سه شنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
۱۰:۳۶ - ۱۵ مهر ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۷۰۳۰۹۶
رادیو و تلویزیون

کارگردان «شکوه يک زندگی»:

سريال «پايتخت» لهجه ما را مسخره کرده است!

سریال شکوه يک زندگی,اخبار صدا وسیما,خبرهای صدا وسیما,رادیو و تلویزیون

به گزارش خبرگزاری صبا، سريال «شکوه يک زندگی» به کارگرداني رضا بهشتي و تهيه‌کنندگي اميرعباس کني درباره همسران شهدا و جاويدالاثرهايي است که با استقامت و اميدواري براي رسيدن خبر و نشانه‌اي از عزيزانشان، سال‌ها به تنهايي بار زندگي خود و فرزندانشان را به دوش کشيدند و شکوه يک زندگي را به نمايش گذاشتند .»صبا «با کارگردان اين مجموعه گفت‌وگويي داشته است که در ادامه مي‌خوانيد:

 

طرح و ايده سريال «شکوه يک زندگي« توسط چه کسی و چگونه مطرح شد؟

«شکوه يک زندگي» سابقه‌اي مربوط به چهار سال پيش دارد. اميرعباس کني تهيه‌کننده اين سريال طرحي را داشت که شعله شريعتي بر اساس زندگي همسر يک شهيد مفقود‌الاثر در يکي از روستاهاي اردبيل در چند سيناپس نوشته بود، اما بنا به دلايلي از جمله پروداکشن‌هاي زياد، هزينه بالا و يا موارد ديگر اين کار ساخته نشد.

 

بعد از گذشت سه سال شبکه دو که قرار بود اين کار را انجام بدهد دوباره پيگير ساخت سريال شد و پيشنهاد داد که فيلمنامه را تغيير دهيم. همچنين گفتند که شخصيت اصلي داستان واقعي نباشد که خانم اشرفي‌زاده و خانم عليان شروع به نوشتن طرحي جديد کردند.

 

پس از آن طرح اين سريال که در حد سيناپس بود از طريق اميرعباس کني به من پيشنهاد شد. روال قبلي فيلمنامه به اين صورت بود که داستان از سال ۱۳۶۲ آغاز مي‌شد و به سال‌هاي قبل فلاش بک مي‌خورد اما اين رويه چندان گويا نبود و امکان داشت بيننده خيلي با آن همراه نشود. از اين رو گفت‌وگويي با مدير شبکه و همچنين آقاي صباح داشتيم و به اين نتيجه رسيديم که داستان از ابتدا و از نوجواني نارگل و يحيي شروع شود.

 

من نيز احساس کردم با اين کار مخاطب بيشتر درگير شخصيت‌ها مي‌شود و با آن‌ها هم‌ذات‌پنداري مي‌کند. بنابراين خانم اشرف‌زاده و همکارانشان بر اساس پيشنهادي که مطرح شده بود داستان را به اين شکل پيش بردند. البته تغيير فيلمنامه و آماده شدنش زمان زيادي برد به گونه‌اي که قرار بود ما اوايل آذر کار را کليد بزنيم اما مقدور نشد و اواخر آذر کارمان را شروع کرديم. ضمن اين‌که داستان بر اساس زندگي شخص خاصي هم نوشته نشد و فيلمنامه‌اي که در اردبيل بود به مازندران آمد.

 

گفتيد که شخصيت داستان واقعي نيست، يعني بر اساس تخيلات نويسنده روي کاغذ آمده است؟

ممکن است بر اساس تحقيقاتي که انجام شده از زندگي همسران شهيد يا مفقودالاثر الهام گرفته باشد ولي زندگي شخصيت خاصي نيست و بخش اعظم آن تخيل است.

 

نام اين سريال در ابتدا «شکوه يک زندگي» بود و بعد به نام «يحيي» تغيير کرد و در زمان پخش دوباره با عنوان «شکوه يک زندگي» روي آنتن رفت. پروسه تغيير نام چه دليلي داشت؟

همه اين‌ها تصميمات تلويزيون بود. من هم اسم «شکوه يک زندگي» را بيشتر دوست داشتم چون به نام بهتري نرسيده بوديم. البته چند پيشنهاد مطرح شد که يکي از آن‌ها «يحيي» بود، اما «شکوه يک زندگي» ديگر جا افتاده بود، چون ما با همين نام کار را آغاز کرديم. تلويزيون تصميم گرفت که اسم «يحيي» بهتر است ما نيز اسم سريال را به همين نام تغيير داديم اما در دقايق آخر تلويزيون پيشنهاد داد که با همان نام قبلي کار را پخش کنيم.

 

چرا شمال کشور را براي اين مجموعه انتخاب کرديد؟

من با يک طرح از پيش نوشته شده رو‌به‌رو بودم که در فضاي شمال کشور نوشته شده بود و فقط بايد انتخاب مي‌کرديم که در مازندران باشيم يا گيلان. در بازبيني‌هاي لوکيشن هم به مازندران و هم گيلان رفتيم و فضايي که مورد نظرم بود را در جنگل‌ها و فضاي اطراف بهشهر ديدم. کارکردن و اقامت در آن‌جا خيلي سخت بود و نمي‌توانستيم در شهر هتل بگيريم زيرا فاصله هتل با محل تصويربرداري بسيار زياد بود، بنابراين مجبور شديم در بهترين جايي که نزديک همان روستاها بود اقامت کنيم.

 

شرايط سختي بود البته امکانات زيادي از سوي تهيه‌کننده فراهم شد و بچه‌ها در مواقع استراحت راحت بودند اما در طول کار سختي‌هاي زيادي را متحمل شدند، به اين دليل که تصويربرداري در فصل زمستان بود و بايد هم در فصل زمستان ضبط مي‌کرديم چون يحيي در عمليات خيبر مفقود مي‌شود و عمليات خيبر هم در اسفند سال ۶۲ اتفاق افتاده است.

 

البته اين فضا به قصه ما کمک مي‌کرد چون قصه در تاريخ معاصر رخ داده و رسيدن به يک فضاسازي براي اثر تاريخ معاصر سخت است کار در در فضاي روستايي بکر و دست نخورده راحت‌تر مي‌شود. از طرفي هم خوشحال بودم که ما يک کار آپارتماني انجام نمي‌دهيم بلکه کاري انجام مي‌دهيم که تصاويرش براي مخاطب چشم‌نواز است و او مي‌تواند مناظر قشنگي را ببيند.

 

لهجه بازيگران در اين سريال بسيار مورد انتقاد واقع شده، براي بيان درست از کارشناس لهجه و گويش کمک نگرفتيد؟

ما مشاور لهجه شمالي و لهجه جنوبي داشتيم؛ چون نارگل به جنوب هم سفر مي‌کند. اما من به بازيگراني که نتوانستند لهجه بگيرند خيلي اصرار نکردم و سعي کرديم در قصه تغييراتي بدهيم و بگوييم کساني که لهجه ندارند اهل شمال کشور نيستند و اصالتا به جاي ديگري تعلق دارند. ما بازيگراني داشتيم که هر چقدر مشاور لهجه با آن‌ها کار مي‌کرد نمي‌توانستند لهجه را ادا کنند.

 

بيتا سحرخيز به آن لهجه خيلي نزديک شده بود و ما نيز نارگل را با همان لهجه نگه‌ داشتيم، اما شخصيت‌هايي مثل شهروز و شهلا در واقع اهل شمال نبودند و فقط در آن‌جا زندگي مي‌کردند. چون اين امکان براي عبدالرضا اکبري هم پيش نيامد تا بتواند به گويش شمالي صحبت کند پدر نارگل را هم اين ‌گونه تعريف کرديم که اهل سمنان بوده و اصلا مازندراني نبوده است. در اين باره حتي با ساقي زينتي هم تمرين کرديم اما موفق نشديم.

 

اغلب مخاطبان لهجه مازندراني را با سريال «پايتخت» شناختند و در پس‌زمينه ذهنشان يک گويش طنز آلود است اما وقتي که نارگل حرف مي‌زند اين ذهنيت را ايجاد مي‌کند که او يک کاراکتر جدي است و اين کمي براي مخاطبان غير قابل درک است.

 

اين مساله‌اي است که مازندارني‌ها را هم آزار مي‌دهد؛ زماني که ما با بازيگران محلي کار مي‌کرديم اکثرا موضع مي‌گرفتند که با لهجه صحبت نکنيم؛ وقتي دليلش را پرسيديم ‌گفتند که سريال «پايتخت» لهجه ما را مسخره کرده است در حالي که لهجه ما به اين شکل نيست و اين موضوع برايشان بسيار ناراحت‌کننده بود.

 

البته که من چنين باوري ندارم اما آن‌ها همين فکر را مي‌کردند و از اين قضيه دل‌چرکين بودند. ما سعي کرديم درباره بازيگراني که نمي‌توانستند لهجه بگيرند سخت نگيريم زيرا اگر آن‌ها را مجبور مي‌کرديم ممکن بود لهجه‌شان به سمت لهجه‌ بازيگران «پايتخت» برود، به همين دليل فکر کردم شخصيت‌هايي که نمي‌توانند شمالي صحبت کنند را به گونه‌اي تعريف کنيم که اهل آن‌جا نيستند.

 

از گويش بيتا سحرخيز در کار راضي هستيد؟

بد نيست، محلي‌ها‌يي هم که آن‌جا بودند مي‌گفتند که او درست صحبت مي‌کند. ما از همان اول تصميم داشتيم که بازيگران فقط ته‌لهجه داشته باشند زيرا اگر قرار بود آن‌ها با زبان روستايي مازندراني صحبت کنند بيننده اصلا متوجه نمي‌شد و اين براي سريالي که از شبکه سراسري پخش مي‌شود نکته مثبتي نبود. ما فقط مي‌خواسيتم به يک آواي مازندراني برسيم نه اين‌که عينا بيان مازندراني داشته باشيم. اما خوشبختانه تا به حال از سمت مازندراني‌ها بازخورد بدي به خاطر گويش نداشته‌ايم.

 

در مدتي که سريال پخش شده است چه بازخوردهايي از مخاطبان گرفته‌ايد؟

بازخوردهايي که تا به الان گرفته‌ايم تا حدي براي خودم هم عجيب بوده است چون تقريبا تا ۷۰ درصد مثبت بوده‌اند.چنين توقعي را نداشتم زيرا ما اين سريال‌ را با زمان و بودجه محدود ساختيم. همچنين فرصت کمي براي کار کردن روي فيلمنامه داشتيم و اين فيلمنامه مي‌توانست قوام بيشتري پيدا کند. ما همه اين مشکلات را مي‌دانستيم اما تمام تلاشمان را کرديم. راجع به بازي‌ها هم بايد بگويم که واقعا راضي هستم و به نظرم خوب جا افتاده است.

 

شايد اگر طبق فيلمنامه اوليه به صورت فلاش‌بک پيش‌ مي‌رفتيم مخاطب نمي‌توانست با کار ارتباط برقرار کند، اما الان برايش مهم است که چه اتفاقي مي‌افتد و شهلا و شهروز چه خواهند کرد. اين تعليق‌ها ميان کاراکتر‌هاي قصه تقسيم و بيننده هم با آن‌ها همراه شده است.

 

يعني علاوه بر اين که ما سختي‌هاي زندگي زني که همسرش به جبهه رفته و مفقود شده را دنبال مي‌کنيم، يک سري داستانک‌هايي را هم مي‌بينيم که سختي زندگي اين کاراکتر را بيشتر مي‌کنند، مثل سايه يک مرد ديگر که در زندگي‌ نارگل افتاده و تا آخر هم با او هست. اما موضوع فقط ديدن سختي‌هاي زندگي نارگل نيست و در واقع در کنارش يک درام شکل گرفته که بيننده را کنجکاو مي‌کند.

 

در شخصيت‌پردازي و بازي گرفتن از بازيگران چقدر سعي کرديد دقيقا بر اساس همان شخصيت و کاراکتري که در فيلمنامه وجود دارد پيش برويد؟ و چقدر دست بازيگران را باز گذاشتيد تا براي ايفاي نقش خود خلاقيت داشته باشند؟

در وهله اول کارگردان برداشت خودش را از شخصيت‌ها و قصه دارد و بعد هم يک سري بازنويسي‌ها را اعمال مي‌کند. معمولا کارگردانان به خاطر اين‌که به اجراي آن چيزي که در ذهنشان است و به آن فکر مي‌کنند نزديک شوند تغييراتي را در روال قصه و در شخصيت‌پردازي‌ها انجام مي‌دهند.

 

من نيز از اين قضيه مستثني نيستم و اکثر کارهايي که کارگرداني کردم را خودم نوشتم و بيشتر دوست دارم بر اساس سبک و سياق خودم به داستان و شخصيت‌ها بپردازم. اين شخصيت‌ها را نويسنده طراحي کرده است اما هر کارگرداني يک آني از شخصيت و کاراکتر اصلي داستان مي‌گيرد و آن را پررنگ مي‌کند که من هم سعي کردم همين کار را انجام بدهم.

 

در ارتباط با باز گذاشتن دست بازيگران بايد توضيح دهم که ما قبل از شروع توليد يا در حين توليد در صحبت‌هايي که با همه بازيگران داشتيم، شخصيت‌ها را تحليل کرديم و اکثر بازيگران ما به شخصيت‌هايي که در ذهن من وجود داشت نزديک بودند.

 

اگر هم جايي احساس کرديم نياز است بيشتر صحبت کنيم در حين ضبط اين کار را انجام داديم. اگر بازيگران هم براي بهتر شدن شخصيت ايده‌اي داشتند من کاملا مي‌پذيرفتم. در واقع زماني که متوجه مي‌شدم بازيگر نقشش را باور کرده و پذيرفته است، به راحتي دستش را باز مي‌گذاشتم چون مي‌دانستم که او مي‌تواند بيش از آنچه که کارگردان در ذهن داشته کمک کند. اين که بازيگر در همان خط مشخصي که کارگردان تعريف کرده از خودش خلاقيت نشان دهد خوب است.

 

اين‌که مي‌گوييد بازيگران همان‌هايي هستند که در ذهن‌ شما بوده‌اند در خصوص همه بازيگران صدق مي‌کند؟

بعضي‌ها هستند اما بعضي‌ها نه. گاهي اوقات چاره‌اي نداريم چون کار به توليد نزديک شده و ما هنوز بازيگر مورد نظرمان را پيدا نکرده‌ايم، بنابراين مجبوريم نزديک‌ترين گزينه را انتخاب کنيم. حدود ۷۰ درصد بازيگراني که ما انتخاب کرده‌ايم به نقش‌هايشان مي‌خورند. البته بايد مخاطبان هم راجع به اين موضوع نظر بدهند.

 

تصميم نداشتيد يک بازيگر چهره يا ستاره را براي کاراکتر اصلي در نظر بگيريد؟

من فکر مي‌کنم بيتا سحرخير با چهره معصومي که در اين قصه دارد و لهجه‌اي که ادا مي‌کند توانسته اين شيريني و مظلوميت را به شخصيت نارگل بدهد. ما انتخاب‌هاي زيادي داشتيم اما در نهايت به بيتا سحرخيز رسيديم و من از اين انتخاب راضي هستم و فکر مي‌کنم جواب داده است.

 

اگر هم منظورتان از بازيگران ستاره يا چهره بازيگران سينما هستند بايد بگويم آن‌ها اغلب مايل نيستند در تلويزيون کار کنند، از طرفي هم معلوم نبود آن بازيگر خيلي حرفه‌اي و ستاره مي‌توانست اين نقش را خوب از آب در بياورد يا نه. در مجموع به نظرم اين شخصيت با بازي بيتا سحرخيز جا افتاده است.

 

اکرم رضايي ثاني

 

 

  • 18
  • 4
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
عبدالله دوم پادشاه اردن بیوگرافی عبدالله دوم پادشاه اردن به همراه عکس های خانواده اش

تاریخ تولد: ۳۰ ژانویه ۱۹۶۲ (۶۲ ساله)

محل تولد: عمان، اردن

سمت: پادشاه اردن (از سال ۱۹۹۹)

تاجگذاری: ۹ ژوئن ۲۰۰۰

ولیعهد: حسین بن عبدالله دوم

همسر: رانیا عبدالله (ازدواج ۱۹۹۳)

ادامه
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
فرشید اسماعیلی بیوگرافی فرشید اسماعیلی فوتبالیست جوان ایرانی

تاریخ تولد: ۴ اسفند ۱۳۷۲

محل تولد: بندرلنگه، هرمزگان، ایران

حرفه: فوتبالیست

پست: هافبک هجومی

باشگاه کنونی: پیکان

قد: ۱ متر ۷۲ سانتی متر 

ادامه
رضا عطاران بیوگرافی رضا عطاران؛ ستاره سینمای کمدی ایران

تاریخ تولد: ۲۰ اردیبهشت ۱۳۴۷

محل تولد: مشهد

حرفه: بازیگر، کارگردان، فیلم‌نامه‌نویس، تدوین‌گر، خواننده

آغاز فعالیت: ۱۳۶۹ تا کنون

تحصیلات: دانشجوی انصرافی دانشکدهٔ هنرهای زیبای دانشگاه تهران 

ادامه
اسدالله شعبانی بیوگرافی اسدالله شعبانی شاعر و نویسنده آثار کودک

تاریخ تولد: ۴ تیر ۱۳۳۷

محل تولد: روستای بهادربیگ از توابع همدان

محل زندگی: تهران

حرفه: شاعر، نویسنده، منتقد ادبی، کارشناس بازنشسته کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان

تحصیلات: فارغ التحصیل رشته زبان و ادبیات فارسی

آثار: خرمن شعر خردسالان، جستاری پیرامون شعر کودک در ایران، قصهٔ امشب، پولک ماه، دختر باغ آرزو، پرسه‌های شبانه

ادامه
ابومنصور موفق هروی ابومنصور موفق هروی؛ پدر داروشناسی فارسی

مشهور به: موفق هروی

متولد : قرن چهارم

محل تولد: احتمالا هرات

حرفه: پزشک و داروشناس ایرانی

آثار: کتاب الابنیه عن حقایق الادویه

ادامه
آزیتا حاجیان بیوگرافی آزیتا حاجیان بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: ۲۱ دی ۱۱۳۶

محل تولد: ملایر

حرفه: بازیگر سینما، تلویزیون و تئاتر

تحصیلات: لیسانس بازیگری و کارگردانی تئاتر از دانشگاه هنر

سال های فعالیت: ۱۳۵۴ تاکنون

ادامه
رید هستینگز بیوگرافی رید هستینگز؛ امپراطور محتوا و نتفلیکس

تاریخ تولد: ۸ اکتبر ۱۹۶۰

محل تولد: بوستون، ماساچوست، ایالات متحده آمریکا

حرفه: کارآفرین، مدیر ارشد اجرایی

شناخته شده برای: بنیانگذار نتفلیکس

تحصیلات: فارغ التحصیل دانشگاه استنفورد

دارایی: ۹/۴ میلیارد دلار

ادامه
دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی

دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی شهاب حسینی یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران است که تا به حال در آثار فاخری مانند محیا، دلشکسته، شهرزاد و... به نقش آفرینی پرداخته است. این هنرمند در هر یک از هنرنمایی های خود دیالوگ های ماندگاری دارد که در ادامه این مقاله از سرپوش قصد داریم به بخشی از آنها اشاره کنیم. بیوگرافی کوتاه از شهاب حسینی سید شهاب الدین حسینی تنکابنی در ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. وی اصالتا تن کابنی است و تحصیلات عالیه خود را در رشته روانشناسی از دانشگاه تهران برای مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. وی در سال ۱۳۷۳ با پریچهر قنبری ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو فرزند پسر به نام های محمد امین و امیرعلی است. فعالیت هنری شهاب حسینی با تئاتر دانشجویی و سپس، گویندگی در رادیو شروع شد. از جمله جوایز این هنرمند می توان به موارد زیر اشاره کرد: - او برای بازی در شمعی در باد (۱۳۸۲) و رستگاری در هشت و بیست دقیقه (۱۳۸۳) نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد.  - حسینی در سال ۱۳۸۷ با بازی در فیلم سوپر استار جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. -  او خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی فیلم برلین ۲۰۱۱ را به‌همراه گروه بازیگران فیلم جدایی نادر از سیمین کسب کرد. - او در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ نیز با ایفای نقش در فیلم فروشنده توانست جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن را به خود اختصاص بدهد. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی؛ درباره شهاب حسینی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی فیلم سینمایی دلشکسته در نقش امیرعلی: - هر کی ریــش گـذاشت مسلمـــون نیـست، هـــرکی پیـشونیش رو داغ کـــرد، مــرد خــدا نیست. - تو همه ی اعتقادا اشتباه میشه. همیشه ام یه عده گرگن تو لباس میش! -  من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم - ما فردا میایم خواستگاری، دیگه نمی خوام خواهرم باشی می خوام نفسم باشی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در فیلم دلشکسته سریال شهرزاد در نقش قباد: -شهرزاد نمی دونی بدون، من با تو چیزایی پیدا کردم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم و نمی خوام از دستش بدم. - ما همه مهره های سوخته ایم که زیر دست بزرگ آقاییم. -  آره خب عمو جان حقیقت تلخه عموجان، شنیدنش همچین یه جاهایی از وجدان آدمو جز میده. -  میرم صاف وامیستم جلوی بزرگ آقا بش میگم بزرگ آقا من، زن من، خب؟! پا به ماهه! عین ۱۰-۱۲ ماهو میخوام بمونم ور دلش چی میگی شما؟ - قباد : فقط یه سوال، خیلی دلم می خواد جوابشو بدونم، تو هنوزم دلت باهاشه؟ شهرزاد : فراموشی زمان می بره، فقط فکر می کنم اگه من به هر دری زدم، و اونی نشد که می خواستم بشه، لابد قسمت خرافه نیست، هست واقعا - موقتیه این روزا شهرزاد، می گذره. این وسط تنها چیزی که مهمه اینه که من هنوز با همه ی وجودم دوست دارم. عاشقتم - قباد : سخته واسم دوری تو اینو بفهم، چطوری اینو بهت ثابت کنم؟ شهرزاد : دیر شده، برای ثابت کردنش خیلی خیلی دیر شده … حتی ملک جوانبخت هزار و یک شبم نبودی وگرنه من کم قصه و داستان به گوش تو نخوندم. عاشق بزدل عشقو هم زایل می کنه آقای قباد دیوانسالار -قباد : این کارو باهام نکن شهرزاد. اینطوری خردم نکن. من هنوز دوستت دارم، خیلی بیشتر از قبل. همه چیو خراب نکن شهرزاد : برو قباد، پشت سرتم دیگه نگاه نکن -  من چی کار به کسی داشتم، داشتم زندگیمو می کردم. با بدبختی خودم سر و کله می زدم. اصلا روحمم خبر داشت همچین کسی تو این دنیا زندگی می کنه؟ کی نشونم داد؟ شما. بعدشم که فرستادینم تو بهشت تازه می خواستم بفهمم زندگی یعنی چی؟ تازه طعمش داشت زیر دهنم مزه مزه می کرد که یقه مو گرفتین ترپ انداختینم وسط جهنم. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال شهرزاد سریال مدار صفر درجه در نقش حبیب پارسا: -تو را به جای همه دوست میدارم-تو را به خاطر عطر نان گرم برفی که اب میشود -برای بخشش اولین گناه-تو را برای دوست داشتن دوست میدارم-تو را به خاطر تمام کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم ...  - همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛همين  - مظفر:منوببخش ...یافراموش کن! حبیب:میبخشم...ولی فراموش نمیکنم!!!  -حبيب: فقط چرا فكر مي كنيد كه سفر اعزام ممكنه منتفي بشه؟ دكتر: اين مملكت پسرجان،سرزمين گسل و زلزله و پس لرزه است!آدم از فردا روزش - این و خداوند باید جواب بده ، باید جواب این سوال رو بده ! اگه تو این دنیا هیچ جایی برای آرامش وجود نداره ؛ و اگه تمام رویاهای ما از عشق ، عدالت و آزادی فقط ی خیال بیهودس! پس چرا ما رو آفرید ؟!... -ميدوني چيه تقي جان؟من بر خلاف مرحوم پدرم،ازسياست چيز زيادي نميدونم! همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛ همين دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال مدار صفر درجه سایر فیلم ها: -یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی پایان ناپذیره ... (درباره الی) - میدونی برتر از عشق بی فرجام چیه؟فرجام بدون عشق... (برف روی شیروانی داغ) - من زندگی مو باختم حاج اقا منو از زندون می ترسونی؟برو از خدا بترس ... (جدای نادر از سیمین) - جنگ احساس مسولیته نه شلیکه گلوله ... (شوق پرواز) - هر چه تو اوج میگیری دنیا از دید تو بزرگتر می شود و تو از دید دنیا کوچکتر می شوی ... (شوق پرواز) - تو کویر ادم به خدا نزدیک تره چون اسمون به زمین نزدیک تره ... (پلیس جوان) - میدونی چیت حرص ادمو درمیاره؟اینکه حالت از من بده ولی حس واقعیتو بهم نمیگی خب چیه هر چی هست بیا به خودم بگو فکر میکنی چیزیمه؟فکر میکنی چون چیزیمه عرضه ندارم پس چون عرضه ندارم دیگه.....این منصفانه نیست چون من دارم سعی خودمو میکنم غلطی تا حالا نتونستم بکنم چون نمیتونم تمرکز کنم رو کاری ک باید بکنم نمیتونم تمرکز کنم چون همه ی وقتمو اون چرت وپرتا ی مزخرف و دغدغه های احمقانه پر کرده دانشکده ی مزخرف و شاگردای خنگ و... (پرسه در مه) گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش