دوشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
۱۸:۴۸ - ۲۹ شهریور ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۶۰۶۹۴۰
فیلم و سینمای ایران

فیلمی که تداعی‌گر آثار دهه ۶۰ است اما شبیه‌شان نیست

فیلم بیست و یک روز بعد,اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,سینمای ایران
 فیلم سینمایی «بیست و یک روز بعد» اولین ساخته بلند سینمایی محمدرضا خردمندان است و مهدی قربانی بازیگر نوجوان نقش اصلی قصه را برعهده دارد، فیلمی که کارگردانش از ابتدا آن را برای گروه سنی نوجوان نساخته و در اکران نیز مورد توجه طیف متعددی از مخاطبان قرار گرفته است.

به گزارش خبرآنلاین، بعد از اولین نمایش فیلم سینمایی «بیست و یک روز بعد» به کارگردانی محمدرضا خردمندان در جشنواره فیلم فجر سال گذشته بسیاری براین عقیده بودند که این فیلم با وجود قصه اجتماعی‌اش اما در ژانر نوجوان قرار می‌گیرد، آن هم از آن جهت که قهرمان یا شخصیت اصلی قصه یک نوجوان بود. نوجوانی پر تلاش، جسور و جاه طلب به نام مرتضی که مهدی قربانی بازیگر فیلم سینمایی «ابد و یک روز» نقشش را بازی می‌کرد.

 

این بازیگر این روزها سر کار جدید بهرام توکلی است و می‌گوید در این فیلم هم نقشی را بازی می‌کند که نسبت به دو کار قبلی‌اش کاملا متفاوت است.

 

«بیست و یک روز بعد» علاوه بر موفقیت‌هایی که در جشنواره فیلم کودک و نوجوان اصفهان به دست آورد، در اکران عمومی هم با اقبال خوبی از سوی مخاطبان روبه‌رو شد. محمدرضا خردمندان و مهدی قربانی که مهمان کافه خبر ما بودند در گفتگویی مفصل از تجربیات‌شان در این فیلم گفتند.

 

در سال‌های اخیر کمتر کارگردانی را دیده‌ایم که در حوزه سینمای نوجوان فعالیت کند. برایمان بگویید چطور شد که تصمیم گرفتید سراغ این قصه بروید؟ ساختن «بیست و یک روز بعد» چقدر به دلیل دغدغه‌مندی خودتان بود؟

محمدرضا خردمندان: من ابتدا یک نکته‌ای را بگویم، اوائل که من داشتم فیلمنامه «بیست و یک روز بعد» را می‌نوشتم اصلا به این فکر نمی‌کردم که فیلم من قرار است در گونه فیلم‌های نوجوان دسته‌بندی شود. در واقع بعدها که منتقدان این فیلم را دیدند، این تقسیم‌بندی به وجود آمد. در واقع من می‌خواستم راجع به این شخصیت فیلم بسازم که نوجوان بود. اما اینکه چطور شد سراغ چنین سوژه‌ای رفتم، به دلیل سبقه‌ای بود که در من وجود داشت و به تجربیاتی که من در حوزه داستان نویسی داشتم، برمی‌گشت. در ادبیات یک نوع روایتی است که شما از منظر یک نوجوان به یک موضوع اجتماعی می‌پردازید. نمونه درخشان چنین قصه‌ای، «ناتوردشت» سلینجر است که به انواع و اقسام مسائل اجتماعی از زاویه دید یک نوجوان که قصه را روایت می‌کند، می‌پردازد.

 

من داستان‌های زیادی نوشته بودم و بین سال‌‌های ۸۵ تا ۹۱ تقریبا در تمام مجله‌های ادبی داستان منتشر می‌کردم. البته آن موقع هم قصه‌های من داستان‌های بزرگسالی بود که با روایت نوجوان اتفاق می‌افتاد. تسلطی که روی این نوع روایت داشتم این اطمینان را به من داد که می‌توانم از پس چنین کاری در حوزه فیلم بر بیایم. البته برای هر فیلم اولی ریسک است که به گونه‌ای عمل کند که شاید پیش از این تجربه‌اش نکرده‌است اما من روی تجربیات خودم سوار شدم، به کارهایی که قبلا در حوزه داستان انجام داده بودم ورود کردم و شروع به نوشتن کردم.

 

خیلی از مخاطبان و منتقدانی که «بیست و یک روز بعد» را دیدند، بعد از تماشای آن یاد فیلم‌هایی که در دهه ۶۰ و ۷۰ برای نوجوانان ساخته می‌شد، افتادند. فیلم‌هایی که در آن‌ها قهرمانان نوجوان محور بودند. موقعی که داشتید فیلمنامه «بیست و یک روز بعد» را می‌نوشتید یا در طول ساخت کار به این فکر کردید که این فیلم می‌تواند تداعی‌گر فیلم‌های آن دوران برای مخاطب باشد؟

خردمندان: واقعیت این است که فکر نمی‌کردم که مخاطب را یاد آن دوران بیندازد. اما معتقدم فرق بزرگی بین «بیست و یک روز بعد» و آن گونه آثاری که در آن سال‌ها ساخته می‌شد وجود دارد. آن آثار به صورت خیلی جدی به مسائل خود نوجوانان می‌‌پرداخت و این وجه در آن‌ها پررنگ‌تر بود ولی در «بیست و یک روز بعد» ما با مسئله‌ای مواجه هستیم که مسئله یک نوجوان نیست، بحث مرگ و زندگی مادرش است و این مسئله‌ای است که در فیلم‌های ما سابقه نداشته است. برای مثال من فیلم را مقایسه می‌کنم با «مسافر» عباس کیارستمی. در آن قصه، مسئله شخصیت نوجوان، آمدن به استادیوم آزادی است که یک رویای کاملا نوجوانانه است و برای آن هم می‌جنگد، اما در «بیست و یک روز بعد»، نوجوان قصه به دنبال تحقق رویای خودش نیست و تلاش می‌کند مشکلی که برای مادرش به وجود آمده است را حل کند.

 

به نظرم اینجاست که فیلم ما تفاوتی جدی با آن آثاری که شما گفتید پیدا می‌کند و اجتماعی‌تر و واقع‌گراتر می‌شود. از طرف دیگر قصه ما به سمتی می‌رود که بزرگسال را هم درگیر می‌کند. مسئله قصه «بیست و یک روز بعد» مسئله خیلی از بزرگسالان جامعه ماست، کسانی که در چنین موقعیتی قرار گرفتند، یا خودشان یا دوست و اطرافیان دور و نزدیک‌شان با معضل سرطان آشنا هستند. ما الان در دوره‌ای زندگی می‌کنیم که سرطان مثل سرماخوردگی شده است و در فیلم هم به این مسئله اشاره می‌شود. به نظر من جنس مسئله‌ای که مرتضی در «بیست و یک روز بعد» با آن درگیر است، خیلی متفاوت، بغرنج و حیاتی‌تر است و همین قضیه است که باعث می‌شود فیلم در جشنواره فجر دیده و نامزد بهترین فیلم شود، در جشنواره کودک و نوجوان اصفهان مورد توجه قرار بگیرد و در جشنواره سلامت نیز جایزه بگیرد.

 

تماشاگر «بیست و یک روز بعد» از مهدی قربانی هنوز هم پیشینه ذهنی «ابد و یک روز» را دارد. او در این فیلم با شخصیتی جدید به مخاطب معرفی می‌شود که با نویدِ «ابد و یک روز» خیلی متفاوت است. برای همین می‌خوهم از مرتضی، ویژگی‌ها و جذابیت‌هایش برایمان بگویی.

مهدی قربانی: تلاش، کوشش و تحملی که شخصیت مرتضی داشت، برایم جالب بود و من را به سمت خودش می‌کشاند. ضمن اینکه قرار بود من در این کار نقش اصلی را بازی کنم و تجربه خیلی خوبی برایم بود. من خودم این شرایط را قبلا تجربه کرده بودم و درکش می‌کردم و وقتی قرار شد این نقش را بازی کنم، لذت ایفای این نقش برایم دو چندان شد. عموی خود من هم به سرطان مبتلا بود و من از نزدیک می‌دیدم که برای فراهم کردن شرایط برای یک بیمار باید چقدر تلاش کرد.

 

کلیت این کار برای من جذاب بود چون ایده‌هایی که هر کدام (چه خودم چه آقای خردمندان) داشتیم را سر صحنه با هم به اشتراک می‌گذاشتیم و تعامل خوبی با هم داشتیم و همین موضوع باعث می‌شد من نقش مرتضی را بهتر بازی کنم.

 

در این کار نقش اصلی بودی و بار اصلی و بخش زیادی از چالش قصه بر عهده تو بود. این موضوع چقدر برایت اهمیت داشت؟

قربانی: قبل از اینکه فیلمنامه را بخوانی، کارگردان یا نویسنده کار به تو می‌گوید که داستان کار درباره چیست. در این کار هم من می‌دانستم که مرتضی آدم غیرتی است که بااینکه مادرش کار می‌کرد و یک بخشی از خرج زندگی را خودش را در می‌آورد ولی دوست داشت به خاطر همان غیرت و احساس مسئولیتش، خودش خرج زندگی را در بیاورد تا دیگر نیاز نباشد مادرش هم کار کند. او می‌خواست خودش مرد خانه باشد. من قبل از اینکه «بیست و یک روز بعد» را بازی کنم، زمانی که عمویم مریض بود و قبل از فوتش، خانواده‌هایی که بیمار سرطانی داشتند را خیلی می‌دیدم و از نزدیک متوجه مشکلات‌شان می‌شدم. سرطان فقط این نیست که بتوانی داروی مورد نیاز بیمار را تهیه کنی. یک بخشی از این مسئله شاید مالی باشد اما بخش زیاد ماجرا روحی و معنوی است. من در طول فیلم همه این حس‌ها را درک می‌کردم.

 

در طول قصه فیلم به علاقه مرتضی به فیلمسازی و سینما اشاره‌هایی می‌شود، این مسئله نشات گرفته از علاقه خودتان به دنیای هنر و سینما بوده است یا دلیل دیگری داشته است؟

خردمندان: ما در این قصه شخصیتی داشتیم که بلندپروازی، جاه‌طلبی، رویاپردازی و جسارت جزو ویژگی‌های ذاتی‌اش بود. فکر کردیم اگر بخواهیم علاقه‌مندی یک شخصیت این‌چنینی را به تصویر بکشیم، سینما برای کمال طلبی و رویاپردازی‌اش ارضا و اقناع‌کننده است. هیچ چیز مثل سینما نمی‌تواند تخیل را سیراب کند. مثل خود من که از نوجوانی‌ام یک‌سری رویا در ذهنم بود. از طرف دیگر من این طیف بچه‌ها را هم خوب می‌شناختم، چون یک زمانی در انجمن سینمای جوان تدریس می‌کردم و تمنا و شوق فیلم ساختن را در چشم آنها دیده بودم و در ذهنم بود. در شخصیت‌پردازی مرتضی وقتی فکر می‌کردم او باید چطور آدمی باشد به این نتیجه رسیدم که او باید به دنبال فیلم ساختن باشد و در همین کار هم به دنبال اجرای یک ایده خیلی متفاوت باشد که آن ایده نگه داشتن قطار بود. البته همین نگه داشتن قطار بعدها برای ما کارکردی دراماتیک پیدا کرد، شاید ابتدا در حد یک ایده هیجان‌زده و ناپخته بود اما بعد به پختگی رسید.

 

می‌خواهم بپرسم مهدی در زندگی شخصی خودش چقدر آدم جاه‌طلب و رویا پردازی است؟

قربانی: من در زندگی شخصی خودم هم شبیه مرتضی هستم و تا به هدفی که مدنظرم هست، نرسم، دست از تلاش و کوشش بر نمی‌دارم. قبل از اینکه وارد عرصه تئاتر و سینما بشوم، برای درسم خیلی انرژی می‌گذاشتم، البته الان همینطور هستم. من نقاشی هم کار می‌کردم  و عکاسی هم کار می‌کنم. همیشه روی کارهایی که انجام می‌دهم تمرکز می‌کنم و دوست دارم هر کاری را به بهترین نحوش انجام بدهم. از لحاظ ویژگی رویاپردازی هم خیلی به مرتضی شباهت دارم و چون دوست دارم به هدفم برسم دوست دارم اهدافم را بیشتر با رویا ببینم و آن رویا را به واقعیت تبدیل کنم.

 

موضوع نگه داشتن قطار توسط مرتضی در قصه «بیست و یک روز بعد» در کلیت فیلم مرزی بین رئال و خیال و فانتزی به وجود می‌آورد. شما به عنوان کارگردان اثر اساسا با این مسئله موافقید؟

خردمندان: واقعیت این است که من دوست دارم این مسئله و تشخیص آن را به خود مخاطب بسپارم؛ یعنی اینکه مخاطب دوست دارد در سکانس پایانی چه چیزی برداشت کند. ولی من خودم شخصا دوست دارم مرتضی قطار را واقعا و نه در رویا و خیال بلکه در واقعیت و با قدرتی که از آن دم می‌زند، نگه دارد. من فکر می‌کنم مرتضی در یک نقطه از زندگی قرار می‌گیرد که انگار بزرگتر، روحش متعالی‌تر و درکش نسبت به زندگی عمیق‌تر شده است، جایی که احساس می‌کند برای مبارزه و در برابر مشکلات قرار گرفتن احتیاج به نیرویی بیشتر از آن نیرویی که خودش دارد، نیاز دارد؛ نیرویی که فرا طبیعی‌تر و ماورایی‌تر باشد. او دیگر آنجا با ایمان کامل‌تری می‌رود و روی ریل قطار می‌ایستد و برای اولین بار هم تنها به روی ریل می‌رود. از این جهت من دوست دارم برداشت مخاطب این باشد که واقعا مرتضی از عمق وجودش روی ریل قطار می‌ایستد تا قطار را نگه دارد.

 

در حرفه بازیگری به واسطه ایفای نقش‌های متفاوت، بازیگر می‌تواند خودش را جای شخصیت‌های مختلف امتحان کند، این‌که آدم‌های مختلف و شرایط‌شان را به واسطه شغلت تجربه می‌کنی، چقدر برایت جذاب است؟

قربانی: مسلما هر بازیگری دوست دارد نقش‌های متفاوتی را تجربه کند و جای همان شخصیت‌هایی که شما می‌گویید باشد. اما یک‌سری آدم‌ها هستند که همیشه یک نقش را بازی می‌کنند و وقتی مخاطب نقش‌های جدید هم از او می‌بینند، هیچ تغییری در او پیدا نمی‌کند. ولی خدا را شکر در دو فیلمی که من بازی کردم، این شانس را داشتم که دو نقش کاملا متفاوت را ایفا کنم.

 

آقای خردمندان حالا که چنین تجربه‌ای را پشت سر گذاشتید، برایمان از سینمای نوجوان بگویید و اینکه چقدر ظرفیت در این ژانر وجود دارد و البته به عنوان کارگردانی که در این حوزه کار کردید به نظرتان چه کم و کاستی‌هایی در این حوزه به چشم می‌خورد؟

خردمندان: واقعیت این است که سینمای نوجوان ما به یک چرخه به شدت ناقصی تبدیل شده است، چرخه‌ای که دیگر شاید حتی اسمش را چرخه هم نتوان گذاشت. وقتی هم که چرخه وجود نداشته باشد آن اهرم‌های اصلی یا آن عوامل اصلی که تهیه‌کننده، کارگردان، بازیگر و سینمادار هستند، حاضر نیستند انرژی و سرمایه برای کار بگذارند. وقتی سینمایی وجود ندارد که فیلم نوجوان را نمایش دهد، دیگر نتیجه همه چیز مشخص است. بگذارید درباره «بیست و یک روز بعد» بگویم، این فیلم فیلمی است که به گفته خیلی از منتقدان قابلیت و قدرت جذب مخاطب را دارد. در جشنواره اصفهان نزدیک به ۲۰ سانس فوق‌العاده برای این فیلم گذاشته شد، اما با این وجود این فیلم را الان خیلی از سینماها اکران نمی‌کنند.

 

دلیل اینکه اکران نمی‌کنند چیست؟

خردمندان: باور ندارند که این فیلم می‌تواند مخاطب را جذب کند. چون بازیگر نقش اول این فیلم ستاره نیست و یک نوجوان است و به صورت پیش فرض نمی‌تواند انتخاب مردم باشد. بنابراین ما باید صبور باشیم، آن وقت خواهیم دید که نتیجه چه خواهد بود. مثل اتفاقی که در اکران مردمی فیلم ما افتاد و در همان سینماهایی که فیلم ما نمایش داده شد با اینکه در هفته اول فروش خوبی نداشتیم، ولی آن تعدادی که رفته و فیلم را دیده بودند، آن‌قدر تعریف کرده بودند که هفته دوم شاهد حضور دو برابری مخاطب در همان سینماها بودیم.

 

قطعا ما نمی‌توانیم مثل یک فیلم کمدی مثل «نهنگ عنبر» پیش فروش جدی بلیت داشته باشیم و یک‌سری مخاطب بالقوه بیایند و فیلم را تماشا کنند. بنابراین سینمادار باید حاضر باشد برای چنین فیلمی که در حوزه نوجوان موفق است، یک دوره را تحمل کند تا به فیلم به نقطه شکوفایی‌اش برسد که خوشبختانه در مورد فیلم ما این اتفاق افتاد و مرز فروش یک میلیارد تومان را رد کردیم؛ اتفاقی که برای فیلمی مثل «بیست و یک روز بعد» بسیار فوق‌العاده است.

 

در بحث قبلی درباره کم و کاستی‌هایی که در حوزه سینمای کودک و نوجوان وجود دارد نیز باید بگویم بخشی از قضیه به مسئله سرمایه بر می‌گردد. شما الان با ۲۰ تهیه‌کننده صحبت کنید، ببینید چند نفرشان حاضرند برای فیلم‌ها در این ژانر سرمایه‌گذاری کنند. چون بر این باورند که سرمایه‌گذاری در این حوزه ریسک است. از آن طرف بازیگر ما نیز شاید سخت جذب فیلمنامه شود و بازی در چنین کاری را بپذیرد، یعنی فیلمنامه باید آنقدر برایش گیرایی و جذابیت داشته باشد که حاضر باشد در چنین کاری حاضر شود. کارگردان‌های ما که در این حوزه کار می‌کردند، هم همینطور، عموم آنها از این حوزه کوچ کردند و فیلم بزرگسال می‌سازند و دیگر رغبت و دغدغه‌ای هم برای برگشتن به این ژانر ندارند. چون در این سینما زیرساختی وجود ندارد و سالهاست که از همه چیز از بین رفته است و به همین دلیل هم هست که سالهاست هیچ محصول قابل اعتنا و درخوری در این ژانر ارائه نشده است.

 

مهدی تو با «ابد و یک روز» خیلی دیده شدی و شاید حتی الان هم خیلی‌ها تو را با شخصیت نوید بشناسند و هنوز هم با این نام صدایت کنند. اما در «بیست و یک روز بعد» اتفاق جدی‌تری برای تو افتاد و نقش اصلی این فیلم به تو سپرده شد. حالا که بعد از نمایش در چند جشنواره فیلمت اکران عمومی هم شده است، مرتضی «بیست و یک روز بعد» توانسته جای نوید «ابد و یک روز» را بگیرد؟

قربانی: چهره من در فیلم «بیست و یک روز بعد» نسبت به «ابد و یک روز» خیلی تغییر کرده.

 

خردمندان: قبل از اینکه مهدی جواب این سوال را بدهد، من این را بگویم که همانطور که خودش هم گفت چهره مهدی واقعا نسبت به «ابد و یک روز» تغییر کرد و یکی از دلایلی که من ابتدا او را برای این نقش انتخاب نکردم این بود که او در سن رشد بود. در طول روزهای فیلمبرداری او روز به روز رشد می‌کرد و هر روز قیافه‌اش عوض می‌شد.

 

قربانی: نکته دیگری هم که وجود دارد، حتی چهره الان من نسبت به زمانی که «بیست و یک روز بعد» را بازی کردم هم تغییر زیادی کرده است و شاید همین تغییر شکل ظاهری، مخاطب را یک مقدار دچار سردرگمی کند. اما چند وقت پیش که هنوز فیلم اکران عمومی نشده بود در خیابان ولیعصر راه می‌رفتم و یک نفر به سمتم آمد و با اینکه اسمم را نمی‌دانست گفت بازیگر «بیست و یک روز بعد» هستم و همین موضوع برایم جالب بود. بازخوردهایی که بعد از تماشای فیلم با مردم در اکران‌های عمومی می‌گیرم واقعا برایم دوست‌داشتنی و جالب است و احساس می‌کنم خستگی زحمتی که برای کار کشیدم، برطرف می‌شود. حتی من از نوع تشویق مردم انرژی می‌گیرم و متوجه می‌شوم چه کسی چقدر از کار خوشش آمده است. این موضوع را در اکران‌هایی که در جشنواره فجر، جشنواره اصفهان و اکران عمومی داشتم، فهمیدم. من نمی‌خواهم از خودم تعریف کنم اما همین‌که من را با دست نشان می‌دهند من لذت می‌برم، چون احساس می‌کنم کارم دیده شده و به دل مخاطب و مردم نشسته که من را نشان می‌دهند و از من یاد می‌کنند.

 

برخی از کسانی که در فیلم‌های ژانر نوجوان بازی کردند و مطرح هم شدند، در سال‌های بعد که بزرگتر شدند، اتفاق خوبی در ادامه راه بازیگری برایشان نیفتاد. این موضوع به دو دلیل بود؛ یا از طرف کارگردان‌ها پیشنهاد خوبی نداشتند یا اینکه خودشان تمایلی به ادامه حضور در این حرفه نداشتند که البته احتمال فرض اول خیلی بیشتر است. در یک برهه‌ای هم به زعم خودشان پیشنهادها بهشان کم شد و یکی از دلایلش هم همین تغییر چهره‌ای بود که تو هم به آن اشاره کردی. بازیگری و حضور در دنیای هنر برای تو آنقدر جدی هست که با وجود این اتفاق‌های احتمالی، باز هم فعالیت‌ات را ادامه بدهی؟

قربانی: من دوسال است که تجربه بازی در فیلم دارم و قبل از آن تئاتر کار می‌کردم. از سن ده سالگی در یک آموزشگاه بازیگری کار تئاتر و موسیقی انجام می‌دادم. خدا را شکر در کنار فیلم و سینما، تئاتر را هم دارم و از این بابت خیالم راحت است. در تئاتر خیلی بر چهره طرف تاکید ندارند و دقت بیشتر بر روی بازی و بیان اوست. امیدوارم اینطور نشود، اما اگر یک روزی هم پیشنهاد فیلم کم شود، من تئاترم را ادامه می‌دهم چون این هنر الویت اول من هست.

 

آقای خردمندان مهدی قربانی چقدر توانست ذهنیتی که شما از شخصیت مرتضی داشتید را در فیلم عینیت ببخشد و انتظار شما را به عنوان کارگردان برآورده کند؟

خردمندان: صادقانه بگویم، مهدی قربانی انتخاب من برای این نقش نبود و حتی با تصویری که من از مرتضی داشتم به لحاظ چهره، فیزیولوژی، میمیک صورت و ... فاصله داشت. مثلا مرتضی که در ذهن من بود، موهایش فرفری نبود. من زمانی که داشتم دنبال بازیگر برای نقش مرتضی می‌گشتم، از بین همه کسانی که برای این نقش مدنظرم بود، از جمله مهدی هم تست گرفتم. روز تست هم از او خواستم سعی کند با انرژی درونی‌اش جلوی چرخش پنکه‌ای که در اتاق بود را بگیرد. او اولش تعجب کرد ولی وقتی به او گفتم راه قبول شدنت این است که با انرژی درونت این پنکه را نگه داری و نگذاری بچرخد، تلاش کرد. مهدی باور کرد و با یک انرژی فوق‌العاده شروع کرد تا بتواند پنکه را نگه دارد، البته با وجود تلاش زیادی که کرد نتوانست پنکه را نگه دارد. ( باخنده)

 

قربانی: البته چند روز بعدش دستیار آقای خردمندان به من زنگ زدند و برای اینکه می‌خواستند من را امتحان کنند به من گفتند مهدی جان تو در تست رد شدی و دیگر منتظر جواب ما نباش. من هم گفتم خیلی ازتون سپاسگذارم، مرسی که به من پیشنهاد دادید. امیدوارم فیلم خوبی شود. بالاخره هر آدمی به درد یک نقشی می‌خورد.

 

خردمندان: من از این وجه شخصیتش خیلی خوشم آمد چون خیلی خوب برخورد کرد. مهدی قبل از آن خیلی سماجت می‌کرد که این نقش را بگیرد اما وقتی به او گفتیم نقش را از دست داده است، خیلی خوب برخورد کرد. بعد از آن وقتی مهدی را انتخاب کردم، آن تصویری را که از مرتضی در ذهنم داشتم، پاک کردم و به خودم گفتم مرتضی از این به بعد مهدی است و از این به بعد دیگر با او زندگی کن. روزهایی که شروع به تمرین کردن با مهدی کردیم و من هر روز تمرین‌هایشان را می‌دیدم هر روز که می‌گذشت  احساس می‌کردم مهدی به مرتضی نزدیک‌تر می‌شود و دیگر از یک جایی به بعد خود مرتضی شد. او اینقدر شبیه به مرتضی شد که من در دفتر به همه گفته بودم دیگر هیچ کس حق ندارد مهدی را مهدی صدا کند و همه باید به او بگویند مرتضی.

 

جالب اینکه من به دستیارم گفته بودم مهدی باید برای این نقش ۳-۴ کیلو وزن کم کند و به همین خاطر علاوه بر اینکه تحت رژیم بود، صبح‌ها هم هر روز می‌دوید، دستیار من هم به اندازه مهدی می‌دوید و او هم لاغر شده بود.

 

اگر موافق باشید برای جمع‌بندی، درباره پایان‌بندی فیلم صحبت کنیم، از ابتدا همین پایان مدنظرتان بود؟

خردمندان: بله دقیقا.

 

فکر نمی‌کنید اگر وجه رئال بودن در پایان فیلم بیشتر بود، انسجام بیشتری در کلیت فیلم به وجود می‌آورد؟

خردمندان: از نظر من که فیلم را نوشتم و ساختم این اتفاق و آن لحظه واقعی بود که مرتضی آن کار را انجام می‌دهد. حالا ممکن است به لحاظ اجرا ضعف‌هایی وجود داشته باشد که آنها واقعا به من برنمی‌گردد و بیشتر متوجه مشکلاتی است که در زیرساخت‌های انیمیشن ما وجود دارد. سکانس آخر از نظر اجرا شاید ۳۰تا ۴۰ درصد آن چیزی بود که من می‌خواستم در پایان اتفاق بیفتد. ولی نکته‌ای که برای من خیلی اهمیت داشت، دوئل و تقابلی بود که مرتضی با آن قطار داشت، ایستادن در برابر قطار و با تمام قدرت تلاش برای نگه داشتن آن برای من ارزشمند بود. ضمن اینکه قطار در سکانس آخر تبدیل به یک موجود زنده یا یک کاراکتر می‌شود که می خواهد مرتضی را تحت فشار قرار دهد تا از سر راهش کنار برود. این مسئله از بوق‌های ممتدی که قطار می‌زند ولی مرتضی همچنان از جایش تکان نمی‌خورد، استنباط می‌شود. در نهایت هم مرتضی تسلیم نمی‌شود. تمام تلاش من در آوردن این تقابل در سکانس آخر بود و اینکه وقتی برای به سرانجام رساندن کاری اراده می‌کنیم، در همان لحظه ما پیروز هستیم حتی اگر به نظر من نتیجه چیزی دیگری را نشان دهد.

 

مهدی تو خودت هیچ وقت دوست نداشتی قدرتی ماوراطبیعه داشته باشی؟

قربانی: نه هیچ وقت. حتی یادم می‌آید وقتی کوچکتر بودم و فیلم‌های هندی می‌دیدم از صحنه‌های زد و خورد فانتزی‌شان خوشم نمی‌آمد و فضای واقعی را بیشتر دوست دارم. همانطور که «بیست و یک روز بعد» هم یک فیلم سورئال نیست و یک اثر کاملا واقعی و اجتماعی است. اگر مرتضی در این فیلم تلاش می‌کند تا کاری غیرطبیعی انجام دهد، هدف دارد، شاید برخی برای خودنمایی این کاررا انجام دهند اما من می‌دانستم که مرتضی برای چه می‌خواهد این کار را کند. به نظر من قطار در سکانس آخر یک دردی بود که مرتضی باید جلویش را می‌گرفت و آن درد مریضی مادرش بود.

 

 

 

 

  • 12
  • 6
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
عبدالله دوم پادشاه اردن بیوگرافی عبدالله دوم پادشاه اردن به همراه عکس های خانواده اش

تاریخ تولد: ۳۰ ژانویه ۱۹۶۲ (۶۲ ساله)

محل تولد: عمان، اردن

سمت: پادشاه اردن (از سال ۱۹۹۹)

تاجگذاری: ۹ ژوئن ۲۰۰۰

ولیعهد: حسین بن عبدالله دوم

همسر: رانیا عبدالله (ازدواج ۱۹۹۳)

ادامه
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
فرشید اسماعیلی بیوگرافی فرشید اسماعیلی فوتبالیست جوان ایرانی

تاریخ تولد: ۴ اسفند ۱۳۷۲

محل تولد: بندرلنگه، هرمزگان، ایران

حرفه: فوتبالیست

پست: هافبک هجومی

باشگاه کنونی: پیکان

قد: ۱ متر ۷۲ سانتی متر 

ادامه
رضا عطاران بیوگرافی رضا عطاران؛ ستاره سینمای کمدی ایران

تاریخ تولد: ۲۰ اردیبهشت ۱۳۴۷

محل تولد: مشهد

حرفه: بازیگر، کارگردان، فیلم‌نامه‌نویس، تدوین‌گر، خواننده

آغاز فعالیت: ۱۳۶۹ تا کنون

تحصیلات: دانشجوی انصرافی دانشکدهٔ هنرهای زیبای دانشگاه تهران 

ادامه
اسدالله شعبانی بیوگرافی اسدالله شعبانی شاعر و نویسنده آثار کودک

تاریخ تولد: ۴ تیر ۱۳۳۷

محل تولد: روستای بهادربیگ از توابع همدان

محل زندگی: تهران

حرفه: شاعر، نویسنده، منتقد ادبی، کارشناس بازنشسته کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان

تحصیلات: فارغ التحصیل رشته زبان و ادبیات فارسی

آثار: خرمن شعر خردسالان، جستاری پیرامون شعر کودک در ایران، قصهٔ امشب، پولک ماه، دختر باغ آرزو، پرسه‌های شبانه

ادامه
ابومنصور موفق هروی ابومنصور موفق هروی؛ پدر داروشناسی فارسی

مشهور به: موفق هروی

متولد : قرن چهارم

محل تولد: احتمالا هرات

حرفه: پزشک و داروشناس ایرانی

آثار: کتاب الابنیه عن حقایق الادویه

ادامه
آزیتا حاجیان بیوگرافی آزیتا حاجیان بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: ۲۱ دی ۱۱۳۶

محل تولد: ملایر

حرفه: بازیگر سینما، تلویزیون و تئاتر

تحصیلات: لیسانس بازیگری و کارگردانی تئاتر از دانشگاه هنر

سال های فعالیت: ۱۳۵۴ تاکنون

ادامه
رید هستینگز بیوگرافی رید هستینگز؛ امپراطور محتوا و نتفلیکس

تاریخ تولد: ۸ اکتبر ۱۹۶۰

محل تولد: بوستون، ماساچوست، ایالات متحده آمریکا

حرفه: کارآفرین، مدیر ارشد اجرایی

شناخته شده برای: بنیانگذار نتفلیکس

تحصیلات: فارغ التحصیل دانشگاه استنفورد

دارایی: ۹/۴ میلیارد دلار

ادامه
دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی

دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی شهاب حسینی یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران است که تا به حال در آثار فاخری مانند محیا، دلشکسته، شهرزاد و... به نقش آفرینی پرداخته است. این هنرمند در هر یک از هنرنمایی های خود دیالوگ های ماندگاری دارد که در ادامه این مقاله از سرپوش قصد داریم به بخشی از آنها اشاره کنیم. بیوگرافی کوتاه از شهاب حسینی سید شهاب الدین حسینی تنکابنی در ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. وی اصالتا تن کابنی است و تحصیلات عالیه خود را در رشته روانشناسی از دانشگاه تهران برای مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. وی در سال ۱۳۷۳ با پریچهر قنبری ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو فرزند پسر به نام های محمد امین و امیرعلی است. فعالیت هنری شهاب حسینی با تئاتر دانشجویی و سپس، گویندگی در رادیو شروع شد. از جمله جوایز این هنرمند می توان به موارد زیر اشاره کرد: - او برای بازی در شمعی در باد (۱۳۸۲) و رستگاری در هشت و بیست دقیقه (۱۳۸۳) نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد.  - حسینی در سال ۱۳۸۷ با بازی در فیلم سوپر استار جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. -  او خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی فیلم برلین ۲۰۱۱ را به‌همراه گروه بازیگران فیلم جدایی نادر از سیمین کسب کرد. - او در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ نیز با ایفای نقش در فیلم فروشنده توانست جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن را به خود اختصاص بدهد. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی؛ درباره شهاب حسینی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی فیلم سینمایی دلشکسته در نقش امیرعلی: - هر کی ریــش گـذاشت مسلمـــون نیـست، هـــرکی پیـشونیش رو داغ کـــرد، مــرد خــدا نیست. - تو همه ی اعتقادا اشتباه میشه. همیشه ام یه عده گرگن تو لباس میش! -  من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم - ما فردا میایم خواستگاری، دیگه نمی خوام خواهرم باشی می خوام نفسم باشی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در فیلم دلشکسته سریال شهرزاد در نقش قباد: -شهرزاد نمی دونی بدون، من با تو چیزایی پیدا کردم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم و نمی خوام از دستش بدم. - ما همه مهره های سوخته ایم که زیر دست بزرگ آقاییم. -  آره خب عمو جان حقیقت تلخه عموجان، شنیدنش همچین یه جاهایی از وجدان آدمو جز میده. -  میرم صاف وامیستم جلوی بزرگ آقا بش میگم بزرگ آقا من، زن من، خب؟! پا به ماهه! عین ۱۰-۱۲ ماهو میخوام بمونم ور دلش چی میگی شما؟ - قباد : فقط یه سوال، خیلی دلم می خواد جوابشو بدونم، تو هنوزم دلت باهاشه؟ شهرزاد : فراموشی زمان می بره، فقط فکر می کنم اگه من به هر دری زدم، و اونی نشد که می خواستم بشه، لابد قسمت خرافه نیست، هست واقعا - موقتیه این روزا شهرزاد، می گذره. این وسط تنها چیزی که مهمه اینه که من هنوز با همه ی وجودم دوست دارم. عاشقتم - قباد : سخته واسم دوری تو اینو بفهم، چطوری اینو بهت ثابت کنم؟ شهرزاد : دیر شده، برای ثابت کردنش خیلی خیلی دیر شده … حتی ملک جوانبخت هزار و یک شبم نبودی وگرنه من کم قصه و داستان به گوش تو نخوندم. عاشق بزدل عشقو هم زایل می کنه آقای قباد دیوانسالار -قباد : این کارو باهام نکن شهرزاد. اینطوری خردم نکن. من هنوز دوستت دارم، خیلی بیشتر از قبل. همه چیو خراب نکن شهرزاد : برو قباد، پشت سرتم دیگه نگاه نکن -  من چی کار به کسی داشتم، داشتم زندگیمو می کردم. با بدبختی خودم سر و کله می زدم. اصلا روحمم خبر داشت همچین کسی تو این دنیا زندگی می کنه؟ کی نشونم داد؟ شما. بعدشم که فرستادینم تو بهشت تازه می خواستم بفهمم زندگی یعنی چی؟ تازه طعمش داشت زیر دهنم مزه مزه می کرد که یقه مو گرفتین ترپ انداختینم وسط جهنم. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال شهرزاد سریال مدار صفر درجه در نقش حبیب پارسا: -تو را به جای همه دوست میدارم-تو را به خاطر عطر نان گرم برفی که اب میشود -برای بخشش اولین گناه-تو را برای دوست داشتن دوست میدارم-تو را به خاطر تمام کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم ...  - همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛همين  - مظفر:منوببخش ...یافراموش کن! حبیب:میبخشم...ولی فراموش نمیکنم!!!  -حبيب: فقط چرا فكر مي كنيد كه سفر اعزام ممكنه منتفي بشه؟ دكتر: اين مملكت پسرجان،سرزمين گسل و زلزله و پس لرزه است!آدم از فردا روزش - این و خداوند باید جواب بده ، باید جواب این سوال رو بده ! اگه تو این دنیا هیچ جایی برای آرامش وجود نداره ؛ و اگه تمام رویاهای ما از عشق ، عدالت و آزادی فقط ی خیال بیهودس! پس چرا ما رو آفرید ؟!... -ميدوني چيه تقي جان؟من بر خلاف مرحوم پدرم،ازسياست چيز زيادي نميدونم! همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛ همين دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال مدار صفر درجه سایر فیلم ها: -یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی پایان ناپذیره ... (درباره الی) - میدونی برتر از عشق بی فرجام چیه؟فرجام بدون عشق... (برف روی شیروانی داغ) - من زندگی مو باختم حاج اقا منو از زندون می ترسونی؟برو از خدا بترس ... (جدای نادر از سیمین) - جنگ احساس مسولیته نه شلیکه گلوله ... (شوق پرواز) - هر چه تو اوج میگیری دنیا از دید تو بزرگتر می شود و تو از دید دنیا کوچکتر می شوی ... (شوق پرواز) - تو کویر ادم به خدا نزدیک تره چون اسمون به زمین نزدیک تره ... (پلیس جوان) - میدونی چیت حرص ادمو درمیاره؟اینکه حالت از من بده ولی حس واقعیتو بهم نمیگی خب چیه هر چی هست بیا به خودم بگو فکر میکنی چیزیمه؟فکر میکنی چون چیزیمه عرضه ندارم پس چون عرضه ندارم دیگه.....این منصفانه نیست چون من دارم سعی خودمو میکنم غلطی تا حالا نتونستم بکنم چون نمیتونم تمرکز کنم رو کاری ک باید بکنم نمیتونم تمرکز کنم چون همه ی وقتمو اون چرت وپرتا ی مزخرف و دغدغه های احمقانه پر کرده دانشکده ی مزخرف و شاگردای خنگ و... (پرسه در مه) گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش