پنجشنبه ۲۹ آبان ۱۴۰۴
۱۷:۴۳ - ۳۰ مهر ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۷۰۷۰۶۸
فیلم و سینمای ایران

وقتی فیلم خارجی خوب اکران نشد مردم به آغوش سریال‌های ترکی رفتند

سینمای ایران,اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,سینمای ایران
سینمای ایران در شرایطی که رقیب جدی نداشته، تبدیل شده به یک سینمای انحصاری، محفلی و کم­ تاثیر. سینمایی که مدام خودش را تکرار می­‌کند.

به گزارش تسنیم، پس از مطرح شدن موضوع اکران فیلم خارجی، بسیاری از رسانه‌های خاص، تلاش می‌کنند این خواست مردمی را با قضاوت‌های عجولانه‌ای، دشمنی با سینمای ایران تفسیر کنند یا به خواست رسانه‌های اصولگرا، نسبت دهند. در صورتیکه هنر طبق فرموده سید شهیدان اهل قلم، مرتضی آوینی: «هنر دنبالچه سیاست نیست».

 

آنچه که در چند روز اخیر در رسانه‌ها در حمایت از طرح اکران فیلم خارجی منتشر شده به معنای ضدیت با سینمای ایران نیست. بلکه هدف اصلی حمایت از سینمای ایران است تا از شکل تک ساحتی کنونی خارج شود. با توجه به اینکه در رسانه‌های مختلف دائما این موضوع انعکاس داده می‌شود که  طرفداران طرح اکران فیلم خارجی در سینماها ضد سینمای ایران و وابسته به یک جناح سیاسی خاص هستند با امیر قادری منتقد سینما که فاقد وابستگی سیاسی است به گفتگو نشستیم. با اینکه نکات دقیق و ظریفی در این گفتگو مطرح شد اما ایشان در طول این گفتگو بارها تاکید کرد که نباید از گفته‌هایش دشمنی با سینمای ایران برداشت شود. او نقد خود را نسبت به سینمای ایران مطرح کرده است و نقد به معنای دشمنی نیست.  

 

*تسنیم: اولین نکته­‌ای که می­‌خواهم مطرح کنم این است که بحث­‌هایی راجع به اکران فیلم خارجی به تدریج داغ­‌تر و وسیع‌تر می­‌شود، خودتان فکر می­‌کنید دلیلش چیست؟ آیا نقصان اساسی  عدم توجه به مخاطبان سینمانیست؟ تحلیل شما راجع به این نقصان و عدم توجه مردم به سینما با توجه به آماری که الان وجود دارد، چیست. مردم در فضای مجازی  فیلم مومیایی را در هفته نخست آپلود شدن در سایت‌ها ۷ میلیون بار دانلود می­‌کنند و از سوی دیگر در خوش‌ بینانه­‌ترین حالت نهنگ عنبر دو میلیون و ششصد مخاطب دارد.  

من علاقه‌مند سینما هستم، من هم یکی از مردم ایرانم و طبعاً دوست دارم محصول خوب مصرف کنم، ما می­‌گوییم نمایش فیلم خارجی در ایران باید باشد و بسیار هم مصر هستیم. اولین بار فکر کنم این مسئله را در قالب یک یادداشت کوتاه در نخستین یا دومین سال آغاز به کارم در مجله فیلم نوشتم؛ که ما چرا نباید فیلم خارجی خوب ببینیم؟ و از آن زمان تا الان دارم به این فکر می­‌کنم و داریم تلاش می‌­کنیم که این اتفاق رخ دهد.

 

***سینمای ایران مدام خودش را تکرار می‌کند

اما این مسئله را باید در دو حوزه بررسی کنیم. اجازه بدهید اول شرایط سینمای ایران را بررسی کنیم. سینمای ایران در شرایطی که رقیب جدی نداشته، تبدیل به یک سینمای انحصاری، محفلی و کم ­تاثیر شده. این سینما اول رقیب داخلی جدی، یعنی استعداد عموم مردم ایران را، از طریق سلاحِ مجوز حذف کرد، از طریق یکسری هیات­های۵الی ۶ نفره به عنوان شورای ساخت، نمایش، بررسی و غیره. رقیب خارجی را هم به بهانۀ اینکه در صورت نمایش فیلم خارجی، سینمای ایران، از بین می‌رود. تازه این به جز انگ‌هایی بود که به لحاظ اخلاقی و شعارهای ظاهرا ضداستعماری به سینما می‌زدند. شما رقیب خارجی را حذف کردید، رقیب داخلی را هم پشت سلاح مجوز و این هیئت­‌های چند نفره حذف کردید، در نهایت چه می­‌ماند؟ سینمایی که مدام خودش را تکرار می­‌کند، استعداد جوانی هم که می­‌آید، اجازه ورود ندارد. مشکل من اینجاست که آن استعدادهای جوان فعلی سینمای ایران هم باز مجبورند از همان مسیرهای قدیمی حرکت کنند یا به همان مسیر وابسته باشند. وگرنه با مانع مجوز رو به رو می‌شوند.

 

*تسنیم: شما می­­‌گویید آن شورا (شورای پروانه ساخت و نمایش) نمی­‌گذارد ولی تجربه به من می­‌گوید خود مجموعه سینمای ایران است که خودش را تکرار می­‌کند و نمی­‌گذارد استعداد جدیدی  و رقیب تازه‌ای وارد سینما شود.

 

شما آن شوراها را جدا از سینما می­‌دانید؟ فکر می­‌کنم اینجا اختلاف­ نظر داریم!

 

*تسنیم: حداقل من کارکرد شوراها را از نزدیک تجربه کردم، دیدم انحصارطلبان جلوی استعداد تازه‌ای را گرفته‌اند. جوانی که می‌خواهد وارد سینما شود باید یک تهیه‌کننده معتبر کارش را تایید کند و سرمایه­‌گذار با خودش بیاورد که بتواند فیلم تولید کند. یک مثال کاملا روشنفکری‌اش این است که  ۹ ماه فیلمنامه «ابد و یک روز» در کِشوی آقای ... می­‌ماند و سعید روستایی به عنوان یک استعداد سرخورده می­‌شود و این استعداد سینمایی در جشنواره سی‌چهارم جایزه‌اش را از همان آقا دریافت کرد، استعداهایی نظیر او باید به کجا مراجعه کنند؟

از مصداقی که آوردید بنده اطلاعی ندارم، اما می­‌خواهم بگویم به نظر من آن شوراها تا به امروز در راستای منافع همان صنف سینما، کم و بیش عمل کرده‌اند.

 

*تسنیم: یک نسبتی بین آن‌ها (خانه سینما و شورای پروانه ساخت و نمایش) برای ایجاد انحصار وجود ندارد؟

صددرصد وجود دارد.

 

*تسنیم: ولی قبل از آن شوراها اساساً خانه سینما وجود دارد که عملیات صنفی را به صورت انحصارطلبانه‌ای اداره می‌کند.

من اصلاً کلیت را دارم می­‌گویم، شما می‌خواهید بروید سراغ نهادهای متعلق به یک جناح. مگر چه فرقی می‌کند؟! بگذارید یک پله بروم عقب­‌تر که برمی­‌گردد به بحث شیرین نفت. در شرایط عادی شما مجبورید به رقیب­تان میدان بدهید. به خاطر اینکه شما اولا ابزاری برای جلوگیری از آن ندارید و دوما به این دلیل که باید یک فضای پررونقی ایجاد شود که مخاطب بیاید و پول بدهد یکی از شما و یکی هم از رقیب شما بخرد، این چیزها چه زمانی به وجود می­­‌آید؟ این شرایط درست، چه وقت شکل می‌گیرد؟ وقتی پشت‌گرمی به منبع مالی بزرگ‌تری مثل اقتصاد مرکزی نداشته باشید.

 

وقتی که یک سیستم وابسته به اقتصاد مرکزی باشد، این قدرت را پیدا می­‌کند، چه به لحاظ قانونی و چه از مسیرهای دیگری. انحصار خودش را حفظ ‌کند. سینمای ایران در ۴۰ سال گذشته این راه را پیدا کرده است؛ درنتیجه شما می­‌گویید خانه سینما، شورای پروانه ساخت، من اینها را از هم جدا نمی­‌کنم. من می‌گویم این‌ها کلیتِ آن سیستمِ انحصارطلبی­ند که رقیب داخلی را که عموم استعدادهای مردم شامل آن می­‌شوند حذف کرده و رقیب خارجی را که فیلم خوب خارجی است، جلویش ایستاده‌اند. من می­­‌گویم یکسری قوانینی تصویب شده و یکسری آدم­هایی در یک نقاط کانونی نشسته‌اند که نتیجه‌اش شده این. من آنها را به جناحی منتسب نمی­‌کنم و من درباره کلیت سینمای ایران صحبت می­‌کنم. و در مقام خودم، به عنوان کسی که منافع‌اش همان منافع مردم ایران است. پس باید به فکر شکوفا شدن استعدادها باشد، و می‌خواهد محصول خوب مصرف کند.

 

*تسنیم: من واقعاً اعتقاد دارم شورای پروانه ساخت و نمایش متصل به بدنۀ خود سینماست و چه کسی بسازد، با کدام تهیه‌کننده بسازد را خودشان تعیین می‌‌کنند.

یعنی شما بدنۀ سینما را از خانه سینما جدا می­‌دانید؟

 

***کلیت سینمای ایران در این ۴۰ سال، وابسته به انحصار بوده است

 

*تسنیم : خیر، اما انحصارطلبی بخشی از شخصیت سینماگر ایرانی را در بر می‌گیرد؟

خب، حالا بیایید با حسن­نیتِ بیشتری نگاه کنیم. من فکر می­‌کنم هر کسی که صاحب چنین رانتی از چهل سال پیش بشود، می­‌خواهد منافع خودش را حفظ کند. شرکت خصوصی هم باشد اگر چنین رانتِ دولتی داشته باشد سعی می‌کند منافع خودش را حفظ کند. من می­‌گویم کلیت سینمای ایران در این ۴۰ سال، وابسته به انحصار بوده، آنهم به خاطر امکاناتی که داشته با توسل به یک سری شعارهایی که هیچ وقت ثابت نشده.

 

شما فیلم­‌های سینمای آمریکا را می­‌بینید. آیا ارزش­‌ها در سینمای آمریکا مثلاً ایمان به نیکی و پیروزی خوبی، در سینمای آنها بیشتر است یا در سینمای ایران؟ آیا شخصی که اراده‌ای دارد و می‌تواند از نقطۀA برود به نقطۀB و تحولی در زندگی خودش و  تغییری در جامعۀ خودش ایجاد کند، در سینمای ایران بیشتر وجود دارد یا در سینمای آمریکا؟ تمرین برای بهتر شدن و توانایی ایجاد ارتباط با دیگران را پیدا کردن، در فیلم­های ۲۰ -۳۰ سال اخیر آمریکا بیشتر وجود دارد یا سینمای ایران؟

 

این وسط برمی‌خوریم به مقداری شعار، که سینمای ایران، سینمای پاکی است، روستایی است!، صداقت دارد، لبریز از سفیدی است. کافیست این‌ سئوالات را در مقابل خودتان بگذارید و در مورد سینمای ایران، و محصولات دیگر کشورها را هم ببینید. چه کسی گفته سینمای ایران پاسدار ارزش­‌ها بوده و سینمای آمریکا ضدارزش­‌ها بوده است؟

 

*تسنیم: در سینمای ایران هویت ملی در ۳۰ سال اخیر بوده یا نبوده؟

 هویت ملی ایرانی یک بحث گسترده‌ای دارد که ما را از مسیر منحرف می­‌کند. بیایید فعلاً این موضوع را کنار بگذاریم. هویت ملی یعنی فرهنگ واقعی مردم یک کشور، نه آن چیزی که ما می‌خواهیم به آن تحمیل کنیم.

 

*تسنیم:در سینما بوده یا نبوده؟ این سئوال را به این دلیل پرسیدم ، چون مبنای بحث منطقی و مبتنی بر استدلال ماهرانه کارشناسی است.

افرادی در یک دوره­‌هایی نشستند برای ایران یک هویت تعریف کردند خارج از زندگیِ واقعی مردم در کوچه و بازار، که طیف وسیعی را شامل می­‌شود. طبقات گسترده­ای را شامل می­‌شود، از خیلی مذهبی تا کمی مذهبی، تا هنجارشکن، طبقه متوسط، طبقه محروم، طبقه مرفه.

 

ایران شامل تمام گروه­‌هایی بود که با همدیگر یک هویتی را می‌ساختند، سینمای ایران طبعاً به نظر من یک سینمای محفلی و انحصاری است که ارتباطش از طریق انتخاب آزادِ گیشه نیست و در نتیجه نمی­‌تواند رنگی از هویت ملی داشته باشد. منِ (امیر قادری) که نمی‌توانم بگویم هویت ملی ایران، این است. هویت ملی ایران چیزی است که در مردم کشور رخ می­‌دهد، من چه کاره هستم که هویت ملی را تعریف کنم.

 

***سینماگر ایرانی نمی‌تواند با تعاریف خودش، هویت ملی را بازتاب بدهد!

 

*تسنیم: پس جریان انحصار طلب نتوانسته آن هویت ملی را بازنمایی کند؟

اگر منظور شما از جریان انحصار ‌طلب، کلیت فرهنگی است که در این سال‌ها به نحوی به اقتصاد مرکزی وصل بودند، از چپ و راست، و بخش اعظم هنر و سینمای این سال‌های ما را ساخته‌اند؛ صددرصد. چیزهایی هم که ما شنیدیم به نام هویت ملی، بخش از شعارهایی است که روی هواست. تا زمانی که سینمای ایران انحصاری باشد که شمای سینماگر نمی‌توانید با تعاریف خودتان هویت ملی را بازتاب بدهید! شما در صورتی می­‌توانید هویت ملی را بازتاب بدهید که با انتخابِ اقتصادیِ واقعی مردم خودتان مواجه شوید. یک دوره­‌هایی یک مدیری آمده یک مجله و پرونده­ای ایجاد کرده، یک نفر یک کاری کرده که مثلاً هویت ملی ایران فلان چیزی است که من نوعی تعریف می‌کنم. سینمای ایران فلان است و بعد مثلاً آن بخش جهان را دشمنش فرض کرده و این بخش جهان را دوست فرض کرده. بحث من این است که در دنیای امروز یک چنین درک و تحلیلی از هویت ملی که فلان مدیر بنشیند در خانه­‌اش و یک شعر حافظ بخواند و خوش‌اش بیاید، و بعد مثلا در یک سخنرانی هویت ملی کشور را از این باب تفسیر کند، بعد یکی دیگر بنشیند و شعر دیگری بخواند و هویت ملی کشور را طور دیگری تفسیر کند؛ خب؛ چنین مسیری، یک شکل جعلی به جای تصویر زندگی واقعی مردم می‌نشاند. حافظ بخشی از هویت ملی ایران است، ولی اینطوری که هویت ملی ساخته نمی‌شود! هویت ملی را که فرد نمی­‌تواند تعریف کند، من هم نمی‌توانم تعریف کنم رسانۀ مطلوب من هم نمی­‌تواند تعریف کند.  هویت ملی را گروه­‌هایی از مردم با شکل­‌های مختلف، در چارچوب امنیت ملی و منافع ملی آن کشور (نه منافع گروه­‌های مرتبط و خاص) در چارچوب ارزش‌های عمومی خودشان می­‌سازند.

 

سینمای ایران امکان ندارد از طریق بازنمایی هویت ملی با مردم رابطه‌ای برقرار کند، چون که از ابتدا "گیشه" و "بازار آزاد"، یعنی ارتباط با انتخاب اقتصادی واقعی مردم کشورش را مترادف با "ابتذال" در نظر گرفته است. یعنی هر جا به سمت فرهنگ عام رفته است گفته ابتذال، تا یک فرهنگ خاص متعلق به یک محفل را به جای آن بنشاند. به جای اینکه واقعیت را درباره فرهنگ حقیقی مردم ایران بپذیرد. در پناه همین تصاویر جعلی است که موجب شده عده‌ای بتوانند شعار سر بدهند که سینمای ایران آسمانی است، سینمای هالیوود زمینی است، حالا کی قرار است این‌ها را ثابت کند! هم روشنفکر ما این را گفته است و هم ارزشی ما این را گفته ، حالا شما بروید ببینید سینمای آسمانی چیست؟

 

سینمای دهه ۶۰ یک سینمای انحصارطلبِ شبه­‌کمونیستی است

 

*تسنیم: مدیران سینمایی دهه شصت  در ابتدای انقلاب مردم و مسئولان را  از سینمای جهان ( نه صرفا هالیوود) می‌ترساندند. از تولیدات سایر کشورهای جهان هیولا ساختند چون زمانی که سینمای ایران ورشکسته شد در سال ۵۶، خیلی از سینماهای ایران فیلم­های نیمه‌پورن ایتالیایی مانند فیلم‌های لاندو بوزانکا پخش می­‌کردند و جریان انقلابی آن را فحشا می­‌دانست و سینماگر ایرانی از این فرصت استفاده کرد وکلیت سینمای جهان را تعمیم داد به لاندو بزانکا. نکته مهم این است که در گفتگوی شما با فریدون جیرانی در مجله تصویری«اکس: استودیو کافه سینما»، او تلاش می‌کرد همان فوبیا و ترس را دوباره احیا کند. مصداق عبارتش این بود: «تو نمی­دانی چه هیولاهایی بودند در آن زمان تندرو‌ها و مسئولین... گروه­های تندروی...» ما بالاخره نفهمیدیم این تندروها کجا هستند؟

درباره آن گفتگو پیشنهاد می‌کنم کامل‌اش را منتشر کنید، یا همین قسمت از بحث را به طور کامل. به هر حال درباره مفاهیمی مثل "ارزشی" و "روشنفکر"، در ادبیات انتقادی امروز ایران، و این قبیل تقسیم‌بندی‌ها، با شک و تردید نگاه می‌کنم. ما خیلی وقت‌ها کمبودهای‌مان را، گروه‌بازی‌ها و منفعت‌طلبی‌های‌مان را، در پناه تصویر یک مخالف خشن پنهان می‌کنیم. من یک نقدی بر یک فیلم ایرانی نوشتم (نامش را نمی­‌آورم چون محل مناقشه می­‌شود) تا تفاوتِ بین "ذهنِ باز" و "ذهن بسته" را روشن کنم. این که دوگانه اصلی این است، و نه آن چه شعارش را می‌دهیم. با وجود مخالفت با اکران فیلم خارجی از سوی گروه‌های مختلف سینمای ایران، می‌توان گفت ذهن بسته می­‌تواند در چارچوب ارزشی خودش را نشان می­‌دهد، می­‌تواند در چارچوب روشنفکری خودش را نشان بدهد. ذهن بسته می­‌تواند خودش را در مدلی از جهان‌هراسی نشان بدهد و می­‌تواند در ظاهر مدرن نشان بدهد، هیچ وقت به تابلوها نباید نگاه کرد، هنوز سینمای ایران دارد گفتمان دهه ۶۰ را دنبال می­‌کند و مدافعان مطبوعاتی‌اش نیز همان تفکرات بنیان گذشته در دهه شصت را دنبال می‌کنند.

 

سینمای دهه ۶۰ یک سینمای انحصارطلبِ شبه­‌کمونیستی است؛ حرف من این است چطور می­‌تواند یک سینما در روش­‌ها، انحصارطلب و مرکزگرا و وابسته به دولت باشد اما در تفکر بگوید من روشنفکر و آزادم؟ می­‌خواهم بگویم این دو لازم و ملزوم هستند شما وقتی سیستم­‌تان این می­‌شود که مردم از حق طبیعی­شان که دیدنِ فیلم خوب خارجی است محروم کنید ولی کلیه شورای پروانه ساخت و مجوز ساخت را در دست می­‌گیرید (من درباره گروه سیاسی خاصی صحبت نمی­‌کنم) چگونه می­­‌توانید نام خودتان را بگذارید روشنفکر یا ارزشی؟

 

چون که قاعدتاً شما در گرفتن این حق از مردم مسئولید. من می­­‌گویم دهه ۶۰ وقتی در روش­‌ها این کار را کرد طبعاً در تفکر هم همینطور فکر می­‌کرد. همیشه می­‌گویم مسئولین آن زمان الان دوباره دارند گفت‌وگو می‌کنند، می­گویند ما ناچاریم، چون ماهواره آمده، مرزها باز شده، فضای مجازی آمده دیگر نمی­‌شود بست! دیگر نمی­‌شود بست یعنی چه؟! شما باید ذاتاً فکر کنید نباید این کار را انجام بدهیم. این سیستمی که ما الان داریم ادامۀ همان تفکر سینمای وابسته به اقتصاد مرکزی، و تزریق فرهنگ از بالا به پایین در دهه ۶۰ است، گاهی وقت­ها به نظر من لباس ارزشی می­‌پوشد، گاهی وقت­ها لباس روشنفکری می­‌پوشد، گاهی وقت­‌ها دو کیلومتر به چپ می­‌رود، گاهی وقت­‌ها دو کیلومتر می­‌رود به راست، ولی اصلِ ماجرا تفاوتی نمی­‌کند.

 

*تسنیم: یک سؤال صریح و شفاف؛ آیا این سینمایی که بعضاً لباس­‌های متفاوت می­‌پوشد در راستای مسیری خاص، مطالبات سیاسیِ سیاستمداران ادوار مختلف را هم برآورده کرده است؟

خیر، شما وقتی گیشه و استقبال مخاطب در حوزه‌های مختلف را فحش تلقی کنید؛ مسیر سینما غلط می‌شود. فرقی نمی­‌کند: فیلم موفق در گیشه می­‌تواند مبتذل باشد می­‌تواند شاهکار باشد، همانطور فیلمی که از دولت پول می­‌گیرد می­‌تواند همین تعریف را شامل شود. حتی فیلمی که برای تولیدش از یک جشنواره جهانی پول می­‌گیرد می­‌تواند باز شامل این تعریف شود. به خاطر همین وقتی انتخابِ آزادِ مردم ایران را فحش تعریف می‌کنید، طبعاً دارید به سمت اقتصاد انحصاری دولتی حرکت می­‌کنید، طبعاً امیدوارید به وام فلان، رانت فلان، چطور ممکن است تامین منافع گروه‌ها به جای امنیت و منافع ملی گروه‌های مختلف مردم یک کشور، اصل نشود؟!

 

*تسنیم: مثلاً خانه پدری با پول پلیس ساخته می­‌شود، آشغال­‌های دوست­داشتنی با پول فارابی ساخته می­‌شود و تبدیل به ضد خودش می­‌شود.

من آن نقدی که نوشتم درباره تفاوت ذهن باز و بسته، در مورد خانه پدری کیانوش عیاری بود اما اگر ما الان وارد مصادیق شویم، وارد نقد آن فیلم می­‌شویم و باید کامل درباره‌اش بحث کنیم؛ به همین خاطر از این بحث خارج خواهیم شد.

 

*تسنیم: این روزها، یک ترسی مانند دهه ۶۰ ایجاد کرده‌اند و می­‌گویند کسانی که طرفدار فیلم خارجی هستند (و با انگشت اشاره، امیر قادری  و پوستر فیلم لالا لند را نشان می­‌دهند)، می­‌گویند اینها می­‌خواهند رقص و آواز را بیاورند در سینماهای مملکت اسلامی و فرهنگ مردم را لیبرالیزه کنند.

حرف بی­‌ربطی است. من می­‌گویم مثلاً «لالا لند» در ایران اکران شود اولاً اگر بخشی از فرهنگ نباشد که به فنا می­‌رود، اصلاً کسی نمی­‌رود ببیند. امیر قادری که چاه نفت ندارد که آن پول را به حساب لالا لند تزریق کند. ثانیاً لالا لند فیلم باکلاس­تری است؟ از لحاظ هنری فیلم پیشرفته­‌تری است؟ فیلم انسانی­‌تری است؟ لالالند فیلم سالم‌تری است؟ یا کمدی­‌های زن­پوش سینمای ایران و رقص و آوازهای فیلم‌های ایرانی، یا جشنواره‌ای‌هایی که اغلب حتی به لحاظ تکنیک هم مشکل دارند؟ یعنی کدام یک از این دو با چارچوب‌های حتی اخلاق سازگارتر است؟ یعنی هنر و عمق فلسفی را کنار بگذارید؛ سوال من این جاست: حتی در چارچوب­‌های اخلاقی، لالالند فیلم انسانی­تری است یا تعدادی از این فیلم­‌هایی که الان در سینمای ایران ساخته می­‌شود؟ چه در چارچوب روشنفکری، چه به عنوان فیلم بدنۀ جریان اصلی و چه حتی فیلم­‌هایی که بعضی از ارگان­‌ها می­‌سازنند. حرف من این است: حاضرم با هر مسئولی بنشینیم وفیلم‌های جیمز کامرون، دیوید فینچر،کریستوفر نولان، محصولات پیکسار و... را نگاه کنیم.

 

*تسنیم: صریح‌تر باشید، قصد لیبرالیزه کردن فضای عمومی و فرهنگ عامه را دارید.

من آن چیزی را که به آن اعتقاد دارم؛ گفتم. حالا اگر این اسم‌اش روشنفکری است یا ارزشی بودن یا لیبرالیزه کردن؛ خودتان می‌دانید. بگذار مسئله را ساده‌تر تشریح کنم، از میان محصولات امسال، دانکرک و بلید رانر ۲۰۴۹ محصولات خوبی هستند. مسئول و مسئولانی که با اکران این فیلم‌ها مخالف‌اند؛ با منِ منتقد، امیر قادری، بنشینند و این فیلم­‌ها را تماشا کنند و محصولات «پاک و آسمانی و اجتماعی» سینمای امروز ایران را هم نگاه کنیم، به لحاظ هنری، اخلاقی و انسانی. مقایسه کنیم.

 

 من یک مثال رادیکال می­‌زنم، یک آدم موثری در جریان کمدیِ سینمای آمریکا هست به نام «جاد اَپِتو». او چه به عنوان نویسنده، چه به عنوان کارگردان و چه به عنوان تهیه­‌کننده یک موج از کمدی‌های خاصی را ساخت که یک آدم­‌هایی مانند سِت روگِن، نیکلاس استولر، ویل فَرر و... از جریانی که او ساخت بیرون آمدند. این فیلم­‌ها، آثاری هستند  پر از برهنگی، پر از حرف زشت و پر از روابط به یک معنا بسیار غیراخلاقی. اما اغلب فیلم­های اینگونه وقتی تمام می­‌شود، شما دوباره به تاکید بر مفهوم خانواده می­‌رسید، و بلوغ انسان، و توانایی ایجاد ارتباط با همدیگر. من نمی­‌گویم الان اجتماع ما این آمادگی را دارد که ما فیلم ‌های «جاد اپتو» را در آن نشان بدهیم (همان طور که در آمریکا هم با محدودیت سنی اکران می‌شوند)، اما من دارم مقایسه می‌کنم و کسانی که این عبارات می‌خوانند، حق ندارند از مثال من سوء استفاده کنند برای مواجه با اکران فیلم خارجی. اما من باز حاضرم بنشینم این نوع کمدی­‌های جاد اپتویی را با هر مسئولی و سینماگر مخالف فیلم خارجی ـ من رادیکال­ترینش را مثال زدم ـ بنشینم و ببینم. و درنهایت بررسی کنیم، نتیجه­‌ای که از این فیلم­های کمدیِ جنسی، می‌گیریم، حتی در حوزه اخلاق، عمیق‌تر و مثبت‌تر و قابل بررسی‌تر است، در برابر اغلب فیلم‌های سینمای ایران، که می‌کوشند با این قبیل شعارها، خودشان را باارزش‌ نشان دهند.

 

 

 چرا نسل میانسال و جوان ما به دام سریال‌های پیش پا افتاده و مبتذل ترکی افتاد؟! چرا مسئولان با همه ابزارهای قانونی و اجرایی که در دست دارند به این مسئله مهم توجهی ندارند؟! روشنفکران و دوستانی که در جهت حفظ ارزش‌های اسلامی – ایرانی تلاش می‌کنند هر دو با محتوای نازل سریال‌های ترکی مخالفند. چرا در جبهه انقلاب با همه ادوات و امکانات، باید در موضع انفعال باشیم و حتی موضعی تدافعی اتخاذ نکنیم؟ چرا چند شبکه نازل ماهواره‌ای در یک عملیات رسانه‌ای کوچک با پخش چند سریال ترکی، ناگهان فرهنگ عزیز سرزمین‌مان را به یغما می‌برند؟ روشنفکر واقعی آن است که لخت و عور حقایق را با مردم و مسئولان در میان بگذارد. امیر قادری در مقام یک روشنفکر و منتقد سینمای غیر وابسته، صادقانه روشن می‌کند که با عدم اکران فیلم خارجی، چگونه به دام سریال‌های ترکی نازل  افتادیم. خواندن دقیق این گفتگو را به تمام دلسوزان واقعی فرهنگ ایرانی توصیه می‌کنیم.  

 

 

*تسنیم: اینقدر وضع سینمای ما از نظر اخلاقی خراب است؟!

البته من از کمدی‌های آپتو، به خصوص در سال‌های اولیه کارش تعریف کردم! به نظرم هر تفکری در یک چارچوبی، در یک محفلی، در یک گروهی، در مدت زمان طولانی بماند، با لباس­‌های مختلف سیاسی از روشنفکری تا فلان...، فاسد می­‌شود و این مسئله کاملا طبیعی است. می­‌خواهم بگویم در این کمدی­‌های به شدت جنسی ایده­ و مسئله تحکیم خانواده، بهتر شدن انسان، تغییر از نقطۀ A به B وجود دارد. باز تاکید می­‌کنم من از نهایت خط قرمز صحبت کردم. در مورد فیلم­‌هایی که هر مسئولی ببیند و با سینمای ایران مقایسه کند و بگوید کدام اخلاقی‌­تر است؟ جاد اپتو فیلمی تهیه کرده به نام  Knocked Up  در مورد زنی است که در یک شرایط ناخواسته باردار می­‌شود. زن به شدت منطقی، پر از حساب و کتاب، به دنبال هدف و ضدخانواده است. هدفش این است که با هر شغلی باید پول کسب کنم و پدر بچه هم جوان علفیِ ولنگاری است که با دوستانش می‌چرخد و مواد مصرف می‌کند. فیلم چه زمانی تمام می­‌شود؟ در نقطۀ نهایی فیلم زن اعتقاد پیدا می­‌کند که عشقش به همین بچه ناخواسته، چه قدر ارزش داشته، و مرد تعهد پیدا می­­‌کند تا زندگیِ خانوادگی­‌اش را جدی بگیرد.

 

نکتۀ مرکزی این فیلم این است که بچه به دنیا نمی­‌آید، پس مرد به زن مواد می­‌دهد برای اینکه زن بتواند به راحتی زایمان کند و بچه­‌اش را به دنیا بیاورد! یعنی اینکه دارد دو قطب متضاد را بهم نزدیک می­‌کند تا به نتیجۀ مثبت برسد. می­‌خواهم بگویم سینمای آمریکا، اینقدر به شکل پیچیده‌­ای اخلاقی است. هر چند که همین فیلم‌ها را هم با درجه‌بندی سنی نشان مخاطب‌اش می‎‌دهد. در حالی که سینمای محفلی انحصاری با همان شعارهای همیشگی، می‌خواهد با یک نگاه سطحی، این آثار را رد کند؛ تا امکان حفظ انحصارش را داشته باشد. و من فکر می­‌کنم تلقی­ای که یک کمدیِ مثبت هجده، مانند ناکد ­داپ از مفهوم خانواده، انسان و رابطۀ دو نفر دارد ارائه می‌دهد در هیچ کدام از فیلم­‌های ایران نیست که تماشاگر با این مفهوم مثبت از روی صندلی سینمای بلند شود.

 

درجه بندی در بازار سینمای ایران وجود ندارد

پس تازه بعد از همه این حرف‌ها، می‌رسیم به مفهوم شیرین درجه­‌بندی. در آمریکا این فیلم برای عموم مردم نمایش داده نمی­‌شود. چون سیستم درجه‌بندی از عرفِ واقعی می­‌آید، از هویت ملیِ واقعی که می­‌گوییم می‌آید. پدر و مادر وقتی درجه را روی این فیلم می­‌بیند خودشان اولین کسانی هستند که اجازه نمی‌‌دهند تا فرزندشان به سن قانونی نرسیده آن فیلم را ببیند. این چیزی است که در بازار قاچاق فیلم­‌های خارجی یا حتی سینمای ایران وجود ندارد. مثلاً قرار نیست یک پسر ۱۲ ساله آمریکایی برود این فیلم را در خانه یا سینما ببیند چون اولین مانعش خانواده­‌اش هستند. چون شاید یک مخاطب کم سن و سال، نتواند به چنین تحلیلی در فیلمی که به آن اشاره کردیم، برسد.

 

بازار قاچاق فیلم خارجی بی‌اعتمادی در برابر  فرهنگ رسمی به مردم تزریق می‌کند

 

*تسنیم: اما الان نوجوان ایرانی این فیلم‌ها  به راحتی بواسطه اینترنت می‌بیند.

بازار قاچاق این کار را کرده است و بی­‌اعتمادیِ مردم در برابر فرهنگ رسمی تزریقی به دیدن چنین محصولاتی دامن زده است. اگر در بسیاری از موارد فرهنگ رسمی بگوید بچۀ شما این فیلم را نبیند سرپرست خانواده می­‌گوید این فیلم حتما یک چیزِ خوبی دارد، چون  نظام ارزشی از طریق مفهوم هویت ملی و از طریق اقتصاد آزاد به فرزندان منتقل نشده است.

 

در آمریکا وقتی فرهنگ رسمی به شهروندانش می­‌گوید مثلاً این فیلم هالیوودی  فلان است به آن  هیچ توجهی نمی‌کند. اما فیلم‌هایی که در سینماهای آمریکا نمایش داده می شود فهرستی از خط قرمزها دارد، استفاده از مواد مخدر، میزان برهنگی و ...  به این دلایل ورود افراد زیر سن قانونی بدون بزرگترها به سینما قدغن است و کسی که می­خواهد این  فیلم در  خانه ببیند، باید بداند این موارد خط قرمزی تا چه اندازه در محتوای اثر وجود دارد و بچه اگر آن را تماشا کند ممکن است آسیب ببیند.

 

در سینمای ایران نظام ارزش­­گذاری قابل اعتمادی برای مردم وجود ندارد

 

 *تسنیم: اما در شرایط کنونی، کودکان و نوجوانان زیر سن قانونی با پدر و مادر‌های‌شان دارند به سینما می روند و کمدی‌های جنسی ایرانی را تماشا می‌کنند.

در سینمای ایران نظام ارزش­­گذاری قابل اعتمادی برای مردم وجود ندارد. چون سیستم ارزشی واقعی نیست که بگوید این فیلم برای بچه شما بد است و پدر و مادر به آن سیستم اعتماد کنند، یا بچه اعتماد کند و بگوید این فیلم مناسب من نیست. همان گروه‌های پنج شش نفره‌ای که درباره‌شان صحبت کردیم، این وظیفه را به عهده دارند. نه نظام‌ای که از دل اعتقادات مشتری/مخاطب بیرون آمده باشند. پس شهروند ایرانی به هشدارها اعتماد نمی‌کند.

 

در سینما اتاق­‌های فکری هستند که تلاش می‌کنند به مردم آدرس غلط بدهند

 

*تسنیم: پس قصد سینمای آمریکا لیبرالیزه کردن زندگی مردم ایران نیست؟

طبعاً در هر کشوری در هر ملتی یک گروه­‌هایی هستند که می­‌خواهند فکر خودشان را گسترش بدهند و برای تغییر مشخص باورها، به کشورهای دیگر ببرند. در کشور ما هم از این گروه‌ها وجود دارند. اما این که فکر کنیم همه سینمای آمریکا و دنیا با این فرض و هدف فیلم می‌سازند، شوخی است. در سینما اتاق­‌های فکری هستند که تلاش می‌کنند به مردم آدرس غلط بدهند و بگویند اکران فیلم خارجی دارد نظام فکری شما را تغییر می‌دهد. شبیه همان گروه‌هایی که طبق مثال خود شما در اوایل انقلاب با اصل قرار دادن کمدی‌های لاندو بوزانکا، کل اکران فیلم خارجی را به نفع خودش، از بین برد.

 

*تسنیم: یک دستاویز دیگری که دارند  گفتمانی مبهم در مورد سبک زندگی است.

من باز تکرار می­‌کنم یکسری ارزش­ها در ذهن هر سینماگر و تصمیم­‌گیری و مسئولی است، بیایند بنشینیم با هم براساس همان ارزش­‌ها فیلم­‌های خارجی را نگاه کنیم.

 

*تسنیم: مفهوم این حرف‌های شما این است که سینمای ایران ضد ارزش است!

منظور من این است که به بهانه «ارتقاء سینمای ایران»، داریم مردم کشورمان را از چه منابع مهمی محروم می­‌کنیم. من دشمن سینمای ایران نیستم. اتفاقا در دراز مدت این تلاش برای حفظ منافع از طریق انحصار، ضد کیفیت خود این سینما عمل کرده است. حاصل بعد از چهل سال، همین محصولات نازل و بی‌کیفیت‌ای است که چه زیر نام ارزشی، چه روشنفکری و چه جریان اصلی، می‌بینیم. استقبال مردم ایران هم که در همین حد است!

 

با هر متر و معیاری، قطعاً به نظر من سینمای امروز آمریکا از سینمای ایران سینمای ارزشی­تری است.

 

*تسنیم: سینمای ایران ضد ارزش‌­های انسانی است یا نیست؟

تکرار می‌کنم؛ با هر متر و معیاری، قطعاً به نظر من سینمای امروز آمریکا از سینمای ایران سینمای ارزشی‌­تری است، سینمای هنرمندانه­‌تری است، سینمای حتی تجربه­‌گرا­تری است. ولی این شعارها به درد منافعِ گروه‌های خاص در ایران می­‌خورد. به خاطر همین هم من همیشه می­‌گویم وقتی می­­‌گویند فیلم خارجی نیاید به خاطر منافع ملی؛ من می‌پرسم منافع ملی یا منافعِ گروه‌های خاص؟ یعنی واقعاً منظور ما منافع ملی است؟

 

طبعا اعتقاد دارم همۀ گروه­‌ها باید فیلم­شان را بسازند. ولی گروه‌های مختلف بر اساس شعارهای بی‌پشتوانه از رانت سازمان سینمایی برخوردار نشوند. در فضای آزاد، خود مردم پاسخش را می­‌دهند که چقدر دوستش دارند. بدون اینکه اپوزیسیونی ساخته شود یا سینماگری که بخواهد پشت ارزش‌ها پنهان شود. مردم به دلیل فیلم دیدن، بروند بلیط بخرند، در فضای سالم. در این شرایط بدون انحصار، معلوم می‌شود که فرهنگ مردم در چه شرایطی کدام نوع فیلم‌ها را می‌پذیرد و حمایت می‌کند.

 

جوان ایرانی بدون قهرمان چگونه بزرگ می‌شود؟در یک فرهنگ سینمایی چه کسانی فیلم افسرده می‌سازند یا امیدواری‌های آبکی و فرمایشی، جوان ایرانی چگونه بزرگ می‌شود؟!

 

*تسنیم: نسل بی قهرمان سینمای ایران، فاقد شجاعت، چگونه نسل بعدی را تربیت می‌کند؟

من همیشه می­‌گفتم جوان ایرانی چگونه بزرگ می­‌شود؟ جوان ایرانی دارد بدون بتمن، بدون سوپرمن، بدون ابرقهرمان، بدون کمدی رمانتیک­‌هایی که نتیجۀ نهایی‌­شان نزدیکی قلب زن و مرد است، بدون ملودرام­‌هایی که وقتی فیلم تمام می‌شود انگار مهربان­تر می­‌شوید، بزرگ می شود. بچه­‌های دنیا دارند با این فیلم­‌های به نظرم سالم­تر بزرگ می­شوند و بچه­‌های ما دارند با این فیلم­ها...  

چند روز پیش در یک شبکه عربی کابوس من زنده شد. دیدم چند تا از این تصاویر ابرقهرمانی را پخش کرد و یک خانواده عرب را نشان داد، دم‌شان هم گرم: زیرش نوشت: «ما همه ابرقهرمان هستیم.» دنیا دارد همه انواع فیلم را می‌بیند؛ یعنی آن طرف دارد اینطوری اتفاق می­‌افتد و این طرف مخاطب ایرانی مجبور است در یک فرهنگ سینمایی که یا فیلم افسرده می‌سازد یا امیدواری‌های آبکی و فرمایشی، و در شرایط انحصار بزرگ شود. نه عموم استعدادهای مردم ایران در این شرایط می‌توانند به سمت فیلمسازی جلب شوند، و نه فیلم خارجی اکران می‌شود.

 

چرا باید برای دیدن فیلم خارجی هر خانوادۀ ایرانی، باید تبدیل به "قاچاقچی" بشود؟!

 

*تسنیم: اما مردم‌ ما این فیلم‌ها را به شکل قاچاقی دانلود می‌کنند. فرهنگ دانلود فیلم قاچاق چه تاثیری بر جوان ایرانی خواهد گذاشت؟

چه فایده. کسی که از طریق قاچاق به چیزی دست پیدا می­‌کند فکر می­‌کند ارزش­‌هایی که در آن فیلم قاچاق می­‌بیند بخشی از فرهنگِ رسمی­‌اش نیست و این تاثیر وحشتاکِ دوگانه­‌ای دارد. خیلی از فیلم­سازان به من می­‌گویند «چرا این حرف را می­‌گویی؟ مردم ما که دارند فیلم‌ها را به شکل قاچاق می‌بینند!» جدا از این بحث اخلاقی که چرا باید برای دیدن فیلم خارجی هر خانوادۀ ایرانی، باید تبدیل به "قاچاقچی" بشود؛ بحث بعدی این است که مردم ما ارزش­‌های حاکم بر این فیلم‌ها را که به ذهنیت خودش نزدیک‌تر می‌بیند، در برابر فرهنگ رسمی قرار می‌دهد. در بسیاری از موارد ارزش­هایی که در فیلم قاچاق دیده به فطرتش نزدیکتر است، به انسانیتش نزدیک­تر است. پس از کشور خودش بیشتر و بیشتر فاصله می‌گیرد.

 

*تسنیم: این نکته که دیدن فیلم خارجی از این طریق، جوان ایرانی را قاچاقچی تربیت می‌کند هراس انگیز است.

هراس اینقدر واقعی است که می‌توانید ببیند نفوذش در سینمای ایران و میان مردم چقدر است. سینمای ایران چه در وجه ارزشی خودش و چه در وجه روشنفکری خودش چه تاثیری بر قشر جوان و نوجوان، مخصوصا متولدان دهه هفتاد تاثیر گذار نیست. سال‌ها در سینمای ایران خواستند به جای یکسری افراد، یکسری افراد دیگر ستاره شوند، جناح­‌های مختلف این کار را کردند، نتیجه­‌اش چه شد؟ شما یک سفر به شمال دریا بروید ببینید روی حولۀ مردم عکس چه کسی را می­‌بینید؟

 

*تسنیم: بتمن، اسپایدرمن، ولورین، و ...

و شخصیت‌های کمپانی پیکسار و فردین مثلا. همان چیزهایی که سال‌ها با آن مخالفت شده. پس عوض مدیریت فرهنگ، کاملا از دست‌اش داده‌ایم. ۴۰ سال است شرایط اینطوری پیش رفته. پس  هراس واقعی بین دعواهای گروه­‌های درگیر است، نه آن چه مردم دوست‌اش دارند و حمایت‌اش می‌کنند. هراس واقعی این جاست که وقتی که ما چرخه سینما را از شکل طبیعی خودش خارج می­‌کنیم آن وقت پیش­ پاافتاده­‌ترین شکل­‌های هنری می­‌آیند خودشان را مطرح می­‌کنند.

 

مردم در برابر مبتذل‌ترین اشکال فرهنگ بی­‌دفاع شده‌اند

 

*تسنیم: این انحصار در سینمای ایران مردم را به سوی سریال‌های نازل ترکی و ماهواره‌ای سوق دارد.

هنوز فرصت‌اش را پیدا نکرده‌ام که بنشینم و یک سریال مشهور ترک را ببینم تا اظهارنظر کنم. اما در هر صورت نکته‌ای که مطرح می‌کنید، درست است. در این شرایط نابهنجار، سلیقه هنری پایین می‌آید و مردم ما در برابر سطح‌ترین گرایش‌های فرهنگی آسیب‌پذیر می‌شوند. من در حوزۀ کاری خودم هر وقت محصول باکیفیت ارائه دادم مخاطب استقبال کرده. ولی وقتی شما چه با شعار روشنفکری و چه ارزشی، اجازه نمی­‌دهید شکلِ عادیِ ارزش­‌ها جریان داشته باشد، [در شرایطی که در بسیاری از موارد خود این فرهنگ تزریقی از کیفیت نازل و سطح پایینی برخوردار است] چه اتفاقی می­‌افتد؟ مردم در برابر مبتذل‌ترین اشکال فرهنگ بی­‌دفاع می­‌شوند، یعنی کسی که به وقت خودش فیلم مخمصه مایکل‌مان را روی پرده عریض سینما ندیده است به نظرم خیلی آسیب­ پذیرتر است نسبت به سریال‌های سطح پایین.

 

*تسنیم: یعنی ممکن است به چنین سریال‌هایی سمپات شود.

نسبت به یک سریالِ پیش­‌ پا افتاده ماهواره­‌ای یا داخلی آسیب­ پذیرتر می‌شود. کدام فیلم سینمای ایران با ارزش­‌های مدنظر مسئولین (ارزش­‌هایی که اعلام می­‌کنند) به اندازه ترمینال اسپیلبرگ با ارزش­‌های مدنظر همسو است؟ یا مثلا در جستجوی نیمو و داستان اسباب‌بازی ۳؟ پس مشکل کجاست؟! بعد برسیم به یک بخش خیلی مهم ماجرا آن هم این است این وسط خود سینمای ایران هم قربانی این داستان شده است.

 

شما آمدید برای یک سود مقطعی، برای راحتی بیشتر، برای یک نوع اقتدارگرایی رقیب خارجی­‌تان را حذف کردید. الان رسانۀ من کافه سینما اگر رقیب نداشته باشد به شدت افت می­‌کند و پسرفت می­‌کند و از بین می­‌رود اصلاً ارتباطش با مردم از بین می­‌رود، در غیر این صورت، نیازش را به ارتباط با مردم از دست می‌دهد. در این شرایط فرضی انحصار، هر کس بخواهد مطلب سینمایی بخواند باید بیاید داخل کافه سینما، پس مشکل حل است! هر کسی می­‌خواهد بروند سینما، باید فیلم ایرانی ببیند، پس مشکل حل است. نتیجه‌اش این می‌شود که مردم قهر می­‌کنند و نمی­‌روند. پرفروش­ترین فیلم سینمای ایران چند درصد دانلود فیلم‌های ضعیف خارجی مخاطب دارد؟ با بازی تاج و تخت و خانه پوشالی مقایسه نمی­‌کنم. دارم با مومیایی که یک فیلم شکست­ خورده در سطح جهانی است و در ایران هم تبلیغ نشده مقایسه می‌کنم، فیلمی که در سطح جهان شکست خورد و اجازۀ ادامۀ ساخت سری فیلم­های ترسناکِ نسل جدید مومیایی را از کمپانی یونیورسال گرفت. این فیلم چند برابر پرفروش­ترین فیلم سینمای ایران دیده شده است؟ ۷ میلیون بار در هفته اول . خیلی عجیب است، یک محصول شکست­ خوردۀ کمپانی یونیورسال، طبق آمار خودتان، هفت میلیون بار در ایران دانلود شد.

 

بازی تاج و تخت به نظرم یک سریالی است که در شرایط عادی باید با درجه­‌بندی سنی دیده شود، ولی با درجه­ بندی سنی ۲۷ میلیون بار در ایران دانلود شده است. این آمار عجیب نیست؟

 

سینمای الان چین کجا و سینمای ۵ ساله گذشتۀ چین کجا! مگر الان چینی­‌ها در هالیوود سرمایه­‌گذاری نمی­‌کنند و مگر انتقال تکنولوژی به چین صورت نمی‌گیرد؟

 

*تسنیم: تجربه کشورهای دیگر در این زمینه چگونه است؟

درست همین جا این سوال پیش می‌‎آید که آیا واقعا ممنوعیت نمایش فیلم خارجی، به بالا رفتن کیفیت در سینمای ایران، کمک کرده است؟! سینمای کره جنوبی را ببینید که چطور در بازار آزاد کامل بسیار رشد کرد. سینمای ترکیه همین طور. و فیلم چینی که در حضور رقیب آمریکایی، روز به روز دارد قدرتمندتر می‌شود. سینمای الان چین کجا و سینمای ۵ ساله گذشتۀ چین کجا! مگر الان چینی­‌ها در هالیوود سرمایه­‌گذاری نمی­‌کنند و مگر انتقال تکنولوژی به چین صورت نمی‌گیرد؟ درنتیجه می­‌خواهم بگویم اگر همۀ این‌ها را کنار بگذارم و نفع صرف را کنار بگذاریم، نه صنفِ راحت­ طلب رو به افول و نزول و در حال قرقره کردن بحث­‌ها و ایده­‌های ۶۰ سال پیش را، باز نمایش فیلم خارجی به نفع است.

 

امنیت اصناف انحصاری سینمایی را ، امنیت ملی جا زده‌اند

 

*تسنیم: هنوز مهمترین مباحث در سینمای ایران پیش کشیدن دعواهای صنفی است.

امنیت اصناف انحصاری سینمایی را ، امنیت ملی جا زده‌اند. حتی اگر همۀ این‌ دعواها را کنار بگذاریم باز در شرایط عادی پیشرفت صنف هم با نمایش فیلم خارجی ممکن است. همیشه پراید را مثال می­‌زنیم. پراید به نوعی متاسفانه قاتل مردم ایران هست و در فضای ایران مردم مجبور شدند پراید بخرند، یعنی شما رسماً می­‌بینید یک محصولی جلوی چشم شما تولید می­­‌شود که هموطنان شما را می­‌کُشد ولی از آن دفاع می­‌کنند، چون خودمان داریم آن را تولید می­‌کنیم! وحشتناک است. آیا در نبود رقیب خارجی نبوده که پراید توانسته ادامه پیدا کند؟ وگرنه خود به خود در بازار حذف می‌شد. آیا ایرانی­‌ها در آن شرایط محصول بهتری نمی­‌ساختند؟ مگر ایرانی حق ندارد که از جان خودش و خانواده­‌اش بهتر محافظت کند؟ بعضی می­‌گویند سینما و فرهنگ را با پراید مقایسه نکنید، باز به نظرم این یک شعار اشتباهی است که در فرهنگ ما به نفع خود، جا انداخته‌اند. چه فرقی می­‌کند؟ کالای فرهنگی تفاوت چندانی با دیگر کالاهای مصرفی ندارد، همان طور که در آن مرز هنر و زندگی روزمره، بیش از گذشته از بین می‌رود.

 

با دیدن فیلم ایرانی اعتقادتان را به هنر از دست می‌دهید!

 

* تسنیم: این وسط، جالب این جاست که فیلم نوستالژیک وزیر محترم ارشاد بن هور است.

مسئول سابق آن یکی نهاد، فیلم نوستالژیکش پاپیون است. آن یکی، فیلم محبوبش اسپارتاکوس است. این مسئولان محترم این فیلم ها را قبلا روی پرده سینما دیده‌اند. مگر اینها مسئولین مملکت ما نیستند؟ این فیلم­‌ها در کدام فضا ساخته شدند؟

 

*تسنیم:  من با دیدن فیلم ایرانی خشن‌تر و عصبی‌تر می‌شوم.

 با دیدن بسیاری از این فیلم‌ها، اعتقادتان را به هنر از دست می‌دهید. پس زنده‌باد تولید و مصرف محصول داخلی و خارجی با کیفیت در بازار آزاد مردمی، از طریق به ثمر رسیدن عموم استعدادها.  

 

سینمای ایران در شرایطی که رقیب جدی نداشته، تبدیل شده به یک سینمای انحصاری، محفلی و کم­ تاثیر. سینمایی که مدام خودش را تکرار می­‌کند.پس از مطرح شدن موضوع اکران فیلم خارجی، بسیاری از رسانه‌های خاص، تلاش می‌کنند این خواست مردمی را با قضاوت‌های عجولانه‌ای، دشمنی با سینمای ایران تفسیر کنند یا به خواست رسانه‌های اصولگرا، نسبت دهند. در صورتیکه هنر طبق فرموده سید شهیدان اهل قلم، مرتضی آوینی: «هنر دنبالچه سیاست نیست».

 

آنچه که در چند روز اخیر در رسانه‌ها در حمایت از طرح اکران فیلم خارجی منتشر شده به معنای ضدیت با سینمای ایران نیست. بلکه هدف اصلی حمایت از سینمای ایران است تا از شکل تک ساحتی کنونی خارج شود. با توجه به اینکه در رسانه‌های مختلف دائما این موضوع انعکاس داده می‌شود که  طرفداران طرح اکران فیلم خارجی در سینماها ضد سینمای ایران و وابسته به یک جناح سیاسی خاص هستند با امیر قادری منتقد سینما که فاقد وابستگی سیاسی است به گفتگو نشستیم. با اینکه نکات دقیق و ظریفی در این گفتگو مطرح شد اما ایشان در طول این گفتگو بارها تاکید کرد که نباید از گفته‌هایش دشمنی با سینمای ایران برداشت شود. او نقد خود را نسبت به سینمای ایران مطرح کرده است و نقد به معنای دشمنی نیست.  

 

*تسنیم: اولین نکته­‌ای که می­‌خواهم مطرح کنم این است که بحث­‌هایی راجع به اکران فیلم خارجی به تدریج داغ­‌تر و وسیع‌تر می­‌شود، خودتان فکر می­‌کنید دلیلش چیست؟ آیا نقصان اساسی  عدم توجه به مخاطبان سینمانیست؟ تحلیل شما راجع به این نقصان و عدم توجه مردم به سینما با توجه به آماری که الان وجود دارد، چیست. مردم در فضای مجازی  فیلم مومیایی را در هفته نخست آپلود شدن در سایت‌ها ۷ میلیون بار دانلود می­‌کنند و از سوی دیگر در خوش‌ بینانه­‌ترین حالت نهنگ عنبر دو میلیون و ششصد مخاطب دارد.  

من علاقه‌مند سینما هستم، من هم یکی از مردم ایرانم و طبعاً دوست دارم محصول خوب مصرف کنم، ما می­‌گوییم نمایش فیلم خارجی در ایران باید باشد و بسیار هم مصر هستیم. اولین بار فکر کنم این مسئله را در قالب یک یادداشت کوتاه در نخستین یا دومین سال آغاز به کارم در مجله فیلم نوشتم؛ که ما چرا نباید فیلم خارجی خوب ببینیم؟ و از آن زمان تا الان دارم به این فکر می­‌کنم و داریم تلاش می‌­کنیم که این اتفاق رخ دهد.

 

***سینمای ایران مدام خودش را تکرار می‌کند

اما این مسئله را باید در دو حوزه بررسی کنیم. اجازه بدهید اول شرایط سینمای ایران را بررسی کنیم. سینمای ایران در شرایطی که رقیب جدی نداشته، تبدیل به یک سینمای انحصاری، محفلی و کم ­تاثیر شده. این سینما اول رقیب داخلی جدی، یعنی استعداد عموم مردم ایران را، از طریق سلاحِ مجوز حذف کرد، از طریق یکسری هیات­های۵الی ۶ نفره به عنوان شورای ساخت، نمایش، بررسی و غیره. رقیب خارجی را هم به بهانۀ اینکه در صورت نمایش فیلم خارجی، سینمای ایران، از بین می‌رود. تازه این به جز انگ‌هایی بود که به لحاظ اخلاقی و شعارهای ظاهرا ضداستعماری به سینما می‌زدند. شما رقیب خارجی را حذف کردید، رقیب داخلی را هم پشت سلاح مجوز و این هیئت­‌های چند نفره حذف کردید، در نهایت چه می­‌ماند؟ سینمایی که مدام خودش را تکرار می­‌کند، استعداد جوانی هم که می­‌آید، اجازه ورود ندارد. مشکل من اینجاست که آن استعدادهای جوان فعلی سینمای ایران هم باز مجبورند از همان مسیرهای قدیمی حرکت کنند یا به همان مسیر وابسته باشند. وگرنه با مانع مجوز رو به رو می‌شوند.

 

*تسنیم: شما می­­‌گویید آن شورا (شورای پروانه ساخت و نمایش) نمی­‌گذارد ولی تجربه به من می­‌گوید خود مجموعه سینمای ایران است که خودش را تکرار می­‌کند و نمی­‌گذارد استعداد جدیدی  و رقیب تازه‌ای وارد سینما شود.

 

شما آن شوراها را جدا از سینما می­‌دانید؟ فکر می­‌کنم اینجا اختلاف­ نظر داریم!

 

*تسنیم: حداقل من کارکرد شوراها را از نزدیک تجربه کردم، دیدم انحصارطلبان جلوی استعداد تازه‌ای را گرفته‌اند. جوانی که می‌خواهد وارد سینما شود باید یک تهیه‌کننده معتبر کارش را تایید کند و سرمایه­‌گذار با خودش بیاورد که بتواند فیلم تولید کند. یک مثال کاملا روشنفکری‌اش این است که  ۹ ماه فیلمنامه «ابد و یک روز» در کِشوی آقای ... می­‌ماند و سعید روستایی به عنوان یک استعداد سرخورده می­‌شود و این استعداد سینمایی در جشنواره سی‌چهارم جایزه‌اش را از همان آقا دریافت کرد، استعداهایی نظیر او باید به کجا مراجعه کنند؟

از مصداقی که آوردید بنده اطلاعی ندارم، اما می­‌خواهم بگویم به نظر من آن شوراها تا به امروز در راستای منافع همان صنف سینما، کم و بیش عمل کرده‌اند.

 

*تسنیم: یک نسبتی بین آن‌ها (خانه سینما و شورای پروانه ساخت و نمایش) برای ایجاد انحصار وجود ندارد؟

صددرصد وجود دارد.

 

*تسنیم: ولی قبل از آن شوراها اساساً خانه سینما وجود دارد که عملیات صنفی را به صورت انحصارطلبانه‌ای اداره می‌کند.

من اصلاً کلیت را دارم می­‌گویم، شما می‌خواهید بروید سراغ نهادهای متعلق به یک جناح. مگر چه فرقی می‌کند؟! بگذارید یک پله بروم عقب­‌تر که برمی­‌گردد به بحث شیرین نفت. در شرایط عادی شما مجبورید به رقیب­تان میدان بدهید. به خاطر اینکه شما اولا ابزاری برای جلوگیری از آن ندارید و دوما به این دلیل که باید یک فضای پررونقی ایجاد شود که مخاطب بیاید و پول بدهد یکی از شما و یکی هم از رقیب شما بخرد، این چیزها چه زمانی به وجود می­­‌آید؟ این شرایط درست، چه وقت شکل می‌گیرد؟ وقتی پشت‌گرمی به منبع مالی بزرگ‌تری مثل اقتصاد مرکزی نداشته باشید.

 

وقتی که یک سیستم وابسته به اقتصاد مرکزی باشد، این قدرت را پیدا می­‌کند، چه به لحاظ قانونی و چه از مسیرهای دیگری. انحصار خودش را حفظ ‌کند. سینمای ایران در ۴۰ سال گذشته این راه را پیدا کرده است؛ درنتیجه شما می­‌گویید خانه سینما، شورای پروانه ساخت، من اینها را از هم جدا نمی­‌کنم. من می‌گویم این‌ها کلیتِ آن سیستمِ انحصارطلبی­ند که رقیب داخلی را که عموم استعدادهای مردم شامل آن می­‌شوند حذف کرده و رقیب خارجی را که فیلم خوب خارجی است، جلویش ایستاده‌اند. من می­­‌گویم یکسری قوانینی تصویب شده و یکسری آدم­هایی در یک نقاط کانونی نشسته‌اند که نتیجه‌اش شده این. من آنها را به جناحی منتسب نمی­‌کنم و من درباره کلیت سینمای ایران صحبت می­‌کنم. و در مقام خودم، به عنوان کسی که منافع‌اش همان منافع مردم ایران است. پس باید به فکر شکوفا شدن استعدادها باشد، و می‌خواهد محصول خوب مصرف کند.

 

*تسنیم: من واقعاً اعتقاد دارم شورای پروانه ساخت و نمایش متصل به بدنۀ خود سینماست و چه کسی بسازد، با کدام تهیه‌کننده بسازد را خودشان تعیین می‌‌کنند.

یعنی شما بدنۀ سینما را از خانه سینما جدا می­‌دانید؟

 

***کلیت سینمای ایران در این ۴۰ سال، وابسته به انحصار بوده است

 

*تسنیم : خیر، اما انحصارطلبی بخشی از شخصیت سینماگر ایرانی را در بر می‌گیرد؟

خب، حالا بیایید با حسن­نیتِ بیشتری نگاه کنیم. من فکر می­‌کنم هر کسی که صاحب چنین رانتی از چهل سال پیش بشود، می­‌خواهد منافع خودش را حفظ کند. شرکت خصوصی هم باشد اگر چنین رانتِ دولتی داشته باشد سعی می‌کند منافع خودش را حفظ کند. من می­‌گویم کلیت سینمای ایران در این ۴۰ سال، وابسته به انحصار بوده، آنهم به خاطر امکاناتی که داشته با توسل به یک سری شعارهایی که هیچ وقت ثابت نشده.

 

شما فیلم­‌های سینمای آمریکا را می­‌بینید. آیا ارزش­‌ها در سینمای آمریکا مثلاً ایمان به نیکی و پیروزی خوبی، در سینمای آنها بیشتر است یا در سینمای ایران؟ آیا شخصی که اراده‌ای دارد و می‌تواند از نقطۀA برود به نقطۀB و تحولی در زندگی خودش و  تغییری در جامعۀ خودش ایجاد کند، در سینمای ایران بیشتر وجود دارد یا در سینمای آمریکا؟ تمرین برای بهتر شدن و توانایی ایجاد ارتباط با دیگران را پیدا کردن، در فیلم­های ۲۰ -۳۰ سال اخیر آمریکا بیشتر وجود دارد یا سینمای ایران؟

 

این وسط برمی‌خوریم به مقداری شعار، که سینمای ایران، سینمای پاکی است، روستایی است!، صداقت دارد، لبریز از سفیدی است. کافیست این‌ سئوالات را در مقابل خودتان بگذارید و در مورد سینمای ایران، و محصولات دیگر کشورها را هم ببینید. چه کسی گفته سینمای ایران پاسدار ارزش­‌ها بوده و سینمای آمریکا ضدارزش­‌ها بوده است؟

 

*تسنیم: در سینمای ایران هویت ملی در ۳۰ سال اخیر بوده یا نبوده؟

 هویت ملی ایرانی یک بحث گسترده‌ای دارد که ما را از مسیر منحرف می­‌کند. بیایید فعلاً این موضوع را کنار بگذاریم. هویت ملی یعنی فرهنگ واقعی مردم یک کشور، نه آن چیزی که ما می‌خواهیم به آن تحمیل کنیم.

 

*تسنیم:در سینما بوده یا نبوده؟ این سئوال را به این دلیل پرسیدم ، چون مبنای بحث منطقی و مبتنی بر استدلال ماهرانه کارشناسی است.

افرادی در یک دوره­‌هایی نشستند برای ایران یک هویت تعریف کردند خارج از زندگیِ واقعی مردم در کوچه و بازار، که طیف وسیعی را شامل می­‌شود. طبقات گسترده­ای را شامل می­‌شود، از خیلی مذهبی تا کمی مذهبی، تا هنجارشکن، طبقه متوسط، طبقه محروم، طبقه مرفه.

 

ایران شامل تمام گروه­‌هایی بود که با همدیگر یک هویتی را می‌ساختند، سینمای ایران طبعاً به نظر من یک سینمای محفلی و انحصاری است که ارتباطش از طریق انتخاب آزادِ گیشه نیست و در نتیجه نمی­‌تواند رنگی از هویت ملی داشته باشد. منِ (امیر قادری) که نمی‌توانم بگویم هویت ملی ایران، این است. هویت ملی ایران چیزی است که در مردم کشور رخ می­‌دهد، من چه کاره هستم که هویت ملی را تعریف کنم.

 

***سینماگر ایرانی نمی‌تواند با تعاریف خودش، هویت ملی را بازتاب بدهد!

 

*تسنیم: پس جریان انحصار طلب نتوانسته آن هویت ملی را بازنمایی کند؟

اگر منظور شما از جریان انحصار ‌طلب، کلیت فرهنگی است که در این سال‌ها به نحوی به اقتصاد مرکزی وصل بودند، از چپ و راست، و بخش اعظم هنر و سینمای این سال‌های ما را ساخته‌اند؛ صددرصد. چیزهایی هم که ما شنیدیم به نام هویت ملی، بخش از شعارهایی است که روی هواست. تا زمانی که سینمای ایران انحصاری باشد که شمای سینماگر نمی‌توانید با تعاریف خودتان هویت ملی را بازتاب بدهید! شما در صورتی می­‌توانید هویت ملی را بازتاب بدهید که با انتخابِ اقتصادیِ واقعی مردم خودتان مواجه شوید. یک دوره­‌هایی یک مدیری آمده یک مجله و پرونده­ای ایجاد کرده، یک نفر یک کاری کرده که مثلاً هویت ملی ایران فلان چیزی است که من نوعی تعریف می‌کنم. سینمای ایران فلان است و بعد مثلاً آن بخش جهان را دشمنش فرض کرده و این بخش جهان را دوست فرض کرده. بحث من این است که در دنیای امروز یک چنین درک و تحلیلی از هویت ملی که فلان مدیر بنشیند در خانه­‌اش و یک شعر حافظ بخواند و خوش‌اش بیاید، و بعد مثلا در یک سخنرانی هویت ملی کشور را از این باب تفسیر کند، بعد یکی دیگر بنشیند و شعر دیگری بخواند و هویت ملی کشور را طور دیگری تفسیر کند؛ خب؛ چنین مسیری، یک شکل جعلی به جای تصویر زندگی واقعی مردم می‌نشاند. حافظ بخشی از هویت ملی ایران است، ولی اینطوری که هویت ملی ساخته نمی‌شود! هویت ملی را که فرد نمی­‌تواند تعریف کند، من هم نمی‌توانم تعریف کنم رسانۀ مطلوب من هم نمی­‌تواند تعریف کند.  هویت ملی را گروه­‌هایی از مردم با شکل­‌های مختلف، در چارچوب امنیت ملی و منافع ملی آن کشور (نه منافع گروه­‌های مرتبط و خاص) در چارچوب ارزش‌های عمومی خودشان می­‌سازند.

 

سینمای ایران امکان ندارد از طریق بازنمایی هویت ملی با مردم رابطه‌ای برقرار کند، چون که از ابتدا "گیشه" و "بازار آزاد"، یعنی ارتباط با انتخاب اقتصادی واقعی مردم کشورش را مترادف با "ابتذال" در نظر گرفته است. یعنی هر جا به سمت فرهنگ عام رفته است گفته ابتذال، تا یک فرهنگ خاص متعلق به یک محفل را به جای آن بنشاند. به جای اینکه واقعیت را درباره فرهنگ حقیقی مردم ایران بپذیرد. در پناه همین تصاویر جعلی است که موجب شده عده‌ای بتوانند شعار سر بدهند که سینمای ایران آسمانی است، سینمای هالیوود زمینی است، حالا کی قرار است این‌ها را ثابت کند! هم روشنفکر ما این را گفته است و هم ارزشی ما این را گفته ، حالا شما بروید ببینید سینمای آسمانی چیست؟

 

سینمای دهه ۶۰ یک سینمای انحصارطلبِ شبه­‌کمونیستی است

 

*تسنیم: مدیران سینمایی دهه شصت  در ابتدای انقلاب مردم و مسئولان را  از سینمای جهان ( نه صرفا هالیوود) می‌ترساندند. از تولیدات سایر کشورهای جهان هیولا ساختند چون زمانی که سینمای ایران ورشکسته شد در سال ۵۶، خیلی از سینماهای ایران فیلم­های نیمه‌پورن ایتالیایی مانند فیلم‌های لاندو بوزانکا پخش می­‌کردند و جریان انقلابی آن را فحشا می­‌دانست و سینماگر ایرانی از این فرصت استفاده کرد وکلیت سینمای جهان را تعمیم داد به لاندو بزانکا. نکته مهم این است که در گفتگوی شما با فریدون جیرانی در مجله تصویری«اکس: استودیو کافه سینما»، او تلاش می‌کرد همان فوبیا و ترس را دوباره احیا کند. مصداق عبارتش این بود: «تو نمی­دانی چه هیولاهایی بودند در آن زمان تندرو‌ها و مسئولین... گروه­های تندروی...» ما بالاخره نفهمیدیم این تندروها کجا هستند؟

درباره آن گفتگو پیشنهاد می‌کنم کامل‌اش را منتشر کنید، یا همین قسمت از بحث را به طور کامل. به هر حال درباره مفاهیمی مثل "ارزشی" و "روشنفکر"، در ادبیات انتقادی امروز ایران، و این قبیل تقسیم‌بندی‌ها، با شک و تردید نگاه می‌کنم. ما خیلی وقت‌ها کمبودهای‌مان را، گروه‌بازی‌ها و منفعت‌طلبی‌های‌مان را، در پناه تصویر یک مخالف خشن پنهان می‌کنیم. من یک نقدی بر یک فیلم ایرانی نوشتم (نامش را نمی­‌آورم چون محل مناقشه می­‌شود) تا تفاوتِ بین "ذهنِ باز" و "ذهن بسته" را روشن کنم. این که دوگانه اصلی این است، و نه آن چه شعارش را می‌دهیم. با وجود مخالفت با اکران فیلم خارجی از سوی گروه‌های مختلف سینمای ایران، می‌توان گفت ذهن بسته می­‌تواند در چارچوب ارزشی خودش را نشان می­‌دهد، می­‌تواند در چارچوب روشنفکری خودش را نشان بدهد. ذهن بسته می­‌تواند خودش را در مدلی از جهان‌هراسی نشان بدهد و می­‌تواند در ظاهر مدرن نشان بدهد، هیچ وقت به تابلوها نباید نگاه کرد، هنوز سینمای ایران دارد گفتمان دهه ۶۰ را دنبال می­‌کند و مدافعان مطبوعاتی‌اش نیز همان تفکرات بنیان گذشته در دهه شصت را دنبال می‌کنند.

 

سینمای دهه ۶۰ یک سینمای انحصارطلبِ شبه­‌کمونیستی است؛ حرف من این است چطور می­‌تواند یک سینما در روش­‌ها، انحصارطلب و مرکزگرا و وابسته به دولت باشد اما در تفکر بگوید من روشنفکر و آزادم؟ می­‌خواهم بگویم این دو لازم و ملزوم هستند شما وقتی سیستم­‌تان این می­‌شود که مردم از حق طبیعی­شان که دیدنِ فیلم خوب خارجی است محروم کنید ولی کلیه شورای پروانه ساخت و مجوز ساخت را در دست می­‌گیرید (من درباره گروه سیاسی خاصی صحبت نمی­‌کنم) چگونه می­­‌توانید نام خودتان را بگذارید روشنفکر یا ارزشی؟

 

چون که قاعدتاً شما در گرفتن این حق از مردم مسئولید. من می­­‌گویم دهه ۶۰ وقتی در روش­‌ها این کار را کرد طبعاً در تفکر هم همینطور فکر می­‌کرد. همیشه می­‌گویم مسئولین آن زمان الان دوباره دارند گفت‌وگو می‌کنند، می­گویند ما ناچاریم، چون ماهواره آمده، مرزها باز شده، فضای مجازی آمده دیگر نمی­‌شود بست! دیگر نمی­‌شود بست یعنی چه؟! شما باید ذاتاً فکر کنید نباید این کار را انجام بدهیم. این سیستمی که ما الان داریم ادامۀ همان تفکر سینمای وابسته به اقتصاد مرکزی، و تزریق فرهنگ از بالا به پایین در دهه ۶۰ است، گاهی وقت­ها به نظر من لباس ارزشی می­‌پوشد، گاهی وقت­ها لباس روشنفکری می­‌پوشد، گاهی وقت­‌ها دو کیلومتر به چپ می­‌رود، گاهی وقت­‌ها دو کیلومتر می­‌رود به راست، ولی اصلِ ماجرا تفاوتی نمی­‌کند.

 

*تسنیم: یک سؤال صریح و شفاف؛ آیا این سینمایی که بعضاً لباس­‌های متفاوت می­‌پوشد در راستای مسیری خاص، مطالبات سیاسیِ سیاستمداران ادوار مختلف را هم برآورده کرده است؟

خیر، شما وقتی گیشه و استقبال مخاطب در حوزه‌های مختلف را فحش تلقی کنید؛ مسیر سینما غلط می‌شود. فرقی نمی­‌کند: فیلم موفق در گیشه می­‌تواند مبتذل باشد می­‌تواند شاهکار باشد، همانطور فیلمی که از دولت پول می­‌گیرد می­‌تواند همین تعریف را شامل شود. حتی فیلمی که برای تولیدش از یک جشنواره جهانی پول می­‌گیرد می­‌تواند باز شامل این تعریف شود. به خاطر همین وقتی انتخابِ آزادِ مردم ایران را فحش تعریف می‌کنید، طبعاً دارید به سمت اقتصاد انحصاری دولتی حرکت می­‌کنید، طبعاً امیدوارید به وام فلان، رانت فلان، چطور ممکن است تامین منافع گروه‌ها به جای امنیت و منافع ملی گروه‌های مختلف مردم یک کشور، اصل نشود؟!

 

*تسنیم: مثلاً خانه پدری با پول پلیس ساخته می­‌شود، آشغال­‌های دوست­داشتنی با پول فارابی ساخته می­‌شود و تبدیل به ضد خودش می­‌شود.

من آن نقدی که نوشتم درباره تفاوت ذهن باز و بسته، در مورد خانه پدری کیانوش عیاری بود اما اگر ما الان وارد مصادیق شویم، وارد نقد آن فیلم می­‌شویم و باید کامل درباره‌اش بحث کنیم؛ به همین خاطر از این بحث خارج خواهیم شد.

 

*تسنیم: این روزها، یک ترسی مانند دهه ۶۰ ایجاد کرده‌اند و می­‌گویند کسانی که طرفدار فیلم خارجی هستند (و با انگشت اشاره، امیر قادری  و پوستر فیلم لالا لند را نشان می­‌دهند)، می­‌گویند اینها می­‌خواهند رقص و آواز را بیاورند در سینماهای مملکت اسلامی و فرهنگ مردم را لیبرالیزه کنند.

حرف بی­‌ربطی است. من می­‌گویم مثلاً «لالا لند» در ایران اکران شود اولاً اگر بخشی از فرهنگ نباشد که به فنا می­‌رود، اصلاً کسی نمی­‌رود ببیند. امیر قادری که چاه نفت ندارد که آن پول را به حساب لالا لند تزریق کند. ثانیاً لالا لند فیلم باکلاس­تری است؟ از لحاظ هنری فیلم پیشرفته­‌تری است؟ فیلم انسانی­‌تری است؟ لالالند فیلم سالم‌تری است؟ یا کمدی­‌های زن­پوش سینمای ایران و رقص و آوازهای فیلم‌های ایرانی، یا جشنواره‌ای‌هایی که اغلب حتی به لحاظ تکنیک هم مشکل دارند؟ یعنی کدام یک از این دو با چارچوب‌های حتی اخلاق سازگارتر است؟ یعنی هنر و عمق فلسفی را کنار بگذارید؛ سوال من این جاست: حتی در چارچوب­‌های اخلاقی، لالالند فیلم انسانی­تری است یا تعدادی از این فیلم­‌هایی که الان در سینمای ایران ساخته می­‌شود؟ چه در چارچوب روشنفکری، چه به عنوان فیلم بدنۀ جریان اصلی و چه حتی فیلم­‌هایی که بعضی از ارگان­‌ها می­‌سازنند. حرف من این است: حاضرم با هر مسئولی بنشینیم وفیلم‌های جیمز کامرون، دیوید فینچر،کریستوفر نولان، محصولات پیکسار و... را نگاه کنیم.

 

*تسنیم: صریح‌تر باشید، قصد لیبرالیزه کردن فضای عمومی و فرهنگ عامه را دارید.

من آن چیزی را که به آن اعتقاد دارم؛ گفتم. حالا اگر این اسم‌اش روشنفکری است یا ارزشی بودن یا لیبرالیزه کردن؛ خودتان می‌دانید. بگذار مسئله را ساده‌تر تشریح کنم، از میان محصولات امسال، دانکرک و بلید رانر ۲۰۴۹ محصولات خوبی هستند. مسئول و مسئولانی که با اکران این فیلم‌ها مخالف‌اند؛ با منِ منتقد، امیر قادری، بنشینند و این فیلم­‌ها را تماشا کنند و محصولات «پاک و آسمانی و اجتماعی» سینمای امروز ایران را هم نگاه کنیم، به لحاظ هنری، اخلاقی و انسانی. مقایسه کنیم.

 

 من یک مثال رادیکال می­‌زنم، یک آدم موثری در جریان کمدیِ سینمای آمریکا هست به نام «جاد اَپِتو». او چه به عنوان نویسنده، چه به عنوان کارگردان و چه به عنوان تهیه­‌کننده یک موج از کمدی‌های خاصی را ساخت که یک آدم­‌هایی مانند سِت روگِن، نیکلاس استولر، ویل فَرر و... از جریانی که او ساخت بیرون آمدند. این فیلم­‌ها، آثاری هستند  پر از برهنگی، پر از حرف زشت و پر از روابط به یک معنا بسیار غیراخلاقی. اما اغلب فیلم­های اینگونه وقتی تمام می­‌شود، شما دوباره به تاکید بر مفهوم خانواده می­‌رسید، و بلوغ انسان، و توانایی ایجاد ارتباط با همدیگر. من نمی­‌گویم الان اجتماع ما این آمادگی را دارد که ما فیلم ‌های «جاد اپتو» را در آن نشان بدهیم (همان طور که در آمریکا هم با محدودیت سنی اکران می‌شوند)، اما من دارم مقایسه می‌کنم و کسانی که این عبارات می‌خوانند، حق ندارند از مثال من سوء استفاده کنند برای مواجه با اکران فیلم خارجی. اما من باز حاضرم بنشینم این نوع کمدی­‌های جاد اپتویی را با هر مسئولی و سینماگر مخالف فیلم خارجی ـ من رادیکال­ترینش را مثال زدم ـ بنشینم و ببینم. و درنهایت بررسی کنیم، نتیجه­‌ای که از این فیلم­های کمدیِ جنسی، می‌گیریم، حتی در حوزه اخلاق، عمیق‌تر و مثبت‌تر و قابل بررسی‌تر است، در برابر اغلب فیلم‌های سینمای ایران، که می‌کوشند با این قبیل شعارها، خودشان را باارزش‌ نشان دهند.

 

 

 چرا نسل میانسال و جوان ما به دام سریال‌های پیش پا افتاده و مبتذل ترکی افتاد؟! چرا مسئولان با همه ابزارهای قانونی و اجرایی که در دست دارند به این مسئله مهم توجهی ندارند؟! روشنفکران و دوستانی که در جهت حفظ ارزش‌های اسلامی – ایرانی تلاش می‌کنند هر دو با محتوای نازل سریال‌های ترکی مخالفند. چرا در جبهه انقلاب با همه ادوات و امکانات، باید در موضع انفعال باشیم و حتی موضعی تدافعی اتخاذ نکنیم؟ چرا چند شبکه نازل ماهواره‌ای در یک عملیات رسانه‌ای کوچک با پخش چند سریال ترکی، ناگهان فرهنگ عزیز سرزمین‌مان را به یغما می‌برند؟ روشنفکر واقعی آن است که لخت و عور حقایق را با مردم و مسئولان در میان بگذارد. امیر قادری در مقام یک روشنفکر و منتقد سینمای غیر وابسته، صادقانه روشن می‌کند که با عدم اکران فیلم خارجی، چگونه به دام سریال‌های ترکی نازل  افتادیم. خواندن دقیق این گفتگو را به تمام دلسوزان واقعی فرهنگ ایرانی توصیه می‌کنیم.  

 

 

*تسنیم: اینقدر وضع سینمای ما از نظر اخلاقی خراب است؟!

البته من از کمدی‌های آپتو، به خصوص در سال‌های اولیه کارش تعریف کردم! به نظرم هر تفکری در یک چارچوبی، در یک محفلی، در یک گروهی، در مدت زمان طولانی بماند، با لباس­‌های مختلف سیاسی از روشنفکری تا فلان...، فاسد می­‌شود و این مسئله کاملا طبیعی است. می­‌خواهم بگویم در این کمدی­‌های به شدت جنسی ایده­ و مسئله تحکیم خانواده، بهتر شدن انسان، تغییر از نقطۀ A به B وجود دارد. باز تاکید می­‌کنم من از نهایت خط قرمز صحبت کردم. در مورد فیلم­‌هایی که هر مسئولی ببیند و با سینمای ایران مقایسه کند و بگوید کدام اخلاقی‌­تر است؟ جاد اپتو فیلمی تهیه کرده به نام  Knocked Up  در مورد زنی است که در یک شرایط ناخواسته باردار می­‌شود. زن به شدت منطقی، پر از حساب و کتاب، به دنبال هدف و ضدخانواده است. هدفش این است که با هر شغلی باید پول کسب کنم و پدر بچه هم جوان علفیِ ولنگاری است که با دوستانش می‌چرخد و مواد مصرف می‌کند. فیلم چه زمانی تمام می­‌شود؟ در نقطۀ نهایی فیلم زن اعتقاد پیدا می­‌کند که عشقش به همین بچه ناخواسته، چه قدر ارزش داشته، و مرد تعهد پیدا می­­‌کند تا زندگیِ خانوادگی­‌اش را جدی بگیرد.

 

نکتۀ مرکزی این فیلم این است که بچه به دنیا نمی­‌آید، پس مرد به زن مواد می­‌دهد برای اینکه زن بتواند به راحتی زایمان کند و بچه­‌اش را به دنیا بیاورد! یعنی اینکه دارد دو قطب متضاد را بهم نزدیک می­‌کند تا به نتیجۀ مثبت برسد. می­‌خواهم بگویم سینمای آمریکا، اینقدر به شکل پیچیده‌­ای اخلاقی است. هر چند که همین فیلم‌ها را هم با درجه‌بندی سنی نشان مخاطب‌اش می‎‌دهد. در حالی که سینمای محفلی انحصاری با همان شعارهای همیشگی، می‌خواهد با یک نگاه سطحی، این آثار را رد کند؛ تا امکان حفظ انحصارش را داشته باشد. و من فکر می­‌کنم تلقی­ای که یک کمدیِ مثبت هجده، مانند ناکد ­داپ از مفهوم خانواده، انسان و رابطۀ دو نفر دارد ارائه می‌دهد در هیچ کدام از فیلم­‌های ایران نیست که تماشاگر با این مفهوم مثبت از روی صندلی سینمای بلند شود.

 

درجه بندی در بازار سینمای ایران وجود ندارد

پس تازه بعد از همه این حرف‌ها، می‌رسیم به مفهوم شیرین درجه­‌بندی. در آمریکا این فیلم برای عموم مردم نمایش داده نمی­‌شود. چون سیستم درجه‌بندی از عرفِ واقعی می­‌آید، از هویت ملیِ واقعی که می­‌گوییم می‌آید. پدر و مادر وقتی درجه را روی این فیلم می­‌بیند خودشان اولین کسانی هستند که اجازه نمی‌‌دهند تا فرزندشان به سن قانونی نرسیده آن فیلم را ببیند. این چیزی است که در بازار قاچاق فیلم­‌های خارجی یا حتی سینمای ایران وجود ندارد. مثلاً قرار نیست یک پسر ۱۲ ساله آمریکایی برود این فیلم را در خانه یا سینما ببیند چون اولین مانعش خانواده­‌اش هستند. چون شاید یک مخاطب کم سن و سال، نتواند به چنین تحلیلی در فیلمی که به آن اشاره کردیم، برسد.

 

بازار قاچاق فیلم خارجی بی‌اعتمادی در برابر  فرهنگ رسمی به مردم تزریق می‌کند

 

*تسنیم: اما الان نوجوان ایرانی این فیلم‌ها  به راحتی بواسطه اینترنت می‌بیند.

بازار قاچاق این کار را کرده است و بی­‌اعتمادیِ مردم در برابر فرهنگ رسمی تزریقی به دیدن چنین محصولاتی دامن زده است. اگر در بسیاری از موارد فرهنگ رسمی بگوید بچۀ شما این فیلم را نبیند سرپرست خانواده می­‌گوید این فیلم حتما یک چیزِ خوبی دارد، چون  نظام ارزشی از طریق مفهوم هویت ملی و از طریق اقتصاد آزاد به فرزندان منتقل نشده است.

 

در آمریکا وقتی فرهنگ رسمی به شهروندانش می­‌گوید مثلاً این فیلم هالیوودی  فلان است به آن  هیچ توجهی نمی‌کند. اما فیلم‌هایی که در سینماهای آمریکا نمایش داده می شود فهرستی از خط قرمزها دارد، استفاده از مواد مخدر، میزان برهنگی و ...  به این دلایل ورود افراد زیر سن قانونی بدون بزرگترها به سینما قدغن است و کسی که می­خواهد این  فیلم در  خانه ببیند، باید بداند این موارد خط قرمزی تا چه اندازه در محتوای اثر وجود دارد و بچه اگر آن را تماشا کند ممکن است آسیب ببیند.

 

در سینمای ایران نظام ارزش­­گذاری قابل اعتمادی برای مردم وجود ندارد

 

 *تسنیم: اما در شرایط کنونی، کودکان و نوجوانان زیر سن قانونی با پدر و مادر‌های‌شان دارند به سینما می روند و کمدی‌های جنسی ایرانی را تماشا می‌کنند.

در سینمای ایران نظام ارزش­­گذاری قابل اعتمادی برای مردم وجود ندارد. چون سیستم ارزشی واقعی نیست که بگوید این فیلم برای بچه شما بد است و پدر و مادر به آن سیستم اعتماد کنند، یا بچه اعتماد کند و بگوید این فیلم مناسب من نیست. همان گروه‌های پنج شش نفره‌ای که درباره‌شان صحبت کردیم، این وظیفه را به عهده دارند. نه نظام‌ای که از دل اعتقادات مشتری/مخاطب بیرون آمده باشند. پس شهروند ایرانی به هشدارها اعتماد نمی‌کند.

 

در سینما اتاق­‌های فکری هستند که تلاش می‌کنند به مردم آدرس غلط بدهند

 

*تسنیم: پس قصد سینمای آمریکا لیبرالیزه کردن زندگی مردم ایران نیست؟

طبعاً در هر کشوری در هر ملتی یک گروه­‌هایی هستند که می­‌خواهند فکر خودشان را گسترش بدهند و برای تغییر مشخص باورها، به کشورهای دیگر ببرند. در کشور ما هم از این گروه‌ها وجود دارند. اما این که فکر کنیم همه سینمای آمریکا و دنیا با این فرض و هدف فیلم می‌سازند، شوخی است. در سینما اتاق­‌های فکری هستند که تلاش می‌کنند به مردم آدرس غلط بدهند و بگویند اکران فیلم خارجی دارد نظام فکری شما را تغییر می‌دهد. شبیه همان گروه‌هایی که طبق مثال خود شما در اوایل انقلاب با اصل قرار دادن کمدی‌های لاندو بوزانکا، کل اکران فیلم خارجی را به نفع خودش، از بین برد.

 

*تسنیم: یک دستاویز دیگری که دارند  گفتمانی مبهم در مورد سبک زندگی است.

من باز تکرار می­‌کنم یکسری ارزش­ها در ذهن هر سینماگر و تصمیم­‌گیری و مسئولی است، بیایند بنشینیم با هم براساس همان ارزش­‌ها فیلم­‌های خارجی را نگاه کنیم.

 

*تسنیم: مفهوم این حرف‌های شما این است که سینمای ایران ضد ارزش است!

منظور من این است که به بهانه «ارتقاء سینمای ایران»، داریم مردم کشورمان را از چه منابع مهمی محروم می­‌کنیم. من دشمن سینمای ایران نیستم. اتفاقا در دراز مدت این تلاش برای حفظ منافع از طریق انحصار، ضد کیفیت خود این سینما عمل کرده است. حاصل بعد از چهل سال، همین محصولات نازل و بی‌کیفیت‌ای است که چه زیر نام ارزشی، چه روشنفکری و چه جریان اصلی، می‌بینیم. استقبال مردم ایران هم که در همین حد است!

 

با هر متر و معیاری، قطعاً به نظر من سینمای امروز آمریکا از سینمای ایران سینمای ارزشی­تری است.

 

*تسنیم: سینمای ایران ضد ارزش‌­های انسانی است یا نیست؟

تکرار می‌کنم؛ با هر متر و معیاری، قطعاً به نظر من سینمای امروز آمریکا از سینمای ایران سینمای ارزشی‌­تری است، سینمای هنرمندانه­‌تری است، سینمای حتی تجربه­‌گرا­تری است. ولی این شعارها به درد منافعِ گروه‌های خاص در ایران می­‌خورد. به خاطر همین هم من همیشه می­‌گویم وقتی می­­‌گویند فیلم خارجی نیاید به خاطر منافع ملی؛ من می‌پرسم منافع ملی یا منافعِ گروه‌های خاص؟ یعنی واقعاً منظور ما منافع ملی است؟

 

طبعا اعتقاد دارم همۀ گروه­‌ها باید فیلم­شان را بسازند. ولی گروه‌های مختلف بر اساس شعارهای بی‌پشتوانه از رانت سازمان سینمایی برخوردار نشوند. در فضای آزاد، خود مردم پاسخش را می­‌دهند که چقدر دوستش دارند. بدون اینکه اپوزیسیونی ساخته شود یا سینماگری که بخواهد پشت ارزش‌ها پنهان شود. مردم به دلیل فیلم دیدن، بروند بلیط بخرند، در فضای سالم. در این شرایط بدون انحصار، معلوم می‌شود که فرهنگ مردم در چه شرایطی کدام نوع فیلم‌ها را می‌پذیرد و حمایت می‌کند.

 

جوان ایرانی بدون قهرمان چگونه بزرگ می‌شود؟در یک فرهنگ سینمایی چه کسانی فیلم افسرده می‌سازند یا امیدواری‌های آبکی و فرمایشی، جوان ایرانی چگونه بزرگ می‌شود؟!

 

*تسنیم: نسل بی قهرمان سینمای ایران، فاقد شجاعت، چگونه نسل بعدی را تربیت می‌کند؟

من همیشه می­‌گفتم جوان ایرانی چگونه بزرگ می­‌شود؟ جوان ایرانی دارد بدون بتمن، بدون سوپرمن، بدون ابرقهرمان، بدون کمدی رمانتیک­‌هایی که نتیجۀ نهایی‌­شان نزدیکی قلب زن و مرد است، بدون ملودرام­‌هایی که وقتی فیلم تمام می‌شود انگار مهربان­تر می­‌شوید، بزرگ می شود. بچه­‌های دنیا دارند با این فیلم­‌های به نظرم سالم­تر بزرگ می­شوند و بچه­‌های ما دارند با این فیلم­ها...  

چند روز پیش در یک شبکه عربی کابوس من زنده شد. دیدم چند تا از این تصاویر ابرقهرمانی را پخش کرد و یک خانواده عرب را نشان داد، دم‌شان هم گرم: زیرش نوشت: «ما همه ابرقهرمان هستیم.» دنیا دارد همه انواع فیلم را می‌بیند؛ یعنی آن طرف دارد اینطوری اتفاق می­‌افتد و این طرف مخاطب ایرانی مجبور است در یک فرهنگ سینمایی که یا فیلم افسرده می‌سازد یا امیدواری‌های آبکی و فرمایشی، و در شرایط انحصار بزرگ شود. نه عموم استعدادهای مردم ایران در این شرایط می‌توانند به سمت فیلمسازی جلب شوند، و نه فیلم خارجی اکران می‌شود.

 

چرا باید برای دیدن فیلم خارجی هر خانوادۀ ایرانی، باید تبدیل به "قاچاقچی" بشود؟!

 

*تسنیم: اما مردم‌ ما این فیلم‌ها را به شکل قاچاقی دانلود می‌کنند. فرهنگ دانلود فیلم قاچاق چه تاثیری بر جوان ایرانی خواهد گذاشت؟

چه فایده. کسی که از طریق قاچاق به چیزی دست پیدا می­‌کند فکر می­‌کند ارزش­‌هایی که در آن فیلم قاچاق می­‌بیند بخشی از فرهنگِ رسمی­‌اش نیست و این تاثیر وحشتاکِ دوگانه­‌ای دارد. خیلی از فیلم­سازان به من می­‌گویند «چرا این حرف را می­‌گویی؟ مردم ما که دارند فیلم‌ها را به شکل قاچاق می‌بینند!» جدا از این بحث اخلاقی که چرا باید برای دیدن فیلم خارجی هر خانوادۀ ایرانی، باید تبدیل به "قاچاقچی" بشود؛ بحث بعدی این است که مردم ما ارزش­‌های حاکم بر این فیلم‌ها را که به ذهنیت خودش نزدیک‌تر می‌بیند، در برابر فرهنگ رسمی قرار می‌دهد. در بسیاری از موارد ارزش­هایی که در فیلم قاچاق دیده به فطرتش نزدیکتر است، به انسانیتش نزدیک­تر است. پس از کشور خودش بیشتر و بیشتر فاصله می‌گیرد.

 

*تسنیم: این نکته که دیدن فیلم خارجی از این طریق، جوان ایرانی را قاچاقچی تربیت می‌کند هراس انگیز است.

هراس اینقدر واقعی است که می‌توانید ببیند نفوذش در سینمای ایران و میان مردم چقدر است. سینمای ایران چه در وجه ارزشی خودش و چه در وجه روشنفکری خودش چه تاثیری بر قشر جوان و نوجوان، مخصوصا متولدان دهه هفتاد تاثیر گذار نیست. سال‌ها در سینمای ایران خواستند به جای یکسری افراد، یکسری افراد دیگر ستاره شوند، جناح­‌های مختلف این کار را کردند، نتیجه­‌اش چه شد؟ شما یک سفر به شمال دریا بروید ببینید روی حولۀ مردم عکس چه کسی را می­‌بینید؟

 

*تسنیم: بتمن، اسپایدرمن، ولورین، و ...

و شخصیت‌های کمپانی پیکسار و فردین مثلا. همان چیزهایی که سال‌ها با آن مخالفت شده. پس عوض مدیریت فرهنگ، کاملا از دست‌اش داده‌ایم. ۴۰ سال است شرایط اینطوری پیش رفته. پس  هراس واقعی بین دعواهای گروه­‌های درگیر است، نه آن چه مردم دوست‌اش دارند و حمایت‌اش می‌کنند. هراس واقعی این جاست که وقتی که ما چرخه سینما را از شکل طبیعی خودش خارج می­‌کنیم آن وقت پیش­ پاافتاده­‌ترین شکل­‌های هنری می­‌آیند خودشان را مطرح می­‌کنند.

 

مردم در برابر مبتذل‌ترین اشکال فرهنگ بی­‌دفاع شده‌اند

 

*تسنیم: این انحصار در سینمای ایران مردم را به سوی سریال‌های نازل ترکی و ماهواره‌ای سوق دارد.

هنوز فرصت‌اش را پیدا نکرده‌ام که بنشینم و یک سریال مشهور ترک را ببینم تا اظهارنظر کنم. اما در هر صورت نکته‌ای که مطرح می‌کنید، درست است. در این شرایط نابهنجار، سلیقه هنری پایین می‌آید و مردم ما در برابر سطح‌ترین گرایش‌های فرهنگی آسیب‌پذیر می‌شوند. من در حوزۀ کاری خودم هر وقت محصول باکیفیت ارائه دادم مخاطب استقبال کرده. ولی وقتی شما چه با شعار روشنفکری و چه ارزشی، اجازه نمی­‌دهید شکلِ عادیِ ارزش­‌ها جریان داشته باشد، [در شرایطی که در بسیاری از موارد خود این فرهنگ تزریقی از کیفیت نازل و سطح پایینی برخوردار است] چه اتفاقی می­‌افتد؟ مردم در برابر مبتذل‌ترین اشکال فرهنگ بی­‌دفاع می­‌شوند، یعنی کسی که به وقت خودش فیلم مخمصه مایکل‌مان را روی پرده عریض سینما ندیده است به نظرم خیلی آسیب­ پذیرتر است نسبت به سریال‌های سطح پایین.

 

*تسنیم: یعنی ممکن است به چنین سریال‌هایی سمپات شود.

نسبت به یک سریالِ پیش­‌ پا افتاده ماهواره­‌ای یا داخلی آسیب­ پذیرتر می‌شود. کدام فیلم سینمای ایران با ارزش­‌های مدنظر مسئولین (ارزش­‌هایی که اعلام می­‌کنند) به اندازه ترمینال اسپیلبرگ با ارزش­‌های مدنظر همسو است؟ یا مثلا در جستجوی نیمو و داستان اسباب‌بازی ۳؟ پس مشکل کجاست؟! بعد برسیم به یک بخش خیلی مهم ماجرا آن هم این است این وسط خود سینمای ایران هم قربانی این داستان شده است.

 

شما آمدید برای یک سود مقطعی، برای راحتی بیشتر، برای یک نوع اقتدارگرایی رقیب خارجی­‌تان را حذف کردید. الان رسانۀ من کافه سینما اگر رقیب نداشته باشد به شدت افت می­‌کند و پسرفت می­‌کند و از بین می­‌رود اصلاً ارتباطش با مردم از بین می­‌رود، در غیر این صورت، نیازش را به ارتباط با مردم از دست می‌دهد. در این شرایط فرضی انحصار، هر کس بخواهد مطلب سینمایی بخواند باید بیاید داخل کافه سینما، پس مشکل حل است! هر کسی می­‌خواهد بروند سینما، باید فیلم ایرانی ببیند، پس مشکل حل است. نتیجه‌اش این می‌شود که مردم قهر می­‌کنند و نمی­‌روند. پرفروش­ترین فیلم سینمای ایران چند درصد دانلود فیلم‌های ضعیف خارجی مخاطب دارد؟ با بازی تاج و تخت و خانه پوشالی مقایسه نمی­‌کنم. دارم با مومیایی که یک فیلم شکست­ خورده در سطح جهانی است و در ایران هم تبلیغ نشده مقایسه می‌کنم، فیلمی که در سطح جهان شکست خورد و اجازۀ ادامۀ ساخت سری فیلم­های ترسناکِ نسل جدید مومیایی را از کمپانی یونیورسال گرفت. این فیلم چند برابر پرفروش­ترین فیلم سینمای ایران دیده شده است؟ ۷ میلیون بار در هفته اول . خیلی عجیب است، یک محصول شکست­ خوردۀ کمپانی یونیورسال، طبق آمار خودتان، هفت میلیون بار در ایران دانلود شد.

 

بازی تاج و تخت به نظرم یک سریالی است که در شرایط عادی باید با درجه­‌بندی سنی دیده شود، ولی با درجه­ بندی سنی ۲۷ میلیون بار در ایران دانلود شده است. این آمار عجیب نیست؟

 

سینمای الان چین کجا و سینمای ۵ ساله گذشتۀ چین کجا! مگر الان چینی­‌ها در هالیوود سرمایه­‌گذاری نمی­‌کنند و مگر انتقال تکنولوژی به چین صورت نمی‌گیرد؟

 

*تسنیم: تجربه کشورهای دیگر در این زمینه چگونه است؟

درست همین جا این سوال پیش می‌‎آید که آیا واقعا ممنوعیت نمایش فیلم خارجی، به بالا رفتن کیفیت در سینمای ایران، کمک کرده است؟! سینمای کره جنوبی را ببینید که چطور در بازار آزاد کامل بسیار رشد کرد. سینمای ترکیه همین طور. و فیلم چینی که در حضور رقیب آمریکایی، روز به روز دارد قدرتمندتر می‌شود. سینمای الان چین کجا و سینمای ۵ ساله گذشتۀ چین کجا! مگر الان چینی­‌ها در هالیوود سرمایه­‌گذاری نمی­‌کنند و مگر انتقال تکنولوژی به چین صورت نمی‌گیرد؟ درنتیجه می­‌خواهم بگویم اگر همۀ این‌ها را کنار بگذارم و نفع صرف را کنار بگذاریم، نه صنفِ راحت­ طلب رو به افول و نزول و در حال قرقره کردن بحث­‌ها و ایده­‌های ۶۰ سال پیش را، باز نمایش فیلم خارجی به نفع است.

 

امنیت اصناف انحصاری سینمایی را ، امنیت ملی جا زده‌اند

 

*تسنیم: هنوز مهمترین مباحث در سینمای ایران پیش کشیدن دعواهای صنفی است.

امنیت اصناف انحصاری سینمایی را ، امنیت ملی جا زده‌اند. حتی اگر همۀ این‌ دعواها را کنار بگذاریم باز در شرایط عادی پیشرفت صنف هم با نمایش فیلم خارجی ممکن است. همیشه پراید را مثال می­‌زنیم. پراید به نوعی متاسفانه قاتل مردم ایران هست و در فضای ایران مردم مجبور شدند پراید بخرند، یعنی شما رسماً می­‌بینید یک محصولی جلوی چشم شما تولید می­­‌شود که هموطنان شما را می­‌کُشد ولی از آن دفاع می­‌کنند، چون خودمان داریم آن را تولید می­‌کنیم! وحشتناک است. آیا در نبود رقیب خارجی نبوده که پراید توانسته ادامه پیدا کند؟ وگرنه خود به خود در بازار حذف می‌شد. آیا ایرانی­‌ها در آن شرایط محصول بهتری نمی­‌ساختند؟ مگر ایرانی حق ندارد که از جان خودش و خانواده­‌اش بهتر محافظت کند؟ بعضی می­‌گویند سینما و فرهنگ را با پراید مقایسه نکنید، باز به نظرم این یک شعار اشتباهی است که در فرهنگ ما به نفع خود، جا انداخته‌اند. چه فرقی می­‌کند؟ کالای فرهنگی تفاوت چندانی با دیگر کالاهای مصرفی ندارد، همان طور که در آن مرز هنر و زندگی روزمره، بیش از گذشته از بین می‌رود.

 

با دیدن فیلم ایرانی اعتقادتان را به هنر از دست می‌دهید!

 

* تسنیم: این وسط، جالب این جاست که فیلم نوستالژیک وزیر محترم ارشاد بن هور است.

مسئول سابق آن یکی نهاد، فیلم نوستالژیکش پاپیون است. آن یکی، فیلم محبوبش اسپارتاکوس است. این مسئولان محترم این فیلم ها را قبلا روی پرده سینما دیده‌اند. مگر اینها مسئولین مملکت ما نیستند؟ این فیلم­‌ها در کدام فضا ساخته شدند؟

 

*تسنیم:  من با دیدن فیلم ایرانی خشن‌تر و عصبی‌تر می‌شوم.

 با دیدن بسیاری از این فیلم‌ها، اعتقادتان را به هنر از دست می‌دهید. پس زنده‌باد تولید و مصرف محصول داخلی و خارجی با کیفیت در بازار آزاد مردمی، از طریق به ثمر رسیدن عموم استعدادها.  

 

 

 

 

 

  • 15
  • 2
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش