چهارشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۴
۱۴:۰۹ - ۲۸ مهر ۱۳۹۸ کد خبر: ۹۸۰۷۰۶۷۲۹
فیلم و سینمای ایران

«ایده‌ اصلی» در سینمای اجتماعی ایران چه جایگاهی دارد

لوکس اما بی‌روح

فیلم ایده‌ اصلی,اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,سینمای ایران

به نظر می‌آید «ایده اصلی» فراتر از آنکه ترکیبی اسمی برای نام فیلم و نشانگر قرار فیلمنامه با مخاطب باشد یک کلید ورود اساسی به فیلم هم به حساب می‌آید. وجه تمایز این فیلم با همه پروژه‌هایی که کارگردانش (آزیتا موگویی) در مقام دستیار کارگردان و مدیر تولید با آنها همکاری کرده و تفاوتش با فیلم‌نامه‌های نویسنده این کار (امیر عربی) همان ایده اصلی اثر است. ایده خروج از روایت خطی مرسوم و پیشبرد روایت از طریق تغییر زاویه دید در داستان که در میان همه روایت‌های یکدست این روزهای سینمای ایران در نگاه اول یک پیشنهاد تازه و امکان بالقوه به شمار می‌رود.

در ابتدای فیلم سعید (بهرام رادان) و رؤیا (مریلا زارعی) که سال‌ها پیش از هم جدا شده‌اند در رقابتی

در یک مناقصه در جزیره هندورابی وارد یک کشمکش می‌شوند. حدود نیمی از زمان فیلم به پیشروی سعید در این رقابت و همکاری‌اش با نیما (پژمان جمشیدی) اختصاص پیدا می‌کند و قبل از آنکه داستان رقابت در مناقصه به سرانجام برسد فیلم همان اتفاقات داستانی نیمه اول را این بار با زاویه دید رؤیا و تمرکز بر سوی دیگر مسابقه با مخاطب در میان می‌گذارد. این همان ایده اصلی فیلم و امکان بالقوه است که مهم‌ترین محدودیتش روایت نوبتی و یک به یک طرفین یک ارتباط است. شاید برای ارتباط‌های عاطفی و خانوادگی و نتیجه‌گیری‌های متعارفی چون چندوجهی بودن ماجراها و باطل بودن قضاوت‌های مبتنی بر علم یک‌طرفی و تک‌وجهی این ایده مناسب به نظر برسد اما از آنجا که نفس مناقصه و مسابقه با پیشروی هم‌زمان آدم‌ها و البته محدودیت‌های زمانی معنا پیدا می‌کند روایت نوبتی و تغییر زاویه دیدها ترمز موتور محرکه داستان را می‌کشد.

در فیلم ایده اصلی عملاً شاهد یک رالی هستیم که هر بار میدان مسابقه را با یکی از شرکت کننده‌ها طی می‌کنیم. به دیگر عبارت، این فرم روایت فیلمنامه به سختی با خط اصلی داستان و ماهیت قصه جور درمی‌آید و آن امکان بالقوه که قرار است در رودست‌ها و غافلگیری‌های فیلمنامه معنا پیدا کند در ابتدای روایت از منظر رؤیا (بازی رؤیا) تمام کارش را با مخاطب می‌کند و مخاطب که رؤیا را طور دیگری می‌بیند و معنا می‌کند از آن به بعد عملاً به یک پیش‌گوی همیشه برنده تبدیل می‌شود و در بازسازی صحنه‌ها از منظر رؤیا همه‌چیز را از قبل می‌داند و این تعویض منظر روایت، گره جدیدی به داستان اضافه نمی‌کند یا قفل کارسازی را باز نمی‌کند.

دست یک شخصیت که رو می‌شود، مخاطب می‌تواند این خط را بگیرد و تا انتها همه اقدامات را از حفظ بگوید. این اتفاق وقتی بازی رؤیا تمام می‌شود و به زمین بازی نیما می‌رویم با غلظت و شدت بیشتری رخ می‌دهد و همان چندثانیه رودست ابتدایی بازی رؤیا را هم برای مخاطب به همراه ندارد. در واقع تمرکز اصلی فیلم روی همین ایده روایت است و در این میان با اینکه فیلمنامه وسواس زیادی در چیدن دو به دوی عناصر دارد و ریاضی خاص خودش را برقرار می‌کند اما هیچ‌کدام به ضرب شست‌های فیلمنامه تبدیل نمی‌شود و فیلم در همین مرحله متوقف می‌ماند و آن امکان بالقوه به‌دلیل تمرکز بیش از حد بر ایده اصلی فیلم به یک فرصت سوزی و عدم تجانس موقعیتی تبدیل می‌شود.

آفت دیگری که فیلم از ایده اصلی خود متحمل می‌شود این است که از آن‌رو که همه تلاش‌ها به منظور چیدن یک موقعیت از چند منظر صورت گرفته و تمام سعی‌ها برای مطابقت زمانی و لحنی همه برداشت‌ها با هم به هدف کار و اصل جنس تبدیل شده است دقت در شخصیت‌پردازی کمرنگ شده و نیاز به همذات‌پنداری با شخصیت‌ها نادیده گرفته شده است. تقریباً از زبان همه شخصیت‌ها از هوش و قدرت طراحی سعید می‌شنویم اما در تمام طول فیلم سعید نه عملی مربوط به مهندسی و طراحی دارد و نشانه‌ای از آن در فیلم دیده می‌شود و نه هوش و قدرت تصمیم‌گیری‌اش کاری در فیلمنامه می‌کند.

آنچه در شخصیت‌پردازی انتظار می‌رود این است که اگر سعید قرار است برنده مناقصه باشد با زیرکی و هوشیاری شخصی‌اش به این مهم دست یابد. یا در برخورد با وکیل زن در خارج از کشور آن‌طور که از سابقه طراحی و تجارت و سفر به خارج از کشورش برمی‌آید آسیب‌پذیری و ذوق‌زدگی‌اش غیرمعمول می‌نمایاند. در همه داستان سعید از روی ریل از قبل طراحی شده حرکت می‌کند و چیزی که از او سر می‌زند انفعال است و ابتکار نیست. یا مثلاً درباره شخصیت لاله(هانیه توسلی) به نظر می‌رسد تصادفاً در مسیر سودجویی همه‌جانبه قرار گرفته و هیچ طرح و نقشه‌ای از قبل نداشته و اگر هم داشته در یک بستر مرموز و مبهم لازم به پختگی و باورپذیری نرسیده است.

اگر از منظر دیگری از دایره تساهل و تسامح با فیلم خارج بشویم مسأله خنثی بودن فیلم و ناتوانی‌اش در به وجد آوردن مخاطب قابل ذکر است، فیلم در دمیدن روحی در شخصیت‌ها و سمپاتیک کردن حداقل یکی‌شان برای مخاطب قدم موفقی برنداشته است. اینکه هیچ‌کدام از شخصیت‌های حاضر در مناقصه برای مخاطب مهم نمی‌شوند و برد هیچ‌کدامشان برد مخاطب نیست جای تأمل بیشتری دارد. اگر در صحنه پایانی سرنوشت مناقصه به شکل دیگری رقم بخورد آیا اتفاق حسی‌ای در مخاطب رخ می‌دهد؟ پاسخ برای فیلمی که طرف برنده و باسوادش هم دست به هر تقلا و تقلبی آن هم نه به شکلی کنش‌مند می‌زند منفی است.

بین فیلم‌های سینمای ایران که طبقه متوسط و محروم جامعه را دست‌مایه روایت اجتماعی خود قرار می‌دهند فیلم ایده اصلی جهانش را با آدم‌های مرفه می‌سازد. آنچه در سینمای اجتماعی ایران پررنگ می‌نمایاند تصاویر آپارتمانی و خیابان‌های شلوغ و دادگاه‌های پرازدحام است اما موقعیت مکانی در ایده اصلی خوش تصویر است؛ پروژه‌های عمرانی، ماشین‌های لوکس، ساختمان‌های مدرن و آدم‌های خوش‌پوش فضای اصلی ایده اصلی را دربرگرفته‌اند. آنچه به انضمام این فضا درمی‌آید اشاره‌هایی به آقازاده‌ها و امکان سهل اختلاس است که قرار بوده ایده اصلی را در طبقه مرسوم به سینمای اجتماعی و این‌بار از طرف دیگر ماجرا قرار بدهد اما مشکل اصلی‌ای که فیلم به آن دچار شده کارت پستالی بودن بیش از حد آدم‌ها و رابطه‌ها است.

آدم‌های ایده اصلی تنها پولدار بودن آقازاده‌ها و سرمایه‌داران را به ارث برده‌اند. آنجا که سرشان کلاه می‌رود یا متعجب می‌شوند فقط چشمشان را درشت می‌کنند. مواجهه با همسر سابق و مواجهه با همکار برایشان فرقی ندارد و تا می‌توانند بدون حس زندگی می‌کنند. قاب‌های فیلم هم بیش از آنکه از مقام حس‌آفرینی بربیایند شیک و رنگ‌آمیزی شده، گرفته می‌شوند. در صحنه‌های مربوط به معاملات، میزانسن‌ها بیش از آنکه تردید و طمع و خطر را بیافرینند توریستی و خوش‌سیما برگزار می‌شوند و حتی بعضی موارد قاب به دو بخش تقسیم می‌شود و هم‌زمان دو نمای جدا گرفته‌شده در آن نشان داده می‌شود که کارکردی در روایت داستان ندارد و بیش از پیش فیلم را در مرحله تدوین به کلیپ‌های تبلیغاتی شبیه می‌کند. این توریستی‌وار بودن فیلم با تقطیع سریع به صحنه‌های لوکیشن‌ها و کشورهای مختلف آن ضمیمه‌های اجتماعی را به شکل دیالوگ‌های خارج از روایت و اجرا و بعضاً آزاردهنده درمی‌آورد.

یکی از راه فرارهای فیلم از همه مشکلات مطرح شده می‌توانست پیرنگ ارتباط شخصی و عاطفی سعید و رؤیا باشد و وجوه مکمل شخصیت‌ها را بسازد و آن‌ها را به سمت باورپذیری بیشتر سوق بدهد اما نبودن هیچ پیرنگ فرعی یاری دهنده‌ای در کنار قابل پیش‌بینی بودن روند داستان از جایی به بعد، ایده اصلی را به همان تصویری که از فیلم لوکس در ذهن داریم محدود می‌کند.

محمدحسین گودرزی

iran-newspaper.com
  • 13
  • 1
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش