
به گزارش تسنیم، پس از مطرح شدن موضوع اکران فیلم خارجی، بسیاری از رسانههای خاص، تلاش میکنند این خواست مردمی را با قضاوتهای عجولانهای، دشمنی با سینمای ایران تفسیر کنند یا به خواست رسانههای اصولگرا، نسبت دهند. در صورتیکه هنر طبق فرموده سید شهیدان اهل قلم، مرتضی آوینی: «هنر دنبالچه سیاست نیست».
آنچه که در چند روز اخیر در رسانهها در حمایت از طرح اکران فیلم خارجی منتشر شده به معنای ضدیت با سینمای ایران نیست. بلکه هدف اصلی حمایت از سینمای ایران است تا از شکل تک ساحتی کنونی خارج شود. با توجه به اینکه در رسانههای مختلف دائما این موضوع انعکاس داده میشود که طرفداران طرح اکران فیلم خارجی در سینماها ضد سینمای ایران و وابسته به یک جناح سیاسی خاص هستند با امیر قادری منتقد سینما که فاقد وابستگی سیاسی است به گفتگو نشستیم. با اینکه نکات دقیق و ظریفی در این گفتگو مطرح شد اما ایشان در طول این گفتگو بارها تاکید کرد که نباید از گفتههایش دشمنی با سینمای ایران برداشت شود. او نقد خود را نسبت به سینمای ایران مطرح کرده است و نقد به معنای دشمنی نیست.
*تسنیم: اولین نکتهای که میخواهم مطرح کنم این است که بحثهایی راجع به اکران فیلم خارجی به تدریج داغتر و وسیعتر میشود، خودتان فکر میکنید دلیلش چیست؟ آیا نقصان اساسی عدم توجه به مخاطبان سینمانیست؟ تحلیل شما راجع به این نقصان و عدم توجه مردم به سینما با توجه به آماری که الان وجود دارد، چیست. مردم در فضای مجازی فیلم مومیایی را در هفته نخست آپلود شدن در سایتها ۷ میلیون بار دانلود میکنند و از سوی دیگر در خوش بینانهترین حالت نهنگ عنبر دو میلیون و ششصد مخاطب دارد.
من علاقهمند سینما هستم، من هم یکی از مردم ایرانم و طبعاً دوست دارم محصول خوب مصرف کنم، ما میگوییم نمایش فیلم خارجی در ایران باید باشد و بسیار هم مصر هستیم. اولین بار فکر کنم این مسئله را در قالب یک یادداشت کوتاه در نخستین یا دومین سال آغاز به کارم در مجله فیلم نوشتم؛ که ما چرا نباید فیلم خارجی خوب ببینیم؟ و از آن زمان تا الان دارم به این فکر میکنم و داریم تلاش میکنیم که این اتفاق رخ دهد.
***سینمای ایران مدام خودش را تکرار میکند
اما این مسئله را باید در دو حوزه بررسی کنیم. اجازه بدهید اول شرایط سینمای ایران را بررسی کنیم. سینمای ایران در شرایطی که رقیب جدی نداشته، تبدیل به یک سینمای انحصاری، محفلی و کم تاثیر شده. این سینما اول رقیب داخلی جدی، یعنی استعداد عموم مردم ایران را، از طریق سلاحِ مجوز حذف کرد، از طریق یکسری هیاتهای۵الی ۶ نفره به عنوان شورای ساخت، نمایش، بررسی و غیره. رقیب خارجی را هم به بهانۀ اینکه در صورت نمایش فیلم خارجی، سینمای ایران، از بین میرود. تازه این به جز انگهایی بود که به لحاظ اخلاقی و شعارهای ظاهرا ضداستعماری به سینما میزدند. شما رقیب خارجی را حذف کردید، رقیب داخلی را هم پشت سلاح مجوز و این هیئتهای چند نفره حذف کردید، در نهایت چه میماند؟ سینمایی که مدام خودش را تکرار میکند، استعداد جوانی هم که میآید، اجازه ورود ندارد. مشکل من اینجاست که آن استعدادهای جوان فعلی سینمای ایران هم باز مجبورند از همان مسیرهای قدیمی حرکت کنند یا به همان مسیر وابسته باشند. وگرنه با مانع مجوز رو به رو میشوند.
*تسنیم: شما میگویید آن شورا (شورای پروانه ساخت و نمایش) نمیگذارد ولی تجربه به من میگوید خود مجموعه سینمای ایران است که خودش را تکرار میکند و نمیگذارد استعداد جدیدی و رقیب تازهای وارد سینما شود.
شما آن شوراها را جدا از سینما میدانید؟ فکر میکنم اینجا اختلاف نظر داریم!
*تسنیم: حداقل من کارکرد شوراها را از نزدیک تجربه کردم، دیدم انحصارطلبان جلوی استعداد تازهای را گرفتهاند. جوانی که میخواهد وارد سینما شود باید یک تهیهکننده معتبر کارش را تایید کند و سرمایهگذار با خودش بیاورد که بتواند فیلم تولید کند. یک مثال کاملا روشنفکریاش این است که ۹ ماه فیلمنامه «ابد و یک روز» در کِشوی آقای ... میماند و سعید روستایی به عنوان یک استعداد سرخورده میشود و این استعداد سینمایی در جشنواره سیچهارم جایزهاش را از همان آقا دریافت کرد، استعداهایی نظیر او باید به کجا مراجعه کنند؟
از مصداقی که آوردید بنده اطلاعی ندارم، اما میخواهم بگویم به نظر من آن شوراها تا به امروز در راستای منافع همان صنف سینما، کم و بیش عمل کردهاند.
*تسنیم: یک نسبتی بین آنها (خانه سینما و شورای پروانه ساخت و نمایش) برای ایجاد انحصار وجود ندارد؟
صددرصد وجود دارد.
*تسنیم: ولی قبل از آن شوراها اساساً خانه سینما وجود دارد که عملیات صنفی را به صورت انحصارطلبانهای اداره میکند.
من اصلاً کلیت را دارم میگویم، شما میخواهید بروید سراغ نهادهای متعلق به یک جناح. مگر چه فرقی میکند؟! بگذارید یک پله بروم عقبتر که برمیگردد به بحث شیرین نفت. در شرایط عادی شما مجبورید به رقیبتان میدان بدهید. به خاطر اینکه شما اولا ابزاری برای جلوگیری از آن ندارید و دوما به این دلیل که باید یک فضای پررونقی ایجاد شود که مخاطب بیاید و پول بدهد یکی از شما و یکی هم از رقیب شما بخرد، این چیزها چه زمانی به وجود میآید؟ این شرایط درست، چه وقت شکل میگیرد؟ وقتی پشتگرمی به منبع مالی بزرگتری مثل اقتصاد مرکزی نداشته باشید.
وقتی که یک سیستم وابسته به اقتصاد مرکزی باشد، این قدرت را پیدا میکند، چه به لحاظ قانونی و چه از مسیرهای دیگری. انحصار خودش را حفظ کند. سینمای ایران در ۴۰ سال گذشته این راه را پیدا کرده است؛ درنتیجه شما میگویید خانه سینما، شورای پروانه ساخت، من اینها را از هم جدا نمیکنم. من میگویم اینها کلیتِ آن سیستمِ انحصارطلبیند که رقیب داخلی را که عموم استعدادهای مردم شامل آن میشوند حذف کرده و رقیب خارجی را که فیلم خوب خارجی است، جلویش ایستادهاند. من میگویم یکسری قوانینی تصویب شده و یکسری آدمهایی در یک نقاط کانونی نشستهاند که نتیجهاش شده این. من آنها را به جناحی منتسب نمیکنم و من درباره کلیت سینمای ایران صحبت میکنم. و در مقام خودم، به عنوان کسی که منافعاش همان منافع مردم ایران است. پس باید به فکر شکوفا شدن استعدادها باشد، و میخواهد محصول خوب مصرف کند.
*تسنیم: من واقعاً اعتقاد دارم شورای پروانه ساخت و نمایش متصل به بدنۀ خود سینماست و چه کسی بسازد، با کدام تهیهکننده بسازد را خودشان تعیین میکنند.
یعنی شما بدنۀ سینما را از خانه سینما جدا میدانید؟
***کلیت سینمای ایران در این ۴۰ سال، وابسته به انحصار بوده است
*تسنیم : خیر، اما انحصارطلبی بخشی از شخصیت سینماگر ایرانی را در بر میگیرد؟
خب، حالا بیایید با حسننیتِ بیشتری نگاه کنیم. من فکر میکنم هر کسی که صاحب چنین رانتی از چهل سال پیش بشود، میخواهد منافع خودش را حفظ کند. شرکت خصوصی هم باشد اگر چنین رانتِ دولتی داشته باشد سعی میکند منافع خودش را حفظ کند. من میگویم کلیت سینمای ایران در این ۴۰ سال، وابسته به انحصار بوده، آنهم به خاطر امکاناتی که داشته با توسل به یک سری شعارهایی که هیچ وقت ثابت نشده.
شما فیلمهای سینمای آمریکا را میبینید. آیا ارزشها در سینمای آمریکا مثلاً ایمان به نیکی و پیروزی خوبی، در سینمای آنها بیشتر است یا در سینمای ایران؟ آیا شخصی که ارادهای دارد و میتواند از نقطۀA برود به نقطۀB و تحولی در زندگی خودش و تغییری در جامعۀ خودش ایجاد کند، در سینمای ایران بیشتر وجود دارد یا در سینمای آمریکا؟ تمرین برای بهتر شدن و توانایی ایجاد ارتباط با دیگران را پیدا کردن، در فیلمهای ۲۰ -۳۰ سال اخیر آمریکا بیشتر وجود دارد یا سینمای ایران؟
این وسط برمیخوریم به مقداری شعار، که سینمای ایران، سینمای پاکی است، روستایی است!، صداقت دارد، لبریز از سفیدی است. کافیست این سئوالات را در مقابل خودتان بگذارید و در مورد سینمای ایران، و محصولات دیگر کشورها را هم ببینید. چه کسی گفته سینمای ایران پاسدار ارزشها بوده و سینمای آمریکا ضدارزشها بوده است؟
*تسنیم: در سینمای ایران هویت ملی در ۳۰ سال اخیر بوده یا نبوده؟
هویت ملی ایرانی یک بحث گستردهای دارد که ما را از مسیر منحرف میکند. بیایید فعلاً این موضوع را کنار بگذاریم. هویت ملی یعنی فرهنگ واقعی مردم یک کشور، نه آن چیزی که ما میخواهیم به آن تحمیل کنیم.
*تسنیم:در سینما بوده یا نبوده؟ این سئوال را به این دلیل پرسیدم ، چون مبنای بحث منطقی و مبتنی بر استدلال ماهرانه کارشناسی است.
افرادی در یک دورههایی نشستند برای ایران یک هویت تعریف کردند خارج از زندگیِ واقعی مردم در کوچه و بازار، که طیف وسیعی را شامل میشود. طبقات گستردهای را شامل میشود، از خیلی مذهبی تا کمی مذهبی، تا هنجارشکن، طبقه متوسط، طبقه محروم، طبقه مرفه.
ایران شامل تمام گروههایی بود که با همدیگر یک هویتی را میساختند، سینمای ایران طبعاً به نظر من یک سینمای محفلی و انحصاری است که ارتباطش از طریق انتخاب آزادِ گیشه نیست و در نتیجه نمیتواند رنگی از هویت ملی داشته باشد. منِ (امیر قادری) که نمیتوانم بگویم هویت ملی ایران، این است. هویت ملی ایران چیزی است که در مردم کشور رخ میدهد، من چه کاره هستم که هویت ملی را تعریف کنم.
***سینماگر ایرانی نمیتواند با تعاریف خودش، هویت ملی را بازتاب بدهد!
*تسنیم: پس جریان انحصار طلب نتوانسته آن هویت ملی را بازنمایی کند؟
اگر منظور شما از جریان انحصار طلب، کلیت فرهنگی است که در این سالها به نحوی به اقتصاد مرکزی وصل بودند، از چپ و راست، و بخش اعظم هنر و سینمای این سالهای ما را ساختهاند؛ صددرصد. چیزهایی هم که ما شنیدیم به نام هویت ملی، بخش از شعارهایی است که روی هواست. تا زمانی که سینمای ایران انحصاری باشد که شمای سینماگر نمیتوانید با تعاریف خودتان هویت ملی را بازتاب بدهید! شما در صورتی میتوانید هویت ملی را بازتاب بدهید که با انتخابِ اقتصادیِ واقعی مردم خودتان مواجه شوید. یک دورههایی یک مدیری آمده یک مجله و پروندهای ایجاد کرده، یک نفر یک کاری کرده که مثلاً هویت ملی ایران فلان چیزی است که من نوعی تعریف میکنم. سینمای ایران فلان است و بعد مثلاً آن بخش جهان را دشمنش فرض کرده و این بخش جهان را دوست فرض کرده. بحث من این است که در دنیای امروز یک چنین درک و تحلیلی از هویت ملی که فلان مدیر بنشیند در خانهاش و یک شعر حافظ بخواند و خوشاش بیاید، و بعد مثلا در یک سخنرانی هویت ملی کشور را از این باب تفسیر کند، بعد یکی دیگر بنشیند و شعر دیگری بخواند و هویت ملی کشور را طور دیگری تفسیر کند؛ خب؛ چنین مسیری، یک شکل جعلی به جای تصویر زندگی واقعی مردم مینشاند. حافظ بخشی از هویت ملی ایران است، ولی اینطوری که هویت ملی ساخته نمیشود! هویت ملی را که فرد نمیتواند تعریف کند، من هم نمیتوانم تعریف کنم رسانۀ مطلوب من هم نمیتواند تعریف کند. هویت ملی را گروههایی از مردم با شکلهای مختلف، در چارچوب امنیت ملی و منافع ملی آن کشور (نه منافع گروههای مرتبط و خاص) در چارچوب ارزشهای عمومی خودشان میسازند.
سینمای ایران امکان ندارد از طریق بازنمایی هویت ملی با مردم رابطهای برقرار کند، چون که از ابتدا "گیشه" و "بازار آزاد"، یعنی ارتباط با انتخاب اقتصادی واقعی مردم کشورش را مترادف با "ابتذال" در نظر گرفته است. یعنی هر جا به سمت فرهنگ عام رفته است گفته ابتذال، تا یک فرهنگ خاص متعلق به یک محفل را به جای آن بنشاند. به جای اینکه واقعیت را درباره فرهنگ حقیقی مردم ایران بپذیرد. در پناه همین تصاویر جعلی است که موجب شده عدهای بتوانند شعار سر بدهند که سینمای ایران آسمانی است، سینمای هالیوود زمینی است، حالا کی قرار است اینها را ثابت کند! هم روشنفکر ما این را گفته است و هم ارزشی ما این را گفته ، حالا شما بروید ببینید سینمای آسمانی چیست؟
سینمای دهه ۶۰ یک سینمای انحصارطلبِ شبهکمونیستی است
*تسنیم: مدیران سینمایی دهه شصت در ابتدای انقلاب مردم و مسئولان را از سینمای جهان ( نه صرفا هالیوود) میترساندند. از تولیدات سایر کشورهای جهان هیولا ساختند چون زمانی که سینمای ایران ورشکسته شد در سال ۵۶، خیلی از سینماهای ایران فیلمهای نیمهپورن ایتالیایی مانند فیلمهای لاندو بوزانکا پخش میکردند و جریان انقلابی آن را فحشا میدانست و سینماگر ایرانی از این فرصت استفاده کرد وکلیت سینمای جهان را تعمیم داد به لاندو بزانکا. نکته مهم این است که در گفتگوی شما با فریدون جیرانی در مجله تصویری«اکس: استودیو کافه سینما»، او تلاش میکرد همان فوبیا و ترس را دوباره احیا کند. مصداق عبارتش این بود: «تو نمیدانی چه هیولاهایی بودند در آن زمان تندروها و مسئولین... گروههای تندروی...» ما بالاخره نفهمیدیم این تندروها کجا هستند؟
درباره آن گفتگو پیشنهاد میکنم کاملاش را منتشر کنید، یا همین قسمت از بحث را به طور کامل. به هر حال درباره مفاهیمی مثل "ارزشی" و "روشنفکر"، در ادبیات انتقادی امروز ایران، و این قبیل تقسیمبندیها، با شک و تردید نگاه میکنم. ما خیلی وقتها کمبودهایمان را، گروهبازیها و منفعتطلبیهایمان را، در پناه تصویر یک مخالف خشن پنهان میکنیم. من یک نقدی بر یک فیلم ایرانی نوشتم (نامش را نمیآورم چون محل مناقشه میشود) تا تفاوتِ بین "ذهنِ باز" و "ذهن بسته" را روشن کنم. این که دوگانه اصلی این است، و نه آن چه شعارش را میدهیم. با وجود مخالفت با اکران فیلم خارجی از سوی گروههای مختلف سینمای ایران، میتوان گفت ذهن بسته میتواند در چارچوب ارزشی خودش را نشان میدهد، میتواند در چارچوب روشنفکری خودش را نشان بدهد. ذهن بسته میتواند خودش را در مدلی از جهانهراسی نشان بدهد و میتواند در ظاهر مدرن نشان بدهد، هیچ وقت به تابلوها نباید نگاه کرد، هنوز سینمای ایران دارد گفتمان دهه ۶۰ را دنبال میکند و مدافعان مطبوعاتیاش نیز همان تفکرات بنیان گذشته در دهه شصت را دنبال میکنند.
سینمای دهه ۶۰ یک سینمای انحصارطلبِ شبهکمونیستی است؛ حرف من این است چطور میتواند یک سینما در روشها، انحصارطلب و مرکزگرا و وابسته به دولت باشد اما در تفکر بگوید من روشنفکر و آزادم؟ میخواهم بگویم این دو لازم و ملزوم هستند شما وقتی سیستمتان این میشود که مردم از حق طبیعیشان که دیدنِ فیلم خوب خارجی است محروم کنید ولی کلیه شورای پروانه ساخت و مجوز ساخت را در دست میگیرید (من درباره گروه سیاسی خاصی صحبت نمیکنم) چگونه میتوانید نام خودتان را بگذارید روشنفکر یا ارزشی؟
چون که قاعدتاً شما در گرفتن این حق از مردم مسئولید. من میگویم دهه ۶۰ وقتی در روشها این کار را کرد طبعاً در تفکر هم همینطور فکر میکرد. همیشه میگویم مسئولین آن زمان الان دوباره دارند گفتوگو میکنند، میگویند ما ناچاریم، چون ماهواره آمده، مرزها باز شده، فضای مجازی آمده دیگر نمیشود بست! دیگر نمیشود بست یعنی چه؟! شما باید ذاتاً فکر کنید نباید این کار را انجام بدهیم. این سیستمی که ما الان داریم ادامۀ همان تفکر سینمای وابسته به اقتصاد مرکزی، و تزریق فرهنگ از بالا به پایین در دهه ۶۰ است، گاهی وقتها به نظر من لباس ارزشی میپوشد، گاهی وقتها لباس روشنفکری میپوشد، گاهی وقتها دو کیلومتر به چپ میرود، گاهی وقتها دو کیلومتر میرود به راست، ولی اصلِ ماجرا تفاوتی نمیکند.
*تسنیم: یک سؤال صریح و شفاف؛ آیا این سینمایی که بعضاً لباسهای متفاوت میپوشد در راستای مسیری خاص، مطالبات سیاسیِ سیاستمداران ادوار مختلف را هم برآورده کرده است؟
خیر، شما وقتی گیشه و استقبال مخاطب در حوزههای مختلف را فحش تلقی کنید؛ مسیر سینما غلط میشود. فرقی نمیکند: فیلم موفق در گیشه میتواند مبتذل باشد میتواند شاهکار باشد، همانطور فیلمی که از دولت پول میگیرد میتواند همین تعریف را شامل شود. حتی فیلمی که برای تولیدش از یک جشنواره جهانی پول میگیرد میتواند باز شامل این تعریف شود. به خاطر همین وقتی انتخابِ آزادِ مردم ایران را فحش تعریف میکنید، طبعاً دارید به سمت اقتصاد انحصاری دولتی حرکت میکنید، طبعاً امیدوارید به وام فلان، رانت فلان، چطور ممکن است تامین منافع گروهها به جای امنیت و منافع ملی گروههای مختلف مردم یک کشور، اصل نشود؟!
*تسنیم: مثلاً خانه پدری با پول پلیس ساخته میشود، آشغالهای دوستداشتنی با پول فارابی ساخته میشود و تبدیل به ضد خودش میشود.
من آن نقدی که نوشتم درباره تفاوت ذهن باز و بسته، در مورد خانه پدری کیانوش عیاری بود اما اگر ما الان وارد مصادیق شویم، وارد نقد آن فیلم میشویم و باید کامل دربارهاش بحث کنیم؛ به همین خاطر از این بحث خارج خواهیم شد.
*تسنیم: این روزها، یک ترسی مانند دهه ۶۰ ایجاد کردهاند و میگویند کسانی که طرفدار فیلم خارجی هستند (و با انگشت اشاره، امیر قادری و پوستر فیلم لالا لند را نشان میدهند)، میگویند اینها میخواهند رقص و آواز را بیاورند در سینماهای مملکت اسلامی و فرهنگ مردم را لیبرالیزه کنند.
حرف بیربطی است. من میگویم مثلاً «لالا لند» در ایران اکران شود اولاً اگر بخشی از فرهنگ نباشد که به فنا میرود، اصلاً کسی نمیرود ببیند. امیر قادری که چاه نفت ندارد که آن پول را به حساب لالا لند تزریق کند. ثانیاً لالا لند فیلم باکلاستری است؟ از لحاظ هنری فیلم پیشرفتهتری است؟ فیلم انسانیتری است؟ لالالند فیلم سالمتری است؟ یا کمدیهای زنپوش سینمای ایران و رقص و آوازهای فیلمهای ایرانی، یا جشنوارهایهایی که اغلب حتی به لحاظ تکنیک هم مشکل دارند؟ یعنی کدام یک از این دو با چارچوبهای حتی اخلاق سازگارتر است؟ یعنی هنر و عمق فلسفی را کنار بگذارید؛ سوال من این جاست: حتی در چارچوبهای اخلاقی، لالالند فیلم انسانیتری است یا تعدادی از این فیلمهایی که الان در سینمای ایران ساخته میشود؟ چه در چارچوب روشنفکری، چه به عنوان فیلم بدنۀ جریان اصلی و چه حتی فیلمهایی که بعضی از ارگانها میسازنند. حرف من این است: حاضرم با هر مسئولی بنشینیم وفیلمهای جیمز کامرون، دیوید فینچر،کریستوفر نولان، محصولات پیکسار و... را نگاه کنیم.
*تسنیم: صریحتر باشید، قصد لیبرالیزه کردن فضای عمومی و فرهنگ عامه را دارید.
من آن چیزی را که به آن اعتقاد دارم؛ گفتم. حالا اگر این اسماش روشنفکری است یا ارزشی بودن یا لیبرالیزه کردن؛ خودتان میدانید. بگذار مسئله را سادهتر تشریح کنم، از میان محصولات امسال، دانکرک و بلید رانر ۲۰۴۹ محصولات خوبی هستند. مسئول و مسئولانی که با اکران این فیلمها مخالفاند؛ با منِ منتقد، امیر قادری، بنشینند و این فیلمها را تماشا کنند و محصولات «پاک و آسمانی و اجتماعی» سینمای امروز ایران را هم نگاه کنیم، به لحاظ هنری، اخلاقی و انسانی. مقایسه کنیم.
من یک مثال رادیکال میزنم، یک آدم موثری در جریان کمدیِ سینمای آمریکا هست به نام «جاد اَپِتو». او چه به عنوان نویسنده، چه به عنوان کارگردان و چه به عنوان تهیهکننده یک موج از کمدیهای خاصی را ساخت که یک آدمهایی مانند سِت روگِن، نیکلاس استولر، ویل فَرر و... از جریانی که او ساخت بیرون آمدند. این فیلمها، آثاری هستند پر از برهنگی، پر از حرف زشت و پر از روابط به یک معنا بسیار غیراخلاقی. اما اغلب فیلمهای اینگونه وقتی تمام میشود، شما دوباره به تاکید بر مفهوم خانواده میرسید، و بلوغ انسان، و توانایی ایجاد ارتباط با همدیگر. من نمیگویم الان اجتماع ما این آمادگی را دارد که ما فیلم های «جاد اپتو» را در آن نشان بدهیم (همان طور که در آمریکا هم با محدودیت سنی اکران میشوند)، اما من دارم مقایسه میکنم و کسانی که این عبارات میخوانند، حق ندارند از مثال من سوء استفاده کنند برای مواجه با اکران فیلم خارجی. اما من باز حاضرم بنشینم این نوع کمدیهای جاد اپتویی را با هر مسئولی و سینماگر مخالف فیلم خارجی ـ من رادیکالترینش را مثال زدم ـ بنشینم و ببینم. و درنهایت بررسی کنیم، نتیجهای که از این فیلمهای کمدیِ جنسی، میگیریم، حتی در حوزه اخلاق، عمیقتر و مثبتتر و قابل بررسیتر است، در برابر اغلب فیلمهای سینمای ایران، که میکوشند با این قبیل شعارها، خودشان را باارزش نشان دهند.
چرا نسل میانسال و جوان ما به دام سریالهای پیش پا افتاده و مبتذل ترکی افتاد؟! چرا مسئولان با همه ابزارهای قانونی و اجرایی که در دست دارند به این مسئله مهم توجهی ندارند؟! روشنفکران و دوستانی که در جهت حفظ ارزشهای اسلامی – ایرانی تلاش میکنند هر دو با محتوای نازل سریالهای ترکی مخالفند. چرا در جبهه انقلاب با همه ادوات و امکانات، باید در موضع انفعال باشیم و حتی موضعی تدافعی اتخاذ نکنیم؟ چرا چند شبکه نازل ماهوارهای در یک عملیات رسانهای کوچک با پخش چند سریال ترکی، ناگهان فرهنگ عزیز سرزمینمان را به یغما میبرند؟ روشنفکر واقعی آن است که لخت و عور حقایق را با مردم و مسئولان در میان بگذارد. امیر قادری در مقام یک روشنفکر و منتقد سینمای غیر وابسته، صادقانه روشن میکند که با عدم اکران فیلم خارجی، چگونه به دام سریالهای ترکی نازل افتادیم. خواندن دقیق این گفتگو را به تمام دلسوزان واقعی فرهنگ ایرانی توصیه میکنیم.
*تسنیم: اینقدر وضع سینمای ما از نظر اخلاقی خراب است؟!
البته من از کمدیهای آپتو، به خصوص در سالهای اولیه کارش تعریف کردم! به نظرم هر تفکری در یک چارچوبی، در یک محفلی، در یک گروهی، در مدت زمان طولانی بماند، با لباسهای مختلف سیاسی از روشنفکری تا فلان...، فاسد میشود و این مسئله کاملا طبیعی است. میخواهم بگویم در این کمدیهای به شدت جنسی ایده و مسئله تحکیم خانواده، بهتر شدن انسان، تغییر از نقطۀ A به B وجود دارد. باز تاکید میکنم من از نهایت خط قرمز صحبت کردم. در مورد فیلمهایی که هر مسئولی ببیند و با سینمای ایران مقایسه کند و بگوید کدام اخلاقیتر است؟ جاد اپتو فیلمی تهیه کرده به نام Knocked Up در مورد زنی است که در یک شرایط ناخواسته باردار میشود. زن به شدت منطقی، پر از حساب و کتاب، به دنبال هدف و ضدخانواده است. هدفش این است که با هر شغلی باید پول کسب کنم و پدر بچه هم جوان علفیِ ولنگاری است که با دوستانش میچرخد و مواد مصرف میکند. فیلم چه زمانی تمام میشود؟ در نقطۀ نهایی فیلم زن اعتقاد پیدا میکند که عشقش به همین بچه ناخواسته، چه قدر ارزش داشته، و مرد تعهد پیدا میکند تا زندگیِ خانوادگیاش را جدی بگیرد.
نکتۀ مرکزی این فیلم این است که بچه به دنیا نمیآید، پس مرد به زن مواد میدهد برای اینکه زن بتواند به راحتی زایمان کند و بچهاش را به دنیا بیاورد! یعنی اینکه دارد دو قطب متضاد را بهم نزدیک میکند تا به نتیجۀ مثبت برسد. میخواهم بگویم سینمای آمریکا، اینقدر به شکل پیچیدهای اخلاقی است. هر چند که همین فیلمها را هم با درجهبندی سنی نشان مخاطباش میدهد. در حالی که سینمای محفلی انحصاری با همان شعارهای همیشگی، میخواهد با یک نگاه سطحی، این آثار را رد کند؛ تا امکان حفظ انحصارش را داشته باشد. و من فکر میکنم تلقیای که یک کمدیِ مثبت هجده، مانند ناکد داپ از مفهوم خانواده، انسان و رابطۀ دو نفر دارد ارائه میدهد در هیچ کدام از فیلمهای ایران نیست که تماشاگر با این مفهوم مثبت از روی صندلی سینمای بلند شود.
درجه بندی در بازار سینمای ایران وجود ندارد
پس تازه بعد از همه این حرفها، میرسیم به مفهوم شیرین درجهبندی. در آمریکا این فیلم برای عموم مردم نمایش داده نمیشود. چون سیستم درجهبندی از عرفِ واقعی میآید، از هویت ملیِ واقعی که میگوییم میآید. پدر و مادر وقتی درجه را روی این فیلم میبیند خودشان اولین کسانی هستند که اجازه نمیدهند تا فرزندشان به سن قانونی نرسیده آن فیلم را ببیند. این چیزی است که در بازار قاچاق فیلمهای خارجی یا حتی سینمای ایران وجود ندارد. مثلاً قرار نیست یک پسر ۱۲ ساله آمریکایی برود این فیلم را در خانه یا سینما ببیند چون اولین مانعش خانوادهاش هستند. چون شاید یک مخاطب کم سن و سال، نتواند به چنین تحلیلی در فیلمی که به آن اشاره کردیم، برسد.
بازار قاچاق فیلم خارجی بیاعتمادی در برابر فرهنگ رسمی به مردم تزریق میکند
*تسنیم: اما الان نوجوان ایرانی این فیلمها به راحتی بواسطه اینترنت میبیند.
بازار قاچاق این کار را کرده است و بیاعتمادیِ مردم در برابر فرهنگ رسمی تزریقی به دیدن چنین محصولاتی دامن زده است. اگر در بسیاری از موارد فرهنگ رسمی بگوید بچۀ شما این فیلم را نبیند سرپرست خانواده میگوید این فیلم حتما یک چیزِ خوبی دارد، چون نظام ارزشی از طریق مفهوم هویت ملی و از طریق اقتصاد آزاد به فرزندان منتقل نشده است.
در آمریکا وقتی فرهنگ رسمی به شهروندانش میگوید مثلاً این فیلم هالیوودی فلان است به آن هیچ توجهی نمیکند. اما فیلمهایی که در سینماهای آمریکا نمایش داده می شود فهرستی از خط قرمزها دارد، استفاده از مواد مخدر، میزان برهنگی و ... به این دلایل ورود افراد زیر سن قانونی بدون بزرگترها به سینما قدغن است و کسی که میخواهد این فیلم در خانه ببیند، باید بداند این موارد خط قرمزی تا چه اندازه در محتوای اثر وجود دارد و بچه اگر آن را تماشا کند ممکن است آسیب ببیند.
در سینمای ایران نظام ارزشگذاری قابل اعتمادی برای مردم وجود ندارد
*تسنیم: اما در شرایط کنونی، کودکان و نوجوانان زیر سن قانونی با پدر و مادرهایشان دارند به سینما می روند و کمدیهای جنسی ایرانی را تماشا میکنند.
در سینمای ایران نظام ارزشگذاری قابل اعتمادی برای مردم وجود ندارد. چون سیستم ارزشی واقعی نیست که بگوید این فیلم برای بچه شما بد است و پدر و مادر به آن سیستم اعتماد کنند، یا بچه اعتماد کند و بگوید این فیلم مناسب من نیست. همان گروههای پنج شش نفرهای که دربارهشان صحبت کردیم، این وظیفه را به عهده دارند. نه نظامای که از دل اعتقادات مشتری/مخاطب بیرون آمده باشند. پس شهروند ایرانی به هشدارها اعتماد نمیکند.
در سینما اتاقهای فکری هستند که تلاش میکنند به مردم آدرس غلط بدهند
*تسنیم: پس قصد سینمای آمریکا لیبرالیزه کردن زندگی مردم ایران نیست؟
طبعاً در هر کشوری در هر ملتی یک گروههایی هستند که میخواهند فکر خودشان را گسترش بدهند و برای تغییر مشخص باورها، به کشورهای دیگر ببرند. در کشور ما هم از این گروهها وجود دارند. اما این که فکر کنیم همه سینمای آمریکا و دنیا با این فرض و هدف فیلم میسازند، شوخی است. در سینما اتاقهای فکری هستند که تلاش میکنند به مردم آدرس غلط بدهند و بگویند اکران فیلم خارجی دارد نظام فکری شما را تغییر میدهد. شبیه همان گروههایی که طبق مثال خود شما در اوایل انقلاب با اصل قرار دادن کمدیهای لاندو بوزانکا، کل اکران فیلم خارجی را به نفع خودش، از بین برد.
*تسنیم: یک دستاویز دیگری که دارند گفتمانی مبهم در مورد سبک زندگی است.
من باز تکرار میکنم یکسری ارزشها در ذهن هر سینماگر و تصمیمگیری و مسئولی است، بیایند بنشینیم با هم براساس همان ارزشها فیلمهای خارجی را نگاه کنیم.
*تسنیم: مفهوم این حرفهای شما این است که سینمای ایران ضد ارزش است!
منظور من این است که به بهانه «ارتقاء سینمای ایران»، داریم مردم کشورمان را از چه منابع مهمی محروم میکنیم. من دشمن سینمای ایران نیستم. اتفاقا در دراز مدت این تلاش برای حفظ منافع از طریق انحصار، ضد کیفیت خود این سینما عمل کرده است. حاصل بعد از چهل سال، همین محصولات نازل و بیکیفیتای است که چه زیر نام ارزشی، چه روشنفکری و چه جریان اصلی، میبینیم. استقبال مردم ایران هم که در همین حد است!
با هر متر و معیاری، قطعاً به نظر من سینمای امروز آمریکا از سینمای ایران سینمای ارزشیتری است.
*تسنیم: سینمای ایران ضد ارزشهای انسانی است یا نیست؟
تکرار میکنم؛ با هر متر و معیاری، قطعاً به نظر من سینمای امروز آمریکا از سینمای ایران سینمای ارزشیتری است، سینمای هنرمندانهتری است، سینمای حتی تجربهگراتری است. ولی این شعارها به درد منافعِ گروههای خاص در ایران میخورد. به خاطر همین هم من همیشه میگویم وقتی میگویند فیلم خارجی نیاید به خاطر منافع ملی؛ من میپرسم منافع ملی یا منافعِ گروههای خاص؟ یعنی واقعاً منظور ما منافع ملی است؟
طبعا اعتقاد دارم همۀ گروهها باید فیلمشان را بسازند. ولی گروههای مختلف بر اساس شعارهای بیپشتوانه از رانت سازمان سینمایی برخوردار نشوند. در فضای آزاد، خود مردم پاسخش را میدهند که چقدر دوستش دارند. بدون اینکه اپوزیسیونی ساخته شود یا سینماگری که بخواهد پشت ارزشها پنهان شود. مردم به دلیل فیلم دیدن، بروند بلیط بخرند، در فضای سالم. در این شرایط بدون انحصار، معلوم میشود که فرهنگ مردم در چه شرایطی کدام نوع فیلمها را میپذیرد و حمایت میکند.
جوان ایرانی بدون قهرمان چگونه بزرگ میشود؟در یک فرهنگ سینمایی چه کسانی فیلم افسرده میسازند یا امیدواریهای آبکی و فرمایشی، جوان ایرانی چگونه بزرگ میشود؟!
*تسنیم: نسل بی قهرمان سینمای ایران، فاقد شجاعت، چگونه نسل بعدی را تربیت میکند؟
من همیشه میگفتم جوان ایرانی چگونه بزرگ میشود؟ جوان ایرانی دارد بدون بتمن، بدون سوپرمن، بدون ابرقهرمان، بدون کمدی رمانتیکهایی که نتیجۀ نهاییشان نزدیکی قلب زن و مرد است، بدون ملودرامهایی که وقتی فیلم تمام میشود انگار مهربانتر میشوید، بزرگ می شود. بچههای دنیا دارند با این فیلمهای به نظرم سالمتر بزرگ میشوند و بچههای ما دارند با این فیلمها...
چند روز پیش در یک شبکه عربی کابوس من زنده شد. دیدم چند تا از این تصاویر ابرقهرمانی را پخش کرد و یک خانواده عرب را نشان داد، دمشان هم گرم: زیرش نوشت: «ما همه ابرقهرمان هستیم.» دنیا دارد همه انواع فیلم را میبیند؛ یعنی آن طرف دارد اینطوری اتفاق میافتد و این طرف مخاطب ایرانی مجبور است در یک فرهنگ سینمایی که یا فیلم افسرده میسازد یا امیدواریهای آبکی و فرمایشی، و در شرایط انحصار بزرگ شود. نه عموم استعدادهای مردم ایران در این شرایط میتوانند به سمت فیلمسازی جلب شوند، و نه فیلم خارجی اکران میشود.
چرا باید برای دیدن فیلم خارجی هر خانوادۀ ایرانی، باید تبدیل به "قاچاقچی" بشود؟!
*تسنیم: اما مردم ما این فیلمها را به شکل قاچاقی دانلود میکنند. فرهنگ دانلود فیلم قاچاق چه تاثیری بر جوان ایرانی خواهد گذاشت؟
چه فایده. کسی که از طریق قاچاق به چیزی دست پیدا میکند فکر میکند ارزشهایی که در آن فیلم قاچاق میبیند بخشی از فرهنگِ رسمیاش نیست و این تاثیر وحشتاکِ دوگانهای دارد. خیلی از فیلمسازان به من میگویند «چرا این حرف را میگویی؟ مردم ما که دارند فیلمها را به شکل قاچاق میبینند!» جدا از این بحث اخلاقی که چرا باید برای دیدن فیلم خارجی هر خانوادۀ ایرانی، باید تبدیل به "قاچاقچی" بشود؛ بحث بعدی این است که مردم ما ارزشهای حاکم بر این فیلمها را که به ذهنیت خودش نزدیکتر میبیند، در برابر فرهنگ رسمی قرار میدهد. در بسیاری از موارد ارزشهایی که در فیلم قاچاق دیده به فطرتش نزدیکتر است، به انسانیتش نزدیکتر است. پس از کشور خودش بیشتر و بیشتر فاصله میگیرد.
*تسنیم: این نکته که دیدن فیلم خارجی از این طریق، جوان ایرانی را قاچاقچی تربیت میکند هراس انگیز است.
هراس اینقدر واقعی است که میتوانید ببیند نفوذش در سینمای ایران و میان مردم چقدر است. سینمای ایران چه در وجه ارزشی خودش و چه در وجه روشنفکری خودش چه تاثیری بر قشر جوان و نوجوان، مخصوصا متولدان دهه هفتاد تاثیر گذار نیست. سالها در سینمای ایران خواستند به جای یکسری افراد، یکسری افراد دیگر ستاره شوند، جناحهای مختلف این کار را کردند، نتیجهاش چه شد؟ شما یک سفر به شمال دریا بروید ببینید روی حولۀ مردم عکس چه کسی را میبینید؟
*تسنیم: بتمن، اسپایدرمن، ولورین، و ...
و شخصیتهای کمپانی پیکسار و فردین مثلا. همان چیزهایی که سالها با آن مخالفت شده. پس عوض مدیریت فرهنگ، کاملا از دستاش دادهایم. ۴۰ سال است شرایط اینطوری پیش رفته. پس هراس واقعی بین دعواهای گروههای درگیر است، نه آن چه مردم دوستاش دارند و حمایتاش میکنند. هراس واقعی این جاست که وقتی که ما چرخه سینما را از شکل طبیعی خودش خارج میکنیم آن وقت پیش پاافتادهترین شکلهای هنری میآیند خودشان را مطرح میکنند.
مردم در برابر مبتذلترین اشکال فرهنگ بیدفاع شدهاند
*تسنیم: این انحصار در سینمای ایران مردم را به سوی سریالهای نازل ترکی و ماهوارهای سوق دارد.
هنوز فرصتاش را پیدا نکردهام که بنشینم و یک سریال مشهور ترک را ببینم تا اظهارنظر کنم. اما در هر صورت نکتهای که مطرح میکنید، درست است. در این شرایط نابهنجار، سلیقه هنری پایین میآید و مردم ما در برابر سطحترین گرایشهای فرهنگی آسیبپذیر میشوند. من در حوزۀ کاری خودم هر وقت محصول باکیفیت ارائه دادم مخاطب استقبال کرده. ولی وقتی شما چه با شعار روشنفکری و چه ارزشی، اجازه نمیدهید شکلِ عادیِ ارزشها جریان داشته باشد، [در شرایطی که در بسیاری از موارد خود این فرهنگ تزریقی از کیفیت نازل و سطح پایینی برخوردار است] چه اتفاقی میافتد؟ مردم در برابر مبتذلترین اشکال فرهنگ بیدفاع میشوند، یعنی کسی که به وقت خودش فیلم مخمصه مایکلمان را روی پرده عریض سینما ندیده است به نظرم خیلی آسیب پذیرتر است نسبت به سریالهای سطح پایین.
*تسنیم: یعنی ممکن است به چنین سریالهایی سمپات شود.
نسبت به یک سریالِ پیش پا افتاده ماهوارهای یا داخلی آسیب پذیرتر میشود. کدام فیلم سینمای ایران با ارزشهای مدنظر مسئولین (ارزشهایی که اعلام میکنند) به اندازه ترمینال اسپیلبرگ با ارزشهای مدنظر همسو است؟ یا مثلا در جستجوی نیمو و داستان اسباببازی ۳؟ پس مشکل کجاست؟! بعد برسیم به یک بخش خیلی مهم ماجرا آن هم این است این وسط خود سینمای ایران هم قربانی این داستان شده است.
شما آمدید برای یک سود مقطعی، برای راحتی بیشتر، برای یک نوع اقتدارگرایی رقیب خارجیتان را حذف کردید. الان رسانۀ من کافه سینما اگر رقیب نداشته باشد به شدت افت میکند و پسرفت میکند و از بین میرود اصلاً ارتباطش با مردم از بین میرود، در غیر این صورت، نیازش را به ارتباط با مردم از دست میدهد. در این شرایط فرضی انحصار، هر کس بخواهد مطلب سینمایی بخواند باید بیاید داخل کافه سینما، پس مشکل حل است! هر کسی میخواهد بروند سینما، باید فیلم ایرانی ببیند، پس مشکل حل است. نتیجهاش این میشود که مردم قهر میکنند و نمیروند. پرفروشترین فیلم سینمای ایران چند درصد دانلود فیلمهای ضعیف خارجی مخاطب دارد؟ با بازی تاج و تخت و خانه پوشالی مقایسه نمیکنم. دارم با مومیایی که یک فیلم شکست خورده در سطح جهانی است و در ایران هم تبلیغ نشده مقایسه میکنم، فیلمی که در سطح جهان شکست خورد و اجازۀ ادامۀ ساخت سری فیلمهای ترسناکِ نسل جدید مومیایی را از کمپانی یونیورسال گرفت. این فیلم چند برابر پرفروشترین فیلم سینمای ایران دیده شده است؟ ۷ میلیون بار در هفته اول . خیلی عجیب است، یک محصول شکست خوردۀ کمپانی یونیورسال، طبق آمار خودتان، هفت میلیون بار در ایران دانلود شد.
بازی تاج و تخت به نظرم یک سریالی است که در شرایط عادی باید با درجهبندی سنی دیده شود، ولی با درجه بندی سنی ۲۷ میلیون بار در ایران دانلود شده است. این آمار عجیب نیست؟
سینمای الان چین کجا و سینمای ۵ ساله گذشتۀ چین کجا! مگر الان چینیها در هالیوود سرمایهگذاری نمیکنند و مگر انتقال تکنولوژی به چین صورت نمیگیرد؟
*تسنیم: تجربه کشورهای دیگر در این زمینه چگونه است؟
درست همین جا این سوال پیش میآید که آیا واقعا ممنوعیت نمایش فیلم خارجی، به بالا رفتن کیفیت در سینمای ایران، کمک کرده است؟! سینمای کره جنوبی را ببینید که چطور در بازار آزاد کامل بسیار رشد کرد. سینمای ترکیه همین طور. و فیلم چینی که در حضور رقیب آمریکایی، روز به روز دارد قدرتمندتر میشود. سینمای الان چین کجا و سینمای ۵ ساله گذشتۀ چین کجا! مگر الان چینیها در هالیوود سرمایهگذاری نمیکنند و مگر انتقال تکنولوژی به چین صورت نمیگیرد؟ درنتیجه میخواهم بگویم اگر همۀ اینها را کنار بگذارم و نفع صرف را کنار بگذاریم، نه صنفِ راحت طلب رو به افول و نزول و در حال قرقره کردن بحثها و ایدههای ۶۰ سال پیش را، باز نمایش فیلم خارجی به نفع است.
امنیت اصناف انحصاری سینمایی را ، امنیت ملی جا زدهاند
*تسنیم: هنوز مهمترین مباحث در سینمای ایران پیش کشیدن دعواهای صنفی است.
امنیت اصناف انحصاری سینمایی را ، امنیت ملی جا زدهاند. حتی اگر همۀ این دعواها را کنار بگذاریم باز در شرایط عادی پیشرفت صنف هم با نمایش فیلم خارجی ممکن است. همیشه پراید را مثال میزنیم. پراید به نوعی متاسفانه قاتل مردم ایران هست و در فضای ایران مردم مجبور شدند پراید بخرند، یعنی شما رسماً میبینید یک محصولی جلوی چشم شما تولید میشود که هموطنان شما را میکُشد ولی از آن دفاع میکنند، چون خودمان داریم آن را تولید میکنیم! وحشتناک است. آیا در نبود رقیب خارجی نبوده که پراید توانسته ادامه پیدا کند؟ وگرنه خود به خود در بازار حذف میشد. آیا ایرانیها در آن شرایط محصول بهتری نمیساختند؟ مگر ایرانی حق ندارد که از جان خودش و خانوادهاش بهتر محافظت کند؟ بعضی میگویند سینما و فرهنگ را با پراید مقایسه نکنید، باز به نظرم این یک شعار اشتباهی است که در فرهنگ ما به نفع خود، جا انداختهاند. چه فرقی میکند؟ کالای فرهنگی تفاوت چندانی با دیگر کالاهای مصرفی ندارد، همان طور که در آن مرز هنر و زندگی روزمره، بیش از گذشته از بین میرود.
با دیدن فیلم ایرانی اعتقادتان را به هنر از دست میدهید!
* تسنیم: این وسط، جالب این جاست که فیلم نوستالژیک وزیر محترم ارشاد بن هور است.
مسئول سابق آن یکی نهاد، فیلم نوستالژیکش پاپیون است. آن یکی، فیلم محبوبش اسپارتاکوس است. این مسئولان محترم این فیلم ها را قبلا روی پرده سینما دیدهاند. مگر اینها مسئولین مملکت ما نیستند؟ این فیلمها در کدام فضا ساخته شدند؟
*تسنیم: من با دیدن فیلم ایرانی خشنتر و عصبیتر میشوم.
با دیدن بسیاری از این فیلمها، اعتقادتان را به هنر از دست میدهید. پس زندهباد تولید و مصرف محصول داخلی و خارجی با کیفیت در بازار آزاد مردمی، از طریق به ثمر رسیدن عموم استعدادها.
سینمای ایران در شرایطی که رقیب جدی نداشته، تبدیل شده به یک سینمای انحصاری، محفلی و کم تاثیر. سینمایی که مدام خودش را تکرار میکند.پس از مطرح شدن موضوع اکران فیلم خارجی، بسیاری از رسانههای خاص، تلاش میکنند این خواست مردمی را با قضاوتهای عجولانهای، دشمنی با سینمای ایران تفسیر کنند یا به خواست رسانههای اصولگرا، نسبت دهند. در صورتیکه هنر طبق فرموده سید شهیدان اهل قلم، مرتضی آوینی: «هنر دنبالچه سیاست نیست».
آنچه که در چند روز اخیر در رسانهها در حمایت از طرح اکران فیلم خارجی منتشر شده به معنای ضدیت با سینمای ایران نیست. بلکه هدف اصلی حمایت از سینمای ایران است تا از شکل تک ساحتی کنونی خارج شود. با توجه به اینکه در رسانههای مختلف دائما این موضوع انعکاس داده میشود که طرفداران طرح اکران فیلم خارجی در سینماها ضد سینمای ایران و وابسته به یک جناح سیاسی خاص هستند با امیر قادری منتقد سینما که فاقد وابستگی سیاسی است به گفتگو نشستیم. با اینکه نکات دقیق و ظریفی در این گفتگو مطرح شد اما ایشان در طول این گفتگو بارها تاکید کرد که نباید از گفتههایش دشمنی با سینمای ایران برداشت شود. او نقد خود را نسبت به سینمای ایران مطرح کرده است و نقد به معنای دشمنی نیست.
*تسنیم: اولین نکتهای که میخواهم مطرح کنم این است که بحثهایی راجع به اکران فیلم خارجی به تدریج داغتر و وسیعتر میشود، خودتان فکر میکنید دلیلش چیست؟ آیا نقصان اساسی عدم توجه به مخاطبان سینمانیست؟ تحلیل شما راجع به این نقصان و عدم توجه مردم به سینما با توجه به آماری که الان وجود دارد، چیست. مردم در فضای مجازی فیلم مومیایی را در هفته نخست آپلود شدن در سایتها ۷ میلیون بار دانلود میکنند و از سوی دیگر در خوش بینانهترین حالت نهنگ عنبر دو میلیون و ششصد مخاطب دارد.
من علاقهمند سینما هستم، من هم یکی از مردم ایرانم و طبعاً دوست دارم محصول خوب مصرف کنم، ما میگوییم نمایش فیلم خارجی در ایران باید باشد و بسیار هم مصر هستیم. اولین بار فکر کنم این مسئله را در قالب یک یادداشت کوتاه در نخستین یا دومین سال آغاز به کارم در مجله فیلم نوشتم؛ که ما چرا نباید فیلم خارجی خوب ببینیم؟ و از آن زمان تا الان دارم به این فکر میکنم و داریم تلاش میکنیم که این اتفاق رخ دهد.
***سینمای ایران مدام خودش را تکرار میکند
اما این مسئله را باید در دو حوزه بررسی کنیم. اجازه بدهید اول شرایط سینمای ایران را بررسی کنیم. سینمای ایران در شرایطی که رقیب جدی نداشته، تبدیل به یک سینمای انحصاری، محفلی و کم تاثیر شده. این سینما اول رقیب داخلی جدی، یعنی استعداد عموم مردم ایران را، از طریق سلاحِ مجوز حذف کرد، از طریق یکسری هیاتهای۵الی ۶ نفره به عنوان شورای ساخت، نمایش، بررسی و غیره. رقیب خارجی را هم به بهانۀ اینکه در صورت نمایش فیلم خارجی، سینمای ایران، از بین میرود. تازه این به جز انگهایی بود که به لحاظ اخلاقی و شعارهای ظاهرا ضداستعماری به سینما میزدند. شما رقیب خارجی را حذف کردید، رقیب داخلی را هم پشت سلاح مجوز و این هیئتهای چند نفره حذف کردید، در نهایت چه میماند؟ سینمایی که مدام خودش را تکرار میکند، استعداد جوانی هم که میآید، اجازه ورود ندارد. مشکل من اینجاست که آن استعدادهای جوان فعلی سینمای ایران هم باز مجبورند از همان مسیرهای قدیمی حرکت کنند یا به همان مسیر وابسته باشند. وگرنه با مانع مجوز رو به رو میشوند.
*تسنیم: شما میگویید آن شورا (شورای پروانه ساخت و نمایش) نمیگذارد ولی تجربه به من میگوید خود مجموعه سینمای ایران است که خودش را تکرار میکند و نمیگذارد استعداد جدیدی و رقیب تازهای وارد سینما شود.
شما آن شوراها را جدا از سینما میدانید؟ فکر میکنم اینجا اختلاف نظر داریم!
*تسنیم: حداقل من کارکرد شوراها را از نزدیک تجربه کردم، دیدم انحصارطلبان جلوی استعداد تازهای را گرفتهاند. جوانی که میخواهد وارد سینما شود باید یک تهیهکننده معتبر کارش را تایید کند و سرمایهگذار با خودش بیاورد که بتواند فیلم تولید کند. یک مثال کاملا روشنفکریاش این است که ۹ ماه فیلمنامه «ابد و یک روز» در کِشوی آقای ... میماند و سعید روستایی به عنوان یک استعداد سرخورده میشود و این استعداد سینمایی در جشنواره سیچهارم جایزهاش را از همان آقا دریافت کرد، استعداهایی نظیر او باید به کجا مراجعه کنند؟
از مصداقی که آوردید بنده اطلاعی ندارم، اما میخواهم بگویم به نظر من آن شوراها تا به امروز در راستای منافع همان صنف سینما، کم و بیش عمل کردهاند.
*تسنیم: یک نسبتی بین آنها (خانه سینما و شورای پروانه ساخت و نمایش) برای ایجاد انحصار وجود ندارد؟
صددرصد وجود دارد.
*تسنیم: ولی قبل از آن شوراها اساساً خانه سینما وجود دارد که عملیات صنفی را به صورت انحصارطلبانهای اداره میکند.
من اصلاً کلیت را دارم میگویم، شما میخواهید بروید سراغ نهادهای متعلق به یک جناح. مگر چه فرقی میکند؟! بگذارید یک پله بروم عقبتر که برمیگردد به بحث شیرین نفت. در شرایط عادی شما مجبورید به رقیبتان میدان بدهید. به خاطر اینکه شما اولا ابزاری برای جلوگیری از آن ندارید و دوما به این دلیل که باید یک فضای پررونقی ایجاد شود که مخاطب بیاید و پول بدهد یکی از شما و یکی هم از رقیب شما بخرد، این چیزها چه زمانی به وجود میآید؟ این شرایط درست، چه وقت شکل میگیرد؟ وقتی پشتگرمی به منبع مالی بزرگتری مثل اقتصاد مرکزی نداشته باشید.
وقتی که یک سیستم وابسته به اقتصاد مرکزی باشد، این قدرت را پیدا میکند، چه به لحاظ قانونی و چه از مسیرهای دیگری. انحصار خودش را حفظ کند. سینمای ایران در ۴۰ سال گذشته این راه را پیدا کرده است؛ درنتیجه شما میگویید خانه سینما، شورای پروانه ساخت، من اینها را از هم جدا نمیکنم. من میگویم اینها کلیتِ آن سیستمِ انحصارطلبیند که رقیب داخلی را که عموم استعدادهای مردم شامل آن میشوند حذف کرده و رقیب خارجی را که فیلم خوب خارجی است، جلویش ایستادهاند. من میگویم یکسری قوانینی تصویب شده و یکسری آدمهایی در یک نقاط کانونی نشستهاند که نتیجهاش شده این. من آنها را به جناحی منتسب نمیکنم و من درباره کلیت سینمای ایران صحبت میکنم. و در مقام خودم، به عنوان کسی که منافعاش همان منافع مردم ایران است. پس باید به فکر شکوفا شدن استعدادها باشد، و میخواهد محصول خوب مصرف کند.
*تسنیم: من واقعاً اعتقاد دارم شورای پروانه ساخت و نمایش متصل به بدنۀ خود سینماست و چه کسی بسازد، با کدام تهیهکننده بسازد را خودشان تعیین میکنند.
یعنی شما بدنۀ سینما را از خانه سینما جدا میدانید؟
***کلیت سینمای ایران در این ۴۰ سال، وابسته به انحصار بوده است
*تسنیم : خیر، اما انحصارطلبی بخشی از شخصیت سینماگر ایرانی را در بر میگیرد؟
خب، حالا بیایید با حسننیتِ بیشتری نگاه کنیم. من فکر میکنم هر کسی که صاحب چنین رانتی از چهل سال پیش بشود، میخواهد منافع خودش را حفظ کند. شرکت خصوصی هم باشد اگر چنین رانتِ دولتی داشته باشد سعی میکند منافع خودش را حفظ کند. من میگویم کلیت سینمای ایران در این ۴۰ سال، وابسته به انحصار بوده، آنهم به خاطر امکاناتی که داشته با توسل به یک سری شعارهایی که هیچ وقت ثابت نشده.
شما فیلمهای سینمای آمریکا را میبینید. آیا ارزشها در سینمای آمریکا مثلاً ایمان به نیکی و پیروزی خوبی، در سینمای آنها بیشتر است یا در سینمای ایران؟ آیا شخصی که ارادهای دارد و میتواند از نقطۀA برود به نقطۀB و تحولی در زندگی خودش و تغییری در جامعۀ خودش ایجاد کند، در سینمای ایران بیشتر وجود دارد یا در سینمای آمریکا؟ تمرین برای بهتر شدن و توانایی ایجاد ارتباط با دیگران را پیدا کردن، در فیلمهای ۲۰ -۳۰ سال اخیر آمریکا بیشتر وجود دارد یا سینمای ایران؟
این وسط برمیخوریم به مقداری شعار، که سینمای ایران، سینمای پاکی است، روستایی است!، صداقت دارد، لبریز از سفیدی است. کافیست این سئوالات را در مقابل خودتان بگذارید و در مورد سینمای ایران، و محصولات دیگر کشورها را هم ببینید. چه کسی گفته سینمای ایران پاسدار ارزشها بوده و سینمای آمریکا ضدارزشها بوده است؟
*تسنیم: در سینمای ایران هویت ملی در ۳۰ سال اخیر بوده یا نبوده؟
هویت ملی ایرانی یک بحث گستردهای دارد که ما را از مسیر منحرف میکند. بیایید فعلاً این موضوع را کنار بگذاریم. هویت ملی یعنی فرهنگ واقعی مردم یک کشور، نه آن چیزی که ما میخواهیم به آن تحمیل کنیم.
*تسنیم:در سینما بوده یا نبوده؟ این سئوال را به این دلیل پرسیدم ، چون مبنای بحث منطقی و مبتنی بر استدلال ماهرانه کارشناسی است.
افرادی در یک دورههایی نشستند برای ایران یک هویت تعریف کردند خارج از زندگیِ واقعی مردم در کوچه و بازار، که طیف وسیعی را شامل میشود. طبقات گستردهای را شامل میشود، از خیلی مذهبی تا کمی مذهبی، تا هنجارشکن، طبقه متوسط، طبقه محروم، طبقه مرفه.
ایران شامل تمام گروههایی بود که با همدیگر یک هویتی را میساختند، سینمای ایران طبعاً به نظر من یک سینمای محفلی و انحصاری است که ارتباطش از طریق انتخاب آزادِ گیشه نیست و در نتیجه نمیتواند رنگی از هویت ملی داشته باشد. منِ (امیر قادری) که نمیتوانم بگویم هویت ملی ایران، این است. هویت ملی ایران چیزی است که در مردم کشور رخ میدهد، من چه کاره هستم که هویت ملی را تعریف کنم.
***سینماگر ایرانی نمیتواند با تعاریف خودش، هویت ملی را بازتاب بدهد!
*تسنیم: پس جریان انحصار طلب نتوانسته آن هویت ملی را بازنمایی کند؟
اگر منظور شما از جریان انحصار طلب، کلیت فرهنگی است که در این سالها به نحوی به اقتصاد مرکزی وصل بودند، از چپ و راست، و بخش اعظم هنر و سینمای این سالهای ما را ساختهاند؛ صددرصد. چیزهایی هم که ما شنیدیم به نام هویت ملی، بخش از شعارهایی است که روی هواست. تا زمانی که سینمای ایران انحصاری باشد که شمای سینماگر نمیتوانید با تعاریف خودتان هویت ملی را بازتاب بدهید! شما در صورتی میتوانید هویت ملی را بازتاب بدهید که با انتخابِ اقتصادیِ واقعی مردم خودتان مواجه شوید. یک دورههایی یک مدیری آمده یک مجله و پروندهای ایجاد کرده، یک نفر یک کاری کرده که مثلاً هویت ملی ایران فلان چیزی است که من نوعی تعریف میکنم. سینمای ایران فلان است و بعد مثلاً آن بخش جهان را دشمنش فرض کرده و این بخش جهان را دوست فرض کرده. بحث من این است که در دنیای امروز یک چنین درک و تحلیلی از هویت ملی که فلان مدیر بنشیند در خانهاش و یک شعر حافظ بخواند و خوشاش بیاید، و بعد مثلا در یک سخنرانی هویت ملی کشور را از این باب تفسیر کند، بعد یکی دیگر بنشیند و شعر دیگری بخواند و هویت ملی کشور را طور دیگری تفسیر کند؛ خب؛ چنین مسیری، یک شکل جعلی به جای تصویر زندگی واقعی مردم مینشاند. حافظ بخشی از هویت ملی ایران است، ولی اینطوری که هویت ملی ساخته نمیشود! هویت ملی را که فرد نمیتواند تعریف کند، من هم نمیتوانم تعریف کنم رسانۀ مطلوب من هم نمیتواند تعریف کند. هویت ملی را گروههایی از مردم با شکلهای مختلف، در چارچوب امنیت ملی و منافع ملی آن کشور (نه منافع گروههای مرتبط و خاص) در چارچوب ارزشهای عمومی خودشان میسازند.
سینمای ایران امکان ندارد از طریق بازنمایی هویت ملی با مردم رابطهای برقرار کند، چون که از ابتدا "گیشه" و "بازار آزاد"، یعنی ارتباط با انتخاب اقتصادی واقعی مردم کشورش را مترادف با "ابتذال" در نظر گرفته است. یعنی هر جا به سمت فرهنگ عام رفته است گفته ابتذال، تا یک فرهنگ خاص متعلق به یک محفل را به جای آن بنشاند. به جای اینکه واقعیت را درباره فرهنگ حقیقی مردم ایران بپذیرد. در پناه همین تصاویر جعلی است که موجب شده عدهای بتوانند شعار سر بدهند که سینمای ایران آسمانی است، سینمای هالیوود زمینی است، حالا کی قرار است اینها را ثابت کند! هم روشنفکر ما این را گفته است و هم ارزشی ما این را گفته ، حالا شما بروید ببینید سینمای آسمانی چیست؟
سینمای دهه ۶۰ یک سینمای انحصارطلبِ شبهکمونیستی است
*تسنیم: مدیران سینمایی دهه شصت در ابتدای انقلاب مردم و مسئولان را از سینمای جهان ( نه صرفا هالیوود) میترساندند. از تولیدات سایر کشورهای جهان هیولا ساختند چون زمانی که سینمای ایران ورشکسته شد در سال ۵۶، خیلی از سینماهای ایران فیلمهای نیمهپورن ایتالیایی مانند فیلمهای لاندو بوزانکا پخش میکردند و جریان انقلابی آن را فحشا میدانست و سینماگر ایرانی از این فرصت استفاده کرد وکلیت سینمای جهان را تعمیم داد به لاندو بزانکا. نکته مهم این است که در گفتگوی شما با فریدون جیرانی در مجله تصویری«اکس: استودیو کافه سینما»، او تلاش میکرد همان فوبیا و ترس را دوباره احیا کند. مصداق عبارتش این بود: «تو نمیدانی چه هیولاهایی بودند در آن زمان تندروها و مسئولین... گروههای تندروی...» ما بالاخره نفهمیدیم این تندروها کجا هستند؟
درباره آن گفتگو پیشنهاد میکنم کاملاش را منتشر کنید، یا همین قسمت از بحث را به طور کامل. به هر حال درباره مفاهیمی مثل "ارزشی" و "روشنفکر"، در ادبیات انتقادی امروز ایران، و این قبیل تقسیمبندیها، با شک و تردید نگاه میکنم. ما خیلی وقتها کمبودهایمان را، گروهبازیها و منفعتطلبیهایمان را، در پناه تصویر یک مخالف خشن پنهان میکنیم. من یک نقدی بر یک فیلم ایرانی نوشتم (نامش را نمیآورم چون محل مناقشه میشود) تا تفاوتِ بین "ذهنِ باز" و "ذهن بسته" را روشن کنم. این که دوگانه اصلی این است، و نه آن چه شعارش را میدهیم. با وجود مخالفت با اکران فیلم خارجی از سوی گروههای مختلف سینمای ایران، میتوان گفت ذهن بسته میتواند در چارچوب ارزشی خودش را نشان میدهد، میتواند در چارچوب روشنفکری خودش را نشان بدهد. ذهن بسته میتواند خودش را در مدلی از جهانهراسی نشان بدهد و میتواند در ظاهر مدرن نشان بدهد، هیچ وقت به تابلوها نباید نگاه کرد، هنوز سینمای ایران دارد گفتمان دهه ۶۰ را دنبال میکند و مدافعان مطبوعاتیاش نیز همان تفکرات بنیان گذشته در دهه شصت را دنبال میکنند.
سینمای دهه ۶۰ یک سینمای انحصارطلبِ شبهکمونیستی است؛ حرف من این است چطور میتواند یک سینما در روشها، انحصارطلب و مرکزگرا و وابسته به دولت باشد اما در تفکر بگوید من روشنفکر و آزادم؟ میخواهم بگویم این دو لازم و ملزوم هستند شما وقتی سیستمتان این میشود که مردم از حق طبیعیشان که دیدنِ فیلم خوب خارجی است محروم کنید ولی کلیه شورای پروانه ساخت و مجوز ساخت را در دست میگیرید (من درباره گروه سیاسی خاصی صحبت نمیکنم) چگونه میتوانید نام خودتان را بگذارید روشنفکر یا ارزشی؟
چون که قاعدتاً شما در گرفتن این حق از مردم مسئولید. من میگویم دهه ۶۰ وقتی در روشها این کار را کرد طبعاً در تفکر هم همینطور فکر میکرد. همیشه میگویم مسئولین آن زمان الان دوباره دارند گفتوگو میکنند، میگویند ما ناچاریم، چون ماهواره آمده، مرزها باز شده، فضای مجازی آمده دیگر نمیشود بست! دیگر نمیشود بست یعنی چه؟! شما باید ذاتاً فکر کنید نباید این کار را انجام بدهیم. این سیستمی که ما الان داریم ادامۀ همان تفکر سینمای وابسته به اقتصاد مرکزی، و تزریق فرهنگ از بالا به پایین در دهه ۶۰ است، گاهی وقتها به نظر من لباس ارزشی میپوشد، گاهی وقتها لباس روشنفکری میپوشد، گاهی وقتها دو کیلومتر به چپ میرود، گاهی وقتها دو کیلومتر میرود به راست، ولی اصلِ ماجرا تفاوتی نمیکند.
*تسنیم: یک سؤال صریح و شفاف؛ آیا این سینمایی که بعضاً لباسهای متفاوت میپوشد در راستای مسیری خاص، مطالبات سیاسیِ سیاستمداران ادوار مختلف را هم برآورده کرده است؟
خیر، شما وقتی گیشه و استقبال مخاطب در حوزههای مختلف را فحش تلقی کنید؛ مسیر سینما غلط میشود. فرقی نمیکند: فیلم موفق در گیشه میتواند مبتذل باشد میتواند شاهکار باشد، همانطور فیلمی که از دولت پول میگیرد میتواند همین تعریف را شامل شود. حتی فیلمی که برای تولیدش از یک جشنواره جهانی پول میگیرد میتواند باز شامل این تعریف شود. به خاطر همین وقتی انتخابِ آزادِ مردم ایران را فحش تعریف میکنید، طبعاً دارید به سمت اقتصاد انحصاری دولتی حرکت میکنید، طبعاً امیدوارید به وام فلان، رانت فلان، چطور ممکن است تامین منافع گروهها به جای امنیت و منافع ملی گروههای مختلف مردم یک کشور، اصل نشود؟!
*تسنیم: مثلاً خانه پدری با پول پلیس ساخته میشود، آشغالهای دوستداشتنی با پول فارابی ساخته میشود و تبدیل به ضد خودش میشود.
من آن نقدی که نوشتم درباره تفاوت ذهن باز و بسته، در مورد خانه پدری کیانوش عیاری بود اما اگر ما الان وارد مصادیق شویم، وارد نقد آن فیلم میشویم و باید کامل دربارهاش بحث کنیم؛ به همین خاطر از این بحث خارج خواهیم شد.
*تسنیم: این روزها، یک ترسی مانند دهه ۶۰ ایجاد کردهاند و میگویند کسانی که طرفدار فیلم خارجی هستند (و با انگشت اشاره، امیر قادری و پوستر فیلم لالا لند را نشان میدهند)، میگویند اینها میخواهند رقص و آواز را بیاورند در سینماهای مملکت اسلامی و فرهنگ مردم را لیبرالیزه کنند.
حرف بیربطی است. من میگویم مثلاً «لالا لند» در ایران اکران شود اولاً اگر بخشی از فرهنگ نباشد که به فنا میرود، اصلاً کسی نمیرود ببیند. امیر قادری که چاه نفت ندارد که آن پول را به حساب لالا لند تزریق کند. ثانیاً لالا لند فیلم باکلاستری است؟ از لحاظ هنری فیلم پیشرفتهتری است؟ فیلم انسانیتری است؟ لالالند فیلم سالمتری است؟ یا کمدیهای زنپوش سینمای ایران و رقص و آوازهای فیلمهای ایرانی، یا جشنوارهایهایی که اغلب حتی به لحاظ تکنیک هم مشکل دارند؟ یعنی کدام یک از این دو با چارچوبهای حتی اخلاق سازگارتر است؟ یعنی هنر و عمق فلسفی را کنار بگذارید؛ سوال من این جاست: حتی در چارچوبهای اخلاقی، لالالند فیلم انسانیتری است یا تعدادی از این فیلمهایی که الان در سینمای ایران ساخته میشود؟ چه در چارچوب روشنفکری، چه به عنوان فیلم بدنۀ جریان اصلی و چه حتی فیلمهایی که بعضی از ارگانها میسازنند. حرف من این است: حاضرم با هر مسئولی بنشینیم وفیلمهای جیمز کامرون، دیوید فینچر،کریستوفر نولان، محصولات پیکسار و... را نگاه کنیم.
*تسنیم: صریحتر باشید، قصد لیبرالیزه کردن فضای عمومی و فرهنگ عامه را دارید.
من آن چیزی را که به آن اعتقاد دارم؛ گفتم. حالا اگر این اسماش روشنفکری است یا ارزشی بودن یا لیبرالیزه کردن؛ خودتان میدانید. بگذار مسئله را سادهتر تشریح کنم، از میان محصولات امسال، دانکرک و بلید رانر ۲۰۴۹ محصولات خوبی هستند. مسئول و مسئولانی که با اکران این فیلمها مخالفاند؛ با منِ منتقد، امیر قادری، بنشینند و این فیلمها را تماشا کنند و محصولات «پاک و آسمانی و اجتماعی» سینمای امروز ایران را هم نگاه کنیم، به لحاظ هنری، اخلاقی و انسانی. مقایسه کنیم.
من یک مثال رادیکال میزنم، یک آدم موثری در جریان کمدیِ سینمای آمریکا هست به نام «جاد اَپِتو». او چه به عنوان نویسنده، چه به عنوان کارگردان و چه به عنوان تهیهکننده یک موج از کمدیهای خاصی را ساخت که یک آدمهایی مانند سِت روگِن، نیکلاس استولر، ویل فَرر و... از جریانی که او ساخت بیرون آمدند. این فیلمها، آثاری هستند پر از برهنگی، پر از حرف زشت و پر از روابط به یک معنا بسیار غیراخلاقی. اما اغلب فیلمهای اینگونه وقتی تمام میشود، شما دوباره به تاکید بر مفهوم خانواده میرسید، و بلوغ انسان، و توانایی ایجاد ارتباط با همدیگر. من نمیگویم الان اجتماع ما این آمادگی را دارد که ما فیلم های «جاد اپتو» را در آن نشان بدهیم (همان طور که در آمریکا هم با محدودیت سنی اکران میشوند)، اما من دارم مقایسه میکنم و کسانی که این عبارات میخوانند، حق ندارند از مثال من سوء استفاده کنند برای مواجه با اکران فیلم خارجی. اما من باز حاضرم بنشینم این نوع کمدیهای جاد اپتویی را با هر مسئولی و سینماگر مخالف فیلم خارجی ـ من رادیکالترینش را مثال زدم ـ بنشینم و ببینم. و درنهایت بررسی کنیم، نتیجهای که از این فیلمهای کمدیِ جنسی، میگیریم، حتی در حوزه اخلاق، عمیقتر و مثبتتر و قابل بررسیتر است، در برابر اغلب فیلمهای سینمای ایران، که میکوشند با این قبیل شعارها، خودشان را باارزش نشان دهند.
چرا نسل میانسال و جوان ما به دام سریالهای پیش پا افتاده و مبتذل ترکی افتاد؟! چرا مسئولان با همه ابزارهای قانونی و اجرایی که در دست دارند به این مسئله مهم توجهی ندارند؟! روشنفکران و دوستانی که در جهت حفظ ارزشهای اسلامی – ایرانی تلاش میکنند هر دو با محتوای نازل سریالهای ترکی مخالفند. چرا در جبهه انقلاب با همه ادوات و امکانات، باید در موضع انفعال باشیم و حتی موضعی تدافعی اتخاذ نکنیم؟ چرا چند شبکه نازل ماهوارهای در یک عملیات رسانهای کوچک با پخش چند سریال ترکی، ناگهان فرهنگ عزیز سرزمینمان را به یغما میبرند؟ روشنفکر واقعی آن است که لخت و عور حقایق را با مردم و مسئولان در میان بگذارد. امیر قادری در مقام یک روشنفکر و منتقد سینمای غیر وابسته، صادقانه روشن میکند که با عدم اکران فیلم خارجی، چگونه به دام سریالهای ترکی نازل افتادیم. خواندن دقیق این گفتگو را به تمام دلسوزان واقعی فرهنگ ایرانی توصیه میکنیم.
*تسنیم: اینقدر وضع سینمای ما از نظر اخلاقی خراب است؟!
البته من از کمدیهای آپتو، به خصوص در سالهای اولیه کارش تعریف کردم! به نظرم هر تفکری در یک چارچوبی، در یک محفلی، در یک گروهی، در مدت زمان طولانی بماند، با لباسهای مختلف سیاسی از روشنفکری تا فلان...، فاسد میشود و این مسئله کاملا طبیعی است. میخواهم بگویم در این کمدیهای به شدت جنسی ایده و مسئله تحکیم خانواده، بهتر شدن انسان، تغییر از نقطۀ A به B وجود دارد. باز تاکید میکنم من از نهایت خط قرمز صحبت کردم. در مورد فیلمهایی که هر مسئولی ببیند و با سینمای ایران مقایسه کند و بگوید کدام اخلاقیتر است؟ جاد اپتو فیلمی تهیه کرده به نام Knocked Up در مورد زنی است که در یک شرایط ناخواسته باردار میشود. زن به شدت منطقی، پر از حساب و کتاب، به دنبال هدف و ضدخانواده است. هدفش این است که با هر شغلی باید پول کسب کنم و پدر بچه هم جوان علفیِ ولنگاری است که با دوستانش میچرخد و مواد مصرف میکند. فیلم چه زمانی تمام میشود؟ در نقطۀ نهایی فیلم زن اعتقاد پیدا میکند که عشقش به همین بچه ناخواسته، چه قدر ارزش داشته، و مرد تعهد پیدا میکند تا زندگیِ خانوادگیاش را جدی بگیرد.
نکتۀ مرکزی این فیلم این است که بچه به دنیا نمیآید، پس مرد به زن مواد میدهد برای اینکه زن بتواند به راحتی زایمان کند و بچهاش را به دنیا بیاورد! یعنی اینکه دارد دو قطب متضاد را بهم نزدیک میکند تا به نتیجۀ مثبت برسد. میخواهم بگویم سینمای آمریکا، اینقدر به شکل پیچیدهای اخلاقی است. هر چند که همین فیلمها را هم با درجهبندی سنی نشان مخاطباش میدهد. در حالی که سینمای محفلی انحصاری با همان شعارهای همیشگی، میخواهد با یک نگاه سطحی، این آثار را رد کند؛ تا امکان حفظ انحصارش را داشته باشد. و من فکر میکنم تلقیای که یک کمدیِ مثبت هجده، مانند ناکد داپ از مفهوم خانواده، انسان و رابطۀ دو نفر دارد ارائه میدهد در هیچ کدام از فیلمهای ایران نیست که تماشاگر با این مفهوم مثبت از روی صندلی سینمای بلند شود.
درجه بندی در بازار سینمای ایران وجود ندارد
پس تازه بعد از همه این حرفها، میرسیم به مفهوم شیرین درجهبندی. در آمریکا این فیلم برای عموم مردم نمایش داده نمیشود. چون سیستم درجهبندی از عرفِ واقعی میآید، از هویت ملیِ واقعی که میگوییم میآید. پدر و مادر وقتی درجه را روی این فیلم میبیند خودشان اولین کسانی هستند که اجازه نمیدهند تا فرزندشان به سن قانونی نرسیده آن فیلم را ببیند. این چیزی است که در بازار قاچاق فیلمهای خارجی یا حتی سینمای ایران وجود ندارد. مثلاً قرار نیست یک پسر ۱۲ ساله آمریکایی برود این فیلم را در خانه یا سینما ببیند چون اولین مانعش خانوادهاش هستند. چون شاید یک مخاطب کم سن و سال، نتواند به چنین تحلیلی در فیلمی که به آن اشاره کردیم، برسد.
بازار قاچاق فیلم خارجی بیاعتمادی در برابر فرهنگ رسمی به مردم تزریق میکند
*تسنیم: اما الان نوجوان ایرانی این فیلمها به راحتی بواسطه اینترنت میبیند.
بازار قاچاق این کار را کرده است و بیاعتمادیِ مردم در برابر فرهنگ رسمی تزریقی به دیدن چنین محصولاتی دامن زده است. اگر در بسیاری از موارد فرهنگ رسمی بگوید بچۀ شما این فیلم را نبیند سرپرست خانواده میگوید این فیلم حتما یک چیزِ خوبی دارد، چون نظام ارزشی از طریق مفهوم هویت ملی و از طریق اقتصاد آزاد به فرزندان منتقل نشده است.
در آمریکا وقتی فرهنگ رسمی به شهروندانش میگوید مثلاً این فیلم هالیوودی فلان است به آن هیچ توجهی نمیکند. اما فیلمهایی که در سینماهای آمریکا نمایش داده می شود فهرستی از خط قرمزها دارد، استفاده از مواد مخدر، میزان برهنگی و ... به این دلایل ورود افراد زیر سن قانونی بدون بزرگترها به سینما قدغن است و کسی که میخواهد این فیلم در خانه ببیند، باید بداند این موارد خط قرمزی تا چه اندازه در محتوای اثر وجود دارد و بچه اگر آن را تماشا کند ممکن است آسیب ببیند.
در سینمای ایران نظام ارزشگذاری قابل اعتمادی برای مردم وجود ندارد
*تسنیم: اما در شرایط کنونی، کودکان و نوجوانان زیر سن قانونی با پدر و مادرهایشان دارند به سینما می روند و کمدیهای جنسی ایرانی را تماشا میکنند.
در سینمای ایران نظام ارزشگذاری قابل اعتمادی برای مردم وجود ندارد. چون سیستم ارزشی واقعی نیست که بگوید این فیلم برای بچه شما بد است و پدر و مادر به آن سیستم اعتماد کنند، یا بچه اعتماد کند و بگوید این فیلم مناسب من نیست. همان گروههای پنج شش نفرهای که دربارهشان صحبت کردیم، این وظیفه را به عهده دارند. نه نظامای که از دل اعتقادات مشتری/مخاطب بیرون آمده باشند. پس شهروند ایرانی به هشدارها اعتماد نمیکند.
در سینما اتاقهای فکری هستند که تلاش میکنند به مردم آدرس غلط بدهند
*تسنیم: پس قصد سینمای آمریکا لیبرالیزه کردن زندگی مردم ایران نیست؟
طبعاً در هر کشوری در هر ملتی یک گروههایی هستند که میخواهند فکر خودشان را گسترش بدهند و برای تغییر مشخص باورها، به کشورهای دیگر ببرند. در کشور ما هم از این گروهها وجود دارند. اما این که فکر کنیم همه سینمای آمریکا و دنیا با این فرض و هدف فیلم میسازند، شوخی است. در سینما اتاقهای فکری هستند که تلاش میکنند به مردم آدرس غلط بدهند و بگویند اکران فیلم خارجی دارد نظام فکری شما را تغییر میدهد. شبیه همان گروههایی که طبق مثال خود شما در اوایل انقلاب با اصل قرار دادن کمدیهای لاندو بوزانکا، کل اکران فیلم خارجی را به نفع خودش، از بین برد.
*تسنیم: یک دستاویز دیگری که دارند گفتمانی مبهم در مورد سبک زندگی است.
من باز تکرار میکنم یکسری ارزشها در ذهن هر سینماگر و تصمیمگیری و مسئولی است، بیایند بنشینیم با هم براساس همان ارزشها فیلمهای خارجی را نگاه کنیم.
*تسنیم: مفهوم این حرفهای شما این است که سینمای ایران ضد ارزش است!
منظور من این است که به بهانه «ارتقاء سینمای ایران»، داریم مردم کشورمان را از چه منابع مهمی محروم میکنیم. من دشمن سینمای ایران نیستم. اتفاقا در دراز مدت این تلاش برای حفظ منافع از طریق انحصار، ضد کیفیت خود این سینما عمل کرده است. حاصل بعد از چهل سال، همین محصولات نازل و بیکیفیتای است که چه زیر نام ارزشی، چه روشنفکری و چه جریان اصلی، میبینیم. استقبال مردم ایران هم که در همین حد است!
با هر متر و معیاری، قطعاً به نظر من سینمای امروز آمریکا از سینمای ایران سینمای ارزشیتری است.
*تسنیم: سینمای ایران ضد ارزشهای انسانی است یا نیست؟
تکرار میکنم؛ با هر متر و معیاری، قطعاً به نظر من سینمای امروز آمریکا از سینمای ایران سینمای ارزشیتری است، سینمای هنرمندانهتری است، سینمای حتی تجربهگراتری است. ولی این شعارها به درد منافعِ گروههای خاص در ایران میخورد. به خاطر همین هم من همیشه میگویم وقتی میگویند فیلم خارجی نیاید به خاطر منافع ملی؛ من میپرسم منافع ملی یا منافعِ گروههای خاص؟ یعنی واقعاً منظور ما منافع ملی است؟
طبعا اعتقاد دارم همۀ گروهها باید فیلمشان را بسازند. ولی گروههای مختلف بر اساس شعارهای بیپشتوانه از رانت سازمان سینمایی برخوردار نشوند. در فضای آزاد، خود مردم پاسخش را میدهند که چقدر دوستش دارند. بدون اینکه اپوزیسیونی ساخته شود یا سینماگری که بخواهد پشت ارزشها پنهان شود. مردم به دلیل فیلم دیدن، بروند بلیط بخرند، در فضای سالم. در این شرایط بدون انحصار، معلوم میشود که فرهنگ مردم در چه شرایطی کدام نوع فیلمها را میپذیرد و حمایت میکند.
جوان ایرانی بدون قهرمان چگونه بزرگ میشود؟در یک فرهنگ سینمایی چه کسانی فیلم افسرده میسازند یا امیدواریهای آبکی و فرمایشی، جوان ایرانی چگونه بزرگ میشود؟!
*تسنیم: نسل بی قهرمان سینمای ایران، فاقد شجاعت، چگونه نسل بعدی را تربیت میکند؟
من همیشه میگفتم جوان ایرانی چگونه بزرگ میشود؟ جوان ایرانی دارد بدون بتمن، بدون سوپرمن، بدون ابرقهرمان، بدون کمدی رمانتیکهایی که نتیجۀ نهاییشان نزدیکی قلب زن و مرد است، بدون ملودرامهایی که وقتی فیلم تمام میشود انگار مهربانتر میشوید، بزرگ می شود. بچههای دنیا دارند با این فیلمهای به نظرم سالمتر بزرگ میشوند و بچههای ما دارند با این فیلمها...
چند روز پیش در یک شبکه عربی کابوس من زنده شد. دیدم چند تا از این تصاویر ابرقهرمانی را پخش کرد و یک خانواده عرب را نشان داد، دمشان هم گرم: زیرش نوشت: «ما همه ابرقهرمان هستیم.» دنیا دارد همه انواع فیلم را میبیند؛ یعنی آن طرف دارد اینطوری اتفاق میافتد و این طرف مخاطب ایرانی مجبور است در یک فرهنگ سینمایی که یا فیلم افسرده میسازد یا امیدواریهای آبکی و فرمایشی، و در شرایط انحصار بزرگ شود. نه عموم استعدادهای مردم ایران در این شرایط میتوانند به سمت فیلمسازی جلب شوند، و نه فیلم خارجی اکران میشود.
چرا باید برای دیدن فیلم خارجی هر خانوادۀ ایرانی، باید تبدیل به "قاچاقچی" بشود؟!
*تسنیم: اما مردم ما این فیلمها را به شکل قاچاقی دانلود میکنند. فرهنگ دانلود فیلم قاچاق چه تاثیری بر جوان ایرانی خواهد گذاشت؟
چه فایده. کسی که از طریق قاچاق به چیزی دست پیدا میکند فکر میکند ارزشهایی که در آن فیلم قاچاق میبیند بخشی از فرهنگِ رسمیاش نیست و این تاثیر وحشتاکِ دوگانهای دارد. خیلی از فیلمسازان به من میگویند «چرا این حرف را میگویی؟ مردم ما که دارند فیلمها را به شکل قاچاق میبینند!» جدا از این بحث اخلاقی که چرا باید برای دیدن فیلم خارجی هر خانوادۀ ایرانی، باید تبدیل به "قاچاقچی" بشود؛ بحث بعدی این است که مردم ما ارزشهای حاکم بر این فیلمها را که به ذهنیت خودش نزدیکتر میبیند، در برابر فرهنگ رسمی قرار میدهد. در بسیاری از موارد ارزشهایی که در فیلم قاچاق دیده به فطرتش نزدیکتر است، به انسانیتش نزدیکتر است. پس از کشور خودش بیشتر و بیشتر فاصله میگیرد.
*تسنیم: این نکته که دیدن فیلم خارجی از این طریق، جوان ایرانی را قاچاقچی تربیت میکند هراس انگیز است.
هراس اینقدر واقعی است که میتوانید ببیند نفوذش در سینمای ایران و میان مردم چقدر است. سینمای ایران چه در وجه ارزشی خودش و چه در وجه روشنفکری خودش چه تاثیری بر قشر جوان و نوجوان، مخصوصا متولدان دهه هفتاد تاثیر گذار نیست. سالها در سینمای ایران خواستند به جای یکسری افراد، یکسری افراد دیگر ستاره شوند، جناحهای مختلف این کار را کردند، نتیجهاش چه شد؟ شما یک سفر به شمال دریا بروید ببینید روی حولۀ مردم عکس چه کسی را میبینید؟
*تسنیم: بتمن، اسپایدرمن، ولورین، و ...
و شخصیتهای کمپانی پیکسار و فردین مثلا. همان چیزهایی که سالها با آن مخالفت شده. پس عوض مدیریت فرهنگ، کاملا از دستاش دادهایم. ۴۰ سال است شرایط اینطوری پیش رفته. پس هراس واقعی بین دعواهای گروههای درگیر است، نه آن چه مردم دوستاش دارند و حمایتاش میکنند. هراس واقعی این جاست که وقتی که ما چرخه سینما را از شکل طبیعی خودش خارج میکنیم آن وقت پیش پاافتادهترین شکلهای هنری میآیند خودشان را مطرح میکنند.
مردم در برابر مبتذلترین اشکال فرهنگ بیدفاع شدهاند
*تسنیم: این انحصار در سینمای ایران مردم را به سوی سریالهای نازل ترکی و ماهوارهای سوق دارد.
هنوز فرصتاش را پیدا نکردهام که بنشینم و یک سریال مشهور ترک را ببینم تا اظهارنظر کنم. اما در هر صورت نکتهای که مطرح میکنید، درست است. در این شرایط نابهنجار، سلیقه هنری پایین میآید و مردم ما در برابر سطحترین گرایشهای فرهنگی آسیبپذیر میشوند. من در حوزۀ کاری خودم هر وقت محصول باکیفیت ارائه دادم مخاطب استقبال کرده. ولی وقتی شما چه با شعار روشنفکری و چه ارزشی، اجازه نمیدهید شکلِ عادیِ ارزشها جریان داشته باشد، [در شرایطی که در بسیاری از موارد خود این فرهنگ تزریقی از کیفیت نازل و سطح پایینی برخوردار است] چه اتفاقی میافتد؟ مردم در برابر مبتذلترین اشکال فرهنگ بیدفاع میشوند، یعنی کسی که به وقت خودش فیلم مخمصه مایکلمان را روی پرده عریض سینما ندیده است به نظرم خیلی آسیب پذیرتر است نسبت به سریالهای سطح پایین.
*تسنیم: یعنی ممکن است به چنین سریالهایی سمپات شود.
نسبت به یک سریالِ پیش پا افتاده ماهوارهای یا داخلی آسیب پذیرتر میشود. کدام فیلم سینمای ایران با ارزشهای مدنظر مسئولین (ارزشهایی که اعلام میکنند) به اندازه ترمینال اسپیلبرگ با ارزشهای مدنظر همسو است؟ یا مثلا در جستجوی نیمو و داستان اسباببازی ۳؟ پس مشکل کجاست؟! بعد برسیم به یک بخش خیلی مهم ماجرا آن هم این است این وسط خود سینمای ایران هم قربانی این داستان شده است.
شما آمدید برای یک سود مقطعی، برای راحتی بیشتر، برای یک نوع اقتدارگرایی رقیب خارجیتان را حذف کردید. الان رسانۀ من کافه سینما اگر رقیب نداشته باشد به شدت افت میکند و پسرفت میکند و از بین میرود اصلاً ارتباطش با مردم از بین میرود، در غیر این صورت، نیازش را به ارتباط با مردم از دست میدهد. در این شرایط فرضی انحصار، هر کس بخواهد مطلب سینمایی بخواند باید بیاید داخل کافه سینما، پس مشکل حل است! هر کسی میخواهد بروند سینما، باید فیلم ایرانی ببیند، پس مشکل حل است. نتیجهاش این میشود که مردم قهر میکنند و نمیروند. پرفروشترین فیلم سینمای ایران چند درصد دانلود فیلمهای ضعیف خارجی مخاطب دارد؟ با بازی تاج و تخت و خانه پوشالی مقایسه نمیکنم. دارم با مومیایی که یک فیلم شکست خورده در سطح جهانی است و در ایران هم تبلیغ نشده مقایسه میکنم، فیلمی که در سطح جهان شکست خورد و اجازۀ ادامۀ ساخت سری فیلمهای ترسناکِ نسل جدید مومیایی را از کمپانی یونیورسال گرفت. این فیلم چند برابر پرفروشترین فیلم سینمای ایران دیده شده است؟ ۷ میلیون بار در هفته اول . خیلی عجیب است، یک محصول شکست خوردۀ کمپانی یونیورسال، طبق آمار خودتان، هفت میلیون بار در ایران دانلود شد.
بازی تاج و تخت به نظرم یک سریالی است که در شرایط عادی باید با درجهبندی سنی دیده شود، ولی با درجه بندی سنی ۲۷ میلیون بار در ایران دانلود شده است. این آمار عجیب نیست؟
سینمای الان چین کجا و سینمای ۵ ساله گذشتۀ چین کجا! مگر الان چینیها در هالیوود سرمایهگذاری نمیکنند و مگر انتقال تکنولوژی به چین صورت نمیگیرد؟
*تسنیم: تجربه کشورهای دیگر در این زمینه چگونه است؟
درست همین جا این سوال پیش میآید که آیا واقعا ممنوعیت نمایش فیلم خارجی، به بالا رفتن کیفیت در سینمای ایران، کمک کرده است؟! سینمای کره جنوبی را ببینید که چطور در بازار آزاد کامل بسیار رشد کرد. سینمای ترکیه همین طور. و فیلم چینی که در حضور رقیب آمریکایی، روز به روز دارد قدرتمندتر میشود. سینمای الان چین کجا و سینمای ۵ ساله گذشتۀ چین کجا! مگر الان چینیها در هالیوود سرمایهگذاری نمیکنند و مگر انتقال تکنولوژی به چین صورت نمیگیرد؟ درنتیجه میخواهم بگویم اگر همۀ اینها را کنار بگذارم و نفع صرف را کنار بگذاریم، نه صنفِ راحت طلب رو به افول و نزول و در حال قرقره کردن بحثها و ایدههای ۶۰ سال پیش را، باز نمایش فیلم خارجی به نفع است.
امنیت اصناف انحصاری سینمایی را ، امنیت ملی جا زدهاند
*تسنیم: هنوز مهمترین مباحث در سینمای ایران پیش کشیدن دعواهای صنفی است.
امنیت اصناف انحصاری سینمایی را ، امنیت ملی جا زدهاند. حتی اگر همۀ این دعواها را کنار بگذاریم باز در شرایط عادی پیشرفت صنف هم با نمایش فیلم خارجی ممکن است. همیشه پراید را مثال میزنیم. پراید به نوعی متاسفانه قاتل مردم ایران هست و در فضای ایران مردم مجبور شدند پراید بخرند، یعنی شما رسماً میبینید یک محصولی جلوی چشم شما تولید میشود که هموطنان شما را میکُشد ولی از آن دفاع میکنند، چون خودمان داریم آن را تولید میکنیم! وحشتناک است. آیا در نبود رقیب خارجی نبوده که پراید توانسته ادامه پیدا کند؟ وگرنه خود به خود در بازار حذف میشد. آیا ایرانیها در آن شرایط محصول بهتری نمیساختند؟ مگر ایرانی حق ندارد که از جان خودش و خانوادهاش بهتر محافظت کند؟ بعضی میگویند سینما و فرهنگ را با پراید مقایسه نکنید، باز به نظرم این یک شعار اشتباهی است که در فرهنگ ما به نفع خود، جا انداختهاند. چه فرقی میکند؟ کالای فرهنگی تفاوت چندانی با دیگر کالاهای مصرفی ندارد، همان طور که در آن مرز هنر و زندگی روزمره، بیش از گذشته از بین میرود.
با دیدن فیلم ایرانی اعتقادتان را به هنر از دست میدهید!
* تسنیم: این وسط، جالب این جاست که فیلم نوستالژیک وزیر محترم ارشاد بن هور است.
مسئول سابق آن یکی نهاد، فیلم نوستالژیکش پاپیون است. آن یکی، فیلم محبوبش اسپارتاکوس است. این مسئولان محترم این فیلم ها را قبلا روی پرده سینما دیدهاند. مگر اینها مسئولین مملکت ما نیستند؟ این فیلمها در کدام فضا ساخته شدند؟
*تسنیم: من با دیدن فیلم ایرانی خشنتر و عصبیتر میشوم.
با دیدن بسیاری از این فیلمها، اعتقادتان را به هنر از دست میدهید. پس زندهباد تولید و مصرف محصول داخلی و خارجی با کیفیت در بازار آزاد مردمی، از طریق به ثمر رسیدن عموم استعدادها.
- 15
- 2











































