یکشنبه ۲۵ آبان ۱۴۰۴
۱۵:۴۲ - ۱۹ فروردین ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۱۰۲۵۵۹
چهره ها در سینما و تلویزیون

آنجلینا جولی و روزهای بدون پیت

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران,آنجلینا جولی

آنجلینا جولی در نخستن اقدام آشکار خود پس از جدایی جنجالی از براد پیت، به سرزمین مادری یکی از فرزندخوانده های خود رفت. بازیگر و کارگردان سرشناس آمریکایی که خیلی سال پیش «مدوکس» را از کشور بحران زده کامبوج به فرزندی پذیرفته بود، برای اولین نمایش جهانی «اول پدرم را کشتند» راهی این سرزمین آسیایی شد و با پادشاه آن هم دیدار کرد.

 

ستاره هالیوودی که سال هاست در قامت سفیر حسن نیت سازمان ملل هم فعالیت می کند، تازه ترین فیلم خود را بر اساس خاطرات مکتوب «لونگ آونگ» نویسنده و فعال حقوق بشر کامبوجی ساخت؛ کتابی که به زیستن در دوران حکمرانی خمرهای سرخ در کامبوج در دهه ۱۹۷۰ می پردازد.

 

جولی ۴۱ ساله که اواخر تابستان گذشته به زندگی پر حاشیه خود با پیت پایان داده بود، همراه شش فرزندش راهی کامبوج شد؛ مدوکس ۱۵ ساله، پکس ۱۳ ساله، زهرا ۱۱ ساله، شایلو ۱۰ ساله و ناکس و ویوین دوقلوهای هشت ساله. او پس از نمایش «اول پدرم را کشتند» در مقابل خبرنگاران نشست و به آنها گفت: «این فیلم را نه با تمرکز بر وحشت های پیشین که برای تجلیل از انعطاف پذیری، مهربانی و استعداد مردم کامبوج ساخته ام.

 

 فیلم بیش از همراهی برای تشکر من از کامبوج است؛ سرزمینی که بدون آن شاید هرگز طعم مادر بودن را نمی چشیدم. تکه ای از قلب من امروز و برای همیشه در اینجاست و بخشی از کامبوج را همیشه کنار خودم دارم: مدوکس!»

 

او پس از بر زبان آوردن این حرف ها در استان سیم ریپ، همراه همه فرزندانش به دیدار «نورودم سیهامونی» پادشاه کامبوج رفت. 

 

«اول پدرم را کشتند» با بازیگران محلی کامبوج ساخته شده و «ریتی پن» که سال ۲۰۱۴ با «تصویر گمشده» نامزد اسکار بهترین فیلم خارجی زبان بود، دیگر تهیه کننده آن است. («تصویر گمشده» روایتی شخصی از دوران هولناک دیکتاتوری پل پوت در کامبوج ارائه می دهد) کتاب خاطرات آونگ «اول پدرم را کشتند: دختری از کامبوج به یاد می آورد» سال ۲۰۰۰ منتشر شد و جولی آن را یک دهه پیش خواند. بعد خیلی زود سراغ نویسنده رفت و با همکاری او فیلمنامه را نوشت.

 

داستان درباره دخترکی است که خمرهای سرخ در پنج سالگی او در کامبوج به قدرت رسیدند و به همین دلیل ناچار شد در اردوگاه ویژه کودکان یتیم آموزش نظامی ببیند. «اول پدرم را کشتند» پس از «در سرزمین خون و عسل»، «نشکسته» و «کنار دریا» چهارمین فیلم جولی در مقام کارگردان است. او همزمان با رونمایی از فیلم تازه خود، مقابل «یلدا حکیم» خبرنگار تلویزیون BBC نشست و از رابطه خود با کامبوج و مردم آن، اوج گرفتن پوپولیسم و البته (برای نخستین بار) از حاشیه های زندگی خود در چند ماه بحرانی سخن گفت.

 

-  من به عنوان کسی که می خواست یک فیلم بسازد اینجا نیستم. من اینجا هستم چون ۱۷ سال پیش به این کشور آمدم و عاشق مردم آن شدم. تاریخ کامبوج را خواندم و دانستم در اوایل دهه سوم زندگی چقدر کم دنیا را می شناسم. از این رو دیدن و شناختن کامبوج یک زنگ بیدارباش برای من بود.

 

مدوکس پسرم، زندگی من را زیر و رو کرد؛ تبدیل شدن به یک خانواده کامبوجی زندگی من را دگرگون کرد. بنابراین برنامه ای برای این کار نداشتم. ما می بایست فیلم را می ساختیم. در مقام یک کارگردان از خودم پرسیدم کدام داستان ارزش روایت دارد. احساس کردم جنگی که ۴۰ سال پیش در کامبوج رخ داد و فاجعه هایی که بر مردم گذشت، چندان درست درک نشده است، نه تنها برای مردم دنیا که حتی برای مردم کامبوج. بعد به این فکر کردم که چطور کاری کنم ماجرا بیشترین تاثیر را بگذارد. به این نتیجه رسیدم که داستان را از چشم یک کودک و در حال و هوایی عاشقانه روایت کنم.

 

فکر می کنید این سرزمین برای تماشای چنین روایتی آمادگی دارد؟

- امیدوارم که این طور باشد. (می خندد) از وقتی برای نخستین بار به کامبوج می آمدم تا امروز خیلی چیزها دگرگون شده است. ۱۵ یا ۳۰ سال پیش وقتی مردم درباره این فاجعه حرف می زدند، خیلی ها می خواستند تاریخ را انکار کنند. می گفتند اگر هم اتفاق افتاده به آن بدی که می گویند نبوده است. البته که خیلی ها می خواستند آن را فراموش کنند یا وحشت ناشی از جنگ را از یاد ببرند.

 

جالب است که می گویید این سرزمین به بخشی از سفر شخصی شما تبدیل شده است. فعالیت های انسان دوستانه شما از اینجا آغاز شد. اینجا بود که مادر بودن را تجربه کردید و شاید کامبوج به چهارراهی در زندگی تان تبدیل شده که ناچارید از آن بگذرید.

- بله. من همیشه مدیون این سرزمین خواهم بود و امیدوارم محبت های آن را به نوعی جبران کنم. هر چند می دانم نمی توانم به همان اندازه که کامبوج در حق من خوبی کرده، من به آن خوبی کنم.

 

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران,آنجلینا جولی

چند هفته پیش یک سرمقاله در روزنامه نیویورک تایمز نوشتید و در آن گفتید که از داشتن یک خانواده بین المللی خوشحالید. گفتید سیاست های مهاجرتی باید بر اساس واقعیت ها بنا شود، نه ترس و اینکه ما نباید از ارزش های مان جدا شویم. می توانید به من بگویید منظورتان از این حرف ها چه بود؟

بامزه است مگر نه؟ برخی پرسش ها آنقدر پاسخ های آشکار و معمولی دارند که شما نمی دانید چه بگویید. همین حرف هایی که همیشه می گوییم و از دیگران هم می شنویم. ارزش ها چه هستند؟ من به زندگی بها می دهم و برایم زندگی هر فرد به یک اندازه ارزش دارد. مردم را به واسطه نژاد، رنگ و مذهب جدا نمی کنم و اگر چنین اتفاقی هم بیفتد، صرفا به واسطه ارزش دادن به تنوع نژادی و فرهنگی است.

 

آیا جوامع مختلف در سراسر دنیا دارند کم تحمل تر می شوند؟

- می بینم و می دانم که کم تحمل شدن در حال گسترش است و تنها کاری که می توانم بکنم، رساندن صدایم به گوش دیگران و آگاهی دادن به فرزندانم برای تمایز قائل شدن میان واقعیت و فریب است. این که افق دیدشان را وسیع تر کنند و به حقوق دیگران احترام بگذارند.

 

اگر موافقید دوباره برویم سراغ فیلم که داستانی درباره خانواده و فراق است. می دانم موضوعی حساس دارد و همه هم می دانیم یک اتفاق باعث از هم پاشیدن خانواده شما شد. تا امروز درباره آن ماجرا صحبتی نکردید. دوست دارید الان بگویید؟

- موارد زیادی برای گفتن ندارم جز این که خیلی سخت گذشت و ... این که ما یک خانواده هستیم و همیشه هم یک خانواده می مانیم. می دانم این مرحله را پشت سر می گذاریم و خوشبختانه همین مسئله باعث می شود به خانواده ای قوی تر تبدیل شویم.

 

می توانم بپرسم چطور با ماجرا کنار می آیید؟

- من ... خیلی ها در زندگی شان به این شرایط می رسند. من، خانواده ام و همه درگیر این روزهای سخت بوده ایم. تمرکزم را روی خانواده ام و خانواده مان گذاشته ام. می خواهم راهی برای عبور از این گردنه سخت بیابم و گفتم که همیشه یک خانواده باقی خواهیم ماند. این گونه با مسئله کنار می آیم. این که با گذشتن از این مرحله خانواده ای قوی تر و صمیمی تر خواهیم شد.

 

وقتی صبح ها از خواب بیدار می شوید، واقعا دوست دارید چه کار کنید؟

- (می خندد) دوست دارم روزم را آغاز کنم! چند ماه سخت داشتیم و در این لحظه به جایی رسیده ایم که همه می خواهند در اتاق کنار من باشند. دو سگ، دو همستر و همزمان دوتا از بچه ها (می خندد) شگفت انگیز است اما معمولا وقتی از خواب بیدار می شوم، تلاش می کنم یکی از بچه ها را راضی کنم حیوان ها را به گردش ببرد. یکی باید پن کیک درست کند و همه هم مسواک بزنند!

 

ماهنامه دیار

 

 

 

 

 

  • 12
  • 5
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش