یکشنبه ۰۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
۱۲:۲۶ - ۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۷ کد خبر: ۹۷۰۲۰۵۳۴۴
فیلم و سینمای جهان

نقد و بررسی فیلم «مادر!»؛

یک فضای جهنمی

فیلم مادر,اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,اخبار سینمای جهان

این فیلم «هر لحظه» می‌تواند جنون‌آمیزتر شود و همواره به همین شکل پیش می‌رود.

 

به ندرت علامت تعجبِ عنوان فیلمي(مادر!) تا این حد تاکیدی و نیاز به آن محرز بوده است؛ در واقع، این عنوان به چند علامت تعجب دیگر هم نیاز دارد

 

افرادی که سریع آزرده‌خاطرمی‌شوند، کسانی‌که مستعد تپش قلب هستند و البته زنان باردار یا زنانی که نوزاد شیرخوار دارند بهتر است از تماشای این فیلم اجتناب کنند

 

این فیلم که نوعی بی‌بندوباری مبتنی بر «بی‌پروایی»، «زدن به سیم آخر» و «نشان دادن هرچه در چنته هست، بر روی پرده‌ سینما» در هم آمیخته است

 

نویسنده : جسیکا کیانگ

دم با بینی، بازدم از دهان...اگر با تکنیک نفس کشیدن لاماز برای زنان هنگام زایمان آشنایی ندارید، پیش از پوشیدن لباس محافظ و نشستن به تماشای فیلم «مادر!» درن آرونوفسکی، این تکنیک را یاد بگیرید؛ فیلمی كه به‌طورطاقت‌فرسایی پرتنش، پردردسر و خفقان‌آور در یک ساعت اول و در ادامه‌ آن، برخی از ادامه‌ دارترین و تشدید‌شونده‌ترین جنون‌های تاریخ سینما (همراه با فیلم‌سازی درخشان در قالبی دلهره‌آور) که فضای جهنمی آن، کل پرده‌ سینما را به آتش می‌کشد.

 

این فیلم تمثیلی به لحاظ مذهبی فتنه‌انگیز، فیلم ترسناکی با خانه‌ای جن‌زده، تجربه‌ احساسی و روان‌شناختی طاقت‌فرسا تا حد نیاز به هشدار در مورد سلامتی و همچنین دفاعیه‌ای در برابر جنایت‌هایی در گذشته محسوب می‌شود که خودِ خلاق هنوز مرتکب آن‌ها نشده است. این فیلم که با نوعی بی‌بندوباری مبتنی بر «بی‌پروایی»، «زدن به سیم آخر» و «نشان دادن هرچه در چنته هست بر روی پرده‌ سینما» در هم آمیخته است، نه تنها افراطی‌ترین، اغراق‌ آمیزترین وعالی‌ترین فیلم آرونوفسکی بوده، بلکه یکی از «همه‌چیز‌ترین » فیلم‌های تاریخ سینما محسوب می‌شود. به ندرت علامت تعجبِ عنوان فیلم (مادر!) تا این حد تاکیدی و نیاز به آن محرز بوده است. در واقع، این عنوان به چند علامت تعجب دیگر هم نیاز دارد، در نتیجه: «مادر!!!».

 

اولین تصویر فیلم، حتی قبل از ظاهر شدن عنوان آن با فونت نوشتاری خط‌خطی، نمای نزدیکی از صورت زنی است که زنده‌زنده در حال سوختن، پوستش در حال باد‌کردن و ورآمدن است، چشمانش باز و بی‌حرکت هستند و به طرز غیرعادی آرام است (در کل فیلم، تقریبا بازگشت به این صحنه و تکرار الگو دیده می‌شود، اما این تصویر اول نیز می‌تواند مانند آینه‌ای عمل کند که حالتی را که در حدود دو ساعت پیش رو در صورت‌تان احساس خواهید کرد، نشان می‌دهد-

 

ذرت بوداده (پاپ‌کرن) را فراموش کنید، عصاره‌ آلوئه‌وراهمراه‌تان بیاورید ). فیلم از این تصویر به طور مستقیم به سکانس سورئال خیالپردازانه‌ای می‌رود که در آن، خاویر باردم کریستال بزرگی را روی پایه‌ای بر میز توالت کج‌وکوله و سوخته‌ای قرار می‌دهد و دوربین فیلمبردار،متیولیباتیک با حرکات مارپیچ، فرآیند آتش‌سوزی خانه‌ متروکه‌ عظیمی را از داخل آن به حالت برعکس (از آخر به اول) نشان می‌دهد، به‌طوری ‌که جای سوختگی سقف‌ها از بین می‌رود و تاب دیوارها صاف می‌شود. دوربین با صحنه‌ بیدار شدن جنیفر لارنس از خواب و دیدن اینکه جای همسرش روی تخت خالی است، از حرکت بازمی‌ایستد.

 

خانه‌ای که در خواب می‌بیند خانه‌ای است که او و همسرش (باردم) در آن زندگی می‌کنند(نام شخصیت‌ها تا آخر فیلم فاش نمی‌شود، فقط در یادداشت‌های روزنامه‌نگاران به «مادر» و «او (Him) اشاره می‌شود) اما این درواقع خانه‌ باردم است که همسر جوانش، بعد از ویرانی خانه به خاطر آتش‌سوزی، خودش را با زحمت و دقت بسیار وقف بازسازی آن کرده است. باردم، شاعر موفقی است که در دام وحشتی جدید گرفتار شده است، تا اینکه بعداز ظهری مردی (اد هریس ) وارد خانه‌‌اش می‌شود که طرفدار او از آب در می‌آید و علی رغم اعتراض‌های نه چندان جدی همسرش، به درخواست شاعر در خانه‌ آن‌ها می‌ماند.

 

همسر آن مرد نیز بلافاصله به شوهرش ملحق می‌شود (زنی در قالبی سرگرم‌کننده بدخواه و درنده‌خو با نقش‌آفرینی میشل هپفر ) و بعدا سروکله ‌پسرهای‌شان نیز پیدا می‌شود(با نقش‌آفرینی دامنیال و برایان گلیسن که درواقع برادر هستند). این شدیدترین شکل از کابوسی است که همه‌ ما از اجبار سرگرم‌ کردن مهمانان ناگهانی، ناخوانده و ناخوشایند تجربه کرده‌ایم، اما جنیفر لارنس جوان در قالب خانم خانه اصلا با صمیمیت و رفتار مهربانانه و نسنجیده‌ شوهرش که نویسنده‌ مشهوری است، کنار نمی‌آید. اوه، چیز عجیبی در دیوارها وجود دارد که شبیه عضوی از بدن بوده که بافتش به آهستگی در حال پوسیدن است.

 

تمام مساله درواقع این نیست، اما این موضوع باید ایده‌هایی را از بی‌پروایی رویکرد بیشینه‌گرای آرونوفسکی به‌دست دهد که فیلم او به‌طور مستقیم به آن‌ها اشاره می‌کند؛ شبیه شیوه‌ فیلم‌های کلاسیک و موفق به لحاظ گیشه و نه لزوماپرمایه و بيشتر با همان نشانه‌های ضعیف: آثاری از فیلم‌های«بی‌گناهان »، «انزجار »، «بچه رزماری»، «ربکا » و داستان کوتاه ادگار آلن پو با عنوان «قلب رازگو » در کل فیلم آرونوفسکی به چشم می‌خورند، البته نشانه‌های موثری نیز از دو فیلم «ارتفاعات اقیانوس آرام » و «کلید اسکلتی » در آن دیده می‌شوند. دست‌کم، در یک ساعت اول فیلم و پیش از باردار شدن شخصیت لارنس و حرکت فیلم به سوی قسمت دوم که به صورتی جسورانه غیرقابل ‌طبقه‌بندی شدن است، آن‌ قدر ذهن‌تان مشغول این می‌شود که شاید از ترس سکته‌ قلبی کنید که نمی‌توانید به ارتباط بین صحنه‌ها و عناصر فیلم فکر کنید.

 

تنها راه هشدار دادن بدون اینکه قصد خراب کردن لذت تماشای فیلم را داشته باشم، اشاره به این مساله بوده که تنها بیننده‌ احمق است که با دیدن چیزی که همان موقع دیده است، فکر می‌کند این فیلم امکان ندارد جنون‌آمیزتر از این شود. این فیلم «هر لحظه» می‌تواند جنون‌آمیزتر شود و همواره به همین شکل پیش می‌رود؛ حتی بعد از سکانسی۲۰دقیقه‌ای که در آن صرف بی‌دغدغه‌ و بی‌سروصدای شام به دادوقال کردن، بعد به عربده‌کشی، بعد به منطقه‌ جنگی بدل می‌شود و بعد به نمی‌دانم، تصویر هیرنیوموس بوش از آخرالزمان در قالب پناهگاه پناهندگان که نمایش‌های غیرمتعارف در آن در حال اجرا هستند؟ با نقش‌آفرینیکریستنویگ در آن؟

 

تاکید فیلم می‌تواند بر شکنجه‌ روانی و جسمانی فیلم‌های ترسناک با صحنه‌های وحشتناک و خشونت‌آمیز باشد که لارنس در آن گرفتار شده و در واقع نیز همین‌طور است، اما تمرکز بی‌وقفه بر او، طرفداری از نگرش او، این احساس را به دست می‌دهد که فیلم از دیدگاه او به طرز عجیبی حمایت می‌کند. دوربین برخی اوقات، لیباتیک مانند پشه‌ای مزاحم به دور لارنس حرکت می‌کند و گاهی نیز مانند گرگی که مترصد فرصتی برای حمله است به دور او می‌چرخد، البته تا آخرین صحنه نیز در مدار او حرکت می‌کند، انگار مرکز وجود لارنس دارای جاذبه‌ شدید و سیاه‌چاله‌ای است که دوربین از آن نمی‌تواند فرار کند. طراحی دقیق صدا برای تقویت تصاویر بدون فریب دادن ما در قالب نشان دادن واکنشی بیش از حد و همچنین نبود موسیقی متن کیفیت فضای موجود در فیلم را تشدید می‌کنند.

 

اگر نقش لارنس را هر بازیگر دیگری بر عهده داشت، نقش او شاید به طرز آزاردهنده‌ای منفعلانه و محتاطانه می‌شد تا حدی که بیینده نمی‌توانست با آن ارتباط برقرار کند، اما تعهد بی‌کم‌وکاست لارنس به نقشش به حدی است که درواقع به چیز بسیار غیرعادی‌تر تغییر شکل می‌دهد: چهره‌ای از همسری زیبا و جوان به مثابه‌ی نمادی از موفقیت مردی بزرگ در رابطه با آن نماد و اول شخصی با روایتی دلسوزانه درباره ترس‌ بسیار جوان‌تر و بی‌اعتمادبه‌نفس‌تر بودن از معشوق.

 

جوانی معمولابه مثابه ‌خصوصیتی مطلوب تصویر می‌شود، اما در این فیلم، جوانی گرفتاری لارنس محسوب می‌شود و این گرفتاری است که به خاطر آن همراه با لارنس، دست‌کم تا حدی رنج می‌کشیم. لارنس بعد آهسته به باردم می‌‌گوید «تو کیستی؟» او جواب می‌دهد«من من هستم » و استفاده‌ عجیب از دو ضمیر فاعلی درواقع لحظه‌ای را ترسیم می‌کند که در آن، آخرین تغییر فیلم صورت می‌گیرد و از درباره‌ لارنس بودن به درباره‌ باردم بودن تغییر جهت می‌دهد: باردم به سوژه‌ خود بدل می‌شود و لارنس، کاملا به معنای واقعی کلمه، به ابژه‌ او.

 

ممکن است تقریبا خیلی پیش از رسیدن به صحنه‌ای آن را حدس بزنید و خیلی زود به ماهیت کریستال بزرگی که شبیه الماسی نتراشیده است، پی ببرید؛ همان کریستالی که در آن صحنه‌ ابتدایی فیلم می‌بینیم بر اثر برافروختن آتش توسط باردم با تکه‌ای زغال مشتعل گُرمی‌گیرد اما دقت عصای پیشگویی‌تان در اینجا اهمیتی ندارد و بي‌شك برای شیوه‌ای که آرونوفسکی به ‌واسطه‌ آن شما را وارد صحنه‌های فیلم می‌کند، آمادگی نخواهید داشت.

 

از زمانی ‌که فیلم به تفسیر و بازخوانی غیرمتعارف، پرسروصدا و باورنکردنی وحشیانه‌ترین آیین مسیحیت و اقرار سریع به ماهیت کاملا شیطانی خودِ خلاق مردانه تغییر شکل می‌دهد، یکی از با استعدادترین فیلمسازان ما را خواهید دید که به مثابه‌ کسی عمل می‌کند که هیچ چیزی برای از دست دادن ندارد؛ انگار هر چیزی را که قبلا انجام داده برداشته است و آن‌ها را درون خورشید سوزان می‌اندازد. در این دیگ جوشان، متافیزیک فیلم «چشمه» با عالم هپروت فیلم «مرثیه‌ای برای رویا » وخیالپردازی مربوط به کتاب مقدس در فیلم «نوح» در هم می‌آمیزند و خود را به جنون- وحشت فیلم «قوی سیاه » و ویرانی ذهنی محض در فیلم «پی » پیوند می‌زنند و هیولایی که ظاهر می‌شود همچنان چیز کاملا جدیدی در آثار با ارزش آرونوفسکی و آثار با ارزش دیگران به‌شمارمی‌رود.

 

افرادی که سریع آزرده‌خاطرمی‌شوند، کسانی‌که مستعد تپش قلب هستند و البته زنان باردار یا زنانی که نوزاد شیرخوار دارند، بهتر است از تماشای این فیلم اجتناب کنند، اماهمان‌طور که هو شدن‌های اجتناب‌ناپذیر، طولانی و شدیدِ فیلم در نمایش مطبوعاتی آن در ونیز تایید می‌کنند، «مادر!» فیلمی در واقع فوق‌العاده است؛ نوعی تجربه‌ نادرِ فیلم مزخرف- هنریِ مبتنی بر احساسات عمیق که پرمعنایی و بی‌معنایی آن به تصمیم شما بستگی دارد و شما را با شدت مانند گوساله‌ تازه‌متولد‌شده‌‌ای مات‌ومبهوت، مضطرب، هیجان‌زده و با پاهای لرزان و پیچ‌خورده در روشنایی روز پرتاب می‌کند.

 

ترجمه: حسام نصیری

 

 

 

ghanoondaily.ir
  • 13
  • 5
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
احسان قربان زاده بیوگرافی احسان قربان زاده؛ خواننده تازه کار موسیقی پاپ ایران

محل زندگی: تهران 

ملیت: ایرانی

حرفه: خواننده

سبک: پاپ و سنتی ایرانی

ساز: تنبک، باغلاما و گیتار

ادامه
فرامرز اصلانی بیوگرافی فرامرز اصلانی از تحصیلات تا شروع کار هنری

تاریخ تولد: ۲۲ تیر ۱۳۳۳

تاریخ وفات : ۱ فروردین ۱۴۰۳ (۷۸ سال)

محل تولد: تهران 

حرفه: خواننده، آهنگساز، ترانه‌سرا، نوازندهٔ گیتار 

ژانر: موسیقی پاپ ایرانی

سازها: گیتار

ادامه
عقیل بن ابی طالب زندگینامه عقیل بن ابی طالب؛ از صحابه پیامبر و امام علی (ع)

تاریخ تولد: ده سال بعد از عام الفیل

محل تولد: مکه

محل زندگی: مکه، مدینه

دلیل شهرت: صحابه و پسرعموی محمد

درکذشت: دوران حکومت معاویه، مدینه

مدفن: بقیع

ادامه
علیرضا مهمدی بیوگرافی علیرضا مهمدی؛ پدیده کشتی فرنگی ایران

تاریخ تولد: سال ۱۳۸۱ 

محل تولد: ایذه، خوزستان، ایران

حرفه: کشتی گیر فرندگی کار

وزن: ۸۲ کیلوگرم

شروع فعالیت: ۱۳۹۲ تاکنون

ادامه
حسن معجونی بیوگرافی حسن معجونی بازیگر کمدی سینمای و تلویزیون ایران

چکیده بیوگرافی حسن معجونی

نام کامل: محمد حسن معجونی

تاریخ تولد: ۲۸ دی ۱۳۴۷

محل تولد: زنجان، ایران

حرفه: بازیگر، کارگردان، طراح، مدرس دانشگاه

تحصیلات: رشتهٔ ادبیات نمایشی از دانشکده سینما تئاتر دانشگاه هنر

آغاز فعالیت: ۱۳۷۵ تاکنون

ادامه
ابراهیم بن جعفر ابی طالب زندگینامه ابراهیم بن جعفر ابی طالب

نام پدر: جعفر بن ابی طالب

سن تقریبی: بیشتر از ۵۰ سال

نسبت های مشهور: برادر محمد بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر ابی طالبزندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

زندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب فرزند جعفر بن ابی طالب بوده است، برخی از افراد ایشان را همراه با محمد از نوه های جعفر می دانند که عمال بن زیاد وی را به شهادت رساند. برخی از منابع می گویند که ابراهیم و محمد هر دو از لشکر ابن زیاد فرار کرده بودند که بانویی در کوفه آنها را پناه می دهد، اما درنهایت سرشان توسط همسر این بانو که از یاران ابن زیاد بود از جدا شد و به شهادت رسیدند. 

ادامه
مریم طوسی بیوگرافی مریم طوسی؛ سریع ترین دختر ایران

تاریخ تولد: ۱۴ آذر ۱۳۶۷

محل تولد: تهران

حرفه: ورزشکار، دونده دوهای سرعت

تحصیلات: کارشناسی تربیت بدنی از دانشگاه تهران

قد: ۱ متر ۷۲ سانتی متر

ادامه
دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی

دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی شهاب حسینی یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران است که تا به حال در آثار فاخری مانند محیا، دلشکسته، شهرزاد و... به نقش آفرینی پرداخته است. این هنرمند در هر یک از هنرنمایی های خود دیالوگ های ماندگاری دارد که در ادامه این مقاله از سرپوش قصد داریم به بخشی از آنها اشاره کنیم. بیوگرافی کوتاه از شهاب حسینی سید شهاب الدین حسینی تنکابنی در ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. وی اصالتا تن کابنی است و تحصیلات عالیه خود را در رشته روانشناسی از دانشگاه تهران برای مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. وی در سال ۱۳۷۳ با پریچهر قنبری ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو فرزند پسر به نام های محمد امین و امیرعلی است. فعالیت هنری شهاب حسینی با تئاتر دانشجویی و سپس، گویندگی در رادیو شروع شد. از جمله جوایز این هنرمند می توان به موارد زیر اشاره کرد: - او برای بازی در شمعی در باد (۱۳۸۲) و رستگاری در هشت و بیست دقیقه (۱۳۸۳) نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد.  - حسینی در سال ۱۳۸۷ با بازی در فیلم سوپر استار جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. -  او خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی فیلم برلین ۲۰۱۱ را به‌همراه گروه بازیگران فیلم جدایی نادر از سیمین کسب کرد. - او در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ نیز با ایفای نقش در فیلم فروشنده توانست جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن را به خود اختصاص بدهد. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی؛ درباره شهاب حسینی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی فیلم سینمایی دلشکسته در نقش امیرعلی: - هر کی ریــش گـذاشت مسلمـــون نیـست، هـــرکی پیـشونیش رو داغ کـــرد، مــرد خــدا نیست. - تو همه ی اعتقادا اشتباه میشه. همیشه ام یه عده گرگن تو لباس میش! -  من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم - ما فردا میایم خواستگاری، دیگه نمی خوام خواهرم باشی می خوام نفسم باشی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در فیلم دلشکسته سریال شهرزاد در نقش قباد: -شهرزاد نمی دونی بدون، من با تو چیزایی پیدا کردم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم و نمی خوام از دستش بدم. - ما همه مهره های سوخته ایم که زیر دست بزرگ آقاییم. -  آره خب عمو جان حقیقت تلخه عموجان، شنیدنش همچین یه جاهایی از وجدان آدمو جز میده. -  میرم صاف وامیستم جلوی بزرگ آقا بش میگم بزرگ آقا من، زن من، خب؟! پا به ماهه! عین ۱۰-۱۲ ماهو میخوام بمونم ور دلش چی میگی شما؟ - قباد : فقط یه سوال، خیلی دلم می خواد جوابشو بدونم، تو هنوزم دلت باهاشه؟ شهرزاد : فراموشی زمان می بره، فقط فکر می کنم اگه من به هر دری زدم، و اونی نشد که می خواستم بشه، لابد قسمت خرافه نیست، هست واقعا - موقتیه این روزا شهرزاد، می گذره. این وسط تنها چیزی که مهمه اینه که من هنوز با همه ی وجودم دوست دارم. عاشقتم - قباد : سخته واسم دوری تو اینو بفهم، چطوری اینو بهت ثابت کنم؟ شهرزاد : دیر شده، برای ثابت کردنش خیلی خیلی دیر شده … حتی ملک جوانبخت هزار و یک شبم نبودی وگرنه من کم قصه و داستان به گوش تو نخوندم. عاشق بزدل عشقو هم زایل می کنه آقای قباد دیوانسالار -قباد : این کارو باهام نکن شهرزاد. اینطوری خردم نکن. من هنوز دوستت دارم، خیلی بیشتر از قبل. همه چیو خراب نکن شهرزاد : برو قباد، پشت سرتم دیگه نگاه نکن -  من چی کار به کسی داشتم، داشتم زندگیمو می کردم. با بدبختی خودم سر و کله می زدم. اصلا روحمم خبر داشت همچین کسی تو این دنیا زندگی می کنه؟ کی نشونم داد؟ شما. بعدشم که فرستادینم تو بهشت تازه می خواستم بفهمم زندگی یعنی چی؟ تازه طعمش داشت زیر دهنم مزه مزه می کرد که یقه مو گرفتین ترپ انداختینم وسط جهنم. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال شهرزاد سریال مدار صفر درجه در نقش حبیب پارسا: -تو را به جای همه دوست میدارم-تو را به خاطر عطر نان گرم برفی که اب میشود -برای بخشش اولین گناه-تو را برای دوست داشتن دوست میدارم-تو را به خاطر تمام کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم ...  - همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛همين  - مظفر:منوببخش ...یافراموش کن! حبیب:میبخشم...ولی فراموش نمیکنم!!!  -حبيب: فقط چرا فكر مي كنيد كه سفر اعزام ممكنه منتفي بشه؟ دكتر: اين مملكت پسرجان،سرزمين گسل و زلزله و پس لرزه است!آدم از فردا روزش - این و خداوند باید جواب بده ، باید جواب این سوال رو بده ! اگه تو این دنیا هیچ جایی برای آرامش وجود نداره ؛ و اگه تمام رویاهای ما از عشق ، عدالت و آزادی فقط ی خیال بیهودس! پس چرا ما رو آفرید ؟!... -ميدوني چيه تقي جان؟من بر خلاف مرحوم پدرم،ازسياست چيز زيادي نميدونم! همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛ همين دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال مدار صفر درجه سایر فیلم ها: -یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی پایان ناپذیره ... (درباره الی) - میدونی برتر از عشق بی فرجام چیه؟فرجام بدون عشق... (برف روی شیروانی داغ) - من زندگی مو باختم حاج اقا منو از زندون می ترسونی؟برو از خدا بترس ... (جدای نادر از سیمین) - جنگ احساس مسولیته نه شلیکه گلوله ... (شوق پرواز) - هر چه تو اوج میگیری دنیا از دید تو بزرگتر می شود و تو از دید دنیا کوچکتر می شوی ... (شوق پرواز) - تو کویر ادم به خدا نزدیک تره چون اسمون به زمین نزدیک تره ... (پلیس جوان) - میدونی چیت حرص ادمو درمیاره؟اینکه حالت از من بده ولی حس واقعیتو بهم نمیگی خب چیه هر چی هست بیا به خودم بگو فکر میکنی چیزیمه؟فکر میکنی چون چیزیمه عرضه ندارم پس چون عرضه ندارم دیگه.....این منصفانه نیست چون من دارم سعی خودمو میکنم غلطی تا حالا نتونستم بکنم چون نمیتونم تمرکز کنم رو کاری ک باید بکنم نمیتونم تمرکز کنم چون همه ی وقتمو اون چرت وپرتا ی مزخرف و دغدغه های احمقانه پر کرده دانشکده ی مزخرف و شاگردای خنگ و... (پرسه در مه) گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش