دوشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
۱۸:۳۸ - ۰۳ اردیبهشت ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۲۰۰۶۸۸
چهره ها در سینما و تلویزیون

جک نیکلسون، یک کمالگرای مجنون

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران,جک نیکلسون

اگر بخواهیم تاریخ بازیگری را به چند نام محدود کنیم، بدون شک در فهرست‌های اکثر کارشناسان و حتی خوره‌های سینما چند نام مشترک خواهد بود و یکی از آنها کسی نیست جز جک نیکلسون.

بازیگری که امروز هشتاد ساله می‌شود و نامش در سینما با نمایش عنان‌گسیخته اما جذاب جنون و شرارت گره خورده است. بازیگری که نمی‌شود «پرواز بر فراز آشیانه فاخته»، «درخشش»، «محله چینی‌ها» و چندین عنوان دست‌نیافتی تاریخ سینما را بدون حضور او تصور کرد.

 

 

به همین مناسبت، به سراغ آرشیو رفته و گفتگویی خواندنی با نیکلسون را پیدا کرده ایم که شش سال قبل انجام شده. بازیگر کهنه‌کار در این گفتگوی جذاب از تجربیات شخصی و حرفه‌ای و حضورش در سینما می‌گوید:

 

بتمن (تیم برتون، ۱۹۸۹) به یکی از بزرگ ترین فیلم های پرونده ی کاری تان تبدیل شد. حالا که به آن دوران فکر می کنید، چه نظری درباره ی انتخاب نقش جوکر در آن فیلم دارید؟

در همان دوران بازی در بتمن بود که متوجه شدم از نظر حرفه ای دچار نوعی سرگردانی شده ام. بتمن فیلم خیلی خوبی بود و نقش آفرینی در آن محشر بود اما دلم نمی خواست بعد از بازی در آن، در قالب شمایل خل وچلِ جوکر باقی بمانم. به گمانم در تنهایی کلاه خودم را قاضی کردم و بی پرده وضعیت ام را سبک و سنگین کردم. آن وقت تصمیم گرفتم که دلم نمی خواهد مردم به چشم یک احمق به من نگاه کنند.

 

من در فیلم های بزرگی بازی کرده ام، از رهسپار جنوب (جک نیکلسون، ۱۹۷۸) گرفته تا پرواز بر فراز آشیانه ی فاخته (میلوش فورمن، ۱۹۷۵) یا ایزی رایدر (دنیس هاپر، ۱۹۶۹) اما به نظرم پرونده ی کاری ام در آن دوران از نظر کیفیت افت کرده بود. آن سال ها در فیلم هایی بازی کردم که باید پیشنهاد نقش آفرینی در آنها را رد می کردم.

 

بعد از درباره ی اشمیت (الکساندر پین، ۲۰۰۲) و کنترل خشم (پیتر سگال، ۲۰۰۳) بلافاصله در فیلم باید چیزی در قبال اش بدهی (نانسی مه یرز، ۲۰۰۳) بازی کردید که سومین کمدی پشت سر هم  پرونده ی کاری تان به حساب می آمد. چطور چنین تصمیمی گرفتید؟

واکنش من به حوادث یازده سپتامبر این بود که تصمیم گرفتم مدتی در فیلم های غم انگیز یا انتقادی بازی نکنم. با خودم به این نتیجه رسیدم که دلم نمی خواهد مردم را افسرده کنم یا اینکه آنها را با حال خراب به خانه بفرستم. به همین خاطر تصمیم گرفتم مدتی در فیلم های کمدی بازی کنم و درباره ی این مقوله به مطالعه بپردازم. دلیل هم نمی شود هر بازیگری این کار را انجام دهد چون این تصمیم شخصی من در مقابل آن واقعه بود.

 

با شخصیت هری در «باید چیزی در قبال اش بدهی» چطور ارتباط برقرار کردید؟  این شخصیت از خیلی جهات شبیه به خودتان است…

همان طور با این شخصیت ارتباط برقرار کردم که با شخصیت های دیگر ارتباط برقرار می کنم. تصور شخصی ام این است که بسیاری از شخصیت هایی که نقش شان را بازی می کنم دقیقا شبیه به خودم هستند و به همین خاطر نیازی نیست که برای به تصویر کشیدن آنها بازی کنم. اما بازی در فیلم های کمدی بسیار سخت تر است چون دقت کار باید بالا باشد و انرژی بسیاری هم باید صرف کرد.

 

 

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران,جک نیکلسون

اینکه فقط با نقش آفرینی واقع گرایانه بخواهی به شخصیت جان ببخشی، کافی نیست و از طرف دیگر نمی شود از همان تکنیک هایی که برای بازی در سکانس معمولی استفاده می کنی، بهره ببری. به همین خاطر باید بگویم که از نظر تکنیکی با شخصیت هری ارتباط متفاوت تری نسبت به نقش های دیگرم برقرار کردم.

 

 

از طرف دیگر، نانسی (مه یرز، کارگردان فیلم) در حین نوشتن فیلمنامه خیلی با من حرف می زد. او خیلی دوست دارد نقش را برای هنرپیشه ی مشخصی بنویسد. به همین خاطر فکر می کنم بخش عمده ای از ویژگی های شخصیت هری از دل همان گفتگوهای ما درآمده باشد.

 

 

آیا تحقیق کردید که ببینید وقتی حمله ی قلبی به شخصی دست می دهد، حال او چطور می شود؟

من هیچ وقت دچار حمله ی قلبی نشده  بودم و به همین خاطر باید درباره ی این موضوع تحقیق می کردم. به همین خاطر دست به بررسی موضوع زدم و سختی کارم این بود که باید حمله ی قلبی را به صورت کمیک به تصویر درمی آوردم. در فیلم بهترین شکل ممکن (جیمز ال.بروکس، ۱۹۹۷) هسته‌ی مرکزی داستان، بیماری شخصیت اول است. یکی از نکته هایی که از بازی در آن فیلم یاد گرفتم این بود که برای درآوردن چنین نقش هایی نمی شود کاملا به صورت واقعی بازی کرد  چون هر چه قدر که بر روی بیماری بیشتر تاکید شود، نتیجه کمتر بامزه خواهد بود.

 

 

هر چقدر که بازیگر از نظر گرافیکی و با استفاده از آموزه های متد اکتینگ واقعیت های زندگی فرد بیمار را به تصویر بکشد، تماشاگر کمتر می خندد. به همین خاطر وظیفه ی اصلی من این بود که نقش ام را آن طور که در فیلمنامه آمده بود، به تصویر بکشم، با همان سرزندگی و شوخ طبعی خاص متن. در این فیلمنامه لحظه های تماشایی بسیاری بود چون متن اثری عالی بود که طبق سنت کمدی های کلاسیک آمریکا نوشته شده بود.

 

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران,جک نیکلسون

منظورم آثار فیلمسازانی مثل پرستون استرجس، فرانک کاپرا و مایک نیکولز و کارگردانان آمریکایی دیگر از این رده است. احساس شخصی ام این است که آمریکایی ها در ساخت فیلم هایی از این دست مهارت خاصی دارند.

 

در گذشته با کارگردانان بزرگ بسیاری کار کردید که تحت کنترل سیستم استودیویی نبودند. دل تان برای آن روزها تنگ نمی شود؟

به نظرم هنوز کارگردانانی از آن دست وجود دارند. شون پن، جیمز ال.بروکس یا نانسی مه یرز از نظر مستقل بودن دست کمی از باب رافلسون، میلوش فورمن و رومن پولانسکی ندارند. منظورم این است که نانسی خیلی سفت و سخت سر دیدگاه خاص خودش ایستادگی می کند. او خیلی خوب می داند چه می‌خواهد و از این نظر کاملا ذهنی منسجم دارد. به نظرم این سه نفری که ازشان اسم بردند، در کارشان بی‌نظیر هستند.

 

 

نکته‌ی شگفت‌انگیز درباره ی جیمز و نانسی این است که فیلم‌هایشان را طوری می‌سازند که افراد بسیاری می‌توانند آنها را درک کرده و با آنها ارتباط برقرار کنند. این واقعا یکی از دشوارترین کارها در صنعت سینماست.

 

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران,جک نیکلسون

روزگاری گفته بودید که از اظهارنظر برخی از منتقدان آمریکایی درباره ی ظاهر فیزیکی تان در فیلم «درباره ی اشمیت» خیلی ناراحت شدید. آیا نظر منتقدان برایتان اهمیت دارد؟

هر حرفی که هر شخصی درباره ی اثری بزند که شما یک از سال از عمرتان را صرف آن کرده اید، برای شما مهم خواهد بود. نکته ی اصلی در این است که کار بازی در فیلم را شروع می کنی و دوست داری که مردم از این فیلم خوش شان بیاید و اگر این اتفاق نیفتد، آن وقت نمی توانی محبوب دل آنها بشوی (می خندد). باید بگویم آدم پوست نازکی هستم که روی پوستم حسابی پینه بسته است. منظورم این است که همیشه متوجه این حالت می شوم اما برایم خیلی سخت است که به چنین نکته ای واکنش نشان بدهم.

 

هنرپیشگان جوان بسیاری هستند که به نظر نمی آید به راحتی شما با حواشی شهرت کنار آمده باشند و از آن لذت ببرند…

راست اش فکر کنم آنها هم دل شان می خواهد که از مشهور بودن لذت ببرند. در مورد من نکته این بود که کمی دیرتر از دیگران به موفقیتی تمام عیار دست پیدا کردم، یعنی وقتی که سی سال را پشت سر گذاشته بودم. تا آن وقت هم پای ثابت فستیوال های سینمایی بودم.وقتی یک آمریکایی شروع به سفر می کند، به اکسیر شگفت انگیزی دست پیدا کرده است.

 

در طی همین سفرهاست که با افراد مختلف، از جمله هنرمندان، از کشورهای سراسر دنیا آشنا می شوی. من به خصوص از این نظر خیلی شانس آوردم و با افرادی مثل برناردو برتولوچی، رومن پولانسکی و میلوش فورمن در جشنواره های سینمایی آشنا شدم.

 

بعد از گذشت یک یا چند سال به آنها گفتم «ببینید، بهتر است که ما شروع به شکل دادن سازوکار اجتماعی خاص خودمان کنیم.» این ماجرا هم شبیه به لذت بردن از کاری است که برای آن از نظر مالی و زمانی سرمایه گذاری کرده اید؛ شما نمی توانید همین طور راکت تنیس یا چوب گلف دست تان بگیرید و بازی کنید، باید زمانی از اوقات فراغت خود را به این کارها اختصاص داده باشید؛ در غیر این صورت وقتی به پنجاه سالگی برسید، واقعا حوصله تان سر خواهد رفت.

 

به نظرم کنار آمدن با چنین حالتی بسیار سخت است. حس من درباره ی وضعیت هنرپیشگان جوان  این است که مرکززدایی از شهر هالیوود به آنها کمکی نکرده است.

 

 

یادم می  آید که من و آنجلیکا هیوستن در دهه ی هشتاد بسیاری از دوستان مان را به مهمانی هایمان دعوت می کردیم و همیشه افراد بسیاری همین طور به لس آنجلس آمد و رفت داشتند. اما از آن روزها به این طرف خیلی سخت شده که جشنی در هالیوود پیدا کنید که واقعا به مقاصد تجاری و حرفه ای برگزار نشده باشد. من خیلی درباره ی پارتی های خودمان سختگیر بودم؛ هیچ وقت هم در خانه ام مهمانی حرفه ای برگزار نکردم.

 

فکر نکنم مدیر برنامه هایم، که یکی از دوستان خوب من هم هست، تا به حال پایش به یکی از مهمانی های خانه ی من باز شده باشد.

 

چرا از مهمانی های حرفه ای خوش تان نمی آید؟

من مخالف پارتی بازی هستم و خیلی زود در زندگی ام به این نکته پی بردم. ببینید، من برای خودم دار و دسته ای ندارم، چون تاثیرات مخرب کارهایی از این دست را به چشم خودم دیده ام، مثلا یکی اینکه مدام می شنوی «آهای، جک، یه کمکی به من می کنی.»  درست نیست که روال زندگی ما این طور باشد.

 

سوای این نکته، هیچ کسی در صنعت سینما پیدا نمی شود که بتواند روبروی من بایستد و بگوید که من به او خیانت کرده ام یا برایش پاپوش دوخته ام. با قاطعیت تمام می گویم هیچ فردی پیدا نخواهد شد. من در طول عمرم هیچ وقت برای هیچ کسی دردسر درست نکرده ام. هیچ وقت هم به خاطر مسائل کاری دوستی را از دست نداده ام.

 

من در فضایِ شهری کوچک بزرگ شده ام و از همان کودکی آموختم که اگر آدم اهل تبانی یا دردسر درست کردن برای این و آن باشد، همه متوجه این خصیصه ی او خواهند شد و تا آخر عمر داغ ننگ روی پیشانی اش حک خواهد شد. به همین خاطر از همان دوران این نکته را آویزه ی گوشم کردم.

 

واکنش های مثبت به فیلم «ایزی رایدر» در جشنواره ی کن سال ۱۹۶۹ بود که زندگی شما را از این رو به آن رو کرد…

حق با شماست، ایزی رایدر من را خیلی ساده تبدیل به ستاره ی سینما کرد. خیلی درباره ی این موضوع صحبت شده اما به نظرم در دنیای واقعی هیچ وقت چنین اتفاقی نمی افتد که شما ناگهان پیش خودتان فکر کنید که «صبر کن ببینم، من ستاره ی سینما شده ام، زندگی ام از حالا یک جور دیگر خواهد بود…»

 

در آن دوران قید ستاره ی سینما شدن را زده بودم. قبل از بازی در ایزی رایدر قراردادی برای کارگردانی یک فیلم سینمایی امضا کرده بودم، به عنوان نویسنده  ای جوان و خوش آتیه شناخته می شدم، مدتی هم بود که در حوزه ی سینما مشغول به کار شده و از این راه زندگی محقّرانه ای برای خودم دست وپا کرده بودم. اما حقیقت ماجرا این بود که آن کاری که دلم می خواست را انجام نمی دادم یا به عنوان بازیگر آن طور که در ذهن ام بود، نتیجه نمی گرفتم. به همین خاطر ایزی رایدر زندگی من را متحول ساخت و بعد از آن متوجه شدم که دلم می خواهد چه کار کنم.

 

اینکه کمی دیرتر از حد معمول به موفقیتی بزرگ در زندگی ات دست پیدا می کنی، ویژگی های خوبی دارد. در این صورت فرصت می کنی که از اشتباه های دیگران درس بگیری، درباره ی احتمال های زندگی ات دیدگاه های قرص و محکمی به هم بزنی و همه چیز را خوب سبک و سنگین کنی. من نمی دانم فردی که یک شبه به موفقیتی عظیم دست پیدا می کند چطور می تواند از حواشی چنین موفقیتی جان سالم به در ببرد.

 

 

به نظرتان نکات منفی دیر به موفقیت رسیدن چیست؟

فکر کنم اگر از دوستانم بپرسید، به شما خواهند گفت که من آدمی خودرأی هستم. مثلا وقتی از جلوی صف طویلی از عکاسان رد می شوم و آنها می گویند «به این طرف نگاه کنید»، بخش اصلی وجود من می خواهد که سرم را پایین بیندازم و بگویم «به من نگید چه کار کنم.» اما این حالت دیگر هیچ وقت بخشی از نوای درون من نخواهد بود.

 

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران,جک نیکلسون

به عنوان نمونه این یکی از مشکلاتی است که در ابتدای کار به آن دچار خواهید شد اما بعد متوجه می شوید که چنین حالتی می تواند جنبه ی مثبتی هم داشته باشد. باید بدانید که چقدر خوشبخت هستید؛ اینکه اصلا سزاوار این موفقیت هستید یا خیر بحث کاملا مجزایی است.

 

من وسواس جنون‌آمیزی نسبت به کسب موفقیت و شهرت در زندگی ام دارم. صادقانه بگویم این حالت بعدها در زندگی به سراغم آمد چون در روزهای آغازین آن قدر به من خوش می گذشت که اصلا متوجه نبودم نسبت به چنین مواردی دچار وسواس شده ام.

 

حالا نسبت به این نکته احساس یک کمال گرای مجنون را دارم و خیلی به خودم سخت می گیرم. هیچ وقت هم از وجود چنین حالتی در هنگام خرید در فروشگاه احساس رضایت خاطر پیدا نمی کنم. بیرون از فروشگاه راحت می توانم با وقوع یک فاجعه هم کنار بیایم یا دست کم تظاهر کنم که راحت هستم. اما در داخل فروشگاه دوست دارم فضا را سبک نگه دارم و دوست ندارم طوری رفتار کنم که هیچ کسی حتی نتواند نفس بکشد.

 

 

ولی دلم نمی خواهد که دلقک بازی هم دربیاورم. بعضی ها خواهند گفت که همه ی سینمایی ها این مدلی هستند اما قضیه این نیست. بازیگر بودن یک شغل است و کار بسیار دشواری هم هست.

 

در روزهای آغازین فعالیت  حرفه ای تان در حوزه ی سینما زیاد می نوشتید. آیا آن زمان پیش خودتان فکر می کردید که شاید همین طور در آینده به نوشتن برای سینما ادامه بدهید؟

نه، قرار نبود این طور باشد. از نقش آفرینی های آن روزهایم هم مشخص است. می توانید بازیگر جوانی را ببینید که خود را به در و دیوار می زند تا به چشم بیاید. آن روزها همراه راجر کورمن بودم. خیلی ساده بگویم که دلم می خواست بازیگر شوم و نمی دانستم باید چه کار کنم. می خواهم بگویم که اگر امروز کسی از من بپرسد «چطور وارد صنعت سینما شدی؟» تنها پاسخی که می توانم بدهم این است که «هیچ اشتباهی از من سر نزد.»

 

تا به حال پیش نیامده فردی کاملا بی لیاقت به ستاره ی سینما تبدیل شود. اصلا هم مهم نیست که دیگران درباره ی او چه بگویند. باور کنید وقتی که شما با دقت تمام به ستارگان سینما نگاه کنید، آن وقت متوجه خواهید شد که ستارگان سینما چه ویژگی های مثبتی دارند یا اینکه اصلا خبری از این ویژگی ها نیست. بالاخره هستند آدم های بسیاری که می خواهد افرادی که به درد این کار نمی خورند را به شهرت برسانند.

 

آیا از کار و زندگی تان راضی هستید؟

بله. سینما با من خوب تا کرده. من همیشه از این بخشِ کار در سینما خوشم می آید که مدام فرصت پیدا می کنی با افرادی فوق العاده و دوست داشتنی در تماس باشی. هنوز هم کارهای بسیاری برایم مانده که انجام بدهم. منظورم این است که هیچ وقت این حس در من شکل نگرفته که دیگر کاری برای من باقی نمانده که در سینما انجام بدهم.

 

 

محض نمونه، طی سه سال گذشته تقریبا هر روز سر کار بوده ام، که برای شخصی مثل من غیرعادی است. حالا برخلاف گذشته که فردی کاملا اجتماعی به حساب می آمدم، دعوت نامه های کمتری برایم می آید. بخشی از آن به این خاطر است که مردم پیش خودشان این طور فکر می کنند که «چرا دعوت اش کنیم، اون که بالاخره نمی آد…»  من گوشه گیر نشده ام اما اوقات زیادی را در تنهایی سپری می کنم. هیچ چیز این موضوع هم عجیب یا اشتباه نیست.

 

من عاشق در کنار دیگران بودن هستم. این را از اعضای خانواده ام به ارث برده ام؛ همیشه این طور بوده ام و همیشه هم همین طور باقی خواهم ماند. اما وقتی جوان تر بودم، به محض اینکه یکی دو روز پشت سر هم تنها می ماندم، ترس به جانم می افتاد. با خودم فکر می کردم «پس اونا کجان؟» این روزها در شرایطی از این دست خیلی عادی به کارهای روزمره ام می پردازم.

 

آیا به بازنشستگی فکر می کنید؟

اگر هم به بازنشستگی فکر کنم، هیچ چیزی اعلام نخواهم کرد. فقط خودم را بازنشسته خواهم کرد. آن وقت اگر پروژه ای به من پیشنهاد شود که خوب باشد و دوست اش داشته باشم، شاید قبول نکنم. مسئله این است که پیشنهادهای خوب راه خانه‌ی من را خوب بلدند.

 

 

 

 

donyayetassvir.ir
  • 18
  • 1
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
احسان قربان زاده بیوگرافی احسان قربان زاده؛ خواننده تازه کار موسیقی پاپ ایران

محل زندگی: تهران 

ملیت: ایرانی

حرفه: خواننده

سبک: پاپ و سنتی ایرانی

ساز: تنبک، باغلاما و گیتار

ادامه
فرامرز اصلانی بیوگرافی فرامرز اصلانی از تحصیلات تا شروع کار هنری

تاریخ تولد: ۲۲ تیر ۱۳۳۳

تاریخ وفات : ۱ فروردین ۱۴۰۳ (۷۸ سال)

محل تولد: تهران 

حرفه: خواننده، آهنگساز، ترانه‌سرا، نوازندهٔ گیتار 

ژانر: موسیقی پاپ ایرانی

سازها: گیتار

ادامه
عقیل بن ابی طالب زندگینامه عقیل بن ابی طالب؛ از صحابه پیامبر و امام علی (ع)

تاریخ تولد: ده سال بعد از عام الفیل

محل تولد: مکه

محل زندگی: مکه، مدینه

دلیل شهرت: صحابه و پسرعموی محمد

درکذشت: دوران حکومت معاویه، مدینه

مدفن: بقیع

ادامه
علیرضا مهمدی بیوگرافی علیرضا مهمدی؛ پدیده کشتی فرنگی ایران

تاریخ تولد: سال ۱۳۸۱ 

محل تولد: ایذه، خوزستان، ایران

حرفه: کشتی گیر فرندگی کار

وزن: ۸۲ کیلوگرم

شروع فعالیت: ۱۳۹۲ تاکنون

ادامه
حسن معجونی بیوگرافی حسن معجونی بازیگر کمدی سینمای و تلویزیون ایران

چکیده بیوگرافی حسن معجونی

نام کامل: محمد حسن معجونی

تاریخ تولد: ۲۸ دی ۱۳۴۷

محل تولد: زنجان، ایران

حرفه: بازیگر، کارگردان، طراح، مدرس دانشگاه

تحصیلات: رشتهٔ ادبیات نمایشی از دانشکده سینما تئاتر دانشگاه هنر

آغاز فعالیت: ۱۳۷۵ تاکنون

ادامه
ابراهیم بن جعفر ابی طالب زندگینامه ابراهیم بن جعفر ابی طالب

نام پدر: جعفر بن ابی طالب

سن تقریبی: بیشتر از ۵۰ سال

نسبت های مشهور: برادر محمد بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر ابی طالبزندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

زندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب فرزند جعفر بن ابی طالب بوده است، برخی از افراد ایشان را همراه با محمد از نوه های جعفر می دانند که عمال بن زیاد وی را به شهادت رساند. برخی از منابع می گویند که ابراهیم و محمد هر دو از لشکر ابن زیاد فرار کرده بودند که بانویی در کوفه آنها را پناه می دهد، اما درنهایت سرشان توسط همسر این بانو که از یاران ابن زیاد بود از جدا شد و به شهادت رسیدند. 

ادامه
مریم طوسی بیوگرافی مریم طوسی؛ سریع ترین دختر ایران

تاریخ تولد: ۱۴ آذر ۱۳۶۷

محل تولد: تهران

حرفه: ورزشکار، دونده دوهای سرعت

تحصیلات: کارشناسی تربیت بدنی از دانشگاه تهران

قد: ۱ متر ۷۲ سانتی متر

ادامه
دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی

دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی شهاب حسینی یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران است که تا به حال در آثار فاخری مانند محیا، دلشکسته، شهرزاد و... به نقش آفرینی پرداخته است. این هنرمند در هر یک از هنرنمایی های خود دیالوگ های ماندگاری دارد که در ادامه این مقاله از سرپوش قصد داریم به بخشی از آنها اشاره کنیم. بیوگرافی کوتاه از شهاب حسینی سید شهاب الدین حسینی تنکابنی در ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. وی اصالتا تن کابنی است و تحصیلات عالیه خود را در رشته روانشناسی از دانشگاه تهران برای مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. وی در سال ۱۳۷۳ با پریچهر قنبری ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو فرزند پسر به نام های محمد امین و امیرعلی است. فعالیت هنری شهاب حسینی با تئاتر دانشجویی و سپس، گویندگی در رادیو شروع شد. از جمله جوایز این هنرمند می توان به موارد زیر اشاره کرد: - او برای بازی در شمعی در باد (۱۳۸۲) و رستگاری در هشت و بیست دقیقه (۱۳۸۳) نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد.  - حسینی در سال ۱۳۸۷ با بازی در فیلم سوپر استار جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. -  او خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی فیلم برلین ۲۰۱۱ را به‌همراه گروه بازیگران فیلم جدایی نادر از سیمین کسب کرد. - او در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ نیز با ایفای نقش در فیلم فروشنده توانست جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن را به خود اختصاص بدهد. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی؛ درباره شهاب حسینی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی فیلم سینمایی دلشکسته در نقش امیرعلی: - هر کی ریــش گـذاشت مسلمـــون نیـست، هـــرکی پیـشونیش رو داغ کـــرد، مــرد خــدا نیست. - تو همه ی اعتقادا اشتباه میشه. همیشه ام یه عده گرگن تو لباس میش! -  من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم - ما فردا میایم خواستگاری، دیگه نمی خوام خواهرم باشی می خوام نفسم باشی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در فیلم دلشکسته سریال شهرزاد در نقش قباد: -شهرزاد نمی دونی بدون، من با تو چیزایی پیدا کردم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم و نمی خوام از دستش بدم. - ما همه مهره های سوخته ایم که زیر دست بزرگ آقاییم. -  آره خب عمو جان حقیقت تلخه عموجان، شنیدنش همچین یه جاهایی از وجدان آدمو جز میده. -  میرم صاف وامیستم جلوی بزرگ آقا بش میگم بزرگ آقا من، زن من، خب؟! پا به ماهه! عین ۱۰-۱۲ ماهو میخوام بمونم ور دلش چی میگی شما؟ - قباد : فقط یه سوال، خیلی دلم می خواد جوابشو بدونم، تو هنوزم دلت باهاشه؟ شهرزاد : فراموشی زمان می بره، فقط فکر می کنم اگه من به هر دری زدم، و اونی نشد که می خواستم بشه، لابد قسمت خرافه نیست، هست واقعا - موقتیه این روزا شهرزاد، می گذره. این وسط تنها چیزی که مهمه اینه که من هنوز با همه ی وجودم دوست دارم. عاشقتم - قباد : سخته واسم دوری تو اینو بفهم، چطوری اینو بهت ثابت کنم؟ شهرزاد : دیر شده، برای ثابت کردنش خیلی خیلی دیر شده … حتی ملک جوانبخت هزار و یک شبم نبودی وگرنه من کم قصه و داستان به گوش تو نخوندم. عاشق بزدل عشقو هم زایل می کنه آقای قباد دیوانسالار -قباد : این کارو باهام نکن شهرزاد. اینطوری خردم نکن. من هنوز دوستت دارم، خیلی بیشتر از قبل. همه چیو خراب نکن شهرزاد : برو قباد، پشت سرتم دیگه نگاه نکن -  من چی کار به کسی داشتم، داشتم زندگیمو می کردم. با بدبختی خودم سر و کله می زدم. اصلا روحمم خبر داشت همچین کسی تو این دنیا زندگی می کنه؟ کی نشونم داد؟ شما. بعدشم که فرستادینم تو بهشت تازه می خواستم بفهمم زندگی یعنی چی؟ تازه طعمش داشت زیر دهنم مزه مزه می کرد که یقه مو گرفتین ترپ انداختینم وسط جهنم. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال شهرزاد سریال مدار صفر درجه در نقش حبیب پارسا: -تو را به جای همه دوست میدارم-تو را به خاطر عطر نان گرم برفی که اب میشود -برای بخشش اولین گناه-تو را برای دوست داشتن دوست میدارم-تو را به خاطر تمام کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم ...  - همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛همين  - مظفر:منوببخش ...یافراموش کن! حبیب:میبخشم...ولی فراموش نمیکنم!!!  -حبيب: فقط چرا فكر مي كنيد كه سفر اعزام ممكنه منتفي بشه؟ دكتر: اين مملكت پسرجان،سرزمين گسل و زلزله و پس لرزه است!آدم از فردا روزش - این و خداوند باید جواب بده ، باید جواب این سوال رو بده ! اگه تو این دنیا هیچ جایی برای آرامش وجود نداره ؛ و اگه تمام رویاهای ما از عشق ، عدالت و آزادی فقط ی خیال بیهودس! پس چرا ما رو آفرید ؟!... -ميدوني چيه تقي جان؟من بر خلاف مرحوم پدرم،ازسياست چيز زيادي نميدونم! همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛ همين دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال مدار صفر درجه سایر فیلم ها: -یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی پایان ناپذیره ... (درباره الی) - میدونی برتر از عشق بی فرجام چیه؟فرجام بدون عشق... (برف روی شیروانی داغ) - من زندگی مو باختم حاج اقا منو از زندون می ترسونی؟برو از خدا بترس ... (جدای نادر از سیمین) - جنگ احساس مسولیته نه شلیکه گلوله ... (شوق پرواز) - هر چه تو اوج میگیری دنیا از دید تو بزرگتر می شود و تو از دید دنیا کوچکتر می شوی ... (شوق پرواز) - تو کویر ادم به خدا نزدیک تره چون اسمون به زمین نزدیک تره ... (پلیس جوان) - میدونی چیت حرص ادمو درمیاره؟اینکه حالت از من بده ولی حس واقعیتو بهم نمیگی خب چیه هر چی هست بیا به خودم بگو فکر میکنی چیزیمه؟فکر میکنی چون چیزیمه عرضه ندارم پس چون عرضه ندارم دیگه.....این منصفانه نیست چون من دارم سعی خودمو میکنم غلطی تا حالا نتونستم بکنم چون نمیتونم تمرکز کنم رو کاری ک باید بکنم نمیتونم تمرکز کنم چون همه ی وقتمو اون چرت وپرتا ی مزخرف و دغدغه های احمقانه پر کرده دانشکده ی مزخرف و شاگردای خنگ و... (پرسه در مه) گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش