دوشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
۱۵:۴۲ - ۲۸ خرداد ۱۳۹۷ کد خبر: ۹۷۰۳۰۷۲۹۹
کتاب، شعر و ادب

شب نویسنده‌های ایرانی «یک شب، یک نویسنده»؛ شب رضا جولایی و حسین سناپور

شب های شاعران ونویسندگان,اخبار فرهنگی,خبرهای فرهنگی,کتاب و ادبیات

یکی از مهم‌ترین گردهمایی‌های نویسنده‌ها و شاعران ایرانی برمی‌گردد به نیمه‌ دوم دهه پنجاه، که زیرعنوان شب‌های گوته برگزار شد: این شب‌ها از طرف کانون نویسندگان ایران، انجمن روابط فرهنگی ایران و آلمان و انستیتو گوته به مدت ده شب برگزار شد که شامل مراسم شعرخوانی و سخنرانی در باغ انجمن فرهنگی روابط ایران-آلمان بود. شاید هرگز در تاریخ ادبیات ایران شاهد برگزاری چنین مراسمی نبودیم. هرچند در چهار دهه گذشته هم مراسم اینچنینی از جمله شب‌های بخارا، شب‌های برج میلاد و... برگزار شد و همچنان می‌شود، اما هرگز آن طراوت و تازگی و استقبال شب‌های گوته تکرار نشد. به‌تازگی موسسه فرهنگی‌هنری هفت اقلیم دست به چنین ابتکاری زده و شب‌های نویسنده‌های ایرانی را کلید زده است:

 

در این نشست‌ها که با عنوان «یک شب، یک نویسنده: گفتن از نوشتن و تجربه‌های دیگر...» برگزار می‌شود، یک نویسنده ایرانی به میزبانی نویسنده‌ دیگری به گفت‌وگو درباره ادبیات داستانی ایران می‌نشینند و از تجربه‌های نوشتنشان می‌گویند. آنچه در زیر می‌خوانید گزارشی است از شب‌های سوم و چهارم شب نویسنده‌های ایرانی در موسه هفت‌اقلیم، که در روزهای آتی، گزارش دیگر این شب‌ها را نیز خواهید خواند.

 

شب رضا جولایی

رضا جولایی (۱۳۲۹-تهران) را می‌توان یکی از مهم‌ترین نویسنده‌های امروز ایران دانست که آثارش بازنمای روح زمانه ایرانی است؛ چراغی همچنان روشن در ادبیات این مرزوبوم، که هر خواننده‌ای را به بازخوانی دیگربار خود و گذشته‌ تاریخی که بر او رفته، دعوت می‌کند: گذشته انسان ایرانی. پس، رضا جولایی را باید خواند؛ از نخستین اثرش «حکایت سلسله پشت کمانان» که در ابتدای دهه شصت منتشر شد تا آثار بعدی‌اش که جایگاه او را در ادبیات معاصر محکم کرد: «جامه به خوناب» (برنده لوح زرین و گواهی افتخار بهترین مجموعه‌داستان بعد از انقلاب)، «باران‌های سبز» (برنده تندیس جایزه ادبی یلدا)، «سیماب و کیمیای جان»

 

(برنده تندیس جشنواره ادبی اصفهان و برنده جایزه تقدیری مهرگان) و آثاری که به‌تازگی از وی منتشر یا تجدیدچاپ شده‌اند: «برکه‌های باد»، «یک پرونده کهنه» (برنده جایزه ادبی احمد محمود) از سوی نشر آموت، و «سوءقصد به ذات همایونی» و «شب ظلمانی یلدا» از سوی نشر چشمه. آنچه می‌خوانید گزارش سومین شب از «یک شب، یک نویسنده» در موسسه هفت‌‌اقلیم به میزبانی مهدی یزدانی‌خرم منتقد ادبی و داستان‌نویس است که «سرخِ ‌سفید» و «من منچستر یونایتد را دوست دارم» از جمله کارهای او است.

 

باید در همین ابتدا بازگشت رضا جولایی را به فضای ادبیات تبریک گفت و با اطمینان «سوءقصد به ذات همایونی» را یكی از بهترین رمان‌های صد سال اخیر ایران معرفی کرد.

 

همیشه خوشحالم كه با شماهایی كه برای ادبیات وقت می‌گذارید رودررو می‌شوم، چراغ ادبیات به همت شماها روشن است! و باید از موسسه هفت‌اقلیم، برای برگزاری شب‌های نویسندگان تشكر كنم. «سوءقصد به ذات همایونی» تقریبا فراموش شده بود كه بعد از سیزده‌سال به لطف شما و دیگر دوستان چاپ و مطرح شد.

 

من فكر می‌كردم می‌نویسم و هیچ‌كس نمی‌خواند، پس چرا بنویسم؟ البته سوالی است كه هنوز هم از خودم می‌پرسم. به‌نظر من انسان از نظر شخصیتی در یك سنی ثابت می‌ماند ولی جسم تغییر می‌كند و آدم با كمال تعجب شاهد از دست‌دادن یك سری قابلیت‌ها و توانایی‌هایش می‌شود. مبنای این سوالات از علاقه من به فلسفه سرچشمه می‌گیرد. توصیه گلشیری كه می‌گفت «من هروقت از نوشتن خسته می‌شوم سراغ فلسفه می‌روم» را حالا من دارم ادامه می‌دهم؛ با اینكه خیلی از مباحث فلسفی را درك نمی‌كنم. به‌دنبال فلسفه فیزیك و ریاضی هستم تا پاسخی برای سوالات معمول بیابم. سعادتی كه من داشتم این بود كه مادربزرگم قصه‌گوی قهاری بود و پدربزرگم شاهنامه‌خوانی برجسته. شاید این هنر را از آنها گرفته باشم.

 

در طول چنددهه نوشتن، با این پرسش مواجه شده‌اید که چرا می‌نویسید؟

پوسته فریبنده‌ای كه اسمش را تمدن گذاشته‌ایم چه نقشی در دنیای ما ایفا می‌كند؟ اگر نقشی دارد پس این مقدار خشونت برای چیست؟ وقتی شاهد مرگ این‌همه كودك هستیم، می‌توانیم در مفهوم انسانیت شك كنیم؟ ما چقدر از اجداد غارنشینمان فاصله گرفته‌ایم؟ آیا می‌توان به آینده امیدوار بود؟ اگر قرار است امیدوار باشیم، چگونه؟ به‌دنبال اینها این سوال به ذهنم می‌رسد كه فایده نوشتن در این دنیا چیست؟ آیا پول و شهرت است؟ یا برای خودمان می‌نویسیم و حدیث نفس است؟ هربار كه می‌خواهم رمان جدیدی را شروع كنم این سوال را از خودم می‌كنم كه برای كی و چی دارم می‌نویسم؟ فایده‌ای كه دنبالش هستم چیست؟ این جواب قطعی ندارد! به‌نظر من نویسنده نباید پاسخ قطعی بدهد و در نقش موعظه‌گر فرو برود. بزرگ‌ترین هنری كه نویسنده می‌تواند داشته باشد به‌نظر من این است كه درست‌پرسیدن را به دیگران بیاموزد.

 

سال ٧٤ بود، رمان «سوءقصد به ذات همایونی» را از كتابفروشی پنجره خریدم. آقای یراقچی گفتند رضا جولایی نویسنده مهمی است. من كتاب را خواندم و با همان سن كمی كه داشتم از كتاب شوكه شدم. كار عجیبی بود؛ شخصا به كتاب علاقه‌مند شدم. با اینكه در آن سال‌ها پخش مناسبی نداشت. همین علاقه من به آقای جولایی باعث شد كه برای مصاحبه به خانه‌شان بروم، ایشان در این مصاحبه گفتند: اگر خیلی از هنرمندها یا نویسنده‌ها، نویسنده نمی‌شدند، به احتمال خیلی زیاد آدم‌كُش می‌شدند. عدم سنخیتی كه نویسنده با جهان دارد به‌نحوی او را عذاب می‌دهد كه دارای خشونت می‌شود كه فقط در نوشتن می‌تواند ادا كند! این نگاه جدیدی بود، كماكان چنین نظری دارید؟

من زیاد صاحب‌نظر نیستم، ولی بله! فكر می‌كنم اینها دو روی شخصیت یك نویسنده است. همیشه یاد هیتلر می‌افتم كه نقاش بود. دو جنبه متضاد پنهانی است كه ممكن است در وجود خیلی از نویسنده‌ها باشد، ولی همه، نه.

 

خودتان چطور این موضوع را مدیریت كردید و چقدر از خشونت آثارتان به خودتان برمی‌گردد؟

شاید كمی حساسیت بیش از حد، بیشتر از دیگران برای آنچه می‌بینم نگران می‌شوم. به‌دقت دنیا را نگاه می‌كنم و متوجه می‌شوم روزبه‌روز بیشتر دارد به سمت خشونت می‌رود. ولی این خشونت را نمی‌توانیم ابراز كنیم و احساس می‌كنیم در برابرش هیچ ‌كاری نمی‌توانیم بكنیم. جلو خشونت را نمی‌توانیم بگیریم جز اینكه در آثارمان بازتاب بدهیم و عریانش كنیم.

 

اوایل دهه هشتاد ناگهان مصاحبه‌ای كردید و گفتید «دیگر نه می‌نویسم، نه خواهم بود» و حدود ده سال از شما خبر نداشتیم، چرا؟

من «سوءقصد به ذات همایونی» را با مصیبت فراوانی درآوردم، در صورتی كه سرخوردگی‌اش برایم ماند. با سرمایه خودم چاپش كردم و فكر می‌كردم اتفاقی خواهد افتاد ولی هیچ ‌اتفاقی نیفتاد و به زحمت دویست یا سیصد نسخه فروش رفت و سه یا چهارتا نقد نوشتند. كتاب‌ها روی دستم ماند و هنوز به یادگار چاپ اول را دارم. كار ادبی احتیاج به روابط عمومی داشت كه من نداشتم و هنوز هم ندارم، كه به‌نظرم بد نیست. در عرصه ادبیات كمی پررویی لازم است. من خسته شده بودم، گفتم برای كی و چی بنویسم؟ من در آن سال‌ها كار می‌كردم ولی بیرون نمی‌دادم؛ چون هم سختگیری در آن دوران بیشتر بود و هم انرژی سابق را نداشتم. متوجه شدم شرایط كمی تغییر كرده است و به جز آن چیزهایی كه من دنبالش بودم و به آن نرسیدم چیزهای دیگری هم هست كه باید به‌دنبال آنها باشیم.

 

شما چگونه در آن زمان به این سبك نوشتن رسیدید؟

من از بچگی به‌شدت به كتاب‌خواندن علاقه داشتم و این علاقه را خانواده در من ایجاد كرد. جایزه من همیشه كتاب بود. كلاس پنجم كه شاگرد اول شدم پدرم برایم ده كیلو كتاب خرید. آن زمان گوتنبرگ كتاب را كیلویی می‌فروخت، خیلی‌ها با این مساله مخالف بودند ولی به‌نظر من خدمت خیلی بزرگی كرد، به نسل امثال من كه به این واسطه توانستیم كتاب بخوانیم. «جنگ و صلح» تولستوی را من در سن دوازده‌سالگی خواندم و چهارده‌ساله بودم كه شروع كردم به نوشتن. دوره‌ای كه انتخاب كردم جنگ‌های ایران و روس و لشکركشی‌های عباس‌میرزا بود. پنجاه صفحه نوشتم كه مهرماه شد، مدارس باز شد و نتوانستم ادامه بدهم ولی به یادگار دارمش. به گمانم خواندن «شازده احتجاب» گلشیری خیلی موثر بود. پتانسیلی در این فرارفتن از این زمان حال وجود دارد. خیلی مبتلا شده بودیم به زمان حال‌نویسی و من چیز جدیدی در آن نمی‌دیدم.

 

در دهه‌های شصت و هفتاد چه كردید؟

طبق معمول مشاغل متعددی كه پایدار نبودند!

 

چطور دوام آوردید؟

ترك‌های زیادی روی شخصیت آدم پیدا می‌شود. دوام آوردم ولی خیلی ضربه خوردم؛ به خاطر «بی‌فردایی»! الان هم مشكل من همین است. همه‌اش در گذشته زندگی می‌كنم. بعضی اوقات حیرت می‌كنم چقدر خاطرات گذشته را به وضوح به خاطر می‌آورم! ولی در مقابل هیچ‌وقت به آینده فكر نمی‌كنم! شاید به این دلیل كه آینده‌ای برای خودم متصور نیستم و به گذشته پناه می‌برم. در حالی كه آن زمان هم سخت بود. كارم را به خاطر رمان «سوءقصد به ذات همایونی» رها كردم كه حدود دو سال طول كشید.

 

شب حسین سناپور

«نیمه غایب» یکی از شاخص‌ترین آثار دهه هفتاد است که با کاراکترهایش، فرهاد، سیمین‌دخت، فرح و بیژن، بعد از دو دهه، هنوز راه خودشان را با نویسنده‌اش حسین سناپور (۱۳۳۹-تهران) می‌پیمایند و پیش می‌آیند. «نیمه غایب» برای سناپور جایزه بهترین رمان سال مهرگان ادب را به ارمغان آورد. کارهای بعدی سناپور، «ویران می‌آیی»، «با گارد باز» و «سمت تاریک کلمات» سه مجموعه داستانی بودند که در فاصله کمتر از سه سال (۸۴-۸۲) منتشر شد، و جایزه بنیاد گلشیری را به‌همراه داشت.

 

اواخر دهه هشتاد و اوایل دهه نود، دوره دیگری از انتشار رمان‌های سناپور بود که با «شمایل تاریک کاخ‌ها» شروع می‌شود. بعد از این کتاب، « لب بر تیغ» بود و سپس «دود» و «سپیدتر از استخوان» و «خاکستر». حسین سناپور اما فقط به داستان خلاصه نمی‌شود. او که تجربه روزنامه‌نگاری را نیز در کارنامه خود دارد، در حوزه تحقیق، پژوهش، نقد، شعر و تدریس داستان نیز خود را محک زده. «ده جستار داستان‌نویسی»، «جادوهای داستان» و «یک شیوه برای رمان‌نویسی» از جمله کارهای نظری وی در حوزه داستان‌نویسی است.

 

«سیاهه من»، «خانه این تابستان» و «آداب خداحافظی» نیز تجربیات شعری این نویسنده است. «همخوانی کاتبان» (زندگی و آثار هوشنگ گلشیری) از کتاب‌های دیگر سناپور است که شاید ادای دینی است به نویسنده‌ای که به‌نوعی وامدارش است. همه اینها از حسین سناپور شمایلی از «نویسنده‌ حرفه‌ای» آنطور که فرشته احمدی می‌گوید، ساخته است: «سناپور از معدود نویسندگان حرفه‌ای معاصر ما هستند. حرفه‌ای به این معنا كه نویسنده‌ای هستند كه تمام‌وقت نویسندگی می‌كنند، با وجود اینكه بیشتر ما نویسندگان مجبوریم چند شغل برای گذران زندگی داشته باشیم و كمتر نویسنده‌ای پیدا می‌شود كه چنین جسارتی داشته باشد. دومین نكته حرفه‌ای‌بودن ایشان، حساسیت‌داشتن به مسائل روز جامعه و اجتماع است.

 

برخلاف خیلی از نویسندگان كه به گوشه دنجی رفته‌اند كه با خیال راحت و در امنیت بنویسند و كاری به سایر مسائل ندارند. همچنین انجمن صنفی نویسندگان كه بعد از تلاش‌های بسیار تشكیل شد، با وجود اینكه صنف برای نویسندگان جوان‌تر است و قرار است مشكلات آنها را حل كند، آقای سناپور تلاش بسیاری در این راستا انجام دادند. كسانی كه در این كار جا افتاده‌اند چندان نیازی به حمایت صنفی ندارند. با تمام اینها ایشان پابه‌پای ما و همه جوان‌ترها بودند، كه حضورشان خیلی موثر بود. همچنین جزو محدود كسانی هستند كه كار جوان‌ترها را می‌خوانند و نظر می‌دهند. به‌نظر من سومین نكته حرفه‌ای‌بودن ایشان این است كه ازدواج نكردند.» آنچه می‌خوانید گزارش چهارمین شب از «یک شب، یک نویسنده» در موسسه هفت‌‌اقلیم به میزبانی فرشته احمدی منتقد ادبی و داستان‌نویس است که «هیولای خانگی» و «گرمازدگی» از جمله کارهای او است.

 

به‌عنوان اولین پرسش، این تصمیم شما بود كه زندگی خانوادگی در نقطه مقابل كار حرفه‌ای‌تان قرار می‌گیرد یا...؟

نه! اما مسلما ازدواج‌نكردن به نویسندگی‌ام كمك كرده، ولی تصمیمی از قبل در این مورد نگرفته بودم.

 

خوش‌شانسی‌ای كه من داشتم این بود كه پدر و مادرم در كارهایم دخالت نمی‌كردند، پدرم حتی نمی‌دانست در كدام مدرسه درس می‌خوانم. شاید اگر كاری به كارم داشتند من هم مجبور می‌شدم كارهایی را انجام بدهم كه بقیه انجام می‌دهند و خیلی فرصت نمی‌كردم برای داستان‌نویسی وقت بگذارم. هرچند من كمی لجباز هستم و كاری كه تصمیمش را گرفتم و فكر می‌كنم باید انجام بدهم، می‌كنم. از یك سنی تصمیم گرفتم نویسندگی كارم باشد، قبل از آن به سینما علاقه داشتم ولی متوجه شدم با روحیاتم سازگار نیست و به‌طور دائم به سمت داستان كشیده می‌شدم، و برایم مسلم شده بود می‌خواهم نویسنده شوم. زمانی مشغول روزنامه‌نگاری بودم ولی بعدتر آن را هم كنار گذاشتم.

 

کارگاه‌های گلشیری در سبک نوشتنتان چقدر موثر بودند؟ و حالا كارگاه‌های خودتان چه شباهت‌ها و تفاوت‌هایی با آن كارگاه‌ها دارند؟

از دوران دانشجویی به داستان‌نویسی علاقه‌مند بودم و همان سال‌ها در كتابخانه دانشگاه دنبال كتاب‌های نویسندگی بودم. ولی با تمام اینها وقتی كلاس‌های گلشیری را رفتم، متوجه شدم نحوه برخوردشان با داستان به كلی فرق می‌كند. ما در این كارگاه‌ها داستان را می‌خواندیم و جزء به جزء بررسی می‌كردیم. من اولین‌بار در كارگاه آقای گلشیری دیدم كه این كار انجام می‌شود. همه‌چیز برای من عوض شد و انگار درِ یك فضای جدیدی را برای من باز كرد. در كارگاه‌های آقای گلشیری فقط داستان كوتاه خوانده می‌شد و به خاطر ندارم كه رمانی خوانده و بررسی شده باشد. اما من در كارگاه‌های خودم حس كردم باید شیوه‌ای باشد كه روی رمان هم بشود كار كرد.

 

به‌نظر كتاب «یك شیوه برای رمان‌نویسی» هم در ادامه همین نوع نگاه باشد. و حالا این پرسش که، این همان شیوه‌ای است كه خودتان هم می‌نویسید یا بخشی از آن شخصی است، كه قابل آموزش نیست؟

تا جایی كه می‌توانستم همان روش خودم است. یك الگوی كلی دارد: اینكه در ابتدا با یك طرح شروع كنیم؛ طرح را پرورش بدهیم، پرونده‌سازی بكنیم و در آخر كه تمام این كارها را كردیم، سراغ نوشتن رمان برویم.

 

با توجه به دغدغه‌های مشتركی كه در رمان‌هایتان دارید و به آن اشاره می‌كنید، نگران نیستید كه دچار تكرار شوید؟

خودم خیلی سعی می‌كنم كه هر كاری با كار قبلی تفاوت داشته باشد. با این حال یك سری مضامین و موضوعات هستند كه به ناچار در تمام آثار خود به خود می‌آیند؛ نمی‌شود كاری‌اش كرد. مگر در زمانی كه نویسنده حس كند هرچه می‌توانسته در مورد آن موضوع گفته است.

 

بعضی فكر می‌كنند با شركت در كارگاه‌های داستان، نویسنده می‌شوند، در صورتی كه نویسنده طرز تفكر خاص و دغدغه‌های خاصی دارد كه هر كسی ندارد.

 

به‌نظر من هر كسی حرفی برای گفتن دارد و كسی نیست كه حرفی برای گفتن نداشته باشد. مساله این است كه آن حرف چطور بیان شود، و آنجاست كه تفاوت آدم‌ها با یكدیگر مشخص می‌شود. تفاوت نویسنده و غیرنویسنده این است كه حرف‌های خود را چگونه با تكنیك عمیق كنند و از زوایای مختلف به آن بپردازند.

 

اطلاعات لازم برای داستانتان را چطور به دست می‌آورید؟ آیا تحقیق می‌كنید؟

هفت، هشت سالی كه روزنامه‌نگاری كردم با خیلی اتفاقات متفاوت روبه‌رو شدم، هرچند هیچ‌وقت از آنها ننوشتم. هیچ‌وقت از اتفاقات شخصی ننوشتم جز یكی، دو بار كه چاپ نكردم. انگار نوشتن هر چیزی كه به خودم نزدیك‌تر باشد سخت‌تر است. آدم‌هایی كه دورتر بودند همیشه برایم جذابیت بیشتری داشتند. روزنامه زیاد می‌خوانم ولی تحقیق نمی‌كنم. گاهی در اینترنت جست‌وجو می‌كنم و گاهی از دوستانم كمك می‌گیرم. اما برای رمان «شمایل تاریك كاخ‌ها» نزدیك به ده كتاب خواندم. ولی برای بعضی رمان‌ها مثل «خاكستر» تحقیقی نكردم. همه ما، همه شخصیت‌ها و آدم‌ها را درون خودمان داریم. همان‌طور كه می‌گویند هر آدمی همه جهان و همه آدم‌ها است. فكر می‌كنم درست است. ما همه شخصیت‌ها را در وجودمان داریم، حتما در «مظفر» یك گوشه‌ای از من هست.

 

برشی از «خاکستر» 

تاریکی است که می‌گذارد ببینیم. خودمان را ببینیم و این شتاب مهمل را؛ جلوزدن و ویراژدادن میان دیگران، که همان اطوار تن است، منتها با ماشینت، که شکل خوش‌اندام‌تر و کم‌صدمه‌تر تنمان است. همین‌قدر هم شناسیم برای هم، که کمی آن‌سوتر از تاریکی خودمان، لحظه‌ای صورت محوی را از پشت شیشه کناری‌اش می‌بینیم که تا پنجره آن‌سوترمان می‌آید حالا نزدیک، نزدیک‌تر؛ عینکی است و سبیلو، با چشم‌هایی خیره به جلو، که می‌گوید مصمم است، اما نیست. باطن مرددش در خیرگی چشم‌های نگران‌ و رو به آینده‌اش پیداست، نمی‌داند با چه مواجه خواهد شد در خانه و همین امشب. شاید هم فردا و در خبری که مثل بولدوزر می‌آید تا بخورد به‌اش. یک چنین چیزی. گذشت. رفت به‌سوی بولودوزر...

 

حسین سناپور

 

armandaily.ir
  • 10
  • 3
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
احسان قربان زاده بیوگرافی احسان قربان زاده؛ خواننده تازه کار موسیقی پاپ ایران

محل زندگی: تهران 

ملیت: ایرانی

حرفه: خواننده

سبک: پاپ و سنتی ایرانی

ساز: تنبک، باغلاما و گیتار

ادامه
فرامرز اصلانی بیوگرافی فرامرز اصلانی از تحصیلات تا شروع کار هنری

تاریخ تولد: ۲۲ تیر ۱۳۳۳

تاریخ وفات : ۱ فروردین ۱۴۰۳ (۷۸ سال)

محل تولد: تهران 

حرفه: خواننده، آهنگساز، ترانه‌سرا، نوازندهٔ گیتار 

ژانر: موسیقی پاپ ایرانی

سازها: گیتار

ادامه
عقیل بن ابی طالب زندگینامه عقیل بن ابی طالب؛ از صحابه پیامبر و امام علی (ع)

تاریخ تولد: ده سال بعد از عام الفیل

محل تولد: مکه

محل زندگی: مکه، مدینه

دلیل شهرت: صحابه و پسرعموی محمد

درکذشت: دوران حکومت معاویه، مدینه

مدفن: بقیع

ادامه
علیرضا مهمدی بیوگرافی علیرضا مهمدی؛ پدیده کشتی فرنگی ایران

تاریخ تولد: سال ۱۳۸۱ 

محل تولد: ایذه، خوزستان، ایران

حرفه: کشتی گیر فرندگی کار

وزن: ۸۲ کیلوگرم

شروع فعالیت: ۱۳۹۲ تاکنون

ادامه
حسن معجونی بیوگرافی حسن معجونی بازیگر کمدی سینمای و تلویزیون ایران

چکیده بیوگرافی حسن معجونی

نام کامل: محمد حسن معجونی

تاریخ تولد: ۲۸ دی ۱۳۴۷

محل تولد: زنجان، ایران

حرفه: بازیگر، کارگردان، طراح، مدرس دانشگاه

تحصیلات: رشتهٔ ادبیات نمایشی از دانشکده سینما تئاتر دانشگاه هنر

آغاز فعالیت: ۱۳۷۵ تاکنون

ادامه
ابراهیم بن جعفر ابی طالب زندگینامه ابراهیم بن جعفر ابی طالب

نام پدر: جعفر بن ابی طالب

سن تقریبی: بیشتر از ۵۰ سال

نسبت های مشهور: برادر محمد بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر ابی طالبزندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

زندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب فرزند جعفر بن ابی طالب بوده است، برخی از افراد ایشان را همراه با محمد از نوه های جعفر می دانند که عمال بن زیاد وی را به شهادت رساند. برخی از منابع می گویند که ابراهیم و محمد هر دو از لشکر ابن زیاد فرار کرده بودند که بانویی در کوفه آنها را پناه می دهد، اما درنهایت سرشان توسط همسر این بانو که از یاران ابن زیاد بود از جدا شد و به شهادت رسیدند. 

ادامه
مریم طوسی بیوگرافی مریم طوسی؛ سریع ترین دختر ایران

تاریخ تولد: ۱۴ آذر ۱۳۶۷

محل تولد: تهران

حرفه: ورزشکار، دونده دوهای سرعت

تحصیلات: کارشناسی تربیت بدنی از دانشگاه تهران

قد: ۱ متر ۷۲ سانتی متر

ادامه

انواع ضرب المثل درباره شتر در این مقاله از سرپوش به بررسی انواع ضرب المثل درباره شتر می‌پردازیم. ضرب المثل‌های مرتبط با شتر در فرهنگها به عنوان نمادهایی از صبر، قوت، و استقامت معنا یافته‌اند. این مقاله به تفسیر معانی و کاربردهای مختلف ضرب المثل‌هایی که درباره شتر به کار می‌روند، می‌پردازد.

...[ادامه]
ویژه سرپوش