شنبه ۰۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
۱۴:۵۲ - ۰۵ آذر ۱۳۹۸ کد خبر: ۹۸۰۹۰۰۵۶۰
موسیقی

میلاد کیایی نوازنده، آهنگساز و اولین معلم موسیقی بابک بیات به مناسبت سالمرگ او

دل بابک از روزگار گرفته بود

میلاد کیایی,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,موسیقی
شیفته آهنگی‌ام که بابک برای کودکان مبتلا به «تالاسمی» ساخت!

۳ نفر بودند. سه رفیق گرمابه و گلستان. بیشتر شب‌ها را با هم می‌گذراندند. برای آنها اردوهای رامسر شد مقدمه یک دوستی به درازای چند دهه. رفاقت میلاد کیایی، ایرج جنتی عطایی و بابک بیات از اردوهای رامسر شروع شد. حالا از آن جمع سه نفره یکی سال‌هاست از ایران رفته و دیگری هم مدت‌هاست پا در دنیای دیگر گذاشته است. یکی‌شان مانده و حالا لب به سخن گشوده از این همنشینی رشک‌برانگیز.

میلاد کیایی نوازنده و مدرس باسابقه سنتور که اغلب علاقه‌مندان به موسیقی اصیل ایرانی او را با وسواس‌هایش برای کوک‌ساز سنتورش می‌شناسند. نشستن پای سخنان میلاد کیایی که برخلاف بسیاری از هنرمندان، خاطرات موسیقایی پیش از انقلاب اسلامی را مو به مو و دقیق در ذهن دارد، همیشه جذاب است، اما وقتی موضوع بابک بیات باشد و رفاقت و دوستی او با میلاد کیایی، شب‌نشینی‌های دوران نوجوانی، جوانی و بزرگسالی و گپ‌و‌گفت درباره اولین کارهای بیات، نه در زمینه آهنگسازی که در مقام خواننده قصه جالب‌تر و جذاب‌تر هم می‌تواند باشد. میلاد کیایی در سالمرگ بابک بیات از ناگفته‌هایش درباره این رفیق قدیمی می‌گوید!

آشنایی شما با بابک بیات از کجا شروع شد؟

تابستان سال ۱۳۴۲. در آن دوران من هم جزء دسته جوانانی بودم که در مسابقات هنری آن زمان، که آموزش و پرورش در همکاری با وزارت فرهنگ وقت برگزار می‌کرد، شرکت داشتم. این مسابقات همه ساله برگزار می‌شد و از تهران و شهرستان‌های مختلف ایران شرکت کنندگانی در رشته‌های مختلف هنری در آن حضور داشتند. این دانش‌آموزان به اردوی هنری رامسر می‌آمدند و مدیریت برگزاری این جلسات هم با آقایی به نام امیرحسین مهرپور بود. آقای مهرپور انسان بسیار شریفی بود اهل شهر مشهد و البته موزیسین.

دکتر منوچهر معین‌افشار هم با ایشان همکاری می‌کرد. معین افشار دستیار اول آقای پیرنیا در برنامه گل‌ها نیز بود. خوشبختانه ایشان امروز با وجود زندگی در مرز صد سالگی هنوز در بین ما هستند و امیدوارم عمرشان دراز باشد. در آن ایام ما سه یار دبیرستانی بودیم: من، ایرج جنتی عطایی و بابک بیات. البته بابک نام هنری او بود و نام اصلی‌اش علی‌حسین بیات زرندی‌مطلق بود. ایرج جنتی عطایی از دزفول می‌آمد، چون پدرش به عنوان یک نظامی در پادگان دزفول خدمت می‌کرد. خانه ما در آن دوران یک خانه قدیمی بزرگ بود که اغلب شب‌ها ما سه نفر کنار هم بودیم.

آشنایی‌تان از اردوهای رامسر شروع شد....

آغاز آشنایی‌مان از آن اردوها بود اما روز به روز این ارتباط قوی‌تر شد. در آن اردوها افراد دیگری هم بودند. مثلا زنده‌یاد لطفی هم از گرگان به اردوهای رامسر می‌آمد. اتفاقا ایشان هم به خانه ما رفت و آمد داشت و با برادر بزرگ‌تر من بهمن که به لحاظ اندیشه سیاسی به هم نزدیک بودند ساعت‌ها می‌نشست و تا صبح بحث می‌کردند. مجتبی میرزاده نوازنده فقید ویلن از کرمانشاه هم یکی از جوان‌هایی بود که به اردوهای رامسر می‌آمد و اتفاقا در خانه ما هم رفت و آمد داشت. محمد موسوی نوازنده نی از اهواز به اردوهای رامسر می‌آمد و دکتر محمد سریر هم در رشته آکاردئون و ویلن از تهران می‌آمد و در اردوهای رامسر اول شد.

البته نام فامیل آقای سریر هم تهرانی بود که ما آن زمان ایشان را مملی تهرانی صدا می‌کردیم و اوایل انقلاب نام فامیلی‌شان به سریر تغییر کرد. بابک در آن ایام می‌خواند و صحبتی درباره آهنگسازی کردن از سوی او اصلا مطرح نبود. او صدای بسیار زیبایی داشت، اما هر کاری ما می‌ساختیم و بابک می‌خواند شورای موسیقی آن را رد می‌کرد.

چرا؟

چون صدای بابک بیات به شدت شبیه خواننده‌ای بود که در آن زمان گل کرده بود و رقیب سلطان آواز آن دوران یعنی ویگن هم شده بود. نام این خواننده روان‌بخش بود.

غلامعلی روان‌بخش که زاده قوچان بود با اجرای چند‌ترانه محلی خیلی زود میان مردم به شهرت رسید و کارهایش از رادیو به گوش می‌رسید اما ظاهرا مشکلاتی پیش آمده بود که او را به شدت مغضوب مسئولین رادیوی وقت کرد. از جمله آقای معینیان که در آن زمان مدیر انتشارات رادیو بود. ایشان البته از مدیران بسیار خوب رادیو بود و همه موزیسین‌ها مطیعش بودند و به حرف‌هایش گوش می‌دادند. به هر صورت گفته بودند که دیگر صدای غلامعلی روانبخش نباید از رادیو پخش بشود. همین مسئله هم باعث شد او دچار افسردگی شود و بعد هم خیلی زود از دنیا رفت. صدای بابک بیات به شدت شبیه غلامعلی روان‌بخش بود. در رادیو به ما می‌گفتند ما اصلش را که غلامعلی روان‌بخش باشد گذاشته‌ایم کنار، حالا شما بدلش را می‌آورید. خلاصه آقایان سیروس شهردار، جواد بدیع‌زاده و دیگران به عنوان اعضای شورای رادیو حضور بابک را نپذیرفتند.

سیروس شهردار فرزند مشیر همایون شهردار؟

بله. مشیر همایون شهردار رئیس سنی بود، یعنی در کارهای فنی دخالت نمی‌کرد و عنوان ریاست عالیه را داشت. فرزند ایشان مهندس سیروس شهردار در بخش موسیقی جوانان در رادیو اظهار نظر می‌کرد.

بابک از این اتفاق خیلی ناراحت شد و در اصطلاح توی ذوقش خورد. البته ما هم به او دلداری دادیم و گفتیم چه می‌شود کرد؟ بابک ذوق ملودی‌سازی فوق‌العاده‌ای داشت اما نت نمی‌دانست. من به او پیشنهاد کردم ۱۵ تا ۲۰جلسه بیاید تا با او تئوری موسیقی، دیکته موسیقی و سُلِفژ بیاموزم. بابک در آن ایام پیانویی را هم تهیه کرد تا بتواند از این ساز برای یادگیری سریع‌ترش کمک بگیرد. تعداد جلسات آموزشی ما به ۲۰ جلسه نرسید، یعنی او کمتر از ۱۰ ماه زمان احتیاج داشت تا با استعداد خارق‌العاده‌اش تمام آنچه را برای آغاز کار باید می‌آموخت یاد بگیرد. من هم تمام چیزهایی را که در زمینه تئوری موسیقی در آن زمان می‌دانستم به او یاد دادم.

اگر اشتباه نکنم بابک بیات آهنگسازی اولین فیلم سینمایی‌اش را در سال ۴۴ یا ۴۵ برای فیلم «برهنه تا ظهر با سرعت» ساخت. کارگردانی این فیلم را خسرو هریتاش به عهده داشت. او کارگردانی بود با اندیشه‌ای فراتر از دوره‌ای که در آن زندگی می‌کرد. هریتاش در فرانسه تحصیل کرده بود، آدم باسوادی بود و فیلمی در اصطلاح سوپرمدرن برای آن دوران ساخته بود. در آن فیلم بابک موسیقی فیلم را می‌ساخت، من نتش را می‌نوشتم و جالب است بدانید سنتور آن موسیقی فیلم را هم من نواختم. موسیقی این فیلم خیلی زود مورد توجه قرار گرفت، اما مدت کوتاهی از اکران فیلم نگذشته بود که مورد غضب اداره کنترل سینمایی وزارت فرهنگ وقت قرار گرفت و پیش از آنکه زمان نمایش‌اش طولانی شود توقیف شد. بابک در یکی دو فیلم دیگر هم در مقام آهنگساز حاضر شد تا نوبت به ساخت موسیقی فیلم «علی کنکوری» رسید. او موسیقی این فیلم را ساخت، اشعارش را هم ایرج جنتی عطایی سرود. همانطور که گفتم ما سه یار قدیمی بودیم که از صبح تا شام با هم بودیم.

از نگاه شما پرکاری بابک بیات چه محاسن و چه معایبی داشت؟

کسانی همچون منفردزاده در آن دوران از ایران رفته بودند. زنده‌یاد حنانه هم درگذشته بود. فریدون شهبازیان مثل سن و سال جوانی‌اش فعال نبود. بنابراین هم فرصت برای بابک بیشتر شد و هم احساس نیاز به حضور او افزایش پیدا کرد. به قول سعدی «مرد خردمند خردپیشه را/ عمر دوبایست در این روزگار/ اولی را تجربه آموختن/ وان‌دگری تجربه بردن به کار» بنابراین شاید هر آدمی برای اینکه بهترین انتخاب‌ها را انجام دهد به دو زندگی احتیاج داشته باشد. به این معنا که اشتباهات انجام شده در عمر اول را در تجربه دوم زندگی تکرار نکند. بابک بیات آدمی واقعا احساساتی و البته ‌ترد و شکننده بود.

درباره خصوصیات اخلاقی بابک بیات هم برایمان بگویید...

بابک آدم درون‌گرایی بود و اغلب ناراحتی‌ها و دلخوری‌هایش را درون خودش می‌ریخت. این‌طور نبود که بخواهد خودش حقش را بگیرد. او آدم ماخوذ به حیایی بود.

دلتان برای بابک بیات تنگ نشده؟

البته که دلم تنگ شده. من تا امروز بارها و بارها سر خاکش رفته‌ام. بیشتر وقت‌ها یاد خاطراتی که با هم داشتیم می‌افتم. یاد آن شب‌ها که ساعت‌ها با هم بیلیارد بازی می‌کردیم و پای درد دل هم می‌نشستیم. او واقعا یک بازیکن خوب بیلیارد بود. البته دربازی با هم برد و باخت داشتیم. یکی از ویژگی‌های مهم بیلیارد شاید این باشد که می‌شود همزمان بازی کرد و گپ زد. من بازی دیگری را سراغ ندارم که همزمان بشود این دو کار را با هم انجام داد. خلاصه که حسابی دلم برای آن روزها و شب‌ها تنگ شده. بابک دلش از روزگار گرفته بود. حسابی هم گرفته بود. در گذر زمان وقتی مسیرها عوض شد و آن اتفاقی که بابک در سطح جامعه انتظار داشت نیفتاد، کم‌کم باورهایش شکست. البته او آدم افراطی در زمینه سیاسی نبود، اما به هر صورت گرایش‌هایی داشت که به مرور زمان از آنها نا امید شد. خیلی بد است به چیزی دل ببندید که یا حقیقت ندارد یا آن طور که باید پیش نمی‌رود و همه آن انتظارهایی را که داشته‌اید، به باد می‌دهد. البته فرصت برای او پس از انقلاب بیش از قبل فراهم شد و امکان بیشتر شنیده شدن آثارش به وجود آمد، اما این همه ماجرا نبود. بابک آثار بی‌کلام بسیار زیبایی هم داشت. حتما یکی از آثار او را که با دکلمه زنده‌یاد شاملو منتشر شده، شنیده‌اید:«سکوت سرشار از ناگفته‌هاست»! این اثر یکی از کارهای جاودانه بابک بیات بود.

اگر قرار باشد یکی از آثار بابک بیات را به عنوان بهترین یا تاثیرگذارترین ساخته‌هایش معرفی کنید از کدام یک از آنها نام می‌برید؟

اثری که بابک برای کودکان مبتلا به بیماری «تالاسمی» ساخت! بعد از آن هم «سلطان و شبان» را انتخاب می‌کنم که حقیقتا تنظیم زیبایی داشت.

hamdelidaily.ir
  • 16
  • 1
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
فرامرز اصلانی بیوگرافی فرامرز اصلانی از تحصیلات تا شروع کار هنری

تاریخ تولد: ۲۲ تیر ۱۳۳۳

تاریخ وفات : ۱ فروردین ۱۴۰۳ (۷۸ سال)

محل تولد: تهران 

حرفه: خواننده، آهنگساز، ترانه‌سرا، نوازندهٔ گیتار 

ژانر: موسیقی پاپ ایرانی

سازها: گیتار

ادامه
علیرضا مهمدی بیوگرافی علیرضا مهمدی؛ پدیده کشتی فرنگی ایران

تاریخ تولد: سال ۱۳۸۱ 

محل تولد: ایذه، خوزستان، ایران

حرفه: کشتی گیر فرندگی کار

وزن: ۸۲ کیلوگرم

شروع فعالیت: ۱۳۹۲ تاکنون

ادامه
ابراهیم بن جعفر ابی طالب زندگینامه ابراهیم بن جعفر ابی طالب

نام پدر: جعفر بن ابی طالب

سن تقریبی: بیشتر از ۵۰ سال

نسبت های مشهور: برادر محمد بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر ابی طالبزندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

زندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب فرزند جعفر بن ابی طالب بوده است، برخی از افراد ایشان را همراه با محمد از نوه های جعفر می دانند که عمال بن زیاد وی را به شهادت رساند. برخی از منابع می گویند که ابراهیم و محمد هر دو از لشکر ابن زیاد فرار کرده بودند که بانویی در کوفه آنها را پناه می دهد، اما درنهایت سرشان توسط همسر این بانو که از یاران ابن زیاد بود از جدا شد و به شهادت رسیدند. 

ادامه
مریم طوسی بیوگرافی مریم طوسی؛ سریع ترین دختر ایران

تاریخ تولد: ۱۴ آذر ۱۳۶۷

محل تولد: تهران

حرفه: ورزشکار، دونده دوهای سرعت

تحصیلات: کارشناسی تربیت بدنی از دانشگاه تهران

قد: ۱ متر ۷۲ سانتی متر

ادامه
زهرا گونش بیوگرافی زهرا گونش؛ والیبالیست میلیونر ترکی

چکیده بیوگرافی زهرا گونش

نام کامل: زهرا گونش

تاریخ تولد: ۷ جولای ۱۹۹۹

محل تولد: استانبول، ترکیه

حرفه: والیبالیست

پست: پاسور و دفاع میانی

قد: ۱ متر و ۹۷ سانتی متر

ادامه
سوگل خلیق بیوگرافی سوگل خلیق بازیگر جوان سینمای ایران

تاریخ تولد: ۱۶ آبان ۱۳۶۷

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر سینما، تلویزیون و تئاتر

آغاز فعالیت: ۱۳۸۷ تاکنون

تحصیلات: لیسانس کارگردانی تئاتر از دانشگاه هنر تهران

ادامه
شیگرو میاموتو سفری به دنیای بازی های ویدیویی با شیگرو میاموتو

تاریخ تولد: ۱۶ نوامبر ۱۹۵۲

محل تولد: سونوبه، کیوتو، ژاپن 

ملیت: ژاپنی

حرفه: طراح بازی های کامپیوتری و نینتندو 

تحصیلات: کالج هنر کانازاوا

ادامه
دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی

دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی شهاب حسینی یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران است که تا به حال در آثار فاخری مانند محیا، دلشکسته، شهرزاد و... به نقش آفرینی پرداخته است. این هنرمند در هر یک از هنرنمایی های خود دیالوگ های ماندگاری دارد که در ادامه این مقاله از سرپوش قصد داریم به بخشی از آنها اشاره کنیم. بیوگرافی کوتاه از شهاب حسینی سید شهاب الدین حسینی تنکابنی در ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. وی اصالتا تن کابنی است و تحصیلات عالیه خود را در رشته روانشناسی از دانشگاه تهران برای مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. وی در سال ۱۳۷۳ با پریچهر قنبری ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو فرزند پسر به نام های محمد امین و امیرعلی است. فعالیت هنری شهاب حسینی با تئاتر دانشجویی و سپس، گویندگی در رادیو شروع شد. از جمله جوایز این هنرمند می توان به موارد زیر اشاره کرد: - او برای بازی در شمعی در باد (۱۳۸۲) و رستگاری در هشت و بیست دقیقه (۱۳۸۳) نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد.  - حسینی در سال ۱۳۸۷ با بازی در فیلم سوپر استار جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. -  او خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی فیلم برلین ۲۰۱۱ را به‌همراه گروه بازیگران فیلم جدایی نادر از سیمین کسب کرد. - او در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ نیز با ایفای نقش در فیلم فروشنده توانست جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن را به خود اختصاص بدهد. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی؛ درباره شهاب حسینی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی فیلم سینمایی دلشکسته در نقش امیرعلی: - هر کی ریــش گـذاشت مسلمـــون نیـست، هـــرکی پیـشونیش رو داغ کـــرد، مــرد خــدا نیست. - تو همه ی اعتقادا اشتباه میشه. همیشه ام یه عده گرگن تو لباس میش! -  من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم - ما فردا میایم خواستگاری، دیگه نمی خوام خواهرم باشی می خوام نفسم باشی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در فیلم دلشکسته سریال شهرزاد در نقش قباد: -شهرزاد نمی دونی بدون، من با تو چیزایی پیدا کردم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم و نمی خوام از دستش بدم. - ما همه مهره های سوخته ایم که زیر دست بزرگ آقاییم. -  آره خب عمو جان حقیقت تلخه عموجان، شنیدنش همچین یه جاهایی از وجدان آدمو جز میده. -  میرم صاف وامیستم جلوی بزرگ آقا بش میگم بزرگ آقا من، زن من، خب؟! پا به ماهه! عین ۱۰-۱۲ ماهو میخوام بمونم ور دلش چی میگی شما؟ - قباد : فقط یه سوال، خیلی دلم می خواد جوابشو بدونم، تو هنوزم دلت باهاشه؟ شهرزاد : فراموشی زمان می بره، فقط فکر می کنم اگه من به هر دری زدم، و اونی نشد که می خواستم بشه، لابد قسمت خرافه نیست، هست واقعا - موقتیه این روزا شهرزاد، می گذره. این وسط تنها چیزی که مهمه اینه که من هنوز با همه ی وجودم دوست دارم. عاشقتم - قباد : سخته واسم دوری تو اینو بفهم، چطوری اینو بهت ثابت کنم؟ شهرزاد : دیر شده، برای ثابت کردنش خیلی خیلی دیر شده … حتی ملک جوانبخت هزار و یک شبم نبودی وگرنه من کم قصه و داستان به گوش تو نخوندم. عاشق بزدل عشقو هم زایل می کنه آقای قباد دیوانسالار -قباد : این کارو باهام نکن شهرزاد. اینطوری خردم نکن. من هنوز دوستت دارم، خیلی بیشتر از قبل. همه چیو خراب نکن شهرزاد : برو قباد، پشت سرتم دیگه نگاه نکن -  من چی کار به کسی داشتم، داشتم زندگیمو می کردم. با بدبختی خودم سر و کله می زدم. اصلا روحمم خبر داشت همچین کسی تو این دنیا زندگی می کنه؟ کی نشونم داد؟ شما. بعدشم که فرستادینم تو بهشت تازه می خواستم بفهمم زندگی یعنی چی؟ تازه طعمش داشت زیر دهنم مزه مزه می کرد که یقه مو گرفتین ترپ انداختینم وسط جهنم. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال شهرزاد سریال مدار صفر درجه در نقش حبیب پارسا: -تو را به جای همه دوست میدارم-تو را به خاطر عطر نان گرم برفی که اب میشود -برای بخشش اولین گناه-تو را برای دوست داشتن دوست میدارم-تو را به خاطر تمام کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم ...  - همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛همين  - مظفر:منوببخش ...یافراموش کن! حبیب:میبخشم...ولی فراموش نمیکنم!!!  -حبيب: فقط چرا فكر مي كنيد كه سفر اعزام ممكنه منتفي بشه؟ دكتر: اين مملكت پسرجان،سرزمين گسل و زلزله و پس لرزه است!آدم از فردا روزش - این و خداوند باید جواب بده ، باید جواب این سوال رو بده ! اگه تو این دنیا هیچ جایی برای آرامش وجود نداره ؛ و اگه تمام رویاهای ما از عشق ، عدالت و آزادی فقط ی خیال بیهودس! پس چرا ما رو آفرید ؟!... -ميدوني چيه تقي جان؟من بر خلاف مرحوم پدرم،ازسياست چيز زيادي نميدونم! همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛ همين دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال مدار صفر درجه سایر فیلم ها: -یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی پایان ناپذیره ... (درباره الی) - میدونی برتر از عشق بی فرجام چیه؟فرجام بدون عشق... (برف روی شیروانی داغ) - من زندگی مو باختم حاج اقا منو از زندون می ترسونی؟برو از خدا بترس ... (جدای نادر از سیمین) - جنگ احساس مسولیته نه شلیکه گلوله ... (شوق پرواز) - هر چه تو اوج میگیری دنیا از دید تو بزرگتر می شود و تو از دید دنیا کوچکتر می شوی ... (شوق پرواز) - تو کویر ادم به خدا نزدیک تره چون اسمون به زمین نزدیک تره ... (پلیس جوان) - میدونی چیت حرص ادمو درمیاره؟اینکه حالت از من بده ولی حس واقعیتو بهم نمیگی خب چیه هر چی هست بیا به خودم بگو فکر میکنی چیزیمه؟فکر میکنی چون چیزیمه عرضه ندارم پس چون عرضه ندارم دیگه.....این منصفانه نیست چون من دارم سعی خودمو میکنم غلطی تا حالا نتونستم بکنم چون نمیتونم تمرکز کنم رو کاری ک باید بکنم نمیتونم تمرکز کنم چون همه ی وقتمو اون چرت وپرتا ی مزخرف و دغدغه های احمقانه پر کرده دانشکده ی مزخرف و شاگردای خنگ و... (پرسه در مه) گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش