این عکس حال ادبیّات را خوب میکند؛ هر قدر هم که نگاهش کنی، سیر نمیشوی از شکوه و شعرِ نهفته در دلش.
آن خنده و آن شیرینی، غمِ دیدنِ عصا و ویلچر را از بین میبرد. کاش میدانستیم این دو غول ادبیات معاصر از چه میگویند با هم. شاید سایه دارد از ارغوانش میگوید. شاید بعد از این شفیعی کدکنی، «م.سرشک»، به او گفته است: «آفتابی تو که در سایه نهانی، سایه». آوازه رفاقت این دو استاد قول و غزل همه جا پیچیده است و هر کدام به هر مناسبت به مهر و لطف از هم یاد میکنند.
شفیعی کدکنی در مقدمه کتاب «آینه در آینه» نوشته است: «یک شب در بهار ۱۳۶۹ در شهر کلن کشور آلمان، در حضور او گاه از حافظه و زمانی با مراجعه به مجموعههای شعری او این انتخاب را روی چند برگ کاغذ انجام دادم و او با بزرگواری پذیرفت که عیناً چاپ شود و این است حاصل آن گزینش، گزینشی یکشبه و حداقل سیوپنج ساله». استاد شفیعی در جایی دیگر میگوید: «شعر هیچ یک از معاصران زنده نمیتواند با شعر سایه رقابت کند». حالا استاد شفیعی کدکنی در جدیدترین اظهارنظرش درباره ابتهاج در انجمن ادبی شاهرود گفته است: «هیچ کلامی از هوشنگ ابتهاج نباید نامکتوب برای نسل امروز و فردا باقی بماند. دو جوان با استعداد باهوش(میلاد عظیمی و عاطفه طیه) به منزل ایشان رفتند و وی را به پاسخ واداشتند و نتیجهاش کتاب «پیر پرنیاناندیش» شد. ابتهاج را از جوانی میشناسم و خیلی از شعر ایشان لذت میبرم». عمرشان دراز باد!
آرانیان
- 9
- 4