پنجشنبه ۰۹ فروردین ۱۴۰۳
۱۴:۰۰ - ۲۱ مهر ۱۳۹۸ کد خبر: ۹۸۰۷۰۵۰۸۶
فیلم و سینمای ایران

گفت‌و‌گو با حسین مهری ،بازیگر فیلم «ماجرای نیمروز ۲»

رد خون؛ روایتی از ۲ سوی یک ماجرا

حسین مهری,اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,سینمای ایران

این روزها فیلم «ماجرای نیمروز: رد خون» مهمان پرده نقره‌ای سینماست و توانسته است جان تازه‌ای به اکران فیلم‌ها در سال۹۸ ببخشد. فیلمی به کارگردانی محمدحسین مهدویان که در امتداد فیلم «ماجرای نیمروز» ساخته شده و کارگردان پس از روایت شکل‌گیری و تحرکات مسلحانه سازمان منافقین تا ضربه به خانه اصلی منافقین، در این فیلم به مقطع سال ۶۷ و عملیات مرصاد پرداخته و این بخش مهم از جنگ این گروه با مردم ایران را به تصویر کشیده است. با حسین مهری بازیگر نقش «عباس زری‌باف» که در فیلم اول هم حضور داشت درباره این فیلم و ظرافت‌های نقش اش هم‌کلام شدیم که در ادامه می‌خوانید.

 

کلا کم‌کار هستید؟

در انتخاب نقش کمی وسواس به خرج می‌دهم و شاید دلیل این که کمتر در سینما دیده می‌شوم، همین باشد. در گذشته شاید نقش‌هایی را بازی کردم که به لحاظ اعتقادی خودم هم دوست نداشتم آن را بازی کنم اما حالا صبر می‌کنم و در انتخابم دقت می‌کنم. البته همین حالا هم از همه نقش‌هایم راضی نیستم و به اجبار بازی می‌کنم. اگر دست خودم بود و شرایط مالی‌ام طوری بود که دغدغه‌ای برای آینده نداشتم ترجیح می‌دادم هر ۲-۳ سال یک بار در یک فیلم بازی کنم.

 

برای جشنواره سی‌وهشتم فیلمی دارید؟

دو فیلم دارم که ان‌شاءا... به جشنواره برسند؛ «زنبور کارگر» به نویسندگی سعید نعمت‌ا... و تهیه‌کنندگی و کارگردانی افشین صادقی و «تدفین» به نویسندگی و کارگردانی محمد تنابنده.

برویم سراغ «ماجرای نیمروز: رد خون»، همکاری مجدد شما با محمدحسین مهدویان چطور شکل گرفت؟ می‌دانستید که قرار است قطب منفی این فیلم به دوش شما باشد؟

من اولین همکاری‌ام با آقای مهدویان سر «ماجرای نیمروز» بود و این کار هم ادامه همان کار بود. من تیم را می‌شناختم و از حضور در فیلم اول هم راضی بودم این شد که بازی در «رد خون» را قبول کردم. به ویژه این که در «رد خون» نقش «عباس» پررنگ‌تر است. در «ماجرای نیمروز» هم چند سکانس دیگر از «عباس زری‌باف» وجود داشت که حذف شد، اما در فیلم دوم به زوایای بیشتری از این شخصیت پرداخته شده است.

برای رسیدن و درک بهتر این نقش چه کارهایی انجام دادید؟

بخش عمده‌ای از ساختن یک کاراکتر این است که شما نگاه آن آدم را درک کنی و اگر از زوایه دید آن آدم نگاه کنی خیلی از مسیر ساخت آن کاراکتر را می توانی طی کنی. خب من راجع به خط زندگی «عباس زری‌باف» چیزهایی می‌دانستم. با این حال یک‌سری مستندهای مربوط به گروه منافقین را دیدم. حتی با برخی افرادی که از این گروه باقی مانده‌اند، صحبت کردم. البته یک‌سری چیزها هم توسط آقای امینی نوشته و حتی برای درام قصه به این شخصیت اضافه شده بود که من از تلفیق این دو به کاراکتر «عباس زری‌باف» رسیدم.

عباس در ماجرای نیمروز نقش یک جاسوس را بازی می‌کرد و در «رد خون» نقش یک فرمانده. تمایز این دو برای شما چطور بود؟

در فیلم اول «عباس» به نوعی برای همه نقش بازی می‌کرد و ما هیچ چیزی از «عباس» واقعی را نمی‌دیدیم. حتی من آن کاراکتر را آن ‌قدر روان شناسی کرده بودم که وقت بازجویی، واکنش‌های معمول مثل لرزیدن صدا و گارد گرفتن دست را نداشته باشد چرا که او می‌دانست کجاست و چه کار می‌کند و خودش را برای همه این موارد آماده کرده بود. در واقع آن جا بیننده یک شخصیت ساختگی را که «عباس زری‌باف» ساخته بود، می‌دید اما در «ماجرای نیمروز ۲» او در نقش یک فرمانده است با این ویژگی‌ که به مشی سازمان معتقد است . با این شرایط در این فیلم خصوصیات و ابعاد شخصیتی او را بیشتر و بهتر می‌بینیم.

 بازی کردن در کدام سکانس برای شما سخت‌تر بود؟!

من از بازی کردن در سکانس آتش زدن بیمارستان اسلام‌آباد، به‌شدت اذیت ‌شدم. به هر حال هر چیزی که غیرانسانی باشد بازیگر را اذیت می‌کند.

کار کردن با مهدویان چطور بود؟

مهدویان با این که کارگردان جوانی است، اما توانایی و مهارت بسیار زیادی در کار دارد که به نوبه خود می‌تواند برای بازیگر به شدت مؤثر باشد. ایشان قصه‌ای را روایت می‌کرد و هرکدام از ما باید بخشی از فضای قصه را پیش می‌بردیم. به نظرم در این کار او پخته شده است.

راجع به نحوه کشته شدن «عباس زری‌باف» انتقادهایی شده بود، شما یا تیم تحقیقات این فیلم دنبال این قضیه رفته بودید؟

فکر نمی‌کنم کسی در این خصوص اطلاعاتی دقیق داشته باشد. آن‌طور که من می‌دانم از روی شناسایی و در آن مرحله، کشته شدن او را تأیید کرده بودند.

 

حرف آخر؟

با این که معمولاً کمتر در سینما این اتفاق می‌افتد که فیلم دوم از فیلم اول بهتر باشد، من معتقدم «ماجرای نیمروز: رد خون» به نسبت از «ماجرای نیمروز» فیلم بهتری است چرا که در «ماجرای نیمروز» ما تنها یک طرف ماجرا را می‌دیدیم اما در «رد خون» دو سوی ماجرا را می‌بینیم و این به لحاظ بصری و روایی جذاب‌تر است. «رد خون» فیلمی است که به بیننده احترام گذاشته و چیزی را به مخاطب تحمیل نکرده است. من فکر می‌کنم مردم اگر فیلم را ببینند دوست خواهند داشت. همچنان که کسانی که فیلم را دیدند از قسمت دوم آن راضی هستند و بازخوردهای خوبی را از طرف مردم داشته‌ایم.

مازیار حکاک 

khorasannews.com
  • 16
  • 1
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
علی نصیریان بیوگرافی علی نصیریان؛ پیشکسوت صنعت بازیگری ایران

تاریخ تولد: ۱۵ بهمن ۱۳۱۳

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر، نویسنده و کارگردان

آغاز فعالیت: ۱۳۲۹ تاکنون

تحصیلات: دانش آموخته مدرسه تئاتر در رشته هنرپیشگی

ادامه
پاوان افسر بیوگرافی پاوان افسر بازیگر تازه کار سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: ۲۷ تیر ۱۳۶۳ 

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر 

آغاز فعالیت: ۱۳۹۲ تاکنون

تحصیلات: لیسانس رشته ی مدیریت بازرگانی

ادامه
امین پیل علی بیوگرافی امین پیل علی بازیکن تازه نفس فوتبال ایران

تاریخ تولد: ۱۷ دی ۱۳۸۱

محل تولد: گیلان

حرفه: فوتبالیست

پست: هافبک

تیم: تیم ملی فوتبال ایران

شماره پیراهن: ۱۵

ادامه
ابوطالب بن عبدالمطلب زندگینامه ابوطالب بن عبدالمطلب پدر امام علی (ع)

تاریخ تولد: ۳۵ پیش از عام‌الفیل

محل تولد: مکه

دیگر نام ها: عبدالمطلب، عبدالمناف، عمران

دلیل شهرت: رئیس قبیله بنی هاشم، پدر امام علی (ع)، عمو و حامی حضرت محمد (ص)

درگذشت: سال دهم بعثت

آرامگاه: مکه در گورستان ابوطالب

ادامه
رودریگو هرناندز بیوگرافی «رودریگو هرناندز»؛ ستاره ای فراتر از یک فوتبالیست | هوش و تفکر رمز موفقیت رودری

تاریخ تولد: ۲۲ ژوئن ۱۹۹۶

محل تولد: مادرید، اسپانیا

حرفه: فوتبالیست 

پست: هافبک دفاعی

باشگاه: منچسترسیتی

قد: ۱ متر ۹۱ سانتی متر

ادامه
موسی التماری بیوگرافی موسی التماری بازیکن فوتبال اردنی

تاریخ تولد: ۱۰ ژوئن ۱۹۹۷

محل تولد: امان، اردن

حرفه: فوتبالیست

باشگاه کنونی: باشگاه فوتبال مون‌پلیه فرانسه

پست: مهاجم

قد: ۱ متر ۷۶ سانتی متر

ادامه
اوسمار ویرا بیوگرافی اوسمار ویرا سرمربی تیم پرسپولیس

تاریخ تولد: ۳ ژوئیه ۱۹۷۵

محل تولد: ریو گرانده دو سول ، برزیل

حرفه: سرمربی تیم فوتبال

باشگاه کنونی: پرسپولیس

آغاز فعالیت: سال ۱۹۹۴

ادامه
اوستون ارونوف بیوگرافی اوستون ارونوف بازیکن فوتبال ازبکی در تیم های ایرانی

چکیده بیوگرافی اوستون ارونوف

نام کامل: اوستون رستم اوگلی اورونوف

تاریخ تولد: ۱۹ دسامبر ۲۰۰۰

محل تولد: نوایی، ازبکستان

حرفه: فوتبالیست

پست: هافبک تهاجمی

باشگاه کنونی: پرسپولیس

ادامه
اکرم عفیف بیوگرافی اکرم عفیف بازیکن برتر تیم ملی قطر

تاریخ تولد: ۱۸ نوامبر ۱۹۹۶

محل تولد: دوحه، قطر

حرفه: فوتبالیست

پست: وینگر

باشگاه کنونی: السد قطر

قد: ۱ متر ۷۶ سانتی متر

ادامه
دیالوگ های آنشرلی

دیالوگ های آنشرلی در این مقاله از سرپوش به بررسی جذابیت های دیالوگ های آنشرلی در سینما و تئاتر می‌پردازیم. آنشرلی، با تاریخچه‌ای غنی در حوزه فرهنگ و هنر، دارای دیالوگ‌هایی است که علاوه بر ارتقاء داستان، به عنوان نمونه‌هایی برجسته از زبان هنری در این صنایع شناخته می‌شوند. اثر آنشرلی  کتاب "آنشرلی" نوشته لوسی ماد مونتگمری، داستان دختری به نام آن شرلی است که در یتیم خانه بزرگ شده و به یک خانواده ثروتمند در شهر مونک هاوس نیو برونزویک در کانادا فروخته می شود. آن شرلی دختری کنجکاو، مهربان و خلاق است که با دیالوگ های خود، شخصیتی دوست داشتنی و ماندگار در ذهن خوانندگان ایجاد کرده است. انیمیشن آنشرلی انیمیشن "آنشرلی" که در سال ۱۹۷۹ در ژاپن ساخته شده است، اقتباسی از رمان "آن در گرین گیبلز" نوشته لوسی ماد مونتگمری است. این انیمیشن، داستان دختری به نام آن شرلی را روایت می کند که در یتیم خانه بزرگ شده و به یک خانواده ثروتمند در شهر مونک هاوس نیو برونزویک در کانادا فروخته می شود. شخصیت های آنشرلی شخصیت های اصلی انیمیشن آنشرلی عبارتند از: آن شرلی: دختری کنجکاو، مهربان و خلاق که با موهای قرمز و شخصیت دوست داشتنی خود، یکی از محبوب ترین شخصیت های ادبیات کودکان است. مریلا کاترین کاتبرت: خواهر بزرگ تر ماتیو کاتبرت که با برادرش در مزرعه گرین گیبلز زندگی می کند. مریلا زنی سخت کوش و جدی است که در ابتدا از حضور آن شرلی در خانه خود خوشحال نیست. ماتیو کاتبرت: برادر کوچک تر مریلا که مردی مهربان و ساده دل است که به سرعت با آن شرلی دوست می شود. دیانا براری: دختر همسایه کاتبرت ها که با آن شرلی دوست می شود. دیانا دختری مهربان و ساده دل است که به سرعت با آن شرلی دوست می شود. دیالوگ های انیمیشن آنشرلی داستان انیمیشن آنشرلی داستان انیمیشن آنشرلی، همانند داستان رمان، از این قرار است که آن شرلی، دختری یتیم که در یتیم خانه بزرگ شده است، توسط خواهر و برادری به نام های مریلا و ماتیو کاتبرت به فرزندخواندگی پذیرفته می شود. مریلا و ماتیو، آن شرلی را برای کمک به انجام کارهای خانه و مزرعه می خواهند. آن شرلی، با موهای قرمز آتشین و شخصیت دوست داشتنی خود، به سرعت با مریلا و ماتیو و همچنین با همسایه آنها، دیانا براری، دوست می شود. آن شرلی، با ماجراجویی ها و شیطنت های خود، زندگی کاتبرت ها را زیر و رو می کند و به آنها یاد می دهد که چگونه از زندگی لذت ببرند. نکات مثبت آنشرلی انیمیشن آنشرلی، از جمله انیمیشن های ماندگار و خاطره انگیزی است که با داستان جذاب و شخصیت های دوست داشتنی خود، مخاطبان زیادی را به خود جذب کرده است. از جمله نکات مثبت این انیمیشن می توان به موارد زیر اشاره کرد: - داستان انیمیشن آنشرلی، همانند داستان رمان، داستانی جذاب و پرکشش است که مخاطبان را از ابتدا تا انتها درگیر خود می کند. - شخصیت های انیمیشن آنشرلی، از جمله آن شرلی، مریلا، ماتیو و دیانا، شخصیت هایی دوست داشتنی هستند که مخاطبان با آنها ارتباط برقرار می کنند. - انیمیشن آنشرلی، پیام های مثبتی مانند اهمیت خانواده، دوستی و امید را به مخاطبان خود منتقل می کند. دیالوگ های شخصیت آنشرلی دیالوگ های آنشرلی دیالوگ های آنشرلی، بیانگر شخصیت او هستند. او دختری کنجکاو و ماجراجو است که همیشه به دنبال یادگیری چیزهای جدید است. این ویژگی در دیالوگ های او به وضوح دیده می شود. برای مثال، در یکی از دیالوگ ها، آنشرلی از معلم خود می پرسد: "حتی اگر دنیا بد باشد، همیشه چیزهای خوب هم وجود دارد." " تصور اینکه شما یک ملکه هستید واقعا عالی است. شما بدون هیچ گونه ناراحتی از آن لذت می برید و هر زمان که بخواهید می توانید از ملکه بودن دست بردارید، کاری که در زندگی واقعی نمی توانید انجام دهید." "این یک چیز خوب در مورد این جهان است ... همیشه بهارهای بیشتری وجود دارد." "وقتی فکر می‌کنم قرار است اتفاق خوبی بیفتد، به نظر می‌رسد که بر روی بال‌های انتظار پرواز می‌کنم. و سپس اولین چیزی که متوجه می شوم با یک ضربت به زمین می افتم. اما واقعاً ماریلا، قسمت پرواز تا زمانی که ادامه دارد با شکوه است... مثل اوج گرفتن در غروب خورشید است. من فکر می‌کنم که تقریباً تاوان ضربه را می‌پردازد." "خب، نمی توان یکدفعه عادت دختر بچه بودن را کنار گذاشت." "شاید... شاید... عشق به طور طبیعی از یک دوستی زیبا آشکار شد، مانند گل رز طلایی که از غلاف سبزش می لغزد."  "این یک ایده دوست داشتنی است، دایانا؛ زندگی کردن به گونه ای که نامت را زیبا کنی، حتی اگر در آغاز زیبا نبود... آن را در افکار مردم برای چیزی آنقدر دوست داشتنی و دلپذیر قرار می دهد که هرگز به تنهایی به آن فکر نمی کنند." "شاید، به هر حال، عاشقانه مانند یک شوالیه که سوار اسب می‌شود، با شکوه و هیاهوی وارد زندگی انسان نشده باشد. شاید مثل یک دوست قدیمی از راه‌های آرام به سمت آدم خزید..." "خب، همه ما اشتباه می کنیم، عزیزم، پس فقط آن را پشت سر بگذار. ما باید از اشتباهات خود پشیمان باشیم و از آنها درس بگیریم، اما هرگز آنها را با خود به آینده منتقل نکنیم." "من معتقدم که زیباترین و شیرین ترین روزها، روزهایی نیستند که در آن اتفاقات بسیار باشکوه یا شگفت انگیز یا هیجان انگیزی رخ دهد، بلکه فقط روزهایی هستند که لذت های کوچک ساده ای را به ارمغان می آورند و به آرامی یکدیگر را دنبال می کنند، مانند مرواریدهایی که از یک رشته می لغزند." "من از دوستی بسیار سپاسگزارم. زندگی را بسیار زیبا می کند." "این بدترین دوران بزرگ شدن است و من در حال درک آن هستم. چیزهایی که در دوران کودکی خیلی می‌خواستی، وقتی به آنها دست پیدا می‌کردی، به نظرت چندان شگفت‌انگیز به نظر نمی‌رسند." "آیا خوب نیست که فکر کنیم فردا روز جدیدی است که هنوز هیچ اشتباهی در آن وجود ندارد." دیالوگ های ماندگار آنشرلی "این خیلی خوب است که در مورد غم ها بخوانید و تصور کنید که قهرمانانه از طریق آنها زندگی می کنید، اما وقتی واقعاً آنها را دارید، خیلی خوب نیست" "خیلی آسان است که شرور باشی بدون اینکه بدانی." "اما واقعاً ماریلا، نمی‌توان در چنین دنیای جالبی برای مدت طولانی غمگین ماند، می‌تواند؟" "زندگی ارزش زیستن را دارد تا زمانی که خنده در آن باشد." "تجربه من این بوده است که شما تقریباً همیشه می توانید از چیزهایی لذت ببرید، اگر تصمیم خود را محکم بگیرید که این کار را انجام دهید." "دنیای قدیمی عزیز تو بسیار دوست داشتنی هستی و من خوشحالم که در تو زنده هستم." "چرا مردم باید برای دعا زانو بزنند؟ اگر واقعاً می خواستم دعا کنم به شما می گویم که چه کار می کردم. من به تنهایی یا در جنگل های عمیق و عمیق به یک میدان بزرگ بزرگ می رفتم و به آسمان - بالا - بالا - بالا - به آن آسمان آبی دوست داشتنی نگاه می کردم که انگار پایانی برای آن وجود ندارد. آبی بودن و سپس من فقط یک دعا را احساس می کنم." "این یکی از مزایای سیزده سالگی است که شما خیلی بیشتر از زمانی که فقط دوازده ساله بودید می دانید" "تا زمانی که نمردی هرگز از غافلگیر شدن در امان نیستی" "کیک‌ ها یک عادت وحشتناک دارند که وقتی می‌ خواهید خوب باشند بد می‌ شوند" "آنه تمام عاشقانه هایت را رها نکن اندکی از آن چیز خوبی است البته نه زیاد اما کمی از آن را حفظ کن" دیالوگ های زیبای آنشرلی سخن پایانی درباره دیالوگ های آنشرلی دیالوگ های آنشرلی، بخشی از جذابیت این شخصیت دوست داشتنی هستند. این دیالوگ ها، شخصیت، امید، خوش بینی و عشق به طبیعت آنشرلی را به خوبی بیان می کنند. گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش