جمعه ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
۰۸:۴۳ - ۲۵ شهریور ۱۳۹۷ کد خبر: ۹۷۰۶۰۷۰۳۰
فیلم و سینمای ایران

درباره فیلم «راه رفتن روی سیم» که خط اصلی قصه را گم کرده است

اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,سینمای ایران

 فیلم «راه رفتن روی سیم» آخرین ساخته احمدرضا معتمدی مدتی است روی پرده سینماها قرار دارد. در خلاصه داستان رسمی که توسط عوامل منتشر شده، آمده است: رؤیای یک گروه موسیقی زیرزمینی این است که در خارج از ایران کنسرتی برگزار کنند. همه‌چیز را آماده کرده‌اند و قصد دارند قانونی از کشور خارج شوند؛ اما مشکلاتی موجب می‌شود به سراغ شیوه‌های غیرقانونی خروج از کشور بروند و اتفاقات آن‌طور که انتظار می‌رود، پیش نمی‌رود... . مشکل فیلم از همین جا شروع می‌شود. فیلم نامه نامنسجم و شلخته فیلم باعث می‌شود محوریت و تمرکز «راه رفتن روی سیم» روی چند موضوع باشد که هیچ کدام از آن‌ها پرداخت درستی ندارد و طی روند منطقی به سرانجام نمی‌رسد.

 

در «راه رفتن روی سیم» چند شخصیت و اتفاق داریم که به شکل بی‌ربطی به یکدیگر متصل می‌شوند و مثلا سرنوشت شان با هم گره می‌خورد. قصه این فیلم میان این شخصیت‌ها و اتفاقات سردرگم است و تماشاگر را هم از ابتدا تا پایان قصه سردرگم می‌کند. در ادامه مطلب می‌خوانید که چطور ارتباط باورپذیر و درست بین اتفاقات و آدم‌های فیلم، حلقه مفقوده «راه رفتن روی سیم» است و باعث می‌شود فیلم نه دردی از موسیقی دوا  و نه آسیب‌های اجتماعی را به درستی طرح کند.

 

موسیقی ایرانی و سرگذشت یک نوازنده تنبور؟

در سکانس ابتدایی فیلم می‌بینیم که «داوود» (با بازی احمد مهرانفر) در حالی که روی تخت اتاق خلوت و سوت‌وکور مسافرخانه‌ای نشسته و تنبوری در دست دارد، شروع به تنبور زدن می‌کند و نوای تنبور با صدای تق‌تق پنکه سقفی‌ که می‌چرخد، هماهنگ می‌شود و یک موسیقی شنیدنی به گوش می‌رسد. مخاطب بعد از دیدن شروع فوق‌العاده‌ فیلم «راه رفتن روی سیم» تصور می‌کند که فیلم قرار است به ماجرای این نوازنده که هنرش مانند سازی که در دست دارد، مهجور مانده بپردازد یا احتمالا محوریت آن، موسیقی سنتی و اصیل ایرانی است که این روزها نسل جدید، قدر و ارزش واقعی‌اش را گم کرده، اما طولی نمی‌کشد که فیلم تماشاگر را از حال‌وهوای خوب آن سکانس بیرون می‌کشد و مسئله دیگری را برای مخاطب طرح می‌کند.

 

نشناختن ارزش هنر هنرمند؟

«داوود» جوانی است که با تنبور روی دوشش و برای پیدا کردن کار به تهران آمده است. او آگهی روزنامه‌ها را زیر و رو می‌کند، از صاحب مغازه‌ها می‌خواهد به عنوان شاگرد او را بپذیرند و سراغ یکی از آشنایان شان به نام «حبیب مدبر» (با بازی هومن برق‌نورد) می‌رود اما مدام به در بسته می‌خورد. مسئله فیلم نشان دادن وضعیت هنرمند در جامعه امروز و درک نکردن ارزش هنر او هم نیست و قصه طوری پیش می‌رود که موضوع جدیدی مطرح می‌شود.

 

پرداختن به وضعیت نوازنده‌ای مانند «داوود» و امثال او که حرفه و عشق‌شان موسیقی و ساز است، اما نمی‌توانند از حرفه‌شان پولی برای گذراندن زندگی دربیاورند و علاوه بر آن ارزش معنوی هنرشان هم به اندازه کافی شناخته نشده، موضوعی نیست که صرفا در قالب چند دیالوگ و سکانس کوتاه بشود به آن پرداخت. اصلاً شخصیت «داوود» آن‌قدر منفعل است که مخاطب هرگز با او درگیر و برایش مهم نمی‌شود. بنابراین فیلم فقط طعنه‌ای به وضعیت هنرمند در جامعه می‌زند و از آن طعنه فراتر نمی‌رود و پس از آن موضوع عوض می‌شود. «داوود» طی اتفاقاتی و به واسطه «افسانه» با بازی (اندیشه فولادوند) با یک گروه موسیقی زیرزمینی به نام «جیرجیرک‌ها» آشنا می‌شود.

 

تلفیق و تقابل موسیقی سنتی و مدرن؟

گروه موسیقی زیرزمینی «جیرجیرک‌ها» سبک موسیقی‌شان راک است و می‌خواهند در اروپا کنسرت بگذارند و از ایران بروند. «داوود» توسط «افسانه» به گروه معرفی می‌شود و گروه از نوای تنبور و موسیقی او استقبال می‌کنند. بعد از آشنایی «داوود» با این گروه که سبک موسیقی‌شان با موسیقی او زمین تا آسمان فرق می‌کند، قصه فیلم به سمت تلفیق موسیقی سنتی و مدرن و تقابل این دو می‌رود و مخاطب تصور می‌کند در نیمه دوم فیلم قرار است به این موضوع مهم پرداخته شود، اما این مسئله هم در همان نیمه اول فیلم نیمه‌کاره رها و دوباره در سکانس پایانی فیلم به آن اشاره می‌شود.

 

محوریت قصه فیلم قرار است این گروه موسیقی و مشکلات و موانعی که بر سر راهشان به وجود می‌آید، باشد اما فیلم موفق نمی‌شود به درستی به آن سمت‌وسو برود و به آن‌ها بپردازد. «جیرجیرک‌ها» کاملا اتفاقی مجبور به خروج غیرقانونی از کشور می‌شوند. علاوه بر موضوعاتی که پیش از این گفتیم، فیلم این جا هم از فرصت استفاده می‌کند و همان طور سطحی و سرسری به معضل مهاجرت هم تنه ای می‌زند و از آن عبور می‌کند.

 

قصه گروه‌های موسیقی زیرزمینی؟

فیلم از نقطه‌ای که گفتیم، شروع و فیلم نامه نامنسجم آن باعث می‌شود داستان طوری پیش برود که به ماجرای گروه موسیقی زیرزمینی می‌رسد! اگرچه پرداختن به مسائل گروه‌های موسیقی زیرزمینی اتفاق خوبی است، اما فیلم حتی از این موضوع هم تصویر درست و شفافی نشان نمی‌دهد و این گروه موسیقی تنها به دلیل یک اتفاق مجبور به مهاجرت غیرقانونی می‌شوند.

 

در صورتی که علت این اتفاق می‌توانست یکی از موانعی باشد که در واقعیت بر سر راه این گروه‌ها وجود دارد و آن‌ها را با کوله‌باری از آمال و آرزوهای شان راهی سرزمین غربت  کند. در این صورت حداقل می‌شد گفت مسئله «راه رفتن روی سیم» گروه‌های غیرمجاز موسیقی و مشکلات آن‌هاست، اما انگار فیلم ساز تنها قصد داشته چند معضل اجتماعی که بعضی از آن‌ها به موسیقی مربوط است و بعضی هم نه، به زور در فیلم جای دهد و به همه آن‌ها اشاره‌ای بکند. اما با چند طعنه و کنایه ساده به این مسائل نمی‌توان ادعای ساخت فیلمی اجتماعی داشت و دل‌خوش به پرداختن به این موضوعات بود.

 

مائده کاشیان

khorasannews.com
  • 18
  • 3
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
عبدالله دوم پادشاه اردن بیوگرافی عبدالله دوم پادشاه اردن به همراه عکس های خانواده اش

تاریخ تولد: ۳۰ ژانویه ۱۹۶۲ (۶۲ ساله)

محل تولد: عمان، اردن

سمت: پادشاه اردن (از سال ۱۹۹۹)

تاجگذاری: ۹ ژوئن ۲۰۰۰

ولیعهد: حسین بن عبدالله دوم

همسر: رانیا عبدالله (ازدواج ۱۹۹۳)

ادامه
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
رضا عطاران بیوگرافی رضا عطاران؛ ستاره سینمای کمدی ایران

تاریخ تولد: ۲۰ اردیبهشت ۱۳۴۷

محل تولد: مشهد

حرفه: بازیگر، کارگردان، فیلم‌نامه‌نویس، تدوین‌گر، خواننده

آغاز فعالیت: ۱۳۶۹ تا کنون

تحصیلات: دانشجوی انصرافی دانشکدهٔ هنرهای زیبای دانشگاه تهران 

ادامه
اسدالله شعبانی بیوگرافی اسدالله شعبانی شاعر و نویسنده آثار کودک

تاریخ تولد: ۴ تیر ۱۳۳۷

محل تولد: روستای بهادربیگ از توابع همدان

محل زندگی: تهران

حرفه: شاعر، نویسنده، منتقد ادبی، کارشناس بازنشسته کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان

تحصیلات: فارغ التحصیل رشته زبان و ادبیات فارسی

آثار: خرمن شعر خردسالان، جستاری پیرامون شعر کودک در ایران، قصهٔ امشب، پولک ماه، دختر باغ آرزو، پرسه‌های شبانه

ادامه
ابومنصور موفق هروی ابومنصور موفق هروی؛ پدر داروشناسی فارسی

مشهور به: موفق هروی

متولد : قرن چهارم

محل تولد: احتمالا هرات

حرفه: پزشک و داروشناس ایرانی

آثار: کتاب الابنیه عن حقایق الادویه

ادامه
آزیتا حاجیان بیوگرافی آزیتا حاجیان بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: ۲۱ دی ۱۱۳۶

محل تولد: ملایر

حرفه: بازیگر سینما، تلویزیون و تئاتر

تحصیلات: لیسانس بازیگری و کارگردانی تئاتر از دانشگاه هنر

سال های فعالیت: ۱۳۵۴ تاکنون

ادامه
رید هستینگز بیوگرافی رید هستینگز؛ امپراطور محتوا و نتفلیکس

تاریخ تولد: ۸ اکتبر ۱۹۶۰

محل تولد: بوستون، ماساچوست، ایالات متحده آمریکا

حرفه: کارآفرین، مدیر ارشد اجرایی

شناخته شده برای: بنیانگذار نتفلیکس

تحصیلات: فارغ التحصیل دانشگاه استنفورد

دارایی: ۹/۴ میلیارد دلار

ادامه
احسان قربان زاده بیوگرافی احسان قربان زاده؛ خواننده تازه کار موسیقی پاپ ایران

محل زندگی: تهران 

ملیت: ایرانی

حرفه: خواننده

سبک: پاپ و سنتی ایرانی

ساز: تنبک، باغلاما و گیتار

ادامه
دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی

دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی شهاب حسینی یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران است که تا به حال در آثار فاخری مانند محیا، دلشکسته، شهرزاد و... به نقش آفرینی پرداخته است. این هنرمند در هر یک از هنرنمایی های خود دیالوگ های ماندگاری دارد که در ادامه این مقاله از سرپوش قصد داریم به بخشی از آنها اشاره کنیم. بیوگرافی کوتاه از شهاب حسینی سید شهاب الدین حسینی تنکابنی در ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. وی اصالتا تن کابنی است و تحصیلات عالیه خود را در رشته روانشناسی از دانشگاه تهران برای مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. وی در سال ۱۳۷۳ با پریچهر قنبری ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو فرزند پسر به نام های محمد امین و امیرعلی است. فعالیت هنری شهاب حسینی با تئاتر دانشجویی و سپس، گویندگی در رادیو شروع شد. از جمله جوایز این هنرمند می توان به موارد زیر اشاره کرد: - او برای بازی در شمعی در باد (۱۳۸۲) و رستگاری در هشت و بیست دقیقه (۱۳۸۳) نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد.  - حسینی در سال ۱۳۸۷ با بازی در فیلم سوپر استار جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. -  او خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی فیلم برلین ۲۰۱۱ را به‌همراه گروه بازیگران فیلم جدایی نادر از سیمین کسب کرد. - او در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ نیز با ایفای نقش در فیلم فروشنده توانست جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن را به خود اختصاص بدهد. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی؛ درباره شهاب حسینی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی فیلم سینمایی دلشکسته در نقش امیرعلی: - هر کی ریــش گـذاشت مسلمـــون نیـست، هـــرکی پیـشونیش رو داغ کـــرد، مــرد خــدا نیست. - تو همه ی اعتقادا اشتباه میشه. همیشه ام یه عده گرگن تو لباس میش! -  من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم - ما فردا میایم خواستگاری، دیگه نمی خوام خواهرم باشی می خوام نفسم باشی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در فیلم دلشکسته سریال شهرزاد در نقش قباد: -شهرزاد نمی دونی بدون، من با تو چیزایی پیدا کردم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم و نمی خوام از دستش بدم. - ما همه مهره های سوخته ایم که زیر دست بزرگ آقاییم. -  آره خب عمو جان حقیقت تلخه عموجان، شنیدنش همچین یه جاهایی از وجدان آدمو جز میده. -  میرم صاف وامیستم جلوی بزرگ آقا بش میگم بزرگ آقا من، زن من، خب؟! پا به ماهه! عین ۱۰-۱۲ ماهو میخوام بمونم ور دلش چی میگی شما؟ - قباد : فقط یه سوال، خیلی دلم می خواد جوابشو بدونم، تو هنوزم دلت باهاشه؟ شهرزاد : فراموشی زمان می بره، فقط فکر می کنم اگه من به هر دری زدم، و اونی نشد که می خواستم بشه، لابد قسمت خرافه نیست، هست واقعا - موقتیه این روزا شهرزاد، می گذره. این وسط تنها چیزی که مهمه اینه که من هنوز با همه ی وجودم دوست دارم. عاشقتم - قباد : سخته واسم دوری تو اینو بفهم، چطوری اینو بهت ثابت کنم؟ شهرزاد : دیر شده، برای ثابت کردنش خیلی خیلی دیر شده … حتی ملک جوانبخت هزار و یک شبم نبودی وگرنه من کم قصه و داستان به گوش تو نخوندم. عاشق بزدل عشقو هم زایل می کنه آقای قباد دیوانسالار -قباد : این کارو باهام نکن شهرزاد. اینطوری خردم نکن. من هنوز دوستت دارم، خیلی بیشتر از قبل. همه چیو خراب نکن شهرزاد : برو قباد، پشت سرتم دیگه نگاه نکن -  من چی کار به کسی داشتم، داشتم زندگیمو می کردم. با بدبختی خودم سر و کله می زدم. اصلا روحمم خبر داشت همچین کسی تو این دنیا زندگی می کنه؟ کی نشونم داد؟ شما. بعدشم که فرستادینم تو بهشت تازه می خواستم بفهمم زندگی یعنی چی؟ تازه طعمش داشت زیر دهنم مزه مزه می کرد که یقه مو گرفتین ترپ انداختینم وسط جهنم. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال شهرزاد سریال مدار صفر درجه در نقش حبیب پارسا: -تو را به جای همه دوست میدارم-تو را به خاطر عطر نان گرم برفی که اب میشود -برای بخشش اولین گناه-تو را برای دوست داشتن دوست میدارم-تو را به خاطر تمام کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم ...  - همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛همين  - مظفر:منوببخش ...یافراموش کن! حبیب:میبخشم...ولی فراموش نمیکنم!!!  -حبيب: فقط چرا فكر مي كنيد كه سفر اعزام ممكنه منتفي بشه؟ دكتر: اين مملكت پسرجان،سرزمين گسل و زلزله و پس لرزه است!آدم از فردا روزش - این و خداوند باید جواب بده ، باید جواب این سوال رو بده ! اگه تو این دنیا هیچ جایی برای آرامش وجود نداره ؛ و اگه تمام رویاهای ما از عشق ، عدالت و آزادی فقط ی خیال بیهودس! پس چرا ما رو آفرید ؟!... -ميدوني چيه تقي جان؟من بر خلاف مرحوم پدرم،ازسياست چيز زيادي نميدونم! همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛ همين دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال مدار صفر درجه سایر فیلم ها: -یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی پایان ناپذیره ... (درباره الی) - میدونی برتر از عشق بی فرجام چیه؟فرجام بدون عشق... (برف روی شیروانی داغ) - من زندگی مو باختم حاج اقا منو از زندون می ترسونی؟برو از خدا بترس ... (جدای نادر از سیمین) - جنگ احساس مسولیته نه شلیکه گلوله ... (شوق پرواز) - هر چه تو اوج میگیری دنیا از دید تو بزرگتر می شود و تو از دید دنیا کوچکتر می شوی ... (شوق پرواز) - تو کویر ادم به خدا نزدیک تره چون اسمون به زمین نزدیک تره ... (پلیس جوان) - میدونی چیت حرص ادمو درمیاره؟اینکه حالت از من بده ولی حس واقعیتو بهم نمیگی خب چیه هر چی هست بیا به خودم بگو فکر میکنی چیزیمه؟فکر میکنی چون چیزیمه عرضه ندارم پس چون عرضه ندارم دیگه.....این منصفانه نیست چون من دارم سعی خودمو میکنم غلطی تا حالا نتونستم بکنم چون نمیتونم تمرکز کنم رو کاری ک باید بکنم نمیتونم تمرکز کنم چون همه ی وقتمو اون چرت وپرتا ی مزخرف و دغدغه های احمقانه پر کرده دانشکده ی مزخرف و شاگردای خنگ و... (پرسه در مه) گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش