوم ولی در همین مدت یک نمایشنامه نوشتم، دو فیلم مستند ساختم که اجازه آنها را لازم نداشت و کتاب «فیلم ساختن» سیدنی لومت را هم به فارسی ترجمه کردم. افسرده در منزل نشستم؛ اما تصمیم گرفتم که با آن گروه فیلم نسازم و نساختم. چراکه وقتی کسی مثل شمقدری رئیس من یعنی رئیس سینما می‌شود، آن را توهین به خودم می‌دانم.

  • 11
  • 5
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
فرامرز اصلانی بیوگرافی فرامرز اصلانی از تحصیلات تا شروع کار هنری

تاریخ تولد: ۲۲ تیر ۱۳۳۳

تاریخ وفات : ۱ فروردین ۱۴۰۳ (۷۸ سال)

محل تولد: تهران 

حرفه: خواننده، آهنگساز، ترانه‌سرا، نوازندهٔ گیتار 

ژانر: موسیقی پاپ ایرانی

سازها: گیتار

ادامه
عقیل بن ابی طالب زندگینامه عقیل بن ابی طالب؛ از صحابه پیامبر و امام علی (ع)

تاریخ تولد: ده سال بعد از عام الفیل

محل تولد: مکه

محل زندگی: مکه، مدینه

دلیل شهرت: صحابه و پسرعموی محمد

درکذشت: دوران حکومت معاویه، مدینه

مدفن: بقیع

ادامه
علیرضا مهمدی بیوگرافی علیرضا مهمدی؛ پدیده کشتی فرنگی ایران

تاریخ تولد: سال ۱۳۸۱ 

محل تولد: ایذه، خوزستان، ایران

حرفه: کشتی گیر فرندگی کار

وزن: ۸۲ کیلوگرم

شروع فعالیت: ۱۳۹۲ تاکنون

ادامه
حسن معجونی بیوگرافی حسن معجونی بازیگر کمدی سینمای و تلویزیون ایران

چکیده بیوگرافی حسن معجونی

نام کامل: محمد حسن معجونی

تاریخ تولد: ۲۸ دی ۱۳۴۷

محل تولد: زنجان، ایران

حرفه: بازیگر، کارگردان، طراح، مدرس دانشگاه

تحصیلات: رشتهٔ ادبیات نمایشی از دانشکده سینما تئاتر دانشگاه هنر

آغاز فعالیت: ۱۳۷۵ تاکنون

ادامه
ابراهیم بن جعفر ابی طالب زندگینامه ابراهیم بن جعفر ابی طالب

نام پدر: جعفر بن ابی طالب

سن تقریبی: بیشتر از ۵۰ سال

نسبت های مشهور: برادر محمد بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر ابی طالبزندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

زندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب فرزند جعفر بن ابی طالب بوده است، برخی از افراد ایشان را همراه با محمد از نوه های جعفر می دانند که عمال بن زیاد وی را به شهادت رساند. برخی از منابع می گویند که ابراهیم و محمد هر دو از لشکر ابن زیاد فرار کرده بودند که بانویی در کوفه آنها را پناه می دهد، اما درنهایت سرشان توسط همسر این بانو که از یاران ابن زیاد بود از جدا شد و به شهادت رسیدند. 

ادامه
مریم طوسی بیوگرافی مریم طوسی؛ سریع ترین دختر ایران

تاریخ تولد: ۱۴ آذر ۱۳۶۷

محل تولد: تهران

حرفه: ورزشکار، دونده دوهای سرعت

تحصیلات: کارشناسی تربیت بدنی از دانشگاه تهران

قد: ۱ متر ۷۲ سانتی متر

ادامه
زهرا گونش بیوگرافی زهرا گونش؛ والیبالیست میلیونر ترکی

چکیده بیوگرافی زهرا گونش

نام کامل: زهرا گونش

تاریخ تولد: ۷ جولای ۱۹۹۹

محل تولد: استانبول، ترکیه

حرفه: والیبالیست

پست: پاسور و دفاع میانی

قد: ۱ متر و ۹۷ سانتی متر

ادامه
دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی

دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی شهاب حسینی یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران است که تا به حال در آثار فاخری مانند محیا، دلشکسته، شهرزاد و... به نقش آفرینی پرداخته است. این هنرمند در هر یک از هنرنمایی های خود دیالوگ های ماندگاری دارد که در ادامه این مقاله از سرپوش قصد داریم به بخشی از آنها اشاره کنیم. بیوگرافی کوتاه از شهاب حسینی سید شهاب الدین حسینی تنکابنی در ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. وی اصالتا تن کابنی است و تحصیلات عالیه خود را در رشته روانشناسی از دانشگاه تهران برای مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. وی در سال ۱۳۷۳ با پریچهر قنبری ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو فرزند پسر به نام های محمد امین و امیرعلی است. فعالیت هنری شهاب حسینی با تئاتر دانشجویی و سپس، گویندگی در رادیو شروع شد. از جمله جوایز این هنرمند می توان به موارد زیر اشاره کرد: - او برای بازی در شمعی در باد (۱۳۸۲) و رستگاری در هشت و بیست دقیقه (۱۳۸۳) نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد.  - حسینی در سال ۱۳۸۷ با بازی در فیلم سوپر استار جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. -  او خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی فیلم برلین ۲۰۱۱ را به‌همراه گروه بازیگران فیلم جدایی نادر از سیمین کسب کرد. - او در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ نیز با ایفای نقش در فیلم فروشنده توانست جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن را به خود اختصاص بدهد. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی؛ درباره شهاب حسینی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی فیلم سینمایی دلشکسته در نقش امیرعلی: - هر کی ریــش گـذاشت مسلمـــون نیـست، هـــرکی پیـشونیش رو داغ کـــرد، مــرد خــدا نیست. - تو همه ی اعتقادا اشتباه میشه. همیشه ام یه عده گرگن تو لباس میش! -  من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم - ما فردا میایم خواستگاری، دیگه نمی خوام خواهرم باشی می خوام نفسم باشی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در فیلم دلشکسته سریال شهرزاد در نقش قباد: -شهرزاد نمی دونی بدون، من با تو چیزایی پیدا کردم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم و نمی خوام از دستش بدم. - ما همه مهره های سوخته ایم که زیر دست بزرگ آقاییم. -  آره خب عمو جان حقیقت تلخه عموجان، شنیدنش همچین یه جاهایی از وجدان آدمو جز میده. -  میرم صاف وامیستم جلوی بزرگ آقا بش میگم بزرگ آقا من، زن من، خب؟! پا به ماهه! عین ۱۰-۱۲ ماهو میخوام بمونم ور دلش چی میگی شما؟ - قباد : فقط یه سوال، خیلی دلم می خواد جوابشو بدونم، تو هنوزم دلت باهاشه؟ شهرزاد : فراموشی زمان می بره، فقط فکر می کنم اگه من به هر دری زدم، و اونی نشد که می خواستم بشه، لابد قسمت خرافه نیست، هست واقعا - موقتیه این روزا شهرزاد، می گذره. این وسط تنها چیزی که مهمه اینه که من هنوز با همه ی وجودم دوست دارم. عاشقتم - قباد : سخته واسم دوری تو اینو بفهم، چطوری اینو بهت ثابت کنم؟ شهرزاد : دیر شده، برای ثابت کردنش خیلی خیلی دیر شده … حتی ملک جوانبخت هزار و یک شبم نبودی وگرنه من کم قصه و داستان به گوش تو نخوندم. عاشق بزدل عشقو هم زایل می کنه آقای قباد دیوانسالار -قباد : این کارو باهام نکن شهرزاد. اینطوری خردم نکن. من هنوز دوستت دارم، خیلی بیشتر از قبل. همه چیو خراب نکن شهرزاد : برو قباد، پشت سرتم دیگه نگاه نکن -  من چی کار به کسی داشتم، داشتم زندگیمو می کردم. با بدبختی خودم سر و کله می زدم. اصلا روحمم خبر داشت همچین کسی تو این دنیا زندگی می کنه؟ کی نشونم داد؟ شما. بعدشم که فرستادینم تو بهشت تازه می خواستم بفهمم زندگی یعنی چی؟ تازه طعمش داشت زیر دهنم مزه مزه می کرد که یقه مو گرفتین ترپ انداختینم وسط جهنم. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال شهرزاد سریال مدار صفر درجه در نقش حبیب پارسا: -تو را به جای همه دوست میدارم-تو را به خاطر عطر نان گرم برفی که اب میشود -برای بخشش اولین گناه-تو را برای دوست داشتن دوست میدارم-تو را به خاطر تمام کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم ...  - همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛همين  - مظفر:منوببخش ...یافراموش کن! حبیب:میبخشم...ولی فراموش نمیکنم!!!  -حبيب: فقط چرا فكر مي كنيد كه سفر اعزام ممكنه منتفي بشه؟ دكتر: اين مملكت پسرجان،سرزمين گسل و زلزله و پس لرزه است!آدم از فردا روزش - این و خداوند باید جواب بده ، باید جواب این سوال رو بده ! اگه تو این دنیا هیچ جایی برای آرامش وجود نداره ؛ و اگه تمام رویاهای ما از عشق ، عدالت و آزادی فقط ی خیال بیهودس! پس چرا ما رو آفرید ؟!... -ميدوني چيه تقي جان؟من بر خلاف مرحوم پدرم،ازسياست چيز زيادي نميدونم! همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛ همين دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال مدار صفر درجه سایر فیلم ها: -یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی پایان ناپذیره ... (درباره الی) - میدونی برتر از عشق بی فرجام چیه؟فرجام بدون عشق... (برف روی شیروانی داغ) - من زندگی مو باختم حاج اقا منو از زندون می ترسونی؟برو از خدا بترس ... (جدای نادر از سیمین) - جنگ احساس مسولیته نه شلیکه گلوله ... (شوق پرواز) - هر چه تو اوج میگیری دنیا از دید تو بزرگتر می شود و تو از دید دنیا کوچکتر می شوی ... (شوق پرواز) - تو کویر ادم به خدا نزدیک تره چون اسمون به زمین نزدیک تره ... (پلیس جوان) - میدونی چیت حرص ادمو درمیاره؟اینکه حالت از من بده ولی حس واقعیتو بهم نمیگی خب چیه هر چی هست بیا به خودم بگو فکر میکنی چیزیمه؟فکر میکنی چون چیزیمه عرضه ندارم پس چون عرضه ندارم دیگه.....این منصفانه نیست چون من دارم سعی خودمو میکنم غلطی تا حالا نتونستم بکنم چون نمیتونم تمرکز کنم رو کاری ک باید بکنم نمیتونم تمرکز کنم چون همه ی وقتمو اون چرت وپرتا ی مزخرف و دغدغه های احمقانه پر کرده دانشکده ی مزخرف و شاگردای خنگ و... (پرسه در مه) گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش