شنبه ۰۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
۲۲:۵۴ - ۰۱ شهریور ۱۴۰۲ کد خبر: ۱۴۰۲۰۶۰۰۶۹
چهره ها در سینما و تلویزیون

باز نشر صحبتهای زنده یاد ابراهیم گلستان؛

ابراهیم گلستان: سهم خود را از این دوران بگیرید

ابراهیم گلستان,صحبت های قدیمی از ابراهیم گلستان
سینمای ایران در شوک بزرگی قرارگرفت و در عرض چند ماه تیغ تیز بیماری یکی از ارکان مهم این سینمای متحول شده را گرفت.

روزنامه نو آوران نوشت: عباس کیارستمی و خبر درگذشتش نه تنها روی سایتهای خبری ایران بلکه روی خروجی خبرگزاری های رسمی جهان قرار گرفت او بی شک یکی از پدیده های بزرگ سینمای ایران و جهان بود که نمی توان به سادگی از کنار نامش گذشت و به او احترام نگذاشت. ابراهیم گلستان پیر هجرت کرده ی سینمای مدرن ایران را به سختی در انگلستان پیدا کردم او و زبان سرخ همیشه دوست داشتنی اش که بارها در گفتگوهایی که با هم داشتیم از آن زخم خورده ام همیشه برایم قابل احترام است، خیلی سخت می شود ابراهیم گلستان را به ژای گفتگو کشاند و او هم خیلی سخت می شود که کسی را قبول داشته باشد و از هنرش تمجید کند تنها قاسم هاشمی نژاد بود که همیشه وقتی در خانه اش بودم می دیدم گاهی گلستان به او زنگ می زند و حرف می زنند اما اینکه عباس کیارستمی را قبول دارد یا نه برایم سئوال بزرگی بود او خطوط قرمز زیادی دارد و حتا مرگ دیگران باعث نمی شود نظرش درباره ی آنها تغییر کند و حداقل این را همگان می دانند. با او درباره ی کیارستمی حرف زدیم که با هم مرور می کنیم.

*سینمای عباس کیارستمی سینمای خاصی بو با توجه به اینکه شما سخت پیش می آید که هنرمندی را قبول داشته باشید می خواستم بپرسم کیارستمی و سنت سینمای او از نگاه ابراهیم گلستان چگونه بود؟

چرا نباید من کسی را که خوب کار کرده و فهم از سینما داشته را نپذیرم؟ این حرفها که در ایران درباره من گفته می شود را چرا دوباره باز نشر می کنید؟ وقتی شما اینگونه سئوال می کنید یعنی باور دارید که من یک موجود پرخاشگرم که اینگونه نیست. من اولین کسی بودم که به سینمای کیارستمی اهمیت دادم و سینمای او را را قبول کردم درست پیش از آنی که این افراد تهمت زننده در ایران شروع کنند و درباره اش بنویسند.کیارستمی سینما را خوب می فهمید با صراحت می گویم اولین کسی که کیارستمی را در سینما شناخت و تشویقش کرد که فیلم بسازد من بودم همان زمانی که مقاله نویسان مضحک مجلات در ایران فقط بلد بودند حرفهای بی ربط بنویسند و من در همان دوران داشتم کار می کردم.

*عباس کیارستمی آیا در استودیو گلستان همان جایی که فروغ فرخزاد و دیگران را دور هم جمع کردید با شما همکاری داشت؟

نه به هیچ وجه کیارستمی در استودیو گلستان حضور نداشت من از کارش خوشم می آمد و دورا دور از او حمایت می کردم، دلیلی نداشت هر کسی را که دوست داشتم بر دارم و بیاورم در استودیو گلستان و با او کار کنم مگر بنگاه خیریه باز کرده بودم!!!؟

*در واقع تا چه اندازه اعتقاد دارید که عباس کیارستمی چهره ی سینمای ما را در جهان تغییر داد خصوصا پس از دریافت جایزه ی کن البته این نکته هم قابل ذکر است که شما و تنی چند پیش از کیارستمی خالق شاهکارهای سینمای ایران بودید و شرایط برای شما البته فرق می کرد

این حرفها را نزنید آقای وزیربانی، این حرفها نه در کت من می رود و نه به درد من میخورد من کار خودم را کردم و یک جا هم تصمیم گرفتم دیگر کار نکنم و هر چه هست همان بوده که حالا در دسترس آدمهای باهوش و حتا احمقها قرار دارد. عباس کیارستمی آدم خوبی بود و کارش بسیار عالی بود، او اولین بار که جایزه گرفت نیمه شب از شهر «نیس» فرانسه به من زنگ زد و گفت:« دوست داشتم اولین کسی که خبر را به او می دهم شما باشید آقای گلستان» من او را چند بار دیدم و یک بار هم لندن به دیدار من آمد، او آدم بسیار قابل قبولی بود خیلی ها را می شناسم که آدمهای پر مدعایی هستند اما به هیچ وجه قابل قبول نیستند اما کیارستمی هم بی ادعا بود و هم قابل قبول و کارش از خیلی ها بهتر بود که مغز آدم را می خورند و هرگز تولیدی در سینما ندارند.

*در ایران به کیارستمی جفا شد و کسی به او اهمیتی نداد

در ایران آدمهای قدر نشناس زیاد هستند و این را خود ایرانی ها هم می دادند! طرف از خانه اش می آید بیرون و با غرور می گوید من ادبیات می دانم یا از خانه اش می آید بیرون و می گوید من سینما می فهمم و اصلن معلوم نیست از کجا این فکرها به سرشان می زند، همین الان پس از گذشت شصت سال مثلا مقالاتی که آدمهای کم دان در مجلات ایران را می نویسند را بخوانید ببینید چه مهملاتی می نویسند، حداکثرش خیلی زور بزنند یک چیزهایی را مدام تکرار می کنند و این طور کارها آقا شعور لازم دارد که امثال کیارستمی داشتند. آدم که نمی شود مثلا خودش را شبیه فریدون بزک کند که چی مثلا در خانه ی عمه اش یک کتاب خوانده یا یک فیلم دیده! یاد گرفتن کار سهل و ساده ای که نیست یک مقوله ی مهم است و هاها و هوهو کردن الکی و تعریف و تمجید هم کار به جایی نمی رود باید کار کرد متن خواند شعور داشت و فهمید تا یک نفر مثل عباس کیارستمی بوجود بیاید شما الان یک نگاه به وضعیت ترجمه ی شعر در ایران بیاندازید طرف آمده شعر از زبان یوگسلاوی ترجمه کرده و آن نادان نمی داند که اصلا زبانی به نام یوگسلاوی وجود ندارد این آدم که مرد اسمش را سخت به خاطر آوردم اعتماد زاده یا به آذین او مترجم بدی نبود اما بد می فهمید! او کتابی را ترجمه کرده و یک آقایی که شاملو نامی بود آمده و گفته می خواهم آن را بازنویسی کنم! خب من هم گفتم تو بی ربط می کنی که می خواهی بازنویسی اش کنی! تو کی هستی که از این غلطها هم بلد باشی! حداکثرش این است که اعتماد زاده فارسی اش بد باشد و تو میخواهی فارسی اش را خوب کنی اما فارسی خودت هم بد است و اعتماد زاده هم فارسی اش بد نبود

ابراهیم گلستان,صحبت های قدیمی از ابراهیم گلستان

*شما با شاملو مشکل شخصی دارید اما او شاعر بی نظیری است

شما هم بی ربط زیاد می گویید و این یک اپیدمی است در ایران و من هم وقتی کسی می خواهد بی ربط باشد حوصله اش را ندارم از چاه بیرونش بیاورم! خیلی توان داشته باشم سعی می کنم مثل شماها نباشم یک بار گفتم شاملو مرد، خودش و شعرش هم باهم دفن شدند

*برگردیم به مسئله ی کیارستمی، ژان-لوک گودار می گوید : “فیلم با دی دبلیو گریفیث آغاز می شود و با عباس کیارستمی پایان می یابد.” و عده ای هم او را به شاعر سینمای جهان تشبیهش می کنند نظر شما در این خصوص چیست؟

خیلی ها در سینما شعر گفتند، گدار هم فیلمساز اتوریته ای نیست و البته هیچکس هم نیست که بتواند چنین حکمی را صادر کند، این را قبول دارم که کیارستمی در برخی از فیلمهایش خیلی شاعرانه رفتار کرده است و البته کیارستمی اصلا احتیاجی به تعریف گدار ندارد چه کسی می داند که گدار چقدر می فهمد یا نمی فهد؟ یا حتا چه کسی می داند من که دارم این سئوال را پاسخ می دهم چقدر فهم دارم! خیلی ها در سینما کار کردند ببینید یک مجله در ایران چاپ میشد که من هم می دیدم که خیلی بد بود یک چیز سطحی آیا چون آن بیکاره ها دور هم جمع شدند و مجله راه انداختند سینما را می فهمیدند؟ نه نمی فهمیدند! همان موقع که داشت در فرانسه موج نو راه می افتاد کسی در ایران به آنها احترام می گذاشت؟ نه که نمی گذاشت. عباس کیارستمی قابل احترام است و گدار و دیگران هم لازم نیست برای اثبات این فیلمساز کارهای احمقانه بکنند.

*شما به سعدی علاقه ی خاصی دارید آقای کیارستمی هم در این باب پژوهشهای گسترده ای انجام داده حتا روی حافظ و دیگران اما در ایران بسیاری به او تاختند که تو حق نداشتی در جریانی که متعلق به تو نیست و مثلا سوادش را نداری دخالت کنی نظر شما در این باره چیست؟

اینها دارند پرت و پلا می گویند و بی خود می کنند که به کسی می گویند تو چون سینما گر هستی حق نداری در ادبیات نظر بدهی اصلا این حرف نیست یک مزخرف بی حد است! چقدر آدمهای نادان هستند که راجع به ادبیات حرف می زنند و باید لگد زد به دهانشان و گفت درباره ی ادبیات حرف نزنید اما کسی اینکار را انجام نمی دهد. همه ی این آدمها مثل کسانی هستند که از خانه شان بیرون می آیند و عمه و ننه و خاله شان تعریفشان را کرده و فکر کرده اند شکری شده اند که می توانند برای دیگران تعیین تکلیف کنند. در ایران باید جلوی احمقها ایستاد.

***

حرف های ابراهیم گلستان در روز تولدش: سهم خود را از این دوران بگیرید

روزنامه بهار نوشت: سینمای روشنفکری ما در حوزه مستند رویکردی دگر اندیشانه را در کالبد خودش دارد که در دهه‌هایی قبل از بهمن ۵۷ و با ظهور کارگردان‌های مهمی چون ابراهیم گلستان و فریدون رهنما شکل گرفت، سینمایی که چالش برانگیز‌ترین آثار تاریخ سینمای ملی ما را به دوش می‌کشد و با آثاری چون «خشت و آینه» به کارگردانی ابراهیم گلستان و «تخت جمشید» به کارگردانی فریدون رهنما شرایطی متفاوت را برای سینمای ملی ما رقم زد.

شاید با نگاه ویژه به‌این ساحت می‌توان دید که هم ابراهیم گلستان و هم فریدون رهنما نه‌تنها در حوزه سینما که با ابزار نثر نیز به گردونه هنر روشنفکری ما قدم می‌گذارند؛ ابراهیم گلستان با ثبت نثری متفاوت در داستان‌نویسی ایران که به زعم تحلیلگران ادبیات ایران ژانری است که پس از صادق هدایت مهم‌ترین ژانر داستان‌نویسی ایران به‌لحاظ نثر و زاویه دید است و فریدون رهنما با نوشتن مقدمه‌ای بر دفتر شعر قطعنامه احمد شاملو که واکنش تند و صریح نیما یوشیج را به‌دنبال دارد، اما ابراهیم گلستان دراین میان چهره‌ای کاملا متفاوت است و جریان هنر ایران به‌گونه‌ای دیگر با این هنرمند همیشه معترض رفتار می‌کند. منتقدان سرسخت ابراهیم گلستان او را وابسته به دستگاه حکومتی در دوران پهلوی می‌دانند و نقش دربار را در شکل گرفتن این پدیده بلامنازع تاریخ هنر ایران بسیار مهم می‌دانند، اما برخی دیگر حضور اندیشه و سلطه تفکر او را حتی با نبودن حداقل ۵۰سال (از زمان ترک ایران تابه‌امروز) بسیار بارز و مهم می‌دانند و معتقدند گلستان حتی با وجود این فقدان از مهم‌ترین هنرمندان کنونی ایران محسوب می‌شود. این جریان تا چه اندازه با ابراهیم گلستان نزدیکی دارد؟ آیا حضور نداشتن او در جریان روزمره ادبیات ایران او را تبدیل به یک تابو کرده است؟ یا نه، جنس و نوع خلق اثری که از ابراهیم گلستان بر جای مانده است سبب این شده است که ابراهیم گلستان تابه‌امروز چهره‌ای دست‌نیافتنی باشد؟ بیست و ششم مهر سالروز تولد مردی است که با لحنی صریح و تند همیشه حرف زده است و منتقدان بسیاری دارد، اما هیچ هجمه‌ای نتوانسته است اهمیت این چهره خاص را از تاریخ هنر ایران بزداید، مردی که تند‌ترین انتقادات را به احمد شاملو، جلال آل‌احمد و ناصر تقوایی داشته است و هرگز آن‌ها را به‌عنوان هنرمندان قابل تامل به‌رسمیت نمی‌شناسد. با ابراهیم گلستان درباره برخی از این معادلات به گفت‌وگو نشستیم که اینک پیش‌روی شماست.

ابراهیم گلستان,صحبت های قدیمی از ابراهیم گلستان

یک سوال به‌طور مداوم در ذهن هنر ایران دراین چند دهه که شما در ایران حضور نداشتید وجود دارد و آن این است که ابراهیم گلستان چیزی حدود ۵۰ سال است که به‌طور فیزیکی در ایران حضور ندارد و به‌نوعی خلق اثر نکرده است، اما همچنان یکی از مهم‌ترین هنرمندان تاریخ سینما و داستان‌نویسی ما محسوب می‌شود؛ به اعتقاد شما چرا این جریان که به دو جهت می‌توان آن را مثبت و منفی تلقی کرد اتفاق افتاده است؟ ما آیا دچار رکود هنرمند هستیم یا نه، ابراهیم گلستان چهره‌ای خاص به شمار می‌آید؟

شاید با این شرایط جسمی و بدی که دارم کمی برایم سخت باشد بخواهم درباره این مسائل فکر کنم، اینکه در روز تولد من به سراغم آمدید، که هیچوقت شما را ندیده‌ام خیلی خوشحالم، اما این حرف‌ها خیلی احمقانه است. حالا چون من در ایران نیستم کدام نادان می‌گوید که من مال ایران نیستم! شما ببینید رودکی چگونه شعر گفته است و در کجا؟ نظامی هم به‌همین ترتیب در جایی که نظامی آن شعرهای درجه یک  را گفته است اصلا کسی فارسی حرف نمی‌زند، آنجا کجاست؟ «گنجه» مسائل جغرافیایی به‌هیچ‌وجه مطرح نیست و من هر کجا که باشم یا عددی هستم یا اصلا نیستم و اینکه پای جغرافیا را وسط بکشیم به‌نظر من احمقانه است. شما که در تهران زندگی می‌کنید امکان دارد در چهار راه یوسف‌آباد یا پایین‌تر از یوسف‌آباد زندگی کنید؛ خب این دو مکان به‌لحاظ اندیشه چقدر می‌تواند فاصله داشته باشد. این حرف‌ها خیلی دهاتی است دوست من؛ مال زمانی است که وقتی پدر من می‌خواست به زیارت امام رضا (ع) برود، ۶ ماه در راه بود. الان که با شما دارم حرف می‌زنم دوستی از آمریکا به منزل من آمده که فقط ۶ساعت در راه بوده! بنابراین طول و عرض جغرافیایی در جهان امروز به یک شوخی تبدیل شده است. خیلی از شما عذر می‌خواهم که با این لحن جواب شما را دادم، همه فکر می‌کنند من آدم بی‌ادبی هستم که این‌طور نیست.

شما همیشه یک پای جریان داستان‌نویسی ایران بودید و منتقدان و تحلیلگران ادبیات معاصر بر این عقیده‌اند که هدایت صاحب یک نثر دیوانی خاص بود که مولفه‌های کوچه و بازار را هم با خودش داشت اما ابراهیم گلستان خصوصا در کتاب «خروس» که یکی از مهم‌ترین آثارش است به‌هیچ‌وجه زیر‌بار نثر هدایت نرفته و نثر خاصی برای خودش دارد، درحالی‌که تمام نویسندگان ایران پس از هدایت وام‌دار نثر هدایت هستند.

آقا این‌ها همه  بی‌خود و از سر نادانی است این آدم‌ها اندازه … هم نمی‌فهمند شاید شما هم قاطی این‌ها باشید (خنده). من هنوز و دراین سن که دارم زندگی می‌کنم وحشتناک‌ترین نثری که دیدم متعلق به صادق هدایت است و به‌شدت به او و نثرش احترام می‌گذارم و علاقه بسیار زیادی به هدایت دارم؛ اگر کسی به اندازه کافی شعور داشته باشد و قصه‌های من و هدایت را بخواند می‌بیند ما هیچ شباهتی به هم نداریم و این به آن دلیل است که روحیه ما از هم جداست و ربطی به وام‌دار بودن یا نبودن یا این مسائل ندارد؛ نوشتن ما از هم جداست و فرم تقسیم‌پذیری قصه‌های ما متفاوت است؛ همین‌طور نثر ما با هم تفاوت دارد. ما اصلا هیچ‌کدام از تفضیلاتمان مثل هم نیست و این تقسیم‌بندی‌های مضحک را من یکی نمی‌پذیرم و همه آن‌هایی که این تقسیم بندی‌ها را می‌کنند یک مشت ناآگاه ‌هستند البته آن‌ها این تقسیم‌بندی‌ها را می‌توانند بکنند به من هیچ ربطی ندارد؛ آدم‌ها حق دارند که ناآگاه باشند یا نباشند؛ لااقل شما سعی کنید نباشید که فکر کنم باشید (خنده). خیلی‌ها از این حرف‌ها می‌زنند اما مدرک مکتوبشان کجاست؟ حرف مفت‌زدن که کاری ندارد. آن زمان که من در ایران بودم از این حرف‌ها گفته می‌شد؛ حالا انگار بیشتر شده و مسیر ناآگاهی راهش را به‌خوبی ادامه داده. آقای وزیربانی شما احتمالا سنتان بیشتر از چهل سال نباشد؟

ابراهیم گلستان,صحبت های قدیمی از ابراهیم گلستان

بله آقای گلستان؛ حدود چهل سال دارم.

ببینید آقا، باید گذر زمان و اوضاع و احوال و حقایق شما را آبدیده کرده باشد؛ شما باید بفهمید و همین‌طور هم‌نسلان شما که در یک زمان و عصر متفاوتی زندگی می‌کنند، باید سعی کنید سهم خودتان را از این عصر و دوران بگیرید. ببینید شهر لنینگراد حالا شده سن پطرزبورگ و ما نه زمانی‌که آنجا لنینگراد بود می‌دانستیم آنجا چه خبر است، نه حالا که سن پطرزبورگ شده؛ وقتی که پطر کبیر از ایتالیا آرشیتکت آورد و آنجا را ساخت هم کسی در بین ما نمی‌دانست آنجا چه خبر است. اینجا که کافه نیست ما بیاییم یک مشت مزخرف سر هم‌بندی کنیم. شما باید سعی کنید در حرفه خودتان هرچه بیشتر بهتر و بهتر شوید و اطلاعات و مسائل را بی‌رتوش دراختیار مخاطبان قرار دهید و به کنه مسائل پی ببرید؛ نه اینکه در سطح بیاییم با هم حرف بزنیم. اگر شما به‌عنوان یک ژورنالیست درست فکر می‌کردید، نباید بیایید و آن مزخرف را مثلا از من که پنجاه سال است در ایران نیستم و خلق اثر نکرده‌ام بپرسید. خب من نبودم که نبودم، مگر چه فرقی می‌کند؟ مگر فکر اندیشه و نگاه جغرافیا می‌داند یا به آن وابسته است؟

این مسئله در ایران بسیار مهم و سوال‌برانگیز است که شما به‌عنوان یک هنرمند لااقل به‌لحاظ فیزیکی حضور نداشتید و در ایران نبوده‌اید؛ اما هنوز به‌عنوان یک هنرمند آوانگارد از شما حرف به میان می‌آید. به اعتقاد شما این به زوال خلق هنرمند دراین چند دهه در ایران باز نمی‌گردد؟

اگر شما این را که من هنوز یکی از مولف‌های مهم تاریخ هنر ایران هستم به‌عنوان یک پدیده مهم تصور می‌کنید، یا می‌تواند عیب شما باشد یا حسن شما، اما این‌ها اصلا ارتباطی با هم ندارند. خیلی‌ها هستند که می‌گویند مثلا ویگن خیلی خوب آواز می‌خوانده؛ بعضی‌ها هم می‌گویند شجریان بهتر است؛ خب دراین میان کدام درست می‌گویند؟ ما شجریان را بپذیریم یا ویگن را؟ یا حتی بیاییم میان دلکش و مرضیه دست به‌این انتخاب بزنیم؛ این‌ها بیشتر سلیقه است دوست من تا یک مسئله تکنیکی و اصلا نمی‌شود مورد سوال و جواب قرار بگیرد.

شما اخیرا درباره سعدی حرف زدید که نقد بسیاری به حرف‌های شما شده؛ و البته سوال‌کننده هم بسیار ناشیانه با شما مسئله را درمیان گذاشته…

ببینید، سعدی چه من درباره‌اش با یک آدم که نمی‌دانم کی هست حرف زده باشم چه نزده باشم، یکی از مهم‌ترین شاعران تاریخ ادبیات ماست و هشتصد سال است که یکی از گردن‌کلفت‌ترین نویسندگان ما به‌زبان فارسی است و مهم‌ترین کار را هم کرده است، اما هیچ‌کس هم نمی‌فهمد او چه کرده. خیلی از شما عذر می‌خواهم نمی‌خواهم به شما توهین کنم، اما حتی امثال شما هم نمی‌دانید سعدی یعنی چه! وقتی می‌خواهند از سعدی حرف بزنند مدام از گلستان سعدی حرف می‌زنند و هیچ‌وقت نمی‌فهمند اصل کار سعدی که با آن زبان فارسی را احیا کرد بوستان سعدی بوده است یا غزلیات سعدی است. آقا در ایران به همه توصیه می‌کنم که بروید سعدی را بخوانید و با دقت هم بخوانید؛ سعدی کسی دیگر است در ادبیات ما و ما مشابهش را هرگز دیگر ندید‌ه‌ایم؛ و همیشه آمده‌ایم از یک‌سری احمق به‌عنوان روشنفکر و هنرمند اسم بردیم و این تاریخ ادبیات غلط را به‌دست این مردم دادیم.

آقای گلستان بیشتر از این دوست ندارم وقتتان را بگیرم؛ با اینکه می‌دانم درد پاهایتان کهنه است و شاید اذیت بشوید، می‌خواستم از طرف روزنامه «بهار» و هنردوست ایران ۲۶مهرماه سالروز تولدتان را تبریک بگویم و آرزوی سلامتی برای شما داشته باشم؛ ممنونم که به من و روزنامه «بهار» فرصت کوتاهی دادید. اگر حرفی دارید، در پایان مشتاقیم که بشنویم.

دراین سن آرزوی سلامتی برای کسی کردن کمی مضحک است. این درد با من است و باید با آن مدارا کنم. از شما ممنونم که به یاد من بودید.

ابراهیم گلستان,صحبت های قدیمی از ابراهیم گلستان

  • 18
  • 3
۵۰%
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی: ۶
غیر قابل انتشار: ۱۲
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
احسان قربان زاده بیوگرافی احسان قربان زاده؛ خواننده تازه کار موسیقی پاپ ایران

محل زندگی: تهران 

ملیت: ایرانی

حرفه: خواننده

سبک: پاپ و سنتی ایرانی

ساز: تنبک، باغلاما و گیتار

ادامه
فرامرز اصلانی بیوگرافی فرامرز اصلانی از تحصیلات تا شروع کار هنری

تاریخ تولد: ۲۲ تیر ۱۳۳۳

تاریخ وفات : ۱ فروردین ۱۴۰۳ (۷۸ سال)

محل تولد: تهران 

حرفه: خواننده، آهنگساز، ترانه‌سرا، نوازندهٔ گیتار 

ژانر: موسیقی پاپ ایرانی

سازها: گیتار

ادامه
عقیل بن ابی طالب زندگینامه عقیل بن ابی طالب؛ از صحابه پیامبر و امام علی (ع)

تاریخ تولد: ده سال بعد از عام الفیل

محل تولد: مکه

محل زندگی: مکه، مدینه

دلیل شهرت: صحابه و پسرعموی محمد

درکذشت: دوران حکومت معاویه، مدینه

مدفن: بقیع

ادامه
علیرضا مهمدی بیوگرافی علیرضا مهمدی؛ پدیده کشتی فرنگی ایران

تاریخ تولد: سال ۱۳۸۱ 

محل تولد: ایذه، خوزستان، ایران

حرفه: کشتی گیر فرندگی کار

وزن: ۸۲ کیلوگرم

شروع فعالیت: ۱۳۹۲ تاکنون

ادامه
حسن معجونی بیوگرافی حسن معجونی بازیگر کمدی سینمای و تلویزیون ایران

چکیده بیوگرافی حسن معجونی

نام کامل: محمد حسن معجونی

تاریخ تولد: ۲۸ دی ۱۳۴۷

محل تولد: زنجان، ایران

حرفه: بازیگر، کارگردان، طراح، مدرس دانشگاه

تحصیلات: رشتهٔ ادبیات نمایشی از دانشکده سینما تئاتر دانشگاه هنر

آغاز فعالیت: ۱۳۷۵ تاکنون

ادامه
ابراهیم بن جعفر ابی طالب زندگینامه ابراهیم بن جعفر ابی طالب

نام پدر: جعفر بن ابی طالب

سن تقریبی: بیشتر از ۵۰ سال

نسبت های مشهور: برادر محمد بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر ابی طالبزندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

زندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب فرزند جعفر بن ابی طالب بوده است، برخی از افراد ایشان را همراه با محمد از نوه های جعفر می دانند که عمال بن زیاد وی را به شهادت رساند. برخی از منابع می گویند که ابراهیم و محمد هر دو از لشکر ابن زیاد فرار کرده بودند که بانویی در کوفه آنها را پناه می دهد، اما درنهایت سرشان توسط همسر این بانو که از یاران ابن زیاد بود از جدا شد و به شهادت رسیدند. 

ادامه
مریم طوسی بیوگرافی مریم طوسی؛ سریع ترین دختر ایران

تاریخ تولد: ۱۴ آذر ۱۳۶۷

محل تولد: تهران

حرفه: ورزشکار، دونده دوهای سرعت

تحصیلات: کارشناسی تربیت بدنی از دانشگاه تهران

قد: ۱ متر ۷۲ سانتی متر

ادامه
دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی

دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی شهاب حسینی یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران است که تا به حال در آثار فاخری مانند محیا، دلشکسته، شهرزاد و... به نقش آفرینی پرداخته است. این هنرمند در هر یک از هنرنمایی های خود دیالوگ های ماندگاری دارد که در ادامه این مقاله از سرپوش قصد داریم به بخشی از آنها اشاره کنیم. بیوگرافی کوتاه از شهاب حسینی سید شهاب الدین حسینی تنکابنی در ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. وی اصالتا تن کابنی است و تحصیلات عالیه خود را در رشته روانشناسی از دانشگاه تهران برای مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. وی در سال ۱۳۷۳ با پریچهر قنبری ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو فرزند پسر به نام های محمد امین و امیرعلی است. فعالیت هنری شهاب حسینی با تئاتر دانشجویی و سپس، گویندگی در رادیو شروع شد. از جمله جوایز این هنرمند می توان به موارد زیر اشاره کرد: - او برای بازی در شمعی در باد (۱۳۸۲) و رستگاری در هشت و بیست دقیقه (۱۳۸۳) نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد.  - حسینی در سال ۱۳۸۷ با بازی در فیلم سوپر استار جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. -  او خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی فیلم برلین ۲۰۱۱ را به‌همراه گروه بازیگران فیلم جدایی نادر از سیمین کسب کرد. - او در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ نیز با ایفای نقش در فیلم فروشنده توانست جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن را به خود اختصاص بدهد. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی؛ درباره شهاب حسینی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی فیلم سینمایی دلشکسته در نقش امیرعلی: - هر کی ریــش گـذاشت مسلمـــون نیـست، هـــرکی پیـشونیش رو داغ کـــرد، مــرد خــدا نیست. - تو همه ی اعتقادا اشتباه میشه. همیشه ام یه عده گرگن تو لباس میش! -  من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم - ما فردا میایم خواستگاری، دیگه نمی خوام خواهرم باشی می خوام نفسم باشی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در فیلم دلشکسته سریال شهرزاد در نقش قباد: -شهرزاد نمی دونی بدون، من با تو چیزایی پیدا کردم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم و نمی خوام از دستش بدم. - ما همه مهره های سوخته ایم که زیر دست بزرگ آقاییم. -  آره خب عمو جان حقیقت تلخه عموجان، شنیدنش همچین یه جاهایی از وجدان آدمو جز میده. -  میرم صاف وامیستم جلوی بزرگ آقا بش میگم بزرگ آقا من، زن من، خب؟! پا به ماهه! عین ۱۰-۱۲ ماهو میخوام بمونم ور دلش چی میگی شما؟ - قباد : فقط یه سوال، خیلی دلم می خواد جوابشو بدونم، تو هنوزم دلت باهاشه؟ شهرزاد : فراموشی زمان می بره، فقط فکر می کنم اگه من به هر دری زدم، و اونی نشد که می خواستم بشه، لابد قسمت خرافه نیست، هست واقعا - موقتیه این روزا شهرزاد، می گذره. این وسط تنها چیزی که مهمه اینه که من هنوز با همه ی وجودم دوست دارم. عاشقتم - قباد : سخته واسم دوری تو اینو بفهم، چطوری اینو بهت ثابت کنم؟ شهرزاد : دیر شده، برای ثابت کردنش خیلی خیلی دیر شده … حتی ملک جوانبخت هزار و یک شبم نبودی وگرنه من کم قصه و داستان به گوش تو نخوندم. عاشق بزدل عشقو هم زایل می کنه آقای قباد دیوانسالار -قباد : این کارو باهام نکن شهرزاد. اینطوری خردم نکن. من هنوز دوستت دارم، خیلی بیشتر از قبل. همه چیو خراب نکن شهرزاد : برو قباد، پشت سرتم دیگه نگاه نکن -  من چی کار به کسی داشتم، داشتم زندگیمو می کردم. با بدبختی خودم سر و کله می زدم. اصلا روحمم خبر داشت همچین کسی تو این دنیا زندگی می کنه؟ کی نشونم داد؟ شما. بعدشم که فرستادینم تو بهشت تازه می خواستم بفهمم زندگی یعنی چی؟ تازه طعمش داشت زیر دهنم مزه مزه می کرد که یقه مو گرفتین ترپ انداختینم وسط جهنم. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال شهرزاد سریال مدار صفر درجه در نقش حبیب پارسا: -تو را به جای همه دوست میدارم-تو را به خاطر عطر نان گرم برفی که اب میشود -برای بخشش اولین گناه-تو را برای دوست داشتن دوست میدارم-تو را به خاطر تمام کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم ...  - همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛همين  - مظفر:منوببخش ...یافراموش کن! حبیب:میبخشم...ولی فراموش نمیکنم!!!  -حبيب: فقط چرا فكر مي كنيد كه سفر اعزام ممكنه منتفي بشه؟ دكتر: اين مملكت پسرجان،سرزمين گسل و زلزله و پس لرزه است!آدم از فردا روزش - این و خداوند باید جواب بده ، باید جواب این سوال رو بده ! اگه تو این دنیا هیچ جایی برای آرامش وجود نداره ؛ و اگه تمام رویاهای ما از عشق ، عدالت و آزادی فقط ی خیال بیهودس! پس چرا ما رو آفرید ؟!... -ميدوني چيه تقي جان؟من بر خلاف مرحوم پدرم،ازسياست چيز زيادي نميدونم! همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛ همين دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال مدار صفر درجه سایر فیلم ها: -یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی پایان ناپذیره ... (درباره الی) - میدونی برتر از عشق بی فرجام چیه؟فرجام بدون عشق... (برف روی شیروانی داغ) - من زندگی مو باختم حاج اقا منو از زندون می ترسونی؟برو از خدا بترس ... (جدای نادر از سیمین) - جنگ احساس مسولیته نه شلیکه گلوله ... (شوق پرواز) - هر چه تو اوج میگیری دنیا از دید تو بزرگتر می شود و تو از دید دنیا کوچکتر می شوی ... (شوق پرواز) - تو کویر ادم به خدا نزدیک تره چون اسمون به زمین نزدیک تره ... (پلیس جوان) - میدونی چیت حرص ادمو درمیاره؟اینکه حالت از من بده ولی حس واقعیتو بهم نمیگی خب چیه هر چی هست بیا به خودم بگو فکر میکنی چیزیمه؟فکر میکنی چون چیزیمه عرضه ندارم پس چون عرضه ندارم دیگه.....این منصفانه نیست چون من دارم سعی خودمو میکنم غلطی تا حالا نتونستم بکنم چون نمیتونم تمرکز کنم رو کاری ک باید بکنم نمیتونم تمرکز کنم چون همه ی وقتمو اون چرت وپرتا ی مزخرف و دغدغه های احمقانه پر کرده دانشکده ی مزخرف و شاگردای خنگ و... (پرسه در مه) گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش