
فرهاد مهراد نامی مهم و تاثیرگذار در موسیقی پاپ ایران است. آخرین روز دی ماه امسال سالروز تولد اوست که اگر بود ۷۹ساله میشد. خوانندهای که در ابتدا با اجرای آثار روز موسیقی جهان به زبان انگلیسی در ایران توانست نامی برای خود دست و پا کند و به مرور آثار فارسیاش، فصلی جدید از موسیقی پاپ ایران را رقم زد؛ آثاری که همچنان مخاطبان فراوانی دارد و با وجود کمکار بودن و تعداد آثار محدودش، همواره از او با احترام یاد میشود. خودش درباره کمکاری همه دورههای کاریاش گفته: «البته من به طور کلی، آن وقتی هم که اگر کسی مایل بود، میتوانست مثلا ۲۰ تا آهنگ هم ضبط کند و هیچ مشکلی هم نداشت، خیلی کم کار میکردم. در عرض این بیست و چند سال فعالیت، به خصوص از وقتی که شروع کردم شعر فارسی خواندم، حدود سالهای ۴۸، ۴۹ تا الان، کارهای من خیلی کم است و حتی به ۲۰ تا نمیرسد. شخصا اگر هم شعر و آهنگی داشته باشم که خوب باشد و بپسندم، دوست ندارم و به اینکه زیاد کار کنم عقیده ندارم. این است که با احتیاط و خساست کار میکنم. در حقیقت تنها موردی است که من از خساست خوشم میآید و به کار میبرم.»
موسیقی بدون تاریخ انقضا
بسیاری معتقدند فرهاد مهراد به عنوان یک خواننده و موزیسین کسی بود که خودش بود و کارهایش خاص و به یادماندنی. محال است که تا به حال کاری از او نشنیده باشید یا صدایش را دوست نداشته باشید. فرهاد در نزد علاقهمندانش صاحب صدایی بوده که همیشه تاریخ مصرف خواهد داشت. در واقع موسیقی او تاریخ انقضاء ندارد. او درباره آغاز به کار فعالیتهای هنریاش در معدود گفتوگوهایی که از او موجود است، عنوان کرده: «من فعالیت هنریام را از سال ۱۳۴۲ آغاز کردم. یعنی یکی از اعضای ارکستر چهار نفرهمان در اهواز خوزستان در هتلی به نام «خورشید»
قراردادی بست که یک صاحب دورگه روس/ ایرانی داشت. اسم گروه را گذاشته بودیم the four imps، یعنی چهار بچه جن. این جریان برای پیش از آغاز فعالیتم با the black cats است؛ چون آغاز فعالیتم با آنها برمیگردد به سال ۱۳۴۵ یا ۴۶. از حدود سال ۴۵ تا ۴۹ با گروه the black cats کار کردم. اواسط این بازه زمانی به مدت یک سال وقفه افتاد و باری دیگر مجددا با یکی دو نفر از اعضای گروه the black cats و گروه دیگری با شکل جدیدی کارمان را شروع کردیم. البته آخرین شکلش که بهترین هم بود، با استفاده از چهار ساز زهی بهترین کارهایی را که در عمرم با ارکستر کردم، انجام دادیم. این برمیگردد به سال ۵۳ و بعد از آن هم برای همیشه قطع شد. البته به تدریج به حکم اجبار فهمیدم که باید تنها کار کنم؛ چون مشکلاتی در کار داشتم. البته کارم هم مدام وقفه داشته؛ چون عقیده، توان و تناسب نوع کار، هیچکدام را مناسب نمیدیدم؛ یعنی هیچکدام از اینها برای اینکه آدم مدام کار کند و همیشه روی صحنه باشد درخور نبود.»
رضاموتوری
«مرد تنها» (نخستین اثر فارسی فرهاد مهراد) روی فیلمی بود به نام «رضا موتوری» با آهنگسازی اسفندیار منفردزاده و شعر شهیار قنبری. فرهاد در آن زمان تنها ۲۶ سال داشت. آغاز فارسی خواندن او اما واکنشهای زیادی را در پی داشت و مهراد درباره این واکنشها نظرات جالبی داشت: «وقتی میخواستم کاری را بخوانم اینجور نبود که من بگردم. علتش هم این بود آن زمانی که موسیقی را به زبان فارسی شروع کردم، همیشه عقیده داشتم که خواننده خوبی در زبان فارسی نیستم؛ زیرا آهنگهای پاپی که اجرا میکردم، خیلی سادهتر بود و احتیاجی به تحریر نداشت.
من هیچوقت نمیتوانم آهنگی که تحریر دارد را ولو خیلی ساده هم بخوانم ولی این اتفاق هم افتاد. در درجه اول کلام آهنگ، شعر، ترانه و هر چه که هست برایم اهمیت دارد. اگر نتوانم کلام را حس کنم، نمیتوانم آن آهنگ را اجرا کنم؛ چون کاملا مصنوعی از آب درمیآید و روی این موضوع خیلی مصر هستم. البته بوده شعرهایی که خواندهام ولی متاسفانه چندان جالب نبودهاند اما میتوانم ادعا کنم که هیچوقت به حد ابتذال یا خلاف عرف و آن قالب خوشایندی که شعر به عقیده من باید داشته باشد، نبوده است. باید بتوانم بفهمم که آن شعر چیست و حسش کنم، طبعا موسیقی آن هم مهم است ولی در درجه اول کلام. این است که اگر چیزی بود که این خصوصیات را داشت و من هم میتوانستم اجرا کنم این کار را میکردم. فکر میکنم که لازم است هنرمند اعم از اینکه نوازنده، خواننده یا در هر کدام از رشتههای هنری که باشد، اگر تنها یک مسوولیت داشته باشد، آن عدم ارائه کار مبتذل است.
مسلما این کار آسان نیست و اولین مسالهای که احتمالا برای اکثر مردم مهم است، بحث مالی است. ولی اگر قرار باشد آدم از قِبَل هنر ارتزاق کند، کارش از بین خواهد رفت و اگر بخواهد کارش را درست انجام دهد، خودش از بین خواهد رفت.»
دوری از ابتذال
فرهاد میگفت کلام یک کار در نهایت مال او نیست، چون از اینجا و آنجا جمله یا عبارتی را وام گرفته ولی آثاری دارد که موسیقیشان را خودش ساخته باشد؛ مثلا «کوچ بنفشهها» روی شعری از محمدرضا شفیعیکدکنی که البته تا حدودی هم روی کلام دست برد، «خواب در بیداری» که شعرش چند خط از شکسپیر با ترجمه الهی قمشهای است، «آوار» که از قدیمیهاست و شعرش متعلق به شهیار قنبری بود. همچنین آهنگ دیگری به نام «برف» روی یکی از اشعار نیمایوشیج که در شعر آن هم دست برده است و «تو را ایکهن بوم و بر دوست دارم» از یک قصیده بلند از مهدی اخوانثالث که بخشی از شعر را خود فرهاد اضافه کرد و حالت سرود دارد.
مهراد سالها کارهای غربی را کاور کرد و جزو پیشروهای سبک راک در ایران بود، با این حال درباره موسیقی خارج از ایران گفته بود: «آن چیزی که شنیدم خیلی جالب نیست و اگر فرقی در آن باشد شاید در تنوع سازها، نحوه ضبط و استفاده از ادوات موسیقی مدرن باشد؛ وگرنه اگر اصل قضیه که شعر و آهنگ است خوب نباشد اینها کمکی نیست.»
در نهایت فرهاد کسی بود که بر دوری از ابتذال در کار هنر تاکید داشت، تا حدی که میگفت: «اگر شما یک خواننده بودی حاضر میشدی فشاری را تحمل کنی، کمبود درآمد مادی را تحمل کنی، ولی کار خوب عرضه کنی؟ برای کسی که بخواهد کار را آسان کند و فقط نتیجه مادی برایش مطرح باشد، بهترین جواب این است که آقا مردم اینجوری میخوان. خب مردم هم وقتی ۲۴ ساعت این نوع موسیقی را بشنوند البته که خوششان میآید و خودشان هم زمینه دارند، قبول دارم. عموما طبع اکثریت قریب به اتفاق مردم به ابتذال گرایش دارد و در این هیچ شکی نیست و این موارد اصلا ربطی به کشور ما ندارد.
در تمام دنیا همین گونه است و متاسفانه روزبهروز هم بیشتر میشود. ولی به نظر من اجراکنندگان و بهوجودآورندگان آثار هنری سمعی، بصری و… از هر نوعش و کسانی که به هر حال به شکلی روی مردم اثر میگذارند، میتوانند کار خوب تحویل بدهند.»
- 15
- 4